حجت الاسلام مهدی نخاولی :: گفتمان برتر

گفتمان برتر

دغدغه نوشت های یک طلبه ی تمدن گرا

گفتمان برتر

دغدغه نوشت های یک طلبه ی تمدن گرا

گفتمان برتر

امروز ما در یک چالش عظیم قرار داریم با مراکز قدرتى که فکر آنها این است که اگر این نظام کارآمدى خود را به‌طور کامل اثبات کند، عرصه براى آنها تنگ خواهد شد؛ کمااین‌که همین الان هم آنهامى‌بینند در مقابل نظام جمهورى اسلامى کم‌کارى کرده‌اند که نظام ما توانسته به پیشرفتهایى که دوستان اشاره کردند، نایل آید.گفتمان عدالت، یک گفتمان اساسى است و همه چیز ماست. منهاى آن،جمهورى اسلامى هیچ حرفى براى گفتن نخواهد داشت؛ باید آن را داشته باشیم.
در دهه‌ی چهارم انقلاب، گفتمان اصلیِ، پیشرفت و عدالت است؛ پیشرفت در همه‌ی ابعاد علمی و اقتصادی و اخلاقی و فرهنگی، و عدالت همه‌جانبه در توزیع فرصتها و امکانات مادی و معنوی.گفتمان یعنى یک مفهوم و یک معرفت همه‌گیر بشود در برهه‌اى از زمان در یک جامعه. آنوقت، این میشودگفتمان جامعه.این گفتمان را باید همه‌گیر کنید؛ به‌گونه‌یى که هر جریانى، هر شخصى، هر حزبى و هر جناحى سر کار بیاید، خودش را ناگزیر ببیند که تسلیم این گفتمان شود؛ یعنى براى عدالت تلاش کند و مجبور شود پرچم عدالت را بر دست بگیرد؛ این را شما باید نگه دارید و حفظ کنید.لازمه‌ی تحقق الگوی اسلامی–ایرانی پیشرفت و رسوخ آن در میان نخبگان، گفتمان‌سازی آن در جامعه است. این گفتمان سازى براى چیست؟ براى این است که اندیشه‌ى دینى، معرفت دینى در مخاطبان، در مردم، رشد پیدا کند. اندیشه‌ى دینى که رشد پیدا کرد، وقتى همراه با احساس مسئولیت باشد و تعهد باشد، عمل به وجود مى‌آورد و همان چیزى میشود که پیغمبران دنبال آن بودند. فرهنگ صحیح، معرفت صحیح...
(آیت الله العظمی امام خامنه ای روحی له الفداء)
***
صفحه اختصاصی سایت گفتمان برتر در نرم افزار تلگرام
https://telegram.me/goftemanbartar
شناسه کاربری صفحه:
@goftemanbartar
شناسه کاربری مدیرسایت:
@gofteman

پیوندهای روزانه

۷۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حجت الاسلام مهدی نخاولی» ثبت شده است

طراحی سرنوشت | جلسه ی هجدهم

پنجشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۷:۳۰ ب.ظ

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام و المسلمین نخاولی در کارگاه طراحی سرنوشت مورخ 3 اردیبهشت 1393
گاهی اوقات انسان از این جهت غافل می شود که درهمان فضای فکری ای که دارد، الگوهایش چه کسانی هستند؟

اسامی مردان و زنان بزرگ تاریخ درهمه مکاتب و ادیان مختلف را درآورید وزندگینامه مختصری از آنان را بدست آورید، بعد اینها را ابتدا با هم و سپس با کسانی که در مکتب شما برتری دارند مقایسه کنید.

خیلی وقت ها ما مثل ماهی ای هستیم که در آب است و دنبال آب می گرد.

وقتی که از آب بیرونش می آورند بعد می فهمد که مایه حیات که می گفتند این بود که من الآن دارم از فراقش می میرم.

ببینید آب تان کجاست؟

یکی از کارهای خیلی خوب، مقایسه بزرگان تاریخ ساز با هم است. مقایسه رفتارها، خلقیات، حالات و افکارشان.

 قرآن و اسلام فرا مسلمانی است، یعنی قرآن برای زندگی در فضای بی دینی هم دستوراتی که می دهد خیلی به دَرد می خورد.

« ان الله یأمرکم ان تعدوا الامانات إلی أهلها » یعنی هر امانتی، هر چه باشد و برای هر که باشد به اهلش بپردازید. حالا انسان فکر می کند آن امانت پول، ظرف، ماشین و... است، اما این نازل ترین مراتب امانت است، امانت یعنی شیء ای که من باید حفظش کنم.

من می خواهم رئیس شوم، استخدام شوم، این هم یک امانت است، اماکسی بهتر از من هم هست، باید این امانت و مسئولیت را به او بسپارم.

یا مثلا کسی حرفی به من زده، این یعنی من را امین دانسته که حرفهایش را پیش هر کسی نمی زند و به من زده. این حرف یک امانت است.

چقدر زندگی ها ویران شده است به خاطر امانت دار نبودن ما.

وقتی دقت می کنیم می بینیم اکثرا امانت دار نیستیم. امانت این نیست که مثلا یک چیزی را نزد ما 24 ساعت بگذارند و بعد بگویند فردا می آییم و می گییرم.

اکنون باید ببینیم بالاترین امانتی که خدا به ما داده چیست؟ بالاترین امانت الهی، نفس ماست. با چشم مان چه کار می کنیم؟! با گوش مان چه کار می­کنیم؟! با زبان مان چه؟! همان طور که پاک به ما سپرده شده نگهش داشته ایم؟! ارتقاء پیش کش! همانطور که پاک و خالص داده شده حفظ شان کردیم؟! اگر به یک جایگاهی برسیم با قبلش یکسان هستیم؟ (این هم امانت است)

وقتی امیرالمومنین علیه السلام حاکم بودند تمام دو اَبر قدرت آن زمان زیر دست ایشان بود. در چنین فضایی حضرت فرمودند که حکومت برای من مثل آب بینی بُز است.

نسبت به این بزرگان که امانتی برای ما بودند که خدا به ما داد (رهبران بزرگ دینی مان) چه کردیم؟ آیا حفظشان کردیم؟! یا اینکه ضایعشان کردیم. وقتی انسان فکر می کند می­بیند چقدر امانت داری سخت است!

همین امانت های سطحی و ظاهری، تا برسد به امانت نفس، جان و گوش و چشم و. .. تا امانت پُست و مقام، کار و حرف های مردم، تا امانت رهبران بزرگ. چقدر این امانت ها را حفظ شان کردیم؟

ذهن شما خیلی کالای گرانبهایی است. از چه چیزی پُرَش کرده اید؟

فرض کنید یک سی دی یا نواری باشد که قابل پاک کردن هم نباشدو دیگر نتوانیم بر روی آن چیزی ضبط کنیم. کدام عاقلی است که بر روی این یک عدد سی دی که قابل رایت مجدد هم نیست، صدای گربه ضبط کند؟! به حلال، واجب و حلال هم کاری نداریم. اصلا فرض کنیم همه چیز حلال باشد، این سی دی و نوار دست ما امانت است.

همینطور است امانت هایی که از رهبران بزرگ و اولیای خدا، یعنی از رسول اکرم(ص)، از حضرت امیرعلیه السلام و حضرت زهرا(س)، اصلا از حضرت آدم تاکنون، خداوند به عالم بشریت به بطور رایگان داده بدون اینکه در قبال آن چیزی بگیرد.

حالا انسان می فهمد که وقتی قرآن می فرماید:

« إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» (الاحزاب/72)

چقدر امانتداری سخت است که اینها حمل نکردند.

البته اینها که گفته شد مصادیق اولیه اش بود. اصل امانت مقام ولایت است.

این بحث امانتداری برای این مطرح شد که وقتی خداوند می فرماید امانت را به اهلش بسپارید، متوجه باشیم که یکی از این امانت ها هم توجه به رهبرانی است که به عنوان امانت داده شده که حفظ آنها به:

1-      باور آنها

2-      تبعیت از آنها است

برای فهم جایگاه حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها چندین راه وجود دارد که یکی از آنها اینست که ببینیم زنان بزرگ تاریخ چه کسانی بودند؟ مثلا هلن کلر و آن خانمی که به کره ماه رفت و... بعد ببینیم ویژگی های شخصی، خلقیات و رفتارهایشان چگونه بوده است. آن فردی که کتاب «امام علیعلیه السلام صدای عدالت انسانی» را نوشته یک مسیحی بود به نام جرج جرداق، در یکی از نوشته هایش می گوید: «اگر ما یک فرد و نمونه ای همانند علیعلیه السلام می داشتیم عالم پر شده بود(عالم را از این شخصیت پر کرده بودیم) و او را به همه جهانیان نشان می دادیم.» اما شیعیان یا مسلمانان بااین وجود، شخصیتش را خودشان دفن کردند(دفن تعبیر بنده است)

بی دلیل نیست که همه عالم، از مسلمان و غیر مسلمان، شیعه و غیرشیعه، دیندار و غیر دیندار درباره این شخصیت ها قلم فرسایی کردند. چون اینقدر تفاوتشان زیاد است که قابل کتمان نیست.

مثال: فرض کنید شما یک تیم فوتبال یا بسکتبال در دانشکده تان دارید، بعد با بچه های دانشکده دیگر مسابقه می دهید و مثلا 30 به 22 می بازید. معمولا وقتی افراد می بازند می گویند آنها یک نفر اضافی داشتند که داور باشد و به نفع شان گرفت و فلان... حالا اگر تیم بسکتبال دانشکده شما مثلا با یکی از تیمهایNBA مثل شیکاگو مسابقه بدهد و مثلا 120 به 11 ببازد، آنگاه دیگر جایی می ماند که بگویید داور کمکش کرد؟! آیا این برتری قابل کتمان است؟

همه مردم به فضل و برتری امام علی علیه السلام گواهی دادند حتی دشمنانش و اتفاقا فضیلت یعنی این. یعنی اینقدر درخشندگی دارد که نتوان کتمانش کرد و دوست و دشمن اقرار می کنند.

حالا با این دید ببینید شما چه رهبرانی دارید؟ زنان برجسته را لیست کنید. کنارش حضرت زهرا (س) را قرار دهید. تازه این ظاهر حضرت زهرا (س) است. باطن ایشان به راحتی قابل نمود نیست که به دست برسد. همان سطح ظاهری را مقایسه کنید کافیست. در موقعیت های مقایسه ای چیزهای خوبی بدست می آید.

مثلا سیستم عبادی دین های مختلف را ببینید چگونه است؟ مثلا حج اسلام را، بگذارید در کنارش عبادات جمعی دیگران را، یا نماز را.ببینید هر مکتبی چه افرادی را برای الگو معرفی کرده (از دیدگاه خودشان) شخصیتهایی که خودشان معرفی کردند آن هم با بیوگرافی ای که خودشان عرضه کردند (کاملا بی غرض)

ادامه بحث چگونگی قرائت قرآن:

حالا می خواهیم قرائت قرآن بکنیم، با این دید که بعد از یک دور قرائت قرآن، محبت و عشق مان به خدا بیشتر شود.

یک بخش کلی داشت که توجه به متشبهات آیات است. (قرآن را با توجه و با معنی آن بخواند) و اینکه به تشخیص های اولیه تکیه نکنیم. دستورالعمل خواندن قرآن را بدست بیاوریم و بعد قرآن بخوانیم.

بعد از اینها که گذشت، می خواهیم با تکیه براین، طوری قرآن بخوانیم که محبت خدا در وجودمان جریان پیدا کند. نه اینکه بخوانیم و بعد بگوییم خوب الحمدلله از قرآن خدا زده شدیم و از حالا به بعد می خواهیم داستان سفید دندان و... را بخوانیم! بنابراین اگر انسان می خواهد بخواند و تأثیر مثبت بگیرد باید روشش را بداند، مثل هر کار دیگری. من می خواهم سر این نوشابه را باز کنم. چطوری باز کنم؟ دندانم را شکستم ولی سرش باز نشد. هر چیزی اگر از روشش انجام نشود، ولو اینکه خوب باشد، اثر منفی می گذارد.

ما می خواهیم محبت خدا به خودمان را کشف کنیم، تا بعد محبت ما به خدا افزایش یابد.

اولا با نگاه آماری دقیق ببینیم، (آقای رشاد خلیفه کسی بود که می خواست اعجاز ریاضی از درون قرآن بیرون بیاورد. شروع کرد به شمارش کلمه« الله »در قرآن. هر طوری دلش خواسته جور کرده تا ضریبی که فکر می کرده جور شود. مثلا «فی»را یک جا کلمه حساب کرده و یک جا نکرده. اینطوری نباشد.) آیا عذاب غلبه دارد؟عذاب، عذاب است یا رحمت؟

بعد می بینیم اگر انسان عذاب را عذاب و رحمت را رحمت ببیند، عذاب غلبه ندارد.

ثانیا انسان عذاب را دقیق تر ببیند. این عذاب چه شکلی است؟ اینطوری است که بگویند این کار را نکن آتشت می زنند ! ظاهر برخی آیات اینگونه است. «کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ» کمی که دقیق تر می شود، می بیند که اینطوری نیست. «إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا» خودشان دارند آتش می خورند. این ظاهر چیست؟ مال خوشمزه، و باطنش عذاب تلخ. این باطن الآن ظهور نمی کند و شما آن را نمی بینید، لذا خبر ندارید.

یا مثلا کسانی که پول شان را خیلی دوست داشتند، جمع کردند و به کسی ندادند، داغ شان می کنم و بر سرشان می زنم. «الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ یَوْمَ یُحْمَى عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ» بعد انسان به ذهنش می آید که چیزی را داغ کردند و به پشت و پیشانی شان بزنند و بعد دوباره تکرار شود. این ظاهر است. بعد به او می گویند بخور، نوش جان «هَـذَا مَا کَنَزْتُمْ لأَنفُسِکُمْ» این همان چیزی است که ذخیره می کردید«فَذُوقُواْ مَا کُنتُمْ تَکْنِزُونَ» آنچه را ذخیره می کردید بچشید.

سوال: فرض کنید 100 دینار دارم که کنار گذاشتم. اما الان که دیگر دیناری وجود ندارد که بخواهند به پهلو و پشت من بزنند یا مثلا ایران چک را آتش می زنند و در دهان من می گذارند؟! اینکه معنا ندارد.

ضمن اینکه فرض کنید همین دینار امروزدست من است و گنج درست می کنم. اتفاقا بچه ام مثل خودم بخیل است. فردا به او ارث می رسد و او هم آن را ذخیره می کند بعد خدا می ماند که الآن دو نفر کنز درست کردند حالا به پهلوی این بزنم یا آن؟

 صورت اولیه مسئله که انسان در ذهنش می آید، گاهی اوقات صورت غلط مسئله است. اگر به سطح ظاهر باشد خوب 6 میلیارد انسان است مگر تمام درهم و دینارها چقدر است؟ از اول فرض کنید 20 میلیون کیلو بوده و از ابتدا چند میلیارد آدم آمده اند و رفته اند ضمن اینکه اینها فقط به درد داغ کردن نمی خورد. چون ممکن است همین دینار به دست شما افتاد و انفاق کردید. این به صورت مرکب برای شما درمی آید و شما از پل صراط رد می شوید (یعنی شما روی پول می نشینید و از پل صراط رد می شوید؟!)

« یَوْمَ یُحْمَى عَلَیْهَا » روزی که اینها داغ کرده می شوند. فاعلش کیست؟ مجهول

آلت داغ زدن مثلا پول ها است وابزار داغ کردن شان، جهنم است. چه کسی داغ می خورد؟ همین فرد

چه کسی داغ می زند؟ نکته دارد که چرا مجهول آمده.

بحث این است که من چه چیزی دوست داشتم؟ پول.

 این دوستی دوستی صادق بود یا کاذب. یعنی آن واقعا شایسته دوستی بود یا نه که من خودم را خرجش می کنم. پس دوستی اش می شود کاذب در دل هر کذبی، صدقی است. نمی شود هم دوستی اش کاذب باشد و هم دشمنی اش کاذب باشد. اگر دوستی اش باطل باشد، دشمنی اش حق می شود.

