بایگانی خرداد ۱۳۹۳ :: گفتمان برتر

گفتمان برتر

دغدغه نوشت های یک طلبه ی تمدن گرا

گفتمان برتر

دغدغه نوشت های یک طلبه ی تمدن گرا

گفتمان برتر

امروز ما در یک چالش عظیم قرار داریم با مراکز قدرتى که فکر آنها این است که اگر این نظام کارآمدى خود را به‌طور کامل اثبات کند، عرصه براى آنها تنگ خواهد شد؛ کمااین‌که همین الان هم آنهامى‌بینند در مقابل نظام جمهورى اسلامى کم‌کارى کرده‌اند که نظام ما توانسته به پیشرفتهایى که دوستان اشاره کردند، نایل آید.گفتمان عدالت، یک گفتمان اساسى است و همه چیز ماست. منهاى آن،جمهورى اسلامى هیچ حرفى براى گفتن نخواهد داشت؛ باید آن را داشته باشیم.
در دهه‌ی چهارم انقلاب، گفتمان اصلیِ، پیشرفت و عدالت است؛ پیشرفت در همه‌ی ابعاد علمی و اقتصادی و اخلاقی و فرهنگی، و عدالت همه‌جانبه در توزیع فرصتها و امکانات مادی و معنوی.گفتمان یعنى یک مفهوم و یک معرفت همه‌گیر بشود در برهه‌اى از زمان در یک جامعه. آنوقت، این میشودگفتمان جامعه.این گفتمان را باید همه‌گیر کنید؛ به‌گونه‌یى که هر جریانى، هر شخصى، هر حزبى و هر جناحى سر کار بیاید، خودش را ناگزیر ببیند که تسلیم این گفتمان شود؛ یعنى براى عدالت تلاش کند و مجبور شود پرچم عدالت را بر دست بگیرد؛ این را شما باید نگه دارید و حفظ کنید.لازمه‌ی تحقق الگوی اسلامی–ایرانی پیشرفت و رسوخ آن در میان نخبگان، گفتمان‌سازی آن در جامعه است. این گفتمان سازى براى چیست؟ براى این است که اندیشه‌ى دینى، معرفت دینى در مخاطبان، در مردم، رشد پیدا کند. اندیشه‌ى دینى که رشد پیدا کرد، وقتى همراه با احساس مسئولیت باشد و تعهد باشد، عمل به وجود مى‌آورد و همان چیزى میشود که پیغمبران دنبال آن بودند. فرهنگ صحیح، معرفت صحیح...
(آیت الله العظمی امام خامنه ای روحی له الفداء)
***
صفحه اختصاصی سایت گفتمان برتر در نرم افزار تلگرام
https://telegram.me/goftemanbartar
شناسه کاربری صفحه:
@goftemanbartar
شناسه کاربری مدیرسایت:
@gofteman

پیوندهای روزانه

۸ مطلب در خرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

سیر و سلوک قرآنی | راه کارهای عملی محاسبه نفس

جمعه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۳، ۰۴:۳۴ ب.ظ

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 29 خردادماه 1393

مروری بر مفاد آیه محاسبه

گفتگو شد که ماده نَظَر مشاهده ای همراه با دقت است بطوریکه شیطنت های آدمی را هویدا کند، و الّا یادداشت اعمال که شیطنت ها را مشخص نمی کند و اتفاقاً صرف این کار، گاهی غرور هم می آورد. در روایت داریم که نهایت عدل، این است که انسان نسبت به خودش عدالت بورزد و نهایت حیا این است که فرد از خود حیا کند. عدل یعنی هر چیزی جای خودش باشد. آخر همه وجود ما که ظاهر عمل نیست.

مطلب دیگر در باب وَلیَنظُر بود. گفتگو شد که به دو دلیل خطاب فعل جمع به مفرد تبدیل شده است؛ یکی اینکه اهل محاسبه کم است و دیگر اینکه قاضی و متهم در محاسبه یکی است. بحث دیگری که درباره این فعل انجام شد این بود که چرا به جای امر مخاطب از امر غایب استفاده شده است. اول اینکه تا اهل محاسبه نشده ایم لیاقت خطاب خداوندی را نداریم. در ابتدای آیه هم که خطاب آمنوا آمد تشریفاً و تشویقاً بود ولی اگر بخواهیم خطاب پایدار ایمان را از آن خود کنیم باید از اهل محاسبه شویم.

دلیل دومی که برشمرده شد این بود که صیغه غایب بودن فعل می خواهد بگوید فارغ از اینکه چه کسی این حرف را می زند، خود محاسبه فی نفسه برای رشد آدمی لازم است. در خطاب های معمول سه ضلع آمر و مامور و أمر را داریم، اما در این نوع خطاب، آمر حذف می شود و یک ارتباط دو طرفه بین مامور و امر حاصل می شود؛ یعنی این کار یک اثر بالغ و اساسی دارد. هر کسی می فهمد که رشد در هر زمینه ای در گرو حساب و متاب است.

همانطور که جنین در شکم مادرش است ما اآن در جنین دنیا هستیم تا آنکه در قیامت دوباره متولد شویم. ماگر در این دوران مراقبت های ویژه را به عمل نیاوریم و مراعات شرایط آسیب پذیر جنینی را نکنیم یک عمر حسرت و پشیمانی را به دنبال دارد. خصلت زمان های آماده شدن انچنین است که هر چه استعداد حصل کنیم با همان وارد عالم بعدی می شویم: وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى‏: و هر کس از هدایت من [که سبب یاد نمودن از من در همه امور است‏] روى بگرداند، براى او زندگى تنگ [و سختى‏] خواهد بود، و روز قیامت او را نابینا محشور مى‏کنیم‏(طه/124) این شخص ظاهراً غرق در امکانات است اما همچنان در فشار است. اگر به واسطه بی توجهی به آیات الهی در قیامت نا بینا محشور شدیم نباید از کسی طلبکار باشیم: قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنی‏ أَعْمى‏ وَ قَدْ کُنْتُ بَصیراً : مى‏گوید: پروردگارا! براى چه مرا نابینا محشور کردى، در حالى که [در دنیا] بینا بودم؟(طه/125) قیامت روز ظهور باطن هاست.اگر امروز نظر نکردیم باطنمان خراب و معلول می شود. روز قیامت روز تیز شدن چشم هست و خدا می فرماید که امروز در دنیا محاسبه تیز بینانه کنیم.

مطلب دیگر درباره فعل امر غایب( لِیَنظُر) این است که این نوع فعل امر از انواع فعل مضارع محسوب می شود و و همین معنای استمرار فعل مضارع را یدک می کشد؛ یعنی باید دائماً محاسبه کنیم. ما در گرمای شدید مرتباً و مستمراً خودمان را باد می زنیم و به یک باد زدن قناعت نمی کنیم زیرا گرما ما را با یکی رها نمی کند. نفس و شیطان همینگونه اند؛ یکی دائما القاء می کند و دیگری وسوسه.

ناپایداری حال

سرّ مطلب این است که حال آدمی همواره نمی ماد و با استمرار است که ارتقاء می یابد و با عدم توجه رفع می شود. یک زیارت می رویم و حالی کسب می کنیم ولی به محض اینکه جرّ و بحثی میکنیم آن حال می رود. باید عزم کرد که تا پایان عمر آن را نگه داریم.

دغدغه های ارزشمند

فردی اخیراً پرسید که چه کنیم که لیاقت دیدار و میزبانی حضرت در خانه مان را داشته باشیم. نفس این سوال ارزشمند است. همین حال و دغدغه ایشان را نشان می دهد. برخی سوال ها هم مثلا این است که رقص حرام است یا نه. این همه سوالی در جایگاه خود ارزشمند است اما این حال کجا و آن کجا؟

اگر حال خوشی نصیبتان شد، آفرین بر شما! سعی کنید آن را ارتقاء بدهید. آقا و خانوم که هفتاد، هشتاد ساله هم شدند باز هم باید همان حال معنوی جوانی بلکه بالاتر را داشته باشند.

کسی از گوینده ای پرسیده بود چگونه سخنان تو این همه تأثیر گذار است. در جواب گفته بود: لیست النائحه المستأجره کالثلی؛ یعنی گریه ی کسی که اجیر شده تا مجلس گرمی کند با گریه فرزند مرده فرق می کند. یک آه او مجلس را به آتش می کشد. بیایید حالتان را حفظ کنید تا هم خود و هم دیگران از نورتان بهره ببرند. عالم آخرت عالم هویدایی نورهاست: یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعى‏ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ :  روزى [است‏] که مردان و زنان باایمان را مى‏بینى که نورشان پیش رو و از جانب راستشان شتابان حرکت مى‏کند(حدید/12)

هر کسی اگر حالی دارد، آن برکت خداست. نامه ای از یکی از طلاب حاضر در همین جلسه بدستم رسید که حاکی ار شور و حال زیبایی بود. در بحث یقظه گفتگو شد که اگر کسی بیدار شد پس لابد کسی او را بیدار کرده. آن دست مهربان همان حقیقتی است که به دنبالش هستیم. همین حال در مسیر بوده را نشان می دهد. حکایتُ آن فردیست که بسیار با سوز و گداز مدت ها الله الله می گفت. روزی شیطان او را وسوسه کرد و گفت اگر قرار بود جوابی از آن سو بشنوی تا حالا می شنیدی. او هم متإثر شد و دیگر نگفت. در خواب خضر نبی علیه السلام را خواب دید که فرمود: خدا می گوید چرا دیگر مرا صدا نمی کنی؟ گفت: آخر لبیکی نمی شنوم. فرمود: خداوند می فرماید هر یا ربّی که تو می گفتیدر جواب لبیّک هی من بوده؛ زیر هر یا ربّ تو لبّیک هاست.

یک ارزیابی همه جانبه

اصل در محاسبه این است که همه تمام ممهلکات و مُنجیات محاسبه شود. چراکه ممکن است اگر یکی از دست دربرود همان یکی کار آدم را بسازد. اگر مَشکی دَ ه سوراخ داشت و نُه تای آن را گرفتیم از همان دهُمی همه آب خالی می شود؛ مخصوصاً نا پیداها. اگر یک روز صبح ببینیمم 20 کیلو چاق یا لاغر شده ایم فوراً به بیمارستان می رویم. اما اگر همین میزان طیّ 20 سال و روزی چند گرم چاق شویم، متوجه نمی شویم. وزنه ها وترازوهای دقیق است که تغییر وزن های گرمی را هم نشان می دهد. محاسبه صحیح اینگونه است وگرنه نسیان به برخی یا همه قسمت های وجود آدمی را به هلاکت می اندازد.

روش های محاسبه

روش اولی که در جلسات گذشته بحث شد، محاسبه ظهورات، سرّ و أخفی است که بدر سه لایه مذکور بود و بحثش گذشت.

روش دیگر روش روابط نفس بود. نفس روابطی باخود، با خدا و اولیائش( لتُسئلُنُ هن النعیم: از نعمت اولیاء الهی پرسیده می شویم/تکاثر/8)، با نظام ههستی(مُلکی و ملکوتی) و با هم نوع روابطی دارد که باید بررسی و رسیدگی شوند.

