1392 :: گفتمان برتر

گفتمان برتر

دغدغه نوشت های یک طلبه ی تمدن گرا

گفتمان برتر

دغدغه نوشت های یک طلبه ی تمدن گرا

گفتمان برتر

امروز ما در یک چالش عظیم قرار داریم با مراکز قدرتى که فکر آنها این است که اگر این نظام کارآمدى خود را به‌طور کامل اثبات کند، عرصه براى آنها تنگ خواهد شد؛ کمااین‌که همین الان هم آنهامى‌بینند در مقابل نظام جمهورى اسلامى کم‌کارى کرده‌اند که نظام ما توانسته به پیشرفتهایى که دوستان اشاره کردند، نایل آید.گفتمان عدالت، یک گفتمان اساسى است و همه چیز ماست. منهاى آن،جمهورى اسلامى هیچ حرفى براى گفتن نخواهد داشت؛ باید آن را داشته باشیم.
در دهه‌ی چهارم انقلاب، گفتمان اصلیِ، پیشرفت و عدالت است؛ پیشرفت در همه‌ی ابعاد علمی و اقتصادی و اخلاقی و فرهنگی، و عدالت همه‌جانبه در توزیع فرصتها و امکانات مادی و معنوی.گفتمان یعنى یک مفهوم و یک معرفت همه‌گیر بشود در برهه‌اى از زمان در یک جامعه. آنوقت، این میشودگفتمان جامعه.این گفتمان را باید همه‌گیر کنید؛ به‌گونه‌یى که هر جریانى، هر شخصى، هر حزبى و هر جناحى سر کار بیاید، خودش را ناگزیر ببیند که تسلیم این گفتمان شود؛ یعنى براى عدالت تلاش کند و مجبور شود پرچم عدالت را بر دست بگیرد؛ این را شما باید نگه دارید و حفظ کنید.لازمه‌ی تحقق الگوی اسلامی–ایرانی پیشرفت و رسوخ آن در میان نخبگان، گفتمان‌سازی آن در جامعه است. این گفتمان سازى براى چیست؟ براى این است که اندیشه‌ى دینى، معرفت دینى در مخاطبان، در مردم، رشد پیدا کند. اندیشه‌ى دینى که رشد پیدا کرد، وقتى همراه با احساس مسئولیت باشد و تعهد باشد، عمل به وجود مى‌آورد و همان چیزى میشود که پیغمبران دنبال آن بودند. فرهنگ صحیح، معرفت صحیح...
(آیت الله العظمی امام خامنه ای روحی له الفداء)
***
صفحه اختصاصی سایت گفتمان برتر در نرم افزار تلگرام
https://telegram.me/goftemanbartar
شناسه کاربری صفحه:
@goftemanbartar
شناسه کاربری مدیرسایت:
@gofteman

پیوندهای روزانه

۴۶ مطلب با موضوع «دگرنویس :: حجت الاسلام و المسلمین نخاولی :: 1392» ثبت شده است

اقبال و ادبار قلب

پنجشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۲، ۰۵:۳۸ ق.ظ

وبسایت گفتمان برتر


إنّ لِلقُلوبِ إقبالاً و إدباراً

چرا گاهی انسان دچار انقباض است و حال عبادت کردن ندارد؟ چرا گاهی این حالت در او شدیدتر میشود، طوری که حوصلهی کارهای روزمره مثل برخورد با دوستانش را ندارد؟ ریشه‎ی این عدم آهسته و پیوسته رفتن، این عدم ثبات و این بی‎حوصلگی، بهخصوص در اعمال عبادی، چیست؟ درمان آن چیست؟ پاسخ دادن به این سؤالات در زندگی ما اهمیت فراوانی دارد.

امام علی(ع) می‏فرمایند: إنّ لِلقُلوبِ إقبالاً و إدباراً؛ اقبال و ادبار، پشت کردن و روی آوردن، قبض و بسط روحی، بیحوصلگی و نشاط، تعابیر مختلفی هستند که از این حالت روحی انسان صورت گرفته است.

این مطلب را باید مد نظر داشت که روح به طور طبیعی حالات متفاوتی دارد؛ قلب از انقلاب و دگرگونی میآید! حال چه کنیم که این ادبار قلبی کمتر شود؟

آفات تکرار ادبار قلبی

این بحث بسیار حیاتی است؛ چرا که زیاد شدن این حالات در هر کسی و با هر هدفی که می‎خواهد باشد (ثروتمند شدن، نوازندهی موسیقی شدن و ...)، کمکاری، ایجاد مانع در رسیدن به هدف و افزایش هزینه‏های مالی و زمانی را در پی دارد! اگر انسان به این موضوع توجّه نداشته باشد و در پی درمان آن نباشد، آفاتی را به وجود می‌آورد:

1ـ عادت به تنبلی و اهمال کاری؛ چون در حالت انقباض کار نمی‏کند.

2ـ گذر عمر و به خصوص دوران جوانی که مهمترین سرمایهی ماست (قالَ رَسُولُ اللّهِ(ص): إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ لَمْ تَزُلْ قَدَمَا عَبْدٍ حَتَّى یُسْأَلَ عَنْ أَرْبَعٍ عَنْ عُمُرِهِ فِیمَ أَفْنَاهُ وَ عَنْ شَبَابِهِ فِیمَ أَبْلَاهُ وَ عَمَّا اکْتَسَبَهُ مِنْ أَیْنَ اکْتَسَبَهُ وَ فِیمَ أَنْفَقَهُ وَ عَنْ حُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْت‏؛ چون روز رستاخیز شود، هیچ بنده‏اى قدم از قدم برندارد تا این‏که از چهار چیز بازجویى شود؛ از عمرش که در چه سپرى نموده، از جوانیش که در چه آزموده، از آنچه به دست آورده که از کجا آورده و در چه موردی صرف کرده است و از دوستی ما اهل بیت. این روایت پیام‎های فراوانی دارد، به آن فکر کنید!).

همین نفسهایی که می‎کشیم سرمایهی ما هستند (قَالَ علی(ع): نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَى أَجَلِه‏؛ انسان با نفسی که می‌کشد، قدمی به سوی مرگ برمی‎دارد. نفس کشیدن در خواب هم متوقف نمی‎شود، ما مسافران به سمت مرگ هستیم).

3ـ ایجاد یأس و ناامیدی؛ اگر یأس بیاید، هر گناه و خطای دیگری هم می‏آید. یأس که می‏آید، قدمهای بعدی برداشته نمی‎شوند و در مقابل خطاها ترمزی وجود نخواهد داشت.

جای ناامیدی نیست!

ممکن است در وجود ما نیز درجاتی از موارد مذکور وجود داشته باشد که اگر هست قابل اصلاح است و جای ناامیدی نیست! همین که انسان از وجود هر یک از این‌ها ناراحت می‎شود یعنی هنوز مشکل حاد نشده است، هر چند کمیت آن‎ها زیاد باشد. (همیشه باید میان کمیت و کیفیت فرق بگذاریم. کمیتها نباید ما را گول بزنند؛ نه کمیت اعمال عبادی، نه کمیت چیزهای ناامیدکننده. البتّه اگر کمیت ناامیدکننده‎ها زیاد شود، انسان را خراب خواهد کرد. امّا مهمتر از کمیت، کیفیت است.) یکی از شاخصهای حیاتی همین است که آیا انسان بی‎خیال شده و دیگر چیزی ناراحتش نمی‏کند یا اینکه نه، هنوز به این درجه نرسیده است. اگر از بدی‎ها و گناههای خود احساس ناراحتی میکند، یعنی هنوز شاخص معنوی در او زنده است.

علل بی‎خیالی انسان

حال که ضرورت بحث روشن شد، سؤال اینجاست که چرا این حالت رخ میدهد؟ علل این واقعه چیست؟

1- عدم درک دقیق از هدف (سود)                                       

14- فراموشی و عدم تذکر خوبیها (عدم محاسبه)

2- کارهای ناشایست

15- اولویت داشتن دنیا

3- تأثیر همنشین و محیط

16- از دست دادن فرصتها و غافل شدن‎ها

4- مشکلات اجتماعی ـ اقتصادی

17- کوچک شمردن گناه

5- سستی در امور خیر

18- یأس و ناامیدی

6- سرخوردگی ناشی از شکست

19- عدم کنترل افکار

7- عدم دستیابی به نتیجه و عدم رسیدن به توقعات

20- فقدان اعتقادات عمیق

8- تردید در درستی و اولویت کار

21- لقمهی ناپاک

9- عدم برنامهریزی و عدم عمل به برنامه

22- عدم انجام صحیح عبادات (واجبات)

10- بیماری و عدم تندرستی

23- عدم تفریح

11- عدم ارتباط مطلوب

24- عدم شکر (اول عملی بعد زبانی)

12- عدم اراده قوی

25- عدم شرکت مستمر در جلسات

13- عدم توجه به وسع ==» تکلیف فوق وسع==» شکست

26- عدم ارتباط مستمر با قرآن

چرا رهایم کرده‎ای؟

در دعای "ابوحمزه ثمالی" فهرستی از عواملی که انسان را از خدا دور می‌کنند ارائه شده است؛ خدایا! هر وقت برای امور خیر (نماز شب و دعای کمیل و ...) بلند شدم، هر وقت که خواستم با تو مناجات کنم و با تو خلوت داشته باشم، بیحوصلگی و کسالت را بر من مسلّط کردی و حال مناجات را از من گرفتی! چه سرّی در کار است که هر وقت می‎گویم باطنم را اصلاح کردم، توبه کردم و نزدیک آدمهای توبهکننده شدم، مشکلی ایجاد می‎شود و بین من و حرکت به سمت تو مانع می‎شود؟ نکند که این حالات به همین دلیل است؟ نکند که من را از خودت طرد کرده‎ای؟

شاید به این خاطر است که من حق تو را سبک شمرده‎ام؟ (قالَ الصادقُ(ع): إِنَّهُ لَایَنَالُ شَفَاعَتَنَا مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلَاة؛ شفاعت ما شامل حال کسی که نماز را سبک بشمارد نمی‎شود؛ یعنی آخر وقت نماز بخواند، نمازش زیاد قضا شود و کارهایش را بر اساس نماز تنظیم نکند.)

شاید به این خاطر است که من از تو روی گردان شدم؛ روی آوردن به خداوند در حیطهی عمل یعنی به آنچه دستور داده است عمل کنم و در حیطهی موضوعات روانی یعنی حسن ظن داشتن به خداوند. امّا روی گرداندن از خداوند یعنی او میگوید فلان کار را بکن، من ضامنم، امّا من انجام نمیدهم. (وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجًا وَیَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِبُ وَمَن یَتَوَکَّل عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمرِهِ قَد جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیءٍ قَدراً [سورهی طلاق/ آیه 2و3]؛ خداوند راه خروج از بحران را برای ما فراهم میکند، ما را کفایت می‎کند و مانعی بر سر راه ما وجود نخواهد داشت.)

وای بر مسلمانی که ...

شاید به این خاطر رهایم کرده‎ای که مرا در جایگاه دروغگویان یافته‎ای (دروغ زبانی و عملی).

شاید هم به این خاطر بوده است که مرا شکرگزار نیافته‎ای.

یا اینکه مرا در مجلس علم، فقاهت و دینیابی نیافتی، پس مرا خوار کردی. یکی از عواملی که موجب استقامت و درستی در مسیر میشود، شرکت مستمر در جلسات است. (قالَ رَسُولُ اللّهِ(ص): أفٍّ لِکُلِّ مُسْلِمٍ لا یَجْعَلُ فی کُلِّ جُمُعَةٍ یَوْماً یَتَفَقَّهُ فیهِ أمْرَ دینِهِ وَیَسْألُ عَنْ دینِهِ؛ وای بر مسلمانی که در هر جمعه، زمانی را برای یادگیری و پرسش از امور دینی خویش اختصاص ندهد.)

شاید هم به دلیل بیحیایی رهایم کرده‎ای؛ یعنی مرتکب گناه میشوم در حالی که می‎دانم گناه انسان را به سختی زمین میزند. (قالَ علیٌ(ع): أَشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَهَانَ بِهِ صَاحِبُه؛‏ بزرگترین گناه آن است که گناه را کوچک بشماریم.)

دعای امام زمانت را نمی‎خواهی؟!

یکی از امامان ما از صحابهی خود پرسیدند: آیا شما جلساتی برای گفت و شنود سخنان ما دارید؟ در جواب به حضرت گفتند: بله، داریم. حضرت فرمودند: آفرین؛ ما این جلسات را دوست داریم!

حضرت میفرمایند «ما چنین جلساتی را دوست داریم»؛ یعنی خداوند دوست دارد، یعنی رشد ما در این جلسات است و حضرت هم دعاگوی ما هستند.آیا دوست ندارید امام زمان (عج) شما را دعا کنند؟ آیا این دعا موجب سعادت شما نمیشود؟

کسانی که در این گونه جلسات شرکت دارند و با سرعت متوسط و ضعیف حرکت میکنند، اگر در این جلسات شرکت نکنند، با سرعت نور سقوط خواهند کرد! این مسأله خیلی مهم است.

می‎خواهم حالم خوب شود؛ چه کنم؟

ای خدای من! تنها چیزی که حال و وضع مرا خوب میکند این است که من حرکت کنم و تو دست مرا بگیری! چه بسیار پیش از این گره از کار دیگران باز کرده‎ای؛ این گره نیز فقط به دست تو باز میشود.

باید توبه کنم، دائم المراقبه و دائم المحاسبه باشم. انسان اگر در هر هفته یک بار محاسبه نداشته باشد، به قهقرا خواهد رفت. (قالَ الکاظمُ(ع):لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِب نَفسَهُ فی کُلِّ یَومٍ؛ از ما نیست کسی که هر روز به حساب خود نرسد.)

نباید از رحمت الهی مأیوس شوم. شخصی به دستور هارون الرشید در یک شب 60 نفر سیّد را کشت. او را در ماه رمضان در حال روزهخواری دیدند. به او گفتند: چرا این کار را میکنی؟ گفت: من به مرحلهای رسیدهام که دیگر فرقی نمیکند روزه بگیرم یا نگیرم. خبر به امام رضا(ع) رسید؛ ایشان فرمودند: گناه مأیوس شدن از رحمت خدا، از تمام گناهان دیگری که او مرتکب شده بزرگتر است.

نکند از رحمت خدا ناامید باشید. قرآن یأس را معادل کفر گرفته است. (وَ لاَ تَیْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ؛ از رحمت الهی مأیوس نشوید. فقط و فقط کفّار از رحمت الهی مأیوس میشوند.[یوسف/آیه 87])

خداوند "حرّ بن یزید ریاحی" را تبدیل به یکی از اولیای خود کرد. وقتی همهی انبیاء و اولیاء به زیارت امام حسین(ع) میآیند، حر را نیز زیارت میکنند. در صورتی که او یک عمر نان یزید را خورده بود و تنها کسی بود که راه را بر امام حسین(ع) بسته بود.

تو هم فرصت تغییر داری

هر کسی در هر موقعیتی و در هر سنی، برای تغییر فرصت دارد. جناب سکّاکی یکی از نوابغ تاریخ علمی بشر است. ایشان 40 یا 60 ساله بود که به دنبال علم رفت. نزد استاد رفت تا علم بیاموزد. استاد به او گفت: یک حکم فقهی به تو میآموزم، تا جلسهی بعد یاد بگیر تا ببینم چه کاری میتوانی بکنی.

قالَ الشَّیخُ: جلدُ الکَلبِ یُطهَرُ بِالدبّاغَةِ؛ شیخ گفت: پوست سگ به وسیلهی دباغی پاک میشود.

جناب سکّاکی جلسهی بعد آمد و آن حکم را این گونه به استاد تحویل داد:

قالَ الکَلبُ: جلدُ الشَّیخِ یُطهَرُ بِالدبّاغَةِ؛ سگ گفت: پوست شیخ به وسیلهی دباغی پاک میشود!

همه خندیدند و او را مسخره کردند. او بسیار ناراحت شد و از شهر بیرون رفت. بیرون از شهر، دید جریان آبی که قطره قطره روی یک سنگ میریزد، به تدریج آن را سوراخ کرده است. با خودش گفت: علم از قطرهی آب نرمتر نیست و ذهن من هم از سنگ سختتر نیست؛ پس من باید علم بیاموزم. رفت و شد جناب سکّاکی، صاحب کتاب مفتاح العلوم!

حکمت، موعظه، جدال

ادْعُ إِلى‏ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ (نحل/ آیه 125)

اگر مطلبی با توجه به این سه نکته بیان شود، هیچ وقت از بین نخواهد رفت:

1ـ طوری بیان شود که منطقی بودن بحث احساس شود

2ـ منفعت و سودمند بودن موضوع احساس شود (موعظه بیانکننده‎ی مصادیق نفع و ضرر است)

3ـ در فضای رقابتی، برتری بیان مطلب احساس شود (از الگوهای دیگر برتر باشد)

ساعات مؤمن بر چند بخش؟

اگر انسان هدف اصلی خود را نشناسد، به طور طبیعی دچار فراز و نشیب، اوج و حضیض، تندی و کندی خواهد شد.

او اگر برنامه نداشته باشد، عمرش زودتر از آنچه فکر میکند گذر خواهد کرد.

قَالَ علیٌ(ع): لِلْمُؤْمِنِ ثَلَاثُ سَاعَاتٍ؛ فَسَاعَةٌ یُنَاجِی فِیهَا رَبَّهُ وَ سَاعَةٌ یَرُمُّ مَعَاشَهُ وَ سَاعَةٌ یُخَلِّی بَیْنَ نَفْسِهِ وَ بَیْنَ لَذَّتِهَا فِیمَا یَحِلُّ وَ یَجْمُلُ.

براساس این روایت، ساعات مؤمن به سه قسمت تقسیم میشود:

سَاعَةٌ یُنَاجِی فِیهَا رَبَّهُ؛ ساعاتی را به ارتباط خاص عبادی ـ معنوی بپردازد

سَاعَةٌ یَرُمُّ مَعَاشَهُ؛ ساعاتی را به معاش و امور زندگی بپردازد

سَاعَةٌ یُخَلِّی بَیْنَ نَفْسِهِ وَ بَیْنَ لَذَّتِهَا فِیمَا یَحِلُّ وَ یَجْمُلُ؛ ساعاتی را به خودش اختصاص دهد تا لذّت ببرد، البتّه لذّت‎هایی با دو قید: حلال و جمیل.

