حقیقت محمدیّه :: گفتمان برتر

گفتمان برتر

دغدغه نوشت های یک طلبه ی تمدن گرا

گفتمان برتر

دغدغه نوشت های یک طلبه ی تمدن گرا

گفتمان برتر

امروز ما در یک چالش عظیم قرار داریم با مراکز قدرتى که فکر آنها این است که اگر این نظام کارآمدى خود را به‌طور کامل اثبات کند، عرصه براى آنها تنگ خواهد شد؛ کمااین‌که همین الان هم آنهامى‌بینند در مقابل نظام جمهورى اسلامى کم‌کارى کرده‌اند که نظام ما توانسته به پیشرفتهایى که دوستان اشاره کردند، نایل آید.گفتمان عدالت، یک گفتمان اساسى است و همه چیز ماست. منهاى آن،جمهورى اسلامى هیچ حرفى براى گفتن نخواهد داشت؛ باید آن را داشته باشیم.
در دهه‌ی چهارم انقلاب، گفتمان اصلیِ، پیشرفت و عدالت است؛ پیشرفت در همه‌ی ابعاد علمی و اقتصادی و اخلاقی و فرهنگی، و عدالت همه‌جانبه در توزیع فرصتها و امکانات مادی و معنوی.گفتمان یعنى یک مفهوم و یک معرفت همه‌گیر بشود در برهه‌اى از زمان در یک جامعه. آنوقت، این میشودگفتمان جامعه.این گفتمان را باید همه‌گیر کنید؛ به‌گونه‌یى که هر جریانى، هر شخصى، هر حزبى و هر جناحى سر کار بیاید، خودش را ناگزیر ببیند که تسلیم این گفتمان شود؛ یعنى براى عدالت تلاش کند و مجبور شود پرچم عدالت را بر دست بگیرد؛ این را شما باید نگه دارید و حفظ کنید.لازمه‌ی تحقق الگوی اسلامی–ایرانی پیشرفت و رسوخ آن در میان نخبگان، گفتمان‌سازی آن در جامعه است. این گفتمان سازى براى چیست؟ براى این است که اندیشه‌ى دینى، معرفت دینى در مخاطبان، در مردم، رشد پیدا کند. اندیشه‌ى دینى که رشد پیدا کرد، وقتى همراه با احساس مسئولیت باشد و تعهد باشد، عمل به وجود مى‌آورد و همان چیزى میشود که پیغمبران دنبال آن بودند. فرهنگ صحیح، معرفت صحیح...
(آیت الله العظمی امام خامنه ای روحی له الفداء)
***
صفحه اختصاصی سایت گفتمان برتر در نرم افزار تلگرام
https://telegram.me/goftemanbartar
شناسه کاربری صفحه:
@goftemanbartar
شناسه کاربری مدیرسایت:
@gofteman

پیوندهای روزانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حقیقت محمدیّه» ثبت شده است

سیر و سلوک قرآنی | رسول الله، آیینه تمام نمای خدا

جمعه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۵:۵۲ ق.ظ

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 11 اردیبهشت1393

لزوم پیگیری سوالها

ابتدا به دوستان تذکر داده می شود که اگر سوالی برایشان پیش آمد، چه سوالات اعتقادی چه اخلاقی و ... حتما به دنبال پاسخ آن بروند. سوالی که با پیگیری به پاسخ آن می رسیم، موجب تقویت فکر و روح می شود ودر صورت سهل انگاری به تضعیف آنها می انجامد.

یک سوال

این سوال پرسیده شده که اگر فدک مِلک حضرت زهرا سلام الله علیها و صغار بنی هاشم بوده، چگونه وقتی امیر المومنین به حکومت رسیدند آن را پس نگرفتند؟

یک پیش زمینه

سه نوع مال در اسلام داریم. یکی اموال شخصی، دیگر مالی که متولّی آن حاکم اسلامی است و سوم مال رسول الله صلّی الله علیه و آله وسلّم که از فتوحاتی که بدون زحمت بدست آمده عاید می شود. فدک از این دسته سوم بود که داستان آن در کتب تاریخی معتبر مفصلا آمده است.

