تفسیر آیات سوره ی یوسف :: گفتمان برتر

گفتمان برتر

دغدغه نوشت های یک طلبه ی تمدن گرا

گفتمان برتر

دغدغه نوشت های یک طلبه ی تمدن گرا

گفتمان برتر

امروز ما در یک چالش عظیم قرار داریم با مراکز قدرتى که فکر آنها این است که اگر این نظام کارآمدى خود را به‌طور کامل اثبات کند، عرصه براى آنها تنگ خواهد شد؛ کمااین‌که همین الان هم آنهامى‌بینند در مقابل نظام جمهورى اسلامى کم‌کارى کرده‌اند که نظام ما توانسته به پیشرفتهایى که دوستان اشاره کردند، نایل آید.گفتمان عدالت، یک گفتمان اساسى است و همه چیز ماست. منهاى آن،جمهورى اسلامى هیچ حرفى براى گفتن نخواهد داشت؛ باید آن را داشته باشیم.
در دهه‌ی چهارم انقلاب، گفتمان اصلیِ، پیشرفت و عدالت است؛ پیشرفت در همه‌ی ابعاد علمی و اقتصادی و اخلاقی و فرهنگی، و عدالت همه‌جانبه در توزیع فرصتها و امکانات مادی و معنوی.گفتمان یعنى یک مفهوم و یک معرفت همه‌گیر بشود در برهه‌اى از زمان در یک جامعه. آنوقت، این میشودگفتمان جامعه.این گفتمان را باید همه‌گیر کنید؛ به‌گونه‌یى که هر جریانى، هر شخصى، هر حزبى و هر جناحى سر کار بیاید، خودش را ناگزیر ببیند که تسلیم این گفتمان شود؛ یعنى براى عدالت تلاش کند و مجبور شود پرچم عدالت را بر دست بگیرد؛ این را شما باید نگه دارید و حفظ کنید.لازمه‌ی تحقق الگوی اسلامی–ایرانی پیشرفت و رسوخ آن در میان نخبگان، گفتمان‌سازی آن در جامعه است. این گفتمان سازى براى چیست؟ براى این است که اندیشه‌ى دینى، معرفت دینى در مخاطبان، در مردم، رشد پیدا کند. اندیشه‌ى دینى که رشد پیدا کرد، وقتى همراه با احساس مسئولیت باشد و تعهد باشد، عمل به وجود مى‌آورد و همان چیزى میشود که پیغمبران دنبال آن بودند. فرهنگ صحیح، معرفت صحیح...
(آیت الله العظمی امام خامنه ای روحی له الفداء)
***
صفحه اختصاصی سایت گفتمان برتر در نرم افزار تلگرام
https://telegram.me/goftemanbartar
شناسه کاربری صفحه:
@goftemanbartar
شناسه کاربری مدیرسایت:
@gofteman

پیوندهای روزانه

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تفسیر آیات سوره ی یوسف» ثبت شده است

سیر و سلوک قرآنی | نفس لوّامه؛ اولین پله صعود

سه شنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۲، ۰۳:۳۱ ب.ظ

وب سایت گفتمان برتر


بلا نعمت خاص پروردگار است

خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 10 بهمن ماه 1392
سیر مباحث

از قرار گرفتن محاسبه بین دو امر به تقوا در آیه محاسبه به اهمیت آن پی بردیم. تقوا به معنای حفظ است. پس محاسبه امری ویژه است با دقت ویژه است. نفس، آخرین تجلی ممکن حق تعالی و کسی است که امین خدا در نظام هستی و خلیفه تام و مطلق خداوند است. فرشتگان نیز نتوانستند بار این امانت را به دوش بکشند. آنقدر عظیم است که برای معرفت آن نیز باید حرکتی بلند کرد. چنان ارزشی  دارد که تمام عالم خلق شده که او بیاید. سجده همه ملکوتیان به آدم ، معنای عملیاتی اش این بود که همه باید برای به هدف رسیدن آدم، کمک کنند.

 از دست دادن نفس، مثل فقدان دیگر چیز ها نیست. مسئله سیر ما از مثبت تا منفی بینهایت است و باید آن را به دقت ارزیابی کنیم.