آن روزی که روز ظهور حقایق و صدق ها است، این حقیقت و صدق آنجا روشن می شود.

پس باید ببینیم آن عذاب از چه سنخی است. مثلا پدری به بچه اش می گوید دست به موبایل من نزنی گوشت را می برم، پوستت را می کنم.

پدر شماره دو: عزیزم به این بخاری دست نزنی آتش می گیری یک وقت می گوید آتشت می دهم یه وقت می گوید با کبریت بازی نکنی آتش می گیری.

شما فکر می کنید خدا از کدام دسته است؟ خدا که عصبانی نشده که بگوید پوست این ها را بکنیم. انسان های عوضی ای هستند تا اینکه حال شان جا بیاید !

پدرشماره دو بچه اش آتش بازی کرده و دارد می سوزد لذا با دستش دامن بچه را خاموش می کند. «وَمَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ» عزیز من داری خودت را آتش می دهی «وَیَعْفُو عَن کَثِیرٍ» خیلی از آتش ها را هم من دارم خاموش می کنم. دیگر خدا با ما چگونه رفتار کند؟!

اگر یک خوبی انجام دهیم 10 برابر می کند یا 100 برابر و گاهی 700 برابر و گاهی 1400 برابر و گاهی هم بی نهایت. یکی حداقلش به 10 تا. از آنطرف اگر یک گناه انجام دهیم ابتدائش نمی نویسد. اگر نماز بخواند پاک می شود. تب بکند همینطور و. .. «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئات» اگر استغفار هم نکرد بعد از 7 ساعت می نویسد. تازه با مداد می نویسد که قابل پاک شدن باشد. اگر نیت کنیم که می خواهم آدم خوبی شوم برایش می نویسد اما اگر نیت کار شر بکنیم نمی نویسد. اگر مریض شویم یا تب کنیم پاک می کند. دائم خداوند دارد این کار را می کند.

امام سجاد علیه السلام می فرمایند: وای بر کسی که یکانش از دهگانش بیشتر باشد. چون هر گناه یکی حساب می شود و هر خیر 10 تا. یعنی در مقابل هر یک حسنه بیش از 10 خطا دارد.

مثلا یک چای می خواهد بیاورد، توی صورتم بزند، موهایم را بکشد و لگد هم بزند. اینکه کار خیر نشد.

این حرف شهید بهشتی که فرمود بهشا را به بها می دهند نه بهانه، تام نیست چون الآن چه کسی بهای بهشت را می دهد؟! هیچ کس. بهشت را دارند به بهانه می دهند. از این بهانه بیشتر!؟

پدر آدم خوبی باشد زمینه ساز است. یک روضه ای می رود و اشکی می ریزد یا شب قدری می شود به اندازه برگ درختان یا قطرات باران مورد رحمت واقع می شود حتی اگر شب قدر را هم درک نکند ولی به اندازه خودش بهره مند می شود و اینگونه نیست که اگر درک نکند بهره ای نبرد. (اگر درک کند در حد اعلا بهره مند می شود) و به اندازه انجام اعمال شب قدر هم بهره مند می شود.

لذا می بینیم آیات عذاب دارد یک شکل دیگری می شود. حالا از اول تا آخر قرآن را با این دیدگاه بخوانید. ببینید چطوری می شود؟

 عذاب ها را اینطوری ببینید که مثلا یک مادری که خیلی مهربان است دائم به بچه اش می گوید این کار را نکنی می زنمت. اگر این کار را بکنی با تو حرف نمی زنم. چرا به بچه اش اینطوری حرف می زند؟! می خواهد دلش خنک شود؟ مثلا یک بچه سر به هوا دارد. دائم باید تهدیدش کنند. گاهی یکی با گفتن «بشین» درست می شود. می بیند بچه از پنجره بالا می رود و ممکن است توی حیاط بیفتد، گوشش را میگیرد تا سر جایش بنشیند. چرا می زند؟ چون دارد خودش را می اندازد.

گاهی اوقات علت غضب، خودِ غضب است. مثلا در خیابان هستید یک بچه ای فحش زشتی می دهد، عصبانی می شود و او را می زند. اما یک وقتی داخل منزل بچه حرف زشت می زند و مادراو را می زند. تفاوتش چیست؟ در اولی عنان غضب در دست خودِ غضب بود اما در دومی عنان غضب مادر در دست رحمت اوست. (فهم صحیح آیات عذاب و فهم صحیح جایگاه خدا)

حالا مادر مهربان تر است یا خدا؟ در هر جایی هر صفت کمالی ای پیدا شود، ظهور و تجلی و ترشح صفت خداوند است. اصلا ما نمی توانیم بفهمیم رحمت خداوند به ما چقدر است؟ (خدا آدم نیست که عصبی شود.)

یکی از اولیاء خدا می گفت که برای من سوال بود این همه آیات عذاب با این همه غلظت و شدت، چرا؟

بعد که دقت کردم دیدم آن قدر نفوس مسائل مختلف، شقاوت ها و غفلت ها متراکم شده که باید اینگونه صحبت شود و تازه همین را هم می گفتند کم است. چون گوش به حرف نمی دهیم. شاهدش این است که آیات عذاب را هم ما می خوانیم اما هنوز چموشی می کنیم وای به اینکه این ها هم نبود.

حالا اینطوری ببینید که مادری به بچه اش می گوید بچه جون آدم باش. اما یک وقت می گوید ساندیس نخوری مواد نگهدارنده دارد، فلان جا نروی، با فلانی دوستی نکنی. برعکس با فلانی رفیق شو، فلان کار را انجام بده، این را بخور و... دستورات قرآن را اینگونه نگاه کنید ببینید خدا با ما چه کار کرده است.

چه کسی اینقدر دلسوز است؟! داستان های مختلف را در قرآن آورده، این بیماری، این درد، این درمان و...

این خیلی مهم است که ما چه کسی هستیم؟ نیازهایمان چیست؟ استعداد هایمان چیست؟ قوای ما چیست؟

ابعاد ما چیست؟ اگربدانیم و بفهمیم می توانیم برای خودمان برنامه ریزی کنیم.

فرض یک عقاب از اول در ذهنش آمده که من یک خروس هستم. و بین خروس ها بزرگ شده باشه. می بیند خروس ها پَر دارند و من هم که دارم آنها پَر نمیزنند و این عقاب هم هیچ وقت پَر نمی زند

شما عقابی هستید که این عالم همه اش خروس شده و اصلا فکر نمی کنیم که باید پَر بزنیم و چون فکر نمی کند توان ذهنی اش راهم ندارد انگیزه اش را هم ندارد و فعالیتش را هم نمی کند و پَرهایش هم هیچ گاه به فعلیت نمی رسد.

این کار خیلی خیلی مهم است. زندگی روزمره ما را درون خودش می بلعد مثل مرداب. حالا می خواهد این زندگی روزمره چرخیدن دور محور آسیاب برای اسب باشد یا پرواز در آسمان برای عقاب باشد یا برای ما رفتن سرِکار و زندگی و کمک به دیگران یا هر چیز دیگری باشد. آخرش می شویم اسب آبی ای که آهو را ازدهان تمساح گرفت (اسب آبی ِ خوبی می شویم) اگر کسی تمام همتش این باشد، این شده. چرا که حیوانات هم برای هم فداکاری می کنند.

ما خیلی چیزها را زود فراموش می کنیم. روزهای اولی که جلسه می آمدیم چه حالتی داشتیم؟ الآن هم همان حس را داریم؟ قرار بود هر کسی یک نفر را با خودش بیاورد «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ» با خدا عهد بستند و بر عهدشان مانده اند. (نگفتیم امانت داری چقدر مشکل است)

کجاییم؟ جا زدیم؟ جا خالی دادیم؟ چه کار می کنیم؟

یک دوستی خواب دیده بود که کربلا است. می گفتم اینکه هنر نکرده اگر امام حسین علیه السلام باشد و تیر بیای منم همین کار را می کنم بعد می گفت در خواب دیدم به من گفتند اینجا بایست تا آقا نماز بخوانند. هر تیری که می آمد جای خالی می دادم. نماز آقا تمام شد و دیدم به زمین افتاده اند.

ناخودآگاه است و انسان فراموش می کند. ماندن سخت است. کسانی که در عزم خودشان مردانه هستند بر عهدهایی که بسته اند، ثابت قدم هستند.

همسر شهید باکری می گفت وقتی ایشان مُرد گفتم الحمدلله. چون من خیلی دوستش داشتم. خدا را شکر مُرد تا کمی استراحت کند، چون همیشه چشم هایش از کم خوابی پُر از خون بود. همیشه خسته بود و کسری خواب داشت، همیشه در حال دویدن بود.

ما کجاییم؟! چه کار می کنیم؟! باید مدام تلنگر بخوریم و کمی راه بیفتیم و باز شُل شویم و باز یک تلنگر دیگر. ماشین هایی که هُلی هستند هیچ گاه حُسنی ندارند. انسان ماشین را می خواهد که او را ببرد نه اینکه چند نفر ماشین را هُل بدهند. باید عادت کنیم از درون، خودمان خودمان را هُل بدهیم نه اینکه 10 نفر مشغول هُل دادن ما باشند. (مردانه حرکت کردن در راه باورها) مشکل بعد از انقلاب همین آیه بود.

از خودتان سوال کنید که: آیا جا خالی دادید؟ یا سر جای تان هستید؟ یا محکم تر شده اید؟ تعهد ها چه شد؟چند نفر را جذب کردید؟ «به من چه گفتن» همه مشکلات را برطرف می کند !

ما تخم مرغ هایی هستیم که زیر مرغ رفتیم. اگر حرکت نکنیم به خدا قسم می گُندیم. باید اینقدر جالب حرکت کنیم که به ما بگویند تو چقدر عوض شدی؟! چیزی به سَرت خورده که اینقدر خوب شده ای؟!

بازار عطر فروشان نرفتید؟ مگر دین عطر ندارد؟ شما چه خوشبو هستید؟ کجا بودید؟

دوری و دوستی خصلت کفار است. یعنی هر چه نزدیک تر باشند بوی گَندش بیشتر است. یعنی من در ظاهر قشنگ هستم و در درونم هر چه کسی به من نزدیک تر می شود به تعفن نزدیک می شود. اتفاقا هر چه نزدیک تر، دوستی شدیدتر. کسانی که به امیرالمومنین نزدیک تر می شدند، عاشق تر می شدند.

در باطن خودتان شیشه های پُر از عطر هستید که باید پُر از عطرشوید. و این با خوابیدن و وِلش کن وحالا بگذریم و کی و کجا، یکی بیاید من را درست کند و. .. دُرُست نمی شود. تنها کسی که می تواند شما را درست کند خودتان هستید. و این زمانی حاصل می شود که گام بزنیم.

صدق و اخلاص و درستی باید و عمر دراز               تا قرین حق شود صاحب قِرانی در قَرَن

هر خسی از رنج گفتاری بدین دَرد کی رسد                 درد باید مَرد سوزباشد و مَرد باید گام زَن

والحمد لله رب العالمین

حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام نخاولی در کارگاه طراحی سرنوشت

مورخ 3 اردیبهشت 1393

دریافت فایل صوتی با حجم 12 مگابایت

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 28 فروردین1393

در ایام میلاد حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها قرار داریم. انشاء الله در جهات ملکوتی از ایشان بیشتر بهره ببریم.

یک آیه و چند سؤال

در سوره مبارکه بقره در آیه شریفه می خوانیم: یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَواقیتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى‏ وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون‏: از تو درباره هلال‏ هاى ماه می ‏پرسند، بگو: آنها وسیله تعیین اوقات [براى امور دنیایى و نظام زندگى‏] مردم و [تعیین زمان مراسم‏] حج است. و نیکى آن نیست که به خانه‏ ها از پشت آنها وارد شوید، [چنان که اعراب جاهلى در حال احرام حج از پشت دیوار خانه خود وارد می ‏شدند نه از در ورودى‏] بلکه نیکى [روش و منشِ‏] کسى است که [از هر گناه و معصیتى‏] مى‏پرهیزد. و به خانه‏ ها از درهاى آنها وارد شوید و از خدا پروا کنید تا رستگار شوید(بقره /189)

در ایام جاهلیت رسم بر این بود هرکه از مراسم حج باز می گشت برای ورود به خانه اش به جای ورود از درب، از دیوار پشتی قسمتی را خراب می کرد و وارد می شد؛ شاید به این معنی که مسیر زندگی ام را عوض کرده ام.

قرآن با این سنت مقابله می کند و می فرماید که این کاری غلط و بی پایه است. سپس به معرفی نیکی و بِرّ می پردازد و برّ را از در وارد شدن می خواند.  صحیح است که کار آنها غلط بوده ولی می شد با نهی از این کار مطلب را تمام کند در حالیکه به تعریف برّ می پردازد. ولی آیا این ورود از در خانه ها اینقدر اهمیت دارد که معیار نیکیست، و آنقدر وزن دارد که بین دو تقوا قرار گیرد. در آیه محاسبه که یک چنین ترکیبی داشتیم( قرار گرفتن امری بین دو تقوا، با این تفاوت که آنجا دو امر به تقوا بود و اینجا یک فعل ماضی و یک امر قرار دارد) نشان از اهمیت فوق العاده مطلب بود.

از طرفی می فرماید بِرّ کسی است و نه چیزی، در حالیکه می دانیم برّ شیء است و نه شخص. عمده مفسّرین که می خواسته اند فقط با مسائل ادبی به سراغ قرآن بروند یا بَرّ( نیکوکار) را در تقدیر گرفته اند، برخی هم ذو البرّ( نیکوکار) را، یا یک برّ دومی بعد برّ را.

حال آنکه اگر چنین تقدیر های بعیدی قرار بود باشد خود خدا صراحتا بیان می فرمود. اینجاست که می توان فهمید که قرآن را با کتاب مُغنی و چند کتاب ادبی نمی شود فهمید. متأسفانه بسیاری خواسته اند قرآن را اصلاح کنند نعوذ بالله مثل دیواری که ریختگی دارد و باید آن را پر کرد.

المیزان پاسخ می دهد

از انحصارات تفسیر شریف المیزان که از روح مطهر علامه نشأت گرفته همین پاسخ است. ایشان می فرمایند: در آیه شریفه خوب بودن آن را نفى، و خوب بودن تقوا را اثبات کرده و در اثبات خوبى تقوا ظاهر کلام اقتضا مى‏کرد بفرماید:" و لکن البر هو التقوى" ولى به جاى آن فرمود:" وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى‏"، تا بفهماند کمال آدمى در اتصاف به تقوا است، که مقصود هم همین اتصاف و داشتن تقوا است، نه صرف حرف و مفهوم(ترجمه المیزان، ج‏2، ص: 82)

پس قرآن با این تعبیر می خواهد الگوی عملی ارائه بدهد نه فقط لیستی از خوبی ها در تعریف برّ. و این خود نشان می دهد سخن راندن صرفا در فضای تئوری مشکل را حل نمی کند. الگوی عملی برّ به استناد خود قرآن در سوره دهر علی و اولاد علی علیهم السلام است( آیات 5 تا 22)

سؤالی دیگر

از در وارد شدن یعنی چه؟

برای پاسخ به این سؤال باید به سراغ آیه ای دیگر در همین سوره مبارکه برویم. در آنجا که خداوند به بنی اسرائیل امر می کند که برای جهاد با مشرکین به فلسطین وارد شوند آنهم با حالت و ذکری خاص: وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُواْ هَذِهِ الْقَرْیَةَ فَکُلُواْ مِنْهَا حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَ ادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّدًا وَ قُولُواْ حِطَّةٌ نَّغْفِرْ لَکمُ‏ خَطَایَاکُمْ  وَ سَنزَیدُ الْمُحْسِنِین‏: و [یاد کنید] هنگامى را که گفتیم: به این شهر [بیت المقدس‏] وارد شوید، و از نعمت هاى آن هر چه که خواستید، فراوان و گوارا بخورید و از دروازه [شهر یا درِ معبد] فروتنانه و سجده ‏کنان درآیید و بگویید: [خدایا! خواسته ما] ریزش گناهان ماست، تا گناهانتان را بیامرزیم و به زودى [پاداش‏] نیکوکاران را بیفزایم( بقره/ 58)

در این آیه شریفه دو دخول مطرح شده؛ اولی دخول به قریه به معنای سرزمین است و دومی دخول در باب.

