فطرت :: گفتمان برتر

گفتمان برتر

دغدغه نوشت های یک طلبه ی تمدن گرا

گفتمان برتر

دغدغه نوشت های یک طلبه ی تمدن گرا

گفتمان برتر

امروز ما در یک چالش عظیم قرار داریم با مراکز قدرتى که فکر آنها این است که اگر این نظام کارآمدى خود را به‌طور کامل اثبات کند، عرصه براى آنها تنگ خواهد شد؛ کمااین‌که همین الان هم آنهامى‌بینند در مقابل نظام جمهورى اسلامى کم‌کارى کرده‌اند که نظام ما توانسته به پیشرفتهایى که دوستان اشاره کردند، نایل آید.گفتمان عدالت، یک گفتمان اساسى است و همه چیز ماست. منهاى آن،جمهورى اسلامى هیچ حرفى براى گفتن نخواهد داشت؛ باید آن را داشته باشیم.
در دهه‌ی چهارم انقلاب، گفتمان اصلیِ، پیشرفت و عدالت است؛ پیشرفت در همه‌ی ابعاد علمی و اقتصادی و اخلاقی و فرهنگی، و عدالت همه‌جانبه در توزیع فرصتها و امکانات مادی و معنوی.گفتمان یعنى یک مفهوم و یک معرفت همه‌گیر بشود در برهه‌اى از زمان در یک جامعه. آنوقت، این میشودگفتمان جامعه.این گفتمان را باید همه‌گیر کنید؛ به‌گونه‌یى که هر جریانى، هر شخصى، هر حزبى و هر جناحى سر کار بیاید، خودش را ناگزیر ببیند که تسلیم این گفتمان شود؛ یعنى براى عدالت تلاش کند و مجبور شود پرچم عدالت را بر دست بگیرد؛ این را شما باید نگه دارید و حفظ کنید.لازمه‌ی تحقق الگوی اسلامی–ایرانی پیشرفت و رسوخ آن در میان نخبگان، گفتمان‌سازی آن در جامعه است. این گفتمان سازى براى چیست؟ براى این است که اندیشه‌ى دینى، معرفت دینى در مخاطبان، در مردم، رشد پیدا کند. اندیشه‌ى دینى که رشد پیدا کرد، وقتى همراه با احساس مسئولیت باشد و تعهد باشد، عمل به وجود مى‌آورد و همان چیزى میشود که پیغمبران دنبال آن بودند. فرهنگ صحیح، معرفت صحیح...
(آیت الله العظمی امام خامنه ای روحی له الفداء)
***
صفحه اختصاصی سایت گفتمان برتر در نرم افزار تلگرام
https://telegram.me/goftemanbartar
شناسه کاربری صفحه:
@goftemanbartar
شناسه کاربری مدیرسایت:
@gofteman

پیوندهای روزانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فطرت» ثبت شده است

سیر و سلوک قرآنی | راهکار عدم فراموشی خدا

جمعه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۵:۰۶ ق.ظ

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 25 اردیبهشت1393

محاسبه؛ آیینِ رویین تنی

ایام رحلت حضرت زینب کبری سلام الله علیها، اسوه انسانیت را به شما عزیزان تسلیت عرض می کنم.

... و رابطوا

جنس خریدن های ما هم در این عالم، حساب و کتاب دارد. فرق می کند که از کاسب مومنی خرید کنیم یا از غیر مومن. اصلا ذکر خدا به همه چیز برکت می دهد. دکتر خیر اندیش که در زمینه طب سنتی فعالند می فرمودند که : چهارده ردیف از باغی را من با ذکر خدا درختکاری کردم. بعدها به من خبر دادند که میوه های آن چهارده ردیف بهتر شده است.

پس ما باید ارتباطاتمان را با افراد مومن بیشتر کنیم و اولین نفعش برای خودمان است.

پایه رفاقت در هر گروهی همان چیزی است که آنها را دور هم جمع می کند. خداوند می فرماید که در روز قیامت هر رفاقتی که بر غیر مدار خدا باشد به دشمنی تبدیل می شود: «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقین»‏: در آن روز دوستان دشمن یکدیگرند مگر پرهیزکاران‏( زخرف/67) پس بیایید با دوستان جلسه ارتباطاتمان را قوی تر کنیم. از حقوق هر مجلس این است که اسم همدیگر را بدانیم و با هم انس داشته باشیم.