حاج آقای واله که فرد بسیار اخلاقی بودند برای در اخلاق به یکی از مدارس می رفتند. روزی از درکه وارد شدند دیدند دو سطل در کنار در است؛ یکی سطل زباله و دیگری سطل نان خشک. همانجا نشستند و گریه کردند و فرمودند: جایی که نان اسراف شود حرف واله اثر نمی کند. و دیگر به آنجا نمی روند.

در محاسبه باید ببینیم با محیطمان چه کردیم که نباید می کردیم و چه نباید می کردیم و انجام دادیم. مرحوم ملّا فتحعلی سلطان آبادی هر شب برای اموات مسلمین در سرتاسر جهان نماز وحشت می خواندند. چنین کسی که نفسش چنین وسعتی یافته و از خود رهیده می تواند چنین باشد و ارتباطش را با همنوعانش اینگونه برقرار کند. نسبت به اولیای الهی هم باید ارتباطاتمان را ارزیابی کنیم. یکی از این بزرگواران امام هادی علیه السلام اند. تا به حال 50 صفحه درباره ایشان مطالعه کرده ایم؟

چه کارهای واجبی بوده وانجام ندادیم و به کارهای غیر ضروری پرداخته ایم. جوانی عمرش را بر سر تماشای فوتبال تلف می کند و 90 دقیق به یک عده بیکار نگاه می کند نه در دنیا نفعی می برد و نه در آخرت. نه علمی مفیدی به او اضافه می شود و نه به توانایی جسمس اش افزوده می شود جز اینکه خیال و وهمش که رهزن عقل اند فربه تر می شوند. متأسفانه صدا و سیما در تنور این مسائل بیشتر می دمد. کاش خود این فرد ورزش کند. اخیراً خبری را شنیدیم که آدم باید خون گریه کند. فوتبالیستی از فوتبال خداحافظی می کند و جوان ما آناً سکته می کند و می میرد. این ظلم نیست؟ آیا این جوان در جای خودش است؟ حق عقل را به وهم و خیال داده و وقتی را که باید صرف نفس و روحش کند صرف این امور کند.

آرزوی بازگشت

در یوم الحسرت حال زیانکاران اینگونه است: حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُون‏: [دشمنان حق از دشمنى خود باز نمى‏ایستند] تا زمانى که یکى از آنان را مرگ در رسد، مى‏گوید: پروردگارا! مرا [براى جبران گناهان و تقصیرهایى که از من سر زده به دنیا] بازگردان(مومنون/99) جواب او منفی است زیرا اگز بازگشت هم کند چون شاکله همینگونه است باز هم همین ها از او سر میزند. اما خطابی که در ندای به پروردگار مفرد بود چرا جمع شد؟ چه بسا حاکی از حال فرد است که دائماً و با تمام وجود این را می گوید. چند شب پیش خواب دیدم که لحظه قبض روح خودم است. با اینکه درباره اش بسیار خوانده بودم اما با تمام وجود می گفتم: فقط یک ثانیه اجازه بدهید برگردم.

روش سوم؛ ارزیابی صحت و فساد اعمال

این روش، مخصوص اعمال است. هر عمل صالحی باید حُسن فعلی و حُسن فاعلی داشته باشد.

در این جلسه حُسن فعلی را بررسی می کنیم.مثلا اینکه اگر به او تذکر دادم آیا به جا بود. این با مطالعه و مشاوره حاصل می شود.

می گویند ابو سعید ابو الخیر با شاگردان از کنار عده ای خوشگذران رد میشده. شاگردان قصد نهی آنها را داشتند که او مانع آنها می شود. سپس خودش جلو می رود و می گوید: انشا الله همینطور که در دنیا خوشدلید در آخرت هم خوشدل باشید. او صاحب نفس بود و با این حرفش همه را منقلب کرد و مرید او شدند. او آدمی است که می داند اینها با تشر درست نمی شوند.

شرایط حُسن فعلی

کار صالح باید اولاً؛ خودش فی نفسه صحیح باشد. ثانیاً؛ به جا یاشد. ثالثاً؛ به وقت باشد نه با تأخیر یا تعجیل باشد: قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْراً: یقیناً براى هر چیزى اندازه‏اى قرار داده است.( طلاق/3) دیده ایم کسانی را که از روی درد دین کسانی را بی دین کردند.

چهارم؛ به اندازه باشد. امیر المومنین می فرمایند: پافشاری در ملامت آتش لجاجت را برمی افروزد. ما اگر با این زیاده روی فرصت تنبه را از کسی گرفتین در این کار دخیلیم. باید قبل کارها فکر کنیم.

پنجم؛ بادقّت باشد. عمل خوب و بی دقت مطلوب نیست. پیامبر ما در چیدن سنگ لحد تمام دقت را صرف می کنند و می فرمایند : خدا بنده را که به هنگام کار آن را محکم انجام می دهد دوست دارد.

یا کاری را نکنیم یا آن را درست انجام دهیم. پزشکی که ویزیت رایگان ولی بیدقت انجام میدهد موجب بدتر شدن مریض می شود.

ششم؛ اینکه در آن عمل تا پایان استمرار داشته باشیم. ما باید کارهای خوب را خوب انجام دهیم. به ما فرموده اند که وأمُر بالعُرف یعنی هم امرت به معروف باشد و هم خود امر کردنت معروف باشد، هم نهی از منکر بکن و هم نحوه نهی کردنت معروف باشد.

هفتم؛ اینکه با هدف و بقیه کارها متناسب و متعادل باشد، وگرنه رشد کاریکاتوری می کنیم. آیا به اندازه شکم، شهرت و شهوت به خد اتوجه می کنیم؟

اینها شرایط حُسن فعلی بود؛ یعنی شرایط عمل صالح. علاوه بر آن باید واجد حُسن فاعلی هم باشد که در جلسه آینده انشاء الله گفتگو خواهیم کرد.

والحمد لله ربّ العالمین

حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی

مورخ 29 خردادماه 1393

دریافت فایل صوتی با حجم 10 مگابایت


در این زمینه بخوانید:

- سیر و سلوک قرآنی | إن الارض یرثها عبادی الصالحون

- سیر و سلوک قرآنی | محاسبه کار اهل نظر است

- سیر و سلوک قرآنی | قرآن کتاب محاسبه

- سیر و سلوک قرآنی | باطن گناهان و گناهان باطن

وبسایت گفتمان برتر


تفسیر آیه شریفه «وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ»

خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 22 خردادماه 1393

بمیرید تا ارث ببرید!

امشب، شب نیمه شعبان است و آغاز شب های قدر. هر نتیجه ای که بعداً بخواهیم بگیریم رو این زحمات قبلی بنا می شود. مثل وزنه برداری که اگر امروز وزنه 200 کیلویی را بلند می کند نتیجه وزنه هایی است که قبلاً بلند کرده است. «قُل کُلٌّ یَعملُ علی شاکلتِهِ»( اسراء/84) یعنی هر چیزی بر طبق آنچه خود را شکل می دهد عمل می کند. نتایج امروز، محصول دیروز است و سرنوشت فردا، نتیجه کار امروز است. اگر امروز باری به هر جهت بودیم، فردا رتبه ای نمی آوریم.

اما پیشرفت در وزنه برداری و امور مادی با عروج به ملکوت در چند چیز است؛ اول اینکه بدلیل محدودیت این عالم هر چه قوی تر در وزنه برداری شویم، باز هم تا یک حدّی می توان وزنه بلند کرد. ثانیاً اینکه دروه اوج و آمادگی وزنه بردار هم محدود است و ثالثاً اگر کار رها کند اُفت می کند و معلوم نیست بتواند دوباره به اوج برسد. همه اینها به این دلیل است که جسم ما ماده است و ماده محدود است. اما اگر این محدودیت برداشته شود و به عالم ملکوت راه پیدا کنیم، حرکت به سمت نامتناهی شروع می شود. متأسفانه ما همه چیز را در جسد می بینیم. مثلاً اگر فرد پیری را  ببینیم که فلج شده و برای قضای حاجت از لگن استفاده می کند، می گوییم او چرا زنده است ونمی میرد. البته گاهی هم خودمان از دستش خسته می شویم ولی می گوییم کاش بمیرود و راحت شود. بهرحال این نوع نگاه ناشی از نگاه به حیوانیت اوست و او که از لذّات چشیدن و لمس کردن و ... بهره کمی دارد می گوییم دیگر زندگی اش به چه کار می آید. آری درست است که آن پیر جسدش تنزل کرده ولی چه بسا روحش ترقّی کرده باشد. جسد صعود و افولی دارد اما روح، نا متناهی حرکت می کند. خدا که عُمر لغو به کسی نمی دهد و او را وانمی گذارد؛ خدا نه عمر دادنش لغو است و نه گرفتنش.

شاکله ما

صحبت در شاکله نفسانی بود. شاکله وجودی ما حال بعدی ما را می سازد. مثلاً اگر کسی مدّتی والیبال بازی کند دست هایش به شکلی می شود که دیگر به درد کارهای ظریف نمی خورد و بالعکس. در شب های قدر حالی را خواهیم داشت که در امشب سنگ بنایش می گذاریم و حفظش می کنیم. اگر شاکله بر معصیت و غفلت گذاشته شود شب قدرمان غیر ملکوتی می شود. امشی، شب استغفار و توبه و برنامه ریزی برای آینده است.

هیچ چیز در عالم به اندازه خودمان ارزش ندارد. چشمان خود را ببندیم و جهان هستی را بدون خودمان تصور کنیم؛ همه چیز ارزش خود را از دست می دهد: خانه مان، همسرمان، مدرک مان ... . هیچ کدام از دارایی ها منهای ما ارزش ندارد ولی بدون ما دنیا چرخش می چرخد. روزی می رسد که ما نیستیم و هیچ چیزی از دنیا کم نمی شود. قبل از اینکه ما به سرنوشت پدران و مادرانمان دچار شویم بیاییم تغییری حاصل کنیم. امام سجاد علیه السلام می فرمایند: کُلُّکم یَسیرُ حدیٍثاً یعنی همه شما روزی به حکایت و داستانی تبدیل می شود. پس خدا رحمتت کند، اگر می توانی بیا و داستان خوبی بشو.

آیه ارث صالحان

در آیه 105 سوره مبارکه انبیاء می خوانیم: «وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فىِ الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّلِحُون»‏: و همانا ما پس از تورات در زبور نوشتیم که: زمین را بندگان شایسته ما به میراث مى‏برند.

جایگاه آیه

آیات قبلی این آیه درباره وعده حق خداوند درباره برپایی قیامت و در هم پیچیده شدن آسمان و حال کفّار و مومنین در آن روز عظیم است. خداوند می فرماید که آسمان را با همه عظمتش مثل کاغذی در هم می پیچیم و به راستی در عالم چیزی را عظیم تر از پیچیده شدن طومار کل هستی نداریم و سرنوشتی مهم تر از این برای برنامه ریزی نداریم چرا که ما هم جزوی از این علمیم.