دخول اول، دخولی مادی به فلسطین برای جهاد بود که البته از آن سر باز زدند و نتیجه پیروزی در آن هم مادی بود که بهره مندی از نعمات آن سرزمین است. اما دخول دوم، دخولی معنوی با نتایجی معنویست. یعنی دخولی همراه با سجده که حالت خضوع تام است بعلاوه ذکر خاص توبه بر لب. نتیجه آن هم غفران لغزش ها ومزید عطیه برای مؤمنین است که معنوی است. پس دخول در باب در معنای خاص و کاربرد قرآنی آن باید معنوی باشد.

ظاهر ملاک نیست

 از لحاظ عقلی هم واضح است که صرف دخول ظاهری از یک در که اثری اینچنانی ندارد. مثلا امروزه افرادی مثل آل سعود از درب کعبه و با همین اذکار استغفار وارد خانه خدا می شوند.

در این باب ابوبصیر می گوید با معصوم در اطراف کعبه بودیم و در آن سال حجاج بسیار برای زیارت آمده بودند و صدای ناله های العفو و استغفار بلند بود. به امام گفتم: چقدر حاجی و ناله بسیار است. ایشان فرمودند: چقدر حاجی کم و ناله بسیار است. سپس تصرفی کردند و من هم دیدم که اغلب به شکل حیوانات در اطراف خانه خدا می گشتند و اندکی انسان در بین آنها مشاهده می شد.

اتفاقا منافقین در این امور ظاهری غلیظ ترند. خلیفه دوم در ظاهر از زاهد ترین به شمار می آمد. این در حالیست که زهد صفت قلب است، نه جسد. لباس وو فرش پاره که نشان زهد نیست.او تارک دنیا برای دنیایی بزرگ تر یعنی ریاست بود. سلیمان نبی و داود نبی علیهما السلام با وجود حشمت بسیار أزهد زمان خویش در واقع بودند.

آیه می فرماید صرف دخول از این در مغفتر میدهد. این چه دریست که دخول در آن چنین اثری عظیمی دارد.

کسب مغفرت؛ نتیجه عمل به کل دین

قرآن می فرماید برای مغفرت و رهایی از عذاب، باید اولا به دین عمل شود و ثانیا باید به همه آن عمل شود. این کار فرعونیان است و انجام دهندگان آن هم نشین فرعونند: ...أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلى‏ أَشَدِّ الْعَذاب...: آیا به بخشى از کتاب [آسمانى‏] ایمان می ‏آورید و به بخشى دیگر کفر می ‏ورزید؟ [حرام بودن جنگ و آواره کردن را مردود می ‏شمارید، و وجوب آزاد کردن هم‏کیشان را از اسارت قبول می کنید!] پس کیفر کسانى از شما که چنین تبعیضى را [در آیات خدا] روا می ‏دارند، جز خوارى و رسوایى در زندگى دنیا نیست، و روز قیامت به سوى سخت‏ ترین عذاب بازگردانیده می ‏شوند( بقره/85)

پس باب مغفرت همان باب دین است. پس باید دید که باب دین چیست.

درباره خود باب باید اشاره کرد که درب، محل ورود به یک فضا و محل خروج تجلّیات درون آن فضا به بیرون است. از طرفی اگر دربی نباشد ورود به آن فضا ممکن نیست. دیگر اینکه برای امور منیع و رفیع درب قرار می دهند.

یک محل ممکن است درب های فراوانِ در دسترس داشته باشد و یا فقط یک در داشته باشد. دین حق تعالی قابل نفوذ برای تک تک ما نیست و ورود به آن هم سنخ بودن با آن را می طلبد. پس درب آن باید کسی باشد که جانش با دین متحد است. از طرفی هم امر شده ایم و باید در این باب وارد شد.پس باید راهنمایی از همان سنخ موجود باشد.

در این آیه برای بنی اسرائیل، پذیرفتن ولایت هارون شرط است. سحره فرعون هم که خواستند ایمان بیاورند گفتند به ربّ موسی و هارون ایمان آوردیم: « قالوا آمنّا بربّ موسی و هارون» . اگر رب هارون موضوعیت نداشت ههمان رب موسی کفایت می کرد و تکرار در قرآن به هیچ وجه لغو و بیهوده نیست.

اتفاقا در ماجرای سامری هم یرپیچی ار هارون مهر کفر بنی اسرائیل، مُهر خورد و وارد در نشدند.

ولایت امیرالمؤمنین و اهل بیت، باب ورود به دین

خداوند به پیامبر امر کردند که اجر رسالت خود را مودت به اهل بیت قرار بده: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏ وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فیها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُور: بگو: از شما [در برابر ابلاغ رسالتم‏] هیچ پاداشى جز مودّت نزدیکان [یعنى اهل بیتم‏] را نمى‏خواهم. و هر کس کار نیکى کند، بر نیکى‏اش مى‏افزاییم یقیناً خدا بسیار آمرزنده و عطاکننده پاداش فراوان در برابر عمل اندک است ( شوری/ 23)

ورود در باب پس یعنی ولایت را بپذیرید و در همین باب سیر کنید.

در روایتی از جانب رسول الله، حضرت امیر جداکننده حق از باطل معرفی شده اند: لکُلِّ اُمّة صدّیقٌ و فاروقٌ، و صدّیق هذه الاُمة و فاروقه علیّ بن ابیطالب، إنّ علیّاً سفینة نجاتها و باب حطّتها: هر امتی را صدیق و جدا کننده ایست و صدیق و جداکننده حق از باطل این امت علی بن ابیطالب است. همانا او کشتی نجات و درب توبه این امت است.

البته این مقام منحصر در ایشان نیست بلکه متوجه اهل بیت نبوت است یعنی پیامبر، حضرت صدیقه و دوازده امام علیهم السلام را شامل می شود. این باب برای ما تا یوم القیامه باز است. ما هیچگاه از عهده زلالز کردن خودمان بر نمی آییم که باید در این مسیر از اهل بیت خصوصاً حضرت زهرا علیها السلام مدد بجوییم.

محاسبه, دیدبانی دشمنان

ما دو دشمنِ پنهانِ قسم خورده ی قویِّ هم پیمان  به نام نفس و شیطان داریم. در محاسبه در می یابیم که از چه ناحیه ای این دشمنان به ما حمله می کنند.

یک منفذ کوچک در یک سدّ بزرگ در ابتدا خود را به صورت یک نمِ جزئی نشان می دهد و تدریجا  آنقدر گسترده می شود تا در نهایت سد را فرو بریزد.

در نفس هم اینچنین روند نامحسوسی جریان دارد. گناهان کوچک در ابتدای راه آنقدر شکننده به چشم نمی آیند. اما برخی از حرام خوار ها که به چشم خود دیدیم، از اهل احتیاط های گذشته بودند.

امیر المؤمنین علیه السلام می فرمایند: خُذِ الحائطة لدینک: نسبت به دینت با احتیاط عمل کن.. حائط به معنای دیوار اطراف جایی است. این دیوار احتیاط اگر باغ پُر ثمر وجودمان را فرا نگیرد دزدان و دشمنان، به میوه ها دستبرد می زنند و چه بسا باغ را خراب کنند. اگر مراقبت نکنیم حاصل عمرمان بر باد می رود. کسانی را دیده ایم که در مباح ها حتی احتیاط می کردند اما حالا تصرف در بیت المال می کنند.

یا فردی ابتدا حرف های بیهوده می زند ولی آنقدر پیش می رود که پس از مدتی یک حرف درست از دهانش خارج نمی شود و یا اوا درنده نیست ولی کم کم چنین درنده خو می شود. گاهی عذر بدتر از گناه هم می آورد و می گوید: این خُلق من است. خوب پس خلقت را عوض کن چونکه این شیطانی است. آیا جایز است به بهانه شوخ طبع بودن همه اطرافیان را تخریب کنیم؟

توصیه امیرالمؤمنین به مراقبه و محاسبه

ذیل آیه شریفه وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ : و هنگامى که میان مردم داورى می ‏کنید، به عدالت داورى کنید.(نساء /58) نقل شده که دو بچه خطّی نوشته بودند و نزد امام حسن مجتبی علیه السلام بردند تا بفرمایند کدام زیباتر است. حضرت امیر علیه السلام که آنجا حاضر بودند فرمودند: یا بُنَیَّ فانظُر کیف تحکم، فإنّ هذا حکماً و الله سألکم عنها یوم القیامه: فرزند عزیزم دقت کن که چگونه نظر می دهی. چون این نظر دادن، قضاوت است و خداوند در روز قیامت از شما درباره آن بازخواست می کند.

بله، اینطور نیست که زندگی بیاید و برود و ما هم بیاییم و برویم و هیچ نشود. اگر محاسبه نکنیم، اندک اندک سدّ ایمان فرو می ریزد. شیطان 6 هزار سال سجده کرد و همه را به یک باره دود کرد. این را متأسفانه بین برخی زن و شوهر ها دیده می شود که زمانی هدیه ای خریده سپس سر یک دعوا آن مثلا پاره می کند و یک شبه همه را خراب می کند. خداوند با کسی قوم و خویشی ندارد و اگر کسی دانسته خود را به چاه افکند دستش را نمی گیرد.

اگر محاسبه نکنیم خطاهایمان را فراموش می کنیم و قاعدتاً توبه هم فراموش می شود در حالیکه توبه واجب است برفرض اینکه محاسبه واجب نباشد که هست. این عدم توبه موجب می شود که گناهان در وجود ما رسوب کند و تبدیل به ملکات شود که به راحتی از وجودمان پاک نمی شوند.

از ابتدای بحث محاسبه برای دور نماندن از عمل، قرار شد که شب ها عمل و نیت پشت صحنه آن را محاسبه کنیم، اگر خوب بود خدا را شکر ککنیم و خود را مورد لطف و احسان او ببینیم و در نتیجه خود را بدهکار او ببینیم.

مهم ترین عامل بدبختی

فراموشی حساب روز قیامت بنا بر نص قرآن مهم ترین عامل شقاوت است: یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‏ فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِساب‏: [و گفتیم:] اى داود! همانا تو را در زمین جانشین [و نماینده خود] قرار دادیم پس میان مردم به حق داورى کن و از هواى نفس پیروى مکن که تو را از راه خدا منحرف مى‏کند. بى‏تردید کسانى که از راه خدا منحرف مى‏شوند، چون روز حساب را فراموش کرده‏اند، عذابى سخت دارند(ص/26)

به این پله های سقوط توجه کنید: تبعیت از هوی، ضلالت از راه خدا، عذاب شدید. در آخر آیه همه را محصول یک چیز می داند و آن فراموشی روز حساب است. در حقیقت عمده، توجه به حساب است و نه صرفاً معاد. این توجه باعث می شود که حال گناه از انسان برود. مثلا اگر فردی توجه داشته باشد که فردا امتحان دارد به درس خواندن مشغول می شود ولی اگر فراموش کند چه بسا برود بیرون و گردش کند.

حساب کشیدن از همه؛ آری یا خیر؟!

دسته ای از آیات می فرمایند از همه حساب کشیده خواهد شد: فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلین: از کسانى که پیامبران به سویشان فرستاده شده و از شخص پیامبران به طور یقین پرسش خواهیم کرد( اعراف/ 6)

دسته ای دیگر می گویند که عده ای بدون حساب به بهشت یا جهنم می روند: أُولئِکَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْنا: آنان کسانى هستند که آیات پروردگارشان و دیدار [قیامت و محاسبه اعمال‏] را به وسیله او منکر شدند، [و] در نتیجه اعمالشان تباه و بى‏اثر شده است، و روز قیامت میزانى براى [محاسبه اعمال‏] آنان برپا نمی کنیم( کهف/ 105) و یا می فرماید: ... وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فیها بِغَیْرِ حِساب‏: ... و از مردان یا زنان کسانى که کار شایسته انجام دهند در حالى که مؤمن باشند، آنان در بهشت درآیند و در آن بى‏حساب روزى یابند( غافر/ 40)

در جمع و توضیح این آیات باید گفت که ترازو و میزان برای عیار سنجی خلوص است. حال اگر کسی یا خلوص محض است و یا تیرگی محض، دیگر نیازی به سنجیدن ندارد. در مورد بهشت حساب تکلیف هست اما رزق و اجرشان در بهشت به غیر حساب است. درباره جهنمی هم: أُولئِکَ الَّذینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فیها وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُون‏: اینان کسانى هستند که در آخرت، سهمى جز آتش براى آنان نیست و آنچه کرده‏اند، در آخرت تباه و بى‏اثر مى‏شود، و آنچه همواره انجام مى‏دادند، باطل است.

آنجا مثل دنیا دیگر حق و باطل مخلوط نیست و همه چیز روشن است. تصورات ما درباره مسائل معاد عموماً غلط است. مثلا آنجا فرموده حساب شخصی آسان و یسیر است: فأَمَّا مَنْ أُوتىِ‏ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ(7)فَسَوْفَ یحَاسَبُ حِسَابًا یَسِیرًا (انشقاق/8) به خاطر این است که وجودش در مقابل حقیقت پذیرنده بوده و اگر حساب شدیدی دارد: فَحاسَبْناها حِساباً شَدیدا(طلاق/8) به خاطر نفوذ ناپذیری در برخورد با حقیقت است و نه امور اعتباری دنیایی.

طراحی سرنوشت | جلسه هفدهم

دوشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۲:۵۷ ب.ظ

سیر و سلوک قرآنی | جاده توفیق باز است

جمعه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۳، ۰۶:۱۹ ق.ظ

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 21 فروردین1393

آیات محاسبه

در هر جلسه با آیات شریفی سروکار داریم که اگر در هر هفته یکی از آنها را هم حفظ کنیم، می شود 50 آیه در سال که هم میزان ارزشمندی است و هم انشاء الله در جانمان تاثیر مثبت می گذارد.

در بحث محاسبه آیات محوری، آیات 18 و 19 سوره مبارک حشر است که حفظ و تفکر در آنها بسیار ارزشمند است.

تا کنون با توجه به جایگاه قرار گیری این آیات درسوره حشر، یعنی پس از آیات منافقین و یهود و پس از آیات جهاد و انصار، و از طرفی قرار گرفتن بحث محاسبه در پرانتز دو « اتقو الله»، به اهمیت محاسبه در قرآن پی می بریم که مباحث آن گذشت.

جاده توفیق باز است

خیلی از اوقات تصور می کنییم که راه سلوک توفیقی می خواهد که ما نداریم. اما حقیقت این است که اگر تجربه و حالی معنوی دست داد و پس از آن اندک اندک حرکت کنیم، حرکت تسهیل می شود. عفو و رحمت خداوند دست و پا را باز می کند. اگر آنهایی را که می شنویم ، دغدغه ای در ما بوجود آورند و کم و بیش به آنها عمل کنیم، پس از کمی حرکت، لطف خدا  و اصلاح را حس می کنیم. اندک اندک، فشار غرایز، کم می شود و بالاخر ه از بین می رود. این حالی است که همه ما حداقل برهه ای از آن را بدست آورده ایم ولی عمده نگهداری آن است. اینجاست که کم کم هوی می رود و فقط خطورات می ماند که پس از چندی مقاومت آنها هم می روند و فقط یک حس ضعیف گناه می ماند و در آخر همان حس هم دیگر نیست.

مرحوم کاشف الغطاء می فرمودند: عده مرتب از عدم امکان عصمت برای اهل بیت می پرسند و این در حالیست که مدت شش ماه است که حتی مکروه از خود من سر نزده است!

بله، همه ما می توانیم و هر چه جلوتر برویم، لطف خدا را بیشتر احساس می کنیم. در درون ما یک منبع قابل اتصال به انرژی نامتناهی هست که باید آن را فعال کرد. همه در این استعداد مشترکند و خداوند با کسی قوم و خویشی هم نداردو به همه این نعمت را عطا کرده است. مشکل اینجاست که ما کار نکرده ایم وگرنه هرکه به اتش نزدیک شود لاجرم از آن گرم می شود.