پیش زمینه ای در باب شخصیت پیامبر

وضعیت اقتصادی زندگی پیامبر کاملا در تاریخ روشن است. ایشان در طول حیات شریفشان حتی یک وعده سیر از نان جو نخوردند و نان گندم ابدا نخوردند. پس در جایی که مصلحت بداند این اموال را صرف می کند و مصلحت ایشان عین مصلحت الهی است چراکه لاینطق عن الهوی است و تنها بر اساس وحی عمل می کند. برخی از اینها  بر طبق وحی مستقیم قرآنی و مابقی با وحی غیر قرآنی.

برما واجب است که ایشان را بهتر بشناسیم. اینگونه نیست که بگوییم فرشته ای در گوش او وحیی گفت و رفت. او آینه تمام نمای بلاواسطه خداست. اولین جایی که خداوند ظهور و بروز می کند، حقیقت محمدیه است. ایشان که صرف یک شخص نیستند. این جنبه جسمانی است که زمان مند است وگرنه روح ایشان با تمام انبیا همراه بوده است. از طرفی ما که تنها دوره انسانی در این جهان نیستیم و ادوار دیگری قبل و بعد و چه بسا همزمان با وجود دارند و رسول الله حجت همه آنهاست.

هر چند تشبیه نارسایی ست ولی برای تقریب ذهن بد نیست؛ ایشان مثل دریای بیکرانی است که سطوح بینهایتی دارد و ما و همه مخلوقات مثل امواجی در سطح اول این دریا ظاهر شده ایم.

ایشان فیض اعلای الهی اند. او وجه الله است و وجه خدا از او جدا نیست. پس هر کاری از او سر می زند عین فعل خداوند است.

برخی این روایت را علم می کنند که هر که از غیر طریق ما برود گمراه است. و غافل از اینند که طریق آنها که فقط در بیاناتی که از ایشان به ما رسیده نیست.ایشان معلم مستقیم حضرت آدم علیه السلام بودند و او معلم ملائکه.

کار پاکان را قیاس از خود مگیر

مسئله اینجاست که برخی سطح انسانی را با خودشان می سنجند. می بیند که که خودش چهل سالش شده و هنوز نتوانسته یک رذیله اخلاقی را از خود رفع کند، پس با خودش فکر می کند که چگونه ممکن است فردی عملش عمل خدا باشد. چون خودش پست است، همه را پست می بیند. به همین دلیل آن را رد می کند و می گوید اینها غلوّ است. ما از سطح باطن بیخبریم اما قرآن در سطح ظاهر دیگر حجت را بر ما تمام کرده و فرموده که هر کار او خداییست. این نطق هم معنایی فراتر از گفتار دارد و به قیاس اولویت شامل همه بروزات ایشان از افکار و نیّات و رفتار می شود. گاهی بارزترین مصداق را بر کا مطلب اطلاق می کنند. مثلا وقتی قرآن می فرماید که مال یتیم را نخورید نمی شود گفت که اگر کسی فرش یتیم را از او به زور گرفت، چون آن را نخورده پس شامل خطاب آیه نمی شود.

اهل بیت علیهم السلام، عادلترینِ خَلق

حضرت امیر علیه السلام که خیلی وقت نمی دادند، خودشان به کمیل وقتی خصوصی می دهند  و مناجات خضر نبی را به او می آموزند که از اسرار بود. آنها به قابلیت فرد نگاه می کنند. اگر ما هم درخواستی معنوی داشتیم و به ما ندادند نمی توانیم صرف معنوی بودن خواسته بگوییم که چرا ندادند؟ چه بسا ادعاهایی که کاذب باشند. چه اللهم عجل لولیک الفرج ها که کاذب است، چون در عمل خود را برای ظهور مهیّا نکرده است.  فرد به زبان قال ایمان دارد و به زبان حال کفر ورزیده است. در این صورت او به باطن می نگرد و کفر می دهد. او بخیل نیست و اگر قابلیت باشد دریغی ندارد. این مثالفردی است که در زیر باران ظرفش را واژگون گرفته و می گوید چرا باران در ظرفم نمی ریزد.

