محاسبه حالات قلبی :: گفتمان برتر

گفتمان برتر

دغدغه نوشت های یک طلبه ی تمدن گرا

گفتمان برتر

دغدغه نوشت های یک طلبه ی تمدن گرا

گفتمان برتر

امروز ما در یک چالش عظیم قرار داریم با مراکز قدرتى که فکر آنها این است که اگر این نظام کارآمدى خود را به‌طور کامل اثبات کند، عرصه براى آنها تنگ خواهد شد؛ کمااین‌که همین الان هم آنهامى‌بینند در مقابل نظام جمهورى اسلامى کم‌کارى کرده‌اند که نظام ما توانسته به پیشرفتهایى که دوستان اشاره کردند، نایل آید.گفتمان عدالت، یک گفتمان اساسى است و همه چیز ماست. منهاى آن،جمهورى اسلامى هیچ حرفى براى گفتن نخواهد داشت؛ باید آن را داشته باشیم.
در دهه‌ی چهارم انقلاب، گفتمان اصلیِ، پیشرفت و عدالت است؛ پیشرفت در همه‌ی ابعاد علمی و اقتصادی و اخلاقی و فرهنگی، و عدالت همه‌جانبه در توزیع فرصتها و امکانات مادی و معنوی.گفتمان یعنى یک مفهوم و یک معرفت همه‌گیر بشود در برهه‌اى از زمان در یک جامعه. آنوقت، این میشودگفتمان جامعه.این گفتمان را باید همه‌گیر کنید؛ به‌گونه‌یى که هر جریانى، هر شخصى، هر حزبى و هر جناحى سر کار بیاید، خودش را ناگزیر ببیند که تسلیم این گفتمان شود؛ یعنى براى عدالت تلاش کند و مجبور شود پرچم عدالت را بر دست بگیرد؛ این را شما باید نگه دارید و حفظ کنید.لازمه‌ی تحقق الگوی اسلامی–ایرانی پیشرفت و رسوخ آن در میان نخبگان، گفتمان‌سازی آن در جامعه است. این گفتمان سازى براى چیست؟ براى این است که اندیشه‌ى دینى، معرفت دینى در مخاطبان، در مردم، رشد پیدا کند. اندیشه‌ى دینى که رشد پیدا کرد، وقتى همراه با احساس مسئولیت باشد و تعهد باشد، عمل به وجود مى‌آورد و همان چیزى میشود که پیغمبران دنبال آن بودند. فرهنگ صحیح، معرفت صحیح...
(آیت الله العظمی امام خامنه ای روحی له الفداء)
***
صفحه اختصاصی سایت گفتمان برتر در نرم افزار تلگرام
https://telegram.me/goftemanbartar
شناسه کاربری صفحه:
@goftemanbartar
شناسه کاربری مدیرسایت:
@gofteman

پیوندهای روزانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محاسبه حالات قلبی» ثبت شده است

سیر و سلوک قرآنی | محاسبه کار اهل نظر است

يكشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۴۹ ق.ظ

وبسایت گفتمان برتر


محاسبه کار اهل نظر است

خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 15 خردادماه 1393

پس از بررسی اجمالی آیات و روایات محاسبه، خوب است به برخی مضامین دعاهایمان که در این زمینه اند، بپردازیم. دعای ابوحمزه ثمالی که از غرر دعاهای ماست مطالبی در این باب دارد،( فراز های دعا درشت تر و توضیحات با قلم ریز ترند) آنجا که می فرماید: «الّلهم تُب علیّ حتّی لا اُعصیک»: خدایا چنان برمن بازگشت نما که دیگر نافرمانی تو نکنم و به من، درکِ خیرات و عمل به آنها را الهام کن و خشیت خود را بر من شبانه روزی الهام کن.

خشیت ترس نیست

خشیت حالتی است از کوچک شمردن خود در مقابل درک عظمتی به انسان دست می دهد. بر خلاف ترس که ممکن است سرمنشأ مضرّی داشته باشد، خشیت فرع بر علم است. این فراز دعا یعنی شرایطی را فراهم کن تا عظمت تو را با تمام وجود دریابم.