زلیخای موحد

در جلسه گذشته به مناسب معرفت اجمالی نفس در درکات آن و نقش ابتلائات در جلوگیری از این سقوط به داستان حضرت یوسف علیه السلام رسیدیم. سوالی باقی ماند که اندکی به آن می پردازیم:

مشهور مفسرین جمله و ما أبرّء نفسی را به یوسف نسبت داده اند. دلیلش هم مضامین توحیدی این جملات است که که صدورش را از زلیخا ظاهرا بعید می نماید. این جملات دو معنای توحیدی را حداقل در بر دارند؛ یکی توجه به امّاره بودن نفس و دیگری توجه به رحمت خدا و لزوم آن برای عدم سقوط. متأسفانه عدم توجه به تبیین های قرآن این برداشت ها را در پی دارد. قرآن کتاب دقت های اعجازی است، نه یک کتاب دم دستی. باید با دقتی فوق وسواس گونه آن را کاوید. البته نظرات مطرح شده از جانب متکلم، وحیِ مُنزَل نیست هر چند سعی شده روشمند باشد.

گفته شدکه آیا می توان باور کرد آن یوسفی که در زندان از ثانیه ها برای تبلیغ دین خدا نمی گذشت( ماجرای آن دو هم زندانی ایشان)، در آن 20 سالی که زلیخا او را بزرگ می کرد، چیزی از معارف الهی به او نرسانده باشد؟ اما زلیخا برای پذیرش حق، دو مانع بزرگ داشت؛ یکی شهوت و دیگری نخوت و غرور. شهوتش که با فضاحت و سر شکستگی و نا امید شدن از یوسف، شکست و غرورش در دادگاه فرعون مصر. وقتی که عزیز مصر آن خواب عجیب را دید و آن هم زندانی او را به یوسف زندانی راهنمایی کرد، برای تعبیر خواب به دنبال یوسف فرستادند. یوسف علیه السلام با کیاست از این فرصت استفاده کرد و گفت: تا وقتی که تکلیف آن اتهامی که در ماجرای زنان به من زده شد، روشن نشود، از زندان بیرون نمی آیم. جالب اینجاست که حضرت نفرمود چرا شخص زلیخا مجلس را برپا کرد.

در دادگاه زلیخا که سدّ غرورش در هم شکسته شده بود به فوران آمد و همه معارفی که پشت سد سالیانی مانده بود، فوران کرد وگفت: الآن حَصحَص الحق. این حق، بیگناهی یوسف نبود. زیرا آن حقیقت با شهادت آن بچه در همان موقع آشکار شد. عزیز مصر هم انسان کریمی بود. به یوسف گفت تو از این ماجرا بگذر و به زلیخا گفت تو هم استغفار کن، البته نه استغفار ریج در میان ما. حق در اینجا همان حقیقت است که پس از دریده شدن پرده غرور برای زلیخا آشکار شد. با دقت در واژه حصحص نکته ای بلاغی به ما می گوید وقتی واژه های هم معنیِ آشنا تر موجود است مثل ظَهَر، بانَ، خلاف بلاغت است که از واژه غریبی مثل حصحص استفاده کرد. لابد گوینده حکیم از آن مقصودی داشته است.

حصّه یعنی بهره، بخش و قسمت. و حصحص یعنی روشن شدن پس از گذشت بخش ها و مراحل. آهنگ کلمه نیز شبیه نفس نفس زدن های کسی است که از کوه بالا می رود. زلیخا با این کلمه می گوید حقی که سالیانی به واسطه تعالیم یوسف موجود بود، حالا در جانم نفوذ کرد. سپس صحنه جرم را گزارش می دهد. معلوم است که را ه طی کرده که سخنانی چنان توحیدی می زند وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسىِ  إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ  بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبىّ‏ِ  إِنَّ رَبىّ‏ِ غَفُورٌ رَّحِیم‏: من خود را از گناه تبرئه نمى‏کنم زیرا نفس طغیان گر بسیار به بدى فرمان مى‏دهد مگر زمانى که پروردگارم رحم کند زیرا پروردگارم بسیار آمرزنده و مهربان است. ( یوسف/ 53)

پادشاه هم بعد اینها دوباره فرمان می دهد یوسفی که هنوز در زندان است را بیاورند ولی اینبار برای اینکه او را از خاصان دربار کند.