ادامه مباحث محاسبه

از آفات دیگر عدم محاسبه

عدم محاسبه مساوی با خود پسندی است که  بزرگترین آفات انسان است. زبان حال چنین فردی که صادق ترین زبان انسان است می گوید: من اشتباهی مرتکب نمی شوم، پس نیازی به محاسبه ندارم.

این مثل آن کسی است که دعا نمی کند و خداوند او را مستکبر معرفی می کند: «وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی‏ سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرین»‏: و پروردگارتان گفت: مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم، آنان که از عبادت من تکبّر ورزند، به زودى خوار و رسوا به دوزخ درآیند( غافر/60) دعا نشانه عبد بودن است و بی دعا مستکبراست.

هرچه بالاتر می رویم اتفاقا نیاز بیشتری به اموری مثل دعا و محاسبه پیدا می کنیم چرا که از آن بالا سقوط کردن خیلی مشکل تر است؛ سامری ها، بلعم باعورا ها و ... . برخی از اینها مراتبی مثل مستجاب الدعوه بودن داشتند.

اما انسان متواضع همواره یک واعظ درونی به آنها نهیب می زند. اصلا یک تست رشد شخصی این است که ببینیم آیا وعظی از درونمان می شنویم. اگر اینطور نیست فطرت را خراب کرده ایم. اگر آن واعظ درونی کار نکند هیچ نصیحتی در این انسان کارگر نیست.  فطرت ما هدفمند است، پس باید آن را ارزیابی کنیم و ببینیم به هدف خود نزدیک می شود یا نه.

از اهداف دیگر محاسبه

محاسبه، جان را در حرکت کمکم قوی می کند و نورانیت دل می دهد. یعنی علاوه بر تسلطی که حاصل از استمرار در هر کاری هست، نوری در ما ایجاد می کند که منجر به آگاهی از وضعیت گذشته و فعلی مان و اسباب خیر و شر زندگی مان می شود. افرادی بوده اند که به خاطر محاسبه های دقیق و مداوم مثلا فهمیده اند که خواب ماندن سحرشان به خاطر دو لقمه بیشتر در شام خوردنشان بوده. و این در اصلاح و رشد ما بسیار موثر است.

آری کارهای کوچک ما آثار بزرگی می تواند داشته باشد اینگونه نیست که مثلا دلی را بشکنیم و تمام شود. بزرگترین اثر منفی کارهایمان به خودمان بر می گردد و همینطور اثر کارهای نیک مان: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها» : اگر نیکى کنید به خود نیکى کرده‏اید، و اگر بدى کنید به خود بدى کرده ‏اید( إسراء/ 7)

این افرادی که تقصیر خود را نمی پذیرند و همیشه طلبکارند به شدت سقوط می کنند.

دیگر اینکه فرد اهل محاسبه به توانایی های خود پی می برد. آیت الله جوادی آملی می فرمودند: در دوران طلبگی نشستم و فکر کردم من در چه زمینه ای توانایی بیشتر و نیاز بیشتری به فعالیت دارم. دیدم که علوم معقول( فلسفه، اخلاق و ... ) مناسب تر است. سپس برنامه خود را بر اساس آن بستم.

محاسبه باعث می شود میزان رغبت و انگیزه ها بفهمیم.

محاسبه علاوه بر اینها از غفلت نیز جلوگیری می کند که برخی مباحثش گذشت.

آیات محاسبه

رویین تن می شوید

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُم»‏: اى اهل ایمان! مراقبِ [ایمان و ارزش‏هاى معنوىِ‏] خود باشید اگر شما هدایت یافتید، گمراهى کسى که گمراه شده به شما زیانى نمى‏رساند.(مائده/105) پیامبر اکرم در بدترین محیط ها رشد کردند؛ محیطی که عریان و عریانه دور کعبه طواف می کردند. آیه می فرماید اگر به خود بپردازید دیگر شرایط بر شما اثر منفی نمی گذارد.