قسمت اول اصل است. برای رسیدن به قسمت اول، باید نیازهای اولیه برطرف شده باشند؛ یعنی قسمت دوم. قسمت سوم نیز به قسمتهای اول و دوم خدمترسانی میکند؛ چرا که این دو قسمت بهطور طبیعی انرژی میبرند و خستگی و فرسودگی را به دنبال دارند. برای رفع همین خستگی و بازگشت نشاط جسمی و روحی، لذّتهای حلال و جمیل ضروری هستند.

در همین راستا مقام معظّم رهبری در توصیه‎ای به جوانان فرمودند: «تحصیل، تهذیب، ورزش».

شاخصهی جمیل بودن یک لذّت چیست؟

احساس سنگینی و ناراحتی بعد از یک لذّت، نشان از مخرّب بودن یا در حدّ حرام بودن آن لذّت است؛ یعنی آن لذّت، جمیل نبوده است.

نکات پراکنده، امّا خواندنی:

1ـ نباید در حالت کسالت روی خودتان فشار بیاورید. اگر حالت اقبال وجود ندارد، نباید به کارهای زیاد مشغول شوید، مستحبات را انجام ندهید و به فرایض اکتفا کنید، امّا مستحبّات را رها نکنید؛ چون این حالت ادامه پیدا میکند.

2ـ عوامل زمینهساز ادبار را برطرف کنید؛ به خصوص همنشین!

قَالَ علیٌ(ع): إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکْمَة.

حکمت‎هایی را که زندهکنندهی دل هستند بشنویم؛ چرا که قلب ما مانند بدن ما ملول میشود.

4ـ به افراد اهل سیر و سلوک سر بزنید و اگر به چنین افرادی دسترسی نداشتید، شرح احوال، داستانها، نامهها و شعرهای اولیای خدا را بخوانید. بزرگانی مثل علّامه طباطبایی، آقای انصاری همدانی، سیّد علی آقای قاضی، آقای حدّاد، آقای رجبعلی خیّاط و ... را نباید از دست داد. اشعار حافظ، باباطاهر، فیض کاشانی، مولوی و بزرگان دیگر را نباید فراموش کرد. حافظ یک عارف کمنظیر در طول تاریخ عرفان است.

والحمدلله رب العالمین

طراحی سرنوشت | جلسات 13 تا 15

شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۲، ۰۵:۴۲ ق.ظ

وبسایت گفتمان برتر


فایل صوتی جلسه سیزدهم

مورخ 7 اسفند 1392

دریافت با حجم 9 مگابایت

 

فایل صوتی جلسه چهاردهم

مورخ 14 اسفند 1392

دریافت با حجم 18 مگابایت

 

فایل صوتی جلسه پانزدهم

مورخ 21 اسفند 1392

دریافت با حجم 7 مگابایت


پ.ن:

علیرغم استقبال و پیگیری فوق العاده ی مخاطبین، متأسفانه در این مدت به دلایل متفاوت نتوانستیم آنطور که باید سامان مناسبی به بازنشر جلسات طراحی سرنوشت بدهیم، لذا از سروران مکرم به دلیل تأخیر در انتشار و همچنین کیفیت نازل اصوات پوزش می طلبیم.

بدینوسیله از دوستانی که بطور منظم در جلسات شرکت می کنند و امکان ضبط صوتی جلسات با کیفیت مناسب را دارند درخواست میکنیم که در این زمینه مارا یاری نمایند تا دیگر مخاطبین این وبگاه که از شهرها و مناطق دوردست مشتاقانه پیگیر این جلسات هستند نیز بتوانند از محتوای آن بهره مند شوند.

این اصوات از روی سایت نهاد نمایندگی رهبری معظم در دانشگاه فردوسی برداشته شده است. از دوستان فعال در بخش روابط عمومی آن نهاد تشکر کرده و خواهشمندیم نسبت به افزایش کیفیت صوت و تصویر این جلسات اهتمام بیشتری داشته باشند.

سیر و سلوک قرآنی | درقیامت از چه می پرسند؟

جمعه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۲، ۰۲:۱۲ ب.ظ

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 22 اسفند1392
خودت ببین چه کرده ای!

دلایل عقلی و شرعی محاسبه را گفتگو کردیم. محاسبه یعنی چه بودیم، چه داریم می شویم، چگونه خرج شدیم و باید بشویم. یعنی آیا آنچه را بودم رشد دادم و با آنچه باید باشم چه کرده ام. ما در حال رفتن و شدن هستیم، با تک تک افکار و نیّات و رفتار هایمان, شدنی غیر قابل برگشت. اگر ملکه ای پست در ما شکل بگیرد دیگر پاک نمی شود و هرچه شدیم، همان خواهیم بود و در همان سیر خواهیم کرد. بهشت و جهنم، شعاع نفسی است که در خود درست کرده ایم.

بار دیگر برای اینکه بدانیم کجای بحث محاسبه هستیم، فهرستی از مباحث را مرور می کنیم:

جایگاه محاسبه/  چرایی و ضرورت محاسبه/  ماهیت محاسبه/ معنای واژگانی محاسبه/ معنای اصطلاحی محاسبه( هنوز بحث نشده)/ مدل ههای محاسبه/ فاعل محاسبه/ محاسبه در سایر فِرقو سایر علوم/ درجات و بواطن محاسبه( احکام، آداب و اسرار) کیفیت محاسبه/ ارکان محاسبه/ لوازم و مقدمات محاسبه/ عوامل کمک کننده آن/ مراحل و برنامه های آن/ آفات و موانع محاسبه/ محاسبه محاسبه

منابع مطالعاتی محاسبه

منبع مختصی که در این باب نوشته شده کتاب مختصر محاسبه النفس است که حاوی دو رساله از سید ابن طاووس و مرحوم کفعمی است.

منبع پراکنده دیگر شاملِ: فصلی مفصل از محجه البیضاء فیض کاشانی، جامع السعادات ملا مهدی نراقی، الرِعایه الحقوق الله اثر محاسبی( که در بازار موجود نیست و در کتابخانه ها یافت می شود)، مصباح الشریعه منسوب به امام صادق علیه السلام، بحار الانوار جلد 67.

و همین طور در متون روانشناسی و مدیریت تحت عناوینی مثل نقش خود ارزیابی در سلامت روان مطالب مفیدی یافت می شود.

مراحل شکل گیری عمل

برای اینکه عملی بیرونی از ما سر بزند مراحل متددی در درون ما اتفاق می افتد که می توان آنها در دو فاز کلی تقسیم بندی کرد. فاز اول مراحل نا خود آگاه و فاز دوم مراحل خود آگاه.

فازاول: مراحل ناخودآگاه

مرحله اول: منشأ اولیه عمل یک حس باطنی و محرک اولیه است که یا در برخورد با محرکی بیرونی یا عاملی دیگر،ناخود آگاه در آدمی ایجاد می شود. اصطلاحی در میان معتادان به نام مخمخه هست که آن را قدم اول برای دوباره مصرف کردن می دانند. نظیر این در هر فضایی حاکم است تا یک تحریک اولیه صورت بگیرد. مثلا فردی نامحرمی را می بیند و حسی اولیه در او به صورت ناخود آگاه ایجاد می شود.

مرحله دوم: پس از آن منشأ اولیه یک خطور ذهنی درباره آن ایجاد می شود که آن هم ناخودآگاه است. خطور ذهنی آن حس را تقویت می کند و در:

مرحله سوم: یک حس و تمایل ثانوی در درون ما ایجاد می شود.

تمام این مراحل سه گانه به صورت ناخودآگاه و غیر ارادی در هر کسی ایجاد می شود. به همین دلیل نه ثواب و عقابی برایش مترتّب است و در محاسبه به محاکمه گذاشته می شوند.

فاز دوم: مراحل خودآگاه

مرحله چهارم: در این مرحله نفس شروع می کند به فکر کردن و پروراندن آن ماده اولیه. این عمل که عملی درونی است به صورت خود آگاه و ارادی انجام می شود.

مرحله پنجم: پس از فکر کردن درباره آن، یک اشتیاق اولیه نسبت به انجام واکنشی در ما بوجود می آید و در:

مرحله ششم: بدنبال پیگیری و پروراندن آن اشتیاق حاصل از تفکر، شوق مؤکَّدی در نفس پدید می آید.

مرحله هفتم: جایگاه شکل گیری تصمیم اولیه است که به آن عزم می گویند. ودر:

مرحله هشتم: اگر این عزم تقویت و قطعی شد به آن جزم می گوید. اینجا همان موطنی است که می گوییم: فلانی عزمش را برای فلان کار جزم کرد. تا اینجا هنوز اقدامی عملی صورت نگرفته است.

مرحله نهم: اقدام عملی است که تمام فعل و انفعالات درونی بروز می کنند و عملی صورت می پذیرد.

بد نیست در اینجا به این اشاره کنیم که کسانی که ارداه شان ضعیف است، که نوعاً به آن گرفتاریم، باید ببینند در کدام مرحله از مراحل ارادی انام عمل ضعف دارند و روی آن قسمت به صورت ویژه کار کنند. البته در منزل ارداه مباحث آن را مفصلا به حول و قوه الهی گفتگو خواهیم کرد.

مراحل فاز دوم همگی ارادی و خودآگاهند. به همین دلیل جزا و محاسبه به تمامی آنها تعلق می گیرد. کلید واژه گذر از هر مرحله به مرحله دیگر توجّه بیشتر است. مثلا اگر در مرحله تفکر ارادی توجه بیشتری خرج آن کنیم نفس ما به سمت واکنشی اشتیاق پیدا میکند. از آنجا که توجه امری ارادی است، محاسبه و مؤاخذا شامل حال آن می شود. اما در سه مرحله اول بدون نیاز به توجه بیشتر هر سه در نفس منعقد می شد.

نکته ای لطیف از علامه طباطبایی(ره)

در تفسیر شریف المیزان ذیل آیه 284  سوره بقره که در جلسه گذشته گفتگو کردیم، آنجا که به عبارت ان تبدو ما فی انفسکم ( اگر آنچه را در نفس هایتان است، آشکار کنید) می رسد می فرمایند که ما فی انفسمک یعنی آنچه در جان و نفس ما هست، نه آن مراحل گذرا مثل حطورات اولیه. چون تعبیر فی اشاره به این دارد که درباره چیزهایی می پرسند که در نفس هست نه هرآن چیزی که آنی و غیر ارادی آمده و رفته است. و اصلا پرس و جو درباره این امور، تکلیف ما لا یطاق است. چه بسا افرادی که آناً دچار خطوراتی وسواسی و یا شرک آلود می شوند که ناخود آگاه صورت می پذیرد و ارادی نیست.

مفسّران دیگری در این میدان بی سبب تاخته اند و خواسته اند مشکل ظاهری آیه را به منسوخ شدن یا تخصیص خوردن با آیات دیگر نظیر لایکلف الله نفساً الّا وُسعها حل کنند که باتعبیر علامه نیاز به این فلم فرسایی های نابجا هم نیست. چون تکلیف ما لایُطاق از جانب خداوند در ابتدا امر نمی شود که بخواهد بعدا نسخ شود.

حالا ممکن است فردی مراحل درونی عمل را تا عزم پیش برود ولی عاملی بیرونی مانع او برای اقدام عملی شود، یاز هم محاسبه می شود. گفتگو شد که ان السِمع و البصر و الفؤاد کل اولئک عنه مسئولاً. اصلا مهم ترین چیزی که از آن می پرسند ایمان است که از جنس عمل نیست بلکه نشانگر حالت درونی ما نسبت به خداوند عالم است. باز هم گفتگو شد که درماجرای آن دعوا که منجر به قتل شخصی شد ، امام معصوم فرمودند که قاتل و مقتول هر دو در آتشند زیرا مقتول هم عزم قتل برادرش را کرده بود و باید جواب بدهد ولو اینکه موفق به جامه عمل پپوشاندن به نیّت خود نشد. تا این مرحله محاسبه قطعا هست اما لزوماً مؤاخذه نیست و این بسته به ارداه خداوند دارد که در ادامه آیه شریفه آمده: فَیَغْفِرُ لِمَن یَشَاءُ وَ یُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ  وَ اللَّهُ عَلىَ‏ کُلِّ شىَ‏ءٍ قَدِیر(بقره/284) که اصل بر غفران الهی است.

گاهی هم خود فرد در مرحله پیش از نهایی از انجام آن پشیمان می شود، حال، یا از نترس آبرو و یا ترس از عقاب الهی یا حیاء حاصل از حس حضور خداوند یا عوامل دیگر. این فرد دیگر مؤاخذه نمی شود زیرا حداقل تقوی که حفظ و کنترل باشد را داشته است.

به سوی خدا برویم

اینقدر غصه بهشت و جهنم را نخورید. همه نهایتا به بهشت می روید. خداوند قیمت ما را بهشت و جهنم قرار نداده است. فرموده است: فمن کان یرجوا لقاء ربّه.... لقاء الله هدف است. و این هدف مختص پیامبران نیست. چون ابزار آن در همه ما گذاشته  است و خطاب آیات، دعوت همگانی است. اگر به سمت این هدف نمی رویم، ایراد از خود ماست.

رحمت واسعه خداوند

رحمت خداوند وسعت کل شیء. کل شیء شامل هرچیزی از جمله خود غضب می شود. پس رحمت غضب را احاطه کرده است. ما هیچگاه غضب خالص نداریم و همواره آمیخته با رحمت است. اما می شود جایی که رحمت خالص فارغ از غضب داشته باشیم.

اهمیت محاسبه اعمال قلبی در قرآن

باید اعمال درونی را حتی اگر به عمل ظاهری منجر نشود محاسبه کنیم. در قرآن کریم شواهد بسیاری داریم که اشاره مستقیم و غیر مستقیم به اعمال درونی و قلبی می کند. جایی از قلب گناهکار سخن می گوید: فإنّه عاصم قلبه. جای دیگر درباره مؤاخذه دست آورد های قلبی می فرماید: یُؤاخذ بما کسبت قلوبکم. امیر المومنین درباره عایشه فرمودند که حسد در وجود او همچون دیگ می جوشید. ببینید که اینچنین وجودی منشأ چه فتنه هایی در عالم شد. جایی دیگر قرآن کسانی را که در دل علاقه به اشاعه فحشاء توبیخ می کند: إِنَّ الَّذِینَ یحُبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فىِ الَّذِینَ ءَامَنُواْ لهَمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فىِ الدُّنْیَا وَ الاَخِرَةِ  وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَا تَعْلَمُون‏: کسانى که دوست دارند کارهاى بسیار زشت [مانند آن تهمت بزرگ‏] در میان اهل ایمان شایع شود، در دنیا و آخرت عذابى دردناک خواهند داشت، و خدا [آنان را] مى‏شناسد و شما نمى‏شناسید(نور/19)

فراتر از زمان

گاهی در بین مداحی ها  شنیده می شود : بااشک خود امام حسین علیه السلام را مدد دهید.

جدا از اینکه چقدر این حرف را خودآگاهانه می زنند، این سخن دقیق وبسیار درستی است. فرض کنید که به فرد امینی مقداری پول می دهید تا به پدر شما برساند که 20 سال پیش فوت کرده است. فرد هر قدر هم امین باشد از عهده آن بر نمی آید چون زمان آن گذشته است. حالا فرض کنید این امین، منشءفیض کل هستی، خدای علَم باشد. او دیگر در قید زمان و مکان نیست. در کل، اگر زمان را نادیده بگیریم همه مدد ها قابل وصولند، چه از گذشته به آینده و چه بالعکس. دعا های پدر بزرگ ها برای نوه های هنوز نیامده از همین دست است. حضرت خضر علیه السلام که آن دیوار را تعمیر کردند فرمودند که پدر صاحی این دفینه را برای فرزندان خود به جا گذاشته است. در روایات داریم که آن پدر از هفت یا هفتاد نسل قبل بوده است.

کل عالم نه تنها در این زمان بلکه فراتر از زمان به هم مرتبط است. در آن آیه که سخن از علاقه به اشاعه فحشا رفت، اشاره به این دارد که چنین فردی به کل فضای فحشا و جرم در همه هستی با آن علاقه متصل شده است. چگونه ممکن است؟ چه بسا ما آن را ندانیم ولی این دلیلی بر نبودن آن نمی شود. مثلا ما با موبایلمان به آن طرف دنیا متصل می شویم ولی از فرایند مخابراتی آن بیخبریم و این بی خبری ما اختلالی در اتصال بوجود نمی آورد.

با حبّ به جرم اثر آن را در هستی تقویت می کنیم. از همین رو در زیارات کسانی را که ماجرای کربلا را شنیدند و راضی بودند، لعنت می کنیم. همین است که برخی ظنّ ها خودش گناه است که اگر به گناهی بینجامد، آن گناهی دیگر است. آری، صِرف حبّ و بغض عذاب و عقاب و محاسبه دارد.

در آخر آیه که فرمود خدا می داند و شما نمی دانید، این فقط محض اطلاع نبود. ما باید منظور قرآن را دریابیم که در اینجا هشدار و انذار است، زیرا همین خدای عالِم، فردا قاضی است؛ یعنی هرچه می کنید قاضی می بیند نه اینکه برایش گزارش ببرند.

یکی از اساتید ما فرمودند: شخصی می گفت( که احتمالا خودشان بود): این اسم شهید خدا مرا بیچاره کرده است. این حس دیده شدن از جانب خدا، حیا می آورد چون حبّ در کار است. خداوند محبوب مُهاب است. اصلاحبّ هیبت می آورد. همان عالِم، فردا اسرع الحاسبین است، حسیب است: کفی بنا حاسبین. این یک هشدار است یعنی هیچ چیز فرو گذار نمی شود.

خودت ببین چه کرده ای!

بعد از محاسبه اعمال، همه اعمال را به او نشان می دهند و او تعجب می کند و می گوید : ما لهذا الکتاب؟ این کتاب کیست؟ فرض کنید به طور متوسط روزی حد اقل دو هزار عمل قابل محاسبه انجام می دهیم که در طول عمر حدود صد میلیون عمل خالص می شود که با ترکیبات و تاثیرات آن از شمار بیرون می رود. اینجاست که به او می گویند خودت مطالعه کن:اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَى‏ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا [به او مى‏گویند:] کتاب خود را بخوان، کافى است که امروز خودت بر خود حسابگر باشى( اسرا/ 14)

کاری را که قصد انجام آن را داریم و نمی توانیم، تیرگی خود را در درون به جا می گذارد. می فرماید آنچه همت انجام آن را داشته اید و به هردلیلی امکان انجامش نشده محاسبه می شود: وَ هَمُّواْ بِمَا لَمْ یَنَالُواْ ... و به آنچه [از اهداف خائنانه‏اى که‏] دست نیافتند، اهتمام ورزیدند(توبه/ 74) وقتی باطن ها تیره شد، سیّئه راحت انجام می شود.