نفس همه ما اقتضاء حرکت به سوی خدا را دارد: فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها:پس [با توجه به بی پایه بودن شرک‏] حق‏گرایانه و بدون انحراف با همه وجودت به سوى این دین [توحیدى‏] روى آور، [پای بند و استوار بر] سرشت خدا که مردم را بر آن سرشته است باش. (روم/30)

در این آیه شریفه مشاهده می فرمایید که نفرمود مؤمنین، و فرمود همه ناس بر این فطرت خداجو سرشته شده اند. در درون همه ما آهن ربایی همچون فطرت است که آهن حقیقت هستی را به خود جذب می کند و ابداً زائل نمی شود: لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ: براى آفرینش خدا هیچگونه تغییر و تبدیلى نیست این است دین درست و استوار(روم/30)

حتی مشرکین هم در خدا خواهی شان خالصانه اند و از خوف نیست: قرآن می فرماید: فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُون‏: [مشرکان تا در امنیت و آسایشند، بر آیین شرک تعصّب دارند،] پس زمانى که در کشتى سوار می شوند [و در وسط دریا امواج خطرناک آنان را محاصره مى‏کند] خدا را در حالى که ایمان و عبادت را براى او [از هرگونه شرکى‏] خالص مى‏کنند، می خوانند، و چون به سوى خشکى می رهاندشان به ناگاه به آیین شرک روى می آورند(عنکبوت/65)

همین که گرد و غبار کنار برود، فطرت رو می شود. تفاوت مردم در این است که برخی عایدی های خود مثل زیارت ها و ... را حفظ می کنند و برخی دیگر از کف می دهند. کم نبودند کسانی که با یک تلنگر هدایت شده اند.

اما ما بر سر راهمان موانع ایجاد می کنیم که با توبه این موانع رفع می شود. هر وقت می گوییم موفق نیستیم و توفیق نداریم، یعنی موانع گذشته، راه را بسته است. با این حساب توفیق یعنی راه باز است.

زجر انبیاء هم از همین جهت بود. از طرفی ضمیرشان را پاک کرده بودند و می دیدند که راه باز است و از طرفی موانعی که مردم بر سر راه خود می تراشیدند، می دیدند و می گفتند: چه چیز را رها کرده و به چه چسبیده اید؟

واقعا وجود انبیاء به تنهایی خودش معجزه عظیمی است و دلسوز ترین مردم به آنها بودند.

در دعای 16 صحیفه سجادیه می خوانیم که: خدایا مرا با عفوت آزاد کن! اما آزادی از چه چیزی؟ از آنچه کرده ایم. حکایت ما مثال کسی است که دری را قفل کرده و خودش نمی تواند آن را باز کند.

از مرتع شیطان تا ملکوت رحمان

محاسبه یعنی بررسی نفس و ظهورات آن، چه بیرونی از جمله گفتار و کردار، و چه درونی مثل خلقیات و حتی درونی تر یعنی افکار و حتی بیشتر یعنی احساسات.

نکته اصلی اینجاست که ما می توانیم مرتع شیطان شویم. امام سجاد علیه السلام در دعایی می فرمایند: الهی تا وقتی که عمرم در طاعت تو می گذرد، آن را طولانی کن ولی اگر قرار است مرتع شیطان باشدجانم را بگیر!

این باید دعای همه ما باشد و از مواردی است که طلب مرگ، حق است.

از طرفی می شود که ملکوت، چراگاه ما باشد. در مناجات مریدین در مجموعه مناجات خمس عشر که از عالی ترین مضامین مناجات است می فرماید: مرا از آنهایی قرار بده که در باغهای ملکوت برخوردار باشم.

پس محاسبه، بررسی چنین نفسی با این طیف وسیع تغییرات است.

هدف از محاسبه

هدف اول؛ اصلاح رفتار با تمام طیف هایش: مثلا کنترل زبان.

وجود نازنین پیامبر در روایتی می فرمایند: انسان در مراحل آخرت، قدم از قدم برنمی داردتا از چهار چیز از او سؤال شود: اول از آنچه عمر خود را در آن گذرانده است، دوم از آنچه جسد خود را در آن فرسوده است، سوم از چگونگی کسب مال و خرج آن( که مهمتر است) و چهارم از محبت اهل بیت.

گام اول در اصلاح رفتار، انجام واجب و حرام است. ولی این تمام راه نیست و تا سر منزل مقصود راه بسیار است. همه چیز که بهشت و جهنم نیست. مثلا در مقوله کنترل زبان باید فراتر از دروغ نگفتن و غیبت نکردن قدم نهاد.

یکی از عرفا از کنار ساختمانی می گذشت و گفت کِی این را ساخته اند؟ ناگاه به خود آمد و گفت من چرا این حرف را زدم و بخاطر همین جمله نابجا به خود یک سال ریاضت کم آب خوردن داد.

در زمان حضرت عیسی علیه السلام شخصی گفت: چقدر هوا گرم است و در عقاب خود برای این حرف نابجا 40 سال عبادت کرد.

آیا ظلم نیست که عده ای اینطور مراقب باشند و ما هم اینطور بی حساب؟

حواسمان نیست و به یکدیگر بی احترامی می کنیم و در جواب چرایی می گوییم: این، حال و شاکله ماست و کاری هم نمی توان با آن کرد. در حالیکه یکی از اولیای خدا در جواب این سخنان فرمود: این حالِ شیطانی است. آن را عوض کنید.

در محاسبه تازه خود را می شناسیم. آقای قاضی چندین سال برای کنترل زبان در دهانش ریگ گذاشت. آیا می توانیم این درد را حتی یک ساعت تحمل کنیم؟ اینها هستند که به حقیقت رسیدند.

هدف دوم؛ تسلط و کنترل خلقیات(فضائل و رذائل)

حسد، بی ارادگی و ... همگی چاره دارد ولی اگر نخواهیم هیچ اتفاقی نمی افتد:

آن سخن های چو مار و کژدُمت

مار و کژدم گردد و گیرد دُمت

چیزی از بیرون به عنوان عذاب بر ما وارد نمی شود بلکه خود خلقیات ما بر گردن ما طوق می شود: ْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَة: بزودی همان بخل بر گردنشان در قیامت، طوق می شود.

خود جهنمی، جهنم می شود و خدا کسی را جهنمی نمی کند. زیرا ثواب و عقاب آنجا اعتباری نیست و خود عمل و ملکه ظهور می کند. با محاسبه مداوم و دقیق تر، در نفسمان چیز های جدید تری می بینیم.

هدف سوم؛ کنترل حالات و افکار( خطورات): مثلا در نماز.

برای همه مرض های درونی طبیب هست و درمان دارد. فقط باید به طور جدی به دنبالش برویم.

گاهی بذری پاشیده می شود اما روی آسفالت است و ثمری نمی دهد و پرنده ها می خورندش. این حکایت کسی است که عادتاً چیز هایی می شنود و شیطان مثل پرنده آنها را می قاپد. گاهی هم رو غبار روی سنگ ها بذر حکمت و معرفت پاشیده می شود که باد آن را می برد. این حکایت کسی است که می شند اما قصد عمل کردن ندارد. مرحوم قاضی 100 شاگرد داشتند که به جایی نرسیدند، چون فقط برای شنیدن می آمدند. بالاتر از همه چه اندازه افراد پای منبر رسول الله بودند که اثری در آنها نداشت؟

گاهی هم زمین مناسب هست اما علف های هرز مانع رشد می شوند. اینها همان شهواتند که در وقت عمل سر می رسند و مانع می شوند.

این همه تلاش برای رسیدن به حقیقت

حقیقت چیزی است که اگر سر سوزنی آن را درک کنیم، همه چیز برایمان در مقابلش بی رنگ می شود.

یادی از شهید مطهری

در مصاحبه ای که از علامه طباطبایی درباره شهید مطهری به جا مانده است، آمده: شاید گفتن این تعبیر درست نباشد، وقتی ایشان به کلاس درس می آمد، حالت رقص به من دست می داد. چون می دیدم که هر چه می گویم، هدر نمی رود.

ببینید! علامه طباطبایی که می داند وظیفه عالم، رساندن حقیقت به گوش مردم است ولو کسی گوش ندهد، وقتی می بیند بذر حقیقت به ثمر می نشیند، چقدر خوشحال است. چون او قدر حقیقت را می داند. و نفهمیدن مخاطب، عجب زجر عظیمی است. خدا رحمت کند شهید مطهری را. ایشان در قبل انقلاب یک تنه در مقابل همه شبهات از حریم اسلام، پاسبانی کرد. قبل شهادتشان، در خواب می بینند که رسول خدا لب های ایشان را بوسید. چون لب را بوسیدن به غیر همسر و فرزند، حرام است، رسول خد ابا این کار فهمانده بودند که تو فرزند مایی. در یادنامه شهید مطهری، علامه طهرانی نوشتند که اگر همه این آثار ایشان فقط منجر شود که فردی در کوره راهی هدایت شود، باز هم هدر نرفته است. ببینید ارزش حقیقت تا چه اندازه است.

ما الحقیقه؟

کمیل شبی از حضرت امیر وقتی خصوصی گرفت و پرسید که حقیقت چیست؟ ایشان فرمودند تو را چه به حقیقت؟ او با دلی شکسته پرسید: آیا من ازاصحاب سرّ تو نیستم؟ سؤال اینجاست ایشان که در نهایت جواب او را دادند چرا از اول چنین برخورد کردند؟ رازش این بود که می خواستند او را بشکنند تا قابلیت در یافت حقیقت را داشته باشد. حالا با حالتی فقیرانه می پرسد: آیا من از اصحاب سرّ شما نیستم؟ حضرت در ابتدا جواب ندادند و او دوباره شکسته تر گفت: آیا مثل تویی فقیری را نا امید می کند؟ و اینجاست که حضرت لب می گشایند و توضیح می دهند و او باز می گوید بیشتر! دو باره می فرمایند و او طلب بیشتر می کند تا در نهایت حضرت چراغ را خاموش می کنند و می فرمایند که صبح دمید. گویی با این کار به جای سخن گفتن به صبح اشاره می کنند و حقیقت را به او القاء می نمایند.

بله در این عالم خبر هایی ست و همه می توانیم از آنها باخبر شویم.

در ماجرایی دیگر ابوبصیر که نابینا بود و از اصحاب خاص امام ششم بود از حضرت پرسید: آیا مردم در روز قیامت خدا را می بینند؟ امام فرمودند که قبل قیامت هم می بینند و در او تصرّف می کنند و می فرمایند: الآن نمی بینی؟ می گوید: آری، آیا اجازه دارم به کسی بگویم؟ که می فرمایند: نه!

حضرت امیر می فرمایند: من پاسبان حریم دلم هستم تا غیر خدا وارد آن نشود. این یعنی خویشتن داری در حد اعلای آن.

هدف چهارم؛ خروج از انفعال

از خیلی ها که می پرسی چرا فلان کار را کردی می گویند چون شرایط چنین و چنان بود. این حرف یعنی من منفعلم و دیگران باید خوب باشند تا من هم خوب باشم. محاسبه آدمی را از انفعال بیرون می آورد. نباید فراموش کنیم که انبیا در بدترین محیط ها بودند. تصور کنید که تا سال 8 هجری مرد و زن بصورت عریان دور خانه خدا که مملو از بت بود طواف می کردند که با فتح مکه این شرایط عوض شد.

هدف نهایی محاسبه: هدایت و وصول به حقیقت

هر ه بخواهد به حقیقت برسد باید کار کند. ما هیچکدام از همسایه حضرت امیر کم نداریم. مشکل دوری های فیزیکی دنیا، بی خبری است که این در امامان ما راه ندارد. از طرفی از بخل در هدایت هم منزّهند. پس ما بسیار سرمان شلوغ است و وقت نداریم به سراغ امام زمان برویم. گویا ما از ایشان گرفتار تریم. همه چیز مهیاست و فقط منتظر ما هستند. خدا انشاء الله بصیرت بدهد.

 والحمد لله ربّ العالمین

حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین نخاولی

در جلسه ی سیر و سلوک قرآنی مورخ 21 اسفند 1392

دریافت فایل صوتی با حجم 13 مگابایت


در این زمینه بخوانید:

- سیر و سلوک قرآنی | در قیامت از چه می پرسند؟

- سیر و سلوک قرآنی | قیامت؛ تجلی خدا با اسم "الباطن"

- سیر و سلوک قرآنی | محاسبه؛ عزم برای بیدار ماندن

طراحی سرنوشت | جلسه شانزدهم

پنجشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۳، ۰۶:۲۸ ق.ظ

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در کارگاه طراحی سرنوشت مورخ 20 فروردین 1393
حکایت عُمرِ ما، حکایت همین بیست روز تعطیلات سال جدید است .

یک بار برای وقت تان برنامه ریزی کنید و بعد ببینید چقدر به برنامه ای که از قبل ریخته اید عمل کرده اید . مثلا می خواستم در این بیست روز تعطیل این چند کار را انجام دهم . چند درصد رسیدم ؟ همان می شود درصد موفقیت شما در برنامه ریزی .

اگر درصد موفقیت کم است نشان می دهد که باید تغییراتی را اعمال کنیم .

الآن این (تعطیلات ) نمونه خوبی برای کارما  است .ببینیم نمره قبولی ما چند است ؟

 اگر خیلی خوب بود ، الحمدلله .

اگر آن  طوری که می خواستیم نبود  باید ببینیم منشا آن کجاست ؟

گاهی اوقات منشاها ، منشا علمی است وگاهی اوقات منشاها،  منشا روحی است .در هر صورت این منشاها همه اش درونی است .ما در هر جایی به دنبال هر چه می گردیم ، به دنبال متهم بیرونی ( شلوغ بود ،نشد ) نباشیم .

استاد ما در فهم قرآن مانند ریاضی بودند .می فرمودند بیشتر چیزهایی که بدست آوردم در اتوبوس و توی راه بوده .

اما ما در اتوبوس به بیرون ( مغازه ها، آدم ها و ... )  توجه داریم .اگر هم بخواهیم به فضای درونی خودمان فکر کنیم ، به چی فکر می کنیم ؟یعنی چه فکر کنیم ؟

مثلا بگوییم ابتدا به ساکن می خواهم نیم ساعت فکر کنم . یکی از کار های واجب بر همه ما فکر کردن است . یعنی در شبانه روز وقتی برای فکر کردن باید بگذاریم .حالا این سوال مطرح می شود ، به چه فکر کنیم ؟ چطوری فکر کنیم ؟ چقدر فکر کنیم ؟

شما دو سرمایه همیشه همراهتان است که هیچ موقع تمام نمی شود :

1-      عقل

2-      قلب

که هر دو منشا ادراک هستند و همیشه همراه ما هستند به شرط اینکه فعالش کنیم .بعد به فضای بیرون و شلوغی توجهی نداریم .

ما موقع فکر کردن وارد خیالات می شویم . اینکه فلانی به من بدی کرد یا فلانی چرا با من اینگونه حرف زد ؟ کاش توی صورت فلانی می زدم . ویا اینکه در حسرت ها و خیالبافی ها هستیم . مثلا ای کاش آیت الله بهجت بودم ، و از افراد دستگیری می کردم. یعنی هر کس در خیالات خودش است .

ای کاش مامانم اینطوری می شد . فلانی مریضی اش خوب می شد .

یا حسرتهای گذشته است و یا خیالبافی و توهم . باید اینها را اصلاح کنیم .چرا که اگر اصلاح نکنیم در زندگی آسیب می بینیم .

کسی که عادت نکرده خیالات خودش را کنترل کند ، در زندگی اش آسیب می بیند .

یکی از کارهای ابتدایی قوه خیال اینست که تفکر سریع است .فکر نیست .شبه فکر است . زیرا در فکر ما مقدماتی را روی هم سوار می کنیم و بعد به یک نتیجه ای که نداشتیم می رسیم .

مثلا می گوییم : از قبل می دانیم پیامبران معصوم هستند و می دانیم حضرت یونس و آدم پیامبر هستند .معصوم هستند یعنی نه خطا می کنند ، نه گناه می کنند و نه اشتباه می کنند .و این را می دانیم در جریان حضرت آدم و درخت ممنوعه مثلا حضرت از میوه آن درخت خورده . پس اینها چطور با هم جمع می شوند ؟

 در اینجا فکر فعال می شود . تا به یک راه حلی دست پیدا کند . با استفاده از مقدمات و فعالیت به نتیجه می رسد .