خدایا هروقت با خود گفتم که همه چیز برای حرکت به سوی تو مهیّا شد، تو چرتی بر من افکندی. این یعنی همه موانع نیز دست خداست ولی نه از روی محروم کردن، بلکه اینها نتیجه خود اعمال ماست. و از مناجات با تو محروم شدم. چه بر سر من آمده؟ همین که به تو می خواهم نزدیک شوم، به بلایی گرفتار می شوم که قدمم می لغزد. ای آقای من... از اینجا به بعد، امام علیه السلام به برشمردن علل این دوری می پردازد و دقیقاً همینجا ها محا محاسبه است زیرا چنین نتیجه سنگینی به بار می آورند. این حال کسی است که مُستخفّ به حق خداست؛ یعنی برای امور دیگر بیشتر وقت می گذارد. این از جنس حالات آدمی است. آیا مرا در جایگاه افراد دروغگو یافتی؟ یعنی لسانم به مدح تو مشغول ولی در درون کاذبم. یا آنطور که باید شاکر نبودم، یا مرا دیدی که همه جا هستم به جز مجلس علما و به همین دلیل مرا رها کردی یعنی من دستم را از دست تو بیرون کشیدم. و یا در مجلس غافلین بودم. افرادی هستند که اگر نماز اندکی طولانی بشود، شاکی می شوند ولی بعد از ساعت ها شب نشینی با تعجب می گویند چقدر زود گذشت، چونکه از این لذت می برند و از آننه. هر کسی دوست دارد با رفیقش بیشتر صحبت کند. اینها همه نشانگر حالات درونی ماست، وگرنه به صرف زبان که نیست. یا مرا در مجالس وقت گذرانی به بطالت دیدی و مرا با آنها واگذاشتی؟

تفاوت محاسبه ها

در غرب هم محاسبه هست منتهی در آنجا صرفا محاسبه ظاهر عمل، با دید کمّی و با هر انگیزه ایست. عمده محاسبه در فرهنگ قرآن، محاسبه باطن است.

هنر خوب گوش دادن

عمل گوش دادن که در ظاهر یک عمل است در قرآن در جایی توبیح و در جایی مدح شده است. در آیه 47 سوره مبارکه اسراء می فرماید: «نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ وَ إِذْ هُمْ نَجْوى‏ إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً »:هنگامى که [وقت قرآن خواندنت‏] به تو گوش مى‏دهند، ما به هدفى که براى آن گوش مى‏دهند داناتریم، و نیز هنگامى که رازگویى مى‏کنند [به کارشان آگاه‏تریم‏] آن زمان که [آن‏] ستم‏گران [به یکدیگر] مى‏گویند: شما [اگر از او پیروى کنید] جز از مردى جادو شده پیروى نمی کنید.

ولی در جایی دیگر حُسن استماع را موجب توفیق و نذکّر و در نهایت تغییر می داند: إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَذِکْرى‏ لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهیدٌ : بى‏تردید در سرگذشت پیشینیان مایه پند و عبرتى است براى کسى که نیروى تعقّل دارد، یا با تأمل و دقت [به سرگذشت ها] گوش فرا مى‏دهد در حالى که حاضر به شنیدن و فراگیرى شنیده‏هاى خود باشد.( ق/37) می فرماید اگر به هنگام گوش دادن آدمی در درون خود نجوا نداشته باشد و از طرفی هم قصد عمل داشته باشد، چنین گوشدادنی آثار خیری به دنبال دارد. قرآن کریم در دو سوره جنّ و احقاف حکایت جنّیانی را تعریف می کند که به قرآن گوش دادند و به خدمت رسول خدا رسیدند و عاقبت، مسلمان و مبلّغ اسلام در طایفه جن شدند.

برخی از حکما می فرمودند که حُسن استماع هم مثل خوب سخن گفتن، یاد گرفتنی است. متأسفانه ما کثیراً در حرف هم می پریم و آفات بسیار دیگری که در این موضوع دامنگیر ماست. در برخی کتب اخلاقی تمثیلی آمده که سخنان حکیمانه را مثل بذر پاشیدن روی زمین می داند. گاهی این بذر در جاده می افتد. این مثال فرد بی حالی است که شیطان به سادگی مثل پرندگان دانه های حکت را از دلش می برد و او آنها را فراموش می کند. گاهی این بذر ها روی سنگ صافی می افتد که گرد و غباری رویش نشسته و ممکن است کمی هم سطحی سبز شود ولی در آن نفوذ نمی کند. این حکایت کسی است که آمده فقط بشنود و قصد عمل ندارد. در حالی که انسان باید در برخورد با سخنان حکیمانه حالش مثل فردی باشد که نزد دکتر رفته و مو به مو ححرفهایش را به قصد عمل و بهبودی انجام می دهد. گاهی این بذر ها روی زمینی می ریزد که علف های هرز در آن بسیار است. این انسانی است که آمده تا عمل کند ولی سر بزنگاه ها شهوات مثل علف هرز نمی گذارند رشد کند. اما گاهی هم بذر هایی به زمینی آماده و خالی از هر مانعی پاشیده می شود و رشد می کند و این حکایت کسی است که به قصد عمل گوش می کند و در هنگام عمل نیز شهواتش را کنترل  و صبر در عمل می کند.