چه بخواهیم و چه نخواهیم، روزی درونیات ما آشکار می شود. نه اینکه آشکار می کنند، خودش آشکار می شود. چون آن روز، روز باطن هاست و برای اهل باطن همین امروز باطن ها ظاهر است. در سوره ای که به نام پیامبر گرامی اسلام است در آیه 29 می فرماید: أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فىِ قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن یخُرِجَ اللَّهُ أَضْغَانهُم‏: بلکه کسانى که در دل هایشان بیمارى است، گمان کردند که خدا کینه‏هایشان را آشکار نخواهد کرد.

نکته پایانی اینکه این ایام متعلق به حضرت فاطمه سلام الله علیها است. ضمن استفاده از این  ایام باید توجه داشته باشیم که ایام شهادت، ایام سرور نیست و هر دو دهه را باید غنیمت بشماریم.

والحمد لله رب العالمین


حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین نخاولی با موضوع

 در قیامت از چه می پرسند؟

دریافت فایل صوتی با حجم 13 مگابایت


پ.ن:

- در حین ضبط ضبط برنامه، بعلت قطعی سیم در دقیقه 42حدود 5 ثانیه از برنامه ضبط نشد که بدین خاطر پوزش میطلبیم.

- بازنشر این مطلب در سایت عمارنامه

در این زمینه بخوانید:

- سیر و سلوک قرآنی | قیامت؛ تجلی خدا با "اسم الباطن"

- سیر و سلوک قرآنی | محاسبه؛ عزم برای بیدار ماندن

- سیر و سلوک قرآنی | نفس انسان، ارزشمندترین موجود هستی

- سیر و سلوک قرآنی | مراتب اعتلای نفس

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 15 اسفند1392

قیامت؛ تجلی خداوند با اسم الباطن

سیر صعودی یا قهقرایی؟

خیلی از اوقات شخص در حال سقوط است ولی گمان می کند که در حال رشد است. هر فردی باید به دقت ببیند که سیر صعودی دارد یا به قهقرا می رود. بدون محاسبه ممکن نیست این را بفهمیم و اصلا فهم اولیه روند حرکت فرع بر وجود ارزیابی است: من حاسب نفسَهُ رَبِح و من غَفل عنها خسر، هر که نفسش را ارزیابی کند نفع می برد و هر که از آن غافل شد سرمایه اش بر باد می رود.

چشم رضایت

در محاسبه نفس می خواهیم از محبوب ترین شیء عالم نزد خودمان، ایراد بگیریم. حالا وقتی ما عادت کرده ایم که حُسن های خود و عیب های دیگران را ببینیم، چقدر این کار سخت می شود. اصلاً منشأ بسیاری از دعواها همین حُسن خود دیدن است. با محاسبه تمرین می کنیم که این چشم رضایت را از خودمان برداریم.

خوشا به حال عیب جوی خود: طوبی لمن شَغَلهُ نفسه عن عیوب النّاس. واقعا چقدر از خودمان گله داریم و چقدر از خود راضی هستیم؟ ما حتی امور منفی خود را هم خوب جلوه می دهیم.

آب گل آلود و نفس شیّاد

جدا از مسئله دوست داشتنِ خود، دو مسئله دیگر کار را مشکل تر می کند. یکی اینکه مرز بین مثبت ها و منفی ها بسیار نزدیک است و حقیقتاً راه رفتن روی صراط مستقیم از گام برداشتن روی تار مو و لبه شمشیر سخت تر است.

دوم اینکه در این آب گل آلود با حیله گری و شیّادی نفسمان مواجهیم. این نفس گاهی تکبّر را به اسم وقار جا می زند، ذلّت را به اسم حیا و تحقیر دیگران را به اسم تربیت. مثلا کسی را تحقیر می کند و با خود می گوید: اگر من الآن ادبش نکنم، فردا با دیگران همین کار را می کند، غافل از اینکه دارد غضبش را تسکین می دهد.

اخوان فی الله

امام صادق علیه السلام فرمودند: بهترین دوست من کسی است که عیوب مرا برایم به هدیه بیاورد. بیایید دوستان صمیمی به هم بسپاریم که عیوب هم را به یکدیگر گوشزد کنیم. همسرانِ همراه و دوستان نزدیک باید برای غلبه بر نفس از هم کمک بگیرند. چون هر کسی خودش را دوست دارد و چشم رضایت، حسن ظن می آورد باید چشمی از بیرون باشد تا عیوب بهتر معلوم شود. الرفیق ثم الطریق. این افراد را اخوان فی الله می گویند.

کیفیت اجمالی محاسبه

به طور اجمال (قبل از اینکه به مباحث تفصیلی نحوه محاسبه برسیم) می خواهیم بدانیم چگونه باید محاسبه کرد. باید از خود بپرسم از صبح تا بحال چه کرده ام. مثلا اگر مغازه دار هستم باید بپرسم با مردم خوب برخورد کرده ام یا نه. این مرحله اول است که سوال از رفتار ظاهری است. در مرحله ظاهری می پرسیم این رفتار خوب به چه نیت باطنی بود. مثلا خدای ناکرده اگر مشتری زن بوده خوب بر خورد کرده ام یا برای رضای خدا. باید اعمال و نیات را زیر ذره بین بگیریم.

 نفسِ شرور، مکانیسم آن اینگونه است که عیوب را به فراموشی می سپارد. این حالت اگر در انسان غلبه کند بسیار خطرناک است. در روایت داریم که مومن اگر گناهی را هفتاد سال پیش هم انجام داده باشد، استغفار می کند. یعنی عیوب خود را فراموش نمی کند.

کافیست برای شروع شبی 5 دقیقه به پای محاسبه بنشینیم و کار ها و انگیزه ها را ارزیابی کنیم. در این میان نباید اسیر توجیهات شد و باید بتوانیم آنها را به بند بکشیم. مثلا گاهی در مقابل خدمت، واکنش بدی می بینیم وناراحت می شویم. این یعنی کار برای خدا نبوده است. ما قصد معامله داشتیم؛ یعنی می خواستیم در مقابل خوبی، خوبی ببینیم و حالا که در این معامله ضرر کرده ایم ناراحتیم. علامه طهرانی می فرمودند: اگر کاری را برای رضای خدا انجام دادی و در مقابلش سیلی خوردی، آن یلی را هم بخاطر خدا تحمّل کن. این فرد مامور شده تا تو را رشد بدهد و تو را به معراج ببرد.

فردی از همراهان ما بود که در قبال خوبی، بدی دیده بود و آنقدر ناراحت بود که سرخ شده بود و می گفت حتما باید جواب این کارش را بدهم. استاد ما به او فرمودند: تو همین الآن داری توی جهنّم می سوزی!

البته محاسبه در ابتدا بیشتر از 5 دقیقه طول می کشد، اما وقتی روش هایی را که در جلسات آینده گفتگو خواهیم کرد، به کار ببندد، کمتر از این هم می شود.

آیات دیگر درباره محاسبه

للّهِ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ مَا فىِ الْأَرْضِ  وَ إِن تُبْدُواْ مَا فىِ أَنفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُم بِهِ اللَّهُ  فَیَغْفِرُ لِمَن یَشَاءُ وَ یُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ  وَ اللَّهُ عَلىَ‏ کُلِّ شىَ‏ءٍ قَدِیر: آنچه در آسمان‏ها و آنچه در زمین است از آن خداوند است و اگر آنچه در دل دارید آشکار یا پنهان کنید، خداوند حساب آن را از شما باز خواهد خواست، پس هر که را بخواهد مى‏آمرزد و هر که را بخواهد عذاب خواهد کرد و خداوند بر هر کارى تواناست.(بقره/284)

خداوند در این آیه می فرماید که کل نظام هستی ملک خداوند و از آن اوست. پس ما نیز به عنوان جزئی از این نظام، ملک اوییم. از طرفی مالک بر مملوک احاطه کامل دارد، یعنی بر ظاهر و باطن او محیط است. می فرماید آنچه خدا از آن حساب می کشد فقط اعمال آشکارا و ظاهری ما نیست، بلکه از نهانخانه های دل هم محاسبه می شود.

پرسش از نیّات

 در تایید این مسئله در جای دیگر قرآن کریم آمده: یَأَیهَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اجْتَنِبُواْ کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ : اى مؤمنان! از بسیارى از گمان‏ها دورى کنید که برخى از گمان‏ها گناه است (حجرات/!2)

می فرماید که نفس برخی از گمان ها گناه است نه تجلی آن در اعمال. یا در جای دیگر می فرماید: إِنَّ الَّذِینَ یحُبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فىِ الَّذِینَ ءَامَنُواْ لهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فىِ الدُّنْیَا وَ الاَخِرَة: بى‏گمان کسانى که دوست دارند درباره مؤمنان، کار زشت شایع شود عذابى دردناک در این جهان و در جهان واپسین خواهند داشت(نور/19) می بینید که همین دوست داشتن آنها که فعلی درونی است، آنها را ورطه عذاب می کشد.

همین طور است لعن هایی که به افراد پست در دعا ها می فرستیم،؛ کسانیکه سمِعت بذلک و رضیت به. آنها که ظلم را شنیدند و به آن راضی بودند. در آیه دیگر می فرماید که گوش و چشم و دل مورد محاسبه قرار می گیرند: إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کلُ أُوْلَئکَ کاَنَ عَنْهُ مَسْئولا:  از گوش و چشم و دل، هر یک، خواهند پرسید( اسراء/36) که دل اشاره به درونیات ماست.

تربیت و رشد در غیر انسان عمدتا حاصل عوامل بیرونی است ولی در انسان بیشتر تابع درون است. منشأ اعمال ما همین حبّ و بغض هاست. پس کشف عیوب بیرونی و درونی خود، کلید نجات است که با محاسبه تحقق می یابد.

دو مسئله در این آیه هویدا می شود. یکی اینکه آیا درونیات را محاسبه می کنند که جوابش آری است و دوم اینکه آیا بخاطر آنها عذاب هم می کنند که معلوم نیست؛ فَیَغْفِرُ لِمَن یَشَاءُ وَ یُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ.

یک تذکر

حضرت استاد حسن زاده آملی می فرمودند: خدا کسی را جهنم نمی برد حتی یزید را.  نفسِ جهنمی خودش جهنم می شود و نفس بهشتی، بهشت. درست است که نار الله الموقده هست، اما الّتی تطّلع علی الأفئده نیز هست. یعنی آتشی که از خود دلها طلوع می کند. قیامت هم خود نفس ماست.

قیامت چقدر نزدیک است؟

در آیه محوری محاسبه در سوره حشر خداوند فرمود: باید آدمی خوب بنگرد که برای فردا چه پیش می فرستد. واژه فردا به ما می رساند که قیامت نزدیک است. در جواب به این سوال که قیامت چقدر نزدیک است، دو نوع جواب در قرآن کریم آمده است. گاهی آمده کلمحِ البَصر که یعنی مثل چشم بر هم زدنی. اگر کسی بپرسد که پس کجاست این قیامت؟ من که چشم بر هم زدم و نیامد. می گوییم که این از باب تمثیل است و منظور نزدیکی فوق العاده ایست که آن را درک نمی کنیم. ما اغلب  در حصر زمان در بندیم و نمی توانیم تصور کنیم که زمان را هم می شود از بیرون آن نگاه کرد. مثال این عدم توانایی این است که فردی را تصور کنید که از ابتدا در ته چاهی بوده و تنها افق دید او همان دهانه چاه است. هموار هاگر حیوانی از روی چاه می پریده، او اول سرش را می دیده و سپس دست و پایش و سپس دمش را. حالا اگر به این فرد بگوییم می شود که حیوانی را یکجا از بیرون و به طور کامل دید، باورش نمی شود. همین الآن قیامت هست اما آنانکه در ته چاه طبیعت هستند نمی توانند آن را درک کنند.

جواب دوم که جواب دقیق تر است این است که عِلمُها عند رّبّی؛ یعنی تحقق قیامت در نزد خداست. نزد خدا هم که زمان معنا نمی دهدو از سنخ زمان نیست و غیر از زمان رهیده ها نمی توانند آن را دریابند. قیامت روز بروز خداوند به اسم الباطن است. ما همین الآن غرق در قیامتیم پس چرا آن را نمی بینیم؟ فردا در آیه کریمه یعنی روز متصل به شب ظلمانی دنیا، یعنی وقتی از دنیا رهیدیم.

در آیه ای دیگر در سوره آل عمران آیه ای مشابه این آیه سوره بقره داریم با این تفاوت که در اینجا تخفوا در ابتدا آمده و در آخر آیه اشاره به اسم علیم خداوند شده نه قدیر. لطافت این تفاوت در این است که وقتی سخن از محاسبه است، چون اصل ابتدایی در حساب، ظاهر اعمال است، ابتدا تبدوا و امور آشکار آمده و در آل عمران که سخن از علم و احاطه پروردگار است، امور نهانی را ابتدا آورده است.

نکته ای مهم در تصورات ما از افعال و صفات الهی

ما در صفات خداوند می بینیم که او انتقام گیرنده است. تصویری که عموما از انتقام خدا دارند این است که او قوانینی وضع کرده و حالا که عده ای آنها را رعایت نکرده اند، خدا آنها را عذاب می کند. ولی گفته شد که خدا کسی را جهنم نمیی برد و ما خود را جهنمی می کنیم.

یا مثلا می شنویم که خدا از برخی راضی شد. سوال اینجاست که مگر در ذات خدا انفعال و تأثیر راه دارد که ناراضی بوده و حالا راضی شده است. یا می فرماید که نامه عمل را به دست راست و چپ می دهند. آیا همین دست راست و چپ است؟ فهم اینن حقایق نیاز به حرف شنیدن دارد. دین که همه اش تعدادی احکام نماز حج نیست. تازه با این نماز های پر خواطر و حج های ریایی که کاری از پیش نمی رود. باید حرف ها بشنویم. باید جانمان گسترش یابد. اینکه در قرآن آمده که بهشتی می گوید که آهای بیایید و نامه اعمال مرا بخوانید، این نیست که مثل دنیا، یک بچه دبستانی بیست گرفته و می خواهد به کسی نشان بدهد. آنجا دارِ شعور است و چیزی از کسی پنهان نیست. فهم این حقایق، دقّت و تأمل می خواهد. باید ببینیم که چه حقایقی در وراء این حقایق است که به این شکل بیان شده است. متأسفانه برخی تفاسیر این آیات را با دقت کمی بیان می کنند.

قسمت ما فی انفسکم نوضیحی دارد که بعدا گفتگو خواهد شد انشاءالله.

پس آیا خواطر محاسبه می شوند؟ جواب آری است. آیا عقاب می شوند؟ خیر و این نکته ای دارد که در بعداً به گفتگو می نشینیم.

و الحمد لله ربّ العالمین


حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین نخاولی

در جلسه ی سیر و سلوک قرآنی مورخ 15 اسفند 1392

دریافت فایل صوتی با حجم 10 مگابایت


در این زمینه بخوانید:

- سیر و سلوک قرآنی | محاسبه؛ عزم برای بیدار ماندن

- سیر و سلوک قرآنی | نفس انسان، ارزشمندترین موجود هستی

- سیر و سلوک قرآنی | مراتب اعتلای نفس

- سیر و سلوک قرآنی | شاه کلید روح ایمان


وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 8 اسفند1392

محاسبه؛ عزم برای بیدار ماندن

مقدمه هر بیداری و توبه یک محاسبه اجمالی و نارضایتی از وضع موجود است. این یک نوع محاسبه اولیه است. یعنی اگر قرار بود در سیر الی الله به جای صد منزل، جزئی تر شویم و هزار منزل بشماریم، باید قبل یقظه( بیداری) از یک محاسبه اولیه اجمالی یاد کنیم. اما پس از بیداری و توبه سالک می خواهد همچنان بیدار بماند، پس به محاسبه ای جدی تر روی می آورد. به عبارت دیگر؛ محاسبه یعنی تمرکز و توجه برای حفظ و استمرار و ارتقاء نقاط مثبت، و حذف نقاط منفی و ضعف. گفتیم که محاسبه فقط محض اطلاع نیست و مقدمه چاره اندیشی و حل مسئله است، پس محاسبه مساوی است با کاستن تدریجی بدی ها.

با این توصیف، عدم محاسبه یعنی از دست رفتن رشته زندگی از دست انسان. مثلا یک تاجر موفق، اگر در دوره ای دید که کسبش کم رونق شده، یقینا به فکر چاره می افتد و گرنه بازار برای او تصمیم می گیرد و با رشد و اُفول بازار، کسب او رشد و افول می کند. عدم محاسبه باعث می شود تا در بند شرایط، اسیر باشیم و محاسبه کمک می کند تا بر شرایط، امیر باشیم که منظور، همان حکومتِ عقل است.

فرد محاسبه گر، اگر هر لحظه روی زندگی اش دست گذاشتند و از او پرسش کنند، پاسخگوی آن است.

جمع بندی ضرورتِ عقلی محاسبه

گفتگو شد که اهمیت محاسبه، تابع اهمیت نفس و ویژگی های منحصر به فرد آن است:

ویژگی اول: نفس انسانی بسیار نفیس و با ارزش است. ما اگر جماد یا گیاه یا حیوان بودیم، به ترتیب، ارزشمان بالاتر می رفت. اما حالا که انسانیم، نفیس ترین موجود هستی هستیم، چرا که خدا از همه حتی فرشتگان مقرّب خواسته تا بر آدم سجده کنند.

ویژگی دوم: نفس انسان بسیار حسّاس است. گاهی یک شیء قیمتی در عین ارزشمند بودن، مقاوم هم هست. در اینصورت ضرورت کمتری برای مراقبت احساس می شود. مثلا آیا شما برای پاک کردن شیشه پنجره و شیشه عینک از یک دستمال استفاده می کنید؟ به حسب حسّاسیت یک شیء مرتبه مراقبت و محاسبه آن تغییر می کند.