اما خیال ، با اندک تشابهی به نتیجه می رسد . یعنی از یک مقدمه ای به روی مقدمه دیگر می پرد .مثلا موقع نماز می بیند روی فرش یک لکه است . خیالات می آید .اینکه فرش را چطوری بشوریم ؟ باید بدهیم فرش شویی . ولی گران شده . اصلا این روحانی چه کار میکنه ؟ این کلید تدبیری که نشان داده همه را سر کار گذاشته .احمدی نژاد هم همینطوری بود .خیال همه جا می رود . درست یا غلط .

بعد می بینیم در یک نماز بیش از 200-300 خیال می آید ماندگاری آن هم 2-3 ثانیه بیشتر نیست بعد اگر نماز ما 5 دقیقه طول بکشد ، 20 فکر در یک دقیقه اش می شود .

قوه خیال یعنی تفکر هرز .از مقدمات ، با چینش منطقی به نتیجه نمی رسد . از یک مقدمه به نتیجه ای می رسد .قوه خیال بستگی دارد به اینکه ذهن من درگیر چه چیزی باشد .و لذا اگر کنترل نشود چه اتفاقی می افتد ؟ در زندگی وقتی خانم یا آقایی می بیند همسرش داخل اتاق می رود با خودش می گوید او الآن با کیست؟ چه کار می کند؟ و ...

هر بلا و مشکلی که ما داریم ازعدم تعقل و فعال شدن رقبای تعقل است .

تعطیلات تان را محاسبه کنید و اگر دیدید آنطور که می خواستید نبوده منشاهای آن را پیدا کنید .

برنامه ریزی تان درست نبوده . فشار مضاعف داشتین . یا کم اراده ایم یا در محیط ها نمی توانیم مقاومت کنیم . علت ها را لیست کنید . والا بقیه عمر هم همینطور می رود و تضمینی وجود ندارد که معجزه ای برای بقیه عمر ما رخ دهد و این تعطیلات یک نمونه ای از گل عمر شما بود .جوانی ،تعطیلی ،سلامت همه با هم جمع بود .

سوال : وقی که قرآن می خوانم  و اینهمه آیات عذاب را می خوانم دیگر حسی برای قرآن خواندن ندارم یعنی آن حالت لطافتی که فکر می کردم که داشته باشد ندارم و دیگر رغبت نمی کنم که قرآن بخوانم ؟

پاسخ حضار:

 آیات رحمت را ببیند .

آیات رحمت  و بخشش خیلی بیشتر از آیات عذاب است وکلی هم هست در حالیکه آیات عذاب به گروه خاصی برمی گردد

باید وقتی این نوع آیات خوانده می شود فرد احساس شکنندگی کند.

آیات رحمت وعده خداست و آیات عذاب وعید

همراهی با این آیات به نوعی تذکر برایش محسوب می شود.

استاد:

برای قرائت قرآن یک سری کارهاست که  علاوه بر موارد لازم باید صورت بگیرد تا در قلب تغییراتی ایجاد شود و قرائت قرآن را ارتقا می دهد :

                     ·متشابهات را متشابه بدانیم .

مثلا : « فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِینَ» ( وقتی ما را عصبانی کردند ما هم از آنان انتقام گرفتیم )

این یعنی یک کسی عصبانی اش کرده و او هم می خواهد پوستش را بکند ، یا حالش را بگیرد؟!اینطوری است؟!

در اینجا چه کسی دارد صحبت می کند؟ کسی که احساسات انسانی ندارد . نه خدا خوشحال می شود و نه ناراحت .نه اندوهگین می شود و نه خوشحال .

پس باید این را چگونه ترجمه کنیم ؟ باید طوری متوجه بشویم که واقعش هست .

مثلا در قرآن آمده که فرد بهشتی می گید بیایید نامه عمل مرا ببینید . در آنجا باید متناسب با خودش فهمیده شود .نامه اعمال مرا ببینید یعنی یک کاغذ به او می دهند ؟! و خیلی آیات دیگر...

آیات متشابه در قرآن یعنی ظاهرش مقصود گوینده نیست ( منظور همان ظاهر اولیه اش ) ولی اگر همان را خوب بشکافیم همان منظور است .مثلا : وجوه یومئذ ناظره .الی ربها ناظره . ( یک چهره هایی دارند به خدا نگاه می کنند ) مگر خدا جسم است ؟

 نگاه کردن لازمه اش اینست که نور باشد .اگر شما اینجا باشید ولی ظلمت محض باشد ، آیا چیزی می بینید ؟ حتی خودتان را هم نمی بینید . چون لازمه اش اینست که نوری باشد که بتابد به شئ و بعد برگردد به چشم و بعد ببینید .و بعد آن شئ هم باید مادی باشد آن هم نه هر مادی چون هوا لمس می شود ولی دیده نمی شود .وهمچنین آن شئ مادی متراکم ( در اصطلاح فلاسفه  قدیم شئ کثیف باشد یعنی سلولهایش متراکم باشد ) باشد.

مگر خدا جسم  غلیظ متراکم است ؟!

پس باید آیات متشابه را متوجه باشیم که به معنای عصبانی شدن و ... نیست و اگر دقت نکنیم این همینطور وارد ذهن می شود بعد می بینیم این چه خدایی شد ؟

در بحث تشخیص های اولیه گفته شد که در ذهن یک چیزهایی می آید . این تشخیص ها ، چون تشخیص های خود آدم است ( البته گاهی تشخیص خودمان هم نیست ، القا است ) انسان به آن اعتماد می کند و فکر می کند همان است .خصوصا اینکه فرد بتواند برایش دلیل بیاورد ، به طور حتم و قطع روی آن می ایستد .

مثال : فرض کنید رفتید خونه و پدر و مادرتان در اتاق با صدای بلند صحبت می کنند و می گویند از هم جدا شویم ، دیگر تحمل ندارم .ما از این صحنه چه برداشتی می کنیم ؟اینکه با هم دعوا دارند .دعوایشان هم جدی است . اما فردا که می روید خونه متوجه می شوید دعوایشان ساختگی بوده ومی خواستند ببینند بچه ها چقدر به اینها وابسته هستند .

شاهد دعوا ==»  اختلاف منجر به جدایی دارند

    دعوای زرگری (میزان وابستگی )==» اختلاف ندارند

این نتیجه گیری قطعا غلط است .

احتمالات:

شاید دعوای دیروزشان زرگری بوده و می خواستند میزان وابستگی بچه ها را بسنجند و چون واقعا می خواهند از هم جدا شوند ، از بچه ها تست گرفتند تا ببینند ارزش دارد از هم جدا شوند یا نه ؟

اینکه فهمیدیم دعوایشان زرگری است به ما می رساند که اگر اختلاف دارند این دلیل اختلافشان نیست .

اگر مقدمه خراب شود ، دلالت خراب می شود نه اصل قضیه .یعنی حالا در نقطه« نمی دانیم »هستیم .یعنی نمی دانیم اینها باهم خوب هستند یا اختلاف دارند . این دلیلی که تا دیروز به آن معتقد بودیم حالا نیست اما این نیست به معنای اینکه آن طرفش نیست که نیست .

چند وقت پیش یک نفر برای مشاوره آمده بود و می گفت من در وجود خدا شک کردم .داستان از این قرار است که فردی کتابی بنام توهم خدا نوشته و خیلی هم با وی مصاحبه شده و بر رویش مانور می دهند.

او می گوید :

نظریه خلقت هوشمند غلط است==» خدا نیست (توهم خدا)

خلقت کور ( تصادفی ) نیست==» خالقی دارد ==» خدا هست

( اینکه می گوید خلقت هوشمند غلط است خودش مغالطه است .)

البته نظریه دوم اثبات خالق بودن خدا را نمی کند ولی ما فرض را بر این می گذاریم.

این فرد در نظریه دوم (خلقت تصادفی) نتیجه می گیرد که خدا توهم است و کتابی به نام توهم خدا می نویسد  در صورتی که اگر منصف می بود باید می گفت این دلیل برای اثبات خدا کفایت نمی کند .

حالا باید گفت خدا هست یا نه ؟! می گوییم نمی دانیم چون هیچ دلیلی نداریم که خدا را انکار کنیم .

برهان نظم می گوید :

عالم منظم است + هر نظمی ناظمی دارد ==» عالم ناظمی دارد ( خدا)

مثلا شما یک کیسه دارین که داخلش 10 عدد توپ است که بر روی هر یک شماره ای از 1-10   نوشته شده . یک نظم اینست که از 1 تا 10 بیاید ، یک نظم اینست که اول زوج ها بیاید و یک نظم اینست که اول فردها بیاید و... و یک حالت هم اینست که هیچ نظمی نباشد .

اینکه اول 1 بیاید و بعد 2 و... تا 10 احتمالش چقدر است ؟ 1 روی 10 فاکتوریل

حالتی که زوج ها اول بیاید چقدر است ؟1 روی 10 فاکتوریل

بدترین حالت هم همین احتمال برایش می آید . یعنی اولا ترجیحی بین بهترین حالت و بدترین حالت وجود ندارد .

ثانیا چه کسی گفته در این عالم نظم وجود دارد؟مگر شما عالم دیگری را دیده اید که دارید مقایسه می کنید؟

ثالثا حالا فرض کنیم منظم است باز احتمال صفر وجود ندارد

در آن نظریه فرد نتیجه می گیرد خدا وجود ندارد . اگر می گوییم اینجا جنی وجود ندارد باید دلیل بیاوریم . اگر 500 سال پیش بودیم و می گفت من می توانم با 2-3 تن آهن بروم آسمان .می گفتند این فرد دیوانه شده .

اینکه عقل این قدرت را ندارد باید دلیل بیاورد . هم هست نیاز به اثبات دارد و هم نیست . چون نیست یک ادعاست .یعنی من احاطه دارم ،همه جا را دیدم ،همه احتمالات را بررسی کردم لذا این احتمال جایی برای موجودیت ندارد .

ذهن غیر منطقی معمولا اینگونه عمل می کند می گوید دعوایشان ساختگی بود پس اینها با هم خوب هستند. چه کسی گفته اینها با هم خوب هستند؟برای با هم خوب بودن باید دلیل بیاوریم .باید گفت: نمی دانیم . چون رد کردن و اثبات کردن بدون دلیل نمی شود .اگر دلیل خراب شد یعنی این دلیل دلالت بر این نتیجه ندارد و بیش از این چیزی نمی گوید .

پس  در مورد قرآن خواندن متشابهات را در نظر بگیریم و این احتمال را بدهیم که برداشتی که شما کردید ممکن است اشتباه باشد و لو اینکه شما دلیلی هم دارید .

یک نفر آمد و گفت من از قرآن چند تا تناقض درآوردم (انسان فهیمی بود ) به نظر پیش امام حسن عسگری (علیه السلام) آمد .آقا فرمودند تو مطمئنی آنچه فهمیدی مراد گوینده بوده .احتمال اینکه چیز دیگری باشد ، نیست؟کمی فکر کرد گفت :چرا احتمال دارد .

سوال : چرا در قرآن متشابهات وجود دارد ؟

فرض کنید ما جنین هایی در شکم مادرانمان هستیم .با این تفاوت که عقل و شعور داریم . که قرار است به این دنیا بیاییم . در آنجا وضعیت ما چگونه است ؟ تاریک است و خون می خوریم و...

بعد می گویند از اینجا می خواهی بروی به جایی که خیلی جالب است . چه خوراکی های خوشمزه ای .ولی برای جنینی که هیچ تصویری از بیرون ندارد بگویند می خواهی بروی یک جای عالی .چه  چیزی به ما بگویند که متوجه بشویم وخوشمان بیاید ؟مثلا بگویند یک خون های شفاف و خوبی دارد؟! اگر بگویند در آن عالم موز دارد، می گوییم موز چیه ؟موز همان مقدار برای بچه قابل فهم است که زوم برای شما .می گویند در بهشت زوم می خورید . زوم چیه ؟ هیچ تصویری نداریم .

یا مثلا به یک بچه 4 ساله بگویند لذتی است به نام ریاست . او چه می فهمد ؟ یا موفقیت چیست ؟

یا وقتی به همراه پدر و مادر به روضه می روند و آنها گریه می کنند بچه ها اعصابشان خورد می شود و می گویند گریه نکن .حالا اگر بخواهیم گریه خودمان را برایش توجیه کنیم چه می گوییم ؟می گوییم من ناراحت نیستم ، خیلی هم خوشحالم و دارم لذت می برم مثل شکلاتی که تو می خوری و لذت می بری . حالا واقعا گریه کردن شما شکلات است ؟

حقایقی است که چون الفاظ بر مدار احتیاجات وضع می شوند (قبل از اینترنت چیزی به نام دانلود وجود نداشت یا موس یا خود رایانه نداشتیم و یا کو پن قبل از انقلاب نداشتیم  و ... )

نمودار معلومات

آنچه نمی دانیم که نمی دانیم هزاربرابر این قسمت است، اما نمی توان در این جا نمایش داد.

برای دو قسمتی که می دانیم لفظ وضع شده ولی برا ی قسمتی که نمی دانیم لفظی نداریم .چون ذهن ما گَزیده نشده که بخواهیم لفظی داشته باشیم .حالا می خواهد چیزهایی را بگوید که اصلا ذهن ما متوجه آن در زندگی روزمره نیست .بنابراین یا باید برایش لفظ فرض کند مثل زوم که بی معنا می شود یا از الفاظی که ما داریم استفاده کند تا ما را به حقیقت نزدیک کند

تفاوت ما با قرآن اینست که ما می گوییم مثلا : به یک بچه 2 ساله بگویی ریاست مثل عسل می ماند .یا لذت جنسی مثل عسل می ماند . او می گوید عسل چیست ؟ یا لذت جنسی چیست ؟ اما چون قوه اش فعال نیست  درکی از آن ندارد .حالا می خواهد حقایقی از یک عوالم دیگر بگوید آنجا چقدر فرق دارد .

شکم مادر برای همین عالم است ، به دنیا هم آمد مال همین عالم است .فاصله زیادی بین این دو ندارد . حالا اگر بخواهد حقایقی از یک عالم دیگر بگوید !

لذا تفاوت شما و قرآن اینست که شما هر چه این شکلات و عسل را بشکافید از داخلش چیزی به نام ریاست درنمی آید ( با دقت عقلی ) اما اگر کسی آیات متشابه  قرآن را  تحلیل عقلی کند می تواند نزدیک کند مثل اینکه در قرآن آمده که قیامت مثل یک چشم بر هم زدن است ولی ما که چشم بر هم گذاشتیم چرا نیامد ؟

الحمدلله رب العالمین

 حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام نخاولی در کارگاه طراحی سرنوشت

مورخ 20 فروردین 1393

دریافت فایل صوتی با حجم 10 مگابایت

تبیین "اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی"

چهارشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۳، ۰۶:۴۵ ق.ظ

اقبال و ادبار قلب

پنجشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۲، ۰۵:۳۸ ق.ظ

وبسایت گفتمان برتر


إنّ لِلقُلوبِ إقبالاً و إدباراً

چرا گاهی انسان دچار انقباض است و حال عبادت کردن ندارد؟ چرا گاهی این حالت در او شدیدتر میشود، طوری که حوصلهی کارهای روزمره مثل برخورد با دوستانش را ندارد؟ ریشه‎ی این عدم آهسته و پیوسته رفتن، این عدم ثبات و این بی‎حوصلگی، بهخصوص در اعمال عبادی، چیست؟ درمان آن چیست؟ پاسخ دادن به این سؤالات در زندگی ما اهمیت فراوانی دارد.

امام علی(ع) می‏فرمایند: إنّ لِلقُلوبِ إقبالاً و إدباراً؛ اقبال و ادبار، پشت کردن و روی آوردن، قبض و بسط روحی، بیحوصلگی و نشاط، تعابیر مختلفی هستند که از این حالت روحی انسان صورت گرفته است.