سوال اینجاست که چرا مسئله به ارث رسیدن نهایی زمین به صالحان که اشاره به ظهور حضرت صاحب الزمان عجّل الله تعالی فرجه دارد پس از آیات مربوط به واقعه قیامت آمده است.

1)عاقبت همواره با متقین است

این چینش آیات می فهماند که همانطور که در قیامت، حق روشن می شود در ادوار همین دنیا همه وقتی ظلم به بلوغ خود رسید شکسته می شود. در هر مقطعی از همین دنیا هم عاقبت با متقین است. اینطور نیست که در اینجا هیچ عقوبتی نباشد. مقاطع تاریخی را خوب بنگرید. فرعون را کسی جز بنی اسرائیل پابرهنه شکست داد؟ کل تاریخ هم مثل ادوارش در نهایت نصیب صالحین است.

2) ظهور طلیعه قیامت است

قیامت با اعراض حضرت از بدن عنصری شان تمام می شود. قبل از ما هزار هزار عالَم و آدم آمده واند و رفته اند و بهد ما نیز چنین است و چه بسا همزمان با ما اینچنین باشد. خداوند که فقط با ما قرارداد خلقت امضاء نکرده است. او خلّاق دائمِ هر موجودی است که قابلیت خلق دارد. الآن هم دایناسور خلق می شود اما نه در کره زمین چون قابلیت آن را دیگر ندارد. علّت که از علّیتش نمی افتد.

حالا این عالَم که ختم می شود؟ هر وقت به بلوغ خودش برسد. بچه وقتی تامّ شود به این دنیا می آید. محال است که به بلوغ نرسیده از هر مرحله ای عبور شود. ظهور یعنی بلوغ نهایی این دوره انسانی.

3)ظهور نمونه ای از قیامت است

ظهور در پاکی و عظمت به مثابه قیامت است و همانگونه که قیامت ذلک یوم الحق است، ظهور هم همینگونه است.

نکاتی درباره مفاد آیه

پس از بررسی اجمالی جایگاه این آیه شریفه ونکاتی درباره خود آیه می پردازیم.

تاکید های آیه

در ابتدا ترکیب لام+ قَد آمده؛ لَقَد. این دو تاکید در فضای ادبی تاکیدش تقریباً معادل یک قسم است. قسم درباره اینکه در ذکر و زبور مطلبی آمده است!

زبور و ذکر

درباره زبور و ذکر دو نظر اصلی است. یکی اینکه زبور به معنای مکتوب است و اشاره به هر کتاب آسمانی دارد. و اینکه آمده در زبور بعد از ذکر نوشته شده،  پس ذکر لوح محفوظی است که در نزد پروردگار است.

احتمال دوم این است که زبور همان کتاب حضرت داوود است که در آن اوراد . دعا ها و پیشگویی هایی آمده و بود و فاقد بیان احکام شریعت بود. ذکر هم همان تورات استو این احتمال در آیه ظهور بیشتری دارد.

تغییر چینش معمول کلمات

حالا می خواهد چه بفرماید: می خواهد بفرماید: «إنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّلِحُون». اما چرا با این ترتیب غیر معمول؟ می شد بفرماید أنَّ یرث العباد الصالح الأرض. چرا الأرض را در ابتدا آورده است. مثل این است که شمایک بار بگویی: اشرار حمله کردند و کل خیابان را گرفتند. اما یک بار هم با توجه به مهمّی خیابان بگویی: کلِ خیابان را اشرار گرفتند.

منظور ازالأرض یا بخشی از زمین است یا کلّ آن. اینجا منظور از الأرض تمام زمین است نه بخشی از آن.  از میان تمام انبیاء در نهایت 10 نفر از ایشان به حکومت آن هم در بخش هایی از زمین رسیدند. در برهه هایی بوده که مثلاً بنی اسرائیل بر فلسطین حکومت کرده اند و خداوند با این تعبیر از آن یاد کرده است: «وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتی‏ بارَکْنا فیها»: و به آن گروهى که همواره ناتوان و زبونشان شمرده بودند، نواحى شرقى و غربى آن سرزمین را که در آن [از جهت فراوانى نعمت، ارزانى و حاصل‏خیزى‏] برکت قرار داده بودیم، بخشیدیم‏( اعراف/37)

این تاکید شدید و چینش خاص به ما می رساند که قرار است کلّ زمین به صالحان برسد.

کدام کلّ زمین؟

اما منظور از کلّ زمین ظاهر و باطن زمین با تمان قوا و استعدادهایش است. مثلا یک قُلدر که خیابانی را قُرُق کرده ایت که نمی گویند او آن را به ارث برده است. پس از به ارث رسیدن زمین فقط حکومت نظامی و سیاسی بر آن نیست. ارث با غلبه تفاوت دارد. کلّ نظام در جهت تعالی فرد بسیج می شود. این پایه آن روایاتی است که می گوید همه چیز را در اختیار حکومت ولیعصر می گذارد.

در این رابطه، وارث، بندگان صالح اند ولی ارث دهنده فجّار نیستند. این تعبیر غلطی است، چراکه أنّ الأرض لِلّه ( قطعاً همه زمین از آن خداست). با اینککه در آن زمان جنگ هایی قطعاً خواهد بود، اما این ارث رسیدن محصول جنگ نیست. ارث زمین با قرابت به حق حاصل می شود.

از طرفی در ارث زمینی، این ارثث دهنده است که باید بمیرد تا به وارث ارث برسد، اما در ارث ملکوتی باید وارث بمیرد تا به او ارث برسد؛ همین است که فرموده اند «موتوا قبل أن تموتوا». همین که بمیرد نزدیک شده است، زیرا از خود گذشته است. این همان معنایی است که در جلسات قبل از نامه شیخ اشراق به فخر رازی خواندیم آنجا که گفت: هر عالِمی وارث پیغمبران نیست.

چیزی که خدا بدهد تامّ و تمام است همین است که مطالبی که از اوضاع حکومت حضرت می خوانیم ممکن است کمی برایمان عجیب باشد. زمین هنوز همه قوای خود را عرضه نکرده است.

چه چیزی در زمین برای ما مهیا شده؟

 بیشترین بهره را از زمین اولیاء می برند. در سوره مبارکه بقره آمده: «الّذی جعل لکم الأرضَ فراشاً»( خدایی که زمین را برای شما گسترده کرد). چرا فرمود لَکُم( برای شما)؟ مگر حیوانات از زمین بهره نمی برند؟ این به ما چه بسا می گوید پس اگر کسی از زمین فقط استفاده حیوانی کرد، اصلا از آن هنوز استفاده حقیقی را نبرده است. مستند کهکشان ها را ببینید. آن ستاره در آن گوشه آسمان به چه درد ما می خورد؟ در انتهای همین آیه می فرماید همه این ها را برای شما آفردم که «لاتجعلوا لله أنداداً» ( برای خدا شریک قرار ندهید. همه اینها برای آن است که ما به توحید برسیم. بیشترین بهره را از این زمین موّحدین می برند، نه زمین داران و زمین خواران. اینجاست که زمین با تمام قوایش در خدمت ملکوت ماست؛ مُلک و ملکوت به هم نزدیک می شوند.

اگر زبور و تورات مطرح شد به خاطر این شاید باشد که در زمان نزول این کتاب ها مردم طعم حکومت الهی را چشیده بودند. نمونه اش اینکه در زمان حضرت سلیمان علیه السلام باد و اجنّه و همه در خدمت او بودند: «وَ الشَّیاطینَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاص»‏: و هر بنّا و غواصى از شیاطین را [مسخّر و رام او نمودیم،]( ص/37)

در زمانه ما نیروهای طبیعی بیشتر مخرّب به نظر می رسند اما باز هم همه شعور دارند: «تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْ‏ءٍ بِأَمْرِ رَبِّها» :  [چنان بادى است که‏] همه چیز را به فرمان پروردگارش در هم مى‏کوبد و نابود مى‏کند.( احقاف/25)

همه اینها شعور دارند. این نیست که در آن زمان باشعور بودند و حالا فاقد شعورند. کل نظام باشعور است. باید آن حکومتی که انتظارش را می کشیم بهتر بشناسیم.

ترکیب کَتَبنا( ما نوشتیم)، عظمت این موضوع را می رساند. در این حکومت کمک ملائکه محسوس می شود. اصلاً یکی از معانی سجده ملائکه بر آدم این است که : ما، ملائکه در خدمت این موجود هستیم: «الَّذینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذینَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحیم‏»: فرشتگانى که عرش را حمل مى‏کنند و آنان که پیرامون آن هستند، همراه سپاس و ستایش، پروردگارشان را تسبیح مى‏گویند و به او ایمان دارند و براى اهل ایمان آمرزش مى‏طلبند، [و مى‏گویند:] پروردگارا! از روى رحمت و دانش همه چیز را فرا گرفته‏اى، پس آنان را که توبه کرده‏اند و راه تو را پیروى نموده‏اند بیامرز، و آنان را از عذاب دوزخ نگه دار(غافر/7)

اینها نکاتی بود که تاکید های این آیه را مقداری روشن می کند.

اما امشب ...

دوستان از اعمال این شب که در مفاتیح ذکر شده تا حد ممکن فراموش نشود، خصوصا استغفار. اولین شب قدر است ولو چند دقیقه قبل اذان بیداری را غنیمت بدانیم و برای خود و دیگران دعا کنیم.

الحمد لله رب العالمین


حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی

مورخ 22 خردادماه 1393

دریافت فایل صوتی با حجم 13 مگابایت


در این زمینه بخوانید:

بازنشر این مطلب در سایت رجانیوز ، عمارنامه

- سیر و سلوک قرآنی | محاسبه کار اهل نظر است

- سیر و سلوک قرآنی | قرآن کتاب محاسبه

- سیر و سلوک قرآنی | باطن گناهان و گناهان باطن

- سیر و سلوک قرآنی | راهکار عدم فراموشی خدا

سیر و سلوک قرآنی | محاسبه کار اهل نظر است

يكشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۴۹ ق.ظ

وبسایت گفتمان برتر


محاسبه کار اهل نظر است

خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 15 خردادماه 1393

پس از بررسی اجمالی آیات و روایات محاسبه، خوب است به برخی مضامین دعاهایمان که در این زمینه اند، بپردازیم. دعای ابوحمزه ثمالی که از غرر دعاهای ماست مطالبی در این باب دارد،( فراز های دعا درشت تر و توضیحات با قلم ریز ترند) آنجا که می فرماید: «الّلهم تُب علیّ حتّی لا اُعصیک»: خدایا چنان برمن بازگشت نما که دیگر نافرمانی تو نکنم و به من، درکِ خیرات و عمل به آنها را الهام کن و خشیت خود را بر من شبانه روزی الهام کن.

