سیر و سلوک قرآنی | محاسبه کار اهل نظر است
محاسبه کار اهل نظر است
خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 15 خردادماه 1393
پس از بررسی اجمالی آیات و روایات محاسبه، خوب است به برخی مضامین دعاهایمان که در این زمینه اند، بپردازیم. دعای ابوحمزه ثمالی که از غرر دعاهای ماست مطالبی در این باب دارد،( فراز های دعا درشت تر و توضیحات با قلم ریز ترند) آنجا که می فرماید: «الّلهم تُب علیّ حتّی لا اُعصیک»: خدایا چنان برمن بازگشت نما که دیگر نافرمانی تو نکنم و به من، درکِ خیرات و عمل به آنها را الهام کن و خشیت خود را بر من شبانه روزی الهام کن.
خشیت ترس نیست
خشیت حالتی است از کوچک شمردن خود در مقابل درک عظمتی به انسان دست می دهد. بر خلاف ترس که ممکن است سرمنشأ مضرّی داشته باشد، خشیت فرع بر علم است. این فراز دعا یعنی شرایطی را فراهم کن تا عظمت تو را با تمام وجود دریابم.
خدایا هروقت با خود گفتم که همه چیز برای حرکت به سوی تو مهیّا شد، تو چرتی بر من افکندی. این یعنی همه موانع نیز دست خداست ولی نه از روی محروم کردن، بلکه اینها نتیجه خود اعمال ماست. و از مناجات با تو محروم شدم. چه بر سر من آمده؟ همین که به تو می خواهم نزدیک شوم، به بلایی گرفتار می شوم که قدمم می لغزد. ای آقای من... از اینجا به بعد، امام علیه السلام به برشمردن علل این دوری می پردازد و دقیقاً همینجا ها محا محاسبه است زیرا چنین نتیجه سنگینی به بار می آورند. این حال کسی است که مُستخفّ به حق خداست؛ یعنی برای امور دیگر بیشتر وقت می گذارد. این از جنس حالات آدمی است. آیا مرا در جایگاه افراد دروغگو یافتی؟ یعنی لسانم به مدح تو مشغول ولی در درون کاذبم. یا آنطور که باید شاکر نبودم، یا مرا دیدی که همه جا هستم به جز مجلس علما و به همین دلیل مرا رها کردی یعنی من دستم را از دست تو بیرون کشیدم. و یا در مجلس غافلین بودم. افرادی هستند که اگر نماز اندکی طولانی بشود، شاکی می شوند ولی بعد از ساعت ها شب نشینی با تعجب می گویند چقدر زود گذشت، چونکه از این لذت می برند و از آننه. هر کسی دوست دارد با رفیقش بیشتر صحبت کند. اینها همه نشانگر حالات درونی ماست، وگرنه به صرف زبان که نیست. یا مرا در مجالس وقت گذرانی به بطالت دیدی و مرا با آنها واگذاشتی؟
تفاوت محاسبه ها
در غرب هم محاسبه هست منتهی در آنجا صرفا محاسبه ظاهر عمل، با دید کمّی و با هر انگیزه ایست. عمده محاسبه در فرهنگ قرآن، محاسبه باطن است.
هنر خوب گوش دادن
عمل گوش دادن که در ظاهر یک عمل است در قرآن در جایی توبیح و در جایی مدح شده است. در آیه 47 سوره مبارکه اسراء می فرماید: «نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ وَ إِذْ هُمْ نَجْوى إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً »:هنگامى که [وقت قرآن خواندنت] به تو گوش مىدهند، ما به هدفى که براى آن گوش مىدهند داناتریم، و نیز هنگامى که رازگویى مىکنند [به کارشان آگاهتریم] آن زمان که [آن] ستمگران [به یکدیگر] مىگویند: شما [اگر از او پیروى کنید] جز از مردى جادو شده پیروى نمی کنید.
