بایگانی ارديبهشت ۱۳۹۳ :: گفتمان برتر

گفتمان برتر

دغدغه نوشت های یک طلبه ی تمدن گرا

گفتمان برتر

دغدغه نوشت های یک طلبه ی تمدن گرا

گفتمان برتر

امروز ما در یک چالش عظیم قرار داریم با مراکز قدرتى که فکر آنها این است که اگر این نظام کارآمدى خود را به‌طور کامل اثبات کند، عرصه براى آنها تنگ خواهد شد؛ کمااین‌که همین الان هم آنهامى‌بینند در مقابل نظام جمهورى اسلامى کم‌کارى کرده‌اند که نظام ما توانسته به پیشرفتهایى که دوستان اشاره کردند، نایل آید.گفتمان عدالت، یک گفتمان اساسى است و همه چیز ماست. منهاى آن،جمهورى اسلامى هیچ حرفى براى گفتن نخواهد داشت؛ باید آن را داشته باشیم.
در دهه‌ی چهارم انقلاب، گفتمان اصلیِ، پیشرفت و عدالت است؛ پیشرفت در همه‌ی ابعاد علمی و اقتصادی و اخلاقی و فرهنگی، و عدالت همه‌جانبه در توزیع فرصتها و امکانات مادی و معنوی.گفتمان یعنى یک مفهوم و یک معرفت همه‌گیر بشود در برهه‌اى از زمان در یک جامعه. آنوقت، این میشودگفتمان جامعه.این گفتمان را باید همه‌گیر کنید؛ به‌گونه‌یى که هر جریانى، هر شخصى، هر حزبى و هر جناحى سر کار بیاید، خودش را ناگزیر ببیند که تسلیم این گفتمان شود؛ یعنى براى عدالت تلاش کند و مجبور شود پرچم عدالت را بر دست بگیرد؛ این را شما باید نگه دارید و حفظ کنید.لازمه‌ی تحقق الگوی اسلامی–ایرانی پیشرفت و رسوخ آن در میان نخبگان، گفتمان‌سازی آن در جامعه است. این گفتمان سازى براى چیست؟ براى این است که اندیشه‌ى دینى، معرفت دینى در مخاطبان، در مردم، رشد پیدا کند. اندیشه‌ى دینى که رشد پیدا کرد، وقتى همراه با احساس مسئولیت باشد و تعهد باشد، عمل به وجود مى‌آورد و همان چیزى میشود که پیغمبران دنبال آن بودند. فرهنگ صحیح، معرفت صحیح...
(آیت الله العظمی امام خامنه ای روحی له الفداء)
***
صفحه اختصاصی سایت گفتمان برتر در نرم افزار تلگرام
https://telegram.me/goftemanbartar
شناسه کاربری صفحه:
@goftemanbartar
شناسه کاربری مدیرسایت:
@gofteman

پیوندهای روزانه

۹ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

سیر و سلوک قرآنی | راهکار عدم فراموشی خدا

جمعه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۵:۰۶ ق.ظ

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 25 اردیبهشت1393

محاسبه؛ آیینِ رویین تنی

ایام رحلت حضرت زینب کبری سلام الله علیها، اسوه انسانیت را به شما عزیزان تسلیت عرض می کنم.

... و رابطوا

جنس خریدن های ما هم در این عالم، حساب و کتاب دارد. فرق می کند که از کاسب مومنی خرید کنیم یا از غیر مومن. اصلا ذکر خدا به همه چیز برکت می دهد. دکتر خیر اندیش که در زمینه طب سنتی فعالند می فرمودند که : چهارده ردیف از باغی را من با ذکر خدا درختکاری کردم. بعدها به من خبر دادند که میوه های آن چهارده ردیف بهتر شده است.

پس ما باید ارتباطاتمان را با افراد مومن بیشتر کنیم و اولین نفعش برای خودمان است.

پایه رفاقت در هر گروهی همان چیزی است که آنها را دور هم جمع می کند. خداوند می فرماید که در روز قیامت هر رفاقتی که بر غیر مدار خدا باشد به دشمنی تبدیل می شود: «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقین»‏: در آن روز دوستان دشمن یکدیگرند مگر پرهیزکاران‏( زخرف/67) پس بیایید با دوستان جلسه ارتباطاتمان را قوی تر کنیم. از حقوق هر مجلس این است که اسم همدیگر را بدانیم و با هم انس داشته باشیم.

ادامه مباحث محاسبه

از آفات دیگر عدم محاسبه

عدم محاسبه مساوی با خود پسندی است که  بزرگترین آفات انسان است. زبان حال چنین فردی که صادق ترین زبان انسان است می گوید: من اشتباهی مرتکب نمی شوم، پس نیازی به محاسبه ندارم.

این مثل آن کسی است که دعا نمی کند و خداوند او را مستکبر معرفی می کند: «وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی‏ سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرین»‏: و پروردگارتان گفت: مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم، آنان که از عبادت من تکبّر ورزند، به زودى خوار و رسوا به دوزخ درآیند( غافر/60) دعا نشانه عبد بودن است و بی دعا مستکبراست.

هرچه بالاتر می رویم اتفاقا نیاز بیشتری به اموری مثل دعا و محاسبه پیدا می کنیم چرا که از آن بالا سقوط کردن خیلی مشکل تر است؛ سامری ها، بلعم باعورا ها و ... . برخی از اینها مراتبی مثل مستجاب الدعوه بودن داشتند.

اما انسان متواضع همواره یک واعظ درونی به آنها نهیب می زند. اصلا یک تست رشد شخصی این است که ببینیم آیا وعظی از درونمان می شنویم. اگر اینطور نیست فطرت را خراب کرده ایم. اگر آن واعظ درونی کار نکند هیچ نصیحتی در این انسان کارگر نیست.  فطرت ما هدفمند است، پس باید آن را ارزیابی کنیم و ببینیم به هدف خود نزدیک می شود یا نه.

از اهداف دیگر محاسبه

محاسبه، جان را در حرکت کمکم قوی می کند و نورانیت دل می دهد. یعنی علاوه بر تسلطی که حاصل از استمرار در هر کاری هست، نوری در ما ایجاد می کند که منجر به آگاهی از وضعیت گذشته و فعلی مان و اسباب خیر و شر زندگی مان می شود. افرادی بوده اند که به خاطر محاسبه های دقیق و مداوم مثلا فهمیده اند که خواب ماندن سحرشان به خاطر دو لقمه بیشتر در شام خوردنشان بوده. و این در اصلاح و رشد ما بسیار موثر است.

آری کارهای کوچک ما آثار بزرگی می تواند داشته باشد اینگونه نیست که مثلا دلی را بشکنیم و تمام شود. بزرگترین اثر منفی کارهایمان به خودمان بر می گردد و همینطور اثر کارهای نیک مان: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها» : اگر نیکى کنید به خود نیکى کرده‏اید، و اگر بدى کنید به خود بدى کرده ‏اید( إسراء/ 7)

این افرادی که تقصیر خود را نمی پذیرند و همیشه طلبکارند به شدت سقوط می کنند.

دیگر اینکه فرد اهل محاسبه به توانایی های خود پی می برد. آیت الله جوادی آملی می فرمودند: در دوران طلبگی نشستم و فکر کردم من در چه زمینه ای توانایی بیشتر و نیاز بیشتری به فعالیت دارم. دیدم که علوم معقول( فلسفه، اخلاق و ... ) مناسب تر است. سپس برنامه خود را بر اساس آن بستم.

محاسبه باعث می شود میزان رغبت و انگیزه ها بفهمیم.

محاسبه علاوه بر اینها از غفلت نیز جلوگیری می کند که برخی مباحثش گذشت.

آیات محاسبه

رویین تن می شوید

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُم»‏: اى اهل ایمان! مراقبِ [ایمان و ارزش‏هاى معنوىِ‏] خود باشید اگر شما هدایت یافتید، گمراهى کسى که گمراه شده به شما زیانى نمى‏رساند.(مائده/105) پیامبر اکرم در بدترین محیط ها رشد کردند؛ محیطی که عریان و عریانه دور کعبه طواف می کردند. آیه می فرماید اگر به خود بپردازید دیگر شرایط بر شما اثر منفی نمی گذارد.

اما سوال اینجاست که پرداختن به کدام خود چنین اثری دارد. نفس انسانی چند مرحله دارد. اولین آن نفس نباتی، سپس نفس حیوانی که دارای حس و حرکت و لذت و حسی و خیالی و وهمی است و آخر هم نفس انسانی. بسیاری از کارهیی که گمان می کنیم که ناشی از نفس انسانی ماست و از روی انسانیت است از جنبه حیوانی ما سر می زند. مثلا کسی مشکل دیگری را برطرف می کند و یا فداکاری هایی از او سر می زند؛ بسته به حالات درونی اش می تواند همه این کارهای به ظاهر انسانی از حیوانیت او سر بزند، چون بسیار دیده شده که حیوانات هم تعاون و فداکاری و غیره دارند.

 فردی خدمت امام صادق علیه السلام رسید و گفت: ما شیعیان فلان منطقه افرادی بسیار نیکی هستیم. امام فرمودند: مگر چه می کنید؟

گفت: ما اگر داشته باشیم استفاده می کنیم و اگر نداشته باشیم صبر می کنیم. امام فرمود: سگ های کوفه هم همینطورند! مومن وقتی داشته باشد انفاق می کند و وقتی نداشته باشد شکر می کند.

یک محک برای رشد شخصیت این است ببینیم که وقتی مجرد بودیم بیشتر انفاق می کردیم یا الآن. اگر کمتر شده بدانیم که در مسیر سقوطیم؛ چون داریم از جود به سمت بخل می رویم. دو صفت بخل و بد خلقی اگر درونمان هست باید هر چه زودتر درمانشان کنیم.

«ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَل»‏: بگذارشان تا بخورند و [با لذایذ مادى و زودگذر] کامرانى کنند، و آرزوها سرگرمشان نماید(حجر/3)

خیلی از حیوانات هم مثل ما برای ریاست با هم درگیر می شوند. ما در سیر عروج خود به نفس انسانی می رسیم که همواره با درک و ذکر خدا همراه است. «أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلین»:‏ و آنان را [در ارتباط با پروردگاریش‏] بر خودشان گواه گرفت [و فرمود:] آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آرى، گواهى دادیم. [پس اقرار به پروردگارى خود را در این دنیا از شما گرفتیم‏] تا روز قیامت نگویید: ما از این [حقیقت آشکار و روشن‏] بى‏خبر بودیم. (172)

آیه می فرماید که خودشان را بر خودشان گواه گرفت؛ مثل آینه ای را که برگردانیم تا در خودش نظر کند. محال است اگر آینه، آینه باشد خود را ببیند و در این حال باز هم صاحب تصویر را می بیند. همین است که در پیِ به شهادت گرفتن او باز هم شهادت به ربّانیت خدا می دهد.

پس علت فراموشی خدا فراموشی خود است. ولی کدام خود؟ جواب خود انسانی است که در روز اَلَست به شهادت گرفته شد. اگر به فکر خود حیوانی باشیم، خود انسانی و خدا را فراموش کرده ایم. در روایت نورانی آمده: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه». نمی فرماید هر که خود را شناخت سپس خدا را شناخت بلکه اشاره به این دارد که او در واقع دو شیء را نمی شناسد بلکه حقیقت هستی یک چیز است. مثل این است که اگر روی پرده سینما انسان هایی را می بینیم آنها چیزی به غیر از نور منتشر بر روی پرده نیستند ولی ما که به آنها نظر استقلالی داریم تحت تاثیر حرف ها و ماجراهای آن انسان ها قرار می گیریم در حالیکه فقط نور های رنگی موجودیت خارجی دارند. آری اغلب ما برده خیالیم و اگر یک معرکه گیر بیاید و بگوید من یک مار بیست متری دارم 200 نفر دورش جمع می شوند ولی اگر حکیمی نور حکمت عرضه کند پنج نفر هم نمی روند. به جز عارفان همه از ریز و درشت عالم متاثر می شوند ولی آنها به جز نور چیزی نمی نمی بینند. ممکن نیست که خود را ببینیم و خدا را نبینیم و اگر نمی بینیم آن چیز خود انسانی ما نیست.

آیت الله جوادی آملی می فرمودند در متون و دعاهای ما گاهی حرف از أنت و أنا است یعنی خدا و بنده؛ مثل أنت القوی و أنا الضعیف. اما در جاهایی هم سخن از أنا نیست و همه اش أنت است.

حتی آنجا هایی هم که سخن از مبدأ می آید ملازم آن از معاد سخن به میان می آید. پس ناسی( فراموش کننده) معاد، ناسی مبدأ و ناسی خود است. این مثلثی است که سه رأس آن ملازم هم اند؛ خدا، خود انسانی، معاد.

در جاهایی هم که کسی از پیامبر با پودر کردن استخوان های پوسیده دلیل برای معاد می خواهد، خداوند می فرماید که کافیست به خودت نگاه و توجه کنی تا حقانیت معاد را دریابی: «و ضرب لنا مثلا و نسی خلقه قال من یحی العظام و هی رَمیم»: وبرای ما مثالی زد در حلیکه خلقت خود را فراموش کرده بودگفت که کیست استخوان های پودر شده را زنده کند.(یس/78)

یا در جایی دیگر که خداوند به نفس لوّامه (وجدان) قسم یاد می کند( لا أقسم بنفس لوّامه) می فرماید نمونه ای از معاد در درون شما وجود دارد، پس اگر در یک نفس این بازگشت وجود دارد در کل نظام هستی چنین بازگشت و معادی وجود دارد. پس کافیست به خود مراجعه کن تا ببینی معادی هست. در آیه میفرماید او راخلقت خود را فراموش کرده که چنین سوالی می کند. شیطان در فراموشاندن ما استاد است.

فکر و ذکر؛ راه حل فراموشی

خداوند می فرماید: «وَ اذْکُر رَّبَّکَ فىِ نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَ خِیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الاَْصَالِ وَ لَا تَکُن مِّنَ الْغَافِلِین»‏: و پروردگارت را در دل خود بامدادان و شامگاهان از روى فروتنى و زارى و بیم و ترس به صدایى آرام وآهسته یاد کن و [نسبت به ذکر خدا] از بى‏خبران مباش‏( اعراف/ 205) میفرماید اگر می خواهی از غافلین نباشی در صبح و شام ولو حد اقل هم شده خدا را یاد کن و خلوت بگزین. البته آن خلوتی خوب است که در آن فکر و ذکر باشد.

رابطه متقابل فکر و ذکر

فکر، ذکر می آورد و ذکر ، فکر در پی خود دارد: «الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَمًا وَ قُعُودًا وَ عَلىَ‏ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فىِ خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَاذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّار»: آنان که همواره خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد مى‏کنند، و پیوسته در آفرینش آسمان‏ها و زمین مى‏اندیشند، [و از عمق قلب همراه با زبان مى‏گویند:] پروردگارا! این [جهان با عظمت‏] را بیهوده نیافریدى، تو از هر عیب و نقصى منزّه و پاکى پس ما را از عذاب آتش نگاهدار(آل عمران/191)

وارد شده که مستحب است وقت بیداری در شب به آسمان نگاه کنیم و این آیات را بخوانیم. چه بهتر که اگر امکانش هست زیر آسمان شب بخوابیم. آسمان کنایه از ملکوت است و اینها چیزهایی است که یکی یکی از ما گرفته شد. استاد حسن زاده می فرمودندک درسفری که در نظام هستی سیر می کردم بهنگام بازگشت دیدم که همه عالم سرتاسر علم متراکم است.

