سیر و سلوک قرآنی :: گفتمان برتر

گفتمان برتر

دغدغه نوشت های یک طلبه ی تمدن گرا

گفتمان برتر

دغدغه نوشت های یک طلبه ی تمدن گرا

گفتمان برتر

امروز ما در یک چالش عظیم قرار داریم با مراکز قدرتى که فکر آنها این است که اگر این نظام کارآمدى خود را به‌طور کامل اثبات کند، عرصه براى آنها تنگ خواهد شد؛ کمااین‌که همین الان هم آنهامى‌بینند در مقابل نظام جمهورى اسلامى کم‌کارى کرده‌اند که نظام ما توانسته به پیشرفتهایى که دوستان اشاره کردند، نایل آید.گفتمان عدالت، یک گفتمان اساسى است و همه چیز ماست. منهاى آن،جمهورى اسلامى هیچ حرفى براى گفتن نخواهد داشت؛ باید آن را داشته باشیم.
در دهه‌ی چهارم انقلاب، گفتمان اصلیِ، پیشرفت و عدالت است؛ پیشرفت در همه‌ی ابعاد علمی و اقتصادی و اخلاقی و فرهنگی، و عدالت همه‌جانبه در توزیع فرصتها و امکانات مادی و معنوی.گفتمان یعنى یک مفهوم و یک معرفت همه‌گیر بشود در برهه‌اى از زمان در یک جامعه. آنوقت، این میشودگفتمان جامعه.این گفتمان را باید همه‌گیر کنید؛ به‌گونه‌یى که هر جریانى، هر شخصى، هر حزبى و هر جناحى سر کار بیاید، خودش را ناگزیر ببیند که تسلیم این گفتمان شود؛ یعنى براى عدالت تلاش کند و مجبور شود پرچم عدالت را بر دست بگیرد؛ این را شما باید نگه دارید و حفظ کنید.لازمه‌ی تحقق الگوی اسلامی–ایرانی پیشرفت و رسوخ آن در میان نخبگان، گفتمان‌سازی آن در جامعه است. این گفتمان سازى براى چیست؟ براى این است که اندیشه‌ى دینى، معرفت دینى در مخاطبان، در مردم، رشد پیدا کند. اندیشه‌ى دینى که رشد پیدا کرد، وقتى همراه با احساس مسئولیت باشد و تعهد باشد، عمل به وجود مى‌آورد و همان چیزى میشود که پیغمبران دنبال آن بودند. فرهنگ صحیح، معرفت صحیح...
(آیت الله العظمی امام خامنه ای روحی له الفداء)
***
صفحه اختصاصی سایت گفتمان برتر در نرم افزار تلگرام
https://telegram.me/goftemanbartar
شناسه کاربری صفحه:
@goftemanbartar
شناسه کاربری مدیرسایت:
@gofteman

پیوندهای روزانه

۴۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سیر و سلوک قرآنی» ثبت شده است

سیر و سلوک قرآنی | راز منجر نشدن علم ها به عمل

جمعه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۵:۲۷ ق.ظ

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 18 اردیبهشت1393

غبار ره بنشان تا...

این روز ها ایّام سرور اهل بیت و شیعیان آنهاست و خصوصا میلاد آقا جواد الأئمه علیه السلام که پیش روی ماست. به فرموده آقا امام رضا علیه السلام جواد الائمه علیه السلام عیسای امّت است و وجودی مبارک تر از او نیست. و در پی آن میلاد آقا امیرالمومنین علیه السلام است که باید حد اکثر بهره از این ایّام را ببریم.

نکته اول:

در ایام اعتکاف نیز اگر معتکف نیستیم تا حد توان اعمال آن را که در مفاتیح موجود است انجام دهیم.

پیامبر عزیز می فرمایند: «إن فی أیام دهرکم نفحات ألا فتعرّضوا لها و لا تعرضوا عنها » (نفحه یعنی نسیم، و در ایجا نسیم های لطف الهی منظور است) ؛ همانا در ایام روزگار از جانب خداوند نسیم هایی از لطف می وزد، بهوش باشید و خود را در معرض آنها قرار دهید و از آنها روی نگردانید.  اینها نسیم های حیات بخشی اند که روی گردانی از آنها محرومیت می آورد.

توجه به کثرات تا اندازه ای خوب است و اگر از حد بگذرد ما را خاکی بار می آورد و این در حالی است که خدا ما را افلاکی می­خواهد، نه خاکی.

در هفته های پیش گذشت که آقا رسول الله بهنگام ظهر خورشید را می پاییدند تا کی اذان می شود و می فرمودند الحمد لله که ما پیش از این شتربان بودیم و به برکت اسلام خورشیدبان شدیم. هر چند ایشان از همان قبل هم آسمانی بودند.

اگر اینطور نباشد مثل حیوان ها هستیم که شبانه روز به دنبال روزی اند. این موجب ترقّی ما نمی شود. درخت هر چه از بالا رشد کند باز هم در خاک ریشه دارد. چون اصل و دهانش در خاک است و دُمش بالاست. تا زمانی که ریشه مان در خاک باشد افلاکی نمی شویم. هرکه اصلش تین باشد، فروعاتش گرچه بالا آمده باشد باز هم در حقیقت بالا نیامده است: وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواه‏: و اگر مى‏خواستیم [درجات و مقاماتش را] به وسیله آن آیات بالا مى‏بردیم، ولى او به امور ناچیز مادى و لذت‏هاىِ زودگذرِ دنیایى تمایل پیدا کرد واز هواى نفسش پیروى نمود( اعراف/ 176) او خاکی بودن را برای خود ابدی کرده است. همه چیز برای رشدش آماده بود الّا اراده خودش. به هوش باشیم که آدم زمین گرا ,عاقبت زمین گیر می شود.

نکته دوم

در این دو ماه رجب و شعبان، هر آن قدر که در توانمان است روزه بگیریم. شروع سال عبادی مان از رجب است و برای درک شب قدر باید از این دو ماه شروع کنیم. و درک این شب منوط به افکار و عادات و رفتار ما پیش از آن است.

باقیمانده آیات محاسبه

کدام خود؟

«وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُون» و مانند کسانى مباشید که خدا را فراموش کردند، پس خدا هم آنان را دچار خودفراموشى کرد اینان همان فاسقان‏اند.( حشر/ 19)

اگر کسی محاسبه و توجه به خود نکند به خود فراموشی مبتلا می شود. در اینجا خوب است که به دو تعبیر از توجه به خود در آیات قرآن توجه کنیم.

یک معنای توجه به خود در آیه هایی نظیر آیه شریفه بالا است که انسان را تشویق به پرداختن به خود می کند و جای دیگر آنجایی است که می توان آن را به خود محوری تعبیر کرد. مثلا در جریان جنگ احد که عده ای از سپاه اسلام به سمت کوه ها گریختند و با اینکه پیامبر آنها را صدا می زد حتی بر نمی گشتند تا او را نگاه کنند: «طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ یَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَیْ‏ءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّه» و گروهى که فکر حفظ جانشان آنان را [در آن میدان پر حادثه‏] پریشان خاطر و غمگین کرده بود، و درباره خدا گمان ناحق و ناروا هم چون گمان‏هاىِ [زمانِ‏] جاهلیت مى‏بردند [که چون خدا وعده پیروزى داده پس پیروزى بدون هر قید و شرطى حقّ مسلّم آنان است! اما وقتى شکست خوردند درباره وعده خدا دچار تردید شدند و] گفتند: آیا ما را در این امر [پیروزى‏] اختیارى هست؟ بگو: یقیناً اختیار همه امور به دست خداست. ( آل عمران/ 154)

می بینید که اینجا منظور از اهتمام به خود چیز دیگری است که از آن به بدی یاد می شود که نباید با موارد آیات محاسبه اشتباه شود.

در ادامه آیه فوق می فرماید که سوء ظنشان آنها را به این سمت سوق داد که گمان ببرند اگر ما بر حقیم چرا شکست خوردیم. این مشکل امروز خیلی از ماها نیز هست. این از اینجاست که گمان می کنیم اگر ما در گروه حقیم باید همه امور ظاهری دنیا به خوبی پیش برود. از طرفی بسیاری از اوقات همین کوتاهی های خودمان باعث خیلی درد سر ها می شود که در این ماجرا رها کردن تنگه کوه احد و گوش ندادن به فرمان رسول الله منجر به شکست شد.

بلا بیدار گر است

بعلاوه خاصیتی در ابتلائاتست که موجب بیداری انسان ها می شود. خداوند وضعیتی را در قرآن ترسیم می کند که شرح آن خالی از لطافت نیست.

با این سوال شروع می کنیم که ما در شبانه روز با چه خدایی در درونمان سر و کار داریم؟ خدای درون ما اغلب یک خدای مفهومی است؛ مجموعه ای از مفهوم ها که نام خدا بر آن نهاده ایم. مفهوم قابل فراموشی است. به فرض اینکه این مفهوم برایمان مثل جدول ضرب ملکه شده باشد، تنها وقتی به سراغ آن می رویم که به آن نیاز داریم.

 اما خود خدا چیست؟ آیا او تنها مفهومی از خالق و رازق و ... است/ اینکه خدا نیست بلکه این مخلوق ذهن ماست.

حالا به تصویر پرداخته ی قرآن باز می گردیم. گاهی شرایط چنان بلا آمیز می شود( مثل سقوط هواپیما، پشت در اتاق عمل ها، و غرق شدن کشتی ها) که فرد بلا زده از درونش فریاد می زند: یا الله! این خداست. خدا آنی است که با وجودت آن را حس می کنی:  «فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُون» پس زمانى که در کشتى سوار مى‏شوند [و در وسط دریا امواج خطرناک آنان را محاصره مى‏کند] خدا را در حالى که ایمان و عبادت را براى او [از هرگونه شرکى‏] خالص مى‏کنند، مى‏خوانند، و چون به سوى خشکى مى‏رهاندشان به ناگاه به آیین شرک روى مى‏آورند. (عنکبوت/65)

یکی از نکته های جالب در این آیه این است که می فرماید؛ مشرک ، خداوند را مخلصانه می خواند. این یعنی خدا در قلب همه هست، حتی مشرک. او فرموده من همه هستی را پر کرده ام. پس در فطرت همه هست: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه» این آیه شریفه نشان می دهد خداجویی در سرشت همه مردم هست. فطرت ما مثل آینه است، آن را غیر نما ساخته است. اگر هم حجابی روی آن را بگیرد باز هم از آینه بودن نمی افتد، چون خداوند آن را ساخته است. نه خودش آن را تغییر می دهد، چون نظام احسن است و نمی خواهد تغییرش دهد، و نه دیگران تغییرش می دهند چون نمی توانند.

کارکرد بلا

در این میان بلا آینه وجود را پاک می کند و صورت مقابل را نشان می دهد. نه اینکه بگوییم که آینه را پاک کردم و نقش صورت در آن افتاد، نه! صورت در تمام این مدت آنجا بود ولی حجاب ها و کثیفی ها نمی گذاشت آن را ببینیم.

نفرمود که مشرک در دریا او را از ترس مرگ صدا می زند. بلکه فرمود خالصانه. مشرک که به بلا دچار می شود او را ابتدا اجمالا می بیند و سپس طلب کمک می کند. چون طلب مجهول مطلق محال است.

اما وقتی نجات می یابد سرگرم خویش می شود. مثل خیلی از زیارت ها که با درگیری ها نورشان کم می شود. اما برخی بوده اند که یک مکه رفتن، یک کربلا آنها را متحوّل می کند. این خاصیت بلاست. علاوه بر آن ظرفیت ما را به ما نشان می دهد و به فرموده پیامبر: عظمت روحی افراد در بلا مشخص می شود.

خداوند می خواهد در نهایت ما را نجات دهد. مثل مادری که قصد بهبود فرزند مریضش را دارد. حال اگر با غذای لطیف شد که بهتر وگرنه مجبور است با شربت تلخ و آمپول دردناک این کار را به انجام برساند.

خداوند می فرماید ارسال رسل برای به تضرع و خشوع افتادن بشر است و با توبیخ می فرماید: من که خود را نشان دادم چرا بشر حرکتی نکرد؟ بلا می فهماند کاری غیر از خدا ساخته نیست. می فهماند که هم درد از اوست و هم درمان. می گوید: ای کسی که دم از توکل می زدی ولی در شدائد رفتی سراغ پارتی بازی، باز هم بیا پیش خودم.

مزیت دیگر بلا غبار روبی از گناهان است.

راز منجر نشدن علم ها به عمل

بار ها گفتگو شد که باید از دانسته هایمان بیش از نادانسته ها بترسیم. ما در وجودمان دو وجه داریم که عموما بر هم انطباق نمی دهیم. یکی وجه علمی است که حاصل نزاع مداوم بین عقل و وهم و خیال است. تازه اگر عقل از این گردنه رد شود 50 درصد کار انجام شده است. وجه دوم وجه عملی ماست. اینجا میدان نزاع عقل عملی با شهوت و غضب است. پس اینگونه نیست که صرف دانستن کار را تمام کند.

مثلا در یک زلزله یک نفر خواب است و اصلا متوجه نمی شود و سقف روی سرش خراب می شود. او علم ندارد. اما یکی هست که علم دارد ولی فلج است و پای فرار ندارد. این فرد اگر یقین هم داشته باشد باز هم راهی به نجات ندارد. اینکه در روایات آمده گناهان پای شما را می بندد اشاره به همین مطلب دارد. اصلا کدامیک ازما در اصل خدا اختلال یقینی داریم؟ اما حرکت، محصول اراده و حبّ است. بعضی چیزها اصلا سواد و علم نمی خواهد. معتاد هایی که سرنوشت هزاران معتاد دیگر را می بینند و نمی توانند ترک کنند، سرّش این است که از آنها سلب اراده شده است. پس: اولا باید بدانیم. ثانیا باید دانسته ها را طوری حرکت بدهیم که تبدیل به ملکه رفتاری شود.

 

برکت دیگر بلا

بلا به ما عزم در حرکت می دهد. لطف هایی که در بلاست بسیار است. استاد حسن زاده می فرمودند: تجلیات بلایی بیشتر رشد می دهند.

بلا به حسب ظرفیت ماست. همین است که بلاهای اولیای الهی بسیار سنگین است. حضرت صدیقه علیها السلام می فرمایند: بلاهایی که بر من وارد شد اگر برتمام دهر روز وارد می شد تا به آخر عالم، شب میماند.

درک ما از بلای ایشان اغلب ظاهری است. مثلا یک مادر اگر بچه اش بی نماز شود کمتر از آن می سوزد تا او را در حال سوختن ببیند، با اینکه اولی بلایی بس عظیم تر است چراکه سوختن آخرت را در پی دارد.

هیچ احدی بیش از ظرفیت و حتی به اندازه ظرفیتش نیز بلا نمی بیند. همانطور که تکلیف به اندازه وسع است؛ یعنی فرد بتواند آن را با وسعت انجام دهد.

شعر پروین اعتصامی با نام گره گشایی نیز به درک ظاهری ما از کار های خداوند اشاره دارد.

والحمد لله ربّ العالمین


حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی

مورخ 18 اردیبهشت 1393

دریافت فایل صوتی با حجم 10 مگابایت


درج این مطلب در سایت عمارنامه ، رویش نیوز

 در این زمینه بخوانید:

- معرفی جلسات سیر و سلوک قرآنی

- سیر و سلوک قرآنی | رسول الله، آیینه تمام نمای خدا

- سیر و سلوک قرآنی | رچب، شعبان و رمضان؛ قرقگاه های خداوند

- سیر و سلوک قرآنی | ولایت امیرالمؤمنین و اهل بیت، باب ورود به دین

- سیر و سلوک قرآنی | جاده توفیق باز است

سیر و سلوک قرآنی | رسول الله، آیینه تمام نمای خدا

جمعه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۵:۵۲ ق.ظ

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 11 اردیبهشت1393

لزوم پیگیری سوالها

ابتدا به دوستان تذکر داده می شود که اگر سوالی برایشان پیش آمد، چه سوالات اعتقادی چه اخلاقی و ... حتما به دنبال پاسخ آن بروند. سوالی که با پیگیری به پاسخ آن می رسیم، موجب تقویت فکر و روح می شود ودر صورت سهل انگاری به تضعیف آنها می انجامد.

یک سوال

این سوال پرسیده شده که اگر فدک مِلک حضرت زهرا سلام الله علیها و صغار بنی هاشم بوده، چگونه وقتی امیر المومنین به حکومت رسیدند آن را پس نگرفتند؟

یک پیش زمینه

سه نوع مال در اسلام داریم. یکی اموال شخصی، دیگر مالی که متولّی آن حاکم اسلامی است و سوم مال رسول الله صلّی الله علیه و آله وسلّم که از فتوحاتی که بدون زحمت بدست آمده عاید می شود. فدک از این دسته سوم بود که داستان آن در کتب تاریخی معتبر مفصلا آمده است.

پیش زمینه ای در باب شخصیت پیامبر

وضعیت اقتصادی زندگی پیامبر کاملا در تاریخ روشن است. ایشان در طول حیات شریفشان حتی یک وعده سیر از نان جو نخوردند و نان گندم ابدا نخوردند. پس در جایی که مصلحت بداند این اموال را صرف می کند و مصلحت ایشان عین مصلحت الهی است چراکه لاینطق عن الهوی است و تنها بر اساس وحی عمل می کند. برخی از اینها  بر طبق وحی مستقیم قرآنی و مابقی با وحی غیر قرآنی.

برما واجب است که ایشان را بهتر بشناسیم. اینگونه نیست که بگوییم فرشته ای در گوش او وحیی گفت و رفت. او آینه تمام نمای بلاواسطه خداست. اولین جایی که خداوند ظهور و بروز می کند، حقیقت محمدیه است. ایشان که صرف یک شخص نیستند. این جنبه جسمانی است که زمان مند است وگرنه روح ایشان با تمام انبیا همراه بوده است. از طرفی ما که تنها دوره انسانی در این جهان نیستیم و ادوار دیگری قبل و بعد و چه بسا همزمان با وجود دارند و رسول الله حجت همه آنهاست.

هر چند تشبیه نارسایی ست ولی برای تقریب ذهن بد نیست؛ ایشان مثل دریای بیکرانی است که سطوح بینهایتی دارد و ما و همه مخلوقات مثل امواجی در سطح اول این دریا ظاهر شده ایم.

ایشان فیض اعلای الهی اند. او وجه الله است و وجه خدا از او جدا نیست. پس هر کاری از او سر می زند عین فعل خداوند است.

برخی این روایت را علم می کنند که هر که از غیر طریق ما برود گمراه است. و غافل از اینند که طریق آنها که فقط در بیاناتی که از ایشان به ما رسیده نیست.ایشان معلم مستقیم حضرت آدم علیه السلام بودند و او معلم ملائکه.

کار پاکان را قیاس از خود مگیر

مسئله اینجاست که برخی سطح انسانی را با خودشان می سنجند. می بیند که که خودش چهل سالش شده و هنوز نتوانسته یک رذیله اخلاقی را از خود رفع کند، پس با خودش فکر می کند که چگونه ممکن است فردی عملش عمل خدا باشد. چون خودش پست است، همه را پست می بیند. به همین دلیل آن را رد می کند و می گوید اینها غلوّ است. ما از سطح باطن بیخبریم اما قرآن در سطح ظاهر دیگر حجت را بر ما تمام کرده و فرموده که هر کار او خداییست. این نطق هم معنایی فراتر از گفتار دارد و به قیاس اولویت شامل همه بروزات ایشان از افکار و نیّات و رفتار می شود. گاهی بارزترین مصداق را بر کا مطلب اطلاق می کنند. مثلا وقتی قرآن می فرماید که مال یتیم را نخورید نمی شود گفت که اگر کسی فرش یتیم را از او به زور گرفت، چون آن را نخورده پس شامل خطاب آیه نمی شود.

اهل بیت علیهم السلام، عادلترینِ خَلق

حضرت امیر علیه السلام که خیلی وقت نمی دادند، خودشان به کمیل وقتی خصوصی می دهند  و مناجات خضر نبی را به او می آموزند که از اسرار بود. آنها به قابلیت فرد نگاه می کنند. اگر ما هم درخواستی معنوی داشتیم و به ما ندادند نمی توانیم صرف معنوی بودن خواسته بگوییم که چرا ندادند؟ چه بسا ادعاهایی که کاذب باشند. چه اللهم عجل لولیک الفرج ها که کاذب است، چون در عمل خود را برای ظهور مهیّا نکرده است.  فرد به زبان قال ایمان دارد و به زبان حال کفر ورزیده است. در این صورت او به باطن می نگرد و کفر می دهد. او بخیل نیست و اگر قابلیت باشد دریغی ندارد. این مثالفردی است که در زیر باران ظرفش را واژگون گرفته و می گوید چرا باران در ظرفم نمی ریزد.