اما سوال اینجاست که پرداختن به کدام خود چنین اثری دارد. نفس انسانی چند مرحله دارد. اولین آن نفس نباتی، سپس نفس حیوانی که دارای حس و حرکت و لذت و حسی و خیالی و وهمی است و آخر هم نفس انسانی. بسیاری از کارهیی که گمان می کنیم که ناشی از نفس انسانی ماست و از روی انسانیت است از جنبه حیوانی ما سر می زند. مثلا کسی مشکل دیگری را برطرف می کند و یا فداکاری هایی از او سر می زند؛ بسته به حالات درونی اش می تواند همه این کارهای به ظاهر انسانی از حیوانیت او سر بزند، چون بسیار دیده شده که حیوانات هم تعاون و فداکاری و غیره دارند.

 فردی خدمت امام صادق علیه السلام رسید و گفت: ما شیعیان فلان منطقه افرادی بسیار نیکی هستیم. امام فرمودند: مگر چه می کنید؟

گفت: ما اگر داشته باشیم استفاده می کنیم و اگر نداشته باشیم صبر می کنیم. امام فرمود: سگ های کوفه هم همینطورند! مومن وقتی داشته باشد انفاق می کند و وقتی نداشته باشد شکر می کند.

یک محک برای رشد شخصیت این است ببینیم که وقتی مجرد بودیم بیشتر انفاق می کردیم یا الآن. اگر کمتر شده بدانیم که در مسیر سقوطیم؛ چون داریم از جود به سمت بخل می رویم. دو صفت بخل و بد خلقی اگر درونمان هست باید هر چه زودتر درمانشان کنیم.

«ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَل»‏: بگذارشان تا بخورند و [با لذایذ مادى و زودگذر] کامرانى کنند، و آرزوها سرگرمشان نماید(حجر/3)

خیلی از حیوانات هم مثل ما برای ریاست با هم درگیر می شوند. ما در سیر عروج خود به نفس انسانی می رسیم که همواره با درک و ذکر خدا همراه است. «أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلین»:‏ و آنان را [در ارتباط با پروردگاریش‏] بر خودشان گواه گرفت [و فرمود:] آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آرى، گواهى دادیم. [پس اقرار به پروردگارى خود را در این دنیا از شما گرفتیم‏] تا روز قیامت نگویید: ما از این [حقیقت آشکار و روشن‏] بى‏خبر بودیم. (172)

آیه می فرماید که خودشان را بر خودشان گواه گرفت؛ مثل آینه ای را که برگردانیم تا در خودش نظر کند. محال است اگر آینه، آینه باشد خود را ببیند و در این حال باز هم صاحب تصویر را می بیند. همین است که در پیِ به شهادت گرفتن او باز هم شهادت به ربّانیت خدا می دهد.

پس علت فراموشی خدا فراموشی خود است. ولی کدام خود؟ جواب خود انسانی است که در روز اَلَست به شهادت گرفته شد. اگر به فکر خود حیوانی باشیم، خود انسانی و خدا را فراموش کرده ایم. در روایت نورانی آمده: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه». نمی فرماید هر که خود را شناخت سپس خدا را شناخت بلکه اشاره به این دارد که او در واقع دو شیء را نمی شناسد بلکه حقیقت هستی یک چیز است. مثل این است که اگر روی پرده سینما انسان هایی را می بینیم آنها چیزی به غیر از نور منتشر بر روی پرده نیستند ولی ما که به آنها نظر استقلالی داریم تحت تاثیر حرف ها و ماجراهای آن انسان ها قرار می گیریم در حالیکه فقط نور های رنگی موجودیت خارجی دارند. آری اغلب ما برده خیالیم و اگر یک معرکه گیر بیاید و بگوید من یک مار بیست متری دارم 200 نفر دورش جمع می شوند ولی اگر حکیمی نور حکمت عرضه کند پنج نفر هم نمی روند. به جز عارفان همه از ریز و درشت عالم متاثر می شوند ولی آنها به جز نور چیزی نمی نمی بینند. ممکن نیست که خود را ببینیم و خدا را نبینیم و اگر نمی بینیم آن چیز خود انسانی ما نیست.

آیت الله جوادی آملی می فرمودند در متون و دعاهای ما گاهی حرف از أنت و أنا است یعنی خدا و بنده؛ مثل أنت القوی و أنا الضعیف. اما در جاهایی هم سخن از أنا نیست و همه اش أنت است.