شاعر می گوید: ... آینه دانی که تاب آه ندارد. یک آهِ آدمی روی آینه اثرش می ماند. دیده ایم که گاهی یک حرف، ما را می شکند. چه نفوسی که با یک کلمه زیر و رو شده اند، چرا که نفس، حساس است. اگر از بالا به وقایع نگاه کنیم می بینیم که چه چیز های کوچکی ما را به خود کاملاً مشغول می کند. ذهن انسان وقتی درگیر یک موضوع می شود، مثل یک دوربین روی آن زوم می کند، تا جایی که چیز دیگریی را نمی بیند. بدترین زندگی ها، سیاهی شان به اندازه یک نقطه روی یک صفحه سفید است. البته گاهی نفسِ برخی، بیش از حد، حساس می شود که این هم مطلوب نیست. دلخوشی و گریه های بچه ها را در نظر بیاورید. اگر از زاویه دید ملکوت به زندگی هایمان نگاه کنیم، بسیاری از ناله های ما به خاطر چیز های کوچک وبچگانه است. خواهیم دید که عالم را وهم اداره می کند. در روایت داریم که اگر همه عاقل بودند، عالم خراب می شد. تا اینجا معلوم شد که نفس، موجودی قیمتی و حساس است.

ویژگی سوم: مراتب اُفول و رشد نفس، بینهایت است. این مراتب، در جلسات گذشته اجمالا مرور شد و معلوم شد که سیر بینهایت ما به سوی سقوط یا صعود، این را می طلبد که با حساب و کتاب پیش برویم.

ویژگی چهارم: اثر پذیری نفس، حیاتی و ابدی است. به این مثال توجه کنید. اگر یک مادر باردار، مراعات جنین خود را نکند و کاری ا انجام دهد که اثر منفی روی جنین بگذارد، در آن لحظه اهمال کاری، ظاهراً اثری مشاهده نمی شود، اما وقتی بچه به دنیا آمد، آثار آن عمل هویدا می شود. مثلاً یک ویروس کوچکِ سرخچه می تواند بچه را کور دائم به دنیا بیاورد. ما در جنینِ عالم طبیعت موقّتا در حال رشد هستیم. گناهان نیز همان وبروس هایی هستند که روی نفس، اثر منفی می گذارند و باعث می شوند، مثلا در قیامت، کور محشور شود: وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً وَ نحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَمَة أَعْمَى‏: و هر کس از هدایت من [که سبب یاد نمودن از من در همه امور است‏] روى بگرداند، براى او زندگى تنگ [و سختى‏] خواهد بود، و روز قیامت او را نابینا محشور مى‏کنیم. ‏(طه/124)

خداوند، گناهکاران را فقط ضرر کننده نمی داند، بلکه آنان را خسارت دیده و تباه شده می خواند. خسارت یعنی اینکه اصلِ سود وسرمایه از بین برود. اگر تعبیری شدید تر بود خداوند به کار می برد. چون ما تنها به نقطه صفر اکتفا نمی کنیم بلکه به زیر صفر و منفی بینهایت هم ممکن است برسیم.گناه، می تواند ما را تا منفی بینهایت ببرد. استمرار بر گناه باعث عادی شدن آن و ارزش شدن آن می شود.

پس هر چه اثر و ماندگاری فعل بیشتر باشد، ضرورت محاسبه آن بیشتر است. چراکه آثار آن تمام شدنی نیست و ابدی می شود.

یک نکته درباره رحمت الهی

خداوند در قرآن کریم فرموده است: وَ لَوْ شَاءَ رَبُّکَ لجََعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً  وَ لَا یَزَالُونَ مخْتَلِفِینَ* إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّکَ  وَ لِذَلِکَ خَلَقَهُمْ  وَ تَمَّتْ کلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ: اگر پروردگارت مى‏خواست یقیناً تمام مردم را [از روى اجبار، در مسیر هدایت‏] امت واحدى قرار مى‏داد، [ولى نخواست به همین سبب‏] همواره [در امر دین‏] در اختلاف‏اند.مگر کسانى که پروردگارت به آنان رحم کرده و به سبب همین ( رحمتش) آنان را آفریده است. و فرمان حتمى پروردگارت تحقق یافت که همانا دوزخ را از همه جن و انس [که راه کفر و عناد را برگزیدند] پر خواهم کرد.(بقره/119-118)

خدا می فرمایند با وجود همه نافرمانی های انسان، را برای رحمت خلق کرده است، آن هم رحمت رحیمی که نجات از نار است. اگر بنا بود که اکثر مردم جهنمی شوند، این برای خلقت خدا نقص بود. کسی که در دلش توحید است در نهایت به بهشت می رود، ولو پس از تحمّل احقابی از نار. همه این عذاب ها نسبتش به رحمت ابدیِ پس از آن هیچ است. البته نباید فراموش کرد که یک سر سوزن از  این عذاب، قابل تحمل نیست. این عذابی است که یاد آن، اشک امیر المومنین را نیز جاری کرده است: ... أم لطول عذابٍ و مُدّتِه.

کفّار هم در نهایت از عذاب می رهند الّا معاندین؛ آنهایی که حق را به عینه دیدند و عناد کردند. عناد و لجبازی مرض بسیار بدی است. لجباز می گوید: دُرُسته که اینطوریه ولی ...!  اگر امری درست است، آدمی باید بگوید، چشم! گاهی فردی چشم نمی گوید و عناد هم نمی کند. او در نهایت اهل رحمت می شود؛ رحمتی که میزانش نسبت به عذابی که می کشد بینهایت است. بسیار نادرند آنهایی که تا آن درجه عناد داشته باشند. آمده که امیر المومنین بر سر بستر مرگ خلیفه دوم رفتند و به او گفتند: آیا می دانی من حق بودم و هستم؟ گفت: آری! فرمودند: بیا و همین را بین مردم اعلام کن. من هم ضمانت می کنم تبعاتش را از تو برطرف کنم و کارها را درست کنم. گفت: حاشا! النّار و لا العار. جهنم می روم و این ننگ را نمی پذیرم. این روحیه را ببینید. از آن طرف در اشعار حضرت سید الشهدا گویی در جواب همین حرف آمده: العار اولی من دخول النّار. درست است که آتش جهنم نسبت به رحمت ابدی ناچیز است اما خودش فی نفسه امری عظیم است.

یک تمرین

حتما این کار را انجام دهید. یک بار که در حمام بودید، فرض کنید که راهی به بیرون ندارید. آنوقت آب داغ را کمی بیشتر کنید( البته نه تا حدی که به پوست آسیبی برسد) سپس زیر آب بروید و فرض کنید فقط یک روز قرار است زیر این آب باشید، البته به شرطی که پوست بی حس نشود و هر آن حساس تر باشد. رفقا نباید بخاطر امید به رحمت از عذاب بی باک شویم. تازه این آب جوش 100 درجه نیست. دمای مرکز خورشید 20 میلیون درجه است که در برابر آتش جهنم صفر است. چراکه آتش جهنم منشأش نفس خود ماست وگرنه خدا که کوره ای از ابتدا نیافریده که مردم را عذاب کند: وَ مَا أَدْرَئکَ مَا الحُطَمَةُ* نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ* الَّتىِ تَطَّلِعُ عَلىَ الْأَفِْدَةِ: و تو چه مى‏دانى آن شکننده چیست؟ آتش برافروخته خداست. [آتشى‏] که منشأش دل‏ها ست(همزه/ 7-6-5)

ویژگی پنجم: تغییرات نفس، نامحسوس است. پیر شدن و کم توان شدن ما را در نظر بگیرید. اگر تصویری از زندگی امروز ما را 10 سال پیش به ما نشان می دادند، آیا باورمان می شد؟ ویژگی تغییرات تدریجی این است که نامحسوسند. چون خودمان در متن آن قرار داریم، آن را درک نمی کنیم. به همین دلیل برای رصد تغییرات حتما وزنه می خواهیم که همان محاسبه است. چراکه آدمی نه تنها با تغییرات خو می کند بلکه پس از مدتی بریش مطلوب می شوند. گفته شد که مفسدین خود را حقیقتا مصلح می دانند: : وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُواْ فىِ الْأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نحَنُ مُصْلِحُون‏: چون به آنان گویند: در زمین فساد نکنید مى‏گویند: فقط ما اصلاح گریم(بقره-11)

می بینیم که سه تأکید برای جمله آنان آمده است؛ یعنی حقیقتاً به مصلح بودن خود باور دارند.

آخرت؛ سرتاسرظهور وحضور است

مسئله اینجاست که در دنیا می توانیم دروغ بگوییم و فریب بدهیم، چون اینجا ظاهری دارد و باطنی دارد. اما در آخرت همه چیز ظاهر است. دروغ تنها در غیاب صاحب خبر گفته می شود اما در حضور مطلق که دروغ و فریب راه ندارد: یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیرٍْ محُّْضَرًا وَ مَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَ بَیْنَهُ أَمَدَا بَعِیدًا: روزى که هر کس آنچه را از کار نیک انجام داده و آنچه را از کار زشت مرتکب شده حاضر شده مى‏یابد، و آرزو مى‏کند که اى کاش میان او و کارهاى زشتش زمان دور و درازى فاصله بود( آل عمران/30)

آیا خودمان را برای روزی که همه چیز رو می شود، آماده کرده ایم؟ اگر همین الآن امام زمان بیایند و بفرمایند همین موبایل ها را بدهید تا ببینیم، چقدر حاضریم؟ آنجا دیگر کُد و پسوُردی نیست که بر روی اعمال بگذاریم تا کسی نبیند. آنجا دیگر روز فریب نیست: ذلک الیوم الحق.

پس محاسبه ضروری است، چون نفس به تغییرات نامحسوس عادت می کند.

ویژگی ششم: نفس ما بازیگر قهّاری است. نفس مسوّله ما غیر از نفس امّاره است. امّاره می گوید این کار بد است و من آن را انجام می دهم. امّا مسوّله عمل  را زینت می دهد و می گوید خیر است و آن را با رضایت انجام می دهد. او یک روانشناس حرفه ایست و می تواند به راحتی صاحبش را فریب دهد. به این مثالها توجه کنید:

    - می گوییم مومن باید خوش برخورد باشد اما روی گشاده مان بخاطر چیز دیگری است.

    - می گوییم در فلان مورد باید صبر کرد ولی انفعال ما فقط به خاطر نا توانی یا ترس بوده است.

    - می گوییم باید نقایص دیگران را تحمّل کنیم ولی در پشت صحنه می خواستیم از امر به معروف و نهی از منکر فرار کنیم.

    - فلان برخوردمان با فلان مراجعه کننده، آیا خوش اخلاقی بود یا آینده نگری؟

    - خداوند در سوره ماعون به آنان که نماز می خوانند و نماز را بهانه می کنند، می فرماید که من دستورات دیگری غیر نماز هم دارم.

    - دوست دارم لباس های فاخر بپوشم ولی می گویم: باید برای جذب به اسلام، پوشش بهتری داشته باشم.

    - یک خانم جوان سوالی می کند، بسیار خوب برخورد می کنم ولی در برابر یک پیر زن سرد برخورد می کنم. چرا؟

بیاییم فقط یک روز، قبل از هر کارمان یک چرا برای کشف نیت واقعی مان بگذاریم. شیطان گاهی به ما می گوید اگر خوب برخورد کنی مردم جذب می شوند. باید بگوییم به کی؟ به ما؟

 مرد متموّلی کنار پیامبر نشسته بود که فقیری به نزد ایشان آمد. آن مرد کمی خودش را در هم کشید. پیامبر او را با عباراتی شدید عتاب کردند. در روایت داریم کسی که غنی را به خاطر غنایش تحویل بگیرد، دو سوم دینش می رود. در مقابلِ یک مسئول هم همین است. دو سوم هم بخاطر این است که دین سه بخش است؛ اعتقاد قلبی، فعل زبانی و عمل به ارکان. این فرد فقط مانده که این شخص را عبادت کند که تمام دینش برود.

 پیامبر عظیم الشأن اسلام، فردی را به عنوان جمع کننده زکات به جایی فرستادند. وقتی او بازگشت، گفت: من به عدالت و قسط زکات را گرفتم. اینها هم هدایایی است که مردم به من دادند، نه بخاطر کم و زیاد گرفتن زکات، بلکه فقط هدیه است. حضرت فرمودند: چرا گرفتی ؟ مگر نمی دانی که هدایا به والیان، غل و زنجیر بر گردن آنهاست. اوگفت: خودشان دادند. من که نگرفتم. فرمودند: اگر در خانه بیکار نشسته بودی هم رایش هدیه می فرستادند؟

نفس مسوّله می تواند این کار را اینچنین توجیه کند که که هدیه مومن را نباید رد کرد. فراموش نکنیم هدیه دادن به یک مسئول، بخاطر مسئول بودنش حرام است.

بعضی اوقات هم نفس فریبکار ما ظاهراً ما را مذمّت می کند ولی در اصل ما را مدح می کند که این متن روایت است: رُبَما ذممتَ نفسک و أنت تمدَحها فی الحقیقه. می گوییم: ما که آدم نشدیم. اگر کسی همانجا به ما بگوید: راست می گویی. تو آدم نشدی! چه حالی به ما دست می دهد؟چرا ناراحت می شویم؟

ویژگی هفتم: ما حبّ ذات داریم. تجربه نشان داده که چشم رضایت و دوستی از دیدن عیوب عاجز است. وقتی خودم را تا این حد دوست دارم چگونه می توانم محاسبه کنم. فرض کنید که قاضی خودش یک طرف دعوا باشد. می بینیم که اگر کسی را قبول نداشته باشیم، با صد دلیل هم حرفش را نمی پذیریم ولی اگر قبولش داشته باشیم، چشم بسته از او پیروی می کنیم. این خاصیت حبّ ذات است. به همین دلیل است که متوجه اشتباهاتمان نمی شویم و اگر هم شدیم به توجیه آنها می پردازیم.

مرحوم علامه جعفری(ره) می فرمودند: فردی شعری را اینچنین می خواند:

ایَم رَغَ سَح رَعَشَقَزپَر وانِبیا موز

به گفته شد: احیاناً این شعر اینگونه نیست: ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز؟ او گفت: این هم وجهی دارد!

 دو جمله کوتاه و رهایی از هلاکت!

دو جمله ی یک کلمه ای و دو کلمه ای هست که عامل نجات و رهایی از هلاکت است:

اول: نمی دانم! قرآن یهودیان را به دلیل همین نمی دانم نگفتن به شدت توبیخ می کند: ٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیمَا لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ  وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَا تَعْلَمُون‏: پس چرا درباره آنچه به آن آگاهى ندارید [و آن آیین ابراهیم است‏] مجادله و ستیز مى‏کنید؟! و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانید( آل عمران/66)

جمله طلایی دوم: اشتباه کردم! این خیلی برای نفس ما سخت است، اما آثار رشد دهنده عجیبی دارد. شما به سحره فرعون و یا حضرت حرّ نگاه کنید تا کجاها با این جمله و اعتقاد درونی رسیدند.

نکته آخر در ضرورت عقلی محاسبه این است که ممکن است دیگر فرصتی برای برای جبران نباشد.

ضرورت محاسبه در آیات و روایات

آیات و روایات به میگویند که کسی که محاسبه ندارد، در درجه ای از انکار معاد قرار دارد: یَادَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فىِ الْأَرْضِ فَاحْکُم بَینْ‏ النَّاسِ بِالحَقّ‏ وَ لَا تَتَّبِعِ الْهَوَى‏ فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ  إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدُ  بِمَا نَسُواْ یَوْمَ الحْسَاب‏:  گفتیم:] اى داود! همانا تو را در زمین جانشین [و نماینده خود] قرار دادیم پس میان مردم به حق داورى کن و از هواى نفس پیروى مکن که تو را از راه خدا منحرف مى‏کند. بى‏تردید کسانى که از راه خدا منحرف مى‏شوند، چون روز حساب را فراموش کرده‏اند، عذابى سخت دارند( ص/ 26)

آیه می فرماید که پیروی از هوای نفس به گمراهی می انجامد و گمراهی انتهایش عذاب جهنم است. سپس می فرماید همه این زنجیره به دلیل فراموشی روز حساب است.

در شیمی قانونی به نام آنتروپی هست که می گوید: موجودات به طور طبیعی به سمت بی نظمی و فساد می روند و برای حفظ آنها باید انرژی مصرف کرد. عین همین قضیه در نفس ما جاری است. اقتضای اولیه نفس ما این است که به سمت خراب شدن و فساد تمایل دارد و برای حفظ آن باید نیرویی صرف کرد. در حقیقت تا به منافعِ حفظ نفس توجه داریم آن را حفظ می کنیم. مثل اینکه بگویند اگر کسی در مسجد چرت نزند به او فلان مقدار جازه می دهیم. تاحاسمان به آن جایزه هست دیگر چرت نمی زنیم.

آیه می فرماید که منشأ همه آلودگی ها و فساد ها فراموشی مبدأ و معاد ماست. جلوه عملی ای فراموشی، غفلت از حساب و محاسبه نفس در این دنیاست. کسی که اهل محاسبه نیست، در حقیقت مومن به معاد نیست؛ یا بطور فعلی یا پنهانی. آیا معنا دارد که کسی باور داشته باشد پشت در، حیوانی درنده است و در را باز بگذارد؟

و الحمد لله ربّ العالمین


پ.ن:

- ضمن عرض پوزش بابت تأخیر بوجود آمده، صوت جلسه إن شاءالله در اولین فرصت تقدیم خواهد شد.


طراحی سرنوشت | جلسه دوازدهم

سه شنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۲، ۰۶:۳۴ ب.ظ

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در کارگاه طراحی سرنوشت مورخ 30 بهمن ماه 1392

زندگی بدون ارزش گذاری و هدف گذاری ، ارزش ندارد .

گاهی وقت ها لذت و رنج ها باعث می شود زندگی ما رنگ بگیرد .در حالیکه لذت و رنج مساوی است یا اینکه آیا آن کاری که انجام می دهیم خوشایند هست یا نه ؟

انجام کار خوشایند یکی از رهزن های جدی برای ارزش گذاری به زندگی است .

فردی که می گوید من از زندگی ام احساس رضایت می کنم ، خیلی خوشحالم و همین نشان می دهد که زندگی ام خوب است .این از بزرگترین مغالطه هایی است که می شود انجام داد .فردی ممکن است از خودش راضی نباشد و به درجات بالاتر از او موفق تر باشد .

واقعیت را فقط با ید با واقعیت سنجید نه با حالات.ما گاهی واقعیت را با حالات خود می سنجیم .