حضرت در ادامه می فرمایند: عمرا را به امروز و فردا کردن تلف کردم. استغفار می کنم از گناهانی که بر آنها توبه کردم ولی دوباره مرتکب شدم. استغفار می کنم از کار های خیری که باید خلصانه برای تو انجام می دادم ولی مخلوط به رضای دیگران بود.

در روایت داریم که در نصیب شیطان در تو همین بس که تو را از طاعتی به طاعت دیگر مشغول کند. طاعت که یکی بود اما نیّات فرق می کرد.

واژگان آیه محاسبه

«یَأَیهَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ لْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ  وَ اتَّقُواْ اللَّهَ  إِنَّ اللَّهَ خَبِیرُ  بِمَا تَعْمَلُون»‏:اى اهل ایمان! از خدا پروا کنید و هر کسى باید با تأمل بنگرد که براى فرداى خود چه چیزى پیش فرستاده است، و از خدا پروا کنید یقیناً خدا به آنچه انجام مى‏دهید، آگاه است‏(حشر/18)

در مورد خطاب آیه به مومنین گفتگو شد که چرا ناس نیامده است؛ زیرا تنها مومنین هستند که ارزش خطاب در باب امر مهمی مثل محاسبه را دارند و از طرفی آن کسی که محاسبه می کند، مومن واقعی است. یعنی ایمان صحیح در گرو تقوا و تقوا در گرو محاسبه است.

به جای ماقدَّمت( آنچه پیش فرستاده اید) هم می شد بفرماید: اعمالکم. نکته در اینجاست  که آیه نمی فرماید ببین چه کرده ای؛ یعنی به سادگی نگاه کنی چند دروغ و غیبت و ... داشته ای و با یک جدول اعمال آن را فیصله بدهی. چرا که عمل که پیش فرستاده نمی شود. باید ببینیم که آیا عملمان مقبول هم بوده یا نه. چه بسا عمل ظاهراً خوبی مثل نماز انجام دهیم ولی آتش  پیش بفرستیم، اگر نماز ریایی باشد. عمل، صرفاً آن وجهه بیرونی که نیست. عمل عامل ساز است، همانطور که علم، عالم ساز است.علم و عمل در درون ما متحد با هم جان ما را می سازند آن هم با روندی مثل این: ابتدا عملی را انجام می دهیم، بر اثر مداومت با آن اُنس می گیریم. بر اثر تکرار بیشتر به ملکه نفسانی تبدیل می شود و اگر در آن استواری بورزیم صورت جان ما می شود.

ما با اعمالمان مثل یک مجسمه تراش، جانمان را شکل می دهیم؛ اگر عملمان حیوانی باشد، جانمان حیوانی و اگر انسانی بود، جانمان انسانی می شود و اگر مخلوط هر دو بود، جان هم به همین منوال است.

عمل بیرون از ما نیست. ما قدّمت یعنی تو، جانت را می فرستی.

سوال اینجاست که آیا می شود بفهمیم که جانمان را خوب ساخته ایم یا بد. می شود اما کار هر کسی نیست. هرچند همگانی است و تخصصِ مثلا حوزوی و دانشگاهی نمی خواهد. وگرنه امر عمومی آن به مومنین نعوذ بالله کار لغوی بود.

امر آیه به این است که ای انسان بفهم که چه شده ای و با عملت چگونه صورت باطنی خود را می سازی. این بالقوه از عهده همه بر می آید ولی عمل می خواهد، چون کار ساده ای نیست. اصلا خود واژه ولتنظُر( باید به دقت نگاه کند) حاوی سختی کار است. چرا به جای اُنظروا( به دقت نگاه کنید) و امر مخاطب صیغه جمع، از امر غایب مفرد استفاده کرد؟ چون اندکی عامل محاسبه هستند، مفرد آمده است. مثل اینکه کسی در جمعی بگوید: بالاخره یک نفر به فکر خودش باشد. درست است که تکلیف عمومی است اما از میان مومنین زیاد دایره تنگ تر میشود و متقین مورد نظر می شوند و باز از آن میان محاسبه کنندگان عده قلیلی هستند.  مثل قرآن که بالقوه هُدیً للنّاس است ولی بالفعل عده کمی از آن بهره می برند و هدیً للمتقین است.