ببینید که اولیاء خدا چه چیز هایی از فکر و ذکر صید می کنند.

رابطه فکر و ذکر دو طرفه است و اگر هر کدام به شکل صحیح انجام شود به دیگری منجر می شود. اولیاء دائم الذکر والفکرند. استاد ما که در دریافت های قرآنی بی نظیر بودند می فرمودند: بیشتر دریافت های قرآنی ام در اتوبوس است.

این یعنی اگر عادت به فکر کردن بکنیم دیگر چیزی حواسمان را پرت نمی کند. این آیه از آیاتی است که باید حفظش کرد. کلمات یذکرون و یتفکّرون که به صورت فعل مضارع است نشان می دهد که این فکر و ذکر دائمی است. اصلا فکری که در خلق بشود و به حق نینجامد، فکر نیست. اولو الباب نمی گویند که تو اینها را خلق کردی، بلکه می گویند: تو اینها را باطل خلق نکردی.

پس فکر اگر دائمی، ختم به ذکر و حق بین باشد فکر است.

طیف بت ها

این جمله یا روایت است یا از یکی از اولیاء آمده که بت چندین نوع دارد که لطیف ترین آن هوای نفس است و کثیف ترین ( زمخت ترین) آن بت سنگی و چوبی است. شیطان می گوید که من مگو تا تو نگردی همچو من. از جمله جملات شیطانی همین جملاتی است که تاکید من دارد: من چنین کردم و من ... . این در حالیست که عبد، من ندارد و همه برایش اوست.

 والحمد لله ربّ العالمین

حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی

مورخ 25 اردیبهشت 1393

دریافت فایل صوتی با حجم 14 مگابایت


بازنشر این مطلب در سایت عمارنامه ، رجانیوز

در این زمینه بخوانید:

- معرفی جلسات سیر و سلوک قرآنی

- سیر و سلوک قرآنی | راز منجر نشدن علم ها به عمل

- سیر و سلوک قرآنی | رسول الله، آیینه تمام نمای خدا

- سیر و سلوک قرآنی | رچب، شعبان و رمضان؛ قرقگاه های خداوند

- سیر و سلوک قرآنی | ولایت امیرالمؤمنین و اهل بیت، باب ورود به دین

سیر و سلوک قرآنی | راز منجر نشدن علم ها به عمل

جمعه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۵:۲۷ ق.ظ

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 18 اردیبهشت1393

غبار ره بنشان تا...

این روز ها ایّام سرور اهل بیت و شیعیان آنهاست و خصوصا میلاد آقا جواد الأئمه علیه السلام که پیش روی ماست. به فرموده آقا امام رضا علیه السلام جواد الائمه علیه السلام عیسای امّت است و وجودی مبارک تر از او نیست. و در پی آن میلاد آقا امیرالمومنین علیه السلام است که باید حد اکثر بهره از این ایّام را ببریم.

نکته اول:

در ایام اعتکاف نیز اگر معتکف نیستیم تا حد توان اعمال آن را که در مفاتیح موجود است انجام دهیم.

پیامبر عزیز می فرمایند: «إن فی أیام دهرکم نفحات ألا فتعرّضوا لها و لا تعرضوا عنها » (نفحه یعنی نسیم، و در ایجا نسیم های لطف الهی منظور است) ؛ همانا در ایام روزگار از جانب خداوند نسیم هایی از لطف می وزد، بهوش باشید و خود را در معرض آنها قرار دهید و از آنها روی نگردانید.  اینها نسیم های حیات بخشی اند که روی گردانی از آنها محرومیت می آورد.

توجه به کثرات تا اندازه ای خوب است و اگر از حد بگذرد ما را خاکی بار می آورد و این در حالی است که خدا ما را افلاکی می­خواهد، نه خاکی.

در هفته های پیش گذشت که آقا رسول الله بهنگام ظهر خورشید را می پاییدند تا کی اذان می شود و می فرمودند الحمد لله که ما پیش از این شتربان بودیم و به برکت اسلام خورشیدبان شدیم. هر چند ایشان از همان قبل هم آسمانی بودند.

اگر اینطور نباشد مثل حیوان ها هستیم که شبانه روز به دنبال روزی اند. این موجب ترقّی ما نمی شود. درخت هر چه از بالا رشد کند باز هم در خاک ریشه دارد. چون اصل و دهانش در خاک است و دُمش بالاست. تا زمانی که ریشه مان در خاک باشد افلاکی نمی شویم. هرکه اصلش تین باشد، فروعاتش گرچه بالا آمده باشد باز هم در حقیقت بالا نیامده است: وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواه‏: و اگر مى‏خواستیم [درجات و مقاماتش را] به وسیله آن آیات بالا مى‏بردیم، ولى او به امور ناچیز مادى و لذت‏هاىِ زودگذرِ دنیایى تمایل پیدا کرد واز هواى نفسش پیروى نمود( اعراف/ 176) او خاکی بودن را برای خود ابدی کرده است. همه چیز برای رشدش آماده بود الّا اراده خودش. به هوش باشیم که آدم زمین گرا ,عاقبت زمین گیر می شود.

نکته دوم

در این دو ماه رجب و شعبان، هر آن قدر که در توانمان است روزه بگیریم. شروع سال عبادی مان از رجب است و برای درک شب قدر باید از این دو ماه شروع کنیم. و درک این شب منوط به افکار و عادات و رفتار ما پیش از آن است.

باقیمانده آیات محاسبه

کدام خود؟

«وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُون» و مانند کسانى مباشید که خدا را فراموش کردند، پس خدا هم آنان را دچار خودفراموشى کرد اینان همان فاسقان‏اند.( حشر/ 19)

اگر کسی محاسبه و توجه به خود نکند به خود فراموشی مبتلا می شود. در اینجا خوب است که به دو تعبیر از توجه به خود در آیات قرآن توجه کنیم.

یک معنای توجه به خود در آیه هایی نظیر آیه شریفه بالا است که انسان را تشویق به پرداختن به خود می کند و جای دیگر آنجایی است که می توان آن را به خود محوری تعبیر کرد. مثلا در جریان جنگ احد که عده ای از سپاه اسلام به سمت کوه ها گریختند و با اینکه پیامبر آنها را صدا می زد حتی بر نمی گشتند تا او را نگاه کنند: «طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ یَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَیْ‏ءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّه» و گروهى که فکر حفظ جانشان آنان را [در آن میدان پر حادثه‏] پریشان خاطر و غمگین کرده بود، و درباره خدا گمان ناحق و ناروا هم چون گمان‏هاىِ [زمانِ‏] جاهلیت مى‏بردند [که چون خدا وعده پیروزى داده پس پیروزى بدون هر قید و شرطى حقّ مسلّم آنان است! اما وقتى شکست خوردند درباره وعده خدا دچار تردید شدند و] گفتند: آیا ما را در این امر [پیروزى‏] اختیارى هست؟ بگو: یقیناً اختیار همه امور به دست خداست. ( آل عمران/ 154)

می بینید که اینجا منظور از اهتمام به خود چیز دیگری است که از آن به بدی یاد می شود که نباید با موارد آیات محاسبه اشتباه شود.

در ادامه آیه فوق می فرماید که سوء ظنشان آنها را به این سمت سوق داد که گمان ببرند اگر ما بر حقیم چرا شکست خوردیم. این مشکل امروز خیلی از ماها نیز هست. این از اینجاست که گمان می کنیم اگر ما در گروه حقیم باید همه امور ظاهری دنیا به خوبی پیش برود. از طرفی بسیاری از اوقات همین کوتاهی های خودمان باعث خیلی درد سر ها می شود که در این ماجرا رها کردن تنگه کوه احد و گوش ندادن به فرمان رسول الله منجر به شکست شد.

بلا بیدار گر است

بعلاوه خاصیتی در ابتلائاتست که موجب بیداری انسان ها می شود. خداوند وضعیتی را در قرآن ترسیم می کند که شرح آن خالی از لطافت نیست.

با این سوال شروع می کنیم که ما در شبانه روز با چه خدایی در درونمان سر و کار داریم؟ خدای درون ما اغلب یک خدای مفهومی است؛ مجموعه ای از مفهوم ها که نام خدا بر آن نهاده ایم. مفهوم قابل فراموشی است. به فرض اینکه این مفهوم برایمان مثل جدول ضرب ملکه شده باشد، تنها وقتی به سراغ آن می رویم که به آن نیاز داریم.

 اما خود خدا چیست؟ آیا او تنها مفهومی از خالق و رازق و ... است/ اینکه خدا نیست بلکه این مخلوق ذهن ماست.

حالا به تصویر پرداخته ی قرآن باز می گردیم. گاهی شرایط چنان بلا آمیز می شود( مثل سقوط هواپیما، پشت در اتاق عمل ها، و غرق شدن کشتی ها) که فرد بلا زده از درونش فریاد می زند: یا الله! این خداست. خدا آنی است که با وجودت آن را حس می کنی:  «فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُون» پس زمانى که در کشتى سوار مى‏شوند [و در وسط دریا امواج خطرناک آنان را محاصره مى‏کند] خدا را در حالى که ایمان و عبادت را براى او [از هرگونه شرکى‏] خالص مى‏کنند، مى‏خوانند، و چون به سوى خشکى مى‏رهاندشان به ناگاه به آیین شرک روى مى‏آورند. (عنکبوت/65)

یکی از نکته های جالب در این آیه این است که می فرماید؛ مشرک ، خداوند را مخلصانه می خواند. این یعنی خدا در قلب همه هست، حتی مشرک. او فرموده من همه هستی را پر کرده ام. پس در فطرت همه هست: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه» این آیه شریفه نشان می دهد خداجویی در سرشت همه مردم هست. فطرت ما مثل آینه است، آن را غیر نما ساخته است. اگر هم حجابی روی آن را بگیرد باز هم از آینه بودن نمی افتد، چون خداوند آن را ساخته است. نه خودش آن را تغییر می دهد، چون نظام احسن است و نمی خواهد تغییرش دهد، و نه دیگران تغییرش می دهند چون نمی توانند.

کارکرد بلا

در این میان بلا آینه وجود را پاک می کند و صورت مقابل را نشان می دهد. نه اینکه بگوییم که آینه را پاک کردم و نقش صورت در آن افتاد، نه! صورت در تمام این مدت آنجا بود ولی حجاب ها و کثیفی ها نمی گذاشت آن را ببینیم.

نفرمود که مشرک در دریا او را از ترس مرگ صدا می زند. بلکه فرمود خالصانه. مشرک که به بلا دچار می شود او را ابتدا اجمالا می بیند و سپس طلب کمک می کند. چون طلب مجهول مطلق محال است.

اما وقتی نجات می یابد سرگرم خویش می شود. مثل خیلی از زیارت ها که با درگیری ها نورشان کم می شود. اما برخی بوده اند که یک مکه رفتن، یک کربلا آنها را متحوّل می کند. این خاصیت بلاست. علاوه بر آن ظرفیت ما را به ما نشان می دهد و به فرموده پیامبر: عظمت روحی افراد در بلا مشخص می شود.

خداوند می خواهد در نهایت ما را نجات دهد. مثل مادری که قصد بهبود فرزند مریضش را دارد. حال اگر با غذای لطیف شد که بهتر وگرنه مجبور است با شربت تلخ و آمپول دردناک این کار را به انجام برساند.

خداوند می فرماید ارسال رسل برای به تضرع و خشوع افتادن بشر است و با توبیخ می فرماید: من که خود را نشان دادم چرا بشر حرکتی نکرد؟ بلا می فهماند کاری غیر از خدا ساخته نیست. می فهماند که هم درد از اوست و هم درمان. می گوید: ای کسی که دم از توکل می زدی ولی در شدائد رفتی سراغ پارتی بازی، باز هم بیا پیش خودم.

مزیت دیگر بلا غبار روبی از گناهان است.

راز منجر نشدن علم ها به عمل

بار ها گفتگو شد که باید از دانسته هایمان بیش از نادانسته ها بترسیم. ما در وجودمان دو وجه داریم که عموما بر هم انطباق نمی دهیم. یکی وجه علمی است که حاصل نزاع مداوم بین عقل و وهم و خیال است. تازه اگر عقل از این گردنه رد شود 50 درصد کار انجام شده است. وجه دوم وجه عملی ماست. اینجا میدان نزاع عقل عملی با شهوت و غضب است. پس اینگونه نیست که صرف دانستن کار را تمام کند.

مثلا در یک زلزله یک نفر خواب است و اصلا متوجه نمی شود و سقف روی سرش خراب می شود. او علم ندارد. اما یکی هست که علم دارد ولی فلج است و پای فرار ندارد. این فرد اگر یقین هم داشته باشد باز هم راهی به نجات ندارد. اینکه در روایات آمده گناهان پای شما را می بندد اشاره به همین مطلب دارد. اصلا کدامیک ازما در اصل خدا اختلال یقینی داریم؟ اما حرکت، محصول اراده و حبّ است. بعضی چیزها اصلا سواد و علم نمی خواهد. معتاد هایی که سرنوشت هزاران معتاد دیگر را می بینند و نمی توانند ترک کنند، سرّش این است که از آنها سلب اراده شده است. پس: اولا باید بدانیم. ثانیا باید دانسته ها را طوری حرکت بدهیم که تبدیل به ملکه رفتاری شود.

 

برکت دیگر بلا

بلا به ما عزم در حرکت می دهد. لطف هایی که در بلاست بسیار است. استاد حسن زاده می فرمودند: تجلیات بلایی بیشتر رشد می دهند.

بلا به حسب ظرفیت ماست. همین است که بلاهای اولیای الهی بسیار سنگین است. حضرت صدیقه علیها السلام می فرمایند: بلاهایی که بر من وارد شد اگر برتمام دهر روز وارد می شد تا به آخر عالم، شب میماند.

درک ما از بلای ایشان اغلب ظاهری است. مثلا یک مادر اگر بچه اش بی نماز شود کمتر از آن می سوزد تا او را در حال سوختن ببیند، با اینکه اولی بلایی بس عظیم تر است چراکه سوختن آخرت را در پی دارد.

هیچ احدی بیش از ظرفیت و حتی به اندازه ظرفیتش نیز بلا نمی بیند. همانطور که تکلیف به اندازه وسع است؛ یعنی فرد بتواند آن را با وسعت انجام دهد.

شعر پروین اعتصامی با نام گره گشایی نیز به درک ظاهری ما از کار های خداوند اشاره دارد.

والحمد لله ربّ العالمین


حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی

مورخ 18 اردیبهشت 1393

دریافت فایل صوتی با حجم 10 مگابایت


درج این مطلب در سایت عمارنامه ، رویش نیوز

 در این زمینه بخوانید:

- معرفی جلسات سیر و سلوک قرآنی

- سیر و سلوک قرآنی | رسول الله، آیینه تمام نمای خدا

- سیر و سلوک قرآنی | رچب، شعبان و رمضان؛ قرقگاه های خداوند

- سیر و سلوک قرآنی | ولایت امیرالمؤمنین و اهل بیت، باب ورود به دین

- سیر و سلوک قرآنی | جاده توفیق باز است

کارگاه طراحی سرنوشت | جلسه ی بیستم

پنجشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۱۴ ب.ظ

سیر و سلوک قرآنی | رسول الله، آیینه تمام نمای خدا

جمعه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۵:۵۲ ق.ظ

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 11 اردیبهشت1393

لزوم پیگیری سوالها

ابتدا به دوستان تذکر داده می شود که اگر سوالی برایشان پیش آمد، چه سوالات اعتقادی چه اخلاقی و ... حتما به دنبال پاسخ آن بروند. سوالی که با پیگیری به پاسخ آن می رسیم، موجب تقویت فکر و روح می شود ودر صورت سهل انگاری به تضعیف آنها می انجامد.