حتی آنجا هایی هم که سخن از مبدأ می آید ملازم آن از معاد سخن به میان می آید. پس ناسی( فراموش کننده) معاد، ناسی مبدأ و ناسی خود است. این مثلثی است که سه رأس آن ملازم هم اند؛ خدا، خود انسانی، معاد.

در جاهایی هم که کسی از پیامبر با پودر کردن استخوان های پوسیده دلیل برای معاد می خواهد، خداوند می فرماید که کافیست به خودت نگاه و توجه کنی تا حقانیت معاد را دریابی: «و ضرب لنا مثلا و نسی خلقه قال من یحی العظام و هی رَمیم»: وبرای ما مثالی زد در حلیکه خلقت خود را فراموش کرده بودگفت که کیست استخوان های پودر شده را زنده کند.(یس/78)

یا در جایی دیگر که خداوند به نفس لوّامه (وجدان) قسم یاد می کند( لا أقسم بنفس لوّامه) می فرماید نمونه ای از معاد در درون شما وجود دارد، پس اگر در یک نفس این بازگشت وجود دارد در کل نظام هستی چنین بازگشت و معادی وجود دارد. پس کافیست به خود مراجعه کن تا ببینی معادی هست. در آیه میفرماید او راخلقت خود را فراموش کرده که چنین سوالی می کند. شیطان در فراموشاندن ما استاد است.

فکر و ذکر؛ راه حل فراموشی

خداوند می فرماید: «وَ اذْکُر رَّبَّکَ فىِ نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَ خِیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الاَْصَالِ وَ لَا تَکُن مِّنَ الْغَافِلِین»‏: و پروردگارت را در دل خود بامدادان و شامگاهان از روى فروتنى و زارى و بیم و ترس به صدایى آرام وآهسته یاد کن و [نسبت به ذکر خدا] از بى‏خبران مباش‏( اعراف/ 205) میفرماید اگر می خواهی از غافلین نباشی در صبح و شام ولو حد اقل هم شده خدا را یاد کن و خلوت بگزین. البته آن خلوتی خوب است که در آن فکر و ذکر باشد.

رابطه متقابل فکر و ذکر

فکر، ذکر می آورد و ذکر ، فکر در پی خود دارد: «الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَمًا وَ قُعُودًا وَ عَلىَ‏ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فىِ خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَاذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّار»: آنان که همواره خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد مى‏کنند، و پیوسته در آفرینش آسمان‏ها و زمین مى‏اندیشند، [و از عمق قلب همراه با زبان مى‏گویند:] پروردگارا! این [جهان با عظمت‏] را بیهوده نیافریدى، تو از هر عیب و نقصى منزّه و پاکى پس ما را از عذاب آتش نگاهدار(آل عمران/191)

وارد شده که مستحب است وقت بیداری در شب به آسمان نگاه کنیم و این آیات را بخوانیم. چه بهتر که اگر امکانش هست زیر آسمان شب بخوابیم. آسمان کنایه از ملکوت است و اینها چیزهایی است که یکی یکی از ما گرفته شد. استاد حسن زاده می فرمودندک درسفری که در نظام هستی سیر می کردم بهنگام بازگشت دیدم که همه عالم سرتاسر علم متراکم است.

ببینید که اولیاء خدا چه چیز هایی از فکر و ذکر صید می کنند.

رابطه فکر و ذکر دو طرفه است و اگر هر کدام به شکل صحیح انجام شود به دیگری منجر می شود. اولیاء دائم الذکر والفکرند. استاد ما که در دریافت های قرآنی بی نظیر بودند می فرمودند: بیشتر دریافت های قرآنی ام در اتوبوس است.

این یعنی اگر عادت به فکر کردن بکنیم دیگر چیزی حواسمان را پرت نمی کند. این آیه از آیاتی است که باید حفظش کرد. کلمات یذکرون و یتفکّرون که به صورت فعل مضارع است نشان می دهد که این فکر و ذکر دائمی است. اصلا فکری که در خلق بشود و به حق نینجامد، فکر نیست. اولو الباب نمی گویند که تو اینها را خلق کردی، بلکه می گویند: تو اینها را باطل خلق نکردی.