دلیل سختی کار هم این است که آدمی می خواهد خودش را در دادگاه محکوم کند و محبوب ترین چیز نزد ما خود ماییم. همین است که سطح بالایی از دقت و تقوا را می طلبد. حتی اهل حساب های ساده هم کم اند چه رسد به محاسبه دقیق. حتی در همین سطح هم اگر بود دنیا گلستان می شد؛ همینکه شب ها بنشیند و با خود بگوید من امروز 4 نگاه بد کردم، عد می بندم که تکرار نکنم. همین هم نایاب است.

غایب بودن فعل محاسبه در میان همه افعال خطابی آیه می خواهد پس از احترام اولیه ای که قائل می شود بگوید تا صلاحیت نشان ندهیم شایسته خطاب ایمان نمی شویم. در سوره حمد هم پس بیان اعتقاد به مبدا و اسماء الهی و معاد ما شایسته مخاطب قرار دادن خدا در ایاک نعبد و ایاک نستعین را پیدا می کنیم.

شاید یکی از حکمت هایش این باشد کسیکه اهل محاسبه نباشد لیاقت احترام پایدار خداوندی را ندارد.

شاید هم صیغه غایب بودن فعل می خواهد بگوید فارغ از اینکه چه کسی این حرف را می زند، خود محاسبه فی نفسه برای رشد آدمی لازم است. در خطاب های معمول سه ضلع آمر و مامور و أمر را داریم، اما در این نوع خطاب، آمر حذف می شود و یک ارتباط دو طرفه بین مامور و امر حاصل می شود؛ یعنی این کار یک اثر بالغ و اساسی دارد. مثل اینکه کسی بگید: شما درس بخوان! و دیگر بار بگوید: آدم باید درس بخواند!

ریشه نَظَرَ

نظر صرفاً دیدن در سطح رأی و بصر و امثال اینها نیست بلکه دیدنی است با دقت فوق العاده. باید اهل نظر بود تا بفهمیم چند درصد متّقی هستیم. چراکه «إنّما یتقبّلُ الله من المتقین». محاسبه در سطح یک دفترچه خاطرات روزانه نیست. فعل نظر را خداوند برای رویت در قیامت به کار برده است؛ همانجا که همه پرده ها کنار رفته است: یوم ینظر المرء ما قدّمت یداه. یعنی با دقتی آنچنانی باید به نفس خود نگریست. حداقل آن همان حدّی است که در یوم الحساب دیده می شود و ماسنجیده می شویم. درجات بالاتر آن، نظر ملکوتی و ... است که همه آنها در همین دنیا ممکن است.

نظر در لغت یعنی دیدن دقیق و هدفمند، مثل همان نگاهی که وقتی سوزنی از دست می افتد به دنبالش می گردیم تا درپای کسی فرو نرود. این درنگ با تأمل و درنگ حاصل می شود همین است که در مهلت دادن به مقروض ناتوان می فرماید: فنظرهٌ إلی المیسره. از طرفی این نگاه آنقدر پیگیر است تا به نهایت برسد. پس نظر، نگاهی هدفمند، نافذ، با درنگ و تأمل  و پیگیری است تا جایی که بنگرد نهایت کار چه می شود. می بینیم که چنین فعالیتی نیاز به زمان گذاشتن دارد.

محاسبه از چه چیزی؟

یکی از موارد محاسبه، محاسبه نفس از حیث ارتباطاتش است. منظور ارتباطات چهار گانه نفس  با خود، خدا، هستی و همنوع(خصوصا اولیاء) است.

دیگر محاسبه مراتب ظهورات نفس است. نفس در سه مرتبه ظهور جهری که اعمال قابل رویت مست و مرتبه سرّ که شامل انگیزه ها، نیّات، حالات و افکار پنهان و عمل ساز ماست و مرتبه سو آن أخفی است که زمینه ساز انگیزه هاست: «وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى» ‏: و اگر سخن خود را با صداى بلند آشکار کنى [یا پنهان بدارى، براى خدا یکسان است‏] زیرا او پنهان وپنهان‏تر را مى‏داند (طه/7) این علم خدا فقط محض اطلاع ما نیست، بلکه هشداری است برای ما که آنها را اصلاح کنیم. بلعم باعورا فکرش را هم نمی کرد که روزی جلوی حضرت موسی علیه السلام بایستد.