یک سوال

این سوال پرسیده شده که اگر فدک مِلک حضرت زهرا سلام الله علیها و صغار بنی هاشم بوده، چگونه وقتی امیر المومنین به حکومت رسیدند آن را پس نگرفتند؟

یک پیش زمینه

سه نوع مال در اسلام داریم. یکی اموال شخصی، دیگر مالی که متولّی آن حاکم اسلامی است و سوم مال رسول الله صلّی الله علیه و آله وسلّم که از فتوحاتی که بدون زحمت بدست آمده عاید می شود. فدک از این دسته سوم بود که داستان آن در کتب تاریخی معتبر مفصلا آمده است.

پیش زمینه ای در باب شخصیت پیامبر

وضعیت اقتصادی زندگی پیامبر کاملا در تاریخ روشن است. ایشان در طول حیات شریفشان حتی یک وعده سیر از نان جو نخوردند و نان گندم ابدا نخوردند. پس در جایی که مصلحت بداند این اموال را صرف می کند و مصلحت ایشان عین مصلحت الهی است چراکه لاینطق عن الهوی است و تنها بر اساس وحی عمل می کند. برخی از اینها  بر طبق وحی مستقیم قرآنی و مابقی با وحی غیر قرآنی.

برما واجب است که ایشان را بهتر بشناسیم. اینگونه نیست که بگوییم فرشته ای در گوش او وحیی گفت و رفت. او آینه تمام نمای بلاواسطه خداست. اولین جایی که خداوند ظهور و بروز می کند، حقیقت محمدیه است. ایشان که صرف یک شخص نیستند. این جنبه جسمانی است که زمان مند است وگرنه روح ایشان با تمام انبیا همراه بوده است. از طرفی ما که تنها دوره انسانی در این جهان نیستیم و ادوار دیگری قبل و بعد و چه بسا همزمان با وجود دارند و رسول الله حجت همه آنهاست.

هر چند تشبیه نارسایی ست ولی برای تقریب ذهن بد نیست؛ ایشان مثل دریای بیکرانی است که سطوح بینهایتی دارد و ما و همه مخلوقات مثل امواجی در سطح اول این دریا ظاهر شده ایم.

ایشان فیض اعلای الهی اند. او وجه الله است و وجه خدا از او جدا نیست. پس هر کاری از او سر می زند عین فعل خداوند است.

برخی این روایت را علم می کنند که هر که از غیر طریق ما برود گمراه است. و غافل از اینند که طریق آنها که فقط در بیاناتی که از ایشان به ما رسیده نیست.ایشان معلم مستقیم حضرت آدم علیه السلام بودند و او معلم ملائکه.

کار پاکان را قیاس از خود مگیر

مسئله اینجاست که برخی سطح انسانی را با خودشان می سنجند. می بیند که که خودش چهل سالش شده و هنوز نتوانسته یک رذیله اخلاقی را از خود رفع کند، پس با خودش فکر می کند که چگونه ممکن است فردی عملش عمل خدا باشد. چون خودش پست است، همه را پست می بیند. به همین دلیل آن را رد می کند و می گوید اینها غلوّ است. ما از سطح باطن بیخبریم اما قرآن در سطح ظاهر دیگر حجت را بر ما تمام کرده و فرموده که هر کار او خداییست. این نطق هم معنایی فراتر از گفتار دارد و به قیاس اولویت شامل همه بروزات ایشان از افکار و نیّات و رفتار می شود. گاهی بارزترین مصداق را بر کا مطلب اطلاق می کنند. مثلا وقتی قرآن می فرماید که مال یتیم را نخورید نمی شود گفت که اگر کسی فرش یتیم را از او به زور گرفت، چون آن را نخورده پس شامل خطاب آیه نمی شود.

اهل بیت علیهم السلام، عادلترینِ خَلق

حضرت امیر علیه السلام که خیلی وقت نمی دادند، خودشان به کمیل وقتی خصوصی می دهند  و مناجات خضر نبی را به او می آموزند که از اسرار بود. آنها به قابلیت فرد نگاه می کنند. اگر ما هم درخواستی معنوی داشتیم و به ما ندادند نمی توانیم صرف معنوی بودن خواسته بگوییم که چرا ندادند؟ چه بسا ادعاهایی که کاذب باشند. چه اللهم عجل لولیک الفرج ها که کاذب است، چون در عمل خود را برای ظهور مهیّا نکرده است.  فرد به زبان قال ایمان دارد و به زبان حال کفر ورزیده است. در این صورت او به باطن می نگرد و کفر می دهد. او بخیل نیست و اگر قابلیت باشد دریغی ندارد. این مثالفردی است که در زیر باران ظرفش را واژگون گرفته و می گوید چرا باران در ظرفم نمی ریزد.

حضرت علی علیه السلام که عین عدل بودند در ابتدا کمیل را به فرمانداری منطقه ای گمارده بودند ولی بر اثر سوء مدیریت از آن ناحیه چند حمله از معاویه صورت گرفت. حضرت او را بر کنار کردند ولی عدم توفیق در مسائل اجتماعی ایشان را بر آن نداشت که او را به کلی طرد کنند بلکه دیدند که این فرد قابلیت رشد فردی بسیار بالایی دارد. در حالی که اگر ما می بودیم می گفتیم چه فرد بی قابلیتی!

اولویت استحکام حکومت اسلامی

در دوره خلیفه دوم بدعت هایی گذاشته شد که از جمله آنها اجازه مسح کشیدن از روی کفش بود. عامل پشت پرده این بود که خلیفه دوم مسلمانان را درگیر جنگ های بسیاری کرده بود و برای تسهیل و دست و پا گیر نبودن وضو این حکم را صادر کرد. از طرفی یکی از علل این جنگ هایی نفس گیر، سرگرم کردن اذهان عمومی به جنگ و فراموشی آنها از پرسش در باب خلافت امیر المومنین علیه السلام بود.

بهر حال حضرت امیر در همان موقع از این حکم نهی کردند و با آن برخورد نمودند، اما وقتی به درخواست مردم بر زمام امور نشستند برای مصلحت و حفظ حکومت نوپای حق از دامن زدن به آن پرهیز کردند.

فدک و ماجرای آن هم از همین دسته امور بود که پرداختن به آن ایشان را از رسالت مهم تر که حفظ جامعه اسلامی و اصل دین بود، باز می داشت. در جایی فرمودند: تنها فدک از آن ما بود که عده ای به آن حسادت کردند... مرا با فدک و غیر فدک چه کار؟

یک تذکر درباره شبهای ماه های رجب و شعبان و رمضان

در جلسه گذشته به تفصیل از این ایام و لیالی گفتگو شدو لی باز هم باید گفت که برای شب قدر باید از الآن آمادگی را حاصل کرد. بدون آمادگی از شب قدر بهره کم می بریم. آمادگی آن همان اصلاح نفس است. حضرت امیر در خطبه 200 نهج البلاغه می فرمایند: بار ببندید که ندای کوچ کردن در میان شما زده شده است( نه خواهند زد) این یعنی راهی نمانده و باید آماده بود.

چرا این همه تکرار؟

چرا پنکه دائما کار می کند و به یک دور چرخیدن آن اکتفا نمی کنیم؟ چون گرمای هوا مداوم است. وسوسه شیطان و خطورات ذهنی نیز دائمی است، پس  ما هر لحظه به موعظه نیاز داریم. موعظه بحث علمی نیست که به یک بار اکتفا کنیم. موعظه تکراری نمی شود. اتفاقا برای نفوس آماده شیرین و بی ملال است. از ویژگی های موفق این است که موعظه گری درونی دارد؛ واعظ من نفسه. شیطان دست بردار ما نیست. ماچرا دست برداریم؟ او در خواب و بیداری و در عبادت و غفلت و ... به سراغمان می آید. از طرفی ما در آستانه بزرگترین کار عالم هستیم. این عالم به معاد می رسد و این یعنی برچیده شدن کل نظام در یک آن:یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ : روزى که زمین به غیر این زمین، و آسمان‏ها [به غیر این آسمان‏ها] تبدیل شود( ابراهیم 48) وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَب‏:  و کار برپا کردن قیامت براى او جز مانند یک چشم بر هم زدن یا نزدیک‏تر از آن نیست (نحل 77)

از طرفی این امر عظیم هم بسیار نزدیک است وما همچنان سرگرم زندگی هستیم و توبه را به تاخیر می اندازیم. مرحوم علامه طباطبایی می فرمودند: هرکه به بهانه استغفار آینده خود گناه می کند دو گناه مرتکب شده؛ یکی همان گناه و دومی استهزاء استغفار. توبه گناه سوز است، نه مَرکب گناه.

روزیِ تضمین شده دنیا

خداوند روزی دنیوی همه مار را تضمین کرده است. حضرت امیر می فرمایند: امری تضمین شده و آن روزی دنیاست،  و امریی تضمین نشده که روزی اخروی است. مردم تضمین شده را نشده می پندارند و تضمین نشده را شده.

پیامبر در معراج می دیدند که برخی ملائک گاهی به ساختن قصر های بهشتی مشغولند و گاه بیکار. از آنجا که دلیل توقف فرشتگان نمی تواند خستگی باشد، علت را پرسیدند. گفتند که به ما مصالح که اعمال خیر باشد گاهی از ناحیه فرد می رسد و گاه نمی رسد.

از قول استاد جوادی آملی نقل است که مرحوم الهی قمشه ای، مترجم قرآن و مدرس فلسفه و عرفان در زمان قحطی سال 1310 در تهران بودند: یکی از شاگردان ایشان پس از مدتی که مسئول انبار غلّه شهر شده بود ایشان را می بیند. برای ادای دین می گوید: اگر ایرادی ندارد در عوض دریافت هزینه آن، کیسه ای گندم در خانه تان بفرستم. ایشان می گویند: شما که آدرس ما را نداری. گفت: بفرمایید تا بگویم بفرستند. گفتند: منزل ما وصل به انبار حق است و آن هم تمامی ندارد.

غنی کسی است که احساس بی نیازی می کند. او همه وسایل را ابزار در بد خدا می بیند. در اوصاف متقین آمده که اعتمادشان بر آنچه در دست خداست بیشتر از آن است که در دست خودشان است.

همه ما به انبار حق متصلیم ولی خودمان نمی بینیم. کسی می بیند که حقّانی زندگی کرده باشد.

در این روزها منظور از درک آنها این نیست که کار و زندگی را تعطیل کنیم بلکه این است که برای خودمان وقت بیشتری بگذاریم.

نعمت اسلام

رسول خدا روزی به آسمان نگاه می کردند و منتظر وقت نماز ظهر بودند که فرمودند: تا دیروز ما شتربان بودیم و امروز خورشید بان شدیم.

آری؛ دین ما را از زمینی بودن به آسمانی شدن کشاند. ما را از خاک به افلاک برد و باید قدر این برکت های رایگان را بدانیم تا رایگان از دست ندهیم.

الحمد لله ربّ العالمین
حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی

مورخ 11 اردیبهشت 1393

دریافت فایل صوتی با حجم 12 مگابایت


در این زمینه بخوانید:

- معرفی جلسات سیر و سلوک قرآنی

- سیر و سلوک قرآنی | رچب، شعبان و رمضان؛ قرقگاه های خداوند

- سیر و سلوک قرآنی | ولایت امیرالمؤمنین و اهل بیت، باب ورود به دین

- سیر و سلوک قرآنی | جاده توفیق باز است

- سیر و سلوک قرآنی | در قیامت از چه می پرسند؟

انتشار این مطلب در سایت ندای انقلاب

کارگاه طراحی سرنوشت | جلسه ی نوزدهم

پنجشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۴۳ ب.ظ

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام و المسلمین نخاولی در کارگاه طراحی سرنوشت مورخ 10 اردیبهشت 1393

تفاوت شما با شیطان در چیست؟

شیطان که بد شد، گفت من تنها بد نمی‌شوم بقیه را هم با خودم پایین می‌کشم. «قالَ فَبِعِزَّتِکَ‏ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ»؛[1] هیچ‌کس را نمی‌گذارم از زیر دستم بیرون برود.

ولی شما که خوب شُدید، چند بار قسم خوردید هیچ‌کس را [حداقل از اطرافیانم] نمی‌گذارم بد بشود؟ شما که خوب هستید، [آیا] همه را خوب کردید؟

حق نیاز به هیچ‌یک از ما ندارد. حقیقت، حقیقت است و حق، حق است. اگر ما در جریان به‌سمت حق حرکت کردیم و حرکت دادیم بهره‌مان از حقیقت بیشتر می‌شود و الّا نه.   

مثال: ما بر پیامبر صلوات می‌فرستیم. این صلوات ما پیامبر را بالا می‌برد؟ اگر صلوات نفرستیم، پایین می‌آیند؟ مثل اینکه بگوییم خورشید صبح طلوع می‌کند و شب هم غروب می‌کند، بعد بگوییم خدایا، خورشید فردا غروب نکند. این تأثیری ندارد چون خورشید کار خودش را انجام می‌دهد.

آیا این صلوات ما تأثیری در مقام پیامبر دارد که اگر نفرستیم مقام ایشان بالا نمی‌رود؟

فرض کنید همۀ مسلمانان کافر شوند، آن وقت دیگر هیچ‌کس «و ارفع درجته» نمی‌گوید؛ آیا پیامبر متوقف می‌شود؟ رشد ایشان متوقف بر ماست؟

آیا این کار ما در نفس پیامبر تأثیرگذار است یا نه؟ محال است که تأثیرگذار باشد؛ چون مادون نمی‌تواند واسطۀ ارتقاء مافوق خودش بشود.

این از سؤالاتی است که درک خودِ سؤال نیاز به تصور صحیحی از آن دارد. چون در ذهن ما واسطه‌های دنیایی ایجاد می‌شود، مثل اینه من به  شما بگویم برو پیش استاد و از ا بخواه که نمرۀ مرا که 10 شده، 12 بدهد که نیفتم؛ اصلاً واسطه اینجا به‌معنای دیگری است.

این سؤال برای این مطرح شد که بگوییم ما نباید از تک‌تک حرف‌ها، کارها و سایر موارد به‌راحتی رد شویم. باید رویش دقت کنیم. تفاوت افراد عمیق با افراد سطحی در این است که از کنار حوادث و گزاره‌ها و علوم همین‌طوری رَد می‌شوند. از کنار حوادث [عبور می‌کنند و] فقط در حافظه‌شان می‌سپارند و می‌بینند؛ از کنار علوم هم [عبور می‌کنند و] فقط الفاظ را حفظ می‌کنند؛ اما از واقعیت آن که چیست بازمی‌ماند. به همین دلیل این‌ها بهترین سوژه برای شیطان هستند. بر روی حفره‌های ذهنی ضربه می‌زند؛ این دقیقاً یعنی شبهه.

حق مستقل از افراد است؛ اما اگر کسی در راه حق حرکت کرد و حرکت داد، به میزان آن کاری که کرده، خودش ارتقاء پیدا می‌کند و خودش به حقیقت واصل می‌شود.