این مطلب را باید مد نظر داشت که روح به طور طبیعی حالات متفاوتی دارد؛ قلب از انقلاب و دگرگونی میآید! حال چه کنیم که این ادبار قلبی کمتر شود؟

آفات تکرار ادبار قلبی

این بحث بسیار حیاتی است؛ چرا که زیاد شدن این حالات در هر کسی و با هر هدفی که می‎خواهد باشد (ثروتمند شدن، نوازندهی موسیقی شدن و ...)، کمکاری، ایجاد مانع در رسیدن به هدف و افزایش هزینه‏های مالی و زمانی را در پی دارد! اگر انسان به این موضوع توجّه نداشته باشد و در پی درمان آن نباشد، آفاتی را به وجود می‌آورد:

1ـ عادت به تنبلی و اهمال کاری؛ چون در حالت انقباض کار نمی‏کند.

2ـ گذر عمر و به خصوص دوران جوانی که مهمترین سرمایهی ماست (قالَ رَسُولُ اللّهِ(ص): إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ لَمْ تَزُلْ قَدَمَا عَبْدٍ حَتَّى یُسْأَلَ عَنْ أَرْبَعٍ عَنْ عُمُرِهِ فِیمَ أَفْنَاهُ وَ عَنْ شَبَابِهِ فِیمَ أَبْلَاهُ وَ عَمَّا اکْتَسَبَهُ مِنْ أَیْنَ اکْتَسَبَهُ وَ فِیمَ أَنْفَقَهُ وَ عَنْ حُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْت‏؛ چون روز رستاخیز شود، هیچ بنده‏اى قدم از قدم برندارد تا این‏که از چهار چیز بازجویى شود؛ از عمرش که در چه سپرى نموده، از جوانیش که در چه آزموده، از آنچه به دست آورده که از کجا آورده و در چه موردی صرف کرده است و از دوستی ما اهل بیت. این روایت پیام‎های فراوانی دارد، به آن فکر کنید!).

همین نفسهایی که می‎کشیم سرمایهی ما هستند (قَالَ علی(ع): نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَى أَجَلِه‏؛ انسان با نفسی که می‌کشد، قدمی به سوی مرگ برمی‎دارد. نفس کشیدن در خواب هم متوقف نمی‎شود، ما مسافران به سمت مرگ هستیم).

3ـ ایجاد یأس و ناامیدی؛ اگر یأس بیاید، هر گناه و خطای دیگری هم می‏آید. یأس که می‏آید، قدمهای بعدی برداشته نمی‎شوند و در مقابل خطاها ترمزی وجود نخواهد داشت.

جای ناامیدی نیست!

ممکن است در وجود ما نیز درجاتی از موارد مذکور وجود داشته باشد که اگر هست قابل اصلاح است و جای ناامیدی نیست! همین که انسان از وجود هر یک از این‌ها ناراحت می‎شود یعنی هنوز مشکل حاد نشده است، هر چند کمیت آن‎ها زیاد باشد. (همیشه باید میان کمیت و کیفیت فرق بگذاریم. کمیتها نباید ما را گول بزنند؛ نه کمیت اعمال عبادی، نه کمیت چیزهای ناامیدکننده. البتّه اگر کمیت ناامیدکننده‎ها زیاد شود، انسان را خراب خواهد کرد. امّا مهمتر از کمیت، کیفیت است.) یکی از شاخصهای حیاتی همین است که آیا انسان بی‎خیال شده و دیگر چیزی ناراحتش نمی‏کند یا اینکه نه، هنوز به این درجه نرسیده است. اگر از بدی‎ها و گناههای خود احساس ناراحتی میکند، یعنی هنوز شاخص معنوی در او زنده است.

علل بی‎خیالی انسان

حال که ضرورت بحث روشن شد، سؤال اینجاست که چرا این حالت رخ میدهد؟ علل این واقعه چیست؟

1- عدم درک دقیق از هدف (سود)                                       

14- فراموشی و عدم تذکر خوبیها (عدم محاسبه)

2- کارهای ناشایست

15- اولویت داشتن دنیا

3- تأثیر همنشین و محیط

16- از دست دادن فرصتها و غافل شدن‎ها

4- مشکلات اجتماعی ـ اقتصادی

17- کوچک شمردن گناه

5- سستی در امور خیر

18- یأس و ناامیدی

6- سرخوردگی ناشی از شکست

19- عدم کنترل افکار

7- عدم دستیابی به نتیجه و عدم رسیدن به توقعات

20- فقدان اعتقادات عمیق

8- تردید در درستی و اولویت کار

21- لقمهی ناپاک

9- عدم برنامهریزی و عدم عمل به برنامه

22- عدم انجام صحیح عبادات (واجبات)

10- بیماری و عدم تندرستی

23- عدم تفریح

11- عدم ارتباط مطلوب

24- عدم شکر (اول عملی بعد زبانی)

12- عدم اراده قوی

25- عدم شرکت مستمر در جلسات

13- عدم توجه به وسع ==» تکلیف فوق وسع==» شکست

26- عدم ارتباط مستمر با قرآن

چرا رهایم کرده‎ای؟

در دعای "ابوحمزه ثمالی" فهرستی از عواملی که انسان را از خدا دور می‌کنند ارائه شده است؛ خدایا! هر وقت برای امور خیر (نماز شب و دعای کمیل و ...) بلند شدم، هر وقت که خواستم با تو مناجات کنم و با تو خلوت داشته باشم، بیحوصلگی و کسالت را بر من مسلّط کردی و حال مناجات را از من گرفتی! چه سرّی در کار است که هر وقت می‎گویم باطنم را اصلاح کردم، توبه کردم و نزدیک آدمهای توبهکننده شدم، مشکلی ایجاد می‎شود و بین من و حرکت به سمت تو مانع می‎شود؟ نکند که این حالات به همین دلیل است؟ نکند که من را از خودت طرد کرده‎ای؟

شاید به این خاطر است که من حق تو را سبک شمرده‎ام؟ (قالَ الصادقُ(ع): إِنَّهُ لَایَنَالُ شَفَاعَتَنَا مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلَاة؛ شفاعت ما شامل حال کسی که نماز را سبک بشمارد نمی‎شود؛ یعنی آخر وقت نماز بخواند، نمازش زیاد قضا شود و کارهایش را بر اساس نماز تنظیم نکند.)

شاید به این خاطر است که من از تو روی گردان شدم؛ روی آوردن به خداوند در حیطهی عمل یعنی به آنچه دستور داده است عمل کنم و در حیطهی موضوعات روانی یعنی حسن ظن داشتن به خداوند. امّا روی گرداندن از خداوند یعنی او میگوید فلان کار را بکن، من ضامنم، امّا من انجام نمیدهم. (وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجًا وَیَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِبُ وَمَن یَتَوَکَّل عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمرِهِ قَد جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیءٍ قَدراً [سورهی طلاق/ آیه 2و3]؛ خداوند راه خروج از بحران را برای ما فراهم میکند، ما را کفایت می‎کند و مانعی بر سر راه ما وجود نخواهد داشت.)

وای بر مسلمانی که ...

شاید به این خاطر رهایم کرده‎ای که مرا در جایگاه دروغگویان یافته‎ای (دروغ زبانی و عملی).

شاید هم به این خاطر بوده است که مرا شکرگزار نیافته‎ای.

یا اینکه مرا در مجلس علم، فقاهت و دینیابی نیافتی، پس مرا خوار کردی. یکی از عواملی که موجب استقامت و درستی در مسیر میشود، شرکت مستمر در جلسات است. (قالَ رَسُولُ اللّهِ(ص): أفٍّ لِکُلِّ مُسْلِمٍ لا یَجْعَلُ فی کُلِّ جُمُعَةٍ یَوْماً یَتَفَقَّهُ فیهِ أمْرَ دینِهِ وَیَسْألُ عَنْ دینِهِ؛ وای بر مسلمانی که در هر جمعه، زمانی را برای یادگیری و پرسش از امور دینی خویش اختصاص ندهد.)

شاید هم به دلیل بیحیایی رهایم کرده‎ای؛ یعنی مرتکب گناه میشوم در حالی که می‎دانم گناه انسان را به سختی زمین میزند. (قالَ علیٌ(ع): أَشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَهَانَ بِهِ صَاحِبُه؛‏ بزرگترین گناه آن است که گناه را کوچک بشماریم.)

دعای امام زمانت را نمی‎خواهی؟!

یکی از امامان ما از صحابهی خود پرسیدند: آیا شما جلساتی برای گفت و شنود سخنان ما دارید؟ در جواب به حضرت گفتند: بله، داریم. حضرت فرمودند: آفرین؛ ما این جلسات را دوست داریم!

حضرت میفرمایند «ما چنین جلساتی را دوست داریم»؛ یعنی خداوند دوست دارد، یعنی رشد ما در این جلسات است و حضرت هم دعاگوی ما هستند.آیا دوست ندارید امام زمان (عج) شما را دعا کنند؟ آیا این دعا موجب سعادت شما نمیشود؟

کسانی که در این گونه جلسات شرکت دارند و با سرعت متوسط و ضعیف حرکت میکنند، اگر در این جلسات شرکت نکنند، با سرعت نور سقوط خواهند کرد! این مسأله خیلی مهم است.

می‎خواهم حالم خوب شود؛ چه کنم؟

ای خدای من! تنها چیزی که حال و وضع مرا خوب میکند این است که من حرکت کنم و تو دست مرا بگیری! چه بسیار پیش از این گره از کار دیگران باز کرده‎ای؛ این گره نیز فقط به دست تو باز میشود.

باید توبه کنم، دائم المراقبه و دائم المحاسبه باشم. انسان اگر در هر هفته یک بار محاسبه نداشته باشد، به قهقرا خواهد رفت. (قالَ الکاظمُ(ع):لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِب نَفسَهُ فی کُلِّ یَومٍ؛ از ما نیست کسی که هر روز به حساب خود نرسد.)

نباید از رحمت الهی مأیوس شوم. شخصی به دستور هارون الرشید در یک شب 60 نفر سیّد را کشت. او را در ماه رمضان در حال روزهخواری دیدند. به او گفتند: چرا این کار را میکنی؟ گفت: من به مرحلهای رسیدهام که دیگر فرقی نمیکند روزه بگیرم یا نگیرم. خبر به امام رضا(ع) رسید؛ ایشان فرمودند: گناه مأیوس شدن از رحمت خدا، از تمام گناهان دیگری که او مرتکب شده بزرگتر است.

نکند از رحمت خدا ناامید باشید. قرآن یأس را معادل کفر گرفته است. (وَ لاَ تَیْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ؛ از رحمت الهی مأیوس نشوید. فقط و فقط کفّار از رحمت الهی مأیوس میشوند.[یوسف/آیه 87])

خداوند "حرّ بن یزید ریاحی" را تبدیل به یکی از اولیای خود کرد. وقتی همهی انبیاء و اولیاء به زیارت امام حسین(ع) میآیند، حر را نیز زیارت میکنند. در صورتی که او یک عمر نان یزید را خورده بود و تنها کسی بود که راه را بر امام حسین(ع) بسته بود.

تو هم فرصت تغییر داری

هر کسی در هر موقعیتی و در هر سنی، برای تغییر فرصت دارد. جناب سکّاکی یکی از نوابغ تاریخ علمی بشر است. ایشان 40 یا 60 ساله بود که به دنبال علم رفت. نزد استاد رفت تا علم بیاموزد. استاد به او گفت: یک حکم فقهی به تو میآموزم، تا جلسهی بعد یاد بگیر تا ببینم چه کاری میتوانی بکنی.

قالَ الشَّیخُ: جلدُ الکَلبِ یُطهَرُ بِالدبّاغَةِ؛ شیخ گفت: پوست سگ به وسیلهی دباغی پاک میشود.

جناب سکّاکی جلسهی بعد آمد و آن حکم را این گونه به استاد تحویل داد:

قالَ الکَلبُ: جلدُ الشَّیخِ یُطهَرُ بِالدبّاغَةِ؛ سگ گفت: پوست شیخ به وسیلهی دباغی پاک میشود!

همه خندیدند و او را مسخره کردند. او بسیار ناراحت شد و از شهر بیرون رفت. بیرون از شهر، دید جریان آبی که قطره قطره روی یک سنگ میریزد، به تدریج آن را سوراخ کرده است. با خودش گفت: علم از قطرهی آب نرمتر نیست و ذهن من هم از سنگ سختتر نیست؛ پس من باید علم بیاموزم. رفت و شد جناب سکّاکی، صاحب کتاب مفتاح العلوم!

حکمت، موعظه، جدال

ادْعُ إِلى‏ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ (نحل/ آیه 125)

اگر مطلبی با توجه به این سه نکته بیان شود، هیچ وقت از بین نخواهد رفت:

1ـ طوری بیان شود که منطقی بودن بحث احساس شود

2ـ منفعت و سودمند بودن موضوع احساس شود (موعظه بیانکننده‎ی مصادیق نفع و ضرر است)

3ـ در فضای رقابتی، برتری بیان مطلب احساس شود (از الگوهای دیگر برتر باشد)

ساعات مؤمن بر چند بخش؟

اگر انسان هدف اصلی خود را نشناسد، به طور طبیعی دچار فراز و نشیب، اوج و حضیض، تندی و کندی خواهد شد.

او اگر برنامه نداشته باشد، عمرش زودتر از آنچه فکر میکند گذر خواهد کرد.

قَالَ علیٌ(ع): لِلْمُؤْمِنِ ثَلَاثُ سَاعَاتٍ؛ فَسَاعَةٌ یُنَاجِی فِیهَا رَبَّهُ وَ سَاعَةٌ یَرُمُّ مَعَاشَهُ وَ سَاعَةٌ یُخَلِّی بَیْنَ نَفْسِهِ وَ بَیْنَ لَذَّتِهَا فِیمَا یَحِلُّ وَ یَجْمُلُ.

براساس این روایت، ساعات مؤمن به سه قسمت تقسیم میشود:

سَاعَةٌ یُنَاجِی فِیهَا رَبَّهُ؛ ساعاتی را به ارتباط خاص عبادی ـ معنوی بپردازد

سَاعَةٌ یَرُمُّ مَعَاشَهُ؛ ساعاتی را به معاش و امور زندگی بپردازد

سَاعَةٌ یُخَلِّی بَیْنَ نَفْسِهِ وَ بَیْنَ لَذَّتِهَا فِیمَا یَحِلُّ وَ یَجْمُلُ؛ ساعاتی را به خودش اختصاص دهد تا لذّت ببرد، البتّه لذّت‎هایی با دو قید: حلال و جمیل.

قسمت اول اصل است. برای رسیدن به قسمت اول، باید نیازهای اولیه برطرف شده باشند؛ یعنی قسمت دوم. قسمت سوم نیز به قسمتهای اول و دوم خدمترسانی میکند؛ چرا که این دو قسمت بهطور طبیعی انرژی میبرند و خستگی و فرسودگی را به دنبال دارند. برای رفع همین خستگی و بازگشت نشاط جسمی و روحی، لذّتهای حلال و جمیل ضروری هستند.

در همین راستا مقام معظّم رهبری در توصیه‎ای به جوانان فرمودند: «تحصیل، تهذیب، ورزش».

شاخصهی جمیل بودن یک لذّت چیست؟

احساس سنگینی و ناراحتی بعد از یک لذّت، نشان از مخرّب بودن یا در حدّ حرام بودن آن لذّت است؛ یعنی آن لذّت، جمیل نبوده است.

نکات پراکنده، امّا خواندنی:

1ـ نباید در حالت کسالت روی خودتان فشار بیاورید. اگر حالت اقبال وجود ندارد، نباید به کارهای زیاد مشغول شوید، مستحبات را انجام ندهید و به فرایض اکتفا کنید، امّا مستحبّات را رها نکنید؛ چون این حالت ادامه پیدا میکند.

2ـ عوامل زمینهساز ادبار را برطرف کنید؛ به خصوص همنشین!

قَالَ علیٌ(ع): إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکْمَة.

حکمت‎هایی را که زندهکنندهی دل هستند بشنویم؛ چرا که قلب ما مانند بدن ما ملول میشود.