اتفاقاً اساس محاسبه همین مرتبه أخفی است.همه گناهان رفتاری ریشه در سرّ و آن ریشه در أخفی دارد. این همان وجود ماست که وجودُک ذنبٌ لایُقاس به ذنبٌ. مادر بُت ها بت نفس شماست. این من وقتی بروز می کند به اشکال مختلف بسته به هر موقعیت بروز می کند. اگر این من را ببرداریم همه چیز درست می شود. باید دائماً مراقب باشیم ای حسّ از من چقدر دارد تقویت می شود؛ فکر من، اثر من، لباس من ... . هر چه این حس تقویت شود ما از خدا دور شده ایم. حتی یک جوراب نو هم می تواند چنین حسّی را بر انگیزد. روزی می رسد که همه اینها گرفته می شود ولی میلش مانده است. همین عذاب الیم است. عطش هست ولی آب نمانده و رفته.

 والحمد لله ربّ العالمین


حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی

مورخ 15 خردادماه 1393

دریافت فایل صوتی با حجم 11 مگابایت


در این زمینه بخوانید:

- سیر و سلوک قرآنی | قرآن کتاب محاسبه

- سیر و سلوک قرآنی | باطن گناهان و گناهان باطن

- سیر و سلوک قرآنی | راهکار عدم فراموشی خدا

- سیر و سلوک قرآنی | راز منجر نشدن علم ها به عمل

سیر و سلوک قرآنی | باطن گناه و گناهان باطن

جمعه, ۲ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۰۴ ق.ظ

وبسایت گفتمان برتر


باطن گناه و گناهان باطن

خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 1 خردادماه 1393

شاخصه نفس انسانی

در جلسه گذشته درباره ارتباط سه ضلعی توجه به خدا، توجه به معاد و توجه به نفس گفتگو شد. گفته شد که خدافراموشی معاد فراموشی و خود فراموشی می آورد. و بحث شد که در اینجا منظور خود انسانی است نه خود نباتی و حیوانی. ملاک و شاخصه پرداختن به خود انسانی این بود که بهنگام انجام کارهای نیک مثل جهاد و انفاق و ...، و پاسخ به ظاهر منفی گرفتن از طرف مقابل، از مردم گرفته تا خداوند، این فرد از کار خیرش پشیمان نشود و نگوید ایکاش این کار را می کردم یا نمی کردم.

اصلا هر چه اینگونه ایکاش ها در زندگی ما بیشتر شود به استناد آیه ما در مسیر سقوط و دوری از رحمت خدا سریع تر می رویم. مثلا به کسی کمک می کنیم و او با بدی پاسخ می دهد و ما با خود می گوییم: این کار را کردم و او پر رو شد. این یعنی منشأ آن کار نفس نباتی و حیوانی ما بوده و نه نفس انسانی و این یعنی سقوط.

حال به باقیمانده آیاتی که در مسیر محاسبه درست به ما دید روشن تری می دهند می پردازیم. با دقت در این آیات در می یابیم که از چه چیز نفس ما در محضر الهی پرسیده می شود تا بدانیم که خودمان باید از چه از خود بپرسیم:

آنچه در قلب می گذرد

در آیه شریفه 225 سوره بقره می خوانیم: «لَّا یُؤَاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فىِ أَیْمَانِکُمْ وَ لَاکِن یُؤَاخِذُکُم بمَِا کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ  وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیم»‏: خدا شما را به خاطر سوگندهاى لغوتان [که جدى و حقیقى نیست و عادتاً بدون قصد قلبى بر زبان جارى مى‏شود] مؤاخذه نمى‏کند، ولى شما را به خاطر آنچه دل‏هایتان [از سوگند جدى و حقیقى‏] مرتکب شده مؤاخذه می ‏کند و خدا بسیار آمرزنده و بردبار است‏.

در نظر ما اغلب اینگونه است که آنچه انجام نداده ایم که مواخذه ندارد ولی این آیه اتفاقا می فرماید خدا از حالات قلبی شما مواخذه می کند. آنچه در قلوب می گذرد مهم تر است از آنچه در اعضاء جاریست، این در حالیست که اغلب محاسبه های ما حجمی و بیرونی اند. البته این مواخذه برای مچ گیری نیست و خداوند آمرزنده و بردبار است. در جلسات قبل گفتگو شد که خطوراتی از قلب مواخذه می شوند که خودآگاه باشند و آنها را در ذهن پرورش بدهیم، نه آنهایی که گذرا و ناخود آگاهند.