خشیت ترس نیست

خشیت حالتی است از کوچک شمردن خود در مقابل درک عظمتی به انسان دست می دهد. بر خلاف ترس که ممکن است سرمنشأ مضرّی داشته باشد، خشیت فرع بر علم است. این فراز دعا یعنی شرایطی را فراهم کن تا عظمت تو را با تمام وجود دریابم.

خدایا هروقت با خود گفتم که همه چیز برای حرکت به سوی تو مهیّا شد، تو چرتی بر من افکندی. این یعنی همه موانع نیز دست خداست ولی نه از روی محروم کردن، بلکه اینها نتیجه خود اعمال ماست. و از مناجات با تو محروم شدم. چه بر سر من آمده؟ همین که به تو می خواهم نزدیک شوم، به بلایی گرفتار می شوم که قدمم می لغزد. ای آقای من... از اینجا به بعد، امام علیه السلام به برشمردن علل این دوری می پردازد و دقیقاً همینجا ها محا محاسبه است زیرا چنین نتیجه سنگینی به بار می آورند. این حال کسی است که مُستخفّ به حق خداست؛ یعنی برای امور دیگر بیشتر وقت می گذارد. این از جنس حالات آدمی است. آیا مرا در جایگاه افراد دروغگو یافتی؟ یعنی لسانم به مدح تو مشغول ولی در درون کاذبم. یا آنطور که باید شاکر نبودم، یا مرا دیدی که همه جا هستم به جز مجلس علما و به همین دلیل مرا رها کردی یعنی من دستم را از دست تو بیرون کشیدم. و یا در مجلس غافلین بودم. افرادی هستند که اگر نماز اندکی طولانی بشود، شاکی می شوند ولی بعد از ساعت ها شب نشینی با تعجب می گویند چقدر زود گذشت، چونکه از این لذت می برند و از آننه. هر کسی دوست دارد با رفیقش بیشتر صحبت کند. اینها همه نشانگر حالات درونی ماست، وگرنه به صرف زبان که نیست. یا مرا در مجالس وقت گذرانی به بطالت دیدی و مرا با آنها واگذاشتی؟

تفاوت محاسبه ها

در غرب هم محاسبه هست منتهی در آنجا صرفا محاسبه ظاهر عمل، با دید کمّی و با هر انگیزه ایست. عمده محاسبه در فرهنگ قرآن، محاسبه باطن است.

هنر خوب گوش دادن

عمل گوش دادن که در ظاهر یک عمل است در قرآن در جایی توبیح و در جایی مدح شده است. در آیه 47 سوره مبارکه اسراء می فرماید: «نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ وَ إِذْ هُمْ نَجْوى‏ إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً »:هنگامى که [وقت قرآن خواندنت‏] به تو گوش مى‏دهند، ما به هدفى که براى آن گوش مى‏دهند داناتریم، و نیز هنگامى که رازگویى مى‏کنند [به کارشان آگاه‏تریم‏] آن زمان که [آن‏] ستم‏گران [به یکدیگر] مى‏گویند: شما [اگر از او پیروى کنید] جز از مردى جادو شده پیروى نمی کنید.

ولی در جایی دیگر حُسن استماع را موجب توفیق و نذکّر و در نهایت تغییر می داند: إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَذِکْرى‏ لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهیدٌ : بى‏تردید در سرگذشت پیشینیان مایه پند و عبرتى است براى کسى که نیروى تعقّل دارد، یا با تأمل و دقت [به سرگذشت ها] گوش فرا مى‏دهد در حالى که حاضر به شنیدن و فراگیرى شنیده‏هاى خود باشد.( ق/37) می فرماید اگر به هنگام گوش دادن آدمی در درون خود نجوا نداشته باشد و از طرفی هم قصد عمل داشته باشد، چنین گوشدادنی آثار خیری به دنبال دارد. قرآن کریم در دو سوره جنّ و احقاف حکایت جنّیانی را تعریف می کند که به قرآن گوش دادند و به خدمت رسول خدا رسیدند و عاقبت، مسلمان و مبلّغ اسلام در طایفه جن شدند.

برخی از حکما می فرمودند که حُسن استماع هم مثل خوب سخن گفتن، یاد گرفتنی است. متأسفانه ما کثیراً در حرف هم می پریم و آفات بسیار دیگری که در این موضوع دامنگیر ماست. در برخی کتب اخلاقی تمثیلی آمده که سخنان حکیمانه را مثل بذر پاشیدن روی زمین می داند. گاهی این بذر در جاده می افتد. این مثال فرد بی حالی است که شیطان به سادگی مثل پرندگان دانه های حکت را از دلش می برد و او آنها را فراموش می کند. گاهی این بذر ها روی سنگ صافی می افتد که گرد و غباری رویش نشسته و ممکن است کمی هم سطحی سبز شود ولی در آن نفوذ نمی کند. این حکایت کسی است که آمده فقط بشنود و قصد عمل ندارد. در حالی که انسان باید در برخورد با سخنان حکیمانه حالش مثل فردی باشد که نزد دکتر رفته و مو به مو ححرفهایش را به قصد عمل و بهبودی انجام می دهد. گاهی این بذر ها روی زمینی می ریزد که علف های هرز در آن بسیار است. این انسانی است که آمده تا عمل کند ولی سر بزنگاه ها شهوات مثل علف هرز نمی گذارند رشد کند. اما گاهی هم بذر هایی به زمینی آماده و خالی از هر مانعی پاشیده می شود و رشد می کند و این حکایت کسی است که به قصد عمل گوش می کند و در هنگام عمل نیز شهواتش را کنترل  و صبر در عمل می کند.

حضرت در ادامه می فرمایند: عمرا را به امروز و فردا کردن تلف کردم. استغفار می کنم از گناهانی که بر آنها توبه کردم ولی دوباره مرتکب شدم. استغفار می کنم از کار های خیری که باید خلصانه برای تو انجام می دادم ولی مخلوط به رضای دیگران بود.

در روایت داریم که در نصیب شیطان در تو همین بس که تو را از طاعتی به طاعت دیگر مشغول کند. طاعت که یکی بود اما نیّات فرق می کرد.

واژگان آیه محاسبه

«یَأَیهَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ لْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ  وَ اتَّقُواْ اللَّهَ  إِنَّ اللَّهَ خَبِیرُ  بِمَا تَعْمَلُون»‏:اى اهل ایمان! از خدا پروا کنید و هر کسى باید با تأمل بنگرد که براى فرداى خود چه چیزى پیش فرستاده است، و از خدا پروا کنید یقیناً خدا به آنچه انجام مى‏دهید، آگاه است‏(حشر/18)

در مورد خطاب آیه به مومنین گفتگو شد که چرا ناس نیامده است؛ زیرا تنها مومنین هستند که ارزش خطاب در باب امر مهمی مثل محاسبه را دارند و از طرفی آن کسی که محاسبه می کند، مومن واقعی است. یعنی ایمان صحیح در گرو تقوا و تقوا در گرو محاسبه است.

به جای ماقدَّمت( آنچه پیش فرستاده اید) هم می شد بفرماید: اعمالکم. نکته در اینجاست  که آیه نمی فرماید ببین چه کرده ای؛ یعنی به سادگی نگاه کنی چند دروغ و غیبت و ... داشته ای و با یک جدول اعمال آن را فیصله بدهی. چرا که عمل که پیش فرستاده نمی شود. باید ببینیم که آیا عملمان مقبول هم بوده یا نه. چه بسا عمل ظاهراً خوبی مثل نماز انجام دهیم ولی آتش  پیش بفرستیم، اگر نماز ریایی باشد. عمل، صرفاً آن وجهه بیرونی که نیست. عمل عامل ساز است، همانطور که علم، عالم ساز است.علم و عمل در درون ما متحد با هم جان ما را می سازند آن هم با روندی مثل این: ابتدا عملی را انجام می دهیم، بر اثر مداومت با آن اُنس می گیریم. بر اثر تکرار بیشتر به ملکه نفسانی تبدیل می شود و اگر در آن استواری بورزیم صورت جان ما می شود.

ما با اعمالمان مثل یک مجسمه تراش، جانمان را شکل می دهیم؛ اگر عملمان حیوانی باشد، جانمان حیوانی و اگر انسانی بود، جانمان انسانی می شود و اگر مخلوط هر دو بود، جان هم به همین منوال است.

عمل بیرون از ما نیست. ما قدّمت یعنی تو، جانت را می فرستی.

سوال اینجاست که آیا می شود بفهمیم که جانمان را خوب ساخته ایم یا بد. می شود اما کار هر کسی نیست. هرچند همگانی است و تخصصِ مثلا حوزوی و دانشگاهی نمی خواهد. وگرنه امر عمومی آن به مومنین نعوذ بالله کار لغوی بود.

امر آیه به این است که ای انسان بفهم که چه شده ای و با عملت چگونه صورت باطنی خود را می سازی. این بالقوه از عهده همه بر می آید ولی عمل می خواهد، چون کار ساده ای نیست. اصلا خود واژه ولتنظُر( باید به دقت نگاه کند) حاوی سختی کار است. چرا به جای اُنظروا( به دقت نگاه کنید) و امر مخاطب صیغه جمع، از امر غایب مفرد استفاده کرد؟ چون اندکی عامل محاسبه هستند، مفرد آمده است. مثل اینکه کسی در جمعی بگوید: بالاخره یک نفر به فکر خودش باشد. درست است که تکلیف عمومی است اما از میان مومنین زیاد دایره تنگ تر میشود و متقین مورد نظر می شوند و باز از آن میان محاسبه کنندگان عده قلیلی هستند.  مثل قرآن که بالقوه هُدیً للنّاس است ولی بالفعل عده کمی از آن بهره می برند و هدیً للمتقین است.

دلیل سختی کار هم این است که آدمی می خواهد خودش را در دادگاه محکوم کند و محبوب ترین چیز نزد ما خود ماییم. همین است که سطح بالایی از دقت و تقوا را می طلبد. حتی اهل حساب های ساده هم کم اند چه رسد به محاسبه دقیق. حتی در همین سطح هم اگر بود دنیا گلستان می شد؛ همینکه شب ها بنشیند و با خود بگوید من امروز 4 نگاه بد کردم، عد می بندم که تکرار نکنم. همین هم نایاب است.

غایب بودن فعل محاسبه در میان همه افعال خطابی آیه می خواهد پس از احترام اولیه ای که قائل می شود بگوید تا صلاحیت نشان ندهیم شایسته خطاب ایمان نمی شویم. در سوره حمد هم پس بیان اعتقاد به مبدا و اسماء الهی و معاد ما شایسته مخاطب قرار دادن خدا در ایاک نعبد و ایاک نستعین را پیدا می کنیم.

شاید یکی از حکمت هایش این باشد کسیکه اهل محاسبه نباشد لیاقت احترام پایدار خداوندی را ندارد.