مثلا دلم شور می زند پس حتما اتفاق بدی می افتد. ترس یک حالت است که ما از آن حدس یک واقعیت را نتیجه می گیریم .یا مثلا رفتم اینجا سنگین بودم ، پس حتما جای خوبی نبود.

البته اگر قلبی صاف و بدون حمله قوه خیال و وهم وشهوت و غضب باشد اینها درجاتی از واقع نمایی را برای او دارد و  الا نه . چقدر آسیبها برای همین موضوع در زندگی ها وجود دارد و باعث آتش گرفتن زندگی ها می شود. مثلا می گوییم یک حسی از فلانی دارم ، از پدرم ،از مادرم ،از دوستم ،که آن حس باعث می شود ما از قبل قضاوتی انجام دهیم.

یکی از این حالات ، حالت منتظر انتقاد بودن است.مثلا خانمی که نامنظم است و شوهرش چند بار به او انتقاد کرده وتذکر داده که چرا از وقتت درست استفاده نمی کنی . کافیست  چند بار تکرار شود و همین باعث می شود یک تصویری در ذهن خانم شکل بگیرد، و یک روز که اتفاقا هیچ کاری هم نکرده وو   قت گذرانده ، وقتی شوهرش به منزل می آید واز حال خانمش سوال می کند  و اینکه از صبح چه کار کرده ای ؟ و شوهرهم فقط حرف های روزمره را زده (اما چون خانم حالت منتظر دارد )، خانم با قضاوت نادرست به او پرخاش می کند و می گوید تو چه کار داری که من از صبح چه کار کرده ام؟ و بعد شوهر هم عصبانی می شود و پرخاش می کند و همین طور دعوا بالا می گیرد .

اینها اذهانی است که حس  درونشان بر آنان غلبه پیدا کرده.( یعنی چون او اینطوری گفت پس حتما منظورش این بوده) .

گاهی حالت درونی از یک واقعت بیرونی ناشی شده اما به شرط اینکه واقیت را درست دریافت کرده باشد .

«اللهم ارزقنی التجافی عن دارالغرور » یکی از دعاهای شب قدر است ( شب 27 هم احتمال شب قدربودن دارد اما ضعیف تر )

وارد شده که این دعا را زیاد بخوانید.

تجافی یعنی پهلو تهی کردن ( نیم خیز نشتن و آمادگی برای کندن )

یعنی خدایا به من روزی کن که پهلو تهی کنم از دار الغرور( دارالغروریعنی سرای فریبها ) چون پر از فریب است .خطای باصره ،خطای شامه و ...

در این دعا ما از خدا می خواهیم  با اینکه در دنیا هستیم آسیب و عوارض دنیا ما را نگیرد و فریب هایش مرا فریب ندهد .

رفتارهای ما به گونه ای شکل گرفته که اگر چیزی دروغ باشد رفتار ما هم همانطور شکل گرفته و اگر صادق باشد باز همانطور شکل گرفته.

حالا ما از صبح تا شب رفتارها، کارها، حرف ها ،خورد و خوراک هایمان را که زیر نظر بگیریم ببینیم چند تا بر روی واقعت سوار شده .

 تمام فست فودها بر روی دو تا فریب سوار شده .یک فریب نفس و یک فریب بیرون .

یا فردی که سیگاری است و او را منع می کنند می گوید من اینطوری راحت تر هستم و حس خوبی دارم. یکی هم با مواد مخدر یکی با نوشابه و...حس خوبی پیدا می کند.

ادامه دعا « والانابة اِلی دار الخلود » رجوع و بازگشت به سرایی ماندگار (قیامت) اما این به معنای اینکه خدایا مرگ را روزی من کن، نیست بلکه یعنی زندگی ام در همین دنیا زندگی پایدار باشد.

« والاستعداد للموت  قبل حلول الموت »  استعداد پیدا کردن برای مرگ قبل از اینکه دیر شود.

کسی که تفکرش فریب نخورد همیشه آماده مرگ است .

حرّ فقط در چند ثانیه فکر کرد و یک ثانیه  تصمیم گرفت پس انسان می تواند در یک ثانیه یک فاصله منهای بی نهایت تا مثبت بی نهایت را طی کند .

هدف ما زندگی آگاهانه و برهانی است . زندگی ای که برایش دلیل داشته باشیم هم برای خود و هم برای خدا .زندگی نرمال یعنی اگر قرارباشد هفته دیگر بمیریم همان کارهای کنونی مان را انجام دهیم .

خلاصه تمام دعوت انبیا این بود که به خاطر خدا یک قدم جلو بیائید.

ازمرحوم علامه طباطبایی(رض) پرسیدند که قرآن را در یک کلمه خلاصه کنید . فرمودند : تعال (به معنی اینکه بیا بالا) که خداوند این را در معنای ملکوتی به کار برد و انسانی اش کرد. یعنی در جا نزن، عقب گرد نکن، پائین نرو و به خاطر خدا بیا بالا .

اگر کسی اینگونه زندگی کرد یک وجود آسمانی است که در زمین زندگی می کند چون رفته بالا و دیگر هیچ چیزی تکانش نمی دهد.

کسی که در زندگی اش رنج بکشد و قصه بخورد به جهنم می رود چون هر کسی که در این عالم خوش است در آنجا هم خوش است .

« کما یعیشون تموتون و کما تموتون تبعثون» همانطوری که زندگی می کنید می میرید .و همانطور که می میرید برانگیخته می شوید .

 این به معنای خوشی حیوانی نیست بلکه انسانی است . برای حضرت یوسف در زندان یا در ته چاه یا زمان وزارتش همه یکسان بود و برایش فرقی نداشت .

پیامبر (ص ) فرمودند : معراج من به آسمان بود و معراج برادرم یونس در شکم ماهی .

اینها غصه و ناراحتی دارند اما غصه و ناراحتی شان آسمانی است که اگر از آنها بگیرند ناراحت می شوند .

انسان های طبیعی ، غیر طبیعی اند . چون خداوند همه ما را برای رفتن به فرا طبیعت  و ملکوت خلق کرده است . و انسان های نرمال ، غیر طبیعی اند .

کسی که در این دنیا فهم همه عوامل را با هم پیدا کرده به گونه ای نیست که با غصه خوردن دق کند.

بستگی به نگاه ما دارد . ما پول می دهیم تا به ما آمپول بزنند . چون بعدش را می بینیم .

همه غصه هایی که ما می خوریم از خودمان است نه از حوادث .چون همه چیز در درون ماست وهیچ چیز از ما بیرون نیست .

ما برای زندگی یک سری دانستنیها نیاز داریم. فضای کنونی، فضای فریب و مجاز است و مهمترین چیزی که ما به آن احتیاج داریم واقعیت است و مهمترین مهارت زندگی مهارت واقع یابی است، اینکه حقیقت چیست؟

فضای جهان امروز با جهان دیروز خیلی فرقی نکرده. فضای حاکم بر یونان دیروز ، فضای مغالطه  ( غلبه بر خصم ) رایج بود و آن به خاطر اینست که افراد می خواهند بر هم سوار شوند .فضا فضای شکاکیت وبعد  انکار واقعیت بود .و لذا کسانیکه می توانستند خوب بپیچانند ( در مجلس ، برای آرا و ... ) غلبه می کردند .بخاطر همین دو فن خطابه و مغالطه  ( به اشتباه انداختن دیگران ) رشد پیدا کرد .

آنچه ما فکر می کنیم خلق و خوی  ، رفتار و عمل ما را می سازد چون ما در خلا نیستیم و جهات شخصیتی ما به هم مرتبط است .

فضای کنونی ما مانند یونان قدیم است .بحث شکاکیت و نسبی گرایی حتی در بدیهیات .( مثلا جمع نقیضین تا به حال محال بوده ولی از حالا نه )

علت حرکت فضای کنونی به سمت چند کانونی و یا بی کانونی  اینست که امروز کپی شده دیروز است مشرکان زمان پیامبر همان حرفهای زمان حضرت موسی و نوح و... را می زدند .

وقتی نفس به سمت طغیان حرکت کند یک طور عمل می کند و وقتی به سمت عدم طغیان حرکت کند طور دیگری عمل می کند .

تشابه قلوب ،تشابه رفتارها را می آورد .

چرا واقعیت محض و مطلق انکار می شود ؟

چون اگر  یک واقعیت پذیرفته شود عقل بقیه بناها را بر روی آن سوار می کند .

اگر سنگ بنای عمل که شناخت است زده شود ، انکار واقعیت بوجود می آید .این باعث می شود که فرد عمر شصت ساله را در سراب بگذراند.

یکی از پایه های شکاکیت  ناشی از نشستن فیزیک به جای فلسفه است .و چیزی که جای خودش را نداشت مدام تعمیم پیدا کرد.

اگر بگوییم همه چیز مجازی است و همان را هم ادامه دهیم دیگر هیچ قانون قطعی ای شکل نمی گیرد .

ما یک سری بدیهیات داریم .

قطعیت یعنی اینقدر روشن است که اگر مفهوم است نیاز به تعریف واگر گذاره است نیاز به اثبات ندارد

اما برخی از بدیهیات اصلا قابل اثبات نیستند چون اولین چیزی است که  ذهن ادراک می کند (حتی در ذهن حیوان یا گیاه . حیوان غذا را می بیند و به سمت ان حرکت می کند)

بدیهی ترین و روشن ترین شی ء ( از لحاظ تحقق) ، خود واقعیت است و در مقام فهم بدیهی ترین و روشن ترین مفهوم است . منتها هیچ مفهومی قبلش نیست که با آن مفهوم توضیحش دهد .

اگر کسی بخواهد واقعیت را انکار، اثبات و یا شک کند غیر ممکن است .چون چیزی ثابت تر، قوی تر ،  متقن ترو موجودتر نیست که بخواهد این را اثبات کند . اصلا خود ما بخشی از مراتب این واقعیت هستیم

حالا اگر کسی بخواهد انکار کند :

اولا انکارش مساوی با اثباتش است یعنی اینقدر قوی است که منکر اثباتش می کند .کسی که می گوید واقعیتی نیست یعنی هزاران واقعیت را پذیرفته .

ثانیا اگر انکار می کند و می گوید واقعیت واقعیتی نیست آیا حرفش واقعیت دارد یا ندارد . اگر بگوید واقعیت ندارد پس دروغ گفته و اگر بگوید واقعیت دارد پس خودش یک واقعیت را اثبات کرده . انکارش اثباتش را بوجود می آورد .

ثالثا اگر بگوید در واقعیت شک دارم آیا این شک واقعیت دارد یا نه اگر وجود دارد پس یک واقعیت است و اگر بگوید شکم غیر واقعی است پس اصلا شک نکرده .

از اینجا سنگ بنای اولیه زندگی شکل می گیرد .

از اینجا سوفیست ها چند دسته شدند :

1-      معتقد بودند هیچ چیزی نیست و همه چیز خواب و خیال است

2-      اگر واقعیتی باشد قابل دستیابی نیست

3-      اگر قابل دست یافتن باشد ، قابل دست یافتن مطمئنی نیست و معلوم نیست درست باشد

4-      اگر هم قابل دستیابی باشد قابل تعلیم نیست یعنی هر کسی واقعیت خودش می شود شخصی

در حال حاضر هم همین مباحث مطرح است .شخصی شدن همان پلورازیم است . کسی که می گوید قابل تعلیم نیست ، پلورالیزم و شخصی است .کسی که می گوید قابل دستیابی نیست ، شکاکیت است .( فقط اسم ها عوض شده )
ما می خواهیم سرنوشت انسانی راطراحی کنیم که برای این کار نیاز به الفبا داریم .الفبای زندگی صحیح  را باید دانست . بعد از آن نیاز به تمرین داریم .

سرنوشت مطلوب = زندگی گوارا

تا زمانی که می گویم زندگی ام بد شده یعنی در بیرون خودمان زندگی می کنیم نه درون خودمان .ما می توانیم بهترین زندگی را در بدترین شرایط داشته باشیم .و الااین شرایط است که سعادت ما را تنظیم می کند نه خودمان . سخت می گذرد اما دارد رشد می کند .منتها در این جا دو حالت وجود دارد :
یک وقتی فرد را مجبور به تحمل شرایط سخت کرده اند اما یک وقت خودش به این سطح از بلوغ رسیده که باید سختی بکشد. (نوع نگاهشان با هم متفاوت است)
ما فقط با خودمان خوشبخت می شویم نه همسر خوب .همه چیز در درون ماست . اگر توانستیم در بدترین شرایط رضایت از زندگی داشته باشیم آنگاه هم در دنیا و هم در آخرت خوشبخت خواهیم بود.

والحمدلله رب العالمین

حاشیه اسلیمی

کارگاه طراحی سرنوشت در دانشگاه فردوسی

جلسه ی دوازدهم مورخ 30 بهمن 1392

دریافت فایل صوتی با حجم 15 مگابایت


در این زمینه بخوانید:
- معرفی کارگاه طراحی سرنوشت
- طراحی سرنوشت | جلسه یازدهم

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 1 اسفند1392
نگاهی به دلایل ضرورت محاسبه

   - نفاست نفس انسانی

نفس انسان قابلیت های زیادی را داراست. به نظر شما اگر همه شرایط دست به دست هم بدهند تا یکی را زمین بزنند، آیا این فرد بدبخت است یا خوشبخت؟ ما تا خوشبختی را بیرون از نفس خود ببینیم یعنی هنوز رشد نکرده ایم. نفس نه تنها می تواند در هر شرایطی احساسس خوشبختی کند، بلکه می تواند در این شرایط، بیشترین رشد را بکند. قرآن همسر فرعون را به همین دلیل تابلوی مومنین قرار داده است. درون ما گوهری بی بدیل نهاده شده که اگر بخواهیم هیچ چیزی نمی تواند آن را آلوده کند.

گاهی یم گوهر هم قیمتی هست و هم مقاوم. اما گوهر هایی هستند که در عین نفاست، قابل خراب شدن و فسادند. حتی ممکن است قیمتش به منفی بینهایت هم تنزل پیدا کند.

   - در پیش بودن یوم الحساب

ضرورت دوم اینست که اگر ما خود را محاسبه نکنیم بالاخره روزی محاسبه می کشویم. حسیب از نام های خداوند است: کَفی باللهِ حسیباً. یوم الحساب هم از نام های روز قیامت که آیات آن در جلسه قبل اجمالاً بررسی شد.

   - غیر قابل جبران بودن خسارت ها

خسارت هایی که به نفس خود وارد می کنیم قابل جبران صد در صدی نیستند. حتی اگر توبه مقبول هم داشته باشیم،با آن عمر را که در معصیت گذرانده ایم چه می کنیم؟ جوانی میانسالان چه شد؟ نوجوانی جوان ها کجاست؟

وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبَصیر(غافر-58)

لا یَسْتَوی أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزُون(حشر-20)

 لا یَسْتَوی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَل(حدید-10)

خیلی ها برای طی کردن مسیر کمال، خدمت استاد ما رسیدن اما در پیری. این هم غنیمت است اما آخر در چه زمانی؟ جوان ها از همین الآن روی خودتان کار کنید. باید محاسبه داشت. از شزکت ها بپرسید چقدر برای نرم افزار های حسابداری و محاسباتی هزینه می کنند.

عمر خیلی زود تر از اینها می گذرد. ما یک چک را گم کنیم چقدر دنبالش می گردیم؟ امیر المومنین می فرمایند ما چقدر دنبال خود گشته ایم.

 براستی چقدر افکار خود را پاییده ایم؟ ما شبکه ای از رفتار های متصل هستیم. یک فکر مسموم حتی درباره مسائل اجتماعی هم، سیاسی و ... هم باشد آنقدر در رگ و پی روح ما می گردد تا به لخته ای بدل شود و جایی موجب سکته روحی ما بشود.

همراه اصحاب کهف یک چوپان و یک سگ بود. اینها فقط قصد کردند از باطل فرار کنند و تازه به حضرت عیسی علیه السلام هم نرسیدند اما ببینید خداوند چقدر اینها را در قرآن ناز و نوازش می کند. این یعنی اگر خالصانه برای خدا از باطل فرار کردی جاودانه می شوی. حتی خود آدمی برکت می یابد و در رختخواب هم در هستی تفکر می کند. آیه 191 سوره آل عمران را ببینید: الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَمًا وَ قُعُودًا وَ عَلىَ‏ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فىِ خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَاذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّار

آنان که همواره خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد مى‏کنند، و پیوسته در آفرینش آسمان‏ها و زمین مى‏اندیشند، [و از عمق قلب همراه با زبان مى‏گویند:] پروردگارا! این [جهان با عظمت‏] را بیهوده نیافریدى، تو از هر عیب و نقصى منزّه و پاکى پس ما را از عذاب آتش نگاهدار!

اصلاً به آسمان نگاه کردن و در آن فکر کردن به آدمی وسعت می دهد، چراکه در آنجا گناهی نشده است. نتیجه این مشاهده این می شود که: رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَاذَا بَاطِلًا، یعنی به حکمت الهی راه پیدا می کنند و به هدف هستی می رسند.

   - نامحسوس بودن نفس

نفس ما مخصوصا برای کسانی که در ابتدای راهند، هم خودش و هم نفع و ضررش نا محسوس است. کسی که روزی 10 گرم چاق می شود به چاق شدنش پی نمی برد. این به ضرورت وزن کردن هر روزه اشاره دارد.

از طرفی نفس بسیار شیّاد است. در روایت داریم: رُبما ذممتَ نفسَکَ و أنت تمدَحها فی الحقیقه، چه بسا داری نفست را ملامت می کنی ولی در حقیقت آن را می ستایی! مثلا می گویی: من آدم بدی هستم ولی باطنا به این معتقد نیستی. اگر محاسبه درست شود این نیّات رو می شود.

گاهی هم نفس تسویل می کند، چه در افکار و چه در رفتار. 100 دلیل می آورد که این کار، شرعی است. دلش می خواهد لباس فاخر بپوشد می گوید من آدم مذهبی هستم و باید در دید اجتماع خوب ظاهر شوم. گاهی در فریبکاری آنقدر پیش می رود که صاحب نفس هم باورش می شود.

شهید ثانی در کتاب اسرار الصلوه خود در مراتب ریا مطالب ارزشمندی را اشاره می کند که نشان از تسلط او در این مسائل دارد. می فرماید: گاهی فردی در حضور دیگران ریا می کند، اما فرد گاهی هم برای اینکه ریا نشود نماز را کوتاه می کند. در همین هم ریاست، چونکه عمل خود را بزرگ دیده که می خواهد جلوه نکند.