پس فکر اگر دائمی، ختم به ذکر و حق بین باشد فکر است.

طیف بت ها

این جمله یا روایت است یا از یکی از اولیاء آمده که بت چندین نوع دارد که لطیف ترین آن هوای نفس است و کثیف ترین ( زمخت ترین) آن بت سنگی و چوبی است. شیطان می گوید که من مگو تا تو نگردی همچو من. از جمله جملات شیطانی همین جملاتی است که تاکید من دارد: من چنین کردم و من ... . این در حالیست که عبد، من ندارد و همه برایش اوست.

 والحمد لله ربّ العالمین

حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی

مورخ 25 اردیبهشت 1393

دریافت فایل صوتی با حجم 14 مگابایت


بازنشر این مطلب در سایت عمارنامه ، رجانیوز

در این زمینه بخوانید:

- معرفی جلسات سیر و سلوک قرآنی

- سیر و سلوک قرآنی | راز منجر نشدن علم ها به عمل

- سیر و سلوک قرآنی | رسول الله، آیینه تمام نمای خدا

- سیر و سلوک قرآنی | رچب، شعبان و رمضان؛ قرقگاه های خداوند

- سیر و سلوک قرآنی | ولایت امیرالمؤمنین و اهل بیت، باب ورود به دین

سیر و سلوک قرآنی | جاده توفیق باز است

جمعه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۳، ۰۶:۱۹ ق.ظ

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 21 فروردین1393

آیات محاسبه

در هر جلسه با آیات شریفی سروکار داریم که اگر در هر هفته یکی از آنها را هم حفظ کنیم، می شود 50 آیه در سال که هم میزان ارزشمندی است و هم انشاء الله در جانمان تاثیر مثبت می گذارد.

در بحث محاسبه آیات محوری، آیات 18 و 19 سوره مبارک حشر است که حفظ و تفکر در آنها بسیار ارزشمند است.

تا کنون با توجه به جایگاه قرار گیری این آیات درسوره حشر، یعنی پس از آیات منافقین و یهود و پس از آیات جهاد و انصار، و از طرفی قرار گرفتن بحث محاسبه در پرانتز دو « اتقو الله»، به اهمیت محاسبه در قرآن پی می بریم که مباحث آن گذشت.

جاده توفیق باز است

خیلی از اوقات تصور می کنییم که راه سلوک توفیقی می خواهد که ما نداریم. اما حقیقت این است که اگر تجربه و حالی معنوی دست داد و پس از آن اندک اندک حرکت کنیم، حرکت تسهیل می شود. عفو و رحمت خداوند دست و پا را باز می کند. اگر آنهایی را که می شنویم ، دغدغه ای در ما بوجود آورند و کم و بیش به آنها عمل کنیم، پس از کمی حرکت، لطف خدا  و اصلاح را حس می کنیم. اندک اندک، فشار غرایز، کم می شود و بالاخر ه از بین می رود. این حالی است که همه ما حداقل برهه ای از آن را بدست آورده ایم ولی عمده نگهداری آن است. اینجاست که کم کم هوی می رود و فقط خطورات می ماند که پس از چندی مقاومت آنها هم می روند و فقط یک حس ضعیف گناه می ماند و در آخر همان حس هم دیگر نیست.

مرحوم کاشف الغطاء می فرمودند: عده مرتب از عدم امکان عصمت برای اهل بیت می پرسند و این در حالیست که مدت شش ماه است که حتی مکروه از خود من سر نزده است!

بله، همه ما می توانیم و هر چه جلوتر برویم، لطف خدا را بیشتر احساس می کنیم. در درون ما یک منبع قابل اتصال به انرژی نامتناهی هست که باید آن را فعال کرد. همه در این استعداد مشترکند و خداوند با کسی قوم و خویشی هم نداردو به همه این نعمت را عطا کرده است. مشکل اینجاست که ما کار نکرده ایم وگرنه هرکه به اتش نزدیک شود لاجرم از آن گرم می شود.