شاید هم صیغه غایب بودن فعل می خواهد بگوید فارغ از اینکه چه کسی این حرف را می زند، خود محاسبه فی نفسه برای رشد آدمی لازم است. در خطاب های معمول سه ضلع آمر و مامور و أمر را داریم، اما در این نوع خطاب، آمر حذف می شود و یک ارتباط دو طرفه بین مامور و امر حاصل می شود؛ یعنی این کار یک اثر بالغ و اساسی دارد. مثل اینکه کسی بگید: شما درس بخوان! و دیگر بار بگوید: آدم باید درس بخواند!

ریشه نَظَرَ

نظر صرفاً دیدن در سطح رأی و بصر و امثال اینها نیست بلکه دیدنی است با دقت فوق العاده. باید اهل نظر بود تا بفهمیم چند درصد متّقی هستیم. چراکه «إنّما یتقبّلُ الله من المتقین». محاسبه در سطح یک دفترچه خاطرات روزانه نیست. فعل نظر را خداوند برای رویت در قیامت به کار برده است؛ همانجا که همه پرده ها کنار رفته است: یوم ینظر المرء ما قدّمت یداه. یعنی با دقتی آنچنانی باید به نفس خود نگریست. حداقل آن همان حدّی است که در یوم الحساب دیده می شود و ماسنجیده می شویم. درجات بالاتر آن، نظر ملکوتی و ... است که همه آنها در همین دنیا ممکن است.

نظر در لغت یعنی دیدن دقیق و هدفمند، مثل همان نگاهی که وقتی سوزنی از دست می افتد به دنبالش می گردیم تا درپای کسی فرو نرود. این درنگ با تأمل و درنگ حاصل می شود همین است که در مهلت دادن به مقروض ناتوان می فرماید: فنظرهٌ إلی المیسره. از طرفی این نگاه آنقدر پیگیر است تا به نهایت برسد. پس نظر، نگاهی هدفمند، نافذ، با درنگ و تأمل  و پیگیری است تا جایی که بنگرد نهایت کار چه می شود. می بینیم که چنین فعالیتی نیاز به زمان گذاشتن دارد.

محاسبه از چه چیزی؟

یکی از موارد محاسبه، محاسبه نفس از حیث ارتباطاتش است. منظور ارتباطات چهار گانه نفس  با خود، خدا، هستی و همنوع(خصوصا اولیاء) است.

دیگر محاسبه مراتب ظهورات نفس است. نفس در سه مرتبه ظهور جهری که اعمال قابل رویت مست و مرتبه سرّ که شامل انگیزه ها، نیّات، حالات و افکار پنهان و عمل ساز ماست و مرتبه سو آن أخفی است که زمینه ساز انگیزه هاست: «وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى» ‏: و اگر سخن خود را با صداى بلند آشکار کنى [یا پنهان بدارى، براى خدا یکسان است‏] زیرا او پنهان وپنهان‏تر را مى‏داند (طه/7) این علم خدا فقط محض اطلاع ما نیست، بلکه هشداری است برای ما که آنها را اصلاح کنیم. بلعم باعورا فکرش را هم نمی کرد که روزی جلوی حضرت موسی علیه السلام بایستد.

اتفاقاً اساس محاسبه همین مرتبه أخفی است.همه گناهان رفتاری ریشه در سرّ و آن ریشه در أخفی دارد. این همان وجود ماست که وجودُک ذنبٌ لایُقاس به ذنبٌ. مادر بُت ها بت نفس شماست. این من وقتی بروز می کند به اشکال مختلف بسته به هر موقعیت بروز می کند. اگر این من را ببرداریم همه چیز درست می شود. باید دائماً مراقب باشیم ای حسّ از من چقدر دارد تقویت می شود؛ فکر من، اثر من، لباس من ... . هر چه این حس تقویت شود ما از خدا دور شده ایم. حتی یک جوراب نو هم می تواند چنین حسّی را بر انگیزد. روزی می رسد که همه اینها گرفته می شود ولی میلش مانده است. همین عذاب الیم است. عطش هست ولی آب نمانده و رفته.

 والحمد لله ربّ العالمین


حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی

مورخ 15 خردادماه 1393

دریافت فایل صوتی با حجم 11 مگابایت


در این زمینه بخوانید:

- سیر و سلوک قرآنی | قرآن کتاب محاسبه

- سیر و سلوک قرآنی | باطن گناهان و گناهان باطن

- سیر و سلوک قرآنی | راهکار عدم فراموشی خدا

- سیر و سلوک قرآنی | راز منجر نشدن علم ها به عمل

سیر و سلوک قرآنی | قرآن کتاب محاسبه

پنجشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۵۹ ب.ظ

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 8 خردادماه 1393
در رجب چه کردیم؟

حلول ماه مبارک شعبان را تبریک عرض می کنم و امیدوارم این ماه برای ما ماه استفاده ها و رشد ها باشد. انّ لربّکم فی ایّام دهرکم نفحات؛ باید خود را در معرض این نسیم ها قرار دهیم. یک ثلث از این ماه ها گذشت. کارنامه ماه رجب خود را محاسبه کنیم و ببینیم که کسری کار کجا بود. اگر مبتلا به کاستی هستیم باید آن را اصلاح کنیم. عمر می گذرد و همه این دانسته ها بر علیه ما حجت می شود. از خدا طلب اراده کنیم تا ضعف هایمان را جبران کنیم.

حکایت عمر ما، حکایت همین سه ماه است. قرار نیست معجزه ای در آن رخ بدهد ویکهو اصلاح شویم. هر که بخواهد می تواند رشد کند. فردی می گفت: ای کاش ما زمان پیامبر بودیم و به خدمتش می رسیدیم و با اشک می خواستیم دستی به سرمان بکشد تا اصلاح شویم.

ما هیچ تفاوتی با افراد همزمان پیامبر نداریم. این کار وهم و خیال است. فرزند حضرت نوح علیه السلام یک عمر با ایشان زندگی می کرد. اصلاً تصویری که ما از ایشان داریم غلط است. فرض کنیم دانشجویی در خارج کشور برایش مشکلی پیش آمده و به پول نیاز دارد. پدر و مادر مهربان او تا وقتی ندانند نمی شود کمکی بفرستند. ممکن هم هست که بدانند ولی توان مالی نداشته باشند. در ایصورت ها این بُعد و دوری اثر گذار است. ولی درباره وجودی مثل پیامبر که هم عالم است و هم قادر به کمک، این افکار پوچ است. پس فرقی ندارد که همسایه دیوار به دیوار پیامبر در مدینه باشیم یا مسلمانی در بیست قرن بعد در چین.

 مشکل اینجاست که ما سرمان شلوغ است و فرصت نداریم که به سراغ خدا و پیامبر و امام و ولیّ خدا برویم. شاهد این مدعا این است که ببینیم در هفته گذشته چقدر احوالی از امام زمان پرسیدیم و چقدر نگران کارهای خودمان بودیم. حقیقتاً گاهی ما دروغ های جدی می گوییم. می گوییم خدایا ما را به امیر المومنین برسان. بزرگترین دلیل بر کذب ادعای ما این است که تا به حال نرسیدیم. اگر ادعایی صادقانه و خیر باشد که اجابت می شود.

البته همچنان باید بخوانیم و در صفای نیّتمان بکوشیم، نه اینکه نخواهیم. همه چیز آماده است فقط نیازمند همت من و شماست. عده ای می گویند ای کاش ما پیش آقای قاضی بودیم.

ما به چشم خود دیدیم کسانی که تنها شاگردی از شاگرد انِ شاگردان ایشان را دیده بودند ولی آنقدر باهمت کار کرده بودند که می گفتند: ما به گوش خودمان خطاب خداوند به مومنان را می شنویم.

 دستور العمل مرحوم قاضی ماه پیش خوانده شد. در این دو ثلث باقیمانده بیاییم مفاد آن را بیشتر پیگیری کنیم.

منشأ رضایت  و نارضایتی

کسی که بخاطر دنیا به دنبال خدا آمده معلوم نیست به آنچه می خواهد برسد. آری خداوند می فرماید که اگر مردم اهل تقوا باشند برکات مادی و معنوی رابه زندگی شان باز می کنیم: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ»: و اگر اهل شهرها و آبادى‏ها ایمان مى‏آوردند و پرهیزکارى پیشه مى‏کردند، یقیناً [درهاىِ‏] برکاتى از آسمان و زمین را بر آنان مى‏گشودیم، ولى [آیات الهى و پیامبران را] تکذیب کردند، ما هم آنان را به کیفر اعمالى که همواره مرتکب مى‏شدند [به عذابى سخت‏] گرفتیم.( اعراف/96)

اینجا منظور تقوای جمعی است، هرچند تقوای فردی هم زندگی را آباد می کند ولی آبادی صرفاً به معنی پولدار شدن و سلامت و ... نیست. همه اینها منوط به صلاح بودن برای ما دارد. اما مسئله اینجاست که اصل این است که در مسیر صحیح با حالت سکون و رضایت حرکت کنیم. برای حضرت ایوب علیه السلام که بهترین بنده زمان خود بود حالات مریضی و سلامت یکسان بود. فردی به سرطان مبتلا شده بود و می گفت: من خیلی به این بیماری احتیاج داشتم.

 غِنا یعنی بی نیازی نه ثروت. غنای واقعی غنای روح است. اصل هنر ایمان و تقوا تکمیل نفس انسانی است. علاوه بر اینها راحتی ما را هم تامین می کند، البته نه راحتی جسمانی.

رضایت ما تابع خود ماست. مثلا در رفتن به یک مهمانی اگر همسر ما دیر کند و ما معطل شویم بسیار ناراضی هستیم ولی اگر خودمان دیر کرده باشیم دعا می کنیم همسرمان هم دیر کند و اگر دیر کرد خوشحال هم می شویم. می بینیم که در مواجهه با یک مطلب یکسان رضایت ما تغییر کرد. پس رضایت و نارضایتی ما تابع افکار ماست. ایمان و توکل معجون شیرینی است که سطح فرد را بالا می برد تا مشکلات را خیر ببیند. البته در مواردی هم واقعا مشکلات حل می شوند، اما:

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن

که خواجه خود هنر بنده پروری داند

وگرنه این از خدا غیر خدا طلب کردن است.

محاسبه

با مرور آیات محاسبه دریافتیم که محاسبه طیف وسیع تری از صرف محاسبه اعمال ظاهری دارد و شامل سنجش درون هم می شود. محاسبه امروز راه نجات از خطر یوم الحساب است. هرچه اینجا دقیق تر از خودمان حساب بکشیم، حساب فردای ما آسان تر است: «فسوف یُحاسبُ حساباً یَسیراً»: پس در آینده حساب آسانی کشیده می شود( انشقاق/8) اگر مثل شریکی که از شریک حساب می کشد باشیم در حقیقت در حال خالص تر کردن خودمان هستیم.