می توان این را هم اضافه کرد که گاهی هم در خلوت نماز مفصل می خواند که اگر در جلوت ، مفصل خواند، ریا نشود. این هم ریاست.

می بینید که هم نفس شیاد است و هم مو ضوع پیچیده است و هم در گیر حبّ ذات هستیم. ما هرکه بیشتر دوست داریم عیبش را کمرنگ تر می بینیم. چشم ِ رضایت از دیدن عیوب ناتوان است بر عکسِ چشم خَشمگین. پس ما به چشم مسلحی نیاز داریم چراکه متهم می خواهد در جایگاه قاضی بنشیند و خود را محاسبه کند. در هر هزاران محاسبه کننده یکی صحیح محاسبه می کند. هرچند که حتی کاغذ سیاه کردن هم از هیچ بهتر است.

باید توجه داشته باشیم که ما همواره داریم می شویم؛ یعنی عملی از ما سر می زند که اندک اندک با آن خو می کنیم، و کم کم به ارزش هایی در وجودمان تبدیل می شوند. آن مفسدین باورشان شده بود که اصلاحگرند: وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُواْ فىِ الْأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نحَْنُ مُصْلِحُون‏

چون به آنان گویند: در زمین فساد نکنید مى‏گویند: فقط ما اصلاح گریم(بقره-11)

الآن فرصت درمان هست. اگر الآن به خود نپردازیم که می خواهیم بپردازیم؟ اگر امروز را به فردا بیندازیم، حتما فردا را به پس فردا می اندازیم. فرموده اند: أعدی عدوّکَ نفسُک الّتی بین جنبیک. یعنی دشمن ترین دشمنان در خانه ما آشیانه کرده است. او تو را می فریبد و تو به او اطمینان می کنی. ضربه های مهلک به تو می زند و حقایق را قلب می کند و تظاهر و صحنه پردازی می کند و تو از او غافلی.

بازبینی نفس حتی در صفات به ظاهر خوب

آیا ما حقیقتاً تقوا داریم  یا فقط عدم مواجهه در درونمان است؟ آیا زهد داریم یا دستمان نمی رسد یا به خاطر حرف مردم کناره گیری از دنیا می کنیم؟آیا گذشت داریم یا هنوز زمان مطالبه نرسیده است؟ آیا واقعا از خدا رضایت داریم یا...

باید در تمام آنچه به عنوان محاسن خود محسوب می کنیم، بازبینی جدی و دقیق بکنیم. عدم همین کار است که اغلب خود را تبرئه و دیگران را  مقصر می دانیم.

گاهی احتیاج به چیزی نداریم و دست و دلباز می شویم. هنوز مبتلی نشدیم و به خدا حسن ظن داریم. اگر الآن محاسبه نکنیم، زمانی می رسد مه گیر می افتیم. کاش ابلیس کبر پنهان خود را محاسبه می کرد. کاش قابیل حسد پنهان خود را محاسبه می کرد. اگر الآن ذره بین در وجودمان نیندازیم بعداً دیگر جبران ناپذیر است. مسئله بسیار از اینها هم ژرف تر است.

شیطان یک عمل منفی هم در کارنامه اش نداشت ولی در درونش تکبّر موج می زد و از آنجایی که خداوند قصاص قبل از جنایت نمی کند همچنان سقوط نکرده بود. از طرفی درون بالاخره ظهور می کند؛ پس باید درون ها را بکاویم. هیچ کدام از این ایمن نیستیم که جلو امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بایستیم. افرادی مانند زبیر داریم که امام فرمودندزبیر از ما اهل بیت بود تا اینکه پسرش او را منحرف کرد(درونش را رو کرد.)

شخص ممکن است 30 عاشق نوکرش بوده و فکر می کند عاشق خدا بوده است. چون حالا که خدا دیگر خدمت نمی کند، دیگر خوب نیست! در ما نمرود ها و فرعون ها خانه کرده اند. کدام را بیرون کشیده ایم؟

اگر این درون ها خدا به ما نشان داد یعنی لطف عظیمی به ما کرده است. چقدر در این بلا ها لطف خوابیده است. به قول استاد علامه حسن زاده آملی:

هر آن تیری که خوردم از زمانه          برای فیض حق بودی بهانه

غرایز ما مثل غضب و شهوت که طوفانی شد مثل دویدن در یراشیبی است که نمی شود جلویش را گرفت. تا درونمان طوفانی نشده باید محاسبه اش کنیم که اگر این درونیات به هیجان و غلیان بیایند ، قابل کنترل نیستند. نه زمانه ما بهتر از زمانه قابیل است و نه خانواده مان.

محایبه نیّات از رفتارها سخت تر است و از آن سخت تر محاسبه افکار است و از آن هم سخت تر، محاسبه حالات قبل از نیّات است. روایت از امام معصوم داریم که اگر دو نفر به روی هم چاقو بکشند و یکی دیگری بکشد، هر دو در جهنم اند. پرسیدند: مقتول چرا؟ فرمودند: چون قصد کشتن برادر خود را کرده بود.

باید نیّات را محاسبه کنیم وگرنه شکل می گیرند و روزی خود را نشان می دهند.

دو تذکّر:

     * محاسبه برای جبران گناهان است ولی جبران هم باید متناسب با طاقت ما باشد. هیچ وقت بن بستی وجود ندارد زیرا که او ارحم الراحمین است.

در ندانم کاری های جبران ها دو سمّ مهلک وجود دارد. اول اینکه به کسی نگوید و طبق میل خود عمل کند. دوم اینکه به فرد غیر متخصص مراجعه کند. مثلا یک دوست معنوی دارد که تخصصی در این زمینه ندارد و آنقدر هم آن دوست توجه ندارد که او را به نزد یک متخصص بفرستد. در این مورد اولاً گناه اشاعه فحشا صورت گرفته است و ثانیاً به جای راهنمایی، چاه نمایی می شود.

عزیزان بدانید که مشاوره واجب است نه مستحب. اگر نمی دانم باید آنقدر بدانم که به مشورت نیاز دارم.

     * صد بار اگر توبه شکستی باز آ

اگر صد بار خطا کردیم نباید نا امید شویم. یکی از القائات شیطان این است که فرد را خسته و افسرده کند. او القاء یأس می کند و خدا برعکس او می فرماید: قُلْ یَاعِبَادِىَ الَّذِینَ أَسْرَفُواْ عَلىَ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ  إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا  إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیم

بگو: اى بندگان من که [با ارتکاب گناه‏] بر خود تجاوز کار بوده‏اید! از رحمت خدا نومید نشوید، یقیناً خدا همه گناهان را مى‏آمرزد زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است(زمر-53)

الف و لام بر سر ذنوب یعنی همه گناهان را می بخشد ولی خدا بهاین بسنده نکرده و برای تأکید بیشتر فرموده جمیعاً.

شیطان تا دو بار توبه شکستیم می گوید: تو آدم بشو نیستی! شیطان به کسی که راه نیفتاده می گوید: نرو! وبه کسی که در راه است و زمین خورده می گوید: تو درست نمی شوی!

اگر هزار بار هم زمین بخوریم باید بلند شویم. چراکه یأس یعنی سکون، و وقتی در عالمی که دائماً در حرکت است ما ساکن باشیم ما به عقب می رویم. در اصل، سکونی وجود ندارد. ما یا رشد می کنیم و یا خسارت می بینیم. چون امکاناتی را مصرف می کنیم که بازدهی ندارد.

اینها ضرورت های عقلی محاسبه بود. انشاء الله در جلسات بعد درباره آیات و روایات درباره محاسبه صحبت می کنیم.

 والحمد لله ربّ العالمین

حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین نخاولی

در جلسه ی سیر و سلوک قرآنی مورخ 1 اسفند 1392

دریافت فایل صوتی با حجم 9 مگابایت

طراحی سرنوشت | جلسه ی یازدهم

چهارشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۲، ۰۶:۱۴ ب.ظ

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در کارگاه طراحی سرنوشت مورخ 23 بهمن ماه 1392

ما اگر صد سال کلاس خط میر عماد قزوینی برویم خطاط نمی شویم تا تمرین خط نکنیم خطاط نمی شویم.

هدف از نوشتن موضوع برای کلاس طراحی سرنوشت اینست که :

فرض کنید دیشب شب قدر بود و امروز ،روز بعد از شب قدر می باشد .و مثلا از سحری و نماز خوابیده اید و خواب دیده اید (البته خوابی که  مثلا برایمان حجت شده ) که شما بخشیده شده اید .مثل نوزادی که تازه از مادر متولد شده حالا چه کار می کنید.اولین کاری که می کنید چیست؟ از بابت حق الناس ها و حق الله یمان و کار هایی که کردیم نگرانیم.اما الان پاک و پاکیزه از مادر به دنیا آمدیم یا مثلا تصادف کردید و 20 سال در کما بوده اید و الان به هوش آمده اید . چه کار می کنید ؟

(جوابهایتان را بنویسید و حتما نوشته های خودتان را نگه دارید چون در آینده به آنها مراجعه می کنید )

نگران کمک کردن به دیگران نباشید . این دو اثر دارد و حالت شماست که مهم است .چون همه چیز به درون شما بر می گردد نه بیرون . اگر شما حال کمک کردن به بچه های معلول را داشتید دو تا کار اتفاق می افتد :

هم نفس کمک کردن بیرونی رو نفس خودتان با ر می شود و هم نفس کمک کردن بیرونی شما به آنها می رسد .

فرض کنید که اینجا یک نفر خیلی محتاج است و دوست دارم کمکش کنم ولی ندارم و اشتیاق هم داشتم .به نظر شما خیری به او از این اشتیاق من می رسد . قطعا می رسد .در حساب و کتاب های ظاهری می گوییم همین پول اثر دارد ملی در حساب و کتاب های واقعی نفوس در هم اثر دارند . همه ما مانند ظرف هایی هستیم که در هم اثر داریم . حالا با چه مکانیزمی در هم تاثیر می گذارند و اثر ایجاد می شود مفصل است .اما تقریبا مثل تحقیقی که بر روی سلولهای آب صورت گرفت می باشد. آن طرف دنیا دعایش می کند . دعا با چه مکانیزمی تاثیر گذار است . دعا حال نفسانی شماست و چیزی غیر از این نیست .

ما باید دید خود را اصلاح کنیم به خودمان به عالم و به توانمندی های درونی مان . برویم توی خودمان ببینیم چه دنیایی داریم.

انسانی که می خواهد دقیق عمل کند در کمک کردن اولویت گذاری می کند . مثلا در 10 جا نیاز به کمک است ولی من نمی توانم به همه آنها کمک کنم و لذا اولویت بندی می کنیم. ضمن اینکه کمکهای مهمتر و موثر تر از کمکهای مالی فراوان است .مثلا گاهی خودمن شرایطی بوده که دوست داشتیم یک نفر کنارمن باشد و فقط به حرف هایمان گوش دهد .این حات روحی مان با چند میلیون تومان حل میشد؟کمکها فقط کمک مالی نیست .

مخاطب همه پدیده های هستی خود شما هستید .و هیچ کس دیگر نیست .منتها وقتی من خودم را مخاطب قرار می دهم خودم را با او مقایسه می کنم و اینکه چقدر فاصله دارم.

اما نگران این فاصله نباشید. چرا ؟ چون همه ما مثل یک کیسه آرد هستیم که می توانیم شیرینی شویم .همه شما می توانید مس تان را تبدیل به طلا کنید و البته باید توجه داشت که کسی یک روزه و یک شبه به جایی نرسیده . ولی متوانیم برسیم

اگر خودمان را با کسانی که مدتها حرکت کرده مقایسه کنیم ، خیلی عقب هستیم ولی  با :

1-      داشتن توانایی 2-  اول راه هستید و جوانید 3- لطف حق فراوان است جبران می شود .

رفتن به مراکز بازتوانی در درجه اول برای خودتان است .فکر اینکه به دیگران کمک کنید را از گوش هایتان بیرون کنید.و فقط به خودتان کمک کنید و فقط خودتان را تغییر دهید و اینکه با خودتان کار دارید. این به معنای خود خواهی نیست . چرا ؟ چون من سر چشمه ام که اگر گل آلود باشد هزار لیوان گل آلود به دیگران بدهم ، هنر کردم؟! لطف کردم؟!شما گل هستید . گل باشید ناخواسته دیگران از عطر شما استفاده می کنند. پس اول ما توان یاب هستیم. ما باید در درون خودمان توان پیدا کنیم. باید ببینیم چه رسالتی داریم ؟چه باید بکنیم ؟برای چه آمده ایم و چه وظیفه ای داریم؟تا برای آن توان پیداکنیم.

واقعیت های زندگی ما چیست؟

به تعداد مشکلات ، به تعداد مریضی ها به تعداد بیماری ها( چیزی حدود 7-8 هزار بیماری داخلی و شاید بیشتر داریم)به تعداد تمام بیماری های طحال ، کبد ، روده بزرگ و کوچک ، غدد لنفاوی و .. . ما واقعیتهای مثبت داریم و به تعداد تمام اینها ما ثروت داریم .فقط از دیدگاه مادی نگاه کنیم اگر کسی ام اس بگیرد ( فرض کنید خوب هم می شود)چقدر باید خرج کند؟چقدر باید وقت بگذارد ؟ پس به تعداد اینها شکر وجود دارد. شکر یعنی چه ؟

یعنی اینکه ببینم:

 1- چقدر نعمت دارم ؟2- نعمت ها را چطوری و کجا خرج کنم؟

وقتی تمام توان به اندازه و بجا و در موقیعت مناسب خرج شد یعنی شما شکر کرده اید.

کسی نگفته که ما باید خودمان را افراد معلول مقایسه کنیم.همه ما نقاشی یک نقاش هستیم( مثل کمال الملک که نقاشی تالار آینه و کبریت او به یک اندازه مهارت داشته اما پشت صحنه این دو نقاشی تمام توان کمال الملک است اما در چوب کبریت یک مقداری از توتن او و تالار آینه یک مقدار دیگر از توتن او را نشان می دهد)

خداوند هم در خلق یک مورچه یا انجیر همان مقدارعلم و قدرت دارد که برای خلق کل نظام هستی و خلق پیامبر.

از آن طرف نگاه کنیم فرقی میان ما و یک منگل نیست. هر دو نقاشی های یک نقاش هستیم و هر دو نفس خیلی جالبی داریم.اتفاقا کسانی که یک فرد عقب افتاده را در خانواده شان دارند از اول تا آخر به یک معصوم رسیدگی می کنند چون نفس او عقب افتاده نیست .ذهنش عقب افتاده است . ذهن یعنی مغزش. در جسدش دچار مشکل است و الا روح وادراک های نفسانی اش کامل کامل است. در موقع خلق هیچ کدام خداوند دچار خطا نشده و همه با حساب و کتاب است .او باید به همین شکل بیاد و با این کیفیت از نظام خارج شود.

سوال :اگرقرار است ما با همان وضعیتی که خلق شدیم بهترین حالت برای ما و یک فردمعلول است و هردو اینطور به کمال می رسیم چرا باید با دیدن او خدا را شکر کنم چون او در بهترین موقیعت خودش است و من هم در بهترین موقعت خودم؟

جواب : فرض کنید در یک کلاسی 5 نفر سرما خورده اند و نمی توانند ورزش بیایند . معلم هم برای ایجاد عدالت می گوید کسانی که نمی توانند بدوند جایگزینی دارند .مثلا در کلاس بنشینند و فلان مطلب را بنویسند.

شما که می توانید بدوید میبیند به شما امکانی داده شده که به او داده نشده. نفس داشتن امکانات شکر دارد .چون در حالتی قرار داریم که او نیست.گر چه همه اینها به عدالت است.

نکته: چه کسی از همه به شما نزدیگتر است ؟ خدا و لذا هر چه می خواهید از او بخواهید. اما این به معنای نفع واسطه ها نیست ( فرزندان حضرت یعقوب نزد پدرشان آمدند و از او تقاضای استغفار کردند و ایشان هم قبول کردند ) چون بعضی از وسائط هستند که آنها زورشان بیشتر است نه اینکه آنها از ما به خدا نزدیکتر هستند . رسول الله از ما به خدا نزدیکتر نیست اما در وصل کردن ما به خدا مثل طنابی می ماند که یک وقت ما خودمان از او می گیریم و بالا می رویم اما یک وقت رسول الله دست ما را می گیرند ( واسطه یعنی توان آنها در سیر دادن از خود من بیشتر است نه از خدا بیشتر است )

بندگی کردن مثل این می ماند که مثلا با وجود یک دروازه 6 متری من توپ را به اوت بزنم. امتحان هایی هم که خدا از ما گرفته خیلی راحت بوده.  اما گاهی انسان به خاطر لجبازی چشمش را روی بسیاری از حقایق می بندد. مردودی در امتحانات الهی به معنی مطرود شدن نیست .اما چون شیطان در مقابل خداوند شاخ و شانه کشید مطرود شد . به همین دلیل در دعاها داریم که اگر من عصیان کردم به خاطر قهر و غلبه و مقابله نبوده و تو ما را ببخش و خداوند در پی مچ گرفتن از ما نیست

تصویر خدا در ذهن ما : فردی عصبانی که می خواهد از ما حال بگیرد و کسی که مخالفت کند پوستش را میکند . شما نسبت به فرزندانتان اینگونه هستید که در مورد خدا اینگونه فکر می کنید !؟این تفکر را باید درست کرد.

ضمنا خدا خیلی بی ظرفیت است که اگر دو بار کار خلافی کردیم به سختی مجازاتمان کند!؟

ما رابطه کارها ، حالات وسر نوشتهایی که برایمان پیش می آید (چون محسوس نیست )متوجه نمی شویم.

سوال :اگر ما تازه به این دنیا آمده باشیم (البته گذشته خوبی نداشتیم )اولین کاری که می کنیم چیست ؟

- دنبال راهنما رفتن

- برنامه ریزی

- اولویت گذاری

- لیستی از کارهای گذشته

- انجام واجبات

- زندگی صحیح

این نوع جواب دادن بسیار کلی است و نمی توان به نتیجه رسید .

اولین کار، هدف گذاری است که اگر نباشد همان کارهای قبلی را انجام می دهیم .