در آیه 36 سوره مبارکه أسراء می فرماید: «وَ لَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ  إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کلُ أُوْلَئکَ کاَنَ عَنْهُ مَسُئولا»: و از چیزى که به آن علم ندارى [بلکه برگرفته از شنیده‏ ها، ساده‏ نگری ‏ها، خیالات و اوهام است‏] پیروى مکن زیرا گوش و چشم و دل [که ابزار علم و شناخت واقعی ‏اند] موردِ بازخواست اند.

خداوند می توانست بفرماید ان السمع و البصر و الفواد مسئولون ولی با چندین تغییر جمله را از حالت طبیعی آن خارج کرده تا به ما بفرماید که تک تک اعضای بیرونی مثل چشم و گوش و اعضای درونی مثل قلب مورد سوال قرار می گیرند.

در آیه إفک که عده پلیدی از مسلمانان به همسر پیامبر تهمت زدند و خداوند به شدت آنها را توبیخ می کند آمده: «إِنَّ الَّذِینَ یحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فىِ الَّذِینَ ءَامَنُواْ لهَُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فىِ الدُّنْیَا وَ الاْخِرَةِ  وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَا تَعْلَمُون»‏: کسانى که دوست دارند کارهاى بسیار زشت [مانند آن تهمت بزرگ‏] در میان اهل ایمان شایع شود، در دنیا و آخرت عذابى دردناک خواهند داشت، و خدا [آنان را] می ‏شناسد و شما نمی ‏شناسید.

ملاحظه می کنید این توبیخ های شدید از آن کسانی است که صرفا دوست دارند مسائل انحرافی در بین مسلمانان شایع شود. مثلا در امروز آنهایی که دوست دارند زن ها بی چادر باشند یا ماهواره آزاد باشد، همین دوست داشتن مورد توبیخ خدا قرار می گیرند و وعده عذاب الیم به آنها داده می شود. در انتهای آیه نیز می فرمایدخداوند می داند که یعنی حساب و کتاب شما ظاهری و حسی صرف نیست.

اثر نفسانی حالات درونی

در ماجرایی که زنی فرزند کوچکش را پیش پیامبر آورد تا نصیحتش کند کمتر خرما بخورد، حضرت فرمودند که فردا بیاید چون ایشان خودشان آن روز خرما خورده بودند. اگر حالات درونی در کلام بی تاثیر بود، پناه بر خدا، این به تعویق انداختن پیامبر کار لغوی بود. پس معلوم می شود حالات قلبی تاثیر بیشتری روی مخاطب دارد چرا که صادق ترین لسان وجود و درون ماست. مثلا اگر کسی مرتب به دیگری بگوید دوستت دارم و این حبّ در درونش نباشد، بی تاثیر است.

در زمان پیامبر عده ای از مشرکین برای اینکه قرآن خواندن پیامبر را نشنوند در گوششان پنبه می گذاشتند. آن تاثیری که آنها از آن می ترسیدند از نفس و نَفَس پیامبر بود نه از صرف کلمات قرآن وگرنه چرا قرآن خواندن های ما چنین تاثیری روی عرب امروز که زبان آن را می فهمد نمی گذارد؟

حالات باطنی اثر فوق العاده ای می گذارند چه نیّات خیر باشد چه شرّ. غذای یکسانی که با نفرت و یا محبت پخته می شود اثر متفاوت دارد. به یاد دارم که روزی استادمان را به خانه دعوت کرده بودیم، به خانواده سفارش شد که غذا را با توجه بپزند. ایشان هم در تمام وقت پختن آن مشغول ذکر( شاید زیارت عاشورا) بودند. وقتی استاد از این غذا میل فرمودند به دیگر دوستان فرمودند: از این غذا بخورید که همه اش تبدیل به نور می شود.

در آیه 12 سوره حجرات خداوند به صورت روشن تری به تاثیرا باطنی اشاره فرموده است: «یَأَیهَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اجْتَنِبُواْ کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ  وَ لَا تجَسَّسُواْ وَ لَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَیحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ  وَ اتَّقُواْ اللَّهَ  إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیم‏»: اى اهل ایمان! از بسیارى از گمان ها [در حقّ مردم‏] بپرهیزید زیرا برخى از گمان ها گناه است، و [در امورى که مردم پنهان ماندنش را خواهانند] تفحص و پی ‏جویى نکنید، و از یکدیگر غیبت ننمایید، آیا یکى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده‏ اش را بخورد؟ بى‏تردید [از این کار] نفرت دارید، و از خدا پروا کنید که خدا بسیار توبه‏پذیر و مهربان است.