کلام امیر المومنین علیه السلام درباره محاسبه

ایشان در خطبه 90 نهج البلاغه می فرمایند:

«عباداللّه زنوا أنفسکم من قبل أن توزنوا، و حاسبوها من قبل أن تحاسبوا، و تنفّسوا قبل ضیق الخناق، و انقادوا قبل عنف السّیاق، و اعلموا أنّه من لم یعن على نفسه حتّى یکون له منها واعظ و زاجر، لم یکن له من غیرها لا زاجر و لا واعظ»

اى بندگان خدا خویشتن را وزن کنید (و ارزش خود را بسنجید) پیش از آنکه شما را وزن کنند، و به حساب خود برسید، پیش از آنکه شما را به حساب آورند. و تا راه نفس گرفته نشده، تنفّس کنید، (تا فرصت‏ها باقى است به اعمال صالح بپردازید) و پیش از آنکه شما را وادار به تسلیم کنند (در برابر حق) تسلیم شوید و بدانید کسى که بر ضدّ هواى نفسش کمک نشود، تا واعظ و رادعى از درون جانش براى او فراهم گردد، مانع و واعظى از غیر خودش نخواهد یافت.  

همچنین در خطبه 222 در تفسیر آیه 37 سوره نور«رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تجَرَةٌ وَ لَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَوةِ وَ إِیتَاءِ الزَّکَوةِ  یخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَر»: مردانى که تجارت (اصل مشغولیت) و داد و ستد آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و پرداخت زکات باز نمى‏دارد، [و] پیوسته از روزى که دل‏ها و دیده‏ها در آن زیر و رو مى‏شود، مى‏ترسند)  اشاره می فرمایند اینان از دنیا عبور کردند و هم اکنون در آخرتند و تمام حقایق موعود را مشاهده می کنند. اینان خود را برای محاسبه نفس خود، فارغ از هر کاری کردند و به همین دلیل در آن دنیا دیگر برای حساب معطل نمی شوند. آنها به عیان دیدند که به تنهایی نمی توانند بار خود را بکشند و پس از این محاسبه حال ندامت در آنها شکوفا شد و مشکل خود  و دیگران را به برکت آن توانستند حل کنند. درهای آسمان به سوی آن ها باز شد چونکه هیچ دری که رغبت به سوی خدا در آن متصور بود را ندیدند مگر آنکه آن را کوبیدند.

در توضیح می توان گفت این باب های رحمت خدا یکی احسان به والدین است، یکی دل شکسته شدن است، یکی نماز باتوجه است. در کل، باب آن فاصلی است که بین من و محبوبم است. تمام خیرات باب الی الله است، همه نفوس پاک اولیا، حتی افراد زیر دستی که تحت نظر ما کار می کنند.

پس به جای پرداختن به دیگران، باید خود را برای خود محاسبه کرد زیرا که نفع ما در آن نهفته است. خصوصاً کسانی که در موقعیت های مهم تری هستند بیشتر به محاسبه نیاز دارند. مثلا از عالم دینی میلیمتری حساب می کشند، پس باید خودش این کار را در این دنیا بکند. حالا نه اینکه هر که حوزه برود.

کدام عالم وارث انبیاست؟

شهاب الدین سهروردی که از حکما و اهل شهود بود و بحث عالم برزخ را چون خودش مشاهده کرده بود وارد حکمت اسلامی کرد، در نامه ای به فخر رازی درباره عالم دینی می گوید: آنجا که فرموده اند: «العلماء ورثة الأنبیاء»، منظور هر عالمی نیست. بلکه عالمی است که به حُسن عاقبت برسد.

وگرنه که یکی در شیمی عالم می شود و دیگری در فقه و اصول. سهروردی می فرماید آن عالمی عاقبت به خیر می شود که علمش شکل عمل و عملش شکل علم شده باشد. یعنی بین علم و عملش هیچ فاصله ای نباشد. یعنی وقتی از عملش می پرسی به آن و دلیل آن کاملاً علم دارد و علم آنقدر در وجودش مستقر شده که از مشاهده عملش انگار داری کتابی علمی میخوانی. و آنقدر علمش به جانش نشسته که انگار در حال دیدن عملی. مثل اینکه در ظرفی شیشه ای به رنگ شراب آب بریزی و هر بیننده با دیدن آن می پندارد که ظرف پر از شراب است. اگر غیر این باشد که عالمِ مجرم بدترین آدم هاست.

اساتید ما مثالی می زدند و می فرمودند که گاهی شما یک قاشق خاک در دیگ غذایی می ریزی و می جوشد و در آن مستحیل می شود. با اینکه خاک خوردن حرام است ولی به دلیل مستهلک شدن در آب مانعی ندارد. اما اگر قطره ای  خون یا فضله موش در آن بریزد باید همه را بیرون ریخت. همینطور یک گناه عملی ممکن است اثرش کمتر باشد، اما هوای نفس چیزی است که اعمال آدمی را همه بر باد می دهد مثل حکایت شیطان. حالات درونی اگر فاسد باشند مُهلکند. اتفاقا از همین حالات باطنی در محاسبه متاسفانه غفلت می شود.

 در ادامه نامه می نویسد خوب است که مردم بیدار دل علما را دعا کنند که به ورطه فساد کشیده نشوند وگرنه هم به جهنم می روند و هم به جهنم می برند.

در خطبه حضرت امیر آمده بودکه مومنان وقت خود را برای محاسبه از کارهای دیگر فارغ می کنند. همین نشان می دهد که محاسبه مهم ترین کارهاست. نباید در حال عجله و بی دقت محاسبه کرد. آخر پیگیری ریشه اعمال زشت ممکن است وقت گیر باشد. مثلا امروز خشمگین شدم. باید بببینیم آیا به جا بود. اگر بود آیا به اندازه بود واصلا آیا برای رضای خدا بود.

از دستورات مرحوم حداد بوده که با خلق خدا اگر میخواهی به حق خشمگین شوی مثل عصبانی شدن صوری با بچه ات باشد که در دل دوستش داری ولی در ظاهر برای رشدش خود را خشمگین نشان می دهی. این مرحله را ببینیم و دیگری را ببینیم که کسی برایش خیر خواهی می کند و او در جوابش ترشی می کند که از پستی نفس است.

قرآن کتاب محاسبه

آیات و روایات محاسبه تا اینجا اجمالا تمام شد. جا دارد قرآن یا بخشی از آن را اینطور بخوانیم که خود را با میزان آیات الهی بسنجیم. اگر بسم الله می خوانیم ببینیم آیا چقدر در کارهایمان به یاد خدا بوده ایم. قرآن کتاب محاسبه و سنجش و ارتقاء است. اگر آیات کفار را می خوانیم، ببینیم چقدر از خصلت های آنها را داریم. اگر حکایت حضرت نوح علیه السلام و تمسخر ایشان توسط مردم را می خوانیم، ببینیم اگر حرف حقی به ما برسد و با عقل یا میل ما جور در نیاید، مسخره اش می کنیم یا نه. قرآن کتاب نفس ماست. نقاط ضعف ما در آیات کافرین ذکر شده و نقاط قوت ما در آیات مومنین. قرآن کتاب میزان است.

والحمد لله ربّ العالمین

حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی

مورخ 8 خردادماه 1393

دریافت فایل صوتی با حجم 14 مگابایت


در این زمینه بخوانید:

- سیر و سلوک قرآنی | باطن گناهان و گناهان باطن

- سیر و سلوک قرآنی | راهکار عدم فراموشی خدا

- سیر و سلوک قرآنی | راز منجر نشدن علم ها به عمل

- سیر و سلوک قرآنی | رسول الله، آیینه تمام نمای خدا

کارگاه طراحی سرنوشت | جلسه ی بیست و دوم

پنجشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۵۶ ب.ظ

بیانیة عرفانِ شیعی فقاهتی

جمعه, ۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۳۹ ب.ظ

وبسایت گفتمان برتر


بیانیة عرفانِ شیعی فقاهتی


معرفی تبیینی رساله لب‌اللباب در سیروسلوک اولی‌الالباب

چکیده بحث:

«عرفان» براساس مبادی تصوری و تصدیقی متخذ از مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام، به‌عنوان یک «ادراک» عبارتست از: شهود قلبی وجود بی‌نهایت خداوند (مقام ولایت)؛ و به‌عنوان یک «روش» عبارتست از: جاری ساختن اراده خداوند به‌جای اراده خود و جایگزین کردن ادراک او به‌جای ادراک خویش؛ و به‌عنوان یک مکتب عبارتست از: تلاش علمی و عملی برای دست‌یابی به نگرش توحیدی به تمام موجودات.

مقصود از «نگرش توحیدی» این است که فرد تشخیص دهد تمام موجودات ظهورات و تجلیات خداوند هستند و هیچ استقلال وجودی ندارند.

«راهبرد عرفان» براساس مبادی تصوری و تصدیقی متخذ از مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام عبارتست از: ایجاد خلوص ذاتی با ابزار معرفت نفس. یعنی با غور در نفس و توجه به اصل وجودِ خود، حسّ استقلال و خودیّت را از دست بدهد و عشق به آن کمال و جمال ازلی وابدی در او فعال شود و به‌تدریج خود را ظهوری از ظهورات حضرت دوست ببیند و با عبور از محدودیتِ ادراکی که در اثر احساسِ «خود» برای او ایجاد می‌شد، به خداوند متصل گردد.

این نوشتار در چهار محور با استفاده از رساله لب‌اللباب و دیگر تالیفات علامه حسینی طهرانی سعی در تبیین کلامیِ فرضیه‌های فوق دارد.


حاشیه اسلیمی

متن کامل مقاله

بیانیة عرفانِ شیعی فقاهتی

(معرفی تبیینی رساله لب‌اللباب در سیروسلوک اولی‌الالباب

تالیف حضرت علامه آیه‌الله حاج‌ سیدمحمدحسین حسینی طهرانی قدس‌سره)

اثر حجت الاسلام و المسلمین شیخ عبدالحمید واسطی

دریافت فایل پی دی اف با حجم  500 کیلوبایت




[1] این اصطلاح در مقابلِ «معرفی توصیفی» به‌کار رفته است که صرفا به بیان محتوای منبعِ معرفی شده می‌پردازد. در معرفیِ تبیینی، معرفی‌کننده با ارائه تصویر کلی مباحث کتاب، به تبیین مباحث می‌پردازد.


 در این زمینه بخوانید:

- معرفی علامه آیت الله سید محمد حسین حسینی طهرانی

- معرفی حجت الاسلام و المسلمین شیخ عبدالحمید واسطی

- نور مجرد | منظومه فکری علامه حسینی طهرانی

- نور مجرد | گزارش همایش بزرگداشت علامه حسینی طهرانی + بیانات دبیر علمی همایش

- نور مجرد | پیام آیت الله سید محمد صادق حسینی طهرانی

- نور مجرد | از قطره به دریا؛ توصیفی از علامه آیت الله حسینی طهرانی

- نور مجرد | نوآوری های حکمی عرفانی علامه آیت الله حسینی طهرانی

- نور مجرد | انقلاب فرهنگی، اولویت ها و راهکارها در اندیشه علامه آیت الله حسینی طهرانی

- نور مجرد | مکتب سلوکی علامه آیت الله حسینی طهرانی

- نور مجرد | بخش پایانی؛ پرسش و پاسخ

سیر و سلوک قرآنی | باطن گناه و گناهان باطن

جمعه, ۲ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۰۴ ق.ظ

وبسایت گفتمان برتر


باطن گناه و گناهان باطن

خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 1 خردادماه 1393

شاخصه نفس انسانی

در جلسه گذشته درباره ارتباط سه ضلعی توجه به خدا، توجه به معاد و توجه به نفس گفتگو شد. گفته شد که خدافراموشی معاد فراموشی و خود فراموشی می آورد. و بحث شد که در اینجا منظور خود انسانی است نه خود نباتی و حیوانی. ملاک و شاخصه پرداختن به خود انسانی این بود که بهنگام انجام کارهای نیک مثل جهاد و انفاق و ...، و پاسخ به ظاهر منفی گرفتن از طرف مقابل، از مردم گرفته تا خداوند، این فرد از کار خیرش پشیمان نشود و نگوید ایکاش این کار را می کردم یا نمی کردم.