حضرت علی علیه السلام که عین عدل بودند در ابتدا کمیل را به فرمانداری منطقه ای گمارده بودند ولی بر اثر سوء مدیریت از آن ناحیه چند حمله از معاویه صورت گرفت. حضرت او را بر کنار کردند ولی عدم توفیق در مسائل اجتماعی ایشان را بر آن نداشت که او را به کلی طرد کنند بلکه دیدند که این فرد قابلیت رشد فردی بسیار بالایی دارد. در حالی که اگر ما می بودیم می گفتیم چه فرد بی قابلیتی!

اولویت استحکام حکومت اسلامی

در دوره خلیفه دوم بدعت هایی گذاشته شد که از جمله آنها اجازه مسح کشیدن از روی کفش بود. عامل پشت پرده این بود که خلیفه دوم مسلمانان را درگیر جنگ های بسیاری کرده بود و برای تسهیل و دست و پا گیر نبودن وضو این حکم را صادر کرد. از طرفی یکی از علل این جنگ هایی نفس گیر، سرگرم کردن اذهان عمومی به جنگ و فراموشی آنها از پرسش در باب خلافت امیر المومنین علیه السلام بود.

بهر حال حضرت امیر در همان موقع از این حکم نهی کردند و با آن برخورد نمودند، اما وقتی به درخواست مردم بر زمام امور نشستند برای مصلحت و حفظ حکومت نوپای حق از دامن زدن به آن پرهیز کردند.

فدک و ماجرای آن هم از همین دسته امور بود که پرداختن به آن ایشان را از رسالت مهم تر که حفظ جامعه اسلامی و اصل دین بود، باز می داشت. در جایی فرمودند: تنها فدک از آن ما بود که عده ای به آن حسادت کردند... مرا با فدک و غیر فدک چه کار؟

یک تذکر درباره شبهای ماه های رجب و شعبان و رمضان

در جلسه گذشته به تفصیل از این ایام و لیالی گفتگو شدو لی باز هم باید گفت که برای شب قدر باید از الآن آمادگی را حاصل کرد. بدون آمادگی از شب قدر بهره کم می بریم. آمادگی آن همان اصلاح نفس است. حضرت امیر در خطبه 200 نهج البلاغه می فرمایند: بار ببندید که ندای کوچ کردن در میان شما زده شده است( نه خواهند زد) این یعنی راهی نمانده و باید آماده بود.

چرا این همه تکرار؟

چرا پنکه دائما کار می کند و به یک دور چرخیدن آن اکتفا نمی کنیم؟ چون گرمای هوا مداوم است. وسوسه شیطان و خطورات ذهنی نیز دائمی است، پس  ما هر لحظه به موعظه نیاز داریم. موعظه بحث علمی نیست که به یک بار اکتفا کنیم. موعظه تکراری نمی شود. اتفاقا برای نفوس آماده شیرین و بی ملال است. از ویژگی های موفق این است که موعظه گری درونی دارد؛ واعظ من نفسه. شیطان دست بردار ما نیست. ماچرا دست برداریم؟ او در خواب و بیداری و در عبادت و غفلت و ... به سراغمان می آید. از طرفی ما در آستانه بزرگترین کار عالم هستیم. این عالم به معاد می رسد و این یعنی برچیده شدن کل نظام در یک آن:یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ : روزى که زمین به غیر این زمین، و آسمان‏ها [به غیر این آسمان‏ها] تبدیل شود( ابراهیم 48) وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَب‏:  و کار برپا کردن قیامت براى او جز مانند یک چشم بر هم زدن یا نزدیک‏تر از آن نیست (نحل 77)

از طرفی این امر عظیم هم بسیار نزدیک است وما همچنان سرگرم زندگی هستیم و توبه را به تاخیر می اندازیم. مرحوم علامه طباطبایی می فرمودند: هرکه به بهانه استغفار آینده خود گناه می کند دو گناه مرتکب شده؛ یکی همان گناه و دومی استهزاء استغفار. توبه گناه سوز است، نه مَرکب گناه.

روزیِ تضمین شده دنیا

خداوند روزی دنیوی همه مار را تضمین کرده است. حضرت امیر می فرمایند: امری تضمین شده و آن روزی دنیاست،  و امریی تضمین نشده که روزی اخروی است. مردم تضمین شده را نشده می پندارند و تضمین نشده را شده.