4ـ به افراد اهل سیر و سلوک سر بزنید و اگر به چنین افرادی دسترسی نداشتید، شرح احوال، داستانها، نامهها و شعرهای اولیای خدا را بخوانید. بزرگانی مثل علّامه طباطبایی، آقای انصاری همدانی، سیّد علی آقای قاضی، آقای حدّاد، آقای رجبعلی خیّاط و ... را نباید از دست داد. اشعار حافظ، باباطاهر، فیض کاشانی، مولوی و بزرگان دیگر را نباید فراموش کرد. حافظ یک عارف کمنظیر در طول تاریخ عرفان است.

والحمدلله رب العالمین

طراحی سرنوشت | جلسات 13 تا 15

شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۲، ۰۵:۴۲ ق.ظ

وبسایت گفتمان برتر


فایل صوتی جلسه سیزدهم

مورخ 7 اسفند 1392

دریافت با حجم 9 مگابایت

 

فایل صوتی جلسه چهاردهم

مورخ 14 اسفند 1392

دریافت با حجم 18 مگابایت

 

فایل صوتی جلسه پانزدهم

مورخ 21 اسفند 1392

دریافت با حجم 7 مگابایت


پ.ن:

علیرغم استقبال و پیگیری فوق العاده ی مخاطبین، متأسفانه در این مدت به دلایل متفاوت نتوانستیم آنطور که باید سامان مناسبی به بازنشر جلسات طراحی سرنوشت بدهیم، لذا از سروران مکرم به دلیل تأخیر در انتشار و همچنین کیفیت نازل اصوات پوزش می طلبیم.

بدینوسیله از دوستانی که بطور منظم در جلسات شرکت می کنند و امکان ضبط صوتی جلسات با کیفیت مناسب را دارند درخواست میکنیم که در این زمینه مارا یاری نمایند تا دیگر مخاطبین این وبگاه که از شهرها و مناطق دوردست مشتاقانه پیگیر این جلسات هستند نیز بتوانند از محتوای آن بهره مند شوند.

این اصوات از روی سایت نهاد نمایندگی رهبری معظم در دانشگاه فردوسی برداشته شده است. از دوستان فعال در بخش روابط عمومی آن نهاد تشکر کرده و خواهشمندیم نسبت به افزایش کیفیت صوت و تصویر این جلسات اهتمام بیشتری داشته باشند.

سیر و سلوک قرآنی | درقیامت از چه می پرسند؟

جمعه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۲، ۰۲:۱۲ ب.ظ

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 22 اسفند1392
خودت ببین چه کرده ای!

دلایل عقلی و شرعی محاسبه را گفتگو کردیم. محاسبه یعنی چه بودیم، چه داریم می شویم، چگونه خرج شدیم و باید بشویم. یعنی آیا آنچه را بودم رشد دادم و با آنچه باید باشم چه کرده ام. ما در حال رفتن و شدن هستیم، با تک تک افکار و نیّات و رفتار هایمان, شدنی غیر قابل برگشت. اگر ملکه ای پست در ما شکل بگیرد دیگر پاک نمی شود و هرچه شدیم، همان خواهیم بود و در همان سیر خواهیم کرد. بهشت و جهنم، شعاع نفسی است که در خود درست کرده ایم.

بار دیگر برای اینکه بدانیم کجای بحث محاسبه هستیم، فهرستی از مباحث را مرور می کنیم:

جایگاه محاسبه/  چرایی و ضرورت محاسبه/  ماهیت محاسبه/ معنای واژگانی محاسبه/ معنای اصطلاحی محاسبه( هنوز بحث نشده)/ مدل ههای محاسبه/ فاعل محاسبه/ محاسبه در سایر فِرقو سایر علوم/ درجات و بواطن محاسبه( احکام، آداب و اسرار) کیفیت محاسبه/ ارکان محاسبه/ لوازم و مقدمات محاسبه/ عوامل کمک کننده آن/ مراحل و برنامه های آن/ آفات و موانع محاسبه/ محاسبه محاسبه

منابع مطالعاتی محاسبه

منبع مختصی که در این باب نوشته شده کتاب مختصر محاسبه النفس است که حاوی دو رساله از سید ابن طاووس و مرحوم کفعمی است.

منبع پراکنده دیگر شاملِ: فصلی مفصل از محجه البیضاء فیض کاشانی، جامع السعادات ملا مهدی نراقی، الرِعایه الحقوق الله اثر محاسبی( که در بازار موجود نیست و در کتابخانه ها یافت می شود)، مصباح الشریعه منسوب به امام صادق علیه السلام، بحار الانوار جلد 67.

و همین طور در متون روانشناسی و مدیریت تحت عناوینی مثل نقش خود ارزیابی در سلامت روان مطالب مفیدی یافت می شود.

مراحل شکل گیری عمل

برای اینکه عملی بیرونی از ما سر بزند مراحل متددی در درون ما اتفاق می افتد که می توان آنها در دو فاز کلی تقسیم بندی کرد. فاز اول مراحل نا خود آگاه و فاز دوم مراحل خود آگاه.

فازاول: مراحل ناخودآگاه

مرحله اول: منشأ اولیه عمل یک حس باطنی و محرک اولیه است که یا در برخورد با محرکی بیرونی یا عاملی دیگر،ناخود آگاه در آدمی ایجاد می شود. اصطلاحی در میان معتادان به نام مخمخه هست که آن را قدم اول برای دوباره مصرف کردن می دانند. نظیر این در هر فضایی حاکم است تا یک تحریک اولیه صورت بگیرد. مثلا فردی نامحرمی را می بیند و حسی اولیه در او به صورت ناخود آگاه ایجاد می شود.

مرحله دوم: پس از آن منشأ اولیه یک خطور ذهنی درباره آن ایجاد می شود که آن هم ناخودآگاه است. خطور ذهنی آن حس را تقویت می کند و در:

مرحله سوم: یک حس و تمایل ثانوی در درون ما ایجاد می شود.

تمام این مراحل سه گانه به صورت ناخودآگاه و غیر ارادی در هر کسی ایجاد می شود. به همین دلیل نه ثواب و عقابی برایش مترتّب است و در محاسبه به محاکمه گذاشته می شوند.

فاز دوم: مراحل خودآگاه

مرحله چهارم: در این مرحله نفس شروع می کند به فکر کردن و پروراندن آن ماده اولیه. این عمل که عملی درونی است به صورت خود آگاه و ارادی انجام می شود.

مرحله پنجم: پس از فکر کردن درباره آن، یک اشتیاق اولیه نسبت به انجام واکنشی در ما بوجود می آید و در:

مرحله ششم: بدنبال پیگیری و پروراندن آن اشتیاق حاصل از تفکر، شوق مؤکَّدی در نفس پدید می آید.

مرحله هفتم: جایگاه شکل گیری تصمیم اولیه است که به آن عزم می گویند. ودر:

مرحله هشتم: اگر این عزم تقویت و قطعی شد به آن جزم می گوید. اینجا همان موطنی است که می گوییم: فلانی عزمش را برای فلان کار جزم کرد. تا اینجا هنوز اقدامی عملی صورت نگرفته است.

مرحله نهم: اقدام عملی است که تمام فعل و انفعالات درونی بروز می کنند و عملی صورت می پذیرد.

بد نیست در اینجا به این اشاره کنیم که کسانی که ارداه شان ضعیف است، که نوعاً به آن گرفتاریم، باید ببینند در کدام مرحله از مراحل ارادی انام عمل ضعف دارند و روی آن قسمت به صورت ویژه کار کنند. البته در منزل ارداه مباحث آن را مفصلا به حول و قوه الهی گفتگو خواهیم کرد.

مراحل فاز دوم همگی ارادی و خودآگاهند. به همین دلیل جزا و محاسبه به تمامی آنها تعلق می گیرد. کلید واژه گذر از هر مرحله به مرحله دیگر توجّه بیشتر است. مثلا اگر در مرحله تفکر ارادی توجه بیشتری خرج آن کنیم نفس ما به سمت واکنشی اشتیاق پیدا میکند. از آنجا که توجه امری ارادی است، محاسبه و مؤاخذا شامل حال آن می شود. اما در سه مرحله اول بدون نیاز به توجه بیشتر هر سه در نفس منعقد می شد.

نکته ای لطیف از علامه طباطبایی(ره)

در تفسیر شریف المیزان ذیل آیه 284  سوره بقره که در جلسه گذشته گفتگو کردیم، آنجا که به عبارت ان تبدو ما فی انفسکم ( اگر آنچه را در نفس هایتان است، آشکار کنید) می رسد می فرمایند که ما فی انفسمک یعنی آنچه در جان و نفس ما هست، نه آن مراحل گذرا مثل حطورات اولیه. چون تعبیر فی اشاره به این دارد که درباره چیزهایی می پرسند که در نفس هست نه هرآن چیزی که آنی و غیر ارادی آمده و رفته است. و اصلا پرس و جو درباره این امور، تکلیف ما لا یطاق است. چه بسا افرادی که آناً دچار خطوراتی وسواسی و یا شرک آلود می شوند که ناخود آگاه صورت می پذیرد و ارادی نیست.

مفسّران دیگری در این میدان بی سبب تاخته اند و خواسته اند مشکل ظاهری آیه را به منسوخ شدن یا تخصیص خوردن با آیات دیگر نظیر لایکلف الله نفساً الّا وُسعها حل کنند که باتعبیر علامه نیاز به این فلم فرسایی های نابجا هم نیست. چون تکلیف ما لایُطاق از جانب خداوند در ابتدا امر نمی شود که بخواهد بعدا نسخ شود.

حالا ممکن است فردی مراحل درونی عمل را تا عزم پیش برود ولی عاملی بیرونی مانع او برای اقدام عملی شود، یاز هم محاسبه می شود. گفتگو شد که ان السِمع و البصر و الفؤاد کل اولئک عنه مسئولاً. اصلا مهم ترین چیزی که از آن می پرسند ایمان است که از جنس عمل نیست بلکه نشانگر حالت درونی ما نسبت به خداوند عالم است. باز هم گفتگو شد که درماجرای آن دعوا که منجر به قتل شخصی شد ، امام معصوم فرمودند که قاتل و مقتول هر دو در آتشند زیرا مقتول هم عزم قتل برادرش را کرده بود و باید جواب بدهد ولو اینکه موفق به جامه عمل پپوشاندن به نیّت خود نشد. تا این مرحله محاسبه قطعا هست اما لزوماً مؤاخذه نیست و این بسته به ارداه خداوند دارد که در ادامه آیه شریفه آمده: فَیَغْفِرُ لِمَن یَشَاءُ وَ یُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ  وَ اللَّهُ عَلىَ‏ کُلِّ شىَ‏ءٍ قَدِیر(بقره/284) که اصل بر غفران الهی است.

گاهی هم خود فرد در مرحله پیش از نهایی از انجام آن پشیمان می شود، حال، یا از نترس آبرو و یا ترس از عقاب الهی یا حیاء حاصل از حس حضور خداوند یا عوامل دیگر. این فرد دیگر مؤاخذه نمی شود زیرا حداقل تقوی که حفظ و کنترل باشد را داشته است.

به سوی خدا برویم

اینقدر غصه بهشت و جهنم را نخورید. همه نهایتا به بهشت می روید. خداوند قیمت ما را بهشت و جهنم قرار نداده است. فرموده است: فمن کان یرجوا لقاء ربّه.... لقاء الله هدف است. و این هدف مختص پیامبران نیست. چون ابزار آن در همه ما گذاشته  است و خطاب آیات، دعوت همگانی است. اگر به سمت این هدف نمی رویم، ایراد از خود ماست.

رحمت واسعه خداوند

رحمت خداوند وسعت کل شیء. کل شیء شامل هرچیزی از جمله خود غضب می شود. پس رحمت غضب را احاطه کرده است. ما هیچگاه غضب خالص نداریم و همواره آمیخته با رحمت است. اما می شود جایی که رحمت خالص فارغ از غضب داشته باشیم.

اهمیت محاسبه اعمال قلبی در قرآن

باید اعمال درونی را حتی اگر به عمل ظاهری منجر نشود محاسبه کنیم. در قرآن کریم شواهد بسیاری داریم که اشاره مستقیم و غیر مستقیم به اعمال درونی و قلبی می کند. جایی از قلب گناهکار سخن می گوید: فإنّه عاصم قلبه. جای دیگر درباره مؤاخذه دست آورد های قلبی می فرماید: یُؤاخذ بما کسبت قلوبکم. امیر المومنین درباره عایشه فرمودند که حسد در وجود او همچون دیگ می جوشید. ببینید که اینچنین وجودی منشأ چه فتنه هایی در عالم شد. جایی دیگر قرآن کسانی را که در دل علاقه به اشاعه فحشاء توبیخ می کند: إِنَّ الَّذِینَ یحُبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فىِ الَّذِینَ ءَامَنُواْ لهَمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فىِ الدُّنْیَا وَ الاَخِرَةِ  وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَا تَعْلَمُون‏: کسانى که دوست دارند کارهاى بسیار زشت [مانند آن تهمت بزرگ‏] در میان اهل ایمان شایع شود، در دنیا و آخرت عذابى دردناک خواهند داشت، و خدا [آنان را] مى‏شناسد و شما نمى‏شناسید(نور/19)

فراتر از زمان

گاهی در بین مداحی ها  شنیده می شود : بااشک خود امام حسین علیه السلام را مدد دهید.

جدا از اینکه چقدر این حرف را خودآگاهانه می زنند، این سخن دقیق وبسیار درستی است. فرض کنید که به فرد امینی مقداری پول می دهید تا به پدر شما برساند که 20 سال پیش فوت کرده است. فرد هر قدر هم امین باشد از عهده آن بر نمی آید چون زمان آن گذشته است. حالا فرض کنید این امین، منشءفیض کل هستی، خدای علَم باشد. او دیگر در قید زمان و مکان نیست. در کل، اگر زمان را نادیده بگیریم همه مدد ها قابل وصولند، چه از گذشته به آینده و چه بالعکس. دعا های پدر بزرگ ها برای نوه های هنوز نیامده از همین دست است. حضرت خضر علیه السلام که آن دیوار را تعمیر کردند فرمودند که پدر صاحی این دفینه را برای فرزندان خود به جا گذاشته است. در روایات داریم که آن پدر از هفت یا هفتاد نسل قبل بوده است.

کل عالم نه تنها در این زمان بلکه فراتر از زمان به هم مرتبط است. در آن آیه که سخن از علاقه به اشاعه فحشا رفت، اشاره به این دارد که چنین فردی به کل فضای فحشا و جرم در همه هستی با آن علاقه متصل شده است. چگونه ممکن است؟ چه بسا ما آن را ندانیم ولی این دلیلی بر نبودن آن نمی شود. مثلا ما با موبایلمان به آن طرف دنیا متصل می شویم ولی از فرایند مخابراتی آن بیخبریم و این بی خبری ما اختلالی در اتصال بوجود نمی آورد.

با حبّ به جرم اثر آن را در هستی تقویت می کنیم. از همین رو در زیارات کسانی را که ماجرای کربلا را شنیدند و راضی بودند، لعنت می کنیم. همین است که برخی ظنّ ها خودش گناه است که اگر به گناهی بینجامد، آن گناهی دیگر است. آری، صِرف حبّ و بغض عذاب و عقاب و محاسبه دارد.

در آخر آیه که فرمود خدا می داند و شما نمی دانید، این فقط محض اطلاع نبود. ما باید منظور قرآن را دریابیم که در اینجا هشدار و انذار است، زیرا همین خدای عالِم، فردا قاضی است؛ یعنی هرچه می کنید قاضی می بیند نه اینکه برایش گزارش ببرند.

یکی از اساتید ما فرمودند: شخصی می گفت( که احتمالا خودشان بود): این اسم شهید خدا مرا بیچاره کرده است. این حس دیده شدن از جانب خدا، حیا می آورد چون حبّ در کار است. خداوند محبوب مُهاب است. اصلاحبّ هیبت می آورد. همان عالِم، فردا اسرع الحاسبین است، حسیب است: کفی بنا حاسبین. این یک هشدار است یعنی هیچ چیز فرو گذار نمی شود.

خودت ببین چه کرده ای!