نفس همه ما اقتضاء حرکت به سوی خدا را دارد: فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها:پس [با توجه به بی پایه بودن شرک‏] حق‏گرایانه و بدون انحراف با همه وجودت به سوى این دین [توحیدى‏] روى آور، [پای بند و استوار بر] سرشت خدا که مردم را بر آن سرشته است باش. (روم/30)

در این آیه شریفه مشاهده می فرمایید که نفرمود مؤمنین، و فرمود همه ناس بر این فطرت خداجو سرشته شده اند. در درون همه ما آهن ربایی همچون فطرت است که آهن حقیقت هستی را به خود جذب می کند و ابداً زائل نمی شود: لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ: براى آفرینش خدا هیچگونه تغییر و تبدیلى نیست این است دین درست و استوار(روم/30)

حتی مشرکین هم در خدا خواهی شان خالصانه اند و از خوف نیست: قرآن می فرماید: فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُون‏: [مشرکان تا در امنیت و آسایشند، بر آیین شرک تعصّب دارند،] پس زمانى که در کشتى سوار می شوند [و در وسط دریا امواج خطرناک آنان را محاصره مى‏کند] خدا را در حالى که ایمان و عبادت را براى او [از هرگونه شرکى‏] خالص مى‏کنند، می خوانند، و چون به سوى خشکى می رهاندشان به ناگاه به آیین شرک روى می آورند(عنکبوت/65)

همین که گرد و غبار کنار برود، فطرت رو می شود. تفاوت مردم در این است که برخی عایدی های خود مثل زیارت ها و ... را حفظ می کنند و برخی دیگر از کف می دهند. کم نبودند کسانی که با یک تلنگر هدایت شده اند.

اما ما بر سر راهمان موانع ایجاد می کنیم که با توبه این موانع رفع می شود. هر وقت می گوییم موفق نیستیم و توفیق نداریم، یعنی موانع گذشته، راه را بسته است. با این حساب توفیق یعنی راه باز است.

زجر انبیاء هم از همین جهت بود. از طرفی ضمیرشان را پاک کرده بودند و می دیدند که راه باز است و از طرفی موانعی که مردم بر سر راه خود می تراشیدند، می دیدند و می گفتند: چه چیز را رها کرده و به چه چسبیده اید؟

واقعا وجود انبیاء به تنهایی خودش معجزه عظیمی است و دلسوز ترین مردم به آنها بودند.

در دعای 16 صحیفه سجادیه می خوانیم که: خدایا مرا با عفوت آزاد کن! اما آزادی از چه چیزی؟ از آنچه کرده ایم. حکایت ما مثال کسی است که دری را قفل کرده و خودش نمی تواند آن را باز کند.

از مرتع شیطان تا ملکوت رحمان

محاسبه یعنی بررسی نفس و ظهورات آن، چه بیرونی از جمله گفتار و کردار، و چه درونی مثل خلقیات و حتی درونی تر یعنی افکار و حتی بیشتر یعنی احساسات.

نکته اصلی اینجاست که ما می توانیم مرتع شیطان شویم. امام سجاد علیه السلام در دعایی می فرمایند: الهی تا وقتی که عمرم در طاعت تو می گذرد، آن را طولانی کن ولی اگر قرار است مرتع شیطان باشدجانم را بگیر!

این باید دعای همه ما باشد و از مواردی است که طلب مرگ، حق است.

از طرفی می شود که ملکوت، چراگاه ما باشد. در مناجات مریدین در مجموعه مناجات خمس عشر که از عالی ترین مضامین مناجات است می فرماید: مرا از آنهایی قرار بده که در باغهای ملکوت برخوردار باشم.

پس محاسبه، بررسی چنین نفسی با این طیف وسیع تغییرات است.

هدف از محاسبه

هدف اول؛ اصلاح رفتار با تمام طیف هایش: مثلا کنترل زبان.

وجود نازنین پیامبر در روایتی می فرمایند: انسان در مراحل آخرت، قدم از قدم برنمی داردتا از چهار چیز از او سؤال شود: اول از آنچه عمر خود را در آن گذرانده است، دوم از آنچه جسد خود را در آن فرسوده است، سوم از چگونگی کسب مال و خرج آن( که مهمتر است) و چهارم از محبت اهل بیت.