پیامبر در معراج می دیدند که برخی ملائک گاهی به ساختن قصر های بهشتی مشغولند و گاه بیکار. از آنجا که دلیل توقف فرشتگان نمی تواند خستگی باشد، علت را پرسیدند. گفتند که به ما مصالح که اعمال خیر باشد گاهی از ناحیه فرد می رسد و گاه نمی رسد.

از قول استاد جوادی آملی نقل است که مرحوم الهی قمشه ای، مترجم قرآن و مدرس فلسفه و عرفان در زمان قحطی سال 1310 در تهران بودند: یکی از شاگردان ایشان پس از مدتی که مسئول انبار غلّه شهر شده بود ایشان را می بیند. برای ادای دین می گوید: اگر ایرادی ندارد در عوض دریافت هزینه آن، کیسه ای گندم در خانه تان بفرستم. ایشان می گویند: شما که آدرس ما را نداری. گفت: بفرمایید تا بگویم بفرستند. گفتند: منزل ما وصل به انبار حق است و آن هم تمامی ندارد.

غنی کسی است که احساس بی نیازی می کند. او همه وسایل را ابزار در بد خدا می بیند. در اوصاف متقین آمده که اعتمادشان بر آنچه در دست خداست بیشتر از آن است که در دست خودشان است.

همه ما به انبار حق متصلیم ولی خودمان نمی بینیم. کسی می بیند که حقّانی زندگی کرده باشد.

در این روزها منظور از درک آنها این نیست که کار و زندگی را تعطیل کنیم بلکه این است که برای خودمان وقت بیشتری بگذاریم.

نعمت اسلام

رسول خدا روزی به آسمان نگاه می کردند و منتظر وقت نماز ظهر بودند که فرمودند: تا دیروز ما شتربان بودیم و امروز خورشید بان شدیم.

آری؛ دین ما را از زمینی بودن به آسمانی شدن کشاند. ما را از خاک به افلاک برد و باید قدر این برکت های رایگان را بدانیم تا رایگان از دست ندهیم.

الحمد لله ربّ العالمین
حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی

مورخ 11 اردیبهشت 1393

دریافت فایل صوتی با حجم 12 مگابایت


در این زمینه بخوانید:

- معرفی جلسات سیر و سلوک قرآنی

- سیر و سلوک قرآنی | رچب، شعبان و رمضان؛ قرقگاه های خداوند

- سیر و سلوک قرآنی | ولایت امیرالمؤمنین و اهل بیت، باب ورود به دین

- سیر و سلوک قرآنی | جاده توفیق باز است

- سیر و سلوک قرآنی | در قیامت از چه می پرسند؟

انتشار این مطلب در سایت ندای انقلاب

وب سایت گفتمان برتر


مسافر بینهایت همیشه بیدار است

خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 26 دی ماه 1392

نکته ای پیرامون پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله

نامگذاری ها بر دو نوعند: اعتباری و حقیقی. اغلب به خاطر آرزوی متّصف شدن فرزند به صفتی آن را روی او می گذارند تا مثلا در آینده همچون اسمش کاظم شود. این اعتباری است. ولی اسماء الهی و نام پیامبران و امامان حقیقی است و خبر از کمالات وجودی آن و خصوصیات بارز او می دهند.

در سوره مبارکه صف آیه شریفه 6 از زبان حضرت عیسی علیه السلام آمده که إِنىِّ رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکمُ ... وَ مُبَشِّرَا بِرَسُولٍ یَأْتىِ مِن بَعْدِى اسمُهُ أحمَد. ایشان پیامبر بعد خود را احمد می خوانند، در حالیکه می دانیم اسم پیامبر ما محمّد صلی الله علیه و علی آله است. اسم هر فرد یکی ست و این کنیه و لقب است که متعدد می شود.