متأسفانه تجسس در زندگی ها بسیار است حتی اینکه می خواهیم بفهمیم فلانی از جهت معنوی چقدر رشد کرده تجسس و مورد نهی خدا است. تجسس می تواند هم درونی باشد و هم ما به ازای بیرونی داشته باشد اما سوء ظن که به اجتناب کثیر از آن فراخوانده شده این فقط حالتی درونی است. می فرماید که نفسِ گمان گناه است. آخر برخی موارد است که گمان به عملی سوء می انجامد که آن خود گناه دیگری است اما اینجا می فرماید نفس برخی گمانها مورد مؤاخذه قرار می گیرد. این یعنی ما نیز در محاسبه هایمان باید به گمان هایمان و کلاً حالات درونی مان به طور دقیق بپردازیم.

آیه بعد که در انتهای مباحث به بستان های مالی وارد شده به ما توصیه می کند در معاملات نباید پاکباخته تر از آنچه خدا فرموده عمل کنیم و در قرض ها از آنجا که فراموشی بر آدمی عارض می شود در جایی آن را ثبت کنیم. در ادامه می فرماید: ««وَ إِن کُنتُمْ عَلىَ‏ سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُواْ کاَتِبًا فَرِهَانٌ مَّقْبُوضَةٌ  فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُم بَعْضًا فَلْیُؤَدِّ الَّذِى اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ  وَ لَا تَکْتُمُواْ الشَّهَدَةَ  وَ مَن یَکْتُمْهَا فَإِنَّهُ ءَاثِمٌ قَلْبُهُ  وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیم‏»: و اگر در سفر بودید و نویسنده ‏اى [براى ثبت سند] نیافتید، وثیقه‏ هاى دریافت شده [جایگزین سند و شاهد] است. و اگر یکدیگر را امین دانستید [وثیقه لازم نیست‏] پس باید کسى که امینش دانسته ‏اند، امانتش را ادا کند. و از خدا پروردگار خود پروا نماید و [شما اى شاهدان!] شهادت را پنهان نکنید و هر که آن را پنهان کند، یقیناً دلش گناهکار است و خدا به آنچه انجام می ‏دهید داناست.

می فرماید کسی که شهادت را کتمان کند قلبش گناهکار است. باید توجه داشته باشیم که دست و پا امانت خدا و بی گناهند و منشأ اصلی گناهان قلب است. چون اعضاء ما در قیامت بر علیه ما شهادت می دهند و این یعنی اولاً آنها متوجه بودند که ما چه کردیم و ثانیاً از این کار ناراحت بودند که حالا شهادت بر علیه ما می دهند. می گویند این نفس ما را هم به بند کشیده بود. بت ها بت پرستان را لعنت می کنند زیرا همه عالم موحّد است الّا برخی از انسانها:

«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یَشاءُ» :آیا ندانسته ‏اى که هر که در آسمان‏ها و هر که در زمین است و خورشید و ماه و ستارگان و کوه‏ها و درختان و جنبندگان و بسیارى از مردم براى او سجده مى‏کنند؟ و بر بسیارى [که از سجده امتناع دارند] عذاب، لازم و مقرّر شده است. و کسى را که خدا خوار کند، گرامى دارنده‏اى براى او نیست به یقین خدا هر چه را بخواهد انجام مى‏دهد.

می بینید که همه موجودات بدون قید و خاضعانه خدا را می پرستند اما برای انسان آمده بسیاری از مردم نه همه آنها.

باطن گناه و گناه باطن

در آیه 120 سوره انعام می فرماید: «وَ ذَرُوا ظَهِرَ الْاثْمِ وَ بَاطِنَهُ  إِنَّ الَّذِینَ یَکْسِبُونَ الْاثْمَ سَیُجْزَوْنَ بِمَا کاَنُواْ یَقْترَِفُون»‏: گناه آشکار و پنهان را رها کنید قطعاً کسانى که مرتکب گناه مى‏شوند به زودى در برابر آنچه همواره مرتکب می شدند، مجازات خواهند شد.

برای این تعبیر دو نوع تفسیر به ذهن می رسد. اول اینکه گناهان آشکار و پنهان و مخفیانه را رها کنید؛ یعنی تعبیر ظاهر الأثم را اضافه صفت به موصوف بگیریم. تفسیر دوم این است که : ظاهر گناه و باطن آن( گناهان قلبی) را رها کنید. در اینجا ما امر به ترک گناهان قلبی شده ایم. هم فکر گناه، گناه است و هم گناه فکری گناه است.از جمله گناهان فکری همین سوء ظن است.