بعد از محاسبه اعمال، همه اعمال را به او نشان می دهند و او تعجب می کند و می گوید : ما لهذا الکتاب؟ این کتاب کیست؟ فرض کنید به طور متوسط روزی حد اقل دو هزار عمل قابل محاسبه انجام می دهیم که در طول عمر حدود صد میلیون عمل خالص می شود که با ترکیبات و تاثیرات آن از شمار بیرون می رود. اینجاست که به او می گویند خودت مطالعه کن:اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَى‏ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا [به او مى‏گویند:] کتاب خود را بخوان، کافى است که امروز خودت بر خود حسابگر باشى( اسرا/ 14)

کاری را که قصد انجام آن را داریم و نمی توانیم، تیرگی خود را در درون به جا می گذارد. می فرماید آنچه همت انجام آن را داشته اید و به هردلیلی امکان انجامش نشده محاسبه می شود: وَ هَمُّواْ بِمَا لَمْ یَنَالُواْ ... و به آنچه [از اهداف خائنانه‏اى که‏] دست نیافتند، اهتمام ورزیدند(توبه/ 74) وقتی باطن ها تیره شد، سیّئه راحت انجام می شود.

چه بخواهیم و چه نخواهیم، روزی درونیات ما آشکار می شود. نه اینکه آشکار می کنند، خودش آشکار می شود. چون آن روز، روز باطن هاست و برای اهل باطن همین امروز باطن ها ظاهر است. در سوره ای که به نام پیامبر گرامی اسلام است در آیه 29 می فرماید: أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فىِ قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن یخُرِجَ اللَّهُ أَضْغَانهُم‏: بلکه کسانى که در دل هایشان بیمارى است، گمان کردند که خدا کینه‏هایشان را آشکار نخواهد کرد.

نکته پایانی اینکه این ایام متعلق به حضرت فاطمه سلام الله علیها است. ضمن استفاده از این  ایام باید توجه داشته باشیم که ایام شهادت، ایام سرور نیست و هر دو دهه را باید غنیمت بشماریم.

والحمد لله رب العالمین


حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین نخاولی با موضوع

 در قیامت از چه می پرسند؟

دریافت فایل صوتی با حجم 13 مگابایت


پ.ن:

- در حین ضبط ضبط برنامه، بعلت قطعی سیم در دقیقه 42حدود 5 ثانیه از برنامه ضبط نشد که بدین خاطر پوزش میطلبیم.

- بازنشر این مطلب در سایت عمارنامه

در این زمینه بخوانید:

- سیر و سلوک قرآنی | قیامت؛ تجلی خدا با "اسم الباطن"

- سیر و سلوک قرآنی | محاسبه؛ عزم برای بیدار ماندن

- سیر و سلوک قرآنی | نفس انسان، ارزشمندترین موجود هستی

- سیر و سلوک قرآنی | مراتب اعتلای نفس

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 15 اسفند1392

قیامت؛ تجلی خداوند با اسم الباطن

سیر صعودی یا قهقرایی؟

خیلی از اوقات شخص در حال سقوط است ولی گمان می کند که در حال رشد است. هر فردی باید به دقت ببیند که سیر صعودی دارد یا به قهقرا می رود. بدون محاسبه ممکن نیست این را بفهمیم و اصلا فهم اولیه روند حرکت فرع بر وجود ارزیابی است: من حاسب نفسَهُ رَبِح و من غَفل عنها خسر، هر که نفسش را ارزیابی کند نفع می برد و هر که از آن غافل شد سرمایه اش بر باد می رود.

چشم رضایت

در محاسبه نفس می خواهیم از محبوب ترین شیء عالم نزد خودمان، ایراد بگیریم. حالا وقتی ما عادت کرده ایم که حُسن های خود و عیب های دیگران را ببینیم، چقدر این کار سخت می شود. اصلاً منشأ بسیاری از دعواها همین حُسن خود دیدن است. با محاسبه تمرین می کنیم که این چشم رضایت را از خودمان برداریم.

خوشا به حال عیب جوی خود: طوبی لمن شَغَلهُ نفسه عن عیوب النّاس. واقعا چقدر از خودمان گله داریم و چقدر از خود راضی هستیم؟ ما حتی امور منفی خود را هم خوب جلوه می دهیم.

آب گل آلود و نفس شیّاد

جدا از مسئله دوست داشتنِ خود، دو مسئله دیگر کار را مشکل تر می کند. یکی اینکه مرز بین مثبت ها و منفی ها بسیار نزدیک است و حقیقتاً راه رفتن روی صراط مستقیم از گام برداشتن روی تار مو و لبه شمشیر سخت تر است.

دوم اینکه در این آب گل آلود با حیله گری و شیّادی نفسمان مواجهیم. این نفس گاهی تکبّر را به اسم وقار جا می زند، ذلّت را به اسم حیا و تحقیر دیگران را به اسم تربیت. مثلا کسی را تحقیر می کند و با خود می گوید: اگر من الآن ادبش نکنم، فردا با دیگران همین کار را می کند، غافل از اینکه دارد غضبش را تسکین می دهد.

اخوان فی الله

امام صادق علیه السلام فرمودند: بهترین دوست من کسی است که عیوب مرا برایم به هدیه بیاورد. بیایید دوستان صمیمی به هم بسپاریم که عیوب هم را به یکدیگر گوشزد کنیم. همسرانِ همراه و دوستان نزدیک باید برای غلبه بر نفس از هم کمک بگیرند. چون هر کسی خودش را دوست دارد و چشم رضایت، حسن ظن می آورد باید چشمی از بیرون باشد تا عیوب بهتر معلوم شود. الرفیق ثم الطریق. این افراد را اخوان فی الله می گویند.

کیفیت اجمالی محاسبه

به طور اجمال (قبل از اینکه به مباحث تفصیلی نحوه محاسبه برسیم) می خواهیم بدانیم چگونه باید محاسبه کرد. باید از خود بپرسم از صبح تا بحال چه کرده ام. مثلا اگر مغازه دار هستم باید بپرسم با مردم خوب برخورد کرده ام یا نه. این مرحله اول است که سوال از رفتار ظاهری است. در مرحله ظاهری می پرسیم این رفتار خوب به چه نیت باطنی بود. مثلا خدای ناکرده اگر مشتری زن بوده خوب بر خورد کرده ام یا برای رضای خدا. باید اعمال و نیات را زیر ذره بین بگیریم.

 نفسِ شرور، مکانیسم آن اینگونه است که عیوب را به فراموشی می سپارد. این حالت اگر در انسان غلبه کند بسیار خطرناک است. در روایت داریم که مومن اگر گناهی را هفتاد سال پیش هم انجام داده باشد، استغفار می کند. یعنی عیوب خود را فراموش نمی کند.

کافیست برای شروع شبی 5 دقیقه به پای محاسبه بنشینیم و کار ها و انگیزه ها را ارزیابی کنیم. در این میان نباید اسیر توجیهات شد و باید بتوانیم آنها را به بند بکشیم. مثلا گاهی در مقابل خدمت، واکنش بدی می بینیم وناراحت می شویم. این یعنی کار برای خدا نبوده است. ما قصد معامله داشتیم؛ یعنی می خواستیم در مقابل خوبی، خوبی ببینیم و حالا که در این معامله ضرر کرده ایم ناراحتیم. علامه طهرانی می فرمودند: اگر کاری را برای رضای خدا انجام دادی و در مقابلش سیلی خوردی، آن یلی را هم بخاطر خدا تحمّل کن. این فرد مامور شده تا تو را رشد بدهد و تو را به معراج ببرد.

فردی از همراهان ما بود که در قبال خوبی، بدی دیده بود و آنقدر ناراحت بود که سرخ شده بود و می گفت حتما باید جواب این کارش را بدهم. استاد ما به او فرمودند: تو همین الآن داری توی جهنّم می سوزی!

البته محاسبه در ابتدا بیشتر از 5 دقیقه طول می کشد، اما وقتی روش هایی را که در جلسات آینده گفتگو خواهیم کرد، به کار ببندد، کمتر از این هم می شود.

آیات دیگر درباره محاسبه

للّهِ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ مَا فىِ الْأَرْضِ  وَ إِن تُبْدُواْ مَا فىِ أَنفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُم بِهِ اللَّهُ  فَیَغْفِرُ لِمَن یَشَاءُ وَ یُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ  وَ اللَّهُ عَلىَ‏ کُلِّ شىَ‏ءٍ قَدِیر: آنچه در آسمان‏ها و آنچه در زمین است از آن خداوند است و اگر آنچه در دل دارید آشکار یا پنهان کنید، خداوند حساب آن را از شما باز خواهد خواست، پس هر که را بخواهد مى‏آمرزد و هر که را بخواهد عذاب خواهد کرد و خداوند بر هر کارى تواناست.(بقره/284)

خداوند در این آیه می فرماید که کل نظام هستی ملک خداوند و از آن اوست. پس ما نیز به عنوان جزئی از این نظام، ملک اوییم. از طرفی مالک بر مملوک احاطه کامل دارد، یعنی بر ظاهر و باطن او محیط است. می فرماید آنچه خدا از آن حساب می کشد فقط اعمال آشکارا و ظاهری ما نیست، بلکه از نهانخانه های دل هم محاسبه می شود.

پرسش از نیّات

 در تایید این مسئله در جای دیگر قرآن کریم آمده: یَأَیهَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اجْتَنِبُواْ کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ : اى مؤمنان! از بسیارى از گمان‏ها دورى کنید که برخى از گمان‏ها گناه است (حجرات/!2)

می فرماید که نفس برخی از گمان ها گناه است نه تجلی آن در اعمال. یا در جای دیگر می فرماید: إِنَّ الَّذِینَ یحُبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فىِ الَّذِینَ ءَامَنُواْ لهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فىِ الدُّنْیَا وَ الاَخِرَة: بى‏گمان کسانى که دوست دارند درباره مؤمنان، کار زشت شایع شود عذابى دردناک در این جهان و در جهان واپسین خواهند داشت(نور/19) می بینید که همین دوست داشتن آنها که فعلی درونی است، آنها را ورطه عذاب می کشد.

همین طور است لعن هایی که به افراد پست در دعا ها می فرستیم،؛ کسانیکه سمِعت بذلک و رضیت به. آنها که ظلم را شنیدند و به آن راضی بودند. در آیه دیگر می فرماید که گوش و چشم و دل مورد محاسبه قرار می گیرند: إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کلُ أُوْلَئکَ کاَنَ عَنْهُ مَسْئولا:  از گوش و چشم و دل، هر یک، خواهند پرسید( اسراء/36) که دل اشاره به درونیات ماست.

تربیت و رشد در غیر انسان عمدتا حاصل عوامل بیرونی است ولی در انسان بیشتر تابع درون است. منشأ اعمال ما همین حبّ و بغض هاست. پس کشف عیوب بیرونی و درونی خود، کلید نجات است که با محاسبه تحقق می یابد.

دو مسئله در این آیه هویدا می شود. یکی اینکه آیا درونیات را محاسبه می کنند که جوابش آری است و دوم اینکه آیا بخاطر آنها عذاب هم می کنند که معلوم نیست؛ فَیَغْفِرُ لِمَن یَشَاءُ وَ یُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ.

یک تذکر

حضرت استاد حسن زاده آملی می فرمودند: خدا کسی را جهنم نمی برد حتی یزید را.  نفسِ جهنمی خودش جهنم می شود و نفس بهشتی، بهشت. درست است که نار الله الموقده هست، اما الّتی تطّلع علی الأفئده نیز هست. یعنی آتشی که از خود دلها طلوع می کند. قیامت هم خود نفس ماست.

قیامت چقدر نزدیک است؟

در آیه محوری محاسبه در سوره حشر خداوند فرمود: باید آدمی خوب بنگرد که برای فردا چه پیش می فرستد. واژه فردا به ما می رساند که قیامت نزدیک است. در جواب به این سوال که قیامت چقدر نزدیک است، دو نوع جواب در قرآن کریم آمده است. گاهی آمده کلمحِ البَصر که یعنی مثل چشم بر هم زدنی. اگر کسی بپرسد که پس کجاست این قیامت؟ من که چشم بر هم زدم و نیامد. می گوییم که این از باب تمثیل است و منظور نزدیکی فوق العاده ایست که آن را درک نمی کنیم. ما اغلب  در حصر زمان در بندیم و نمی توانیم تصور کنیم که زمان را هم می شود از بیرون آن نگاه کرد. مثال این عدم توانایی این است که فردی را تصور کنید که از ابتدا در ته چاهی بوده و تنها افق دید او همان دهانه چاه است. هموار هاگر حیوانی از روی چاه می پریده، او اول سرش را می دیده و سپس دست و پایش و سپس دمش را. حالا اگر به این فرد بگوییم می شود که حیوانی را یکجا از بیرون و به طور کامل دید، باورش نمی شود. همین الآن قیامت هست اما آنانکه در ته چاه طبیعت هستند نمی توانند آن را درک کنند.

جواب دوم که جواب دقیق تر است این است که عِلمُها عند رّبّی؛ یعنی تحقق قیامت در نزد خداست. نزد خدا هم که زمان معنا نمی دهدو از سنخ زمان نیست و غیر از زمان رهیده ها نمی توانند آن را دریابند. قیامت روز بروز خداوند به اسم الباطن است. ما همین الآن غرق در قیامتیم پس چرا آن را نمی بینیم؟ فردا در آیه کریمه یعنی روز متصل به شب ظلمانی دنیا، یعنی وقتی از دنیا رهیدیم.

در آیه ای دیگر در سوره آل عمران آیه ای مشابه این آیه سوره بقره داریم با این تفاوت که در اینجا تخفوا در ابتدا آمده و در آخر آیه اشاره به اسم علیم خداوند شده نه قدیر. لطافت این تفاوت در این است که وقتی سخن از محاسبه است، چون اصل ابتدایی در حساب، ظاهر اعمال است، ابتدا تبدوا و امور آشکار آمده و در آل عمران که سخن از علم و احاطه پروردگار است، امور نهانی را ابتدا آورده است.

نکته ای مهم در تصورات ما از افعال و صفات الهی

ما در صفات خداوند می بینیم که او انتقام گیرنده است. تصویری که عموما از انتقام خدا دارند این است که او قوانینی وضع کرده و حالا که عده ای آنها را رعایت نکرده اند، خدا آنها را عذاب می کند. ولی گفته شد که خدا کسی را جهنم نمیی برد و ما خود را جهنمی می کنیم.

یا مثلا می شنویم که خدا از برخی راضی شد. سوال اینجاست که مگر در ذات خدا انفعال و تأثیر راه دارد که ناراضی بوده و حالا راضی شده است. یا می فرماید که نامه عمل را به دست راست و چپ می دهند. آیا همین دست راست و چپ است؟ فهم اینن حقایق نیاز به حرف شنیدن دارد. دین که همه اش تعدادی احکام نماز حج نیست. تازه با این نماز های پر خواطر و حج های ریایی که کاری از پیش نمی رود. باید حرف ها بشنویم. باید جانمان گسترش یابد. اینکه در قرآن آمده که بهشتی می گوید که آهای بیایید و نامه اعمال مرا بخوانید، این نیست که مثل دنیا، یک بچه دبستانی بیست گرفته و می خواهد به کسی نشان بدهد. آنجا دارِ شعور است و چیزی از کسی پنهان نیست. فهم این حقایق، دقّت و تأمل می خواهد. باید ببینیم که چه حقایقی در وراء این حقایق است که به این شکل بیان شده است. متأسفانه برخی تفاسیر این آیات را با دقت کمی بیان می کنند.

قسمت ما فی انفسکم نوضیحی دارد که بعدا گفتگو خواهد شد انشاءالله.

پس آیا خواطر محاسبه می شوند؟ جواب آری است. آیا عقاب می شوند؟ خیر و این نکته ای دارد که در بعداً به گفتگو می نشینیم.

و الحمد لله ربّ العالمین


حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین نخاولی

در جلسه ی سیر و سلوک قرآنی مورخ 15 اسفند 1392

دریافت فایل صوتی با حجم 10 مگابایت


در این زمینه بخوانید:

- سیر و سلوک قرآنی | محاسبه؛ عزم برای بیدار ماندن

- سیر و سلوک قرآنی | نفس انسان، ارزشمندترین موجود هستی

- سیر و سلوک قرآنی | مراتب اعتلای نفس

- سیر و سلوک قرآنی | شاه کلید روح ایمان