محمّد و احمد از ماده حَمد به معنای فعلی که از حالِ درک کمالات موجودی سر می زند، است. در روایت معراجیّه تمام خطاب هایی که به پیامبر می شد، یا احمد! بوده و در توضیح آن خود رسول الله می فرمایند: لأنّی احمدُ فی السّماء. من در آسمان احمدم. کلمه احمد دو معنا دارد که هر دو اسم تفضیل است و حکایت از برتری. گاهی می شود آن را به معنای فاعلی معنا کرد که یعنی حامد تر و گاهی مفعولی، یعنی محمود تر. اگر به معنای فاعلی بگیریم یعنی چون در آسمانها درک خدا در بیشترین حد ممکن است و حمد فرع بر درک کمالات است ایشان در آسمان و ملکوت حامد ترند. و اگر مفعولی، مقصود همان مقام محمود است که مختص پیامبر است و در سوره مبارکه أسراء آیه شریفه 79 آمده: وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى‏ أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً.

حمد یا بخاطر جمال است و یا یر انعام. انعامی که از جانب رسول الله به تمام هستی می رسد همان فیضی است که از مجرای وجود ایشان به کل هستی منتشر می شود. ما درک نمی کنیم که هر شیئی که در عالم تحقق می یابد از مجرای نفس پیامبر است. بدون شک منظور، آن جنبه مادی ایشان که در عام الفیل پا به دنیا گذاشت نیست. مقصود همان خلق اول و حقیقت محمدیّه است. در اشاره ای گذرا به عظمت این حقیقت باید گفت آن نظامی که ایشان بر آن سیطره وجودی دارند فقط ما نیستیم. بلکه ادوار ماقبل و مابعدِ ما و چه بسا به اقتضای برهان، همزمان با ما نیز هستند. به همین دلیل است که در ملکوت این فیضِ عظیم مشهود تر است.

 فکر می کنید ما چه اندازه مقام پیامبر را درک کرده ایم؟ بهره ما از ایشان تنها به انداره گفتگو هاست. مسئله اینست که سنخ عظمت ایشان از کل هستی برتر است و تا زمانی که در این آب و گِلیم چگونه می توانیم به ذره ای از آن پی ببریم. حتی درک یکی از یاران ایشان به نام سلمان برای فردی که به ملکوت راه نیافته ممکن نیست. از همین روست که آمده: بهشت به سلمان مشتاق ترست به سلمان، تا سلمان به بهشت.

سخنی در حقیقت مرگ

در جلسه قبل، آنجا که به اهمیت محاسبه رسیدیم و آن را در اهمیت نفس دانستیم، گفته شد که نفسِ نفیس انسانی آنقدر محترم است که هم برای ورودش به این دنیا از او اجازه گرفته اند و بلی گفته و هم برای خروجش ازین نشئه به اختیار قالبِ تن را تهی می کند و کنار می نهد.

سؤالی در باب آمدن اختیاری نفس به این دنیا

و اما عده ای می گویند ما یادمان نمی آید کسی از ما اجازه گرفته باشد. در پاسخ باید گفت مگر ما باید همه چیز یادمان باشد. حافظه در جایی جواب می دهد که موطن ذهن و حافظه باشد. مثلا در عالم پس از مرگ که از خدا و کتاب و پیامبر و امام می پرسند، ظاهرا  اینها سؤالات سختی نیست که عده ای نمی توانند پاسخ دهند. جوابش ظاهرا 4 کلمه ساده است. پاسخ اینجاست که سؤال از نفس فرد پرسیده می شود نه از حافظه او. می خواهند ببینند آن حقیقت در نفس او محقق شده یا نه.

عین همین سؤال در روز الست از نفس ما در باب تمایل او از پا گذاشتن به این دنیا پرسیده شده. آن موطن، موطن ملکوت ماست. پس معلوم شد چرا یادمان رفته است. چونکه التفاتی به ملکوتمان نداریم. در جلسه پیش گفته شد که اولیاء الهی همگی به خوبی و آن به آن از گفتگوی آروز باخبرند. همه در آنجا بله گفته اند و متناسب با نحوه بله گفتن شان، زندگی شان چیده شده است. همین که پا به این دنیا می گذاریم، اختیار فعال می شود تا زندگی مان را تغییر دهیم.