اولین تفاوت انسانهای موفق و ناموفق همین داشتن هدف است . چون هدف، خاصیتش اینست که پراکندگی وجودتان را جمع می کند و به یک مرکز منتقل می کند.

تناسب یعنی اینکه اگردر طرح و هدف تان برخی موارد دیده نشده باشد این هدف بر روی موارد دیگر متمرکز می شود و از مسیر اصلی منحرف می شویم .( وقتی بینی تناسب دارد که ما تمام چهره را ببینیم).

هدف کاریکاتوری ====> زندگی کاریکاتوری

 هدف گذاری ما باید سنجیده باشد.

باید بدانیم چطور هدف گذاری کنیم که هم صحیح باشد و هم جامعیت داشته باشد.

حاشیه اسلیمی

کارگاه طراحی سرنوشت در دانشگاه فردوسی

جلسه ی یازدهم مورخ 23 بهمن 1392

دریافت فایل صوتی با حجم 10 مگابایت


پ.ن:

- بعد از تأخیر در بارگزاری اصوات کارگاه طراحی سرنوشت استاد حجت الاسلام دکتر نخاولی بدلیل تعطیلی میان ترم دانشگاه، إن شاءالله زین پس بطور منظم خلاصه ی متن و فایل صوتی جلسات تقدیم سروران معزز خواهد شد.

- دوستان دانشجوی مشهدی، علیکم به کارگاه طراحی سرنوشت...!

سیر و سلوک قرآنی | مراتب اعتلای نفس

پنجشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۲، ۱۰:۲۴ ب.ظ

وب سایت گفتمان برتر


مراقب دلتان باشید!

خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 24 بهمن ماه 1392

اگر می گوییم کاری ضروری است باید این ضرورت در عمل خود را نشان بدهد. اگر کسی کاری را پشت گوش بیندازد، بدون شک هنوز ضرورت آن را باور نکرده است. چندین جلسه است که در باب ضرورت محاسبه نفس با هم گفتگو کرده ایم. اگر این امر پذیرفتنی بود باید در این مدت به آن عمل می کردیم.

علم چندانکه بیشتر خوانی          چون عمل در تو نیست نادانی

در همه فضا  ها این صادق است. نمی شود عده ای درباره لزوم مطالعه هفته ها حرف بزنند ولی احدی دست به کتاب نبرد.

نه تنها این منوال، تلف کردن عمر است، بلکه از آنجا که حجت بر انسان تمام می شود، این حجت بر علیه انسان، او را زمین می زند. در روایت داریم که : هرکس علمی افزود و به هدایتش افزوده نشد، این علم اندوزی فایده ای به جز دوری خدا برایش ندارد.

صراحتاً بگویم، اگر کسی بدون عمل بیاید، این آمدن برایش ضرر دارد. این تذکر را چندین بار به خود و دوستان داده ام.

درباره قرائت قرآن هم همینطور است. خواندن بی تأثیر در عمل، جز خسارت چیزی ندارد: وَ نُنزِّلُ مِنَ الْقُرْءَانِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ  وَ لَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا: و ما از قرآن آنچه را براى مؤمنان مایه درمان ورحمت است، نازل مى‏کنیم وستمکاران را جز خسارت نمى‏افزاید.( اسراأ/82)

نمی فرماید تارکین قرآن ضرر می بینند. این برخورد بدون عمل است که خسارت به بار می آورد.

نباید جلسه آمدن هم مثل دیگر کارهای روزمره مان شود. ما آمده ایم که بشنویم که بفهمیم که عمل کنیم. همینجا می شود یک محاسبه راحت انجام داد؛ ببینیم در این چند ماه، هر شب یا شب در میان، برنامه ای ولو دو سه دقیقه برای محاسبه داریم یا نه. در غیر این صورت، خود را معطل نکنیم. باید در خود باز بینی کنیم.

استاد ما در دوره ای با شاگردانی جلسه داشتند که چندان اهل عمل نبودند. روزی وارد جلسه شدند و فرمودند: برخی از رفقا اهل عمل نیستند، جلسه تعطیل است.

بدانیم که هیچ کس، هیچ کاری برای ما نمی کند. حتی شفاعت هم بعد زمانی است که ما به خود تکانی داده باشیم. تا من که در حال غرق شدنم دستم را بالا نیاورم، بهترین نجات غریق نمی تواند کاری بکند. تنها کسی که می تواند کاری بکند، خود ما هستیم. باید اهلیت پیدا کنیم تا بدنبالش، شفاعت و رحمت و نجات بیاید، هرچند این تلاش ها برای دیگران قابل فهم نباشد. فردی، کسی از نزدیکانش را به جلسه ای نیمه خصوصی در محضر یک ولی خدا برده بود. اقتضای آن جلسه، انقلاب روحی افراد و گریه های شدید بود. آن فرد بعدا گفته بود: این مسخره بازی ها دیگر چیست؟

خلاصه مطلب اینکه: مراقب دلتان باشید!

ادامه بحث درجات صعودی نفس

روند بحث، تا اینجا اینگونه بود:

بحث محاسبه> ضرورت محاسبه>اهمیت نفس انسانی> بینهایت بودن سیر مثبت ومنفی نفس> درجات و درکات نفس

درکات نفس مطرح شد و در بحث درجات، درباره نفس لوامه و مؤمنه گفتگو شد. گفتیم که در این مرحله باید به آن نکته تقویت کننده ایمان مقیّد بود؛ یعنی محبتش را نسبت به دیگران، تابع محبت خدا قرار دهد. باید در این راه بسیار استقامت کرد. همه تفاوت مراتب انسان ها در میزان استقامت آنهاست و باید همه همت را روی استقامت در مسیر گذاشت. هر فرد پستی حتما مدتی خوب بوده است. عمده مطلب، حفظ خوبی هاست. اگر استقامت بورزیم، خدا تشنگی ما را بر طرف می کند و ساقی ما می شود.

مرتبه سوم؛ نفس مُؤیِّده

اگر در مرحله قبل پایداری کنیم، نفس، مثل رادیو قابلیت گرفتن امواج و تأییدات الهی را پیدا می کند و می شود نفس مؤیده. یعنی در بزنگاه ها هدایت الهی او را تأیید می کند.

هدایت تشریعی و تکوینی

هدایت بر دو گونه است. یکی هدایت تشریعی است که بواسطه انبیا و امامان و هر آنکس و شیئی، به ما می رسد. این هدایت حتی شامل اشقیا هم می شود و چه بسا بوسیله طبیعت و آفاق هم صورت بگیرد. در ماجرای قتل هابیل علیه السلام به دست قابیل، نمونه جالبی از این هدایت نهفته است. می دانیم که احکام مهم شریعت باید توسط نبی خدا به مردمان گفته شود، مخصوصا احکام ورود و خروج ما در این دنیا که از آن جمله، احکام دفن میّت است. اما می بینیم که قابیل پس از کشتن برادرش به اضطراب افتاد که: فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا یَبْحَثُ فىِ الْأَرْضِ لِیرُیَهُ کَیْفَ یُوَارِى سَوْءَةَ أَخِیهِ  قَالَ یَاوَیْلَتىَ أَ عَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِىَ سَوْءَةَ أَخِى  فَأَصْبَحَ مِنَ النَّدِمِین‏

پس [در کنار جسد برادرش سرگردان بود که‏] خدا کلاغى را برانگیخت که زمین را مى‏کاوید تا به او نشان دهد که چگونه جسد برادرش را پنهان کند. [با دیدن حرکات کلاغ‏] فریاد زد: واى بر من! آیا ناتوان و عاجز بودم از اینکه مانند این کلاغ باشم تا جسد برادرم را پنهان کنم؟! نهایتاً از پشیمانان شد( مائده/ 31)

می توان این احتمال را داد که نگفتن احکام دفن توسط حضرت آدم علیه السلام ، به دلیل نمردن فردی از انسانهای این دوره تا آنزمان بود. اما این را هم می توان گفت که خداوند میخواسته حتی قابیلِ قاتل را هم به حیرت و اضطرار بیندازد، بلکه زمینه توبه در او فراهم شود، زیرا در کارهای منفی، انسان گاهی ممتوجه ضعف خود می شود که متأسفانه قابیل متوجه نشد.

گاهی این هدایت به واسطه عقل به ما منتقل می شود و گاهی هم توسط انبیا دفعتا نه به صورت تجربه به ما می رسد؛ مثل علم به زبان که بر خلاف نظر دیرینه شناسان که می گویند انسان های اولیه زبان نمی دانستند، قرآن در سوره علق می فرماید: علَّمَهُ البیان. چراکه انسان اول پیامبر خدا حضرت آدم علیه السلام بود. علم استخراج و استعمال آهن نیز از این دست است.

گاهی هم هدایت الهی از راه این واسطه ها نمی رسد، بلکه در بزنگاه ها برای فردی که با آن کلید به آستانه نفس مؤیده رسیده در می رسد؛ حالا چه با به قلب انداختن، چه با تأییدات نفسانی.

گرفتاری های ما دو دسته اند:

 دسته اول آنجایی است که ما نمی دانیم چه باید کرد. نمی دانیم کدام راه را باید انتخاب کرد. در حقیقت، معضل ما، فهم موضوع و تکلیف است.

دسته دوم آنجایی است که می دانیم  راه درست کدام است اما روحیه و توان انجام آنرا نداریم که علت آن می تواند تنبلی، ترس و چیزهاس دیگر باشد. برادر یکی از علمای فاضل و با تقوای حاضر می گفت: در نوجوانیِ ایشان ما شب جایی مهمان بودیم. نیمه شب ایشان ناگهان گفتند: من برای نماز باید غسل کنم. این در حالی است که خیلی از ما در این موارد حیای مذموم به خرج می دهیم. این مسئله بسیار دامنگیر کسانیکه در دوران عقد جایی مهمانند می شود. این یعنی عزّت من پیش مردم مهمتر است از عزتم پیش خدا.

اینجا از آنجاهایی است که نیاز به تایید و مدد داریم. همه میدانیم که کار درست چیست اما ممکن است توان انجام را نداشته باشیم. ولی اگر کسی به سطح نفس مؤیده رسید  وَ أَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ(بقره/87) می شود ومن یتّق الله یجعل له مخرجاً(طلاق/2) می شود، یعنی بن بست برای او او معنی ندارد و ما چقدر به این طریق نیازمندیم.

مرتبه چهارم؛ نفس مطمئنه

اگر کسی به اقتضای موارد بالا عمل کرد به نفس مطمئنه می رسد. آنجا دیگر آرامش بر تمام وجودش حاکم می شود. البته آرامشی که مسبوق به تأیید الهی است  نه هر آرامشی. ممکن است کسی با انجام دادن کارهای روزمره اش به یک آرامشِ حاصل از فراغ بال برسد، این آرامش مورد نظر ما نیست.

اگر یک لیوان پر از آب را تکان بدهیم می ریزد و اگر تکان ندهیم نمی ریزد. اما اگر این لیوان متصل به اقیانوس شد، دیگر چه نیروی بیرونی می تواند آن را متلاطم کند؟ در اقیانوس هم آرامش دارد اما نه بخاطر عدم فشار بیرونی، بلکه به خاطر خودش. اگر تمام عالم هم بهم بریزد او باز هم آرام است.

معنی آیه شریفه ألا بذکر الله تطمئن القلوب این است که فقط با ذکر خدا دلها آرام می شود. این معنای انحصاری بودن آرامش حقیقی در یاد خدا،  از چینش کلمات و مقدم آمدن ذکر الله بر تطمئن القلوب حاصل می شود.

منشأ اضطراب، احساس ناتوانی در مشکلات است و منشأ آرامش احساس قدرت است. مثلا اگر کسی بهنگام استخدام در جایی، برادرش  مسئول استخدام باشد تا میزانی خیالش راحت است. اما اگر رئیس شرکت باشد به کلی خیالش از استخدامش راحت است و آرامش دارد. آرامش پایدار و حقیقی زمانی است که انسان، خود را در کنار قدرت نا متناهی الهی بداند. اصلا معنا ندارد مؤمن مضطرب باشد.  حالا اگر بر فرض، پدرش رئیس شرکت بود، کدام به او بیشتر آرامش می دهد؛ رئیس بودن پدر یا خدا بودنِ خدا؟

از ذهن به قلب

ایمان یعنی احساس خدا. علم مساوی با ایمان نیست. چه بسا چیز هایی که به آنها علم داریم ولی ایمان نداریم. ذکر هم یعنی احساس آن حقیقت مذکور. اگر حال آدم اینگونه بود، هیچ اضطرابی راه به درونمان پیدا نمی کند و هرچه اوضاع بدتر شود، آرامش بیشتر می شود. مگر غیر این بود که حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام هر چه به لحظه شهادتشان نزدیک تر می شدند، چهره شان درخشان تر می شد. شخصی سرطانی می گفت: من به این بیماری خیلی احتیج داشتم. افق دید را ببینید. او می داند که خدا یعنی علم، رحمت، قدرتِ ،... نامتناهی. و کافیست به این اقیانوس بیکران متصل شویم. اینها همه حاکی از افعال بود. نفس مطمئنه حالت نفس است که در آن استقرار پیدا کرده است. اگر کسی به اینجا رسید، دیگر از کمند وسوسه شیطان رهیده است. این مرحله مخصوص معصومین است هرچند راه برای دیگران بسته نیست البته برای اوحدی از اولیای الهی در هر قرنی، فردی.

مرتبه نهایی؛ نفس راضیه و مرضیه

اینجا دیگر خدا از او راضی است و عاشق اوست. اینجا موطن نفس راضیه و مرضیه است. سوره فتح، ظاهری دارد و باطنی هم دارد. ظاهر آن حاکی از ماجرای صلح حدیبیّه و فتح مکّه است. لُبّ آن اینست که هر که با خدا همراه باشد، خداوند، نصرتی منجر به فتح، نصیب او میکند.

باطن این سوره اشاره به درجات نفس است و می گوید نفسِ نفیس انسانی تا کجاها می تواند رشد کند. فتح یعنی گشوده شدن که در قرآن سه مرتبه برایش ترسیم شده است. مرتبه اول فتح قریب و نزدیک است, اموری به انسان گشوده می شود که آنچه قبلا درک نمی کرد حالا درک می کند. مرتبه دوم فتح مبین و آشکار است و مرتبه سوم؛ فتح مطلق است که به آن در سوره مبارکه نصر اشاره شده است. سوره ای که از آخرین سوره هاست و پیامبر فرمودند: نزول این سوره، برایم مژده مرگ را آورد. در این مرتبه چنان نفس، سعه پیدا می کند که عالم گنجایش او را ندارد.

ضرورت سوم محاسبه نفس

پس از برشمردن دو ضرورت محاسبه؛ یعنی اهمیت نفس و بینهایت بودن سیر صعودی و انحطاط نفس، از ضرورت سوم گفتگو می کنیم و آن جبران ناپذیری گذشته هاست: ما فاتَ مضی. آنچه از کف رفت دیگر گذشته است.اشتباهات را نمی شود جبران کرد. می گویند اول اندازه بگیر، آنگاه بِبُر، اول فکر کن، آنگاه حرف بزن و اول جوانب کار را بسنج سپس عمل کن. چراکه مثلا حرفی که زدیم دیگر تمام شد و رفت.

اگر امروز محاسبه نکردیم به این معنا نیست که فردا محاسبه نمی شویم. اسم خدا حسیب است و نام روز قیامت، یوم الحساب. فردا نشانمان می دهند. چیزی در نزد خدا گم نمی شود.

آیات نفس و عمل

این ایات چند دسته اند: نِسَاؤُکُمْ حَرْثٌ لَّکُمْ فَأْتُواْ حَرْثَکُمْ أَنىَ‏ شِئْتُم وَ قَدِّمُواْ لِأَنفُسِکمُ‏ْ  وَ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ اعْلَمُواْ أَنَّکُم مُّلَاقُوهُ  وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِین‏: زنان شما کشتزار شمایند، هر زمان و هر کجا که خواستید به کشتزار خود در آیید و چیزى براى خود پیش فرستید و خدا ترس باشید و بدانید که محققا نزد خدا خواهید رفت. و (اى رسول) اهل ایمان را بشارت ده‏( بقره/223) قرار گرفتن این فراز در کنار آیات ارتباطات همسری نشان می دهد که بخاطر رحمت خداوند می شود هر کاری را حتی ارتباطات زناشویی را تبدیل به کار خیر کرد. اگر بخواهیم انسانی باشیم باید حتی ارتباطات جنسی هم بوی الهی بدهد. برخی از شاگردان استاد ما پس از این ارتباطات چنان غرق مراقبه بودند که به گریه می افتادند. هر کاری می تواند زمینه رشد ما باشد.

دسته دوم آیاتی است که متذکر می شوند که اعمال ما و اثارشان نزد خدا کمرنگ نمی شود حتی اگر ما یادمان برود.

دسته سوم می گویند خود ما هم از اعمال در آنجا باخبر می شویم بلکه بالاتر از آن آنها را نزد نفس خودمان می یابیم: وَ مَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِکمُ مِّنْ خَیرٍ تجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ  إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیر: آنچه از کار نیک براى خود پیش فرستید آن را نزد خدا خواهید یافت. مسلماً خدا به آنچه انجام مى‏دهید، بیناست.(بقره/110) نفرموده تعلموه بلکه فرموده تجدوه یعنی همه اعمال زنده شده و در نفس آنها را حس می کنی: یُنَبَّؤُاْ الْانسَانُ یَوْمَئذِ  بِمَا قَدَّمَ وَ أَخَّر: آن روز است که انسان را به اعمالى که از دیرباز یا پس از آن انجام داده آگاه مى‏کنند(قیامه/13) یعنی به ریز کار هایمان خبر داده می شویم. در آیه بعد بالاتر از این را می فرماید: بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصیرَة: خود انسان می داند چه کرده است و نیازی به خبر دادن ما نیست. پرده های نفس که در روز کنار رفتن پرده ها کنار برود، همه چیز را در نفس خود می یابد. مثل اینکه در یک انباری به مرور زمان خرت و پرت های ریز و درشتی بیندازیم و در را ببندیم. ما یادمان می رود اما آن روز که صندوقخانه دلمان را می گشایند تمام افکار و نیّات و رفتارهایمان را آشکار می کنند. آنجا دیگر نه جای توجیه است و نه جای فریب: ذلک الیوم الحق. آنجا حقیقت محض است.