حضرت علی علیه السلام که عین عدل بودند در ابتدا کمیل را به فرمانداری منطقه ای گمارده بودند ولی بر اثر سوء مدیریت از آن ناحیه چند حمله از معاویه صورت گرفت. حضرت او را بر کنار کردند ولی عدم توفیق در مسائل اجتماعی ایشان را بر آن نداشت که او را به کلی طرد کنند بلکه دیدند که این فرد قابلیت رشد فردی بسیار بالایی دارد. در حالی که اگر ما می بودیم می گفتیم چه فرد بی قابلیتی!

اولویت استحکام حکومت اسلامی

در دوره خلیفه دوم بدعت هایی گذاشته شد که از جمله آنها اجازه مسح کشیدن از روی کفش بود. عامل پشت پرده این بود که خلیفه دوم مسلمانان را درگیر جنگ های بسیاری کرده بود و برای تسهیل و دست و پا گیر نبودن وضو این حکم را صادر کرد. از طرفی یکی از علل این جنگ هایی نفس گیر، سرگرم کردن اذهان عمومی به جنگ و فراموشی آنها از پرسش در باب خلافت امیر المومنین علیه السلام بود.

بهر حال حضرت امیر در همان موقع از این حکم نهی کردند و با آن برخورد نمودند، اما وقتی به درخواست مردم بر زمام امور نشستند برای مصلحت و حفظ حکومت نوپای حق از دامن زدن به آن پرهیز کردند.

فدک و ماجرای آن هم از همین دسته امور بود که پرداختن به آن ایشان را از رسالت مهم تر که حفظ جامعه اسلامی و اصل دین بود، باز می داشت. در جایی فرمودند: تنها فدک از آن ما بود که عده ای به آن حسادت کردند... مرا با فدک و غیر فدک چه کار؟

یک تذکر درباره شبهای ماه های رجب و شعبان و رمضان

در جلسه گذشته به تفصیل از این ایام و لیالی گفتگو شدو لی باز هم باید گفت که برای شب قدر باید از الآن آمادگی را حاصل کرد. بدون آمادگی از شب قدر بهره کم می بریم. آمادگی آن همان اصلاح نفس است. حضرت امیر در خطبه 200 نهج البلاغه می فرمایند: بار ببندید که ندای کوچ کردن در میان شما زده شده است( نه خواهند زد) این یعنی راهی نمانده و باید آماده بود.

چرا این همه تکرار؟

چرا پنکه دائما کار می کند و به یک دور چرخیدن آن اکتفا نمی کنیم؟ چون گرمای هوا مداوم است. وسوسه شیطان و خطورات ذهنی نیز دائمی است، پس  ما هر لحظه به موعظه نیاز داریم. موعظه بحث علمی نیست که به یک بار اکتفا کنیم. موعظه تکراری نمی شود. اتفاقا برای نفوس آماده شیرین و بی ملال است. از ویژگی های موفق این است که موعظه گری درونی دارد؛ واعظ من نفسه. شیطان دست بردار ما نیست. ماچرا دست برداریم؟ او در خواب و بیداری و در عبادت و غفلت و ... به سراغمان می آید. از طرفی ما در آستانه بزرگترین کار عالم هستیم. این عالم به معاد می رسد و این یعنی برچیده شدن کل نظام در یک آن:یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ : روزى که زمین به غیر این زمین، و آسمان‏ها [به غیر این آسمان‏ها] تبدیل شود( ابراهیم 48) وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَب‏:  و کار برپا کردن قیامت براى او جز مانند یک چشم بر هم زدن یا نزدیک‏تر از آن نیست (نحل 77)

از طرفی این امر عظیم هم بسیار نزدیک است وما همچنان سرگرم زندگی هستیم و توبه را به تاخیر می اندازیم. مرحوم علامه طباطبایی می فرمودند: هرکه به بهانه استغفار آینده خود گناه می کند دو گناه مرتکب شده؛ یکی همان گناه و دومی استهزاء استغفار. توبه گناه سوز است، نه مَرکب گناه.

روزیِ تضمین شده دنیا

خداوند روزی دنیوی همه مار را تضمین کرده است. حضرت امیر می فرمایند: امری تضمین شده و آن روزی دنیاست،  و امریی تضمین نشده که روزی اخروی است. مردم تضمین شده را نشده می پندارند و تضمین نشده را شده.

پیامبر در معراج می دیدند که برخی ملائک گاهی به ساختن قصر های بهشتی مشغولند و گاه بیکار. از آنجا که دلیل توقف فرشتگان نمی تواند خستگی باشد، علت را پرسیدند. گفتند که به ما مصالح که اعمال خیر باشد گاهی از ناحیه فرد می رسد و گاه نمی رسد.

از قول استاد جوادی آملی نقل است که مرحوم الهی قمشه ای، مترجم قرآن و مدرس فلسفه و عرفان در زمان قحطی سال 1310 در تهران بودند: یکی از شاگردان ایشان پس از مدتی که مسئول انبار غلّه شهر شده بود ایشان را می بیند. برای ادای دین می گوید: اگر ایرادی ندارد در عوض دریافت هزینه آن، کیسه ای گندم در خانه تان بفرستم. ایشان می گویند: شما که آدرس ما را نداری. گفت: بفرمایید تا بگویم بفرستند. گفتند: منزل ما وصل به انبار حق است و آن هم تمامی ندارد.

غنی کسی است که احساس بی نیازی می کند. او همه وسایل را ابزار در بد خدا می بیند. در اوصاف متقین آمده که اعتمادشان بر آنچه در دست خداست بیشتر از آن است که در دست خودشان است.

همه ما به انبار حق متصلیم ولی خودمان نمی بینیم. کسی می بیند که حقّانی زندگی کرده باشد.

در این روزها منظور از درک آنها این نیست که کار و زندگی را تعطیل کنیم بلکه این است که برای خودمان وقت بیشتری بگذاریم.

نعمت اسلام

رسول خدا روزی به آسمان نگاه می کردند و منتظر وقت نماز ظهر بودند که فرمودند: تا دیروز ما شتربان بودیم و امروز خورشید بان شدیم.

آری؛ دین ما را از زمینی بودن به آسمانی شدن کشاند. ما را از خاک به افلاک برد و باید قدر این برکت های رایگان را بدانیم تا رایگان از دست ندهیم.

الحمد لله ربّ العالمین
حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی

مورخ 11 اردیبهشت 1393

دریافت فایل صوتی با حجم 12 مگابایت


در این زمینه بخوانید:

- معرفی جلسات سیر و سلوک قرآنی

- سیر و سلوک قرآنی | رچب، شعبان و رمضان؛ قرقگاه های خداوند

- سیر و سلوک قرآنی | ولایت امیرالمؤمنین و اهل بیت، باب ورود به دین

- سیر و سلوک قرآنی | جاده توفیق باز است

- سیر و سلوک قرآنی | در قیامت از چه می پرسند؟

انتشار این مطلب در سایت ندای انقلاب

وبسایت گفتمان برتر


رجب ، شعبان و رمضان قُرُقگاه ‌های خداوند

خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 4 اردیبهشت1393

لحظات مثل باد و برق می گذرند و انگار همین دیروز بود که دور هم جمع شدیم و توصیه های مرحوم قاضی درباره ماه های رجب و شعبان و رمضان را خواندیم. یک سال گذشت و  باید دید که در این سال با خود چه کرده ایم.

این سه ماه، ماه های اساسی برای جبران، رشد و جلب رحممت خداوند است. امسال نیز برای یادآوری این نامه را می خوانیم. عارف ربانی آیت‌الله‌ سیدعلی قاضی در آستانه ورود ماه رجب دستوراتی درباره ماه رجب، شعبان و رمضان به شاگردان خود توصیه کرده‌اند که مرحوم آیت‌الله سیدمحمدحسین حسینی طهرانی این دستورات را در روز جمعه 21 جمادی‌الثانی سال 1415 هجری قمری در شهر مقدس مشهد برای شاگردان خود بیان کرده‌اند و در کتاب مطلع انوار(2/صص 105 تا 113) به چاپ رسیده است. 

این دستورات مربوط به سال 1357 هجری قمری یعنی 9 سال قبل از رحلت آیت‌الله‌ قاضی به سال 1366ق است که در آن، ضمن وصیتی به شاگردان خود، اهمیت این سه ماه ارجمند را متذکر شده‌اند. در مطلب حاضر ابتدا سخنان مرحوم علامه طهرانی و سپس متن وصیت مرحوم قاضی به شاگردان خود آمده است (توضیح: متن سخنان علامه طهرانی و وصایای مرحوم قاضی با قلم درشت می آید و در مواردی توضیحاتی با قلم معمولی از استاد نخاولی خواهد آمد:

تنبَّه! متوجّه باش! آگاه باش! که شهر‌های حُرُم داخل شد که اولین آنها رجب است. بیدار شو، برای آنکه توشه خوبی برای خود برداری! (در کل در این سه ماه برای بهره برداری بیشتر باید از کار های دیگر بکاهد یا به طوری که به آنها ضربه وارد نشود مدیریتشان کند تا وقتی برای خلوت با خودش باز شود.

سه ضرورت در خود سازی نباید مورد غفلت قرار گیرند: اول: خلوت با خود، دوم صداقت با خود؛ یعنی وقتی با خود خلوت کرد در محاسبه خودش با خودش صادق باشد. و سوم سکوت در خود، که این هم مراتبی دارد که اقل مراتب آن سکوت لسانی است. چه بسا لبی بسته است اما در ونش طوفان های خیالات و اوهام، همه وجودش را پریشان می کند. حداقل همان سکوت زبانی است، به این معنی که آنچه به درد دنیا و آخرتش نمی خورد نگوید. این زبان قلیل الجِرم و کثیر االجُرم، ما را بیچاره کرده است. حرف های آدمی یا باید واجب، یا مستحب و حداقل مباح باشد. فراموش نکنیم که حرف حق همیشه مقتضی خیر است اما حرف صدق همیشه اینگونه نیست. مثلا آنکه غیبت می کند، راست می گوید و کذب نمی گوید وگرنه که تهمت بود، اما صدق او شر آفرین است.

کسی خدمت امام سجاد علیه السلام رسید و درباره کسی گفت که او در جایی از شما بدگویی کرد. امام فرمودند که تو با این حرفت نه حق او را رعایت کردی و نه حق مرا. حق او را پایمال کردی چون المجالس امانات و تو باید امانت داری می کردی، و حق مرا زیر پا گذاشتی چون مرا نسبت به برادرم بد بین کردی.

باید حرف ها و آثارشان را با ذره بین محاسبه کنیم. متاسفانه کم پیش می آید که فردی این سه ویژگی را با هم داشته باشد. باید در شبانه روز یک ساعت با خود خلوت کنیم و این از علامت های عقل است. کسی که خلوت نداردد، جلوَتش هم سودی ندارد.

فردی از شاگردان استاد ما از ایشان پرسید: فلان شغل و پست مهم و تاثیر گذار را به من پیشنهاد شده، آیا بروم؟ ایشان فرمودند: اگر شب ها کاسبی داری برو. مبادا از خود بکاهی و به دیگران بیفزایی.

کسی که دائم و بدون خود سازی دنبال کار فرهنگی است به همین بلا دچار می شود.)شب‌های این ماه را بیدار باش و روزهای آن را روزه بگیر، به جهت شکر خداوند که به تو روزی کرده و مخواب مگر به مقدار معتنابهی و کم! و چه بسیار عاشقان دل‌سوخته‌ای که شب را نمی‌خوابند. نماز شب را به نحو بیدار و خواب به جای آور؛ یعنی چند رکعتی نماز بخوان و کمی بخواب و سپس بیدار شو! 

کتاب حق، قرآن را تلاوت کن؛ ولی تندتند نه، آرام‌آرام بخوان و با بهترین صوتی که داری! چه، قرآن کتاب وحی است و نور قرآن، ظلمت‌ها را تبدیل به نور می‌کند و می‌درخشاند. 

پس تو بهره‌ای نبرده‌ای، بلکه هیچ‌کس به مانند قرآن بهره نبرده و هرکس غیر از این را که من می‌گویم، گفته است، خطا کرده و اشتباه فکر می‌کند. 

سلام و صلوات بفرست به اصل قرآن و فصل آن، که مراد از فصل قرآن پیامبر اکرم(ص) و اولاد طاهرین او هستند؛ در برابر آنها عبد بدون اراده و تسلیم باش و با روح و جسم سالم در برابر آنها بدون چون و چرا باش و از آنها اطاعت کن و محبّت آنها را در دل داشته باش؛ چنانکه خداوند آنها را برای محبت خود قرار داده! 

کسی که در غیر حب آنها خود را در ذمه خداوند رحمان درآورد، به درستی که گمراه شده و در انکار او نعمت‌های خداوند از دستش رفته است و اگر خدا را در غیر محبت آنها قرار دهی گم می‌شوی؛ پس حب آنها حب خداست و به حب خدا پناه ببر! و ایشان عروه وثقی هستند و دستاویز محکم؛ پس چنگ خود را محکم بگیر و به این دستاویز چنگ بزن! 
پناه ببر به خدا درباره قرآن که قول خداست؛ درباره قرآن بازی نکن! با اهمیت و احترام قرآن را بخوان و قرآن را از روی لهو و لعب نگاه مکن، چنان‌که قرآن را عمل کنی به واسطه دقت در آن، به بالاترین قله از قلل حق و ایمان و مجد و شرف نائل می‌گردی. در هر حال بر تو باد به ذکر خدا و مبادا در خواندن قرآن کوتاهی کنی! مگو چگونه می‌شود و نگو به چه کیفیتی بخوانم! تشکیک در این مسائل نکن! 

در این ماه‌ها قرآن را تلاوت کن و ملتزم و معتصم به خدا بشو! کسی که اعتصام به خدا پیدا کند، خدا هم خود را به او نشان می‌دهد اگر گفتی «ربیّ الله؛ پروردگار من خداست»، ای رفیق استقامت کن و دست از این حرف بر مدار! این ماه‌ها قرقگاه خداوند است، پس داخل در این قرقگاه شو! خداوند فرموده: «وَمَن یَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ؛ و هر کس به خدا تمسک جوید قطعا به راه راست هدایت‏شده است»(آل عمران/101) و باز فرموده: «وَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ»(شوری/42) و باز فرموده:«إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ؛ آن کسانی که گفتند خداوند پروردگار ماست و سپس به این قول خود استقامت کردند، ملائکه آسمان بر آنها فرود می‌آیند»(فصلت/30).
انتبهوا إخوانی الأعاظم وفقکم الله لطاعته و قد دخل أشهر الحُرُم؛ یعنی متوجه باش که ما داخل در قرقگاه شده‌ایم و این ماه‌ها برای کسانی که وارد می‌شوند خصوصیتی دارد، مثل زمین‌هایی که حُرُم حساب شده و دارای شرایطی است و باید از محرمات اجتناب نمود؛ در این ماه ها هم که قرقگاه زمانی است و انسان باید از خیلی چیز‌ها اجتناب کند. 
خدا در این ماه‌ها خیلی به انسان نزدیک است، باید مراعات آن را بکند، همانند حَرَم و زمین‌هائی که قرقگاه است و انسان وقتی وارد آنها می‌شود به کعبه و آن امام نزدیک است و زیارت می‌کند؛ چقدر نعمت‌ها‌ی خداوند بر ما بزرگ است و او هرگونه نعمتی را بر ما تام و تمام کرده! 

اولین چیزی که بر ما واجب است، توبه است، با شروط لازم و نمازهایی که در توبه وارد شده که مقصود همان دستور توبه‌ای است که حضرت رسول(ص) در ماه ذوالقعده دستور دادند، با همان کیفیت که در کتب ادعیه آمده و در اعمال ماه ذوالقعده و در کتاب «مفاتیح» هم موجود است؛ البته حالا چون ماه ذوالقعده نیست در روز یکشنبه قبل از اول ماه یا شب جمعه و یا روز جمعه که می‌آید، توبه کنید. 

پرهیز کنید از کبائر و صغائر به قصد قربت! ملتزم شوید به مراقبه، هم صغری و کبری! که مراقبه صغری نگاه داشتن خود است از مکروهات و خلاف «ما لایرضی الله به» و مراقبه کبری نگاه داشتن دل است از آنچه محبوب نمی‌پسندد، که یک لحظه از مراقبت پروردگار خود را خارج نکند و در همه لحظات خدا را حاضر ببیند. 

علاوه بر آن محاسبه و معاتبه داشته باشید و نفس را معاقبه کنید و بعد جریمه کنید!...«ثمّ اقبلوا بقلوبکم؛ پس با دل‌ها‌ی خود اقرار کنید به خدا» و مرض‌های گناه را معالجه کنید و با استغفار، بزرگی گناه خویش را کاهش دهید؛ چراکه استغفار،بزرگی گناه را از بین می‌برد. 

دستورالعمل مرحوم آیت‌الله قاضی به شاگردان خود درباره ورود ماه‌های رجب، شعبان و رمضان

مرحوم قاضی می‌فرمودند: انسان باید به خدا پناه ببرد و خداوند خیلی کمک‌کننده و خیر المعین و پسندیده و اختیار کننده است؛ اما دستورالعمل این سه ماه: 

1) علیکم بالفرائض فی أحسن أوقاتها! دستورالعمل آن است که نماز‌های واجب را در بهترین اوقات خودش انجام دهید همراه نوافل آن! (که مجموعاً پنجاه و یک رکعت می‌شود، اگر نتوانستید چهل و چهار رکعت) و اگر شواغل دنیا شما را منع کردند، صلاه أوابین را که همان نماز ظهر است، ترک نکنید، چون خیلی اهمّیّت دارد! خصوص نماز ظهر خیلی اهمیت دارد و آن به واسطه وقت آن و خصوصیت و موقعیت آن در بین اوقات دیگر است! و «صلاه‌ وسطی» را که در قرآن آمده، تفسیر به نماز ظهر کرده‌اند، و «صلاه اوابین» یعنی آنها که خیلی توجه به پروردگار دارند، یعنی رجوع‌کنندگان به خدا؛ زیرا رجوع‌کنندگان به خدا به آن تمسک می‌کنند.

2)نوافل شب را هیچ چاره‌ای نیست، مگر آنکه آنها را به جا آورید، نه خیال کنید نماز شب ساقط است و آن سد سکندری است که هیچ شکسته نمی‌شود! عجب از کسانی که قصد دارند، دنبال کنند مرتبه‌ای از کمال را در حالی‌که شب‌ها قیام نمی‌کنند؛ ما نشنیده‌ایم کسی به مرتبه‌ای از کمال برسد، مگر به قیام شب و نماز شب. 
3) علیکم بقرائه القرآن! بر شما باد به قرائت قرآن کریم با صوت حزین و باآهنگ و غنا! یعنی با صدای خوش بخوان که تو را تکان دهد و در روایات داریم که قرآن را با تغنّی بخوانید. امام زین‌العابدین تغنّی به قرآن می‌کردند، این تغنی در قرآن برای انسان بسیار مفید است. به طور کلی غنای صوتی حرام است و این اصلاً در تحت غنای حرام نیست؛ زیرا غنای حرام آن است که انسان را به سوی لهو و لعب بکشاند. 

4) بر تو باد زیارت مشهد أعظم در هر روز! (که منظور از مشهد أعظم أمیرالمؤمنین(ع) است، چون مرحوم قاضی در نجف بوده‌اند) ( ما که در مشهد  و در همسایگی امام رضا علیه السلام به سر می بریم اگر می توانیم هر روز وگرنه یک روز در میان به خدمت ایشان برسیم. در میان ائمه 4 امام در رساندن به توحید بسیار موثر ترند که یکی شان امام رضا علیه السلام است.)و زیارت مساجد معظمه! (که منظور کوفه و سهله است) و در بقیه مساجد عبادت خود را به‌جا آورید! چون مؤمن در مسجد مثل ماهی است در آب؛ همان‌طوری که حیات ماهی به آب است، حیات مؤمن هم در مسجد است؛ ماهی را از آب بیرون اندازند، می‌میرد. 
5)بعد از نماز‌های واجب تسبیح حضرت صدیقه طاهره(س) را ترک نکنید! زیرا که آن ذکر کبیره شمرده شده و لااقل بعد از هر نماز یک‌بار بگویید و اگر توانستید دو یا سه بار بگویید بهتر است.

6) از لوازم مهم، دعا برای فرج حضرت حجت بقیه الله الأعظم است در قنوت نماز وتر، و از آن گذشته در هر روز، و در جمیع دعاها برای حضرت دعا کنید. 