سؤالی پیرامون رفتن اختیاری نفس از این دنیا

عمده سؤالات در این قسمت ایجاد می شود. مقدمتاً باید گفت که همه موجودات طول عمرمشخصی دارند؛ کلاغ، درخت و .... اما چرا طول عمر انسان اینقدر متغیر است؟ نمی شد عمر او را نیز مشخص می کرد. در پاسخ به این سؤال که انسان چه وقت می میرد چهار جواب گفته اند که آنها را بررسی می کنیم:

یک) انسان وقتی می میرد که بدنش خراب شود و از کار بیفتد. این جواب را اغلب از پزشکان می شنویم.  در ردّ آن باید گفت که این علّت مادّیِ مرگ انسان است و در میان انواع علل ضعیف ترین و کم اثر ترین آنهاست. علت فاعلی است که قوی ترین اثر را در معلول می گذارد. علّت مادّی صرفا زمینه ساز است.

دو) برخی متکلمین می گویند ما می میریم تا زمین برای نسل های بعد از ما جا داشته باشد و گرنه زمین پر می شود.

سه) برخی دیگر از متکلمین می گویند اگر مرگ و انتقال به سرای دیگر صورت نگیرد چگونه ظالم و مظلوم به جزای اعمالشان برسند؟

در ردّ هر سه باید گفت همه اینها امکانش هست در همین دنیا اتفاق بیفتد و نیازی به مرگ نباشد.

چهار) علت مرگ خود نفس است. این علتی است که جایگزین ندارد. برای فهم بهتر این موضوع به مقدمه نیاز داریم:

ما چند گروه موجودات داریم. گروه اول آنهایی که هر چه می توانستند باشند از ابتدا بودند. یعنی آنچه امکانش را داشتند، دارند و آمچه ندارند امکان وجودش برایشان نیست. از همین رو تغییر و کمال بیشتر برایشان متصور نیست. ملائک از همین دسته اند. آیه 164 سوره مبارکه صافات به همین معنا اشاره می کند: وَ مَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ . و هیچ یک از ما فرشتگان نیست مگر اینکه براى او مقامى معین است.

گروه دوم آنهایی هستند که ناقص آفریده شده اند. از ابتدا به آنها کمال اعطا نشده است ولی امکان دستیابی به آن را دارند. قوه و استعداد دارند اما در ابتدا به فعلیت نرسیده است. انسان از این دسته است. او ناقص نیامده که در استعداد بماند. او آمده تا کامل شود. اصلا محال است در دستگاه هدفمند الهی استعدادی باشد و مجرایی برای فعلیت آن نَنهاده باشند. همه قوای وجودی ما ابزار استکمال ما هستند. حالا ظرفیت هر کدام که پر شد کنار نهاده می شوند چرا که دیگر بار آن را به دوش کشیدن لغو است.

برای کمال به یاد گرفتنی ها و انجام دادنی ها نیاز داریم که تحقق هر دوی آنها منوط به داشتن ابزار جسدی است. حالا اگر ظرفیت اینها پر شد دیگر نیازی به جسد ندارد و آن را رها می کند.

مرگ در حقیقت حالتی از حالات نفس است، صفتی از صفات اوست. نفس تا وقتی تعلق به بدن داشت در این دنیاست و وقتی مرگ بر او عارض می شود در حقیقت تعلق او قطع می شود. موت ومرگ یعنی این موجودِ متحرّک در این دنیا به غایت خود رسید. همینکه ظرفش پر شد این جسد وبالش می شود.

حکما برای فهم بهتر حالت مرگ مثال مناسبی می زنند: ما برای رسیدن به مقصدی سوار قطار می شویم و وقتی به مقصد رسیدیم دیگر آن را رها می کنیم و پیاده می کنیم. اما چرا بعضی نمی خواهند پیاده شوند؟( مرگ را نمی خواهند) مسافرین دو دسته اند. عده ای بیدارند و زود پیاده می شوند و عده ای خوابند و باید ولو به زور بیدارشان کنند. برخی هم قبل موت به موت ارادی می میرند. اذن و اجازه عزرائیل از جناب رسول الله نیز ناظر بر همین مقام است.

اینکه گفته شد فرد به کمال خود رسید منظورپرشدن و کمال ظرفیت نفس است نه آن کمال ارزشی که لقاء الله است. پر شدن ظرف نفس با هر چه باشد، پر شدن است و موقع رفتن او فرا می رسد.