گام اول در اصلاح رفتار، انجام واجب و حرام است. ولی این تمام راه نیست و تا سر منزل مقصود راه بسیار است. همه چیز که بهشت و جهنم نیست. مثلا در مقوله کنترل زبان باید فراتر از دروغ نگفتن و غیبت نکردن قدم نهاد.

یکی از عرفا از کنار ساختمانی می گذشت و گفت کِی این را ساخته اند؟ ناگاه به خود آمد و گفت من چرا این حرف را زدم و بخاطر همین جمله نابجا به خود یک سال ریاضت کم آب خوردن داد.

در زمان حضرت عیسی علیه السلام شخصی گفت: چقدر هوا گرم است و در عقاب خود برای این حرف نابجا 40 سال عبادت کرد.

آیا ظلم نیست که عده ای اینطور مراقب باشند و ما هم اینطور بی حساب؟

حواسمان نیست و به یکدیگر بی احترامی می کنیم و در جواب چرایی می گوییم: این، حال و شاکله ماست و کاری هم نمی توان با آن کرد. در حالیکه یکی از اولیای خدا در جواب این سخنان فرمود: این حالِ شیطانی است. آن را عوض کنید.

در محاسبه تازه خود را می شناسیم. آقای قاضی چندین سال برای کنترل زبان در دهانش ریگ گذاشت. آیا می توانیم این درد را حتی یک ساعت تحمل کنیم؟ اینها هستند که به حقیقت رسیدند.

هدف دوم؛ تسلط و کنترل خلقیات(فضائل و رذائل)

حسد، بی ارادگی و ... همگی چاره دارد ولی اگر نخواهیم هیچ اتفاقی نمی افتد:

آن سخن های چو مار و کژدُمت

مار و کژدم گردد و گیرد دُمت

چیزی از بیرون به عنوان عذاب بر ما وارد نمی شود بلکه خود خلقیات ما بر گردن ما طوق می شود: ْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَة: بزودی همان بخل بر گردنشان در قیامت، طوق می شود.

خود جهنمی، جهنم می شود و خدا کسی را جهنمی نمی کند. زیرا ثواب و عقاب آنجا اعتباری نیست و خود عمل و ملکه ظهور می کند. با محاسبه مداوم و دقیق تر، در نفسمان چیز های جدید تری می بینیم.

هدف سوم؛ کنترل حالات و افکار( خطورات): مثلا در نماز.

برای همه مرض های درونی طبیب هست و درمان دارد. فقط باید به طور جدی به دنبالش برویم.

گاهی بذری پاشیده می شود اما روی آسفالت است و ثمری نمی دهد و پرنده ها می خورندش. این حکایت کسی است که عادتاً چیز هایی می شنود و شیطان مثل پرنده آنها را می قاپد. گاهی هم رو غبار روی سنگ ها بذر حکمت و معرفت پاشیده می شود که باد آن را می برد. این حکایت کسی است که می شند اما قصد عمل کردن ندارد. مرحوم قاضی 100 شاگرد داشتند که به جایی نرسیدند، چون فقط برای شنیدن می آمدند. بالاتر از همه چه اندازه افراد پای منبر رسول الله بودند که اثری در آنها نداشت؟

گاهی هم زمین مناسب هست اما علف های هرز مانع رشد می شوند. اینها همان شهواتند که در وقت عمل سر می رسند و مانع می شوند.

این همه تلاش برای رسیدن به حقیقت

حقیقت چیزی است که اگر سر سوزنی آن را درک کنیم، همه چیز برایمان در مقابلش بی رنگ می شود.

یادی از شهید مطهری

در مصاحبه ای که از علامه طباطبایی درباره شهید مطهری به جا مانده است، آمده: شاید گفتن این تعبیر درست نباشد، وقتی ایشان به کلاس درس می آمد، حالت رقص به من دست می داد. چون می دیدم که هر چه می گویم، هدر نمی رود.