فرض کنید من توی سرِ یک نفر می‌زنم، دستِ من فقط منقبض و منبسط شد و سرِ طرف مقابل هم درد گرفت؛ آیا اتفاق خاص دیگری هم افتاد؟ اما یک وقت هم دزدی را می‌بینم و به سرِ او می‌زنم؛ در اینجا هم دستم منقبض و منبسط شد. اما چرا یکی خوب بود و دیگری بد بود؟ به‌دلیل نیت‌ها و کارها و حسن فعل.

در یک جا قطع کردن دست، جنایت محسوب می‌شود و در جای دیگر عدالت است. پس منقبض و منبسط شدن دستِ من به حساب نفسِ من نوشته می‌شود. چون دستِ من از خودش اراده‌ای ندارد و این‌ها فقط اعضا و جوارح من هستند و همه جنود و شهود حق هستند. لذا می‌بینیم در قیامت، علیه ما شهادت می‌دهند.

شهادت فرعِ بر چیست؟

1. صحنه را ببیند؛

2. فرق جرم و جنایت و خوبی را بفهمد؛

3. از جرم و جنایت و خوبی و عدالت خوش‌حال یا ناراحت می‌شود.

پس این ظهور نفس من است. نفس من در شقاوت می‌خواست یک نفر را اذیت کند و بر سرِ یک نفر زد.همۀ کارهایی که ما انجام می‌دهیم تجلیات فعل پیامبر است؛ گویی نماز ما دو تا نماز است، دوتا عمل است. مثل اینکه می‌توانیم بگوییم دستم نوشت؛ قلم نوشت یا اینکه من نوشتم. می‌توانیم بگوییم ما نماز خواندیم و می‌توانیم بگوییم پیامبر نماز خواند. صحنۀ خلایقی که مسلمان شدند، الی الأبد تجلیات فعلِ خودِ پیامبر است؛ و الاّ محال است مادون، واسطۀ مافوق خودش بشود. آن درواقع آثار ماتأخر فعلِ خودِ پیامبر است. هر کس هر کاری کرد، خودش را به حقیقت نزدیک کرده و نفس خودش را توسعه داده است.
به میزانی که ما در انسانیت قوی می‌شویم، انسان‌های دیگر تکالیف ما می‌شوند.

سؤال:
اگر خدا و ائمه این‌قدر مهربان هستند و برای بخشش دنبال بهانه هستند، پس چرا رفتار ائمه با دوستان نزدیکشان سخت‌گیرانه بود؟ و ما با این‌همه گناهان ریز و دُرُشت چطور دلگرم باشیم که با توبه و انجام کار نیک، آنان با ما دوستانه برخورد خواهند کرد؟ باتوجه‌به اینکه ما به برخی از گناهان مبتلا هستیم که خود نیز بی‌خبریم.
فرض کنید من بچه کلاس اول هستم؛ وقتی به من می‌گویید «آ» بنویس، من آن را نامرتب می‌نویسم و بااین‌حال شما به من می‌گویید: «آفرین». حالا فرض کنید که من کنکور دارم و شما هم انتظار داشتید که من پزشکی قبول شوم؛ اما من زیست قبول شدم، شما به من می‌گویید که چرا زیست قبول شدم؟

سخت‌گیری به
معنای این نیست که امام از او بدش می‌آمده؛ هر کسی انتظار متناسب از خودش را دارد. به همین دلیل انسان حکیم برخورد متناسب با خودش را می‌کند.
خیلی اوقات افرادی که در سطوح نازل هستند، نیاز به مراقبت دارند، در فضای روح و نفس هم همین‌طور است. اینکه می‌بینیم فردی از شام خدمت حضرت آمد و به ایشان فحش داد؛ اما حضرت می‌فرمایند تو از شهر غریبی آمدی، منم از شام آمدم؛ چون شامی‌ها با ما رابطۀ خوبی ندارند؛ لذا تو هم از ما خوشَت نمی‌آید. اگر گرسنه‌ای بیا به خانۀ من تا به تو غذا دهم. این یک نوع برخورد است و حالا اگر مالک اشتر بیاید و به حضرت فحش بدهد، با او دیگر این برخورد را نمی‌کنند.

بنابراین اگر با کسی هم سخت‌گیری می‌کنند، به این دلیل است که او در همین سطح، رشد می‌کند.

یا مثلاً من امروز وارد باشگاه کشتی شدم؛ در همان مرحلۀ اول که یک فرد بسیار قوی را با من به تمرین نمی‌فرستند تا اینکه من به‌راحتی شکست بخورم. بلکه ابتدا تمرینات بدن‌سازی می‌دهند و بعد کمی ‌فنون را آموزش می‌دهند و در اینجا فردی هم‌سطح خودم را برای تمرین می‌فرستند. اگر المپیکی شدم، یک فرد قدرتمند را برای تمرین با من می‌فرستند و اگر در این سطحی که من هستم، این فرد قدرتمند را با من نفرستند، درواقع به من ظلم کرده‌اند؛ چون من هیچ‌گاه قوی نخواهم شد.

پس سخت‌گیری نداریم؛ بلکه متناسب‌گیری داریم.

هیچ‌گاه امتحان فوقِ توان افراد گرفته نمی‌شود. اگر ما احساس می‌کنیم امتحان فوق حدّ ما بود، به خاطر این است که ما طاقت و توان خودمان را فعال نکردیم.

خدا در قرآن می‌فرماید: «لا یُکَلِّفُ‏ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»، «رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسینا أَوْ أَخْطَأْنا»، «رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ»؛[2] «وسع» با «طاقة» متفاوت است؛ طاقة یعنی کاری که تمام توان انسان را بگیرد؛ اما اگر بگویند صندلی 30 کیلویی را بلند کن [و] من به‌راحتی بلند می‌کنم؛ به این وسع می‌گویند چون به‌راحتی انجام می‌دهم. به همین دلیل ما در روزه، سه حالت داریم:

1. موسع: کسی‌که می‌تواند روزه بگیرد و مشکلی هم ندارد و این روزه بر او واجب است؛

2. کسی‌که اگر روزه بگیرد، برایش ضرر دارد؛ یعنی فوق حدّ طاقتش است. بر این فرد روزه حرام است.   

3. مطیق: در اینجا پیرزن و پیرمرد‌هایی را شامل می‌شود که روزه در تابستان است و تمام توان آنان گرفته می‌شود؛ لذا روزه بر آنان مخیر است که بگیرند یا فدیه دهند.           

خداوند می‌گوید تکالیفِ من در حدّ طاقت شما هم نیست؛ بلکه در حدّ وسع شماست؛ چون می‌توانست بگوید 3 ماه یا 6 ماه در سال روزه بگیرید یا ماه در میان؛ و به‌جای 17 رکعت می‌گفت 100 رکعت نماز بخوانید.

جایی که خداوند می‌فرماید: «رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسینا أَوْ أَخْطَأْنا»؛ در اینجا بحث مجازات است و خدا در همان ابتدا کسی را به مشقت نمی‌اندازد. اما اگر مریض شدیم، درمان می‌کنند؛ درمان، حدّ کارش یک مقداری بیشتر است.

نسیان اصلاً عقوبت ندارد؛ چون من یادم نبوده و عقوبت فرعِ بر علم و عمد است.

در اینجا نسیان و خطایی است که ناشی از عمل آگاهانه است؛ لذا مؤاخذه دارد. مثلاً شما برای نماز صبح، خواب می‌مانید. می‌دانید اگر شام زیاد و دیرهنگام بخورید و بعد هم چند ساعت پشت کامپیوتر بنشینید؛ برای نماز خواب می‌مانید. اما [این کارها را] انجام دادید و صبح خواب ماندید، خودِ خواب ماندن گناه ندارد؛ چون دستِ خودش نیست؛ اما مقدماتی که باعث نسیان و خطا می‌شود، برای من گناه محسوب می‌شود.

مثلاً حضرت یونس 40-50 سال در میان قومش رفته و تا آخرین درجه هم تلاش کرده [است]، بعد نشانه‌های عذاب آمده، وقتی نشانه‌های عذاب آمد باید شهر را ترک کند و او هم شهر را ترک کرده [است]. حالا کار بدی انجام داده که به او بگویند داخل شکم ماهی شو؟ این‌ها حساب و کتاب‌های خاص خودش را دارد. به عبارت دیگر هر مرتبه از وجود اقتضا خاصی از بندگی دارد و هر اقتضاء بندگی، لوازم عبودیتی خاص خودش دارد؛ مراعات هر کدام از آن لوازم بندگی در همان سطح می‌شود و عدم مراعات آن سطح، ذنب آن سطح می‌شود.

مثلاً فرض کنید پدری به فرزند کوچکش پول می‌دهد و می‌گوید با آن چیزهای بی‌خود نخری. او هم با آن برای خودش و دوستش بستنی می‌گیرد و می‌خورد. پدر وقتی می‌بیند می‌گوید آفرین خوب چیزی گرفتی. همین کودک دبیرستانی می‌شود و با دوستش در خیابان بستنی می‌خورد؛ اما دیگر کسی تشویقشان نمی‌کند و ممکن است مذمت هم نکنند. حالا فرض کنید دو تا دانشجو این کار را بکنند، ممکن است بگویند جالب نیست؛ اما اگر دو تا طلبه در خیابان بستنی در دست بگیرند و بخورند، آنان را سرزنش می‌کنند. حالا اگر دو تا مرجع تقلید این کار را بکنند چه می شود؟! کار کار واحدی بود؛ اما برای یکی آفرین داشت و برای یکی مذمت شدید داشت.

هر مرتبه از سطوح ارتقایی بندگی، اقتضائات و لوازم خاص خودش را دارد که مراعات آن اقتضائات، بندگی در آن سطح می‌شود و عدم مراعات آن، گناه در آن سطح می‌شود و عقوبت هر سطح با سطح دیگر متفاوت است. استغفار هم در همان سطح خودش معنا پیدا می‌کند. مغفرتش هم در همان سطح معنا پیدا می‌کند.

و الحمد لله رب العالمین



[1]. ص، 82.

[2]. بقره، 286.

حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام نخاولی در کارگاه طراحی سرنوشت

مورخ 10 اردیبهشت 1393

دریافت فایل صوتی با حجم 10 مگابایت

وبسایت گفتمان برتر


رجب ، شعبان و رمضان قُرُقگاه ‌های خداوند

خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 4 اردیبهشت1393

لحظات مثل باد و برق می گذرند و انگار همین دیروز بود که دور هم جمع شدیم و توصیه های مرحوم قاضی درباره ماه های رجب و شعبان و رمضان را خواندیم. یک سال گذشت و  باید دید که در این سال با خود چه کرده ایم.

این سه ماه، ماه های اساسی برای جبران، رشد و جلب رحممت خداوند است. امسال نیز برای یادآوری این نامه را می خوانیم. عارف ربانی آیت‌الله‌ سیدعلی قاضی در آستانه ورود ماه رجب دستوراتی درباره ماه رجب، شعبان و رمضان به شاگردان خود توصیه کرده‌اند که مرحوم آیت‌الله سیدمحمدحسین حسینی طهرانی این دستورات را در روز جمعه 21 جمادی‌الثانی سال 1415 هجری قمری در شهر مقدس مشهد برای شاگردان خود بیان کرده‌اند و در کتاب مطلع انوار(2/صص 105 تا 113) به چاپ رسیده است. 

این دستورات مربوط به سال 1357 هجری قمری یعنی 9 سال قبل از رحلت آیت‌الله‌ قاضی به سال 1366ق است که در آن، ضمن وصیتی به شاگردان خود، اهمیت این سه ماه ارجمند را متذکر شده‌اند. در مطلب حاضر ابتدا سخنان مرحوم علامه طهرانی و سپس متن وصیت مرحوم قاضی به شاگردان خود آمده است (توضیح: متن سخنان علامه طهرانی و وصایای مرحوم قاضی با قلم درشت می آید و در مواردی توضیحاتی با قلم معمولی از استاد نخاولی خواهد آمد:

تنبَّه! متوجّه باش! آگاه باش! که شهر‌های حُرُم داخل شد که اولین آنها رجب است. بیدار شو، برای آنکه توشه خوبی برای خود برداری! (در کل در این سه ماه برای بهره برداری بیشتر باید از کار های دیگر بکاهد یا به طوری که به آنها ضربه وارد نشود مدیریتشان کند تا وقتی برای خلوت با خودش باز شود.

سه ضرورت در خود سازی نباید مورد غفلت قرار گیرند: اول: خلوت با خود، دوم صداقت با خود؛ یعنی وقتی با خود خلوت کرد در محاسبه خودش با خودش صادق باشد. و سوم سکوت در خود، که این هم مراتبی دارد که اقل مراتب آن سکوت لسانی است. چه بسا لبی بسته است اما در ونش طوفان های خیالات و اوهام، همه وجودش را پریشان می کند. حداقل همان سکوت زبانی است، به این معنی که آنچه به درد دنیا و آخرتش نمی خورد نگوید. این زبان قلیل الجِرم و کثیر االجُرم، ما را بیچاره کرده است. حرف های آدمی یا باید واجب، یا مستحب و حداقل مباح باشد. فراموش نکنیم که حرف حق همیشه مقتضی خیر است اما حرف صدق همیشه اینگونه نیست. مثلا آنکه غیبت می کند، راست می گوید و کذب نمی گوید وگرنه که تهمت بود، اما صدق او شر آفرین است.

کسی خدمت امام سجاد علیه السلام رسید و درباره کسی گفت که او در جایی از شما بدگویی کرد. امام فرمودند که تو با این حرفت نه حق او را رعایت کردی و نه حق مرا. حق او را پایمال کردی چون المجالس امانات و تو باید امانت داری می کردی، و حق مرا زیر پا گذاشتی چون مرا نسبت به برادرم بد بین کردی.

باید حرف ها و آثارشان را با ذره بین محاسبه کنیم. متاسفانه کم پیش می آید که فردی این سه ویژگی را با هم داشته باشد. باید در شبانه روز یک ساعت با خود خلوت کنیم و این از علامت های عقل است. کسی که خلوت نداردد، جلوَتش هم سودی ندارد.

فردی از شاگردان استاد ما از ایشان پرسید: فلان شغل و پست مهم و تاثیر گذار را به من پیشنهاد شده، آیا بروم؟ ایشان فرمودند: اگر شب ها کاسبی داری برو. مبادا از خود بکاهی و به دیگران بیفزایی.

کسی که دائم و بدون خود سازی دنبال کار فرهنگی است به همین بلا دچار می شود.)شب‌های این ماه را بیدار باش و روزهای آن را روزه بگیر، به جهت شکر خداوند که به تو روزی کرده و مخواب مگر به مقدار معتنابهی و کم! و چه بسیار عاشقان دل‌سوخته‌ای که شب را نمی‌خوابند. نماز شب را به نحو بیدار و خواب به جای آور؛ یعنی چند رکعتی نماز بخوان و کمی بخواب و سپس بیدار شو! 

کتاب حق، قرآن را تلاوت کن؛ ولی تندتند نه، آرام‌آرام بخوان و با بهترین صوتی که داری! چه، قرآن کتاب وحی است و نور قرآن، ظلمت‌ها را تبدیل به نور می‌کند و می‌درخشاند. 