7) زیارت جامعه را روز‌های جمعه به‌جای آورید! مقصود، زیارت جامعه معروف است: زیارت جامعه کبیره. 
8) قرآن که می‌خوانید، در این سه ماه از یک جزء کمتر نباشد، در هر روز یک جزء. 

9) زیارت و دیدار برادران خود را زیاد کنید! (مقصود رفقای طریق هستند) خیلی آنها را زیارت کنید و ببینید؛ زیرا اینها هستند برادران طریقی شما که در طریق و عقبات نفس و تنگنا ها که انسان گیر می‌کند، کمک انسان می‌کنند و نجات می‌دهند.
10)زیارت قبور کنید نه هر روز بلکه کم‌کم و گاه‌گاهی، (هفته‌ای یک مرتبه خوب است) و در روز زیارت کنید نه در شب. 
ما را چه کار با دنیا؟! ما را چه کار با اسم دنیا؟! این دنیا ما را گول زد و فریفت و ما را به پستی و ذلت گرایید، مقام ما را پائین آورد و پست کرد، دنیا مال ما نیست، دنیا را ول کنید و بسپارید به دست آنها که دنبال آن هستند و به کسانی که اهل دنیا هستند بدهید. 

به‌به! خوشا به حال کسانی و آن مردانی که بدن‌های آنها در این عالم خاک است و قلوب آنها در عالم لاهوت است و [در] عالم عز و جلال پروردگار است! این افراد هستند که از جهت عدد اقل هستند و خیلی عددشان کم است، امّا قوتشان و جانشان و روحشان خیلی زیاد است، از جهت عددشان کم، ولی از جهت مددیت و اصالت، اکثریت عالم هستند. من می‌گویم آنچه را شما می‌شنوید و استغفار می‌کنم برای پروردگار. 

مرحوم علامه طهرانی در پایان این سخنان و در توضیحاتی تکمیلی آورده‌اند که: این دستوراتی است که مرحوم قاضی به شاگردان خود داده است و رفقا این دستورات را در این سه ماه انجام می‌دهند. البته این اعمال را در حد امکان انجام دهید، هر کسی که نمی‌تواند هر روز را روزه بگیرد حتی‌الإمکان پنج روز از رجب و ده روز از شعبان را بگیرد؛ خلاصه به حسب ملاحظه مزاج و قوه و حال و استعداد بگیرد. ( دنیا یعنی نزدیک ترین چیز نسبت به ما. دنیا کوه و دشت نیست، بلکه دنیا خود ماهستیم.  آنچه دنیاست در درون خود ماست و گرنه کوه و دشت آیات است و اتفاقا آنچه بیرون ماست از ما بسیار دور است. دنیا برای یکی دلبستگی به ثروت است، ِیکی به بچه، زن، ریاست .... خلیفه دوم در ظاهر از زاهد ترین به شمار می آمد. این در حالیست که زهد صفت قلب است، نه جسد. لباس وو فرش پاره که نشان زهد نیست.او تارک دنیا برای دنیایی بزرگ تر یعنی ریاست بود. سلیمان نبی و داود نبی علیهما سلام با وجود حشمت بسیار أزهد زمان خویش در واقع بودند. حصیر ممی بافتند و می فروختند و نان جو می خریدند و می خوردند. اینها ظاهر و باطن شان یکی بود.

حکومت امیر المونین هم دومی نداشت، قسمت هایی از دو امپراتوری بزرگ آن زمان یعنی ایران و روم، تحت پرچم حکومت او بود. اما او فرمود: این دنیای شما از آب بینی بُز و استخوان خوک در دست جزامی در نزد من پست تر است. ایشان وقتی به درخواست مردم حاکمیت ظاهری را پذیرفتند ابدا بدر بازگرداندن فدک غصب شده که ملک حضرت زهرا سلام الله علیها بود اقدام نکردند. این حقیقت زهد است.

شخصی در امریکا شیعه شده بود. می گفت قبل از آنکه مسلمان شوم، روزی در مواد خریداری شده ام یک تکه کاغذ دیدم که نوشته هایش بسیار نظرم را به خود جلب کرد و دوست داشتم که تمام آن نوشته و احیانا کتاب را به دست آورم. آن نوشته فرازی از نهج البلاغه بود و پس از آن که فهمیدم تهج البلاغه کتاب بالینی من شد تا اینکه شیعه شدم. آن جمله که مرا متحول کرد این بود: به خدا اگر تمام عالم را به من بدهند تا پر کاهی از دهان مورچه ای به جور بستانم، چنین نخواهم کرد.

رفقا! اگر به پای امانت برسیم اکثر ما نمی مانیم. آیا قبل و بعد از پست و مقام گرفتن ها یکی هستیم؟ این همان علی است که در نخلستان ها بیل می زد و کسی سلامش نمی کرد. ایشان وقتی حاکم شدند به شهری رفتند و عده ای به دنبالشان راه افتادند. فرمودند با من کاری دارید؟ گفتند نه. فرمودند: برگردید که این کار هم مرا فاسد می کند و هم شما را ذلیل می کند.

حالا بیایید صادقانه حال خودمان را با میزان روز حساب بسنجیم. این ماه، ماه امیر المومنین است و باید بیش از پیش به ایشان توجه داشته باشیم چرا که هر که هر چه گرفت ازایشان گرفته است.)

قرائت قرآن در شب، علی حد القدره؛ اگر می‌توانی نخواب و اگر کسی نمی‌تواند همه شب را نخوابد «علَی صَبٍّ»‌ باشد؛ صبّ یعنی جگرسوخته، بیدارخوابی کند، شب زود بخوابد و سعی کند بیدارخواب کند، طوری که بدن استراحت خود را بگیرد.( باید در نظر داشته باشیم که بدن مرکب ماست و نباید خرابش کنیم البته این خراب نکردن هم نباید بهانه ای باشد که کم کاری کنیم.) 
خود مرحوم قاضی اول شب می‌خوابیدند، بعد نماز می‌خواندند و بعد می‌خوابیدند و باز نماز می‌خواندند، همین طور تا دو ساعت به اذان که دیگر نمی‌‌خوابیدند؛ مرحوم آخوند سه ساعت به اذان صبح بیدار بودند؛ اگر نافله شب را به‌جا نیاورید، فائده ندارد و عرفان معنی ندارد؛ عرفان به عمل است نه به گفتن!  ( با حرف هیچ حرکتی حاصل نمی شود. دارایی اصلی ما آنچه است که در قلب ماست. خواجه عبد الله انصاری فرموده: الهی دارایی مهم است و نه دانایی.

نگران آنچه بلد نیستیم نباشیم، نگران دانسته هایمان باشیم که چه اندازه به آنها عمل کرده ایم.

 

حکمت ابتلاء

بلا برای آن است که ما به درون خود پی ببریم و قدم در اصلاح آن بگذاریم. درون ما مثل حوضچه ای آرام است که ظاهرا تمیز است اما وقتی بهمش زدند تمام لجن ها و جلبک ها بالا می آید: وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرین: و بى‏تردید شما را به چیزى اندک از ترس و گرسنگى و کاهش بخشى از اموال و کسان و محصولات [نباتى یا ثمرات باغ زندگى از زن و فرزند] آزمایش مى‏کنیم. و صبرکنندگان را بشارت ده( بقره/ 155)

یکی از بهترین جاهایی که می توان عیار خود را سنجید کرد همین ابتلا هاست. ببینیم در بلاها چه کردیم. شیطان اگر در آن سجده های طولانی خود را محاسبه می کرد و کبر مخفی و در عین حال عظیم خود را می دید در ابتلاء سجده به انسان شکست نمی خورد. باید قبل از طوفان خود را محاسبه و اصلاح کنیم.

 

پایه حرکت های انسانی

کار های یک انسان باید از غریزی بودن به سمت خودآگاه برود. هرچه در غریزه بمانیم در حیوانیت مانده ایم. خودآگاهی، خداآگاهی و هستی آگاهی پایه های حرکت های انسانی اند. در یکی از ادعیه آمده: خدایا پناه می برم به کاری که در ابتدا برای تو شروع شد و سپس آلوده به اغراض شخصی شد که چنین فردی خسر الدنیا و الآخره می شود.

 

نکته ای در خسارن دنیا وآخرت

نباید گمان کنیم که خسر الدنیا یعنی کسی که در دنیا فقیر بود. با این تعریف افرادی مثل فرعون خسر الآخره فقط هستند. بلکه فقر و غنی جهنمی خسر الدنیا والآخره اند. هیزم جهنم خود افرادند: وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا: ولى منحرفان هیزم دوزخ‏اند(جن/15) از طرفی کبریت و آتش زنه آن هم خودشانند: فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتی‏ وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرین:  پس بترسید از آتشى که آتش افروزش مردمانند و سنگها که مهیا شده  براى کافران( بقره/ 24)

خداوند با همه ما از در رحمت وارد شود. نوشیدنی که به جهنمی می دهند از شدت گرمایش وقتی به صورتش نزدیک می کنند تمام صورتش می سوزد و آب می شود: إِنْ یَسْتَغیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقا:  اگر [از شدت تشنگى‏] استغاثه کنند با آبى چون مس گداخته که چهره‏ها را بریان مى‏کند [به استغاثه آنان‏] جواب گویند، بد آشامیدنى و بد جایگاهى است. ( کهف/ 29)

انشا الله در مسیر ملاقاتمان با خدا تنها با جمالش مواجه شویم.

الحمد لله ربّ العالمین

حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی

مورخ 4 اردیبهشت 1393

دریافت فایل صوتی با حجم 13 مگابایت


در این زمینه بخوانید:

- معرفی جلسات سیر و سلوک قرآنی

- سیر و سلوک قرآنی | ولایت امیرالمؤمنین و اهل بیت، باب ورود به دین

- سیر و سلوک قرآنی | جاده توفیق باز است

- سیر و سلوک قرآنی | در قیامت از چه می پرسند؟

- سیر و سلوک قرآنی | قیامت؛ تجلی خدا با اسم "الباطن"

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 28 فروردین1393

در ایام میلاد حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها قرار داریم. انشاء الله در جهات ملکوتی از ایشان بیشتر بهره ببریم.

یک آیه و چند سؤال

در سوره مبارکه بقره در آیه شریفه می خوانیم: یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَواقیتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى‏ وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون‏: از تو درباره هلال‏ هاى ماه می ‏پرسند، بگو: آنها وسیله تعیین اوقات [براى امور دنیایى و نظام زندگى‏] مردم و [تعیین زمان مراسم‏] حج است. و نیکى آن نیست که به خانه‏ ها از پشت آنها وارد شوید، [چنان که اعراب جاهلى در حال احرام حج از پشت دیوار خانه خود وارد می ‏شدند نه از در ورودى‏] بلکه نیکى [روش و منشِ‏] کسى است که [از هر گناه و معصیتى‏] مى‏پرهیزد. و به خانه‏ ها از درهاى آنها وارد شوید و از خدا پروا کنید تا رستگار شوید(بقره /189)

در ایام جاهلیت رسم بر این بود هرکه از مراسم حج باز می گشت برای ورود به خانه اش به جای ورود از درب، از دیوار پشتی قسمتی را خراب می کرد و وارد می شد؛ شاید به این معنی که مسیر زندگی ام را عوض کرده ام.

قرآن با این سنت مقابله می کند و می فرماید که این کاری غلط و بی پایه است. سپس به معرفی نیکی و بِرّ می پردازد و برّ را از در وارد شدن می خواند.  صحیح است که کار آنها غلط بوده ولی می شد با نهی از این کار مطلب را تمام کند در حالیکه به تعریف برّ می پردازد. ولی آیا این ورود از در خانه ها اینقدر اهمیت دارد که معیار نیکیست، و آنقدر وزن دارد که بین دو تقوا قرار گیرد. در آیه محاسبه که یک چنین ترکیبی داشتیم( قرار گرفتن امری بین دو تقوا، با این تفاوت که آنجا دو امر به تقوا بود و اینجا یک فعل ماضی و یک امر قرار دارد) نشان از اهمیت فوق العاده مطلب بود.

از طرفی می فرماید بِرّ کسی است و نه چیزی، در حالیکه می دانیم برّ شیء است و نه شخص. عمده مفسّرین که می خواسته اند فقط با مسائل ادبی به سراغ قرآن بروند یا بَرّ( نیکوکار) را در تقدیر گرفته اند، برخی هم ذو البرّ( نیکوکار) را، یا یک برّ دومی بعد برّ را.

حال آنکه اگر چنین تقدیر های بعیدی قرار بود باشد خود خدا صراحتا بیان می فرمود. اینجاست که می توان فهمید که قرآن را با کتاب مُغنی و چند کتاب ادبی نمی شود فهمید. متأسفانه بسیاری خواسته اند قرآن را اصلاح کنند نعوذ بالله مثل دیواری که ریختگی دارد و باید آن را پر کرد.

المیزان پاسخ می دهد

از انحصارات تفسیر شریف المیزان که از روح مطهر علامه نشأت گرفته همین پاسخ است. ایشان می فرمایند: در آیه شریفه خوب بودن آن را نفى، و خوب بودن تقوا را اثبات کرده و در اثبات خوبى تقوا ظاهر کلام اقتضا مى‏کرد بفرماید:" و لکن البر هو التقوى" ولى به جاى آن فرمود:" وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى‏"، تا بفهماند کمال آدمى در اتصاف به تقوا است، که مقصود هم همین اتصاف و داشتن تقوا است، نه صرف حرف و مفهوم(ترجمه المیزان، ج‏2، ص: 82)

پس قرآن با این تعبیر می خواهد الگوی عملی ارائه بدهد نه فقط لیستی از خوبی ها در تعریف برّ. و این خود نشان می دهد سخن راندن صرفا در فضای تئوری مشکل را حل نمی کند. الگوی عملی برّ به استناد خود قرآن در سوره دهر علی و اولاد علی علیهم السلام است( آیات 5 تا 22)

سؤالی دیگر

از در وارد شدن یعنی چه؟

برای پاسخ به این سؤال باید به سراغ آیه ای دیگر در همین سوره مبارکه برویم. در آنجا که خداوند به بنی اسرائیل امر می کند که برای جهاد با مشرکین به فلسطین وارد شوند آنهم با حالت و ذکری خاص: وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُواْ هَذِهِ الْقَرْیَةَ فَکُلُواْ مِنْهَا حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَ ادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّدًا وَ قُولُواْ حِطَّةٌ نَّغْفِرْ لَکمُ‏ خَطَایَاکُمْ  وَ سَنزَیدُ الْمُحْسِنِین‏: و [یاد کنید] هنگامى را که گفتیم: به این شهر [بیت المقدس‏] وارد شوید، و از نعمت هاى آن هر چه که خواستید، فراوان و گوارا بخورید و از دروازه [شهر یا درِ معبد] فروتنانه و سجده ‏کنان درآیید و بگویید: [خدایا! خواسته ما] ریزش گناهان ماست، تا گناهانتان را بیامرزیم و به زودى [پاداش‏] نیکوکاران را بیفزایم( بقره/ 58)

در این آیه شریفه دو دخول مطرح شده؛ اولی دخول به قریه به معنای سرزمین است و دومی دخول در باب.

دخول اول، دخولی مادی به فلسطین برای جهاد بود که البته از آن سر باز زدند و نتیجه پیروزی در آن هم مادی بود که بهره مندی از نعمات آن سرزمین است. اما دخول دوم، دخولی معنوی با نتایجی معنویست. یعنی دخولی همراه با سجده که حالت خضوع تام است بعلاوه ذکر خاص توبه بر لب. نتیجه آن هم غفران لغزش ها ومزید عطیه برای مؤمنین است که معنوی است. پس دخول در باب در معنای خاص و کاربرد قرآنی آن باید معنوی باشد.

ظاهر ملاک نیست

 از لحاظ عقلی هم واضح است که صرف دخول ظاهری از یک در که اثری اینچنانی ندارد. مثلا امروزه افرادی مثل آل سعود از درب کعبه و با همین اذکار استغفار وارد خانه خدا می شوند.

در این باب ابوبصیر می گوید با معصوم در اطراف کعبه بودیم و در آن سال حجاج بسیار برای زیارت آمده بودند و صدای ناله های العفو و استغفار بلند بود. به امام گفتم: چقدر حاجی و ناله بسیار است. ایشان فرمودند: چقدر حاجی کم و ناله بسیار است. سپس تصرفی کردند و من هم دیدم که اغلب به شکل حیوانات در اطراف خانه خدا می گشتند و اندکی انسان در بین آنها مشاهده می شد.

اتفاقا منافقین در این امور ظاهری غلیظ ترند. خلیفه دوم در ظاهر از زاهد ترین به شمار می آمد. این در حالیست که زهد صفت قلب است، نه جسد. لباس وو فرش پاره که نشان زهد نیست.او تارک دنیا برای دنیایی بزرگ تر یعنی ریاست بود. سلیمان نبی و داود نبی علیهما السلام با وجود حشمت بسیار أزهد زمان خویش در واقع بودند.

آیه می فرماید صرف دخول از این در مغفتر میدهد. این چه دریست که دخول در آن چنین اثری عظیمی دارد.

کسب مغفرت؛ نتیجه عمل به کل دین

قرآن می فرماید برای مغفرت و رهایی از عذاب، باید اولا به دین عمل شود و ثانیا باید به همه آن عمل شود. این کار فرعونیان است و انجام دهندگان آن هم نشین فرعونند: ...أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلى‏ أَشَدِّ الْعَذاب...: آیا به بخشى از کتاب [آسمانى‏] ایمان می ‏آورید و به بخشى دیگر کفر می ‏ورزید؟ [حرام بودن جنگ و آواره کردن را مردود می ‏شمارید، و وجوب آزاد کردن هم‏کیشان را از اسارت قبول می کنید!] پس کیفر کسانى از شما که چنین تبعیضى را [در آیات خدا] روا می ‏دارند، جز خوارى و رسوایى در زندگى دنیا نیست، و روز قیامت به سوى سخت‏ ترین عذاب بازگردانیده می ‏شوند( بقره/85)

پس باب مغفرت همان باب دین است. پس باید دید که باب دین چیست.

درباره خود باب باید اشاره کرد که درب، محل ورود به یک فضا و محل خروج تجلّیات درون آن فضا به بیرون است. از طرفی اگر دربی نباشد ورود به آن فضا ممکن نیست. دیگر اینکه برای امور منیع و رفیع درب قرار می دهند.

یک محل ممکن است درب های فراوانِ در دسترس داشته باشد و یا فقط یک در داشته باشد. دین حق تعالی قابل نفوذ برای تک تک ما نیست و ورود به آن هم سنخ بودن با آن را می طلبد. پس درب آن باید کسی باشد که جانش با دین متحد است. از طرفی هم امر شده ایم و باید در این باب وارد شد.پس باید راهنمایی از همان سنخ موجود باشد.

در این آیه برای بنی اسرائیل، پذیرفتن ولایت هارون شرط است. سحره فرعون هم که خواستند ایمان بیاورند گفتند به ربّ موسی و هارون ایمان آوردیم: « قالوا آمنّا بربّ موسی و هارون» . اگر رب هارون موضوعیت نداشت ههمان رب موسی کفایت می کرد و تکرار در قرآن به هیچ وجه لغو و بیهوده نیست.

اتفاقا در ماجرای سامری هم یرپیچی ار هارون مهر کفر بنی اسرائیل، مُهر خورد و وارد در نشدند.

ولایت امیرالمؤمنین و اهل بیت، باب ورود به دین

خداوند به پیامبر امر کردند که اجر رسالت خود را مودت به اهل بیت قرار بده: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏ وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فیها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُور: بگو: از شما [در برابر ابلاغ رسالتم‏] هیچ پاداشى جز مودّت نزدیکان [یعنى اهل بیتم‏] را نمى‏خواهم. و هر کس کار نیکى کند، بر نیکى‏اش مى‏افزاییم یقیناً خدا بسیار آمرزنده و عطاکننده پاداش فراوان در برابر عمل اندک است ( شوری/ 23)

ورود در باب پس یعنی ولایت را بپذیرید و در همین باب سیر کنید.

در روایتی از جانب رسول الله، حضرت امیر جداکننده حق از باطل معرفی شده اند: لکُلِّ اُمّة صدّیقٌ و فاروقٌ، و صدّیق هذه الاُمة و فاروقه علیّ بن ابیطالب، إنّ علیّاً سفینة نجاتها و باب حطّتها: هر امتی را صدیق و جدا کننده ایست و صدیق و جداکننده حق از باطل این امت علی بن ابیطالب است. همانا او کشتی نجات و درب توبه این امت است.