ولی در جایی دیگر حُسن استماع را موجب توفیق و نذکّر و در نهایت تغییر می داند: إِنَّ فی ذلِکَ لَذِکْرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهیدٌ : بىتردید در سرگذشت پیشینیان مایه پند و عبرتى است براى کسى که نیروى تعقّل دارد، یا با تأمل و دقت [به سرگذشت ها] گوش فرا مىدهد در حالى که حاضر به شنیدن و فراگیرى شنیدههاى خود باشد.( ق/37) می فرماید اگر به هنگام گوش دادن آدمی در درون خود نجوا نداشته باشد و از طرفی هم قصد عمل داشته باشد، چنین گوشدادنی آثار خیری به دنبال دارد. قرآن کریم در دو سوره جنّ و احقاف حکایت جنّیانی را تعریف می کند که به قرآن گوش دادند و به خدمت رسول خدا رسیدند و عاقبت، مسلمان و مبلّغ اسلام در طایفه جن شدند.
برخی از حکما می فرمودند که حُسن استماع هم مثل خوب سخن گفتن، یاد گرفتنی است. متأسفانه ما کثیراً در حرف هم می پریم و آفات بسیار دیگری که در این موضوع دامنگیر ماست. در برخی کتب اخلاقی تمثیلی آمده که سخنان حکیمانه را مثل بذر پاشیدن روی زمین می داند. گاهی این بذر در جاده می افتد. این مثال فرد بی حالی است که شیطان به سادگی مثل پرندگان دانه های حکت را از دلش می برد و او آنها را فراموش می کند. گاهی این بذر ها روی سنگ صافی می افتد که گرد و غباری رویش نشسته و ممکن است کمی هم سطحی سبز شود ولی در آن نفوذ نمی کند. این حکایت کسی است که آمده فقط بشنود و قصد عمل ندارد. در حالی که انسان باید در برخورد با سخنان حکیمانه حالش مثل فردی باشد که نزد دکتر رفته و مو به مو ححرفهایش را به قصد عمل و بهبودی انجام می دهد. گاهی این بذر ها روی زمینی می ریزد که علف های هرز در آن بسیار است. این انسانی است که آمده تا عمل کند ولی سر بزنگاه ها شهوات مثل علف هرز نمی گذارند رشد کند. اما گاهی هم بذر هایی به زمینی آماده و خالی از هر مانعی پاشیده می شود و رشد می کند و این حکایت کسی است که به قصد عمل گوش می کند و در هنگام عمل نیز شهواتش را کنترل و صبر در عمل می کند.
حضرت در ادامه می فرمایند: عمرا را به امروز و فردا کردن تلف کردم. استغفار می کنم از گناهانی که بر آنها توبه کردم ولی دوباره مرتکب شدم. استغفار می کنم از کار های خیری که باید خلصانه برای تو انجام می دادم ولی مخلوط به رضای دیگران بود.
در روایت داریم که در نصیب شیطان در تو همین بس که تو را از طاعتی به طاعت دیگر مشغول کند. طاعت که یکی بود اما نیّات فرق می کرد.
واژگان آیه محاسبه
«یَأَیهَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ لْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرُ بِمَا تَعْمَلُون»:اى اهل ایمان! از خدا پروا کنید و هر کسى باید با تأمل بنگرد که براى فرداى خود چه چیزى پیش فرستاده است، و از خدا پروا کنید یقیناً خدا به آنچه انجام مىدهید، آگاه است(حشر/18)
در مورد خطاب آیه به مومنین گفتگو شد که چرا ناس نیامده است؛ زیرا تنها مومنین هستند که ارزش خطاب در باب امر مهمی مثل محاسبه را دارند و از طرفی آن کسی که محاسبه می کند، مومن واقعی است. یعنی ایمان صحیح در گرو تقوا و تقوا در گرو محاسبه است.