بسیار شنیده می شود فلانی تصادف کرد و اگر نمی کرد نمی مرد. این گفته به خاطر عدم ادراک نظام هستی است. نظام هستی نظام عِلّی و معلولی است. همین که علت محقق شد، لاجرم معلول محقق می شود. تصادف علت مادی مرگ او بود که با علت فاعلی هماهنگ است. نظام هستی نظامی هوشمند است. اگر بچه ای یک روزه مرد، ظرف او پر شد و مرد.

ظرف نفس ما مثل بادکنک است و می توان آن را گسترش و وسعت داد. آن روایاتی که صله رحم و امثال آن را باعث افزایش طول عمر می داند ناظر بر همین معناست. البته این اختیار دست خدا را کوتاه نمی کند. منظور اینست که زمینه های تغییر را خود او در وجود ما گذاشته است.

ضرورت عِلّی ایجاب می کند که که یک حادثه در عالم با کل عالم در ارتباط باشد. از همین رو ظرف وجود کسی که پر شد ضرورتا رابطه نفس و بدن قطع می شود.

 تعریف نوع مرگ نیز به اقتضای وجود خود ماست. در عالم قبل ظرفیت اولیه ما تعیین شد و در این عالم ما می توانیم ظرفیت خود را کم و زیاد کنیم و علاوه بر آن مختاریم ظرف وجود را با هر چه می خواهیم پر کنیم. برای روشن تر شدن مطلب می گوییم مثلا وسیله ای را می خریم که به ما می گویند عمر آن 2 سال است. اما ممکن است با نگهداری خوب، عمر آن را افزایش دهیم و یا با بی احتیاطی قبل از عمر طبیعی آن را خراب کنیم.

منشأ سؤالات ما عمدتاً ریشه در موارد مرگ غیر طبیعی است که با آن برخورد می کنیم.چون عادتاً عمر طبیعی را 70 سال می دانیم، اگر بچه ای مُرد، تعجب می کنیم و یا جوان مرده را ناکام می دانیم. با اینکه این غلط است و همه در این دنیا هر کامی که می توانسته اند و ظرفیتش را داشته اند گرفته اند. همه مرگ ها به هنگام است و نا بهنگام نیست. در سه جای قرآن آمده: إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلَا یَسْتَْخِرُونَ سَاعَةً  وَ لَا یَسْتَقْدِمُون‏. هنگامى که اجلشان سرآید، نه ساعتى پس مى‏مانند و نه ساعتى پیش مى‏افتند.

 اینکه در جواب آنهایی که در قیامت می گویند ما را به دنیا برگردانید، نه گفته می شود به همین دلیل است. یعنی تو دیگر قوه ای نگذاشتی که به فعلیت نرسیده باشد.

البته زمان مرگ أئمه و اولیاء الله حساب پیچیده تری دارد که از متشابهات است و وارد بحث آن نمی شویم.

الحمد لله ربّ العالمین

همچنین فایل صوتی یکی از جلسات گذشته ی  سیر و سلوک که تاکنون منتشر نشده نیز در همین پست در دسترس قرار گرفته است.



حاشیه اسلیمی

جلسه ی سیر و سلوک قرآنی با موضوع

بررسی کیفیت اختیار انسان در ورود و خروج به دنیا

دریافت فایل صوتی با حجم 14 مگابایت

 حاشیه اسلیمی

جلسه ی سیر و سلوک قرآنی مورخ 28 آذر ماه 1392

دریافت فایل صوتی با حجم 15 مگابایت


پ.ن:

فایل صوتی جلسات مورخ 19 دیماه و 28 آذرماه تاکنون منتشر نشده بود که اکنون جلسه ی 28 دی ماه قابل دسترسی است. 5 و 12 دی ماه نیز جلسه تعطیل بوده است.

در این زمینه بخوانید:

- سیر و سلوک قرآنی | تنها یکبار زندگی میکنیم...

- سیر و سلوک قرآنی | هنر دین، جمع بین همه ی قوا با مرکزیت عاقله

- سیر و سلوک قرآنی | جملات طلایی شیطان