اصلا هر چه اینگونه ایکاش ها در زندگی ما بیشتر شود به استناد آیه ما در مسیر سقوط و دوری از رحمت خدا سریع تر می رویم. مثلا به کسی کمک می کنیم و او با بدی پاسخ می دهد و ما با خود می گوییم: این کار را کردم و او پر رو شد. این یعنی منشأ آن کار نفس نباتی و حیوانی ما بوده و نه نفس انسانی و این یعنی سقوط.

حال به باقیمانده آیاتی که در مسیر محاسبه درست به ما دید روشن تری می دهند می پردازیم. با دقت در این آیات در می یابیم که از چه چیز نفس ما در محضر الهی پرسیده می شود تا بدانیم که خودمان باید از چه از خود بپرسیم:

آنچه در قلب می گذرد

در آیه شریفه 225 سوره بقره می خوانیم: «لَّا یُؤَاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فىِ أَیْمَانِکُمْ وَ لَاکِن یُؤَاخِذُکُم بمَِا کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ  وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیم»‏: خدا شما را به خاطر سوگندهاى لغوتان [که جدى و حقیقى نیست و عادتاً بدون قصد قلبى بر زبان جارى مى‏شود] مؤاخذه نمى‏کند، ولى شما را به خاطر آنچه دل‏هایتان [از سوگند جدى و حقیقى‏] مرتکب شده مؤاخذه می ‏کند و خدا بسیار آمرزنده و بردبار است‏.

در نظر ما اغلب اینگونه است که آنچه انجام نداده ایم که مواخذه ندارد ولی این آیه اتفاقا می فرماید خدا از حالات قلبی شما مواخذه می کند. آنچه در قلوب می گذرد مهم تر است از آنچه در اعضاء جاریست، این در حالیست که اغلب محاسبه های ما حجمی و بیرونی اند. البته این مواخذه برای مچ گیری نیست و خداوند آمرزنده و بردبار است. در جلسات قبل گفتگو شد که خطوراتی از قلب مواخذه می شوند که خودآگاه باشند و آنها را در ذهن پرورش بدهیم، نه آنهایی که گذرا و ناخود آگاهند.

در آیه 36 سوره مبارکه أسراء می فرماید: «وَ لَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ  إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کلُ أُوْلَئکَ کاَنَ عَنْهُ مَسُئولا»: و از چیزى که به آن علم ندارى [بلکه برگرفته از شنیده‏ ها، ساده‏ نگری ‏ها، خیالات و اوهام است‏] پیروى مکن زیرا گوش و چشم و دل [که ابزار علم و شناخت واقعی ‏اند] موردِ بازخواست اند.

خداوند می توانست بفرماید ان السمع و البصر و الفواد مسئولون ولی با چندین تغییر جمله را از حالت طبیعی آن خارج کرده تا به ما بفرماید که تک تک اعضای بیرونی مثل چشم و گوش و اعضای درونی مثل قلب مورد سوال قرار می گیرند.

در آیه إفک که عده پلیدی از مسلمانان به همسر پیامبر تهمت زدند و خداوند به شدت آنها را توبیخ می کند آمده: «إِنَّ الَّذِینَ یحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فىِ الَّذِینَ ءَامَنُواْ لهَُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فىِ الدُّنْیَا وَ الاْخِرَةِ  وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَا تَعْلَمُون»‏: کسانى که دوست دارند کارهاى بسیار زشت [مانند آن تهمت بزرگ‏] در میان اهل ایمان شایع شود، در دنیا و آخرت عذابى دردناک خواهند داشت، و خدا [آنان را] می ‏شناسد و شما نمی ‏شناسید.

ملاحظه می کنید این توبیخ های شدید از آن کسانی است که صرفا دوست دارند مسائل انحرافی در بین مسلمانان شایع شود. مثلا در امروز آنهایی که دوست دارند زن ها بی چادر باشند یا ماهواره آزاد باشد، همین دوست داشتن مورد توبیخ خدا قرار می گیرند و وعده عذاب الیم به آنها داده می شود. در انتهای آیه نیز می فرمایدخداوند می داند که یعنی حساب و کتاب شما ظاهری و حسی صرف نیست.

اثر نفسانی حالات درونی

در ماجرایی که زنی فرزند کوچکش را پیش پیامبر آورد تا نصیحتش کند کمتر خرما بخورد، حضرت فرمودند که فردا بیاید چون ایشان خودشان آن روز خرما خورده بودند. اگر حالات درونی در کلام بی تاثیر بود، پناه بر خدا، این به تعویق انداختن پیامبر کار لغوی بود. پس معلوم می شود حالات قلبی تاثیر بیشتری روی مخاطب دارد چرا که صادق ترین لسان وجود و درون ماست. مثلا اگر کسی مرتب به دیگری بگوید دوستت دارم و این حبّ در درونش نباشد، بی تاثیر است.

در زمان پیامبر عده ای از مشرکین برای اینکه قرآن خواندن پیامبر را نشنوند در گوششان پنبه می گذاشتند. آن تاثیری که آنها از آن می ترسیدند از نفس و نَفَس پیامبر بود نه از صرف کلمات قرآن وگرنه چرا قرآن خواندن های ما چنین تاثیری روی عرب امروز که زبان آن را می فهمد نمی گذارد؟

حالات باطنی اثر فوق العاده ای می گذارند چه نیّات خیر باشد چه شرّ. غذای یکسانی که با نفرت و یا محبت پخته می شود اثر متفاوت دارد. به یاد دارم که روزی استادمان را به خانه دعوت کرده بودیم، به خانواده سفارش شد که غذا را با توجه بپزند. ایشان هم در تمام وقت پختن آن مشغول ذکر( شاید زیارت عاشورا) بودند. وقتی استاد از این غذا میل فرمودند به دیگر دوستان فرمودند: از این غذا بخورید که همه اش تبدیل به نور می شود.

در آیه 12 سوره حجرات خداوند به صورت روشن تری به تاثیرا باطنی اشاره فرموده است: «یَأَیهَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اجْتَنِبُواْ کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ  وَ لَا تجَسَّسُواْ وَ لَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَیحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ  وَ اتَّقُواْ اللَّهَ  إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیم‏»: اى اهل ایمان! از بسیارى از گمان ها [در حقّ مردم‏] بپرهیزید زیرا برخى از گمان ها گناه است، و [در امورى که مردم پنهان ماندنش را خواهانند] تفحص و پی ‏جویى نکنید، و از یکدیگر غیبت ننمایید، آیا یکى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده‏ اش را بخورد؟ بى‏تردید [از این کار] نفرت دارید، و از خدا پروا کنید که خدا بسیار توبه‏پذیر و مهربان است.

متأسفانه تجسس در زندگی ها بسیار است حتی اینکه می خواهیم بفهمیم فلانی از جهت معنوی چقدر رشد کرده تجسس و مورد نهی خدا است. تجسس می تواند هم درونی باشد و هم ما به ازای بیرونی داشته باشد اما سوء ظن که به اجتناب کثیر از آن فراخوانده شده این فقط حالتی درونی است. می فرماید که نفسِ گمان گناه است. آخر برخی موارد است که گمان به عملی سوء می انجامد که آن خود گناه دیگری است اما اینجا می فرماید نفس برخی گمانها مورد مؤاخذه قرار می گیرد. این یعنی ما نیز در محاسبه هایمان باید به گمان هایمان و کلاً حالات درونی مان به طور دقیق بپردازیم.

آیه بعد که در انتهای مباحث به بستان های مالی وارد شده به ما توصیه می کند در معاملات نباید پاکباخته تر از آنچه خدا فرموده عمل کنیم و در قرض ها از آنجا که فراموشی بر آدمی عارض می شود در جایی آن را ثبت کنیم. در ادامه می فرماید: ««وَ إِن کُنتُمْ عَلىَ‏ سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُواْ کاَتِبًا فَرِهَانٌ مَّقْبُوضَةٌ  فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُم بَعْضًا فَلْیُؤَدِّ الَّذِى اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ  وَ لَا تَکْتُمُواْ الشَّهَدَةَ  وَ مَن یَکْتُمْهَا فَإِنَّهُ ءَاثِمٌ قَلْبُهُ  وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیم‏»: و اگر در سفر بودید و نویسنده ‏اى [براى ثبت سند] نیافتید، وثیقه‏ هاى دریافت شده [جایگزین سند و شاهد] است. و اگر یکدیگر را امین دانستید [وثیقه لازم نیست‏] پس باید کسى که امینش دانسته ‏اند، امانتش را ادا کند. و از خدا پروردگار خود پروا نماید و [شما اى شاهدان!] شهادت را پنهان نکنید و هر که آن را پنهان کند، یقیناً دلش گناهکار است و خدا به آنچه انجام می ‏دهید داناست.

می فرماید کسی که شهادت را کتمان کند قلبش گناهکار است. باید توجه داشته باشیم که دست و پا امانت خدا و بی گناهند و منشأ اصلی گناهان قلب است. چون اعضاء ما در قیامت بر علیه ما شهادت می دهند و این یعنی اولاً آنها متوجه بودند که ما چه کردیم و ثانیاً از این کار ناراحت بودند که حالا شهادت بر علیه ما می دهند. می گویند این نفس ما را هم به بند کشیده بود. بت ها بت پرستان را لعنت می کنند زیرا همه عالم موحّد است الّا برخی از انسانها:

«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یَشاءُ» :آیا ندانسته ‏اى که هر که در آسمان‏ها و هر که در زمین است و خورشید و ماه و ستارگان و کوه‏ها و درختان و جنبندگان و بسیارى از مردم براى او سجده مى‏کنند؟ و بر بسیارى [که از سجده امتناع دارند] عذاب، لازم و مقرّر شده است. و کسى را که خدا خوار کند، گرامى دارنده‏اى براى او نیست به یقین خدا هر چه را بخواهد انجام مى‏دهد.

می بینید که همه موجودات بدون قید و خاضعانه خدا را می پرستند اما برای انسان آمده بسیاری از مردم نه همه آنها.