پس تو بهره‌ای نبرده‌ای، بلکه هیچ‌کس به مانند قرآن بهره نبرده و هرکس غیر از این را که من می‌گویم، گفته است، خطا کرده و اشتباه فکر می‌کند. 

سلام و صلوات بفرست به اصل قرآن و فصل آن، که مراد از فصل قرآن پیامبر اکرم(ص) و اولاد طاهرین او هستند؛ در برابر آنها عبد بدون اراده و تسلیم باش و با روح و جسم سالم در برابر آنها بدون چون و چرا باش و از آنها اطاعت کن و محبّت آنها را در دل داشته باش؛ چنانکه خداوند آنها را برای محبت خود قرار داده! 

کسی که در غیر حب آنها خود را در ذمه خداوند رحمان درآورد، به درستی که گمراه شده و در انکار او نعمت‌های خداوند از دستش رفته است و اگر خدا را در غیر محبت آنها قرار دهی گم می‌شوی؛ پس حب آنها حب خداست و به حب خدا پناه ببر! و ایشان عروه وثقی هستند و دستاویز محکم؛ پس چنگ خود را محکم بگیر و به این دستاویز چنگ بزن! 
پناه ببر به خدا درباره قرآن که قول خداست؛ درباره قرآن بازی نکن! با اهمیت و احترام قرآن را بخوان و قرآن را از روی لهو و لعب نگاه مکن، چنان‌که قرآن را عمل کنی به واسطه دقت در آن، به بالاترین قله از قلل حق و ایمان و مجد و شرف نائل می‌گردی. در هر حال بر تو باد به ذکر خدا و مبادا در خواندن قرآن کوتاهی کنی! مگو چگونه می‌شود و نگو به چه کیفیتی بخوانم! تشکیک در این مسائل نکن! 

در این ماه‌ها قرآن را تلاوت کن و ملتزم و معتصم به خدا بشو! کسی که اعتصام به خدا پیدا کند، خدا هم خود را به او نشان می‌دهد اگر گفتی «ربیّ الله؛ پروردگار من خداست»، ای رفیق استقامت کن و دست از این حرف بر مدار! این ماه‌ها قرقگاه خداوند است، پس داخل در این قرقگاه شو! خداوند فرموده: «وَمَن یَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ؛ و هر کس به خدا تمسک جوید قطعا به راه راست هدایت‏شده است»(آل عمران/101) و باز فرموده: «وَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ»(شوری/42) و باز فرموده:«إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ؛ آن کسانی که گفتند خداوند پروردگار ماست و سپس به این قول خود استقامت کردند، ملائکه آسمان بر آنها فرود می‌آیند»(فصلت/30).
انتبهوا إخوانی الأعاظم وفقکم الله لطاعته و قد دخل أشهر الحُرُم؛ یعنی متوجه باش که ما داخل در قرقگاه شده‌ایم و این ماه‌ها برای کسانی که وارد می‌شوند خصوصیتی دارد، مثل زمین‌هایی که حُرُم حساب شده و دارای شرایطی است و باید از محرمات اجتناب نمود؛ در این ماه ها هم که قرقگاه زمانی است و انسان باید از خیلی چیز‌ها اجتناب کند. 
خدا در این ماه‌ها خیلی به انسان نزدیک است، باید مراعات آن را بکند، همانند حَرَم و زمین‌هائی که قرقگاه است و انسان وقتی وارد آنها می‌شود به کعبه و آن امام نزدیک است و زیارت می‌کند؛ چقدر نعمت‌ها‌ی خداوند بر ما بزرگ است و او هرگونه نعمتی را بر ما تام و تمام کرده! 

اولین چیزی که بر ما واجب است، توبه است، با شروط لازم و نمازهایی که در توبه وارد شده که مقصود همان دستور توبه‌ای است که حضرت رسول(ص) در ماه ذوالقعده دستور دادند، با همان کیفیت که در کتب ادعیه آمده و در اعمال ماه ذوالقعده و در کتاب «مفاتیح» هم موجود است؛ البته حالا چون ماه ذوالقعده نیست در روز یکشنبه قبل از اول ماه یا شب جمعه و یا روز جمعه که می‌آید، توبه کنید. 

پرهیز کنید از کبائر و صغائر به قصد قربت! ملتزم شوید به مراقبه، هم صغری و کبری! که مراقبه صغری نگاه داشتن خود است از مکروهات و خلاف «ما لایرضی الله به» و مراقبه کبری نگاه داشتن دل است از آنچه محبوب نمی‌پسندد، که یک لحظه از مراقبت پروردگار خود را خارج نکند و در همه لحظات خدا را حاضر ببیند. 

علاوه بر آن محاسبه و معاتبه داشته باشید و نفس را معاقبه کنید و بعد جریمه کنید!...«ثمّ اقبلوا بقلوبکم؛ پس با دل‌ها‌ی خود اقرار کنید به خدا» و مرض‌های گناه را معالجه کنید و با استغفار، بزرگی گناه خویش را کاهش دهید؛ چراکه استغفار،بزرگی گناه را از بین می‌برد. 

دستورالعمل مرحوم آیت‌الله قاضی به شاگردان خود درباره ورود ماه‌های رجب، شعبان و رمضان

مرحوم قاضی می‌فرمودند: انسان باید به خدا پناه ببرد و خداوند خیلی کمک‌کننده و خیر المعین و پسندیده و اختیار کننده است؛ اما دستورالعمل این سه ماه: 

1) علیکم بالفرائض فی أحسن أوقاتها! دستورالعمل آن است که نماز‌های واجب را در بهترین اوقات خودش انجام دهید همراه نوافل آن! (که مجموعاً پنجاه و یک رکعت می‌شود، اگر نتوانستید چهل و چهار رکعت) و اگر شواغل دنیا شما را منع کردند، صلاه أوابین را که همان نماز ظهر است، ترک نکنید، چون خیلی اهمّیّت دارد! خصوص نماز ظهر خیلی اهمیت دارد و آن به واسطه وقت آن و خصوصیت و موقعیت آن در بین اوقات دیگر است! و «صلاه‌ وسطی» را که در قرآن آمده، تفسیر به نماز ظهر کرده‌اند، و «صلاه اوابین» یعنی آنها که خیلی توجه به پروردگار دارند، یعنی رجوع‌کنندگان به خدا؛ زیرا رجوع‌کنندگان به خدا به آن تمسک می‌کنند.

2)نوافل شب را هیچ چاره‌ای نیست، مگر آنکه آنها را به جا آورید، نه خیال کنید نماز شب ساقط است و آن سد سکندری است که هیچ شکسته نمی‌شود! عجب از کسانی که قصد دارند، دنبال کنند مرتبه‌ای از کمال را در حالی‌که شب‌ها قیام نمی‌کنند؛ ما نشنیده‌ایم کسی به مرتبه‌ای از کمال برسد، مگر به قیام شب و نماز شب. 
3) علیکم بقرائه القرآن! بر شما باد به قرائت قرآن کریم با صوت حزین و باآهنگ و غنا! یعنی با صدای خوش بخوان که تو را تکان دهد و در روایات داریم که قرآن را با تغنّی بخوانید. امام زین‌العابدین تغنّی به قرآن می‌کردند، این تغنی در قرآن برای انسان بسیار مفید است. به طور کلی غنای صوتی حرام است و این اصلاً در تحت غنای حرام نیست؛ زیرا غنای حرام آن است که انسان را به سوی لهو و لعب بکشاند. 

4) بر تو باد زیارت مشهد أعظم در هر روز! (که منظور از مشهد أعظم أمیرالمؤمنین(ع) است، چون مرحوم قاضی در نجف بوده‌اند) ( ما که در مشهد  و در همسایگی امام رضا علیه السلام به سر می بریم اگر می توانیم هر روز وگرنه یک روز در میان به خدمت ایشان برسیم. در میان ائمه 4 امام در رساندن به توحید بسیار موثر ترند که یکی شان امام رضا علیه السلام است.)و زیارت مساجد معظمه! (که منظور کوفه و سهله است) و در بقیه مساجد عبادت خود را به‌جا آورید! چون مؤمن در مسجد مثل ماهی است در آب؛ همان‌طوری که حیات ماهی به آب است، حیات مؤمن هم در مسجد است؛ ماهی را از آب بیرون اندازند، می‌میرد. 
5)بعد از نماز‌های واجب تسبیح حضرت صدیقه طاهره(س) را ترک نکنید! زیرا که آن ذکر کبیره شمرده شده و لااقل بعد از هر نماز یک‌بار بگویید و اگر توانستید دو یا سه بار بگویید بهتر است.

6) از لوازم مهم، دعا برای فرج حضرت حجت بقیه الله الأعظم است در قنوت نماز وتر، و از آن گذشته در هر روز، و در جمیع دعاها برای حضرت دعا کنید. 

7) زیارت جامعه را روز‌های جمعه به‌جای آورید! مقصود، زیارت جامعه معروف است: زیارت جامعه کبیره. 
8) قرآن که می‌خوانید، در این سه ماه از یک جزء کمتر نباشد، در هر روز یک جزء. 

9) زیارت و دیدار برادران خود را زیاد کنید! (مقصود رفقای طریق هستند) خیلی آنها را زیارت کنید و ببینید؛ زیرا اینها هستند برادران طریقی شما که در طریق و عقبات نفس و تنگنا ها که انسان گیر می‌کند، کمک انسان می‌کنند و نجات می‌دهند.
10)زیارت قبور کنید نه هر روز بلکه کم‌کم و گاه‌گاهی، (هفته‌ای یک مرتبه خوب است) و در روز زیارت کنید نه در شب. 
ما را چه کار با دنیا؟! ما را چه کار با اسم دنیا؟! این دنیا ما را گول زد و فریفت و ما را به پستی و ذلت گرایید، مقام ما را پائین آورد و پست کرد، دنیا مال ما نیست، دنیا را ول کنید و بسپارید به دست آنها که دنبال آن هستند و به کسانی که اهل دنیا هستند بدهید. 

به‌به! خوشا به حال کسانی و آن مردانی که بدن‌های آنها در این عالم خاک است و قلوب آنها در عالم لاهوت است و [در] عالم عز و جلال پروردگار است! این افراد هستند که از جهت عدد اقل هستند و خیلی عددشان کم است، امّا قوتشان و جانشان و روحشان خیلی زیاد است، از جهت عددشان کم، ولی از جهت مددیت و اصالت، اکثریت عالم هستند. من می‌گویم آنچه را شما می‌شنوید و استغفار می‌کنم برای پروردگار. 

مرحوم علامه طهرانی در پایان این سخنان و در توضیحاتی تکمیلی آورده‌اند که: این دستوراتی است که مرحوم قاضی به شاگردان خود داده است و رفقا این دستورات را در این سه ماه انجام می‌دهند. البته این اعمال را در حد امکان انجام دهید، هر کسی که نمی‌تواند هر روز را روزه بگیرد حتی‌الإمکان پنج روز از رجب و ده روز از شعبان را بگیرد؛ خلاصه به حسب ملاحظه مزاج و قوه و حال و استعداد بگیرد. ( دنیا یعنی نزدیک ترین چیز نسبت به ما. دنیا کوه و دشت نیست، بلکه دنیا خود ماهستیم.  آنچه دنیاست در درون خود ماست و گرنه کوه و دشت آیات است و اتفاقا آنچه بیرون ماست از ما بسیار دور است. دنیا برای یکی دلبستگی به ثروت است، ِیکی به بچه، زن، ریاست .... خلیفه دوم در ظاهر از زاهد ترین به شمار می آمد. این در حالیست که زهد صفت قلب است، نه جسد. لباس وو فرش پاره که نشان زهد نیست.او تارک دنیا برای دنیایی بزرگ تر یعنی ریاست بود. سلیمان نبی و داود نبی علیهما سلام با وجود حشمت بسیار أزهد زمان خویش در واقع بودند. حصیر ممی بافتند و می فروختند و نان جو می خریدند و می خوردند. اینها ظاهر و باطن شان یکی بود.

حکومت امیر المونین هم دومی نداشت، قسمت هایی از دو امپراتوری بزرگ آن زمان یعنی ایران و روم، تحت پرچم حکومت او بود. اما او فرمود: این دنیای شما از آب بینی بُز و استخوان خوک در دست جزامی در نزد من پست تر است. ایشان وقتی به درخواست مردم حاکمیت ظاهری را پذیرفتند ابدا بدر بازگرداندن فدک غصب شده که ملک حضرت زهرا سلام الله علیها بود اقدام نکردند. این حقیقت زهد است.

شخصی در امریکا شیعه شده بود. می گفت قبل از آنکه مسلمان شوم، روزی در مواد خریداری شده ام یک تکه کاغذ دیدم که نوشته هایش بسیار نظرم را به خود جلب کرد و دوست داشتم که تمام آن نوشته و احیانا کتاب را به دست آورم. آن نوشته فرازی از نهج البلاغه بود و پس از آن که فهمیدم تهج البلاغه کتاب بالینی من شد تا اینکه شیعه شدم. آن جمله که مرا متحول کرد این بود: به خدا اگر تمام عالم را به من بدهند تا پر کاهی از دهان مورچه ای به جور بستانم، چنین نخواهم کرد.

رفقا! اگر به پای امانت برسیم اکثر ما نمی مانیم. آیا قبل و بعد از پست و مقام گرفتن ها یکی هستیم؟ این همان علی است که در نخلستان ها بیل می زد و کسی سلامش نمی کرد. ایشان وقتی حاکم شدند به شهری رفتند و عده ای به دنبالشان راه افتادند. فرمودند با من کاری دارید؟ گفتند نه. فرمودند: برگردید که این کار هم مرا فاسد می کند و هم شما را ذلیل می کند.

حالا بیایید صادقانه حال خودمان را با میزان روز حساب بسنجیم. این ماه، ماه امیر المومنین است و باید بیش از پیش به ایشان توجه داشته باشیم چرا که هر که هر چه گرفت ازایشان گرفته است.)

قرائت قرآن در شب، علی حد القدره؛ اگر می‌توانی نخواب و اگر کسی نمی‌تواند همه شب را نخوابد «علَی صَبٍّ»‌ باشد؛ صبّ یعنی جگرسوخته، بیدارخوابی کند، شب زود بخوابد و سعی کند بیدارخواب کند، طوری که بدن استراحت خود را بگیرد.( باید در نظر داشته باشیم که بدن مرکب ماست و نباید خرابش کنیم البته این خراب نکردن هم نباید بهانه ای باشد که کم کاری کنیم.) 
خود مرحوم قاضی اول شب می‌خوابیدند، بعد نماز می‌خواندند و بعد می‌خوابیدند و باز نماز می‌خواندند، همین طور تا دو ساعت به اذان که دیگر نمی‌‌خوابیدند؛ مرحوم آخوند سه ساعت به اذان صبح بیدار بودند؛ اگر نافله شب را به‌جا نیاورید، فائده ندارد و عرفان معنی ندارد؛ عرفان به عمل است نه به گفتن!  ( با حرف هیچ حرکتی حاصل نمی شود. دارایی اصلی ما آنچه است که در قلب ماست. خواجه عبد الله انصاری فرموده: الهی دارایی مهم است و نه دانایی.

نگران آنچه بلد نیستیم نباشیم، نگران دانسته هایمان باشیم که چه اندازه به آنها عمل کرده ایم.