البته این مقام منحصر در ایشان نیست بلکه متوجه اهل بیت نبوت است یعنی پیامبر، حضرت صدیقه و دوازده امام علیهم السلام را شامل می شود. این باب برای ما تا یوم القیامه باز است. ما هیچگاه از عهده زلالز کردن خودمان بر نمی آییم که باید در این مسیر از اهل بیت خصوصاً حضرت زهرا علیها السلام مدد بجوییم.

محاسبه, دیدبانی دشمنان

ما دو دشمنِ پنهانِ قسم خورده ی قویِّ هم پیمان  به نام نفس و شیطان داریم. در محاسبه در می یابیم که از چه ناحیه ای این دشمنان به ما حمله می کنند.

یک منفذ کوچک در یک سدّ بزرگ در ابتدا خود را به صورت یک نمِ جزئی نشان می دهد و تدریجا  آنقدر گسترده می شود تا در نهایت سد را فرو بریزد.

در نفس هم اینچنین روند نامحسوسی جریان دارد. گناهان کوچک در ابتدای راه آنقدر شکننده به چشم نمی آیند. اما برخی از حرام خوار ها که به چشم خود دیدیم، از اهل احتیاط های گذشته بودند.

امیر المؤمنین علیه السلام می فرمایند: خُذِ الحائطة لدینک: نسبت به دینت با احتیاط عمل کن.. حائط به معنای دیوار اطراف جایی است. این دیوار احتیاط اگر باغ پُر ثمر وجودمان را فرا نگیرد دزدان و دشمنان، به میوه ها دستبرد می زنند و چه بسا باغ را خراب کنند. اگر مراقبت نکنیم حاصل عمرمان بر باد می رود. کسانی را دیده ایم که در مباح ها حتی احتیاط می کردند اما حالا تصرف در بیت المال می کنند.

یا فردی ابتدا حرف های بیهوده می زند ولی آنقدر پیش می رود که پس از مدتی یک حرف درست از دهانش خارج نمی شود و یا اوا درنده نیست ولی کم کم چنین درنده خو می شود. گاهی عذر بدتر از گناه هم می آورد و می گوید: این خُلق من است. خوب پس خلقت را عوض کن چونکه این شیطانی است. آیا جایز است به بهانه شوخ طبع بودن همه اطرافیان را تخریب کنیم؟

توصیه امیرالمؤمنین به مراقبه و محاسبه

ذیل آیه شریفه وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ : و هنگامى که میان مردم داورى می ‏کنید، به عدالت داورى کنید.(نساء /58) نقل شده که دو بچه خطّی نوشته بودند و نزد امام حسن مجتبی علیه السلام بردند تا بفرمایند کدام زیباتر است. حضرت امیر علیه السلام که آنجا حاضر بودند فرمودند: یا بُنَیَّ فانظُر کیف تحکم، فإنّ هذا حکماً و الله سألکم عنها یوم القیامه: فرزند عزیزم دقت کن که چگونه نظر می دهی. چون این نظر دادن، قضاوت است و خداوند در روز قیامت از شما درباره آن بازخواست می کند.

بله، اینطور نیست که زندگی بیاید و برود و ما هم بیاییم و برویم و هیچ نشود. اگر محاسبه نکنیم، اندک اندک سدّ ایمان فرو می ریزد. شیطان 6 هزار سال سجده کرد و همه را به یک باره دود کرد. این را متأسفانه بین برخی زن و شوهر ها دیده می شود که زمانی هدیه ای خریده سپس سر یک دعوا آن مثلا پاره می کند و یک شبه همه را خراب می کند. خداوند با کسی قوم و خویشی ندارد و اگر کسی دانسته خود را به چاه افکند دستش را نمی گیرد.

اگر محاسبه نکنیم خطاهایمان را فراموش می کنیم و قاعدتاً توبه هم فراموش می شود در حالیکه توبه واجب است برفرض اینکه محاسبه واجب نباشد که هست. این عدم توبه موجب می شود که گناهان در وجود ما رسوب کند و تبدیل به ملکات شود که به راحتی از وجودمان پاک نمی شوند.

از ابتدای بحث محاسبه برای دور نماندن از عمل، قرار شد که شب ها عمل و نیت پشت صحنه آن را محاسبه کنیم، اگر خوب بود خدا را شکر ککنیم و خود را مورد لطف و احسان او ببینیم و در نتیجه خود را بدهکار او ببینیم.

مهم ترین عامل بدبختی

فراموشی حساب روز قیامت بنا بر نص قرآن مهم ترین عامل شقاوت است: یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‏ فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِساب‏: [و گفتیم:] اى داود! همانا تو را در زمین جانشین [و نماینده خود] قرار دادیم پس میان مردم به حق داورى کن و از هواى نفس پیروى مکن که تو را از راه خدا منحرف مى‏کند. بى‏تردید کسانى که از راه خدا منحرف مى‏شوند، چون روز حساب را فراموش کرده‏اند، عذابى سخت دارند(ص/26)

به این پله های سقوط توجه کنید: تبعیت از هوی، ضلالت از راه خدا، عذاب شدید. در آخر آیه همه را محصول یک چیز می داند و آن فراموشی روز حساب است. در حقیقت عمده، توجه به حساب است و نه صرفاً معاد. این توجه باعث می شود که حال گناه از انسان برود. مثلا اگر فردی توجه داشته باشد که فردا امتحان دارد به درس خواندن مشغول می شود ولی اگر فراموش کند چه بسا برود بیرون و گردش کند.

حساب کشیدن از همه؛ آری یا خیر؟!

دسته ای از آیات می فرمایند از همه حساب کشیده خواهد شد: فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلین: از کسانى که پیامبران به سویشان فرستاده شده و از شخص پیامبران به طور یقین پرسش خواهیم کرد( اعراف/ 6)

دسته ای دیگر می گویند که عده ای بدون حساب به بهشت یا جهنم می روند: أُولئِکَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْنا: آنان کسانى هستند که آیات پروردگارشان و دیدار [قیامت و محاسبه اعمال‏] را به وسیله او منکر شدند، [و] در نتیجه اعمالشان تباه و بى‏اثر شده است، و روز قیامت میزانى براى [محاسبه اعمال‏] آنان برپا نمی کنیم( کهف/ 105) و یا می فرماید: ... وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فیها بِغَیْرِ حِساب‏: ... و از مردان یا زنان کسانى که کار شایسته انجام دهند در حالى که مؤمن باشند، آنان در بهشت درآیند و در آن بى‏حساب روزى یابند( غافر/ 40)

در جمع و توضیح این آیات باید گفت که ترازو و میزان برای عیار سنجی خلوص است. حال اگر کسی یا خلوص محض است و یا تیرگی محض، دیگر نیازی به سنجیدن ندارد. در مورد بهشت حساب تکلیف هست اما رزق و اجرشان در بهشت به غیر حساب است. درباره جهنمی هم: أُولئِکَ الَّذینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فیها وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُون‏: اینان کسانى هستند که در آخرت، سهمى جز آتش براى آنان نیست و آنچه کرده‏اند، در آخرت تباه و بى‏اثر مى‏شود، و آنچه همواره انجام مى‏دادند، باطل است.

آنجا مثل دنیا دیگر حق و باطل مخلوط نیست و همه چیز روشن است. تصورات ما درباره مسائل معاد عموماً غلط است. مثلا آنجا فرموده حساب شخصی آسان و یسیر است: فأَمَّا مَنْ أُوتىِ‏ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ(7)فَسَوْفَ یحَاسَبُ حِسَابًا یَسِیرًا (انشقاق/8) به خاطر این است که وجودش در مقابل حقیقت پذیرنده بوده و اگر حساب شدیدی دارد: فَحاسَبْناها حِساباً شَدیدا(طلاق/8) به خاطر نفوذ ناپذیری در برخورد با حقیقت است و نه امور اعتباری دنیایی.

سیر و سلوک قرآنی | جاده توفیق باز است

جمعه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۳، ۰۶:۱۹ ق.ظ

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 21 فروردین1393

آیات محاسبه

در هر جلسه با آیات شریفی سروکار داریم که اگر در هر هفته یکی از آنها را هم حفظ کنیم، می شود 50 آیه در سال که هم میزان ارزشمندی است و هم انشاء الله در جانمان تاثیر مثبت می گذارد.

در بحث محاسبه آیات محوری، آیات 18 و 19 سوره مبارک حشر است که حفظ و تفکر در آنها بسیار ارزشمند است.

تا کنون با توجه به جایگاه قرار گیری این آیات درسوره حشر، یعنی پس از آیات منافقین و یهود و پس از آیات جهاد و انصار، و از طرفی قرار گرفتن بحث محاسبه در پرانتز دو « اتقو الله»، به اهمیت محاسبه در قرآن پی می بریم که مباحث آن گذشت.

جاده توفیق باز است

خیلی از اوقات تصور می کنییم که راه سلوک توفیقی می خواهد که ما نداریم. اما حقیقت این است که اگر تجربه و حالی معنوی دست داد و پس از آن اندک اندک حرکت کنیم، حرکت تسهیل می شود. عفو و رحمت خداوند دست و پا را باز می کند. اگر آنهایی را که می شنویم ، دغدغه ای در ما بوجود آورند و کم و بیش به آنها عمل کنیم، پس از کمی حرکت، لطف خدا  و اصلاح را حس می کنیم. اندک اندک، فشار غرایز، کم می شود و بالاخر ه از بین می رود. این حالی است که همه ما حداقل برهه ای از آن را بدست آورده ایم ولی عمده نگهداری آن است. اینجاست که کم کم هوی می رود و فقط خطورات می ماند که پس از چندی مقاومت آنها هم می روند و فقط یک حس ضعیف گناه می ماند و در آخر همان حس هم دیگر نیست.

مرحوم کاشف الغطاء می فرمودند: عده مرتب از عدم امکان عصمت برای اهل بیت می پرسند و این در حالیست که مدت شش ماه است که حتی مکروه از خود من سر نزده است!

بله، همه ما می توانیم و هر چه جلوتر برویم، لطف خدا را بیشتر احساس می کنیم. در درون ما یک منبع قابل اتصال به انرژی نامتناهی هست که باید آن را فعال کرد. همه در این استعداد مشترکند و خداوند با کسی قوم و خویشی هم نداردو به همه این نعمت را عطا کرده است. مشکل اینجاست که ما کار نکرده ایم وگرنه هرکه به اتش نزدیک شود لاجرم از آن گرم می شود.

نفس همه ما اقتضاء حرکت به سوی خدا را دارد: فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها:پس [با توجه به بی پایه بودن شرک‏] حق‏گرایانه و بدون انحراف با همه وجودت به سوى این دین [توحیدى‏] روى آور، [پای بند و استوار بر] سرشت خدا که مردم را بر آن سرشته است باش. (روم/30)

در این آیه شریفه مشاهده می فرمایید که نفرمود مؤمنین، و فرمود همه ناس بر این فطرت خداجو سرشته شده اند. در درون همه ما آهن ربایی همچون فطرت است که آهن حقیقت هستی را به خود جذب می کند و ابداً زائل نمی شود: لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ: براى آفرینش خدا هیچگونه تغییر و تبدیلى نیست این است دین درست و استوار(روم/30)

حتی مشرکین هم در خدا خواهی شان خالصانه اند و از خوف نیست: قرآن می فرماید: فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُون‏: [مشرکان تا در امنیت و آسایشند، بر آیین شرک تعصّب دارند،] پس زمانى که در کشتى سوار می شوند [و در وسط دریا امواج خطرناک آنان را محاصره مى‏کند] خدا را در حالى که ایمان و عبادت را براى او [از هرگونه شرکى‏] خالص مى‏کنند، می خوانند، و چون به سوى خشکى می رهاندشان به ناگاه به آیین شرک روى می آورند(عنکبوت/65)

همین که گرد و غبار کنار برود، فطرت رو می شود. تفاوت مردم در این است که برخی عایدی های خود مثل زیارت ها و ... را حفظ می کنند و برخی دیگر از کف می دهند. کم نبودند کسانی که با یک تلنگر هدایت شده اند.

اما ما بر سر راهمان موانع ایجاد می کنیم که با توبه این موانع رفع می شود. هر وقت می گوییم موفق نیستیم و توفیق نداریم، یعنی موانع گذشته، راه را بسته است. با این حساب توفیق یعنی راه باز است.

زجر انبیاء هم از همین جهت بود. از طرفی ضمیرشان را پاک کرده بودند و می دیدند که راه باز است و از طرفی موانعی که مردم بر سر راه خود می تراشیدند، می دیدند و می گفتند: چه چیز را رها کرده و به چه چسبیده اید؟

واقعا وجود انبیاء به تنهایی خودش معجزه عظیمی است و دلسوز ترین مردم به آنها بودند.

در دعای 16 صحیفه سجادیه می خوانیم که: خدایا مرا با عفوت آزاد کن! اما آزادی از چه چیزی؟ از آنچه کرده ایم. حکایت ما مثال کسی است که دری را قفل کرده و خودش نمی تواند آن را باز کند.

از مرتع شیطان تا ملکوت رحمان

محاسبه یعنی بررسی نفس و ظهورات آن، چه بیرونی از جمله گفتار و کردار، و چه درونی مثل خلقیات و حتی درونی تر یعنی افکار و حتی بیشتر یعنی احساسات.

نکته اصلی اینجاست که ما می توانیم مرتع شیطان شویم. امام سجاد علیه السلام در دعایی می فرمایند: الهی تا وقتی که عمرم در طاعت تو می گذرد، آن را طولانی کن ولی اگر قرار است مرتع شیطان باشدجانم را بگیر!

این باید دعای همه ما باشد و از مواردی است که طلب مرگ، حق است.

از طرفی می شود که ملکوت، چراگاه ما باشد. در مناجات مریدین در مجموعه مناجات خمس عشر که از عالی ترین مضامین مناجات است می فرماید: مرا از آنهایی قرار بده که در باغهای ملکوت برخوردار باشم.

پس محاسبه، بررسی چنین نفسی با این طیف وسیع تغییرات است.

هدف از محاسبه

هدف اول؛ اصلاح رفتار با تمام طیف هایش: مثلا کنترل زبان.

وجود نازنین پیامبر در روایتی می فرمایند: انسان در مراحل آخرت، قدم از قدم برنمی داردتا از چهار چیز از او سؤال شود: اول از آنچه عمر خود را در آن گذرانده است، دوم از آنچه جسد خود را در آن فرسوده است، سوم از چگونگی کسب مال و خرج آن( که مهمتر است) و چهارم از محبت اهل بیت.

گام اول در اصلاح رفتار، انجام واجب و حرام است. ولی این تمام راه نیست و تا سر منزل مقصود راه بسیار است. همه چیز که بهشت و جهنم نیست. مثلا در مقوله کنترل زبان باید فراتر از دروغ نگفتن و غیبت نکردن قدم نهاد.

یکی از عرفا از کنار ساختمانی می گذشت و گفت کِی این را ساخته اند؟ ناگاه به خود آمد و گفت من چرا این حرف را زدم و بخاطر همین جمله نابجا به خود یک سال ریاضت کم آب خوردن داد.

در زمان حضرت عیسی علیه السلام شخصی گفت: چقدر هوا گرم است و در عقاب خود برای این حرف نابجا 40 سال عبادت کرد.

آیا ظلم نیست که عده ای اینطور مراقب باشند و ما هم اینطور بی حساب؟

حواسمان نیست و به یکدیگر بی احترامی می کنیم و در جواب چرایی می گوییم: این، حال و شاکله ماست و کاری هم نمی توان با آن کرد. در حالیکه یکی از اولیای خدا در جواب این سخنان فرمود: این حالِ شیطانی است. آن را عوض کنید.

در محاسبه تازه خود را می شناسیم. آقای قاضی چندین سال برای کنترل زبان در دهانش ریگ گذاشت. آیا می توانیم این درد را حتی یک ساعت تحمل کنیم؟ اینها هستند که به حقیقت رسیدند.

هدف دوم؛ تسلط و کنترل خلقیات(فضائل و رذائل)

حسد، بی ارادگی و ... همگی چاره دارد ولی اگر نخواهیم هیچ اتفاقی نمی افتد:

آن سخن های چو مار و کژدُمت

مار و کژدم گردد و گیرد دُمت

چیزی از بیرون به عنوان عذاب بر ما وارد نمی شود بلکه خود خلقیات ما بر گردن ما طوق می شود: ْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَة: بزودی همان بخل بر گردنشان در قیامت، طوق می شود.

خود جهنمی، جهنم می شود و خدا کسی را جهنمی نمی کند. زیرا ثواب و عقاب آنجا اعتباری نیست و خود عمل و ملکه ظهور می کند. با محاسبه مداوم و دقیق تر، در نفسمان چیز های جدید تری می بینیم.

هدف سوم؛ کنترل حالات و افکار( خطورات): مثلا در نماز.

برای همه مرض های درونی طبیب هست و درمان دارد. فقط باید به طور جدی به دنبالش برویم.

گاهی بذری پاشیده می شود اما روی آسفالت است و ثمری نمی دهد و پرنده ها می خورندش. این حکایت کسی است که عادتاً چیز هایی می شنود و شیطان مثل پرنده آنها را می قاپد. گاهی هم رو غبار روی سنگ ها بذر حکمت و معرفت پاشیده می شود که باد آن را می برد. این حکایت کسی است که می شند اما قصد عمل کردن ندارد. مرحوم قاضی 100 شاگرد داشتند که به جایی نرسیدند، چون فقط برای شنیدن می آمدند. بالاتر از همه چه اندازه افراد پای منبر رسول الله بودند که اثری در آنها نداشت؟

گاهی هم زمین مناسب هست اما علف های هرز مانع رشد می شوند. اینها همان شهواتند که در وقت عمل سر می رسند و مانع می شوند.

این همه تلاش برای رسیدن به حقیقت

حقیقت چیزی است که اگر سر سوزنی آن را درک کنیم، همه چیز برایمان در مقابلش بی رنگ می شود.

یادی از شهید مطهری

در مصاحبه ای که از علامه طباطبایی درباره شهید مطهری به جا مانده است، آمده: شاید گفتن این تعبیر درست نباشد، وقتی ایشان به کلاس درس می آمد، حالت رقص به من دست می داد. چون می دیدم که هر چه می گویم، هدر نمی رود.

ببینید! علامه طباطبایی که می داند وظیفه عالم، رساندن حقیقت به گوش مردم است ولو کسی گوش ندهد، وقتی می بیند بذر حقیقت به ثمر می نشیند، چقدر خوشحال است. چون او قدر حقیقت را می داند. و نفهمیدن مخاطب، عجب زجر عظیمی است. خدا رحمت کند شهید مطهری را. ایشان در قبل انقلاب یک تنه در مقابل همه شبهات از حریم اسلام، پاسبانی کرد. قبل شهادتشان، در خواب می بینند که رسول خدا لب های ایشان را بوسید. چون لب را بوسیدن به غیر همسر و فرزند، حرام است، رسول خد ابا این کار فهمانده بودند که تو فرزند مایی. در یادنامه شهید مطهری، علامه طهرانی نوشتند که اگر همه این آثار ایشان فقط منجر شود که فردی در کوره راهی هدایت شود، باز هم هدر نرفته است. ببینید ارزش حقیقت تا چه اندازه است.

ما الحقیقه؟

کمیل شبی از حضرت امیر وقتی خصوصی گرفت و پرسید که حقیقت چیست؟ ایشان فرمودند تو را چه به حقیقت؟ او با دلی شکسته پرسید: آیا من ازاصحاب سرّ تو نیستم؟ سؤال اینجاست ایشان که در نهایت جواب او را دادند چرا از اول چنین برخورد کردند؟ رازش این بود که می خواستند او را بشکنند تا قابلیت در یافت حقیقت را داشته باشد. حالا با حالتی فقیرانه می پرسد: آیا من از اصحاب سرّ شما نیستم؟ حضرت در ابتدا جواب ندادند و او دوباره شکسته تر گفت: آیا مثل تویی فقیری را نا امید می کند؟ و اینجاست که حضرت لب می گشایند و توضیح می دهند و او باز می گوید بیشتر! دو باره می فرمایند و او طلب بیشتر می کند تا در نهایت حضرت چراغ را خاموش می کنند و می فرمایند که صبح دمید. گویی با این کار به جای سخن گفتن به صبح اشاره می کنند و حقیقت را به او القاء می نمایند.

بله در این عالم خبر هایی ست و همه می توانیم از آنها باخبر شویم.

در ماجرایی دیگر ابوبصیر که نابینا بود و از اصحاب خاص امام ششم بود از حضرت پرسید: آیا مردم در روز قیامت خدا را می بینند؟ امام فرمودند که قبل قیامت هم می بینند و در او تصرّف می کنند و می فرمایند: الآن نمی بینی؟ می گوید: آری، آیا اجازه دارم به کسی بگویم؟ که می فرمایند: نه!