پس اگر محاسبه نکردیم، اینگونه نیست که محاسبه نشویم. در آن روز محاسبه بیرونی در کار نیست، صندوقچه دل باز می شود ولازم نیست کسی بگوید چه شده است. کسیکه مثلا مجسمه ای را ساخته است نیازی به گزارش کار ندارد. اثر او روشن ترین گزارش هاست. اینجاست که تجلی اسم ظاهر خداوند است و با ظواهر مواجهیم. اما آنجا تجلی اسم باطن است و آشکار شدن درون ها.

والحمد لله رب العالمین


حاشیه اسلیمی
جلسه ی سیر و سلوک قرآنی
با موضوع

پله های اعتلای نفس

دریافت فایل صوتی با حجم 10 مگابایت


در این زمینه بخوانید:

- سیر و سلوک قرآنی | شاه کلید روح ایمان

- سیر و سلوک قرآنی | پله های انحطاط نفس

- سیر و سلوک قرآنی | مسافر بینهایت همیشه بیدار است...

- سیر و سلوک قرآنی | تنها یکبار زندگی میکنیم...

سیر و سلوک قرآنی | شاه کلید روح ایمان

شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۲۷ ق.ظ
وب سایت گفتمان برتر

شاه کلیدِ روحِ ایمان

خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 17 بهمن ماه 1392

یادی از مرحوم ملا هادی سبزواری

در جلسه پیش اشاره شد که برخی از اشعار، حکمت اند. از آن جمله ساقی نامه ملا هادی سبزواری حکیم و عالم ربانی است که دارای درجات ملکوتی و مرتبه کمال و فنا بوده است. ایشان در راه بازگشت از مکه به کرمان می رسند  و با آن درجات علمی،  سالی به خدمت در مدرسه علمیه ای مشغول بودند. یک بار که مدرّس آنجاکتاب خود ایشان را به غلط تدریس می کرده، غیر مستقیم به او تذکر می دهد و مدرسه را برای همیشه ترک می کند. البته او این مدت را تحت دستوری به خدمت مشغول بوده و این امور را نمی شود سر خود انجام داد. اینان حقیقت را تنها در یک چیز می دیدند و آن چیزی نبود جز درک حق تعالی.

تمرینی برای تفکر

واضح است که همه ما هر آنچه را داریم، 100 سال دیگر نداریم. با این حساب او قرار باشد همه ما فردا بمیریم، چه در درون داریم تا با خود ببریم. چرا که بیرونی ها همه زائل می شوند و درونی ها می ماند. هر آنچه به عنوان داریی به آن نگاه می کنیم، اغلب در بیرون ماست. مرحوم مجلسی(ره) با آن همه تألیفات دینی پس از مرگ به خواب کسی می آیند و می گویند: هیچ کدام اینها دست مرا نگرفت.

سرمایه ما آن چیزهایی است که در درون حاصل شده است. خداوند این قدرت را به ما داده که سرمایه دار ترین موجود عالم بشویم. اهل حقیقت در می یافتند که آیا الآن وقت درس و تدریس است یا جارو کشیدن در یک مدرسه.

عزیزان، سروران، گِرد آمدن ما در اینجا برای صرف گفتگو و شنیدن نیست. استاد ما می فرمود: مرحوم قاضی قریب 100 شاگرد داشتکه خیلی از آنها به جایی نرسیدند، چراکه تنها می آمدند و می شنیدند و می رفتند.

تمام عالَم، پند و موعظه می شنوند، ولی چرا این وضع در جهان حاکم است. اینها باید تمرین فکری و عملی شود.

تمرینی دیگر

شب، قبل از خواب، با هر فعالیت در هر سطحی هستید، تصور کنید که به دلیل یک تصادف، دست و پایتان، فلج شود و حتی زبان هم از کار بیفتد. در این حال چقدر از زندگی لذت می بری؟ از چه لذت می بری؟ اگر با این فرض ببینی که هیچ برای لذت بردن نداری یعنی همه دارایی هایت، بیرونی بوده است. فراموش نکنیم که رشد ما تابعِ کارهای درونی ماست. می توان با دست و پا و زبان از کار افتاده، آن به آن رشد کرد. سخت است اما می شود. بزرگترین معجزه همین آدم شدن است. در فضایی که کسی برای خود  و رشد درونی اش برنامه ندارد، برنامه داشتن و کار کردن، معجزه است. به همان میزان که کشش های بیرون بیشتر می شود، ما باید دقیق تر حرکت کنیم.

ملاهادی سبزواری از این افراد بود. او زمانی کشاورزی می کرد. عادتش این بود که بعد از برداشت محصول، چند روزی گندم ها را رها می گذاشت و سپس جمعشان می کرد و می گفت: بگذار مورچه ها و پرندگان هم سهم خودشان را بردارند.

حضرت موسی علیه السلام نیز قبل از پیامبری اش، چوپانی می کرد. روزی بره ای ار گله جدا شد. هر چه حضرت به دنبالش رفتند او سریع تر می دوید و دور تر می شد. وقتی حضرت نفس زنان و خیس عرق به او رسیدند و گرفتندش به جای تندی با او نوازشش کردند و فرمودند: اگر به من رحم نمی کنی به خودت رحم کن. نمی گویی گرگ تو را می خورد؟   همانگاه خطاب آمد که این فرد به درد پیغمبری می خورد.  البته فقط همین کار او را لایق پیامبری نکرد. فکر و خُلق و خویش منشأ این رفتار ها بود.

"مِی " در اصطلاح عرفا

مِی یعنی آن چیزی که سالک را از غیر و از خودش می رهاند. از همین روست که گفته اند: تا حق دو قدم بیشتر راه نیست. گام اول را بر سر همه چیز بگذار تا گام دوم را در محضر حق باشی.

ملّا هادی در سه روز آخر عمرش در حالت جذبه به سر می برده و تنها، هنگام اذان چشم هایش را باز می کرده است. رفقا! راه رسیدنی است و عده ای این راه را رفته اند.

ادامه بحث محاسبه

دو نکته درباره بلایا:

یک- وسعت دید ما به اندازه ظرفیت وجودی ماست. در تحلیل  قضایا و بلایا، ما در حد توانمان سعی در کشف روابط هستی می کنیم. اما ملکوتیان چه بسا ما را با لبخندی می نگرند. ما مثل مورچه ای هستیم که در میان یک قالی ایستاده و تلاس می کند ابعاد آن را با اتکا به ظواهر مشهودش تخمین بزند. مثلا در ماجرای سر بریدن آن بچه توسط حضرت خضر علیه السلام برای جلوگیری از فساد پدر و مادرش، ما با خود می گوییم اگر اینطور است، اصلا چرا این بچه بدنیا آمد که بخواهد کشته شو. نکته اینجاست که در تحلیل یک قضیه تنها یک بُعد دخیل نیست و چه بسا متغیّر هایی که از دید ما پنهانند.

از طرفی نباید با معیاری سطحی اینطور قضاوت کنیم که کمی و زیادی  بلا نشانگر خوبی و بدی افراد است. در این عالم محاسبات حکیمانه و فراوانی هست که برای علم به همه آنها نیازمند علمی نا متناهی هستیم.

دو- بلا در تمام حالات، خیر است. اصلا کسی که ظرفیت خیر را ندارد بلا به سراغش نمی آید. بلا برای هر کسی به یک نحوه می آید. انبیا که از بزرگترین بلاکش های این عالمند دچار این ابتلا می شدند که مردم را با تمام وجود دعوت به خیر می کردند و آنها با تمام وجود به آنها پشت می کردند. نکته اینجاست که با تحمل بلایا در نفس، سعه ایجاد می شود. حضرت استاد حسن زاده آملی می فرمودند: نشده است که کسی زجرم بدهد و بعد آن فتحی حاصل نشود.

بچه ای که درکوچه کتک خورده، بیشتر مورد رحم پدر و مادر است.

خلق را با تو همی بدخو کند      تا تو را چهره، از آنسو کند

البته حساب رسول خدا دیگر توسعه وجودی نیست که در این مقال بحث از آن نمی گنجد. خلاصه اینکه بهیچ عنوان قضاوت در این امور جایز نیست. قضاوت نیاز به احاطه باطنی دارد.

یک تکه مِس چه بسا ارزش چندانی نداشته باشد. همین اگر کمی چکش بخورد با ارزش تر می شود و به میزان تحمل چکش هایی که در اصل برای زینت دادن او هستند، ارزشش بالا می رود. به شرطی که اولاً مس باشد و ثانیا تحمل کند. از آنطرف باید چکش بیاید و از اینطرف ما باید خودمان را مِس کنیم. انسان اگر قیمت بلا را بفهمد، هیچ گاه در برابر آن نمی شکند.

درجات اعتلاء نفس

در بحث اهمیت محاسبه، برای شناخت اجمالی شیء مورد محاسبه که همان نفس ما باشد، در جلسات گذشته درکات انحطاط نفس را برشمردیم. در جلسه گذشته از درجات عروج نفس، در ابتدا به نفس لوّامه اشاره کردیم.

درجه دوم؛ نفس مؤمنه

گاهی پیش می آید که حال خوشی داریم ولی شیطان خیلی راحت می آید و آن را از کفمان می برد. حال خوشف زمینه ساز حرکت بیشتر است، ولی مثل ماهی است و به سختی می توان نگهش داشت. باید دودستی به آن چسبید وگرنه می رود. گاهی حال خوش زیارت با یک برخورد در بازار می پرد.

مرحوم علامه طهرانی می فرمودند: "بعد از جلسه سرتان را پایین بیندازید و به خانه بروید و سریع بخوابید." این جلسات برای رشد است، نه کاغذ پر کردن. علمی که در کاغذ ها باشد، دزد می برد. درجات نفس باید در درون حاصل شود نه در ذهن و حافظه.

با این تفاسیر، اگر کسی توجه کرد که در هنگام وسوسه شیطان با آن مقابله کرد و اگر از دستش در رفت، سریعا توبه جدی کند به حالت بالاتری دست می یابد که آن را نفس مؤمنه می گویند. روایات به ما می گویند که این مرتبه همان روح ایمان است. در آیه آخر سوره مبارکه مجادله می خوانیم: لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشیرَتَهُمْ أُولئِکَ وَ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

گروهى را که به خدا و روز قیامت ایمان دارند، نمى‏یابى که با کسانى که با خدا و پیامبرش دشمنى و مخالفت دارند، دوستى برقرار کنند، گرچه پدرانشان یا فرزاندانشان یا برادرانشان یا خویشانشان باشند. اینانند که خدا ایمان را در دل‏هایشان ثابت و پایدار کرده، و به روحى از جانب خود نیرومندشان ساخته، و آنان را به بهشت‏هایى که از زیر [درختان‏] آن نهرها جارى است درمى‏آورد، در آنجا جاودانه‏اند، خدا از آنان خشنود است و آنان هم از خدا خشنودند. اینان حزب خدا هستند، آگاه باش که بى‏تردید حزب خدا همان رستگارانند.

این آیه نکات فراوانی دارد که از آن جمله:

    * خطاب آیه با کسانی است که به ایمان التزام دارند و ازین رو خداوند، ایمان را در وجودشان ثبت می کند.

    * شاه کلید این ثبت ایمان نیز در آیه آمده است. می فرماید باید هیچ چیزی در نظرت محبوب تر از خدا نباشد حتی اگر نزدیکانت باشند. اگر این مقدار تعهد داشته باشد و از خود بگذرد، دیگر ملاک نفرت و محبت در وجودش خدا می شود، نه خودش. اگر این کار را کرد کَتَبَ فی‏ قُلُوبِهِمُ الْإیمانَ و أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ.

    * اگر در کارهایمان تأیید روحانی الهی نداریم، پس باید در حصول مقدمات آن که ذکر شد تلاش کنیم.

خَلط بین جهات تکوینی و واقعی

در جلسه پیش در مسئله خلود در جهنم ادکی گفتگو کردیم. کسی که در دلش عناد نداشته باشد، در عذاب مخلّد نیست. چراکه عناد و استکبار، بدترین جهل ها هستند. شیطان از این دسته است و باید گفت، این دسته در برابر کل نظام انسانی قلیلند.

حالا سوال اینجاست وظیفه و تکلیف ما نسبت به اینهایی که در نهایت به بهشت می روند و در این عالم جانی و فاسدند چیست؟ اینها هیچ کدام تکلیف ما را ساقط نمی کنند و ما باید در صورت تاثیر و تحقق شرایط، در تمام سطوح امر به معروف و نهی از منکر وارد شویم.

 پیامبر فرمودند: حمزه و قاتلش، هر دو در بهشتند. چراکه آن غلام در نهایت توبه کرد. حالا با فرضِ علم به این قضیه به نظر شما اگر ما در آن جنگ با آن فرد در جبهه مقابل، مواجه می شدیم، وظیفه ما چه بود. قطعا باید در مقابل او می کردیم و اگر قبل توبه اش او را پس از قتل حضرت حمزه می کشتیم، او به جهنم می رفت. مرگ در عموم موارد یعنی او قابلیت تغییر ندارد.

مثل اعلای آن، امیر المومنین است. ایشان در جنگ ها، انتخابی می کشتند و با چشم باطن بین اگر ذریه صالحی در نطفه فرد مقابل می دیدند، او را نمی کشتند. حال، وظیفه ما که چنین چشمی نداریم چیست؟ ما باید با حکم به ظاهر بجنگیم. البته فراموش نشود که اگر ما نمی بینیم، خدا کور نیست و آن فردی را که باید بمیرد در تیر رس ما قرار می دهد. چه بسا کسانی که در نهایت به بهشت می روند ولی به دست دوستان خدا کشته می شوند. چه بسا کسی که ما حکم به فسق او می دهیم اگر حق بر او آشکار شود ویقین کند، چشم بسته تن به حکم امام معصوم بدهد. مسئله، مسئله درون هاست. خداوند قلبی را که توحید در آن وارد شده، برای همیشه نمی سوزاند.

در این میان مانباید جهات تکوینی و جهات حقیقی و واقعی را با هم خلط کنیم. یک منافق در قبرستان مسلمانان دفن می شود با اینکه از هر کافری بدتر است. چرا؟ چونکه ما مأمور به ظواهریم و نظام، نظام ظواهر است.

کدام علم برای عمل، حُجّیت آور است؟

نویسنده کتاب شهید جاوید درباره حرکت سید الشهدا چنین تحلیل می کند که ایشان نمی دانسته اند که چه مسائلی در کربلا پیش می آید، وگرنه به کوفه رفتن خودکشی می بود. مرحوم علامه طباطبایی سعی زیادی کردند تا حاقّ مسئله را برای ایشان جا بیندازند اما نشد، زیرا حرف جدید و عمیق با یکی دو بار شنیدن جا نمی افتد. چه بسا که بار ها باید نقد و بررسی شود تا به حقیقت امر دست یافته شود.

پاسخ این است که ما 3 نوع علم داریم:

اول؛ علمِ مادون حجّیت است. حجیّت یعنی ملاک و مبنای تصمیم گیری. ازاین نوع علوم خواب ها وبه دل افتادن هاست. آن به دل افتادنی ملاک است که به دل صافی نوری بتابد وگرنه باید حدّ خود را دانست.

دوم؛ علمی که حجت آور است. یعنی همان که با عل ظاهری و نقل صحیح ظاهری حاصل می شود و یا با قرائنی که جایگزین آنهاست که یقین حاصل نمی کند ولی اطمینان ، آری.

سوم؛ علوم مافوق حجّیت است. در باب این این علوم کمتر بحث شده است و عدم آشنایی با مختصات آنها مشکلاتی را پدید اورده است. علم ما فوق حجیّت، مبنا و ملاک عمل نیست، مگر آنکه وظیفه و تکلیفی از سوی خدا صادر شده باشد.

در آیه 94 سوره توبه آمده: وَ سَیرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ ...‏

قطعا خدا و پیامبرش اعمال شما را خواهند دید.

سین در اینجا یعنی قطعا. حالا با این علم قطعی رسول الله، ایشان می فرمایند: من در دادگاه بین شما بر اساس دلایل ظاهری حکم می کند، هر چند می دانم که مجرم کیست. مبادا بگویید رسول خدا حکم به برائت ما کرد که جایتان در جهنم خواهد بود.

آن علم ملکوتی اصلا ملاک عمل نباید باشد.

 در آیه آخر سوره مجادله که قبل تر ذکر شد، نکته دیگری هست که می گوید امتحان های سخت درست سر بزنگاه ها سر می رسند. آنجا که امر خدا با امر باطنی تضاد دارد چه می منیم. این امتخان ماست. برای انبیا انجایی بزنگاه است که امر خدا باعقل ظاهری در تضاد است؛ مثل امر به سر بریدن فرزند. همه ما دچار این امتحانات میشویم و آنان که موفق به گذرندن آن می شوند ، به عضویت تیم خدا در می آیند، یعنی می شوند حزب الله. اینها هوسی جز خدا ندارند. کسی که برای خدا دوست بدارد وبرای خدا کینه بدارد و برای خدا عطا کند همو از کسانی است که ایمانش کامل شده است.

البته امتحان های الهی همیشه یک جور نیست ولی اگر نیت خالص باشد خدا نمی گذارد انسان شکست بخورد. مثل آن پدر و مادر که بعد از سر بریدن فرزندشان بدست حضرت خضر علیه السلام خداوند به آنها دختری عنایت کرد که 70 پیغمبر از نسل او زاده شدند.

علی عله السلام می فرمایند: به حقیقت ایمان نمی رسد مگر کسیکه ملاک حبّ و بغضش خدا باشد.

پس طبق آیه و روایت از امیر المؤمنین، شاه کلید رسیدن به نفس مؤمنه همین حبّ و بغض برای خداست.

الحمد لله رب العالمین

حاشیه اسلیمی

جلسه ی سیر و سلوک قرآنی مورخ 17 بهمن ماه 1392
با موضوع

شاه کلید روح ایمان

دریافت فایل صوتی با حجم 10 مگابایت

***
جلسه ی سیر و سلوک قرآنی مورخ 3 بهمن ماه 1392
با موضوع

پله های انحطاط نفس

دریافت فایل صوتی با حجم 10 مگابایت


در این زمینه بخوانید:

- سیر و سلوک قرآنی | پله های انحطاط نفس

- سیر و سلوک قرآنی | مسافر بینهایت همیشه بیدار است...

- سیر و سلوک قرآنی | تنها یکبار زندگی میکنیم...

- سیر و سلوک قرآنی | هنر دین، جمع بین همه ی قوا با مرکزیت عاقله