 

حکمت ابتلاء

بلا برای آن است که ما به درون خود پی ببریم و قدم در اصلاح آن بگذاریم. درون ما مثل حوضچه ای آرام است که ظاهرا تمیز است اما وقتی بهمش زدند تمام لجن ها و جلبک ها بالا می آید: وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرین: و بى‏تردید شما را به چیزى اندک از ترس و گرسنگى و کاهش بخشى از اموال و کسان و محصولات [نباتى یا ثمرات باغ زندگى از زن و فرزند] آزمایش مى‏کنیم. و صبرکنندگان را بشارت ده( بقره/ 155)

یکی از بهترین جاهایی که می توان عیار خود را سنجید کرد همین ابتلا هاست. ببینیم در بلاها چه کردیم. شیطان اگر در آن سجده های طولانی خود را محاسبه می کرد و کبر مخفی و در عین حال عظیم خود را می دید در ابتلاء سجده به انسان شکست نمی خورد. باید قبل از طوفان خود را محاسبه و اصلاح کنیم.

 

پایه حرکت های انسانی

کار های یک انسان باید از غریزی بودن به سمت خودآگاه برود. هرچه در غریزه بمانیم در حیوانیت مانده ایم. خودآگاهی، خداآگاهی و هستی آگاهی پایه های حرکت های انسانی اند. در یکی از ادعیه آمده: خدایا پناه می برم به کاری که در ابتدا برای تو شروع شد و سپس آلوده به اغراض شخصی شد که چنین فردی خسر الدنیا و الآخره می شود.

 

نکته ای در خسارن دنیا وآخرت

نباید گمان کنیم که خسر الدنیا یعنی کسی که در دنیا فقیر بود. با این تعریف افرادی مثل فرعون خسر الآخره فقط هستند. بلکه فقر و غنی جهنمی خسر الدنیا والآخره اند. هیزم جهنم خود افرادند: وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا: ولى منحرفان هیزم دوزخ‏اند(جن/15) از طرفی کبریت و آتش زنه آن هم خودشانند: فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتی‏ وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرین:  پس بترسید از آتشى که آتش افروزش مردمانند و سنگها که مهیا شده  براى کافران( بقره/ 24)

خداوند با همه ما از در رحمت وارد شود. نوشیدنی که به جهنمی می دهند از شدت گرمایش وقتی به صورتش نزدیک می کنند تمام صورتش می سوزد و آب می شود: إِنْ یَسْتَغیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقا:  اگر [از شدت تشنگى‏] استغاثه کنند با آبى چون مس گداخته که چهره‏ها را بریان مى‏کند [به استغاثه آنان‏] جواب گویند، بد آشامیدنى و بد جایگاهى است. ( کهف/ 29)

انشا الله در مسیر ملاقاتمان با خدا تنها با جمالش مواجه شویم.

الحمد لله ربّ العالمین

حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی

مورخ 4 اردیبهشت 1393

دریافت فایل صوتی با حجم 13 مگابایت


در این زمینه بخوانید:

- معرفی جلسات سیر و سلوک قرآنی

- سیر و سلوک قرآنی | ولایت امیرالمؤمنین و اهل بیت، باب ورود به دین

- سیر و سلوک قرآنی | جاده توفیق باز است

- سیر و سلوک قرآنی | در قیامت از چه می پرسند؟

- سیر و سلوک قرآنی | قیامت؛ تجلی خدا با اسم "الباطن"

طراحی سرنوشت | جلسه ی هجدهم

پنجشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۷:۳۰ ب.ظ

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام و المسلمین نخاولی در کارگاه طراحی سرنوشت مورخ 3 اردیبهشت 1393
گاهی اوقات انسان از این جهت غافل می شود که درهمان فضای فکری ای که دارد، الگوهایش چه کسانی هستند؟

اسامی مردان و زنان بزرگ تاریخ درهمه مکاتب و ادیان مختلف را درآورید وزندگینامه مختصری از آنان را بدست آورید، بعد اینها را ابتدا با هم و سپس با کسانی که در مکتب شما برتری دارند مقایسه کنید.

خیلی وقت ها ما مثل ماهی ای هستیم که در آب است و دنبال آب می گرد.

وقتی که از آب بیرونش می آورند بعد می فهمد که مایه حیات که می گفتند این بود که من الآن دارم از فراقش می میرم.

ببینید آب تان کجاست؟

یکی از کارهای خیلی خوب، مقایسه بزرگان تاریخ ساز با هم است. مقایسه رفتارها، خلقیات، حالات و افکارشان.

 قرآن و اسلام فرا مسلمانی است، یعنی قرآن برای زندگی در فضای بی دینی هم دستوراتی که می دهد خیلی به دَرد می خورد.

« ان الله یأمرکم ان تعدوا الامانات إلی أهلها » یعنی هر امانتی، هر چه باشد و برای هر که باشد به اهلش بپردازید. حالا انسان فکر می کند آن امانت پول، ظرف، ماشین و... است، اما این نازل ترین مراتب امانت است، امانت یعنی شیء ای که من باید حفظش کنم.

من می خواهم رئیس شوم، استخدام شوم، این هم یک امانت است، اماکسی بهتر از من هم هست، باید این امانت و مسئولیت را به او بسپارم.

یا مثلا کسی حرفی به من زده، این یعنی من را امین دانسته که حرفهایش را پیش هر کسی نمی زند و به من زده. این حرف یک امانت است.

چقدر زندگی ها ویران شده است به خاطر امانت دار نبودن ما.

وقتی دقت می کنیم می بینیم اکثرا امانت دار نیستیم. امانت این نیست که مثلا یک چیزی را نزد ما 24 ساعت بگذارند و بعد بگویند فردا می آییم و می گییرم.

اکنون باید ببینیم بالاترین امانتی که خدا به ما داده چیست؟ بالاترین امانت الهی، نفس ماست. با چشم مان چه کار می کنیم؟! با گوش مان چه کار می­کنیم؟! با زبان مان چه؟! همان طور که پاک به ما سپرده شده نگهش داشته ایم؟! ارتقاء پیش کش! همانطور که پاک و خالص داده شده حفظ شان کردیم؟! اگر به یک جایگاهی برسیم با قبلش یکسان هستیم؟ (این هم امانت است)

وقتی امیرالمومنین علیه السلام حاکم بودند تمام دو اَبر قدرت آن زمان زیر دست ایشان بود. در چنین فضایی حضرت فرمودند که حکومت برای من مثل آب بینی بُز است.

نسبت به این بزرگان که امانتی برای ما بودند که خدا به ما داد (رهبران بزرگ دینی مان) چه کردیم؟ آیا حفظشان کردیم؟! یا اینکه ضایعشان کردیم. وقتی انسان فکر می کند می­بیند چقدر امانت داری سخت است!

همین امانت های سطحی و ظاهری، تا برسد به امانت نفس، جان و گوش و چشم و. .. تا امانت پُست و مقام، کار و حرف های مردم، تا امانت رهبران بزرگ. چقدر این امانت ها را حفظ شان کردیم؟

ذهن شما خیلی کالای گرانبهایی است. از چه چیزی پُرَش کرده اید؟

فرض کنید یک سی دی یا نواری باشد که قابل پاک کردن هم نباشدو دیگر نتوانیم بر روی آن چیزی ضبط کنیم. کدام عاقلی است که بر روی این یک عدد سی دی که قابل رایت مجدد هم نیست، صدای گربه ضبط کند؟! به حلال، واجب و حلال هم کاری نداریم. اصلا فرض کنیم همه چیز حلال باشد، این سی دی و نوار دست ما امانت است.

همینطور است امانت هایی که از رهبران بزرگ و اولیای خدا، یعنی از رسول اکرم(ص)، از حضرت امیرعلیه السلام و حضرت زهرا(س)، اصلا از حضرت آدم تاکنون، خداوند به عالم بشریت به بطور رایگان داده بدون اینکه در قبال آن چیزی بگیرد.

حالا انسان می فهمد که وقتی قرآن می فرماید:

« إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» (الاحزاب/72)

چقدر امانتداری سخت است که اینها حمل نکردند.

البته اینها که گفته شد مصادیق اولیه اش بود. اصل امانت مقام ولایت است.

این بحث امانتداری برای این مطرح شد که وقتی خداوند می فرماید امانت را به اهلش بسپارید، متوجه باشیم که یکی از این امانت ها هم توجه به رهبرانی است که به عنوان امانت داده شده که حفظ آنها به:

1-      باور آنها

2-      تبعیت از آنها است

برای فهم جایگاه حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها چندین راه وجود دارد که یکی از آنها اینست که ببینیم زنان بزرگ تاریخ چه کسانی بودند؟ مثلا هلن کلر و آن خانمی که به کره ماه رفت و... بعد ببینیم ویژگی های شخصی، خلقیات و رفتارهایشان چگونه بوده است. آن فردی که کتاب «امام علیعلیه السلام صدای عدالت انسانی» را نوشته یک مسیحی بود به نام جرج جرداق، در یکی از نوشته هایش می گوید: «اگر ما یک فرد و نمونه ای همانند علیعلیه السلام می داشتیم عالم پر شده بود(عالم را از این شخصیت پر کرده بودیم) و او را به همه جهانیان نشان می دادیم.» اما شیعیان یا مسلمانان بااین وجود، شخصیتش را خودشان دفن کردند(دفن تعبیر بنده است)

بی دلیل نیست که همه عالم، از مسلمان و غیر مسلمان، شیعه و غیرشیعه، دیندار و غیر دیندار درباره این شخصیت ها قلم فرسایی کردند. چون اینقدر تفاوتشان زیاد است که قابل کتمان نیست.

مثال: فرض کنید شما یک تیم فوتبال یا بسکتبال در دانشکده تان دارید، بعد با بچه های دانشکده دیگر مسابقه می دهید و مثلا 30 به 22 می بازید. معمولا وقتی افراد می بازند می گویند آنها یک نفر اضافی داشتند که داور باشد و به نفع شان گرفت و فلان... حالا اگر تیم بسکتبال دانشکده شما مثلا با یکی از تیمهایNBA مثل شیکاگو مسابقه بدهد و مثلا 120 به 11 ببازد، آنگاه دیگر جایی می ماند که بگویید داور کمکش کرد؟! آیا این برتری قابل کتمان است؟

همه مردم به فضل و برتری امام علی علیه السلام گواهی دادند حتی دشمنانش و اتفاقا فضیلت یعنی این. یعنی اینقدر درخشندگی دارد که نتوان کتمانش کرد و دوست و دشمن اقرار می کنند.

حالا با این دید ببینید شما چه رهبرانی دارید؟ زنان برجسته را لیست کنید. کنارش حضرت زهرا (س) را قرار دهید. تازه این ظاهر حضرت زهرا (س) است. باطن ایشان به راحتی قابل نمود نیست که به دست برسد. همان سطح ظاهری را مقایسه کنید کافیست. در موقعیت های مقایسه ای چیزهای خوبی بدست می آید.

مثلا سیستم عبادی دین های مختلف را ببینید چگونه است؟ مثلا حج اسلام را، بگذارید در کنارش عبادات جمعی دیگران را، یا نماز را.ببینید هر مکتبی چه افرادی را برای الگو معرفی کرده (از دیدگاه خودشان) شخصیتهایی که خودشان معرفی کردند آن هم با بیوگرافی ای که خودشان عرضه کردند (کاملا بی غرض)

ادامه بحث چگونگی قرائت قرآن:

حالا می خواهیم قرائت قرآن بکنیم، با این دید که بعد از یک دور قرائت قرآن، محبت و عشق مان به خدا بیشتر شود.

یک بخش کلی داشت که توجه به متشبهات آیات است. (قرآن را با توجه و با معنی آن بخواند) و اینکه به تشخیص های اولیه تکیه نکنیم. دستورالعمل خواندن قرآن را بدست بیاوریم و بعد قرآن بخوانیم.

بعد از اینها که گذشت، می خواهیم با تکیه براین، طوری قرآن بخوانیم که محبت خدا در وجودمان جریان پیدا کند. نه اینکه بخوانیم و بعد بگوییم خوب الحمدلله از قرآن خدا زده شدیم و از حالا به بعد می خواهیم داستان سفید دندان و... را بخوانیم! بنابراین اگر انسان می خواهد بخواند و تأثیر مثبت بگیرد باید روشش را بداند، مثل هر کار دیگری. من می خواهم سر این نوشابه را باز کنم. چطوری باز کنم؟ دندانم را شکستم ولی سرش باز نشد. هر چیزی اگر از روشش انجام نشود، ولو اینکه خوب باشد، اثر منفی می گذارد.

ما می خواهیم محبت خدا به خودمان را کشف کنیم، تا بعد محبت ما به خدا افزایش یابد.

اولا با نگاه آماری دقیق ببینیم، (آقای رشاد خلیفه کسی بود که می خواست اعجاز ریاضی از درون قرآن بیرون بیاورد. شروع کرد به شمارش کلمه« الله »در قرآن. هر طوری دلش خواسته جور کرده تا ضریبی که فکر می کرده جور شود. مثلا «فی»را یک جا کلمه حساب کرده و یک جا نکرده. اینطوری نباشد.) آیا عذاب غلبه دارد؟عذاب، عذاب است یا رحمت؟

بعد می بینیم اگر انسان عذاب را عذاب و رحمت را رحمت ببیند، عذاب غلبه ندارد.

ثانیا انسان عذاب را دقیق تر ببیند. این عذاب چه شکلی است؟ اینطوری است که بگویند این کار را نکن آتشت می زنند ! ظاهر برخی آیات اینگونه است. «کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ» کمی که دقیق تر می شود، می بیند که اینطوری نیست. «إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا» خودشان دارند آتش می خورند. این ظاهر چیست؟ مال خوشمزه، و باطنش عذاب تلخ. این باطن الآن ظهور نمی کند و شما آن را نمی بینید، لذا خبر ندارید.

یا مثلا کسانی که پول شان را خیلی دوست داشتند، جمع کردند و به کسی ندادند، داغ شان می کنم و بر سرشان می زنم. «الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ یَوْمَ یُحْمَى عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ» بعد انسان به ذهنش می آید که چیزی را داغ کردند و به پشت و پیشانی شان بزنند و بعد دوباره تکرار شود. این ظاهر است. بعد به او می گویند بخور، نوش جان «هَـذَا مَا کَنَزْتُمْ لأَنفُسِکُمْ» این همان چیزی است که ذخیره می کردید«فَذُوقُواْ مَا کُنتُمْ تَکْنِزُونَ» آنچه را ذخیره می کردید بچشید.

سوال: فرض کنید 100 دینار دارم که کنار گذاشتم. اما الان که دیگر دیناری وجود ندارد که بخواهند به پهلو و پشت من بزنند یا مثلا ایران چک را آتش می زنند و در دهان من می گذارند؟! اینکه معنا ندارد.

ضمن اینکه فرض کنید همین دینار امروزدست من است و گنج درست می کنم. اتفاقا بچه ام مثل خودم بخیل است. فردا به او ارث می رسد و او هم آن را ذخیره می کند بعد خدا می ماند که الآن دو نفر کنز درست کردند حالا به پهلوی این بزنم یا آن؟

 صورت اولیه مسئله که انسان در ذهنش می آید، گاهی اوقات صورت غلط مسئله است. اگر به سطح ظاهر باشد خوب 6 میلیارد انسان است مگر تمام درهم و دینارها چقدر است؟ از اول فرض کنید 20 میلیون کیلو بوده و از ابتدا چند میلیارد آدم آمده اند و رفته اند ضمن اینکه اینها فقط به درد داغ کردن نمی خورد. چون ممکن است همین دینار به دست شما افتاد و انفاق کردید. این به صورت مرکب برای شما درمی آید و شما از پل صراط رد می شوید (یعنی شما روی پول می نشینید و از پل صراط رد می شوید؟!)