حضرت امیر می فرمایند: من پاسبان حریم دلم هستم تا غیر خدا وارد آن نشود. این یعنی خویشتن داری در حد اعلای آن.

هدف چهارم؛ خروج از انفعال

از خیلی ها که می پرسی چرا فلان کار را کردی می گویند چون شرایط چنین و چنان بود. این حرف یعنی من منفعلم و دیگران باید خوب باشند تا من هم خوب باشم. محاسبه آدمی را از انفعال بیرون می آورد. نباید فراموش کنیم که انبیا در بدترین محیط ها بودند. تصور کنید که تا سال 8 هجری مرد و زن بصورت عریان دور خانه خدا که مملو از بت بود طواف می کردند که با فتح مکه این شرایط عوض شد.

هدف نهایی محاسبه: هدایت و وصول به حقیقت

هر ه بخواهد به حقیقت برسد باید کار کند. ما هیچکدام از همسایه حضرت امیر کم نداریم. مشکل دوری های فیزیکی دنیا، بی خبری است که این در امامان ما راه ندارد. از طرفی از بخل در هدایت هم منزّهند. پس ما بسیار سرمان شلوغ است و وقت نداریم به سراغ امام زمان برویم. گویا ما از ایشان گرفتار تریم. همه چیز مهیاست و فقط منتظر ما هستند. خدا انشاء الله بصیرت بدهد.

 والحمد لله ربّ العالمین

حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین نخاولی

در جلسه ی سیر و سلوک قرآنی مورخ 21 اسفند 1392

دریافت فایل صوتی با حجم 13 مگابایت


در این زمینه بخوانید:

- سیر و سلوک قرآنی | در قیامت از چه می پرسند؟

- سیر و سلوک قرآنی | قیامت؛ تجلی خدا با اسم "الباطن"

- سیر و سلوک قرآنی | محاسبه؛ عزم برای بیدار ماندن

سیر و سلوک قرآنی | درقیامت از چه می پرسند؟

جمعه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۲، ۰۲:۱۲ ب.ظ

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 22 اسفند1392
خودت ببین چه کرده ای!

دلایل عقلی و شرعی محاسبه را گفتگو کردیم. محاسبه یعنی چه بودیم، چه داریم می شویم، چگونه خرج شدیم و باید بشویم. یعنی آیا آنچه را بودم رشد دادم و با آنچه باید باشم چه کرده ام. ما در حال رفتن و شدن هستیم، با تک تک افکار و نیّات و رفتار هایمان, شدنی غیر قابل برگشت. اگر ملکه ای پست در ما شکل بگیرد دیگر پاک نمی شود و هرچه شدیم، همان خواهیم بود و در همان سیر خواهیم کرد. بهشت و جهنم، شعاع نفسی است که در خود درست کرده ایم.

بار دیگر برای اینکه بدانیم کجای بحث محاسبه هستیم، فهرستی از مباحث را مرور می کنیم:

جایگاه محاسبه/  چرایی و ضرورت محاسبه/  ماهیت محاسبه/ معنای واژگانی محاسبه/ معنای اصطلاحی محاسبه( هنوز بحث نشده)/ مدل ههای محاسبه/ فاعل محاسبه/ محاسبه در سایر فِرقو سایر علوم/ درجات و بواطن محاسبه( احکام، آداب و اسرار) کیفیت محاسبه/ ارکان محاسبه/ لوازم و مقدمات محاسبه/ عوامل کمک کننده آن/ مراحل و برنامه های آن/ آفات و موانع محاسبه/ محاسبه محاسبه

منابع مطالعاتی محاسبه

منبع مختصی که در این باب نوشته شده کتاب مختصر محاسبه النفس است که حاوی دو رساله از سید ابن طاووس و مرحوم کفعمی است.

منبع پراکنده دیگر شاملِ: فصلی مفصل از محجه البیضاء فیض کاشانی، جامع السعادات ملا مهدی نراقی، الرِعایه الحقوق الله اثر محاسبی( که در بازار موجود نیست و در کتابخانه ها یافت می شود)، مصباح الشریعه منسوب به امام صادق علیه السلام، بحار الانوار جلد 67.

و همین طور در متون روانشناسی و مدیریت تحت عناوینی مثل نقش خود ارزیابی در سلامت روان مطالب مفیدی یافت می شود.

مراحل شکل گیری عمل

برای اینکه عملی بیرونی از ما سر بزند مراحل متددی در درون ما اتفاق می افتد که می توان آنها در دو فاز کلی تقسیم بندی کرد. فاز اول مراحل نا خود آگاه و فاز دوم مراحل خود آگاه.

فازاول: مراحل ناخودآگاه

مرحله اول: منشأ اولیه عمل یک حس باطنی و محرک اولیه است که یا در برخورد با محرکی بیرونی یا عاملی دیگر،ناخود آگاه در آدمی ایجاد می شود. اصطلاحی در میان معتادان به نام مخمخه هست که آن را قدم اول برای دوباره مصرف کردن می دانند. نظیر این در هر فضایی حاکم است تا یک تحریک اولیه صورت بگیرد. مثلا فردی نامحرمی را می بیند و حسی اولیه در او به صورت ناخود آگاه ایجاد می شود.

مرحله دوم: پس از آن منشأ اولیه یک خطور ذهنی درباره آن ایجاد می شود که آن هم ناخودآگاه است. خطور ذهنی آن حس را تقویت می کند و در:

مرحله سوم: یک حس و تمایل ثانوی در درون ما ایجاد می شود.

تمام این مراحل سه گانه به صورت ناخودآگاه و غیر ارادی در هر کسی ایجاد می شود. به همین دلیل نه ثواب و عقابی برایش مترتّب است و در محاسبه به محاکمه گذاشته می شوند.

فاز دوم: مراحل خودآگاه

مرحله چهارم: در این مرحله نفس شروع می کند به فکر کردن و پروراندن آن ماده اولیه. این عمل که عملی درونی است به صورت خود آگاه و ارادی انجام می شود.

مرحله پنجم: پس از فکر کردن درباره آن، یک اشتیاق اولیه نسبت به انجام واکنشی در ما بوجود می آید و در:

مرحله ششم: بدنبال پیگیری و پروراندن آن اشتیاق حاصل از تفکر، شوق مؤکَّدی در نفس پدید می آید.

مرحله هفتم: جایگاه شکل گیری تصمیم اولیه است که به آن عزم می گویند. ودر:

مرحله هشتم: اگر این عزم تقویت و قطعی شد به آن جزم می گوید. اینجا همان موطنی است که می گوییم: فلانی عزمش را برای فلان کار جزم کرد. تا اینجا هنوز اقدامی عملی صورت نگرفته است.

مرحله نهم: اقدام عملی است که تمام فعل و انفعالات درونی بروز می کنند و عملی صورت می پذیرد.

بد نیست در اینجا به این اشاره کنیم که کسانی که ارداه شان ضعیف است، که نوعاً به آن گرفتاریم، باید ببینند در کدام مرحله از مراحل ارادی انام عمل ضعف دارند و روی آن قسمت به صورت ویژه کار کنند. البته در منزل ارداه مباحث آن را مفصلا به حول و قوه الهی گفتگو خواهیم کرد.

مراحل فاز دوم همگی ارادی و خودآگاهند. به همین دلیل جزا و محاسبه به تمامی آنها تعلق می گیرد. کلید واژه گذر از هر مرحله به مرحله دیگر توجّه بیشتر است. مثلا اگر در مرحله تفکر ارادی توجه بیشتری خرج آن کنیم نفس ما به سمت واکنشی اشتیاق پیدا میکند. از آنجا که توجه امری ارادی است، محاسبه و مؤاخذا شامل حال آن می شود. اما در سه مرحله اول بدون نیاز به توجه بیشتر هر سه در نفس منعقد می شد.

نکته ای لطیف از علامه طباطبایی(ره)

در تفسیر شریف المیزان ذیل آیه 284  سوره بقره که در جلسه گذشته گفتگو کردیم، آنجا که به عبارت ان تبدو ما فی انفسکم ( اگر آنچه را در نفس هایتان است، آشکار کنید) می رسد می فرمایند که ما فی انفسمک یعنی آنچه در جان و نفس ما هست، نه آن مراحل گذرا مثل حطورات اولیه. چون تعبیر فی اشاره به این دارد که درباره چیزهایی می پرسند که در نفس هست نه هرآن چیزی که آنی و غیر ارادی آمده و رفته است. و اصلا پرس و جو درباره این امور، تکلیف ما لا یطاق است. چه بسا افرادی که آناً دچار خطوراتی وسواسی و یا شرک آلود می شوند که ناخود آگاه صورت می پذیرد و ارادی نیست.

مفسّران دیگری در این میدان بی سبب تاخته اند و خواسته اند مشکل ظاهری آیه را به منسوخ شدن یا تخصیص خوردن با آیات دیگر نظیر لایکلف الله نفساً الّا وُسعها حل کنند که باتعبیر علامه نیاز به این فلم فرسایی های نابجا هم نیست. چون تکلیف ما لایُطاق از جانب خداوند در ابتدا امر نمی شود که بخواهد بعدا نسخ شود.

حالا ممکن است فردی مراحل درونی عمل را تا عزم پیش برود ولی عاملی بیرونی مانع او برای اقدام عملی شود، یاز هم محاسبه می شود. گفتگو شد که ان السِمع و البصر و الفؤاد کل اولئک عنه مسئولاً. اصلا مهم ترین چیزی که از آن می پرسند ایمان است که از جنس عمل نیست بلکه نشانگر حالت درونی ما نسبت به خداوند عالم است. باز هم گفتگو شد که درماجرای آن دعوا که منجر به قتل شخصی شد ، امام معصوم فرمودند که قاتل و مقتول هر دو در آتشند زیرا مقتول هم عزم قتل برادرش را کرده بود و باید جواب بدهد ولو اینکه موفق به جامه عمل پپوشاندن به نیّت خود نشد. تا این مرحله محاسبه قطعا هست اما لزوماً مؤاخذه نیست و این بسته به ارداه خداوند دارد که در ادامه آیه شریفه آمده: فَیَغْفِرُ لِمَن یَشَاءُ وَ یُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ  وَ اللَّهُ عَلىَ‏ کُلِّ شىَ‏ءٍ قَدِیر(بقره/284) که اصل بر غفران الهی است.

گاهی هم خود فرد در مرحله پیش از نهایی از انجام آن پشیمان می شود، حال، یا از نترس آبرو و یا ترس از عقاب الهی یا حیاء حاصل از حس حضور خداوند یا عوامل دیگر. این فرد دیگر مؤاخذه نمی شود زیرا حداقل تقوی که حفظ و کنترل باشد را داشته است.

به سوی خدا برویم

اینقدر غصه بهشت و جهنم را نخورید. همه نهایتا به بهشت می روید. خداوند قیمت ما را بهشت و جهنم قرار نداده است. فرموده است: فمن کان یرجوا لقاء ربّه.... لقاء الله هدف است. و این هدف مختص پیامبران نیست. چون ابزار آن در همه ما گذاشته  است و خطاب آیات، دعوت همگانی است. اگر به سمت این هدف نمی رویم، ایراد از خود ماست.

رحمت واسعه خداوند

رحمت خداوند وسعت کل شیء. کل شیء شامل هرچیزی از جمله خود غضب می شود. پس رحمت غضب را احاطه کرده است. ما هیچگاه غضب خالص نداریم و همواره آمیخته با رحمت است. اما می شود جایی که رحمت خالص فارغ از غضب داشته باشیم.

اهمیت محاسبه اعمال قلبی در قرآن

باید اعمال درونی را حتی اگر به عمل ظاهری منجر نشود محاسبه کنیم. در قرآن کریم شواهد بسیاری داریم که اشاره مستقیم و غیر مستقیم به اعمال درونی و قلبی می کند. جایی از قلب گناهکار سخن می گوید: فإنّه عاصم قلبه. جای دیگر درباره مؤاخذه دست آورد های قلبی می فرماید: یُؤاخذ بما کسبت قلوبکم. امیر المومنین درباره عایشه فرمودند که حسد در وجود او همچون دیگ می جوشید. ببینید که اینچنین وجودی منشأ چه فتنه هایی در عالم شد. جایی دیگر قرآن کسانی را که در دل علاقه به اشاعه فحشاء توبیخ می کند: إِنَّ الَّذِینَ یحُبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فىِ الَّذِینَ ءَامَنُواْ لهَمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فىِ الدُّنْیَا وَ الاَخِرَةِ  وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَا تَعْلَمُون‏: کسانى که دوست دارند کارهاى بسیار زشت [مانند آن تهمت بزرگ‏] در میان اهل ایمان شایع شود، در دنیا و آخرت عذابى دردناک خواهند داشت، و خدا [آنان را] مى‏شناسد و شما نمى‏شناسید(نور/19)

فراتر از زمان

گاهی در بین مداحی ها  شنیده می شود : بااشک خود امام حسین علیه السلام را مدد دهید.

جدا از اینکه چقدر این حرف را خودآگاهانه می زنند، این سخن دقیق وبسیار درستی است. فرض کنید که به فرد امینی مقداری پول می دهید تا به پدر شما برساند که 20 سال پیش فوت کرده است. فرد هر قدر هم امین باشد از عهده آن بر نمی آید چون زمان آن گذشته است. حالا فرض کنید این امین، منشءفیض کل هستی، خدای علَم باشد. او دیگر در قید زمان و مکان نیست. در کل، اگر زمان را نادیده بگیریم همه مدد ها قابل وصولند، چه از گذشته به آینده و چه بالعکس. دعا های پدر بزرگ ها برای نوه های هنوز نیامده از همین دست است. حضرت خضر علیه السلام که آن دیوار را تعمیر کردند فرمودند که پدر صاحی این دفینه را برای فرزندان خود به جا گذاشته است. در روایات داریم که آن پدر از هفت یا هفتاد نسل قبل بوده است.

کل عالم نه تنها در این زمان بلکه فراتر از زمان به هم مرتبط است. در آن آیه که سخن از علاقه به اشاعه فحشا رفت، اشاره به این دارد که چنین فردی به کل فضای فحشا و جرم در همه هستی با آن علاقه متصل شده است. چگونه ممکن است؟ چه بسا ما آن را ندانیم ولی این دلیلی بر نبودن آن نمی شود. مثلا ما با موبایلمان به آن طرف دنیا متصل می شویم ولی از فرایند مخابراتی آن بیخبریم و این بی خبری ما اختلالی در اتصال بوجود نمی آورد.

با حبّ به جرم اثر آن را در هستی تقویت می کنیم. از همین رو در زیارات کسانی را که ماجرای کربلا را شنیدند و راضی بودند، لعنت می کنیم. همین است که برخی ظنّ ها خودش گناه است که اگر به گناهی بینجامد، آن گناهی دیگر است. آری، صِرف حبّ و بغض عذاب و عقاب و محاسبه دارد.

در آخر آیه که فرمود خدا می داند و شما نمی دانید، این فقط محض اطلاع نبود. ما باید منظور قرآن را دریابیم که در اینجا هشدار و انذار است، زیرا همین خدای عالِم، فردا قاضی است؛ یعنی هرچه می کنید قاضی می بیند نه اینکه برایش گزارش ببرند.

یکی از اساتید ما فرمودند: شخصی می گفت( که احتمالا خودشان بود): این اسم شهید خدا مرا بیچاره کرده است. این حس دیده شدن از جانب خدا، حیا می آورد چون حبّ در کار است. خداوند محبوب مُهاب است. اصلاحبّ هیبت می آورد. همان عالِم، فردا اسرع الحاسبین است، حسیب است: کفی بنا حاسبین. این یک هشدار است یعنی هیچ چیز فرو گذار نمی شود.

خودت ببین چه کرده ای!

بعد از محاسبه اعمال، همه اعمال را به او نشان می دهند و او تعجب می کند و می گوید : ما لهذا الکتاب؟ این کتاب کیست؟ فرض کنید به طور متوسط روزی حد اقل دو هزار عمل قابل محاسبه انجام می دهیم که در طول عمر حدود صد میلیون عمل خالص می شود که با ترکیبات و تاثیرات آن از شمار بیرون می رود. اینجاست که به او می گویند خودت مطالعه کن:اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَى‏ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا [به او مى‏گویند:] کتاب خود را بخوان، کافى است که امروز خودت بر خود حسابگر باشى( اسرا/ 14)

کاری را که قصد انجام آن را داریم و نمی توانیم، تیرگی خود را در درون به جا می گذارد. می فرماید آنچه همت انجام آن را داشته اید و به هردلیلی امکان انجامش نشده محاسبه می شود: وَ هَمُّواْ بِمَا لَمْ یَنَالُواْ ... و به آنچه [از اهداف خائنانه‏اى که‏] دست نیافتند، اهتمام ورزیدند(توبه/ 74) وقتی باطن ها تیره شد، سیّئه راحت انجام می شود.

چه بخواهیم و چه نخواهیم، روزی درونیات ما آشکار می شود. نه اینکه آشکار می کنند، خودش آشکار می شود. چون آن روز، روز باطن هاست و برای اهل باطن همین امروز باطن ها ظاهر است. در سوره ای که به نام پیامبر گرامی اسلام است در آیه 29 می فرماید: أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فىِ قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن یخُرِجَ اللَّهُ أَضْغَانهُم‏: بلکه کسانى که در دل هایشان بیمارى است، گمان کردند که خدا کینه‏هایشان را آشکار نخواهد کرد.

نکته پایانی اینکه این ایام متعلق به حضرت فاطمه سلام الله علیها است. ضمن استفاده از این  ایام باید توجه داشته باشیم که ایام شهادت، ایام سرور نیست و هر دو دهه را باید غنیمت بشماریم.

والحمد لله رب العالمین


حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین نخاولی با موضوع

 در قیامت از چه می پرسند؟

دریافت فایل صوتی با حجم 13 مگابایت


پ.ن:

- در حین ضبط ضبط برنامه، بعلت قطعی سیم در دقیقه 42حدود 5 ثانیه از برنامه ضبط نشد که بدین خاطر پوزش میطلبیم.

- بازنشر این مطلب در سایت عمارنامه

در این زمینه بخوانید:

- سیر و سلوک قرآنی | قیامت؛ تجلی خدا با "اسم الباطن"

- سیر و سلوک قرآنی | محاسبه؛ عزم برای بیدار ماندن

- سیر و سلوک قرآنی | نفس انسان، ارزشمندترین موجود هستی

- سیر و سلوک قرآنی | مراتب اعتلای نفس

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 15 اسفند1392

قیامت؛ تجلی خداوند با اسم الباطن

سیر صعودی یا قهقرایی؟

خیلی از اوقات شخص در حال سقوط است ولی گمان می کند که در حال رشد است. هر فردی باید به دقت ببیند که سیر صعودی دارد یا به قهقرا می رود. بدون محاسبه ممکن نیست این را بفهمیم و اصلا فهم اولیه روند حرکت فرع بر وجود ارزیابی است: من حاسب نفسَهُ رَبِح و من غَفل عنها خسر، هر که نفسش را ارزیابی کند نفع می برد و هر که از آن غافل شد سرمایه اش بر باد می رود.

چشم رضایت

در محاسبه نفس می خواهیم از محبوب ترین شیء عالم نزد خودمان، ایراد بگیریم. حالا وقتی ما عادت کرده ایم که حُسن های خود و عیب های دیگران را ببینیم، چقدر این کار سخت می شود. اصلاً منشأ بسیاری از دعواها همین حُسن خود دیدن است. با محاسبه تمرین می کنیم که این چشم رضایت را از خودمان برداریم.

خوشا به حال عیب جوی خود: طوبی لمن شَغَلهُ نفسه عن عیوب النّاس. واقعا چقدر از خودمان گله داریم و چقدر از خود راضی هستیم؟ ما حتی امور منفی خود را هم خوب جلوه می دهیم.

آب گل آلود و نفس شیّاد

جدا از مسئله دوست داشتنِ خود، دو مسئله دیگر کار را مشکل تر می کند. یکی اینکه مرز بین مثبت ها و منفی ها بسیار نزدیک است و حقیقتاً راه رفتن روی صراط مستقیم از گام برداشتن روی تار مو و لبه شمشیر سخت تر است.

دوم اینکه در این آب گل آلود با حیله گری و شیّادی نفسمان مواجهیم. این نفس گاهی تکبّر را به اسم وقار جا می زند، ذلّت را به اسم حیا و تحقیر دیگران را به اسم تربیت. مثلا کسی را تحقیر می کند و با خود می گوید: اگر من الآن ادبش نکنم، فردا با دیگران همین کار را می کند، غافل از اینکه دارد غضبش را تسکین می دهد.