ببینید! علامه طباطبایی که می داند وظیفه عالم، رساندن حقیقت به گوش مردم است ولو کسی گوش ندهد، وقتی می بیند بذر حقیقت به ثمر می نشیند، چقدر خوشحال است. چون او قدر حقیقت را می داند. و نفهمیدن مخاطب، عجب زجر عظیمی است. خدا رحمت کند شهید مطهری را. ایشان در قبل انقلاب یک تنه در مقابل همه شبهات از حریم اسلام، پاسبانی کرد. قبل شهادتشان، در خواب می بینند که رسول خدا لب های ایشان را بوسید. چون لب را بوسیدن به غیر همسر و فرزند، حرام است، رسول خد ابا این کار فهمانده بودند که تو فرزند مایی. در یادنامه شهید مطهری، علامه طهرانی نوشتند که اگر همه این آثار ایشان فقط منجر شود که فردی در کوره راهی هدایت شود، باز هم هدر نرفته است. ببینید ارزش حقیقت تا چه اندازه است.

ما الحقیقه؟

کمیل شبی از حضرت امیر وقتی خصوصی گرفت و پرسید که حقیقت چیست؟ ایشان فرمودند تو را چه به حقیقت؟ او با دلی شکسته پرسید: آیا من ازاصحاب سرّ تو نیستم؟ سؤال اینجاست ایشان که در نهایت جواب او را دادند چرا از اول چنین برخورد کردند؟ رازش این بود که می خواستند او را بشکنند تا قابلیت در یافت حقیقت را داشته باشد. حالا با حالتی فقیرانه می پرسد: آیا من از اصحاب سرّ شما نیستم؟ حضرت در ابتدا جواب ندادند و او دوباره شکسته تر گفت: آیا مثل تویی فقیری را نا امید می کند؟ و اینجاست که حضرت لب می گشایند و توضیح می دهند و او باز می گوید بیشتر! دو باره می فرمایند و او طلب بیشتر می کند تا در نهایت حضرت چراغ را خاموش می کنند و می فرمایند که صبح دمید. گویی با این کار به جای سخن گفتن به صبح اشاره می کنند و حقیقت را به او القاء می نمایند.

بله در این عالم خبر هایی ست و همه می توانیم از آنها باخبر شویم.

در ماجرایی دیگر ابوبصیر که نابینا بود و از اصحاب خاص امام ششم بود از حضرت پرسید: آیا مردم در روز قیامت خدا را می بینند؟ امام فرمودند که قبل قیامت هم می بینند و در او تصرّف می کنند و می فرمایند: الآن نمی بینی؟ می گوید: آری، آیا اجازه دارم به کسی بگویم؟ که می فرمایند: نه!

حضرت امیر می فرمایند: من پاسبان حریم دلم هستم تا غیر خدا وارد آن نشود. این یعنی خویشتن داری در حد اعلای آن.

هدف چهارم؛ خروج از انفعال

از خیلی ها که می پرسی چرا فلان کار را کردی می گویند چون شرایط چنین و چنان بود. این حرف یعنی من منفعلم و دیگران باید خوب باشند تا من هم خوب باشم. محاسبه آدمی را از انفعال بیرون می آورد. نباید فراموش کنیم که انبیا در بدترین محیط ها بودند. تصور کنید که تا سال 8 هجری مرد و زن بصورت عریان دور خانه خدا که مملو از بت بود طواف می کردند که با فتح مکه این شرایط عوض شد.

هدف نهایی محاسبه: هدایت و وصول به حقیقت

هر ه بخواهد به حقیقت برسد باید کار کند. ما هیچکدام از همسایه حضرت امیر کم نداریم. مشکل دوری های فیزیکی دنیا، بی خبری است که این در امامان ما راه ندارد. از طرفی از بخل در هدایت هم منزّهند. پس ما بسیار سرمان شلوغ است و وقت نداریم به سراغ امام زمان برویم. گویا ما از ایشان گرفتار تریم. همه چیز مهیاست و فقط منتظر ما هستند. خدا انشاء الله بصیرت بدهد.

 والحمد لله ربّ العالمین

حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین نخاولی

در جلسه ی سیر و سلوک قرآنی مورخ 21 اسفند 1392

دریافت فایل صوتی با حجم 13 مگابایت


در این زمینه بخوانید:

- سیر و سلوک قرآنی | در قیامت از چه می پرسند؟

- سیر و سلوک قرآنی | قیامت؛ تجلی خدا با اسم "الباطن"

- سیر و سلوک قرآنی | محاسبه؛ عزم برای بیدار ماندن