« یَوْمَ یُحْمَى عَلَیْهَا » روزی که اینها داغ کرده می شوند. فاعلش کیست؟ مجهول

آلت داغ زدن مثلا پول ها است وابزار داغ کردن شان، جهنم است. چه کسی داغ می خورد؟ همین فرد

چه کسی داغ می زند؟ نکته دارد که چرا مجهول آمده.

بحث این است که من چه چیزی دوست داشتم؟ پول.

 این دوستی دوستی صادق بود یا کاذب. یعنی آن واقعا شایسته دوستی بود یا نه که من خودم را خرجش می کنم. پس دوستی اش می شود کاذب در دل هر کذبی، صدقی است. نمی شود هم دوستی اش کاذب باشد و هم دشمنی اش کاذب باشد. اگر دوستی اش باطل باشد، دشمنی اش حق می شود.

آن روزی که روز ظهور حقایق و صدق ها است، این حقیقت و صدق آنجا روشن می شود.

پس باید ببینیم آن عذاب از چه سنخی است. مثلا پدری به بچه اش می گوید دست به موبایل من نزنی گوشت را می برم، پوستت را می کنم.

پدر شماره دو: عزیزم به این بخاری دست نزنی آتش می گیری یک وقت می گوید آتشت می دهم یه وقت می گوید با کبریت بازی نکنی آتش می گیری.

شما فکر می کنید خدا از کدام دسته است؟ خدا که عصبانی نشده که بگوید پوست این ها را بکنیم. انسان های عوضی ای هستند تا اینکه حال شان جا بیاید !

پدرشماره دو بچه اش آتش بازی کرده و دارد می سوزد لذا با دستش دامن بچه را خاموش می کند. «وَمَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ» عزیز من داری خودت را آتش می دهی «وَیَعْفُو عَن کَثِیرٍ» خیلی از آتش ها را هم من دارم خاموش می کنم. دیگر خدا با ما چگونه رفتار کند؟!

اگر یک خوبی انجام دهیم 10 برابر می کند یا 100 برابر و گاهی 700 برابر و گاهی 1400 برابر و گاهی هم بی نهایت. یکی حداقلش به 10 تا. از آنطرف اگر یک گناه انجام دهیم ابتدائش نمی نویسد. اگر نماز بخواند پاک می شود. تب بکند همینطور و. .. «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئات» اگر استغفار هم نکرد بعد از 7 ساعت می نویسد. تازه با مداد می نویسد که قابل پاک شدن باشد. اگر نیت کنیم که می خواهم آدم خوبی شوم برایش می نویسد اما اگر نیت کار شر بکنیم نمی نویسد. اگر مریض شویم یا تب کنیم پاک می کند. دائم خداوند دارد این کار را می کند.

امام سجاد علیه السلام می فرمایند: وای بر کسی که یکانش از دهگانش بیشتر باشد. چون هر گناه یکی حساب می شود و هر خیر 10 تا. یعنی در مقابل هر یک حسنه بیش از 10 خطا دارد.

مثلا یک چای می خواهد بیاورد، توی صورتم بزند، موهایم را بکشد و لگد هم بزند. اینکه کار خیر نشد.

این حرف شهید بهشتی که فرمود بهشا را به بها می دهند نه بهانه، تام نیست چون الآن چه کسی بهای بهشت را می دهد؟! هیچ کس. بهشت را دارند به بهانه می دهند. از این بهانه بیشتر!؟

پدر آدم خوبی باشد زمینه ساز است. یک روضه ای می رود و اشکی می ریزد یا شب قدری می شود به اندازه برگ درختان یا قطرات باران مورد رحمت واقع می شود حتی اگر شب قدر را هم درک نکند ولی به اندازه خودش بهره مند می شود و اینگونه نیست که اگر درک نکند بهره ای نبرد. (اگر درک کند در حد اعلا بهره مند می شود) و به اندازه انجام اعمال شب قدر هم بهره مند می شود.

لذا می بینیم آیات عذاب دارد یک شکل دیگری می شود. حالا از اول تا آخر قرآن را با این دیدگاه بخوانید. ببینید چطوری می شود؟

 عذاب ها را اینطوری ببینید که مثلا یک مادری که خیلی مهربان است دائم به بچه اش می گوید این کار را نکنی می زنمت. اگر این کار را بکنی با تو حرف نمی زنم. چرا به بچه اش اینطوری حرف می زند؟! می خواهد دلش خنک شود؟ مثلا یک بچه سر به هوا دارد. دائم باید تهدیدش کنند. گاهی یکی با گفتن «بشین» درست می شود. می بیند بچه از پنجره بالا می رود و ممکن است توی حیاط بیفتد، گوشش را میگیرد تا سر جایش بنشیند. چرا می زند؟ چون دارد خودش را می اندازد.

گاهی اوقات علت غضب، خودِ غضب است. مثلا در خیابان هستید یک بچه ای فحش زشتی می دهد، عصبانی می شود و او را می زند. اما یک وقتی داخل منزل بچه حرف زشت می زند و مادراو را می زند. تفاوتش چیست؟ در اولی عنان غضب در دست خودِ غضب بود اما در دومی عنان غضب مادر در دست رحمت اوست. (فهم صحیح آیات عذاب و فهم صحیح جایگاه خدا)

حالا مادر مهربان تر است یا خدا؟ در هر جایی هر صفت کمالی ای پیدا شود، ظهور و تجلی و ترشح صفت خداوند است. اصلا ما نمی توانیم بفهمیم رحمت خداوند به ما چقدر است؟ (خدا آدم نیست که عصبی شود.)

یکی از اولیاء خدا می گفت که برای من سوال بود این همه آیات عذاب با این همه غلظت و شدت، چرا؟

بعد که دقت کردم دیدم آن قدر نفوس مسائل مختلف، شقاوت ها و غفلت ها متراکم شده که باید اینگونه صحبت شود و تازه همین را هم می گفتند کم است. چون گوش به حرف نمی دهیم. شاهدش این است که آیات عذاب را هم ما می خوانیم اما هنوز چموشی می کنیم وای به اینکه این ها هم نبود.

حالا اینطوری ببینید که مادری به بچه اش می گوید بچه جون آدم باش. اما یک وقت می گوید ساندیس نخوری مواد نگهدارنده دارد، فلان جا نروی، با فلانی دوستی نکنی. برعکس با فلانی رفیق شو، فلان کار را انجام بده، این را بخور و... دستورات قرآن را اینگونه نگاه کنید ببینید خدا با ما چه کار کرده است.

چه کسی اینقدر دلسوز است؟! داستان های مختلف را در قرآن آورده، این بیماری، این درد، این درمان و...

این خیلی مهم است که ما چه کسی هستیم؟ نیازهایمان چیست؟ استعداد هایمان چیست؟ قوای ما چیست؟

ابعاد ما چیست؟ اگربدانیم و بفهمیم می توانیم برای خودمان برنامه ریزی کنیم.

فرض یک عقاب از اول در ذهنش آمده که من یک خروس هستم. و بین خروس ها بزرگ شده باشه. می بیند خروس ها پَر دارند و من هم که دارم آنها پَر نمیزنند و این عقاب هم هیچ وقت پَر نمی زند

شما عقابی هستید که این عالم همه اش خروس شده و اصلا فکر نمی کنیم که باید پَر بزنیم و چون فکر نمی کند توان ذهنی اش راهم ندارد انگیزه اش را هم ندارد و فعالیتش را هم نمی کند و پَرهایش هم هیچ گاه به فعلیت نمی رسد.

این کار خیلی خیلی مهم است. زندگی روزمره ما را درون خودش می بلعد مثل مرداب. حالا می خواهد این زندگی روزمره چرخیدن دور محور آسیاب برای اسب باشد یا پرواز در آسمان برای عقاب باشد یا برای ما رفتن سرِکار و زندگی و کمک به دیگران یا هر چیز دیگری باشد. آخرش می شویم اسب آبی ای که آهو را ازدهان تمساح گرفت (اسب آبی ِ خوبی می شویم) اگر کسی تمام همتش این باشد، این شده. چرا که حیوانات هم برای هم فداکاری می کنند.

ما خیلی چیزها را زود فراموش می کنیم. روزهای اولی که جلسه می آمدیم چه حالتی داشتیم؟ الآن هم همان حس را داریم؟ قرار بود هر کسی یک نفر را با خودش بیاورد «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ» با خدا عهد بستند و بر عهدشان مانده اند. (نگفتیم امانت داری چقدر مشکل است)

کجاییم؟ جا زدیم؟ جا خالی دادیم؟ چه کار می کنیم؟

یک دوستی خواب دیده بود که کربلا است. می گفتم اینکه هنر نکرده اگر امام حسین علیه السلام باشد و تیر بیای منم همین کار را می کنم بعد می گفت در خواب دیدم به من گفتند اینجا بایست تا آقا نماز بخوانند. هر تیری که می آمد جای خالی می دادم. نماز آقا تمام شد و دیدم به زمین افتاده اند.

ناخودآگاه است و انسان فراموش می کند. ماندن سخت است. کسانی که در عزم خودشان مردانه هستند بر عهدهایی که بسته اند، ثابت قدم هستند.

همسر شهید باکری می گفت وقتی ایشان مُرد گفتم الحمدلله. چون من خیلی دوستش داشتم. خدا را شکر مُرد تا کمی استراحت کند، چون همیشه چشم هایش از کم خوابی پُر از خون بود. همیشه خسته بود و کسری خواب داشت، همیشه در حال دویدن بود.

ما کجاییم؟! چه کار می کنیم؟! باید مدام تلنگر بخوریم و کمی راه بیفتیم و باز شُل شویم و باز یک تلنگر دیگر. ماشین هایی که هُلی هستند هیچ گاه حُسنی ندارند. انسان ماشین را می خواهد که او را ببرد نه اینکه چند نفر ماشین را هُل بدهند. باید عادت کنیم از درون، خودمان خودمان را هُل بدهیم نه اینکه 10 نفر مشغول هُل دادن ما باشند. (مردانه حرکت کردن در راه باورها) مشکل بعد از انقلاب همین آیه بود.

از خودتان سوال کنید که: آیا جا خالی دادید؟ یا سر جای تان هستید؟ یا محکم تر شده اید؟ تعهد ها چه شد؟چند نفر را جذب کردید؟ «به من چه گفتن» همه مشکلات را برطرف می کند !

ما تخم مرغ هایی هستیم که زیر مرغ رفتیم. اگر حرکت نکنیم به خدا قسم می گُندیم. باید اینقدر جالب حرکت کنیم که به ما بگویند تو چقدر عوض شدی؟! چیزی به سَرت خورده که اینقدر خوب شده ای؟!

بازار عطر فروشان نرفتید؟ مگر دین عطر ندارد؟ شما چه خوشبو هستید؟ کجا بودید؟

دوری و دوستی خصلت کفار است. یعنی هر چه نزدیک تر باشند بوی گَندش بیشتر است. یعنی من در ظاهر قشنگ هستم و در درونم هر چه کسی به من نزدیک تر می شود به تعفن نزدیک می شود. اتفاقا هر چه نزدیک تر، دوستی شدیدتر. کسانی که به امیرالمومنین نزدیک تر می شدند، عاشق تر می شدند.

در باطن خودتان شیشه های پُر از عطر هستید که باید پُر از عطرشوید. و این با خوابیدن و وِلش کن وحالا بگذریم و کی و کجا، یکی بیاید من را درست کند و. .. دُرُست نمی شود. تنها کسی که می تواند شما را درست کند خودتان هستید. و این زمانی حاصل می شود که گام بزنیم.

صدق و اخلاص و درستی باید و عمر دراز               تا قرین حق شود صاحب قِرانی در قَرَن

هر خسی از رنج گفتاری بدین دَرد کی رسد                 درد باید مَرد سوزباشد و مَرد باید گام زَن

والحمد لله رب العالمین

حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام نخاولی در کارگاه طراحی سرنوشت

مورخ 3 اردیبهشت 1393

دریافت فایل صوتی با حجم 12 مگابایت

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 28 فروردین1393

در ایام میلاد حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها قرار داریم. انشاء الله در جهات ملکوتی از ایشان بیشتر بهره ببریم.

یک آیه و چند سؤال

در سوره مبارکه بقره در آیه شریفه می خوانیم: یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَواقیتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى‏ وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون‏: از تو درباره هلال‏ هاى ماه می ‏پرسند، بگو: آنها وسیله تعیین اوقات [براى امور دنیایى و نظام زندگى‏] مردم و [تعیین زمان مراسم‏] حج است. و نیکى آن نیست که به خانه‏ ها از پشت آنها وارد شوید، [چنان که اعراب جاهلى در حال احرام حج از پشت دیوار خانه خود وارد می ‏شدند نه از در ورودى‏] بلکه نیکى [روش و منشِ‏] کسى است که [از هر گناه و معصیتى‏] مى‏پرهیزد. و به خانه‏ ها از درهاى آنها وارد شوید و از خدا پروا کنید تا رستگار شوید(بقره /189)

در ایام جاهلیت رسم بر این بود هرکه از مراسم حج باز می گشت برای ورود به خانه اش به جای ورود از درب، از دیوار پشتی قسمتی را خراب می کرد و وارد می شد؛ شاید به این معنی که مسیر زندگی ام را عوض کرده ام.

قرآن با این سنت مقابله می کند و می فرماید که این کاری غلط و بی پایه است. سپس به معرفی نیکی و بِرّ می پردازد و برّ را از در وارد شدن می خواند.  صحیح است که کار آنها غلط بوده ولی می شد با نهی از این کار مطلب را تمام کند در حالیکه به تعریف برّ می پردازد. ولی آیا این ورود از در خانه ها اینقدر اهمیت دارد که معیار نیکیست، و آنقدر وزن دارد که بین دو تقوا قرار گیرد. در آیه محاسبه که یک چنین ترکیبی داشتیم( قرار گرفتن امری بین دو تقوا، با این تفاوت که آنجا دو امر به تقوا بود و اینجا یک فعل ماضی و یک امر قرار دارد) نشان از اهمیت فوق العاده مطلب بود.

از طرفی می فرماید بِرّ کسی است و نه چیزی، در حالیکه می دانیم برّ شیء است و نه شخص. عمده مفسّرین که می خواسته اند فقط با مسائل ادبی به سراغ قرآن بروند یا بَرّ( نیکوکار) را در تقدیر گرفته اند، برخی هم ذو البرّ( نیکوکار) را، یا یک برّ دومی بعد برّ را.

حال آنکه اگر چنین تقدیر های بعیدی قرار بود باشد خود خدا صراحتا بیان می فرمود. اینجاست که می توان فهمید که قرآن را با کتاب مُغنی و چند کتاب ادبی نمی شود فهمید. متأسفانه بسیاری خواسته اند قرآن را اصلاح کنند نعوذ بالله مثل دیواری که ریختگی دارد و باید آن را پر کرد.