اخوان فی الله

امام صادق علیه السلام فرمودند: بهترین دوست من کسی است که عیوب مرا برایم به هدیه بیاورد. بیایید دوستان صمیمی به هم بسپاریم که عیوب هم را به یکدیگر گوشزد کنیم. همسرانِ همراه و دوستان نزدیک باید برای غلبه بر نفس از هم کمک بگیرند. چون هر کسی خودش را دوست دارد و چشم رضایت، حسن ظن می آورد باید چشمی از بیرون باشد تا عیوب بهتر معلوم شود. الرفیق ثم الطریق. این افراد را اخوان فی الله می گویند.

کیفیت اجمالی محاسبه

به طور اجمال (قبل از اینکه به مباحث تفصیلی نحوه محاسبه برسیم) می خواهیم بدانیم چگونه باید محاسبه کرد. باید از خود بپرسم از صبح تا بحال چه کرده ام. مثلا اگر مغازه دار هستم باید بپرسم با مردم خوب برخورد کرده ام یا نه. این مرحله اول است که سوال از رفتار ظاهری است. در مرحله ظاهری می پرسیم این رفتار خوب به چه نیت باطنی بود. مثلا خدای ناکرده اگر مشتری زن بوده خوب بر خورد کرده ام یا برای رضای خدا. باید اعمال و نیات را زیر ذره بین بگیریم.

 نفسِ شرور، مکانیسم آن اینگونه است که عیوب را به فراموشی می سپارد. این حالت اگر در انسان غلبه کند بسیار خطرناک است. در روایت داریم که مومن اگر گناهی را هفتاد سال پیش هم انجام داده باشد، استغفار می کند. یعنی عیوب خود را فراموش نمی کند.

کافیست برای شروع شبی 5 دقیقه به پای محاسبه بنشینیم و کار ها و انگیزه ها را ارزیابی کنیم. در این میان نباید اسیر توجیهات شد و باید بتوانیم آنها را به بند بکشیم. مثلا گاهی در مقابل خدمت، واکنش بدی می بینیم وناراحت می شویم. این یعنی کار برای خدا نبوده است. ما قصد معامله داشتیم؛ یعنی می خواستیم در مقابل خوبی، خوبی ببینیم و حالا که در این معامله ضرر کرده ایم ناراحتیم. علامه طهرانی می فرمودند: اگر کاری را برای رضای خدا انجام دادی و در مقابلش سیلی خوردی، آن یلی را هم بخاطر خدا تحمّل کن. این فرد مامور شده تا تو را رشد بدهد و تو را به معراج ببرد.

فردی از همراهان ما بود که در قبال خوبی، بدی دیده بود و آنقدر ناراحت بود که سرخ شده بود و می گفت حتما باید جواب این کارش را بدهم. استاد ما به او فرمودند: تو همین الآن داری توی جهنّم می سوزی!

البته محاسبه در ابتدا بیشتر از 5 دقیقه طول می کشد، اما وقتی روش هایی را که در جلسات آینده گفتگو خواهیم کرد، به کار ببندد، کمتر از این هم می شود.

آیات دیگر درباره محاسبه

للّهِ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ مَا فىِ الْأَرْضِ  وَ إِن تُبْدُواْ مَا فىِ أَنفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُم بِهِ اللَّهُ  فَیَغْفِرُ لِمَن یَشَاءُ وَ یُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ  وَ اللَّهُ عَلىَ‏ کُلِّ شىَ‏ءٍ قَدِیر: آنچه در آسمان‏ها و آنچه در زمین است از آن خداوند است و اگر آنچه در دل دارید آشکار یا پنهان کنید، خداوند حساب آن را از شما باز خواهد خواست، پس هر که را بخواهد مى‏آمرزد و هر که را بخواهد عذاب خواهد کرد و خداوند بر هر کارى تواناست.(بقره/284)

خداوند در این آیه می فرماید که کل نظام هستی ملک خداوند و از آن اوست. پس ما نیز به عنوان جزئی از این نظام، ملک اوییم. از طرفی مالک بر مملوک احاطه کامل دارد، یعنی بر ظاهر و باطن او محیط است. می فرماید آنچه خدا از آن حساب می کشد فقط اعمال آشکارا و ظاهری ما نیست، بلکه از نهانخانه های دل هم محاسبه می شود.

پرسش از نیّات

 در تایید این مسئله در جای دیگر قرآن کریم آمده: یَأَیهَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اجْتَنِبُواْ کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ : اى مؤمنان! از بسیارى از گمان‏ها دورى کنید که برخى از گمان‏ها گناه است (حجرات/!2)

می فرماید که نفس برخی از گمان ها گناه است نه تجلی آن در اعمال. یا در جای دیگر می فرماید: إِنَّ الَّذِینَ یحُبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فىِ الَّذِینَ ءَامَنُواْ لهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فىِ الدُّنْیَا وَ الاَخِرَة: بى‏گمان کسانى که دوست دارند درباره مؤمنان، کار زشت شایع شود عذابى دردناک در این جهان و در جهان واپسین خواهند داشت(نور/19) می بینید که همین دوست داشتن آنها که فعلی درونی است، آنها را ورطه عذاب می کشد.

همین طور است لعن هایی که به افراد پست در دعا ها می فرستیم،؛ کسانیکه سمِعت بذلک و رضیت به. آنها که ظلم را شنیدند و به آن راضی بودند. در آیه دیگر می فرماید که گوش و چشم و دل مورد محاسبه قرار می گیرند: إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کلُ أُوْلَئکَ کاَنَ عَنْهُ مَسْئولا:  از گوش و چشم و دل، هر یک، خواهند پرسید( اسراء/36) که دل اشاره به درونیات ماست.

تربیت و رشد در غیر انسان عمدتا حاصل عوامل بیرونی است ولی در انسان بیشتر تابع درون است. منشأ اعمال ما همین حبّ و بغض هاست. پس کشف عیوب بیرونی و درونی خود، کلید نجات است که با محاسبه تحقق می یابد.

دو مسئله در این آیه هویدا می شود. یکی اینکه آیا درونیات را محاسبه می کنند که جوابش آری است و دوم اینکه آیا بخاطر آنها عذاب هم می کنند که معلوم نیست؛ فَیَغْفِرُ لِمَن یَشَاءُ وَ یُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ.

یک تذکر

حضرت استاد حسن زاده آملی می فرمودند: خدا کسی را جهنم نمی برد حتی یزید را.  نفسِ جهنمی خودش جهنم می شود و نفس بهشتی، بهشت. درست است که نار الله الموقده هست، اما الّتی تطّلع علی الأفئده نیز هست. یعنی آتشی که از خود دلها طلوع می کند. قیامت هم خود نفس ماست.

قیامت چقدر نزدیک است؟

در آیه محوری محاسبه در سوره حشر خداوند فرمود: باید آدمی خوب بنگرد که برای فردا چه پیش می فرستد. واژه فردا به ما می رساند که قیامت نزدیک است. در جواب به این سوال که قیامت چقدر نزدیک است، دو نوع جواب در قرآن کریم آمده است. گاهی آمده کلمحِ البَصر که یعنی مثل چشم بر هم زدنی. اگر کسی بپرسد که پس کجاست این قیامت؟ من که چشم بر هم زدم و نیامد. می گوییم که این از باب تمثیل است و منظور نزدیکی فوق العاده ایست که آن را درک نمی کنیم. ما اغلب  در حصر زمان در بندیم و نمی توانیم تصور کنیم که زمان را هم می شود از بیرون آن نگاه کرد. مثال این عدم توانایی این است که فردی را تصور کنید که از ابتدا در ته چاهی بوده و تنها افق دید او همان دهانه چاه است. هموار هاگر حیوانی از روی چاه می پریده، او اول سرش را می دیده و سپس دست و پایش و سپس دمش را. حالا اگر به این فرد بگوییم می شود که حیوانی را یکجا از بیرون و به طور کامل دید، باورش نمی شود. همین الآن قیامت هست اما آنانکه در ته چاه طبیعت هستند نمی توانند آن را درک کنند.

جواب دوم که جواب دقیق تر است این است که عِلمُها عند رّبّی؛ یعنی تحقق قیامت در نزد خداست. نزد خدا هم که زمان معنا نمی دهدو از سنخ زمان نیست و غیر از زمان رهیده ها نمی توانند آن را دریابند. قیامت روز بروز خداوند به اسم الباطن است. ما همین الآن غرق در قیامتیم پس چرا آن را نمی بینیم؟ فردا در آیه کریمه یعنی روز متصل به شب ظلمانی دنیا، یعنی وقتی از دنیا رهیدیم.

در آیه ای دیگر در سوره آل عمران آیه ای مشابه این آیه سوره بقره داریم با این تفاوت که در اینجا تخفوا در ابتدا آمده و در آخر آیه اشاره به اسم علیم خداوند شده نه قدیر. لطافت این تفاوت در این است که وقتی سخن از محاسبه است، چون اصل ابتدایی در حساب، ظاهر اعمال است، ابتدا تبدوا و امور آشکار آمده و در آل عمران که سخن از علم و احاطه پروردگار است، امور نهانی را ابتدا آورده است.

نکته ای مهم در تصورات ما از افعال و صفات الهی

ما در صفات خداوند می بینیم که او انتقام گیرنده است. تصویری که عموما از انتقام خدا دارند این است که او قوانینی وضع کرده و حالا که عده ای آنها را رعایت نکرده اند، خدا آنها را عذاب می کند. ولی گفته شد که خدا کسی را جهنم نمیی برد و ما خود را جهنمی می کنیم.

یا مثلا می شنویم که خدا از برخی راضی شد. سوال اینجاست که مگر در ذات خدا انفعال و تأثیر راه دارد که ناراضی بوده و حالا راضی شده است. یا می فرماید که نامه عمل را به دست راست و چپ می دهند. آیا همین دست راست و چپ است؟ فهم اینن حقایق نیاز به حرف شنیدن دارد. دین که همه اش تعدادی احکام نماز حج نیست. تازه با این نماز های پر خواطر و حج های ریایی که کاری از پیش نمی رود. باید حرف ها بشنویم. باید جانمان گسترش یابد. اینکه در قرآن آمده که بهشتی می گوید که آهای بیایید و نامه اعمال مرا بخوانید، این نیست که مثل دنیا، یک بچه دبستانی بیست گرفته و می خواهد به کسی نشان بدهد. آنجا دارِ شعور است و چیزی از کسی پنهان نیست. فهم این حقایق، دقّت و تأمل می خواهد. باید ببینیم که چه حقایقی در وراء این حقایق است که به این شکل بیان شده است. متأسفانه برخی تفاسیر این آیات را با دقت کمی بیان می کنند.

قسمت ما فی انفسکم نوضیحی دارد که بعدا گفتگو خواهد شد انشاءالله.

پس آیا خواطر محاسبه می شوند؟ جواب آری است. آیا عقاب می شوند؟ خیر و این نکته ای دارد که در بعداً به گفتگو می نشینیم.

و الحمد لله ربّ العالمین


حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین نخاولی

در جلسه ی سیر و سلوک قرآنی مورخ 15 اسفند 1392

دریافت فایل صوتی با حجم 10 مگابایت


در این زمینه بخوانید:

- سیر و سلوک قرآنی | محاسبه؛ عزم برای بیدار ماندن

- سیر و سلوک قرآنی | نفس انسان، ارزشمندترین موجود هستی

- سیر و سلوک قرآنی | مراتب اعتلای نفس

- سیر و سلوک قرآنی | شاه کلید روح ایمان


وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 8 اسفند1392

محاسبه؛ عزم برای بیدار ماندن

مقدمه هر بیداری و توبه یک محاسبه اجمالی و نارضایتی از وضع موجود است. این یک نوع محاسبه اولیه است. یعنی اگر قرار بود در سیر الی الله به جای صد منزل، جزئی تر شویم و هزار منزل بشماریم، باید قبل یقظه( بیداری) از یک محاسبه اولیه اجمالی یاد کنیم. اما پس از بیداری و توبه سالک می خواهد همچنان بیدار بماند، پس به محاسبه ای جدی تر روی می آورد. به عبارت دیگر؛ محاسبه یعنی تمرکز و توجه برای حفظ و استمرار و ارتقاء نقاط مثبت، و حذف نقاط منفی و ضعف. گفتیم که محاسبه فقط محض اطلاع نیست و مقدمه چاره اندیشی و حل مسئله است، پس محاسبه مساوی است با کاستن تدریجی بدی ها.

با این توصیف، عدم محاسبه یعنی از دست رفتن رشته زندگی از دست انسان. مثلا یک تاجر موفق، اگر در دوره ای دید که کسبش کم رونق شده، یقینا به فکر چاره می افتد و گرنه بازار برای او تصمیم می گیرد و با رشد و اُفول بازار، کسب او رشد و افول می کند. عدم محاسبه باعث می شود تا در بند شرایط، اسیر باشیم و محاسبه کمک می کند تا بر شرایط، امیر باشیم که منظور، همان حکومتِ عقل است.

فرد محاسبه گر، اگر هر لحظه روی زندگی اش دست گذاشتند و از او پرسش کنند، پاسخگوی آن است.

جمع بندی ضرورتِ عقلی محاسبه

گفتگو شد که اهمیت محاسبه، تابع اهمیت نفس و ویژگی های منحصر به فرد آن است:

ویژگی اول: نفس انسانی بسیار نفیس و با ارزش است. ما اگر جماد یا گیاه یا حیوان بودیم، به ترتیب، ارزشمان بالاتر می رفت. اما حالا که انسانیم، نفیس ترین موجود هستی هستیم، چرا که خدا از همه حتی فرشتگان مقرّب خواسته تا بر آدم سجده کنند.

ویژگی دوم: نفس انسان بسیار حسّاس است. گاهی یک شیء قیمتی در عین ارزشمند بودن، مقاوم هم هست. در اینصورت ضرورت کمتری برای مراقبت احساس می شود. مثلا آیا شما برای پاک کردن شیشه پنجره و شیشه عینک از یک دستمال استفاده می کنید؟ به حسب حسّاسیت یک شیء مرتبه مراقبت و محاسبه آن تغییر می کند.

شاعر می گوید: ... آینه دانی که تاب آه ندارد. یک آهِ آدمی روی آینه اثرش می ماند. دیده ایم که گاهی یک حرف، ما را می شکند. چه نفوسی که با یک کلمه زیر و رو شده اند، چرا که نفس، حساس است. اگر از بالا به وقایع نگاه کنیم می بینیم که چه چیز های کوچکی ما را به خود کاملاً مشغول می کند. ذهن انسان وقتی درگیر یک موضوع می شود، مثل یک دوربین روی آن زوم می کند، تا جایی که چیز دیگریی را نمی بیند. بدترین زندگی ها، سیاهی شان به اندازه یک نقطه روی یک صفحه سفید است. البته گاهی نفسِ برخی، بیش از حد، حساس می شود که این هم مطلوب نیست. دلخوشی و گریه های بچه ها را در نظر بیاورید. اگر از زاویه دید ملکوت به زندگی هایمان نگاه کنیم، بسیاری از ناله های ما به خاطر چیز های کوچک وبچگانه است. خواهیم دید که عالم را وهم اداره می کند. در روایت داریم که اگر همه عاقل بودند، عالم خراب می شد. تا اینجا معلوم شد که نفس، موجودی قیمتی و حساس است.

ویژگی سوم: مراتب اُفول و رشد نفس، بینهایت است. این مراتب، در جلسات گذشته اجمالا مرور شد و معلوم شد که سیر بینهایت ما به سوی سقوط یا صعود، این را می طلبد که با حساب و کتاب پیش برویم.

ویژگی چهارم: اثر پذیری نفس، حیاتی و ابدی است. به این مثال توجه کنید. اگر یک مادر باردار، مراعات جنین خود را نکند و کاری ا انجام دهد که اثر منفی روی جنین بگذارد، در آن لحظه اهمال کاری، ظاهراً اثری مشاهده نمی شود، اما وقتی بچه به دنیا آمد، آثار آن عمل هویدا می شود. مثلاً یک ویروس کوچکِ سرخچه می تواند بچه را کور دائم به دنیا بیاورد. ما در جنینِ عالم طبیعت موقّتا در حال رشد هستیم. گناهان نیز همان وبروس هایی هستند که روی نفس، اثر منفی می گذارند و باعث می شوند، مثلا در قیامت، کور محشور شود: وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً وَ نحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَمَة أَعْمَى‏: و هر کس از هدایت من [که سبب یاد نمودن از من در همه امور است‏] روى بگرداند، براى او زندگى تنگ [و سختى‏] خواهد بود، و روز قیامت او را نابینا محشور مى‏کنیم. ‏(طه/124)

خداوند، گناهکاران را فقط ضرر کننده نمی داند، بلکه آنان را خسارت دیده و تباه شده می خواند. خسارت یعنی اینکه اصلِ سود وسرمایه از بین برود. اگر تعبیری شدید تر بود خداوند به کار می برد. چون ما تنها به نقطه صفر اکتفا نمی کنیم بلکه به زیر صفر و منفی بینهایت هم ممکن است برسیم.گناه، می تواند ما را تا منفی بینهایت ببرد. استمرار بر گناه باعث عادی شدن آن و ارزش شدن آن می شود.

پس هر چه اثر و ماندگاری فعل بیشتر باشد، ضرورت محاسبه آن بیشتر است. چراکه آثار آن تمام شدنی نیست و ابدی می شود.

یک نکته درباره رحمت الهی

خداوند در قرآن کریم فرموده است: وَ لَوْ شَاءَ رَبُّکَ لجََعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً  وَ لَا یَزَالُونَ مخْتَلِفِینَ* إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّکَ  وَ لِذَلِکَ خَلَقَهُمْ  وَ تَمَّتْ کلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ: اگر پروردگارت مى‏خواست یقیناً تمام مردم را [از روى اجبار، در مسیر هدایت‏] امت واحدى قرار مى‏داد، [ولى نخواست به همین سبب‏] همواره [در امر دین‏] در اختلاف‏اند.مگر کسانى که پروردگارت به آنان رحم کرده و به سبب همین ( رحمتش) آنان را آفریده است. و فرمان حتمى پروردگارت تحقق یافت که همانا دوزخ را از همه جن و انس [که راه کفر و عناد را برگزیدند] پر خواهم کرد.(بقره/119-118)

خدا می فرمایند با وجود همه نافرمانی های انسان، را برای رحمت خلق کرده است، آن هم رحمت رحیمی که نجات از نار است. اگر بنا بود که اکثر مردم جهنمی شوند، این برای خلقت خدا نقص بود. کسی که در دلش توحید است در نهایت به بهشت می رود، ولو پس از تحمّل احقابی از نار. همه این عذاب ها نسبتش به رحمت ابدیِ پس از آن هیچ است. البته نباید فراموش کرد که یک سر سوزن از  این عذاب، قابل تحمل نیست. این عذابی است که یاد آن، اشک امیر المومنین را نیز جاری کرده است: ... أم لطول عذابٍ و مُدّتِه.

کفّار هم در نهایت از عذاب می رهند الّا معاندین؛ آنهایی که حق را به عینه دیدند و عناد کردند. عناد و لجبازی مرض بسیار بدی است. لجباز می گوید: دُرُسته که اینطوریه ولی ...!  اگر امری درست است، آدمی باید بگوید، چشم! گاهی فردی چشم نمی گوید و عناد هم نمی کند. او در نهایت اهل رحمت می شود؛ رحمتی که میزانش نسبت به عذابی که می کشد بینهایت است. بسیار نادرند آنهایی که تا آن درجه عناد داشته باشند. آمده که امیر المومنین بر سر بستر مرگ خلیفه دوم رفتند و به او گفتند: آیا می دانی من حق بودم و هستم؟ گفت: آری! فرمودند: بیا و همین را بین مردم اعلام کن. من هم ضمانت می کنم تبعاتش را از تو برطرف کنم و کارها را درست کنم. گفت: حاشا! النّار و لا العار. جهنم می روم و این ننگ را نمی پذیرم. این روحیه را ببینید. از آن طرف در اشعار حضرت سید الشهدا گویی در جواب همین حرف آمده: العار اولی من دخول النّار. درست است که آتش جهنم نسبت به رحمت ابدی ناچیز است اما خودش فی نفسه امری عظیم است.