بلا؛ آخرین عملیات نجات بخش

بَلا، مانع زدایی می کند. پدر و مادر مهربانی که می خواهند ویتامین  به بدن فرزندشان برسد به او میوه شیرین می دهند. اگر کمبود ویتامین با آن حاصل نشد، شربت تلخ می دهند و اگر باز هم نشد با آمپول دردناک آن را جبران می کنند. بلا، مثل این آمپول است و شدت آن به کمبود ها و نقایص ما برمی گردد. هر چه کمبود ها بیشتر باشد بلاها بیشترند هر چند بلا ها ظاهرا از جانب خودمان صادر شود. گاهی احتیاط را رعایت نمی کنیم و در اثر تصادف فلج می شویم. گاهی هم در اثر تربیت نادرست فرزند ناخلفی تربیت می شود. اما همه مسئله این ها نیست. همه این مشکلات می تواند زمینه رشد یا انحطاط ما باشد.

خداوند هیچگاه تهدید محض ولو برای عقوبت ندارد. می خواهد عقوبت را بچشیم تا زمینه رشدمان فراهم شود. هیچ کجا در این عالم یک طرفه نیست. در نظام ربط ما با خدا همواره منفذی برای رشد هست. زندانِ عمل می تواند زمینه ارتقای ما باشد. بلا نعمت خاص پروردگار است.

بلا چند ویژگی دازد که زمینه جهش را فراهم می کند: اول اینکه به انسان حال تضرّع می دهد. دل می شکند، چرا که سیلی خورده است. دوم اینکه این معرفت و تذکر حاصل می شود که ما چقدر فقیریم و او چقدر غنی و بی نیاز از ماست. تا دل نشکند و متوجه موقعیت خود نشویم، برگشتی صورت نمی پذیرد. مبتلی حتی اگر کافر هم باشد، دعایش مستجاب می شود: فَإِذَا رَکِبُواْ فىِ الْفُلْکِ دَعَوُاْ اللَّهَ مخُْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نجََّئهُمْ إِلىَ الْبرَِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُون‏: [مشرکان تا در امنیت و آسایشند، بر آیین شرک تعصّب دارند،] پس زمانى که در کشتى سوار مى‏شوند [و در وسط دریا امواج خطرناک آنان را محاصره مى‏کند] خدا را در حالى که ایمان و عبادت را براى او [از هرگونه شرکى‏] خالص مى‏کنند، مى‏خوانند، و چون به سوى خشکى مى‏رهاندشان به ناگاه به آیین شرک روى مى‏آورند،(عنکبوت/65).

از جمله ی: به سوى خشکى مى‏رهاندشان، معلوم است که دعایشان مستجاب شده است.

خداوند ما را برای جهنم خلق نکرده است. از غذاب دنیایی به ما می چشاند تا گرفتار غذاب سخت آخرت نشویم. هر چند بلا جلوه های مختلف دارد. حداقل آن برای کافر رجعت است و برای مومن، ریزش گناه است. گفته اند خانه بی بلا، پُر بلاست. همه ما جیره ای قطعی برای بلا داریم. برای مومنین خوب، بلا امتحان و ارتقاست. و برای اولیا، اوج گرفتن در ولایت: البلاء للولاء.

در ضمن، این تفکر غلطی است که برخی گمان می کنند بلا بیش از ظرفیت آنهاست. اینطور نیست، بلکه بلا به میزان ظرف ما و بلکه کمتر است. این ماییم که ظرفیت خود، حتی ظرف جسمانی خود را نمی دانیم. شاهدش اینکه چه بسیار به گمان اینکه فعالیتی را می توانیم، انجام می دهیم، و فردایش از شدت فشار بیمار می شویم.

از آنجا که نفس پیامبر بیشترین سعه را دارد، بیشترین بلا از آن او می شود، ولی چون وجودش مثل اقیانوس است، هیچ موج سهمگینی نمی توتند آن را طوفانی کند.