به جای ماقدَّمت( آنچه پیش فرستاده اید) هم می شد بفرماید: اعمالکم. نکته در اینجاست که آیه نمی فرماید ببین چه کرده ای؛ یعنی به سادگی نگاه کنی چند دروغ و غیبت و ... داشته ای و با یک جدول اعمال آن را فیصله بدهی. چرا که عمل که پیش فرستاده نمی شود. باید ببینیم که آیا عملمان مقبول هم بوده یا نه. چه بسا عمل ظاهراً خوبی مثل نماز انجام دهیم ولی آتش پیش بفرستیم، اگر نماز ریایی باشد. عمل، صرفاً آن وجهه بیرونی که نیست. عمل عامل ساز است، همانطور که علم، عالم ساز است.علم و عمل در درون ما متحد با هم جان ما را می سازند آن هم با روندی مثل این: ابتدا عملی را انجام می دهیم، بر اثر مداومت با آن اُنس می گیریم. بر اثر تکرار بیشتر به ملکه نفسانی تبدیل می شود و اگر در آن استواری بورزیم صورت جان ما می شود.
ما با اعمالمان مثل یک مجسمه تراش، جانمان را شکل می دهیم؛ اگر عملمان حیوانی باشد، جانمان حیوانی و اگر انسانی بود، جانمان انسانی می شود و اگر مخلوط هر دو بود، جان هم به همین منوال است.
عمل بیرون از ما نیست. ما قدّمت یعنی تو، جانت را می فرستی.
سوال اینجاست که آیا می شود بفهمیم که جانمان را خوب ساخته ایم یا بد. می شود اما کار هر کسی نیست. هرچند همگانی است و تخصصِ مثلا حوزوی و دانشگاهی نمی خواهد. وگرنه امر عمومی آن به مومنین نعوذ بالله کار لغوی بود.
امر آیه به این است که ای انسان بفهم که چه شده ای و با عملت چگونه صورت باطنی خود را می سازی. این بالقوه از عهده همه بر می آید ولی عمل می خواهد، چون کار ساده ای نیست. اصلا خود واژه ولتنظُر( باید به دقت نگاه کند) حاوی سختی کار است. چرا به جای اُنظروا( به دقت نگاه کنید) و امر مخاطب صیغه جمع، از امر غایب مفرد استفاده کرد؟ چون اندکی عامل محاسبه هستند، مفرد آمده است. مثل اینکه کسی در جمعی بگوید: بالاخره یک نفر به فکر خودش باشد. درست است که تکلیف عمومی است اما از میان مومنین زیاد دایره تنگ تر میشود و متقین مورد نظر می شوند و باز از آن میان محاسبه کنندگان عده قلیلی هستند. مثل قرآن که بالقوه هُدیً للنّاس است ولی بالفعل عده کمی از آن بهره می برند و هدیً للمتقین است.
دلیل سختی کار هم این است که آدمی می خواهد خودش را در دادگاه محکوم کند و محبوب ترین چیز نزد ما خود ماییم. همین است که سطح بالایی از دقت و تقوا را می طلبد. حتی اهل حساب های ساده هم کم اند چه رسد به محاسبه دقیق. حتی در همین سطح هم اگر بود دنیا گلستان می شد؛ همینکه شب ها بنشیند و با خود بگوید من امروز 4 نگاه بد کردم، عد می بندم که تکرار نکنم. همین هم نایاب است.
غایب بودن فعل محاسبه در میان همه افعال خطابی آیه می خواهد پس از احترام اولیه ای که قائل می شود بگوید تا صلاحیت نشان ندهیم شایسته خطاب ایمان نمی شویم. در سوره حمد هم پس بیان اعتقاد به مبدا و اسماء الهی و معاد ما شایسته مخاطب قرار دادن خدا در ایاک نعبد و ایاک نستعین را پیدا می کنیم.
شاید یکی از حکمت هایش این باشد کسیکه اهل محاسبه نباشد لیاقت احترام پایدار خداوندی را ندارد.
شاید هم صیغه غایب بودن فعل می خواهد بگوید فارغ از اینکه چه کسی این حرف را می زند، خود محاسبه فی نفسه برای رشد آدمی لازم است. در خطاب های معمول سه ضلع آمر و مامور و أمر را داریم، اما در این نوع خطاب، آمر حذف می شود و یک ارتباط دو طرفه بین مامور و امر حاصل می شود؛ یعنی این کار یک اثر بالغ و اساسی دارد. مثل اینکه کسی بگید: شما درس بخوان! و دیگر بار بگوید: آدم باید درس بخواند!