یک تمرین

حتما این کار را انجام دهید. یک بار که در حمام بودید، فرض کنید که راهی به بیرون ندارید. آنوقت آب داغ را کمی بیشتر کنید( البته نه تا حدی که به پوست آسیبی برسد) سپس زیر آب بروید و فرض کنید فقط یک روز قرار است زیر این آب باشید، البته به شرطی که پوست بی حس نشود و هر آن حساس تر باشد. رفقا نباید بخاطر امید به رحمت از عذاب بی باک شویم. تازه این آب جوش 100 درجه نیست. دمای مرکز خورشید 20 میلیون درجه است که در برابر آتش جهنم صفر است. چراکه آتش جهنم منشأش نفس خود ماست وگرنه خدا که کوره ای از ابتدا نیافریده که مردم را عذاب کند: وَ مَا أَدْرَئکَ مَا الحُطَمَةُ* نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ* الَّتىِ تَطَّلِعُ عَلىَ الْأَفِْدَةِ: و تو چه مى‏دانى آن شکننده چیست؟ آتش برافروخته خداست. [آتشى‏] که منشأش دل‏ها ست(همزه/ 7-6-5)

ویژگی پنجم: تغییرات نفس، نامحسوس است. پیر شدن و کم توان شدن ما را در نظر بگیرید. اگر تصویری از زندگی امروز ما را 10 سال پیش به ما نشان می دادند، آیا باورمان می شد؟ ویژگی تغییرات تدریجی این است که نامحسوسند. چون خودمان در متن آن قرار داریم، آن را درک نمی کنیم. به همین دلیل برای رصد تغییرات حتما وزنه می خواهیم که همان محاسبه است. چراکه آدمی نه تنها با تغییرات خو می کند بلکه پس از مدتی بریش مطلوب می شوند. گفته شد که مفسدین خود را حقیقتا مصلح می دانند: : وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُواْ فىِ الْأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نحَنُ مُصْلِحُون‏: چون به آنان گویند: در زمین فساد نکنید مى‏گویند: فقط ما اصلاح گریم(بقره-11)

می بینیم که سه تأکید برای جمله آنان آمده است؛ یعنی حقیقتاً به مصلح بودن خود باور دارند.

آخرت؛ سرتاسرظهور وحضور است

مسئله اینجاست که در دنیا می توانیم دروغ بگوییم و فریب بدهیم، چون اینجا ظاهری دارد و باطنی دارد. اما در آخرت همه چیز ظاهر است. دروغ تنها در غیاب صاحب خبر گفته می شود اما در حضور مطلق که دروغ و فریب راه ندارد: یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیرٍْ محُّْضَرًا وَ مَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَ بَیْنَهُ أَمَدَا بَعِیدًا: روزى که هر کس آنچه را از کار نیک انجام داده و آنچه را از کار زشت مرتکب شده حاضر شده مى‏یابد، و آرزو مى‏کند که اى کاش میان او و کارهاى زشتش زمان دور و درازى فاصله بود( آل عمران/30)

آیا خودمان را برای روزی که همه چیز رو می شود، آماده کرده ایم؟ اگر همین الآن امام زمان بیایند و بفرمایند همین موبایل ها را بدهید تا ببینیم، چقدر حاضریم؟ آنجا دیگر کُد و پسوُردی نیست که بر روی اعمال بگذاریم تا کسی نبیند. آنجا دیگر روز فریب نیست: ذلک الیوم الحق.

پس محاسبه ضروری است، چون نفس به تغییرات نامحسوس عادت می کند.

ویژگی ششم: نفس ما بازیگر قهّاری است. نفس مسوّله ما غیر از نفس امّاره است. امّاره می گوید این کار بد است و من آن را انجام می دهم. امّا مسوّله عمل  را زینت می دهد و می گوید خیر است و آن را با رضایت انجام می دهد. او یک روانشناس حرفه ایست و می تواند به راحتی صاحبش را فریب دهد. به این مثالها توجه کنید:

    - می گوییم مومن باید خوش برخورد باشد اما روی گشاده مان بخاطر چیز دیگری است.

    - می گوییم در فلان مورد باید صبر کرد ولی انفعال ما فقط به خاطر نا توانی یا ترس بوده است.

    - می گوییم باید نقایص دیگران را تحمّل کنیم ولی در پشت صحنه می خواستیم از امر به معروف و نهی از منکر فرار کنیم.

    - فلان برخوردمان با فلان مراجعه کننده، آیا خوش اخلاقی بود یا آینده نگری؟

    - خداوند در سوره ماعون به آنان که نماز می خوانند و نماز را بهانه می کنند، می فرماید که من دستورات دیگری غیر نماز هم دارم.

    - دوست دارم لباس های فاخر بپوشم ولی می گویم: باید برای جذب به اسلام، پوشش بهتری داشته باشم.

    - یک خانم جوان سوالی می کند، بسیار خوب برخورد می کنم ولی در برابر یک پیر زن سرد برخورد می کنم. چرا؟

بیاییم فقط یک روز، قبل از هر کارمان یک چرا برای کشف نیت واقعی مان بگذاریم. شیطان گاهی به ما می گوید اگر خوب برخورد کنی مردم جذب می شوند. باید بگوییم به کی؟ به ما؟

 مرد متموّلی کنار پیامبر نشسته بود که فقیری به نزد ایشان آمد. آن مرد کمی خودش را در هم کشید. پیامبر او را با عباراتی شدید عتاب کردند. در روایت داریم کسی که غنی را به خاطر غنایش تحویل بگیرد، دو سوم دینش می رود. در مقابلِ یک مسئول هم همین است. دو سوم هم بخاطر این است که دین سه بخش است؛ اعتقاد قلبی، فعل زبانی و عمل به ارکان. این فرد فقط مانده که این شخص را عبادت کند که تمام دینش برود.

 پیامبر عظیم الشأن اسلام، فردی را به عنوان جمع کننده زکات به جایی فرستادند. وقتی او بازگشت، گفت: من به عدالت و قسط زکات را گرفتم. اینها هم هدایایی است که مردم به من دادند، نه بخاطر کم و زیاد گرفتن زکات، بلکه فقط هدیه است. حضرت فرمودند: چرا گرفتی ؟ مگر نمی دانی که هدایا به والیان، غل و زنجیر بر گردن آنهاست. اوگفت: خودشان دادند. من که نگرفتم. فرمودند: اگر در خانه بیکار نشسته بودی هم رایش هدیه می فرستادند؟

نفس مسوّله می تواند این کار را اینچنین توجیه کند که که هدیه مومن را نباید رد کرد. فراموش نکنیم هدیه دادن به یک مسئول، بخاطر مسئول بودنش حرام است.

بعضی اوقات هم نفس فریبکار ما ظاهراً ما را مذمّت می کند ولی در اصل ما را مدح می کند که این متن روایت است: رُبَما ذممتَ نفسک و أنت تمدَحها فی الحقیقه. می گوییم: ما که آدم نشدیم. اگر کسی همانجا به ما بگوید: راست می گویی. تو آدم نشدی! چه حالی به ما دست می دهد؟چرا ناراحت می شویم؟

ویژگی هفتم: ما حبّ ذات داریم. تجربه نشان داده که چشم رضایت و دوستی از دیدن عیوب عاجز است. وقتی خودم را تا این حد دوست دارم چگونه می توانم محاسبه کنم. فرض کنید که قاضی خودش یک طرف دعوا باشد. می بینیم که اگر کسی را قبول نداشته باشیم، با صد دلیل هم حرفش را نمی پذیریم ولی اگر قبولش داشته باشیم، چشم بسته از او پیروی می کنیم. این خاصیت حبّ ذات است. به همین دلیل است که متوجه اشتباهاتمان نمی شویم و اگر هم شدیم به توجیه آنها می پردازیم.

مرحوم علامه جعفری(ره) می فرمودند: فردی شعری را اینچنین می خواند:

ایَم رَغَ سَح رَعَشَقَزپَر وانِبیا موز

به گفته شد: احیاناً این شعر اینگونه نیست: ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز؟ او گفت: این هم وجهی دارد!

 دو جمله کوتاه و رهایی از هلاکت!

دو جمله ی یک کلمه ای و دو کلمه ای هست که عامل نجات و رهایی از هلاکت است:

اول: نمی دانم! قرآن یهودیان را به دلیل همین نمی دانم نگفتن به شدت توبیخ می کند: ٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیمَا لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ  وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَا تَعْلَمُون‏: پس چرا درباره آنچه به آن آگاهى ندارید [و آن آیین ابراهیم است‏] مجادله و ستیز مى‏کنید؟! و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانید( آل عمران/66)

جمله طلایی دوم: اشتباه کردم! این خیلی برای نفس ما سخت است، اما آثار رشد دهنده عجیبی دارد. شما به سحره فرعون و یا حضرت حرّ نگاه کنید تا کجاها با این جمله و اعتقاد درونی رسیدند.

نکته آخر در ضرورت عقلی محاسبه این است که ممکن است دیگر فرصتی برای برای جبران نباشد.

ضرورت محاسبه در آیات و روایات

آیات و روایات به میگویند که کسی که محاسبه ندارد، در درجه ای از انکار معاد قرار دارد: یَادَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فىِ الْأَرْضِ فَاحْکُم بَینْ‏ النَّاسِ بِالحَقّ‏ وَ لَا تَتَّبِعِ الْهَوَى‏ فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ  إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدُ  بِمَا نَسُواْ یَوْمَ الحْسَاب‏:  گفتیم:] اى داود! همانا تو را در زمین جانشین [و نماینده خود] قرار دادیم پس میان مردم به حق داورى کن و از هواى نفس پیروى مکن که تو را از راه خدا منحرف مى‏کند. بى‏تردید کسانى که از راه خدا منحرف مى‏شوند، چون روز حساب را فراموش کرده‏اند، عذابى سخت دارند( ص/ 26)

آیه می فرماید که پیروی از هوای نفس به گمراهی می انجامد و گمراهی انتهایش عذاب جهنم است. سپس می فرماید همه این زنجیره به دلیل فراموشی روز حساب است.

در شیمی قانونی به نام آنتروپی هست که می گوید: موجودات به طور طبیعی به سمت بی نظمی و فساد می روند و برای حفظ آنها باید انرژی مصرف کرد. عین همین قضیه در نفس ما جاری است. اقتضای اولیه نفس ما این است که به سمت خراب شدن و فساد تمایل دارد و برای حفظ آن باید نیرویی صرف کرد. در حقیقت تا به منافعِ حفظ نفس توجه داریم آن را حفظ می کنیم. مثل اینکه بگویند اگر کسی در مسجد چرت نزند به او فلان مقدار جازه می دهیم. تاحاسمان به آن جایزه هست دیگر چرت نمی زنیم.

آیه می فرماید که منشأ همه آلودگی ها و فساد ها فراموشی مبدأ و معاد ماست. جلوه عملی ای فراموشی، غفلت از حساب و محاسبه نفس در این دنیاست. کسی که اهل محاسبه نیست، در حقیقت مومن به معاد نیست؛ یا بطور فعلی یا پنهانی. آیا معنا دارد که کسی باور داشته باشد پشت در، حیوانی درنده است و در را باز بگذارد؟

و الحمد لله ربّ العالمین


پ.ن:

- ضمن عرض پوزش بابت تأخیر بوجود آمده، صوت جلسه إن شاءالله در اولین فرصت تقدیم خواهد شد.


وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 1 اسفند1392
نگاهی به دلایل ضرورت محاسبه

   - نفاست نفس انسانی

نفس انسان قابلیت های زیادی را داراست. به نظر شما اگر همه شرایط دست به دست هم بدهند تا یکی را زمین بزنند، آیا این فرد بدبخت است یا خوشبخت؟ ما تا خوشبختی را بیرون از نفس خود ببینیم یعنی هنوز رشد نکرده ایم. نفس نه تنها می تواند در هر شرایطی احساسس خوشبختی کند، بلکه می تواند در این شرایط، بیشترین رشد را بکند. قرآن همسر فرعون را به همین دلیل تابلوی مومنین قرار داده است. درون ما گوهری بی بدیل نهاده شده که اگر بخواهیم هیچ چیزی نمی تواند آن را آلوده کند.

گاهی یم گوهر هم قیمتی هست و هم مقاوم. اما گوهر هایی هستند که در عین نفاست، قابل خراب شدن و فسادند. حتی ممکن است قیمتش به منفی بینهایت هم تنزل پیدا کند.

   - در پیش بودن یوم الحساب

ضرورت دوم اینست که اگر ما خود را محاسبه نکنیم بالاخره روزی محاسبه می کشویم. حسیب از نام های خداوند است: کَفی باللهِ حسیباً. یوم الحساب هم از نام های روز قیامت که آیات آن در جلسه قبل اجمالاً بررسی شد.

   - غیر قابل جبران بودن خسارت ها

خسارت هایی که به نفس خود وارد می کنیم قابل جبران صد در صدی نیستند. حتی اگر توبه مقبول هم داشته باشیم،با آن عمر را که در معصیت گذرانده ایم چه می کنیم؟ جوانی میانسالان چه شد؟ نوجوانی جوان ها کجاست؟

وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبَصیر(غافر-58)

لا یَسْتَوی أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزُون(حشر-20)

 لا یَسْتَوی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَل(حدید-10)

خیلی ها برای طی کردن مسیر کمال، خدمت استاد ما رسیدن اما در پیری. این هم غنیمت است اما آخر در چه زمانی؟ جوان ها از همین الآن روی خودتان کار کنید. باید محاسبه داشت. از شزکت ها بپرسید چقدر برای نرم افزار های حسابداری و محاسباتی هزینه می کنند.

عمر خیلی زود تر از اینها می گذرد. ما یک چک را گم کنیم چقدر دنبالش می گردیم؟ امیر المومنین می فرمایند ما چقدر دنبال خود گشته ایم.

 براستی چقدر افکار خود را پاییده ایم؟ ما شبکه ای از رفتار های متصل هستیم. یک فکر مسموم حتی درباره مسائل اجتماعی هم، سیاسی و ... هم باشد آنقدر در رگ و پی روح ما می گردد تا به لخته ای بدل شود و جایی موجب سکته روحی ما بشود.

همراه اصحاب کهف یک چوپان و یک سگ بود. اینها فقط قصد کردند از باطل فرار کنند و تازه به حضرت عیسی علیه السلام هم نرسیدند اما ببینید خداوند چقدر اینها را در قرآن ناز و نوازش می کند. این یعنی اگر خالصانه برای خدا از باطل فرار کردی جاودانه می شوی. حتی خود آدمی برکت می یابد و در رختخواب هم در هستی تفکر می کند. آیه 191 سوره آل عمران را ببینید: الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَمًا وَ قُعُودًا وَ عَلىَ‏ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فىِ خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَاذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّار

آنان که همواره خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد مى‏کنند، و پیوسته در آفرینش آسمان‏ها و زمین مى‏اندیشند، [و از عمق قلب همراه با زبان مى‏گویند:] پروردگارا! این [جهان با عظمت‏] را بیهوده نیافریدى، تو از هر عیب و نقصى منزّه و پاکى پس ما را از عذاب آتش نگاهدار!

اصلاً به آسمان نگاه کردن و در آن فکر کردن به آدمی وسعت می دهد، چراکه در آنجا گناهی نشده است. نتیجه این مشاهده این می شود که: رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَاذَا بَاطِلًا، یعنی به حکمت الهی راه پیدا می کنند و به هدف هستی می رسند.

   - نامحسوس بودن نفس

نفس ما مخصوصا برای کسانی که در ابتدای راهند، هم خودش و هم نفع و ضررش نا محسوس است. کسی که روزی 10 گرم چاق می شود به چاق شدنش پی نمی برد. این به ضرورت وزن کردن هر روزه اشاره دارد.

از طرفی نفس بسیار شیّاد است. در روایت داریم: رُبما ذممتَ نفسَکَ و أنت تمدَحها فی الحقیقه، چه بسا داری نفست را ملامت می کنی ولی در حقیقت آن را می ستایی! مثلا می گویی: من آدم بدی هستم ولی باطنا به این معتقد نیستی. اگر محاسبه درست شود این نیّات رو می شود.

گاهی هم نفس تسویل می کند، چه در افکار و چه در رفتار. 100 دلیل می آورد که این کار، شرعی است. دلش می خواهد لباس فاخر بپوشد می گوید من آدم مذهبی هستم و باید در دید اجتماع خوب ظاهر شوم. گاهی در فریبکاری آنقدر پیش می رود که صاحب نفس هم باورش می شود.

شهید ثانی در کتاب اسرار الصلوه خود در مراتب ریا مطالب ارزشمندی را اشاره می کند که نشان از تسلط او در این مسائل دارد. می فرماید: گاهی فردی در حضور دیگران ریا می کند، اما فرد گاهی هم برای اینکه ریا نشود نماز را کوتاه می کند. در همین هم ریاست، چونکه عمل خود را بزرگ دیده که می خواهد جلوه نکند.

می توان این را هم اضافه کرد که گاهی هم در خلوت نماز مفصل می خواند که اگر در جلوت ، مفصل خواند، ریا نشود. این هم ریاست.

می بینید که هم نفس شیاد است و هم مو ضوع پیچیده است و هم در گیر حبّ ذات هستیم. ما هرکه بیشتر دوست داریم عیبش را کمرنگ تر می بینیم. چشم ِ رضایت از دیدن عیوب ناتوان است بر عکسِ چشم خَشمگین. پس ما به چشم مسلحی نیاز داریم چراکه متهم می خواهد در جایگاه قاضی بنشیند و خود را محاسبه کند. در هر هزاران محاسبه کننده یکی صحیح محاسبه می کند. هرچند که حتی کاغذ سیاه کردن هم از هیچ بهتر است.

باید توجه داشته باشیم که ما همواره داریم می شویم؛ یعنی عملی از ما سر می زند که اندک اندک با آن خو می کنیم، و کم کم به ارزش هایی در وجودمان تبدیل می شوند. آن مفسدین باورشان شده بود که اصلاحگرند: وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُواْ فىِ الْأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نحَْنُ مُصْلِحُون‏

چون به آنان گویند: در زمین فساد نکنید مى‏گویند: فقط ما اصلاح گریم(بقره-11)

الآن فرصت درمان هست. اگر الآن به خود نپردازیم که می خواهیم بپردازیم؟ اگر امروز را به فردا بیندازیم، حتما فردا را به پس فردا می اندازیم. فرموده اند: أعدی عدوّکَ نفسُک الّتی بین جنبیک. یعنی دشمن ترین دشمنان در خانه ما آشیانه کرده است. او تو را می فریبد و تو به او اطمینان می کنی. ضربه های مهلک به تو می زند و حقایق را قلب می کند و تظاهر و صحنه پردازی می کند و تو از او غافلی.

بازبینی نفس حتی در صفات به ظاهر خوب

آیا ما حقیقتاً تقوا داریم  یا فقط عدم مواجهه در درونمان است؟ آیا زهد داریم یا دستمان نمی رسد یا به خاطر حرف مردم کناره گیری از دنیا می کنیم؟آیا گذشت داریم یا هنوز زمان مطالبه نرسیده است؟ آیا واقعا از خدا رضایت داریم یا...

باید در تمام آنچه به عنوان محاسن خود محسوب می کنیم، بازبینی جدی و دقیق بکنیم. عدم همین کار است که اغلب خود را تبرئه و دیگران را  مقصر می دانیم.

گاهی احتیاج به چیزی نداریم و دست و دلباز می شویم. هنوز مبتلی نشدیم و به خدا حسن ظن داریم. اگر الآن محاسبه نکنیم، زمانی می رسد مه گیر می افتیم. کاش ابلیس کبر پنهان خود را محاسبه می کرد. کاش قابیل حسد پنهان خود را محاسبه می کرد. اگر الآن ذره بین در وجودمان نیندازیم بعداً دیگر جبران ناپذیر است. مسئله بسیار از اینها هم ژرف تر است.

شیطان یک عمل منفی هم در کارنامه اش نداشت ولی در درونش تکبّر موج می زد و از آنجایی که خداوند قصاص قبل از جنایت نمی کند همچنان سقوط نکرده بود. از طرفی درون بالاخره ظهور می کند؛ پس باید درون ها را بکاویم. هیچ کدام از این ایمن نیستیم که جلو امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بایستیم. افرادی مانند زبیر داریم که امام فرمودندزبیر از ما اهل بیت بود تا اینکه پسرش او را منحرف کرد(درونش را رو کرد.)

شخص ممکن است 30 عاشق نوکرش بوده و فکر می کند عاشق خدا بوده است. چون حالا که خدا دیگر خدمت نمی کند، دیگر خوب نیست! در ما نمرود ها و فرعون ها خانه کرده اند. کدام را بیرون کشیده ایم؟

اگر این درون ها خدا به ما نشان داد یعنی لطف عظیمی به ما کرده است. چقدر در این بلا ها لطف خوابیده است. به قول استاد علامه حسن زاده آملی:

هر آن تیری که خوردم از زمانه          برای فیض حق بودی بهانه

غرایز ما مثل غضب و شهوت که طوفانی شد مثل دویدن در یراشیبی است که نمی شود جلویش را گرفت. تا درونمان طوفانی نشده باید محاسبه اش کنیم که اگر این درونیات به هیجان و غلیان بیایند ، قابل کنترل نیستند. نه زمانه ما بهتر از زمانه قابیل است و نه خانواده مان.