هر گاه هم که بلا بسیار فشار می آورد یا آدمی دچار ضعفی جدی است یا باید منتظر یک ارتقاء جدی باشد. اگر جیره بلا بر جیره نعمت بچربد معمولش این است که انسان رو به رشد است و اگر جیره نعمت بچربد باید نگران بود که آیا رو به سقوط است یا نه. به اولیای الهی در بلاها چنان پاداشی می رسد که در رخا و راحتی نمی رسد.

درجات صعودی نفس

در این جلسه در اشاره به درجات صعودی انسان تنها به نفس لوّامه اشاره می کنیم. در قرآن حد اقل به 5 مرحله از این مراتب اشاره می شود. نفس لوّامه ، نفس هشدار دهنده و بیدار کننده است که در تمام افرادی که در سطح اسلامند باید موجود باشد.

مغالطه بین حقانیت و نجات

توضیح اینکه اکثر مردم را خداوند ، اهل نجات می کند ولو با گذراندن عذاب های شکننده. ما با تنگ نظری خودمان تنها در روری زمین عده ای از شیعیان را اهل نجات می دانیم. اگر فقط در عالم قرار است 5 درصد به بهشت بروند که خلق خدا بیهوده می شود. عده ای همین مسئله را دست آویز قرار می دهند و می گویند که حق در تمام انسان ها و مسیر ها پخش است و همه بهره ای از آن دارند. این همان معنای پلوراریسم است. این گروه بین حق و نجات مغالطه کرده اند، درحالیکه نجات، غیر از حقّانیت است. به عنوان مثال یک معلم ریاضی مسئله ای را برای دانش آموزان طرح می کند که جواب آن رادیکال 2 می شود. یک نفر به جواب درست می رسد و تمام نمره را می گیرد. اما معلم شرط کرده است هر کس به میزانی که مسیر حل مسئله را درست برود، نمره می گیرد. این در حالیست که جواب درست فقط رادیکال 2 است. حقانیت یک چیز است هر چند اگر کسی به واسطه رحمت پروردگار بهره ای از نجات ببرد.

با همین قاعده اگر اوّلا کسی مشرک نباشد و مثلا در مسیحیت خود قائل به وحدانیت خداوند باشد و به آموزه های دین خود هم پایبند باشد.

و ثانیادر مسیر تحقیق حق بدون تعصب بیفتد، اگر در اینحال از دنیا رفت، اهل نجات می شود ولو بعد مدت ها عذاب. که عذاب آخرت اندک آن هم بسیار است. خداوند باطنی را که در آن نور توحید تابیده را محال است مخلّد در عذاب کند. دعای کمیل هم به همین مضمون تصریح می کند. یا فردی مسلمان که اعتقادش درست است اما عملش فاسقانه است همینگونه است.

نفس لوّامه از حالت اسلام سرچشمه می گیرد. اصل دارایی ما در باطن است نه در اعمال. می شود ظاهرا عادل و بشود پشت سرش نماز خواند ولی در درون بسیار هم آدم پستی باشد. نفس لوّامه اگر نباشد، آدمی نماز و روزه اش به راه است ولی در حال سقوط است. لوّمه یعنی ملامت گر شدید. اگر می بینیم که ملامت های به حقِّ بیرونی از ملامت های درونی بیشتر می باشد یعنی نفس لوّامه خراب کار می کند.

الحمد لله ربّ العالمین

حاشیه اسلیمی

 جلسه ی سیر و سلوک قرآنی با موضوع

نفس لوّامه؛ اولین پله صعود

دریافت فایل صوتی با حجم 10 مگابایت

 حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام نخاولی در جلسه ی سیر و سلوک قرآنی مورخ 19 دی 1392

با موضوع بررسی اهمیت محاسبه ی نفس

دریافت فایل صوتی با حجم 10 مگابایت


در این زمینه بخوانید:

- سیر و سلوک قرآنی | پله های انحطاط نفس

- سیر و سلوک قرآنی | مسافر بینهایت همیشه بیدار است...

- سیر و سلوک قرآنی | تنها یکبار زندگی میکنیم...

- سیر و سلوک قرآنی | هنر دین، جمع بین همه ی قوا با مرکزیت عاقله