ریشه نَظَرَ
نظر صرفاً دیدن در سطح رأی و بصر و امثال اینها نیست بلکه دیدنی است با دقت فوق العاده. باید اهل نظر بود تا بفهمیم چند درصد متّقی هستیم. چراکه «إنّما یتقبّلُ الله من المتقین». محاسبه در سطح یک دفترچه خاطرات روزانه نیست. فعل نظر را خداوند برای رویت در قیامت به کار برده است؛ همانجا که همه پرده ها کنار رفته است: یوم ینظر المرء ما قدّمت یداه. یعنی با دقتی آنچنانی باید به نفس خود نگریست. حداقل آن همان حدّی است که در یوم الحساب دیده می شود و ماسنجیده می شویم. درجات بالاتر آن، نظر ملکوتی و ... است که همه آنها در همین دنیا ممکن است.
نظر در لغت یعنی دیدن دقیق و هدفمند، مثل همان نگاهی که وقتی سوزنی از دست می افتد به دنبالش می گردیم تا درپای کسی فرو نرود. این درنگ با تأمل و درنگ حاصل می شود همین است که در مهلت دادن به مقروض ناتوان می فرماید: فنظرهٌ إلی المیسره. از طرفی این نگاه آنقدر پیگیر است تا به نهایت برسد. پس نظر، نگاهی هدفمند، نافذ، با درنگ و تأمل و پیگیری است تا جایی که بنگرد نهایت کار چه می شود. می بینیم که چنین فعالیتی نیاز به زمان گذاشتن دارد.
محاسبه از چه چیزی؟
یکی از موارد محاسبه، محاسبه نفس از حیث ارتباطاتش است. منظور ارتباطات چهار گانه نفس با خود، خدا، هستی و همنوع(خصوصا اولیاء) است.
دیگر محاسبه مراتب ظهورات نفس است. نفس در سه مرتبه ظهور جهری که اعمال قابل رویت مست و مرتبه سرّ که شامل انگیزه ها، نیّات، حالات و افکار پنهان و عمل ساز ماست و مرتبه سو آن أخفی است که زمینه ساز انگیزه هاست: «وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى» : و اگر سخن خود را با صداى بلند آشکار کنى [یا پنهان بدارى، براى خدا یکسان است] زیرا او پنهان وپنهانتر را مىداند (طه/7) این علم خدا فقط محض اطلاع ما نیست، بلکه هشداری است برای ما که آنها را اصلاح کنیم. بلعم باعورا فکرش را هم نمی کرد که روزی جلوی حضرت موسی علیه السلام بایستد.
اتفاقاً اساس محاسبه همین مرتبه أخفی است.همه گناهان رفتاری ریشه در سرّ و آن ریشه در أخفی دارد. این همان وجود ماست که وجودُک ذنبٌ لایُقاس به ذنبٌ. مادر بُت ها بت نفس شماست. این من وقتی بروز می کند به اشکال مختلف بسته به هر موقعیت بروز می کند. اگر این من را ببرداریم همه چیز درست می شود. باید دائماً مراقب باشیم ای حسّ از من چقدر دارد تقویت می شود؛ فکر من، اثر من، لباس من ... . هر چه این حس تقویت شود ما از خدا دور شده ایم. حتی یک جوراب نو هم می تواند چنین حسّی را بر انگیزد. روزی می رسد که همه اینها گرفته می شود ولی میلش مانده است. همین عذاب الیم است. عطش هست ولی آب نمانده و رفته.
والحمد لله ربّ العالمین
سخنرانی حجت الاسلام نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی
مورخ 15 خردادماه 1393
دریافت فایل صوتی با حجم 11 مگابایت
در این زمینه بخوانید:
- سیر و سلوک قرآنی | قرآن کتاب محاسبه
- سیر و سلوک قرآنی | باطن گناهان و گناهان باطن