محایبه نیّات از رفتارها سخت تر است و از آن سخت تر محاسبه افکار است و از آن هم سخت تر، محاسبه حالات قبل از نیّات است. روایت از امام معصوم داریم که اگر دو نفر به روی هم چاقو بکشند و یکی دیگری بکشد، هر دو در جهنم اند. پرسیدند: مقتول چرا؟ فرمودند: چون قصد کشتن برادر خود را کرده بود.

باید نیّات را محاسبه کنیم وگرنه شکل می گیرند و روزی خود را نشان می دهند.

دو تذکّر:

     * محاسبه برای جبران گناهان است ولی جبران هم باید متناسب با طاقت ما باشد. هیچ وقت بن بستی وجود ندارد زیرا که او ارحم الراحمین است.

در ندانم کاری های جبران ها دو سمّ مهلک وجود دارد. اول اینکه به کسی نگوید و طبق میل خود عمل کند. دوم اینکه به فرد غیر متخصص مراجعه کند. مثلا یک دوست معنوی دارد که تخصصی در این زمینه ندارد و آنقدر هم آن دوست توجه ندارد که او را به نزد یک متخصص بفرستد. در این مورد اولاً گناه اشاعه فحشا صورت گرفته است و ثانیاً به جای راهنمایی، چاه نمایی می شود.

عزیزان بدانید که مشاوره واجب است نه مستحب. اگر نمی دانم باید آنقدر بدانم که به مشورت نیاز دارم.

     * صد بار اگر توبه شکستی باز آ

اگر صد بار خطا کردیم نباید نا امید شویم. یکی از القائات شیطان این است که فرد را خسته و افسرده کند. او القاء یأس می کند و خدا برعکس او می فرماید: قُلْ یَاعِبَادِىَ الَّذِینَ أَسْرَفُواْ عَلىَ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ  إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا  إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیم

بگو: اى بندگان من که [با ارتکاب گناه‏] بر خود تجاوز کار بوده‏اید! از رحمت خدا نومید نشوید، یقیناً خدا همه گناهان را مى‏آمرزد زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است(زمر-53)

الف و لام بر سر ذنوب یعنی همه گناهان را می بخشد ولی خدا بهاین بسنده نکرده و برای تأکید بیشتر فرموده جمیعاً.

شیطان تا دو بار توبه شکستیم می گوید: تو آدم بشو نیستی! شیطان به کسی که راه نیفتاده می گوید: نرو! وبه کسی که در راه است و زمین خورده می گوید: تو درست نمی شوی!

اگر هزار بار هم زمین بخوریم باید بلند شویم. چراکه یأس یعنی سکون، و وقتی در عالمی که دائماً در حرکت است ما ساکن باشیم ما به عقب می رویم. در اصل، سکونی وجود ندارد. ما یا رشد می کنیم و یا خسارت می بینیم. چون امکاناتی را مصرف می کنیم که بازدهی ندارد.

اینها ضرورت های عقلی محاسبه بود. انشاء الله در جلسات بعد درباره آیات و روایات درباره محاسبه صحبت می کنیم.

 والحمد لله ربّ العالمین

حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین نخاولی

در جلسه ی سیر و سلوک قرآنی مورخ 1 اسفند 1392

دریافت فایل صوتی با حجم 9 مگابایت

سیر و سلوک قرآنی | شاه کلید روح ایمان

شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۲۷ ق.ظ
وب سایت گفتمان برتر

شاه کلیدِ روحِ ایمان

خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 17 بهمن ماه 1392

یادی از مرحوم ملا هادی سبزواری

در جلسه پیش اشاره شد که برخی از اشعار، حکمت اند. از آن جمله ساقی نامه ملا هادی سبزواری حکیم و عالم ربانی است که دارای درجات ملکوتی و مرتبه کمال و فنا بوده است. ایشان در راه بازگشت از مکه به کرمان می رسند  و با آن درجات علمی،  سالی به خدمت در مدرسه علمیه ای مشغول بودند. یک بار که مدرّس آنجاکتاب خود ایشان را به غلط تدریس می کرده، غیر مستقیم به او تذکر می دهد و مدرسه را برای همیشه ترک می کند. البته او این مدت را تحت دستوری به خدمت مشغول بوده و این امور را نمی شود سر خود انجام داد. اینان حقیقت را تنها در یک چیز می دیدند و آن چیزی نبود جز درک حق تعالی.

تمرینی برای تفکر

واضح است که همه ما هر آنچه را داریم، 100 سال دیگر نداریم. با این حساب او قرار باشد همه ما فردا بمیریم، چه در درون داریم تا با خود ببریم. چرا که بیرونی ها همه زائل می شوند و درونی ها می ماند. هر آنچه به عنوان داریی به آن نگاه می کنیم، اغلب در بیرون ماست. مرحوم مجلسی(ره) با آن همه تألیفات دینی پس از مرگ به خواب کسی می آیند و می گویند: هیچ کدام اینها دست مرا نگرفت.

سرمایه ما آن چیزهایی است که در درون حاصل شده است. خداوند این قدرت را به ما داده که سرمایه دار ترین موجود عالم بشویم. اهل حقیقت در می یافتند که آیا الآن وقت درس و تدریس است یا جارو کشیدن در یک مدرسه.

عزیزان، سروران، گِرد آمدن ما در اینجا برای صرف گفتگو و شنیدن نیست. استاد ما می فرمود: مرحوم قاضی قریب 100 شاگرد داشتکه خیلی از آنها به جایی نرسیدند، چراکه تنها می آمدند و می شنیدند و می رفتند.

تمام عالَم، پند و موعظه می شنوند، ولی چرا این وضع در جهان حاکم است. اینها باید تمرین فکری و عملی شود.

تمرینی دیگر

شب، قبل از خواب، با هر فعالیت در هر سطحی هستید، تصور کنید که به دلیل یک تصادف، دست و پایتان، فلج شود و حتی زبان هم از کار بیفتد. در این حال چقدر از زندگی لذت می بری؟ از چه لذت می بری؟ اگر با این فرض ببینی که هیچ برای لذت بردن نداری یعنی همه دارایی هایت، بیرونی بوده است. فراموش نکنیم که رشد ما تابعِ کارهای درونی ماست. می توان با دست و پا و زبان از کار افتاده، آن به آن رشد کرد. سخت است اما می شود. بزرگترین معجزه همین آدم شدن است. در فضایی که کسی برای خود  و رشد درونی اش برنامه ندارد، برنامه داشتن و کار کردن، معجزه است. به همان میزان که کشش های بیرون بیشتر می شود، ما باید دقیق تر حرکت کنیم.

ملاهادی سبزواری از این افراد بود. او زمانی کشاورزی می کرد. عادتش این بود که بعد از برداشت محصول، چند روزی گندم ها را رها می گذاشت و سپس جمعشان می کرد و می گفت: بگذار مورچه ها و پرندگان هم سهم خودشان را بردارند.

حضرت موسی علیه السلام نیز قبل از پیامبری اش، چوپانی می کرد. روزی بره ای ار گله جدا شد. هر چه حضرت به دنبالش رفتند او سریع تر می دوید و دور تر می شد. وقتی حضرت نفس زنان و خیس عرق به او رسیدند و گرفتندش به جای تندی با او نوازشش کردند و فرمودند: اگر به من رحم نمی کنی به خودت رحم کن. نمی گویی گرگ تو را می خورد؟   همانگاه خطاب آمد که این فرد به درد پیغمبری می خورد.  البته فقط همین کار او را لایق پیامبری نکرد. فکر و خُلق و خویش منشأ این رفتار ها بود.

"مِی " در اصطلاح عرفا

مِی یعنی آن چیزی که سالک را از غیر و از خودش می رهاند. از همین روست که گفته اند: تا حق دو قدم بیشتر راه نیست. گام اول را بر سر همه چیز بگذار تا گام دوم را در محضر حق باشی.

ملّا هادی در سه روز آخر عمرش در حالت جذبه به سر می برده و تنها، هنگام اذان چشم هایش را باز می کرده است. رفقا! راه رسیدنی است و عده ای این راه را رفته اند.

ادامه بحث محاسبه

دو نکته درباره بلایا:

یک- وسعت دید ما به اندازه ظرفیت وجودی ماست. در تحلیل  قضایا و بلایا، ما در حد توانمان سعی در کشف روابط هستی می کنیم. اما ملکوتیان چه بسا ما را با لبخندی می نگرند. ما مثل مورچه ای هستیم که در میان یک قالی ایستاده و تلاس می کند ابعاد آن را با اتکا به ظواهر مشهودش تخمین بزند. مثلا در ماجرای سر بریدن آن بچه توسط حضرت خضر علیه السلام برای جلوگیری از فساد پدر و مادرش، ما با خود می گوییم اگر اینطور است، اصلا چرا این بچه بدنیا آمد که بخواهد کشته شو. نکته اینجاست که در تحلیل یک قضیه تنها یک بُعد دخیل نیست و چه بسا متغیّر هایی که از دید ما پنهانند.

از طرفی نباید با معیاری سطحی اینطور قضاوت کنیم که کمی و زیادی  بلا نشانگر خوبی و بدی افراد است. در این عالم محاسبات حکیمانه و فراوانی هست که برای علم به همه آنها نیازمند علمی نا متناهی هستیم.

دو- بلا در تمام حالات، خیر است. اصلا کسی که ظرفیت خیر را ندارد بلا به سراغش نمی آید. بلا برای هر کسی به یک نحوه می آید. انبیا که از بزرگترین بلاکش های این عالمند دچار این ابتلا می شدند که مردم را با تمام وجود دعوت به خیر می کردند و آنها با تمام وجود به آنها پشت می کردند. نکته اینجاست که با تحمل بلایا در نفس، سعه ایجاد می شود. حضرت استاد حسن زاده آملی می فرمودند: نشده است که کسی زجرم بدهد و بعد آن فتحی حاصل نشود.

بچه ای که درکوچه کتک خورده، بیشتر مورد رحم پدر و مادر است.

خلق را با تو همی بدخو کند      تا تو را چهره، از آنسو کند

البته حساب رسول خدا دیگر توسعه وجودی نیست که در این مقال بحث از آن نمی گنجد. خلاصه اینکه بهیچ عنوان قضاوت در این امور جایز نیست. قضاوت نیاز به احاطه باطنی دارد.

یک تکه مِس چه بسا ارزش چندانی نداشته باشد. همین اگر کمی چکش بخورد با ارزش تر می شود و به میزان تحمل چکش هایی که در اصل برای زینت دادن او هستند، ارزشش بالا می رود. به شرطی که اولاً مس باشد و ثانیا تحمل کند. از آنطرف باید چکش بیاید و از اینطرف ما باید خودمان را مِس کنیم. انسان اگر قیمت بلا را بفهمد، هیچ گاه در برابر آن نمی شکند.

درجات اعتلاء نفس

در بحث اهمیت محاسبه، برای شناخت اجمالی شیء مورد محاسبه که همان نفس ما باشد، در جلسات گذشته درکات انحطاط نفس را برشمردیم. در جلسه گذشته از درجات عروج نفس، در ابتدا به نفس لوّامه اشاره کردیم.

درجه دوم؛ نفس مؤمنه

گاهی پیش می آید که حال خوشی داریم ولی شیطان خیلی راحت می آید و آن را از کفمان می برد. حال خوشف زمینه ساز حرکت بیشتر است، ولی مثل ماهی است و به سختی می توان نگهش داشت. باید دودستی به آن چسبید وگرنه می رود. گاهی حال خوش زیارت با یک برخورد در بازار می پرد.

مرحوم علامه طهرانی می فرمودند: "بعد از جلسه سرتان را پایین بیندازید و به خانه بروید و سریع بخوابید." این جلسات برای رشد است، نه کاغذ پر کردن. علمی که در کاغذ ها باشد، دزد می برد. درجات نفس باید در درون حاصل شود نه در ذهن و حافظه.

با این تفاسیر، اگر کسی توجه کرد که در هنگام وسوسه شیطان با آن مقابله کرد و اگر از دستش در رفت، سریعا توبه جدی کند به حالت بالاتری دست می یابد که آن را نفس مؤمنه می گویند. روایات به ما می گویند که این مرتبه همان روح ایمان است. در آیه آخر سوره مبارکه مجادله می خوانیم: لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشیرَتَهُمْ أُولئِکَ وَ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

گروهى را که به خدا و روز قیامت ایمان دارند، نمى‏یابى که با کسانى که با خدا و پیامبرش دشمنى و مخالفت دارند، دوستى برقرار کنند، گرچه پدرانشان یا فرزاندانشان یا برادرانشان یا خویشانشان باشند. اینانند که خدا ایمان را در دل‏هایشان ثابت و پایدار کرده، و به روحى از جانب خود نیرومندشان ساخته، و آنان را به بهشت‏هایى که از زیر [درختان‏] آن نهرها جارى است درمى‏آورد، در آنجا جاودانه‏اند، خدا از آنان خشنود است و آنان هم از خدا خشنودند. اینان حزب خدا هستند، آگاه باش که بى‏تردید حزب خدا همان رستگارانند.

این آیه نکات فراوانی دارد که از آن جمله:

    * خطاب آیه با کسانی است که به ایمان التزام دارند و ازین رو خداوند، ایمان را در وجودشان ثبت می کند.

    * شاه کلید این ثبت ایمان نیز در آیه آمده است. می فرماید باید هیچ چیزی در نظرت محبوب تر از خدا نباشد حتی اگر نزدیکانت باشند. اگر این مقدار تعهد داشته باشد و از خود بگذرد، دیگر ملاک نفرت و محبت در وجودش خدا می شود، نه خودش. اگر این کار را کرد کَتَبَ فی‏ قُلُوبِهِمُ الْإیمانَ و أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ.

    * اگر در کارهایمان تأیید روحانی الهی نداریم، پس باید در حصول مقدمات آن که ذکر شد تلاش کنیم.

خَلط بین جهات تکوینی و واقعی

در جلسه پیش در مسئله خلود در جهنم ادکی گفتگو کردیم. کسی که در دلش عناد نداشته باشد، در عذاب مخلّد نیست. چراکه عناد و استکبار، بدترین جهل ها هستند. شیطان از این دسته است و باید گفت، این دسته در برابر کل نظام انسانی قلیلند.

حالا سوال اینجاست وظیفه و تکلیف ما نسبت به اینهایی که در نهایت به بهشت می روند و در این عالم جانی و فاسدند چیست؟ اینها هیچ کدام تکلیف ما را ساقط نمی کنند و ما باید در صورت تاثیر و تحقق شرایط، در تمام سطوح امر به معروف و نهی از منکر وارد شویم.

 پیامبر فرمودند: حمزه و قاتلش، هر دو در بهشتند. چراکه آن غلام در نهایت توبه کرد. حالا با فرضِ علم به این قضیه به نظر شما اگر ما در آن جنگ با آن فرد در جبهه مقابل، مواجه می شدیم، وظیفه ما چه بود. قطعا باید در مقابل او می کردیم و اگر قبل توبه اش او را پس از قتل حضرت حمزه می کشتیم، او به جهنم می رفت. مرگ در عموم موارد یعنی او قابلیت تغییر ندارد.

مثل اعلای آن، امیر المومنین است. ایشان در جنگ ها، انتخابی می کشتند و با چشم باطن بین اگر ذریه صالحی در نطفه فرد مقابل می دیدند، او را نمی کشتند. حال، وظیفه ما که چنین چشمی نداریم چیست؟ ما باید با حکم به ظاهر بجنگیم. البته فراموش نشود که اگر ما نمی بینیم، خدا کور نیست و آن فردی را که باید بمیرد در تیر رس ما قرار می دهد. چه بسا کسانی که در نهایت به بهشت می روند ولی به دست دوستان خدا کشته می شوند. چه بسا کسی که ما حکم به فسق او می دهیم اگر حق بر او آشکار شود ویقین کند، چشم بسته تن به حکم امام معصوم بدهد. مسئله، مسئله درون هاست. خداوند قلبی را که توحید در آن وارد شده، برای همیشه نمی سوزاند.

در این میان مانباید جهات تکوینی و جهات حقیقی و واقعی را با هم خلط کنیم. یک منافق در قبرستان مسلمانان دفن می شود با اینکه از هر کافری بدتر است. چرا؟ چونکه ما مأمور به ظواهریم و نظام، نظام ظواهر است.

کدام علم برای عمل، حُجّیت آور است؟

نویسنده کتاب شهید جاوید درباره حرکت سید الشهدا چنین تحلیل می کند که ایشان نمی دانسته اند که چه مسائلی در کربلا پیش می آید، وگرنه به کوفه رفتن خودکشی می بود. مرحوم علامه طباطبایی سعی زیادی کردند تا حاقّ مسئله را برای ایشان جا بیندازند اما نشد، زیرا حرف جدید و عمیق با یکی دو بار شنیدن جا نمی افتد. چه بسا که بار ها باید نقد و بررسی شود تا به حقیقت امر دست یافته شود.

پاسخ این است که ما 3 نوع علم داریم:

اول؛ علمِ مادون حجّیت است. حجیّت یعنی ملاک و مبنای تصمیم گیری. ازاین نوع علوم خواب ها وبه دل افتادن هاست. آن به دل افتادنی ملاک است که به دل صافی نوری بتابد وگرنه باید حدّ خود را دانست.

دوم؛ علمی که حجت آور است. یعنی همان که با عل ظاهری و نقل صحیح ظاهری حاصل می شود و یا با قرائنی که جایگزین آنهاست که یقین حاصل نمی کند ولی اطمینان ، آری.

سوم؛ علوم مافوق حجّیت است. در باب این این علوم کمتر بحث شده است و عدم آشنایی با مختصات آنها مشکلاتی را پدید اورده است. علم ما فوق حجیّت، مبنا و ملاک عمل نیست، مگر آنکه وظیفه و تکلیفی از سوی خدا صادر شده باشد.

در آیه 94 سوره توبه آمده: وَ سَیرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ ...‏

قطعا خدا و پیامبرش اعمال شما را خواهند دید.

سین در اینجا یعنی قطعا. حالا با این علم قطعی رسول الله، ایشان می فرمایند: من در دادگاه بین شما بر اساس دلایل ظاهری حکم می کند، هر چند می دانم که مجرم کیست. مبادا بگویید رسول خدا حکم به برائت ما کرد که جایتان در جهنم خواهد بود.

آن علم ملکوتی اصلا ملاک عمل نباید باشد.

 در آیه آخر سوره مجادله که قبل تر ذکر شد، نکته دیگری هست که می گوید امتحان های سخت درست سر بزنگاه ها سر می رسند. آنجا که امر خدا با امر باطنی تضاد دارد چه می منیم. این امتخان ماست. برای انبیا انجایی بزنگاه است که امر خدا باعقل ظاهری در تضاد است؛ مثل امر به سر بریدن فرزند. همه ما دچار این امتحانات میشویم و آنان که موفق به گذرندن آن می شوند ، به عضویت تیم خدا در می آیند، یعنی می شوند حزب الله. اینها هوسی جز خدا ندارند. کسی که برای خدا دوست بدارد وبرای خدا کینه بدارد و برای خدا عطا کند همو از کسانی است که ایمانش کامل شده است.

البته امتحان های الهی همیشه یک جور نیست ولی اگر نیت خالص باشد خدا نمی گذارد انسان شکست بخورد. مثل آن پدر و مادر که بعد از سر بریدن فرزندشان بدست حضرت خضر علیه السلام خداوند به آنها دختری عنایت کرد که 70 پیغمبر از نسل او زاده شدند.

علی عله السلام می فرمایند: به حقیقت ایمان نمی رسد مگر کسیکه ملاک حبّ و بغضش خدا باشد.

پس طبق آیه و روایت از امیر المؤمنین، شاه کلید رسیدن به نفس مؤمنه همین حبّ و بغض برای خداست.

الحمد لله رب العالمین

حاشیه اسلیمی

جلسه ی سیر و سلوک قرآنی مورخ 17 بهمن ماه 1392
با موضوع

شاه کلید روح ایمان

دریافت فایل صوتی با حجم 10 مگابایت

***
جلسه ی سیر و سلوک قرآنی مورخ 3 بهمن ماه 1392
با موضوع

پله های انحطاط نفس

دریافت فایل صوتی با حجم 10 مگابایت


در این زمینه بخوانید:

- سیر و سلوک قرآنی | پله های انحطاط نفس

- سیر و سلوک قرآنی | مسافر بینهایت همیشه بیدار است...

- سیر و سلوک قرآنی | تنها یکبار زندگی میکنیم...

- سیر و سلوک قرآنی | هنر دین، جمع بین همه ی قوا با مرکزیت عاقله