باطن گناه و گناه باطن

در آیه 120 سوره انعام می فرماید: «وَ ذَرُوا ظَهِرَ الْاثْمِ وَ بَاطِنَهُ  إِنَّ الَّذِینَ یَکْسِبُونَ الْاثْمَ سَیُجْزَوْنَ بِمَا کاَنُواْ یَقْترَِفُون»‏: گناه آشکار و پنهان را رها کنید قطعاً کسانى که مرتکب گناه مى‏شوند به زودى در برابر آنچه همواره مرتکب می شدند، مجازات خواهند شد.

برای این تعبیر دو نوع تفسیر به ذهن می رسد. اول اینکه گناهان آشکار و پنهان و مخفیانه را رها کنید؛ یعنی تعبیر ظاهر الأثم را اضافه صفت به موصوف بگیریم. تفسیر دوم این است که : ظاهر گناه و باطن آن( گناهان قلبی) را رها کنید. در اینجا ما امر به ترک گناهان قلبی شده ایم. هم فکر گناه، گناه است و هم گناه فکری گناه است.از جمله گناهان فکری همین سوء ظن است.

مرور این آیات به ما یادآور می شود که محاسبه فقط به ظواهر نیست وگرنه نمره شیطان در اعمال ظاهری بیست بود و همان باعث عروجش شده بود اما باطن آلوده اش محاسبه نشده اش خودش را نشان داد.

علم به کدام غیب؟

در آیه 69 سوره مبارکه قصص می فرماید: «وَ رَبُّکَ یَعْلَمُ مَا تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ مَا یُعْلِنُون»‏. این آیه و آیاتی که سخن از عالم اللغیب و الشهاده بوده خداوند می گوید می تواند مورد سوالی قرار بگیرد. غیب به معنای عدم حضور است در حالی که می دانیم علم خداوند از جنس حضور است و حضور در عدم حضور چه معنایی می تواند داشته باشد. مسئله اینجاست که که منظور از غیب، عدم حضور ن=ماست و عالم الغیب یعنی عالم بر آنچه ما نمی دانیم وگرنه متن هستی مشهود خداست. این تعبیر فقط محض اطلاع ما از مراتب علم خداوند نیست بلکه یک نوع تهدید است که علم او زمینه ای برای محاسبه و مواخذه اوست.

علی علیه السلام  در بیانی نورانی اشاره به علم فراگیر خداوند می کنند که شامل همه وحوش در دشت و رفت و آمد ماهی ها در آب با اینکه در دریا ردّی نمی ماند، می شود. این علم شامل معاصی بندگان در خلوت ها می شود. در حقیقت ما خلوتی نداریم که در آن حق نباشد چرا که شاهد در محکمه قیامت همان حاکم و قاضی است.

آیه می فرماید که خداوند از زوایای پنهان قلب ما با خبر است. ما گاهی یک عمر زندگی می کنیم و تازه می فهمیم که حسد داشته ایم منتهی زمینه ای برای بروززش به طور جدی پیش نیامده بود. یا متوجه می شویم که بداخلاقی در ما وجود داشته است. حوادث کسی را بداخلاق نمی کند بلکه آنها فقط بداخلاقی ما را آشکار می کند. ما اگر صد سال فقط با هم به گردش برویم شما چگونه می خواهید مرا بشناسید. در حوادث است که اژدهای نفس خودش را نشان می دهد. هنر محاسبه این است که قبل از طوفانی شدن ضعف خود را کشف می کنیم. شیطان بفکرش نمی رسید روزی در مقابل خدا گردنکشی کند. حالات هیجانی مثل دویدن در سراشیبی دامنه کوه است که دیگر نمی شود آنرا کنترل کرد. مراقب باشیم وگرنه به جایی می رسیم که کار خیلی سخت می شود.

نیت های ناکام هم موثرند

در این آیه می فهمیم ولو اینکه نیت های شر به قالب عمل هم نرسند باز هم آدمی را زمین می زنند: «یحَلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُواْ وَ لَقَدْ قَالُواْ کلَمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُواْ بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ وَ هَمُّواْ بِمَا لَمْ یَنَالُواْ  وَ مَا نَقَمُواْ إِلَّا أَنْ أَغْنَئهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ  فَإِن یَتُوبُواْ یَکُ خَیرًا لهُّمْ  وَ إِن یَتَوَلَّوْاْ یُعَذِّبهُمُ اللَّهُ عَذَابًا أَلِیمًا فىِ الدُّنْیَا وَ الاْخِرَةِ  وَ مَا لهَمْ فىِ الْأَرْضِ مِن وَلىِّ وَ لَا نَصِیر»: همواره سوگند می خورند که [بر ضد پیامبر سخن ناروا و نادرست‏] نگفته‏اند، در صورتى که سخن کفرآمیز گفته‏اند و پیش از اسلامشان کافر شده‏اند و به آنچه [از اهداف خائنانه‏اى که‏] دست نیافتند، اهتمام ورزیدند، و زبان به عیب‏جویى و انکار [نسبت به پیامبر] نگشودند مگر پس از آنکه خدا و پیامبرش آنان را از فضل و احسان خود توانگر ساختند پس اگر توبه کنند براى آنان بهتر است و اگر روى [از خدا و پیامبر] برگردانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت به عذابى دردناک مجازات خواهد کرد و آنان را در زمین سرپرست و یارى [براى نجاتشان از چنگال عذاب‏] نخواهد بود.(توبه/74)

در سوره مبارکه طارق آمده: «یَوْمَ تُبْلىَ السَّرَائر»: روزى که رازها فاش مى‏شود؛ یعنی صحنه نفس ما تماماً باز می شود. سریره امری سرّی و پنهانی است؛ چه از دیگران چه از خود.

بَلْ بَدَا لهَم مَّا کاَنُواْ یخُفُونَ مِن قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نهُواْ عَنْهُ وَ إِنهُّمْ لَکَاذِبُون

 [ولى آرزوى آنان از روى صدق و راستى نیست‏] بلکه حقّانیّت توحید و نبوّت و معادى که پیش از این پنهان مى‏داشتند براى آنان آشکار شده [که این‏گونه آرزو مى‏کنند]، و اگر به دنیا بازگردانده شوند، یقیناً به کفر و شرکى که از آن نهى شده‏اند بازمى‏گردند و مسلماً آنان دروغگویند

قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفی‏ صُدُورُهُمْ أَکْبَر: تحقیقاً دشمنى [با اسلام و مسلمانان‏] از لابلاى سخنانشان پدیدار است و آنچه سینه‏ هایشان [از کینه و نفرت‏] پنهان می ‏دارد بزرگ‏تر است‏؛ می فرماید که شدت عداوت قلبی بیشتر است.

همه این آیات باید ما را به این سو بکشاند که در باب محاسبه ساده انگاری نکنیم. انسان های با همت به نمره قبولی کفایت نمی کنند. وقتی نفوس باعظمت باشند جسم هایشان در زحمت است و وقتی نفوس پست باشد جسم هایشان در راحت است.

در درون ما خبر هاست در حدیث جنود عقل و جهل که در ابتدای کتاب اصول کافی است متوجه می شویم که سپاه هایی در صحنه نفس ما در حال مبارزه اند.

کسی ممکن است بپرسد آنهایی که این مسائل را پیگیری نمی کنند چه ضرری می کنند؟ آنها که راحتند و لذت و نشاط و تفریحشان هم به راه است.

در سفری که به چین داشتیم آنجا پیرمردی 100 ساله بود که ظاهرا همه چیزش به راه بود و داشت به جشن تولد مادرش در شهری دیگر می رفت. ظاهرا هیچ چیز کم نداشت. اما یک چیزش کم بود و آن این بود که نفس او دیگر کامل نمی شود. حقیقی ترین و فراموش شده ترین امر عالم همین کمال نفس است.

نباید این باشد که کسی که وارد این مسیر شد با خود بگوید از امروز باید همه مشکلاتم حل شود یا خواستگار ها سرازیر شوند. اصلا رسالت این معارف که این نیست. ما برای یک امر به این عالم آمدیم و آن کمال نفس است.

اصلا راحت تر از آن پیرمرد گربه هایند که حتی نیاز به حمام هم پیدا نمی کند هرچند روز هم می خواهد در آشغال ها باشد. همه ما نیاز به رشد و کمال داریم واگر نرسیم حسرت های غیر قابل جبرانی می خوریم.

این ایام روزهای دقت و تامل هاست. استاد آیت الله جوادی میفرمودند در سفر حج مردی آبمیوه فروش پرسید آیا دیده اید تا بحال از یخ آتش بیاید. ایشان فرمودند: ممکن است باطن امری چیز دیگری باشد. او گفت من در مغازه ام تابستان ها برای سرد نگه داشتن آبمیوه ها در آن یخ می انداختم و به طبع، حجمی از ظرف را می گرفت ولی من اصلا در خییال آن هم نبودم. روزی دیدم که از قالب های یخ آتشی به هوا برخاسته است.

بله اگر کسی اهل عمل باشد چیزهایی میبیند. کسی از رفقای مغازه دار می گفت که تمام بازار را می گردم تا سبک ترین پلاستیک را برای شکلات ها پیدا کنم ولو گران تر باشد.

 حکایت ما و انبیا، حکایت آن کسی است که به همراهانش در بیابان شب گفت از ریگ های زیر پا تا می توانند ولی همه در آخر پشیمان خواهند شد. فردا که روشن شد همه دیدند که آن ریگ ها جواهر قیمتی بود. تفاوت جریان ما این است که او مبهم گویی کرده بود اما انبیا و اولیا با وضوح و دقت تمام مسائل راه را به ما گفته اند. گفته اند که ثواب کجا و عقاب کجاست. تنها باید از نفس بگذریم و حقایق را ببینیم؛ دَع نفسک تعال. حالا ما در این جواهر زاریم. مثلا نیمه شبی می توان بلند شد در حالیکه بسیار خوش داریم بخوابیم خصوصاً وقتی خسته ایم. می گویند که عاشق خدا در حال تجافی می خوابد یعنی آماده بیدار شدن.

قیامت یوم است و روز و الآن ما در شب ظلمانی دنیاییم. الآن در شبی هستیم که فردایش روز قیامت است. پس تا می توانیم از این جواهر ها برداریم وگرنه حسرت تمام وجودمان را می سوزاند.

والحمد لله ربّ العالمین

حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی

مورخ 1 خردادماه 1393

دریافت فایل صوتی با حجم 15 مگابایت


بازنشر این مطلب در سایت فرهنگ نیوز ، رجانیوز ، عمارنامه

در این زمینه بخوانید:

- معرفی جلسات سیر و سلوک قرآنی

- سیر و سلوک قرآنی | راهکار عدم فراموشی خدا

- سیر و سلوک قرآنی | راز منجر نشدن علم ها به عمل

- سیر و سلوک قرآنی | رسول الله، آیینه تمام نمای خدا

- سیر و سلوک قرآنی | رچب، شعبان و رمضان؛ قرقگاه های خداوند

کارگاه طراحی سرنوشت | جلسه ی بیست و یکم

پنجشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۳، ۰۴:۰۸ ب.ظ