المیزان پاسخ می دهد

از انحصارات تفسیر شریف المیزان که از روح مطهر علامه نشأت گرفته همین پاسخ است. ایشان می فرمایند: در آیه شریفه خوب بودن آن را نفى، و خوب بودن تقوا را اثبات کرده و در اثبات خوبى تقوا ظاهر کلام اقتضا مى‏کرد بفرماید:" و لکن البر هو التقوى" ولى به جاى آن فرمود:" وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى‏"، تا بفهماند کمال آدمى در اتصاف به تقوا است، که مقصود هم همین اتصاف و داشتن تقوا است، نه صرف حرف و مفهوم(ترجمه المیزان، ج‏2، ص: 82)

پس قرآن با این تعبیر می خواهد الگوی عملی ارائه بدهد نه فقط لیستی از خوبی ها در تعریف برّ. و این خود نشان می دهد سخن راندن صرفا در فضای تئوری مشکل را حل نمی کند. الگوی عملی برّ به استناد خود قرآن در سوره دهر علی و اولاد علی علیهم السلام است( آیات 5 تا 22)

سؤالی دیگر

از در وارد شدن یعنی چه؟

برای پاسخ به این سؤال باید به سراغ آیه ای دیگر در همین سوره مبارکه برویم. در آنجا که خداوند به بنی اسرائیل امر می کند که برای جهاد با مشرکین به فلسطین وارد شوند آنهم با حالت و ذکری خاص: وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُواْ هَذِهِ الْقَرْیَةَ فَکُلُواْ مِنْهَا حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَ ادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّدًا وَ قُولُواْ حِطَّةٌ نَّغْفِرْ لَکمُ‏ خَطَایَاکُمْ  وَ سَنزَیدُ الْمُحْسِنِین‏: و [یاد کنید] هنگامى را که گفتیم: به این شهر [بیت المقدس‏] وارد شوید، و از نعمت هاى آن هر چه که خواستید، فراوان و گوارا بخورید و از دروازه [شهر یا درِ معبد] فروتنانه و سجده ‏کنان درآیید و بگویید: [خدایا! خواسته ما] ریزش گناهان ماست، تا گناهانتان را بیامرزیم و به زودى [پاداش‏] نیکوکاران را بیفزایم( بقره/ 58)

در این آیه شریفه دو دخول مطرح شده؛ اولی دخول به قریه به معنای سرزمین است و دومی دخول در باب.

دخول اول، دخولی مادی به فلسطین برای جهاد بود که البته از آن سر باز زدند و نتیجه پیروزی در آن هم مادی بود که بهره مندی از نعمات آن سرزمین است. اما دخول دوم، دخولی معنوی با نتایجی معنویست. یعنی دخولی همراه با سجده که حالت خضوع تام است بعلاوه ذکر خاص توبه بر لب. نتیجه آن هم غفران لغزش ها ومزید عطیه برای مؤمنین است که معنوی است. پس دخول در باب در معنای خاص و کاربرد قرآنی آن باید معنوی باشد.

ظاهر ملاک نیست

 از لحاظ عقلی هم واضح است که صرف دخول ظاهری از یک در که اثری اینچنانی ندارد. مثلا امروزه افرادی مثل آل سعود از درب کعبه و با همین اذکار استغفار وارد خانه خدا می شوند.

در این باب ابوبصیر می گوید با معصوم در اطراف کعبه بودیم و در آن سال حجاج بسیار برای زیارت آمده بودند و صدای ناله های العفو و استغفار بلند بود. به امام گفتم: چقدر حاجی و ناله بسیار است. ایشان فرمودند: چقدر حاجی کم و ناله بسیار است. سپس تصرفی کردند و من هم دیدم که اغلب به شکل حیوانات در اطراف خانه خدا می گشتند و اندکی انسان در بین آنها مشاهده می شد.

اتفاقا منافقین در این امور ظاهری غلیظ ترند. خلیفه دوم در ظاهر از زاهد ترین به شمار می آمد. این در حالیست که زهد صفت قلب است، نه جسد. لباس وو فرش پاره که نشان زهد نیست.او تارک دنیا برای دنیایی بزرگ تر یعنی ریاست بود. سلیمان نبی و داود نبی علیهما السلام با وجود حشمت بسیار أزهد زمان خویش در واقع بودند.

آیه می فرماید صرف دخول از این در مغفتر میدهد. این چه دریست که دخول در آن چنین اثری عظیمی دارد.

کسب مغفرت؛ نتیجه عمل به کل دین

قرآن می فرماید برای مغفرت و رهایی از عذاب، باید اولا به دین عمل شود و ثانیا باید به همه آن عمل شود. این کار فرعونیان است و انجام دهندگان آن هم نشین فرعونند: ...أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلى‏ أَشَدِّ الْعَذاب...: آیا به بخشى از کتاب [آسمانى‏] ایمان می ‏آورید و به بخشى دیگر کفر می ‏ورزید؟ [حرام بودن جنگ و آواره کردن را مردود می ‏شمارید، و وجوب آزاد کردن هم‏کیشان را از اسارت قبول می کنید!] پس کیفر کسانى از شما که چنین تبعیضى را [در آیات خدا] روا می ‏دارند، جز خوارى و رسوایى در زندگى دنیا نیست، و روز قیامت به سوى سخت‏ ترین عذاب بازگردانیده می ‏شوند( بقره/85)

پس باب مغفرت همان باب دین است. پس باید دید که باب دین چیست.

درباره خود باب باید اشاره کرد که درب، محل ورود به یک فضا و محل خروج تجلّیات درون آن فضا به بیرون است. از طرفی اگر دربی نباشد ورود به آن فضا ممکن نیست. دیگر اینکه برای امور منیع و رفیع درب قرار می دهند.

یک محل ممکن است درب های فراوانِ در دسترس داشته باشد و یا فقط یک در داشته باشد. دین حق تعالی قابل نفوذ برای تک تک ما نیست و ورود به آن هم سنخ بودن با آن را می طلبد. پس درب آن باید کسی باشد که جانش با دین متحد است. از طرفی هم امر شده ایم و باید در این باب وارد شد.پس باید راهنمایی از همان سنخ موجود باشد.

در این آیه برای بنی اسرائیل، پذیرفتن ولایت هارون شرط است. سحره فرعون هم که خواستند ایمان بیاورند گفتند به ربّ موسی و هارون ایمان آوردیم: « قالوا آمنّا بربّ موسی و هارون» . اگر رب هارون موضوعیت نداشت ههمان رب موسی کفایت می کرد و تکرار در قرآن به هیچ وجه لغو و بیهوده نیست.

اتفاقا در ماجرای سامری هم یرپیچی ار هارون مهر کفر بنی اسرائیل، مُهر خورد و وارد در نشدند.

ولایت امیرالمؤمنین و اهل بیت، باب ورود به دین

خداوند به پیامبر امر کردند که اجر رسالت خود را مودت به اهل بیت قرار بده: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏ وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فیها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُور: بگو: از شما [در برابر ابلاغ رسالتم‏] هیچ پاداشى جز مودّت نزدیکان [یعنى اهل بیتم‏] را نمى‏خواهم. و هر کس کار نیکى کند، بر نیکى‏اش مى‏افزاییم یقیناً خدا بسیار آمرزنده و عطاکننده پاداش فراوان در برابر عمل اندک است ( شوری/ 23)

ورود در باب پس یعنی ولایت را بپذیرید و در همین باب سیر کنید.

در روایتی از جانب رسول الله، حضرت امیر جداکننده حق از باطل معرفی شده اند: لکُلِّ اُمّة صدّیقٌ و فاروقٌ، و صدّیق هذه الاُمة و فاروقه علیّ بن ابیطالب، إنّ علیّاً سفینة نجاتها و باب حطّتها: هر امتی را صدیق و جدا کننده ایست و صدیق و جداکننده حق از باطل این امت علی بن ابیطالب است. همانا او کشتی نجات و درب توبه این امت است.

البته این مقام منحصر در ایشان نیست بلکه متوجه اهل بیت نبوت است یعنی پیامبر، حضرت صدیقه و دوازده امام علیهم السلام را شامل می شود. این باب برای ما تا یوم القیامه باز است. ما هیچگاه از عهده زلالز کردن خودمان بر نمی آییم که باید در این مسیر از اهل بیت خصوصاً حضرت زهرا علیها السلام مدد بجوییم.

محاسبه, دیدبانی دشمنان

ما دو دشمنِ پنهانِ قسم خورده ی قویِّ هم پیمان  به نام نفس و شیطان داریم. در محاسبه در می یابیم که از چه ناحیه ای این دشمنان به ما حمله می کنند.

یک منفذ کوچک در یک سدّ بزرگ در ابتدا خود را به صورت یک نمِ جزئی نشان می دهد و تدریجا  آنقدر گسترده می شود تا در نهایت سد را فرو بریزد.

در نفس هم اینچنین روند نامحسوسی جریان دارد. گناهان کوچک در ابتدای راه آنقدر شکننده به چشم نمی آیند. اما برخی از حرام خوار ها که به چشم خود دیدیم، از اهل احتیاط های گذشته بودند.

امیر المؤمنین علیه السلام می فرمایند: خُذِ الحائطة لدینک: نسبت به دینت با احتیاط عمل کن.. حائط به معنای دیوار اطراف جایی است. این دیوار احتیاط اگر باغ پُر ثمر وجودمان را فرا نگیرد دزدان و دشمنان، به میوه ها دستبرد می زنند و چه بسا باغ را خراب کنند. اگر مراقبت نکنیم حاصل عمرمان بر باد می رود. کسانی را دیده ایم که در مباح ها حتی احتیاط می کردند اما حالا تصرف در بیت المال می کنند.

یا فردی ابتدا حرف های بیهوده می زند ولی آنقدر پیش می رود که پس از مدتی یک حرف درست از دهانش خارج نمی شود و یا اوا درنده نیست ولی کم کم چنین درنده خو می شود. گاهی عذر بدتر از گناه هم می آورد و می گوید: این خُلق من است. خوب پس خلقت را عوض کن چونکه این شیطانی است. آیا جایز است به بهانه شوخ طبع بودن همه اطرافیان را تخریب کنیم؟

توصیه امیرالمؤمنین به مراقبه و محاسبه

ذیل آیه شریفه وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ : و هنگامى که میان مردم داورى می ‏کنید، به عدالت داورى کنید.(نساء /58) نقل شده که دو بچه خطّی نوشته بودند و نزد امام حسن مجتبی علیه السلام بردند تا بفرمایند کدام زیباتر است. حضرت امیر علیه السلام که آنجا حاضر بودند فرمودند: یا بُنَیَّ فانظُر کیف تحکم، فإنّ هذا حکماً و الله سألکم عنها یوم القیامه: فرزند عزیزم دقت کن که چگونه نظر می دهی. چون این نظر دادن، قضاوت است و خداوند در روز قیامت از شما درباره آن بازخواست می کند.

بله، اینطور نیست که زندگی بیاید و برود و ما هم بیاییم و برویم و هیچ نشود. اگر محاسبه نکنیم، اندک اندک سدّ ایمان فرو می ریزد. شیطان 6 هزار سال سجده کرد و همه را به یک باره دود کرد. این را متأسفانه بین برخی زن و شوهر ها دیده می شود که زمانی هدیه ای خریده سپس سر یک دعوا آن مثلا پاره می کند و یک شبه همه را خراب می کند. خداوند با کسی قوم و خویشی ندارد و اگر کسی دانسته خود را به چاه افکند دستش را نمی گیرد.

اگر محاسبه نکنیم خطاهایمان را فراموش می کنیم و قاعدتاً توبه هم فراموش می شود در حالیکه توبه واجب است برفرض اینکه محاسبه واجب نباشد که هست. این عدم توبه موجب می شود که گناهان در وجود ما رسوب کند و تبدیل به ملکات شود که به راحتی از وجودمان پاک نمی شوند.

از ابتدای بحث محاسبه برای دور نماندن از عمل، قرار شد که شب ها عمل و نیت پشت صحنه آن را محاسبه کنیم، اگر خوب بود خدا را شکر ککنیم و خود را مورد لطف و احسان او ببینیم و در نتیجه خود را بدهکار او ببینیم.

مهم ترین عامل بدبختی

فراموشی حساب روز قیامت بنا بر نص قرآن مهم ترین عامل شقاوت است: یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‏ فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِساب‏: [و گفتیم:] اى داود! همانا تو را در زمین جانشین [و نماینده خود] قرار دادیم پس میان مردم به حق داورى کن و از هواى نفس پیروى مکن که تو را از راه خدا منحرف مى‏کند. بى‏تردید کسانى که از راه خدا منحرف مى‏شوند، چون روز حساب را فراموش کرده‏اند، عذابى سخت دارند(ص/26)

به این پله های سقوط توجه کنید: تبعیت از هوی، ضلالت از راه خدا، عذاب شدید. در آخر آیه همه را محصول یک چیز می داند و آن فراموشی روز حساب است. در حقیقت عمده، توجه به حساب است و نه صرفاً معاد. این توجه باعث می شود که حال گناه از انسان برود. مثلا اگر فردی توجه داشته باشد که فردا امتحان دارد به درس خواندن مشغول می شود ولی اگر فراموش کند چه بسا برود بیرون و گردش کند.

حساب کشیدن از همه؛ آری یا خیر؟!

دسته ای از آیات می فرمایند از همه حساب کشیده خواهد شد: فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلین: از کسانى که پیامبران به سویشان فرستاده شده و از شخص پیامبران به طور یقین پرسش خواهیم کرد( اعراف/ 6)

دسته ای دیگر می گویند که عده ای بدون حساب به بهشت یا جهنم می روند: أُولئِکَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْنا: آنان کسانى هستند که آیات پروردگارشان و دیدار [قیامت و محاسبه اعمال‏] را به وسیله او منکر شدند، [و] در نتیجه اعمالشان تباه و بى‏اثر شده است، و روز قیامت میزانى براى [محاسبه اعمال‏] آنان برپا نمی کنیم( کهف/ 105) و یا می فرماید: ... وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فیها بِغَیْرِ حِساب‏: ... و از مردان یا زنان کسانى که کار شایسته انجام دهند در حالى که مؤمن باشند، آنان در بهشت درآیند و در آن بى‏حساب روزى یابند( غافر/ 40)

در جمع و توضیح این آیات باید گفت که ترازو و میزان برای عیار سنجی خلوص است. حال اگر کسی یا خلوص محض است و یا تیرگی محض، دیگر نیازی به سنجیدن ندارد. در مورد بهشت حساب تکلیف هست اما رزق و اجرشان در بهشت به غیر حساب است. درباره جهنمی هم: أُولئِکَ الَّذینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فیها وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُون‏: اینان کسانى هستند که در آخرت، سهمى جز آتش براى آنان نیست و آنچه کرده‏اند، در آخرت تباه و بى‏اثر مى‏شود، و آنچه همواره انجام مى‏دادند، باطل است.

آنجا مثل دنیا دیگر حق و باطل مخلوط نیست و همه چیز روشن است. تصورات ما درباره مسائل معاد عموماً غلط است. مثلا آنجا فرموده حساب شخصی آسان و یسیر است: فأَمَّا مَنْ أُوتىِ‏ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ(7)فَسَوْفَ یحَاسَبُ حِسَابًا یَسِیرًا (انشقاق/8) به خاطر این است که وجودش در مقابل حقیقت پذیرنده بوده و اگر حساب شدیدی دارد: فَحاسَبْناها حِساباً شَدیدا(طلاق/8) به خاطر نفوذ ناپذیری در برخورد با حقیقت است و نه امور اعتباری دنیایی.

طراحی سرنوشت | جلسه هفدهم

دوشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۲:۵۷ ب.ظ