مرور این آیات به ما یادآور می شود که محاسبه فقط به ظواهر نیست وگرنه نمره شیطان در اعمال ظاهری بیست بود و همان باعث عروجش شده بود اما باطن آلوده اش محاسبه نشده اش خودش را نشان داد.

علم به کدام غیب؟

در آیه 69 سوره مبارکه قصص می فرماید: «وَ رَبُّکَ یَعْلَمُ مَا تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ مَا یُعْلِنُون»‏. این آیه و آیاتی که سخن از عالم اللغیب و الشهاده بوده خداوند می گوید می تواند مورد سوالی قرار بگیرد. غیب به معنای عدم حضور است در حالی که می دانیم علم خداوند از جنس حضور است و حضور در عدم حضور چه معنایی می تواند داشته باشد. مسئله اینجاست که که منظور از غیب، عدم حضور ن=ماست و عالم الغیب یعنی عالم بر آنچه ما نمی دانیم وگرنه متن هستی مشهود خداست. این تعبیر فقط محض اطلاع ما از مراتب علم خداوند نیست بلکه یک نوع تهدید است که علم او زمینه ای برای محاسبه و مواخذه اوست.

علی علیه السلام  در بیانی نورانی اشاره به علم فراگیر خداوند می کنند که شامل همه وحوش در دشت و رفت و آمد ماهی ها در آب با اینکه در دریا ردّی نمی ماند، می شود. این علم شامل معاصی بندگان در خلوت ها می شود. در حقیقت ما خلوتی نداریم که در آن حق نباشد چرا که شاهد در محکمه قیامت همان حاکم و قاضی است.

آیه می فرماید که خداوند از زوایای پنهان قلب ما با خبر است. ما گاهی یک عمر زندگی می کنیم و تازه می فهمیم که حسد داشته ایم منتهی زمینه ای برای بروززش به طور جدی پیش نیامده بود. یا متوجه می شویم که بداخلاقی در ما وجود داشته است. حوادث کسی را بداخلاق نمی کند بلکه آنها فقط بداخلاقی ما را آشکار می کند. ما اگر صد سال فقط با هم به گردش برویم شما چگونه می خواهید مرا بشناسید. در حوادث است که اژدهای نفس خودش را نشان می دهد. هنر محاسبه این است که قبل از طوفانی شدن ضعف خود را کشف می کنیم. شیطان بفکرش نمی رسید روزی در مقابل خدا گردنکشی کند. حالات هیجانی مثل دویدن در سراشیبی دامنه کوه است که دیگر نمی شود آنرا کنترل کرد. مراقب باشیم وگرنه به جایی می رسیم که کار خیلی سخت می شود.

نیت های ناکام هم موثرند

در این آیه می فهمیم ولو اینکه نیت های شر به قالب عمل هم نرسند باز هم آدمی را زمین می زنند: «یحَلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُواْ وَ لَقَدْ قَالُواْ کلَمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُواْ بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ وَ هَمُّواْ بِمَا لَمْ یَنَالُواْ  وَ مَا نَقَمُواْ إِلَّا أَنْ أَغْنَئهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ  فَإِن یَتُوبُواْ یَکُ خَیرًا لهُّمْ  وَ إِن یَتَوَلَّوْاْ یُعَذِّبهُمُ اللَّهُ عَذَابًا أَلِیمًا فىِ الدُّنْیَا وَ الاْخِرَةِ  وَ مَا لهَمْ فىِ الْأَرْضِ مِن وَلىِّ وَ لَا نَصِیر»: همواره سوگند می خورند که [بر ضد پیامبر سخن ناروا و نادرست‏] نگفته‏اند، در صورتى که سخن کفرآمیز گفته‏اند و پیش از اسلامشان کافر شده‏اند و به آنچه [از اهداف خائنانه‏اى که‏] دست نیافتند، اهتمام ورزیدند، و زبان به عیب‏جویى و انکار [نسبت به پیامبر] نگشودند مگر پس از آنکه خدا و پیامبرش آنان را از فضل و احسان خود توانگر ساختند پس اگر توبه کنند براى آنان بهتر است و اگر روى [از خدا و پیامبر] برگردانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت به عذابى دردناک مجازات خواهد کرد و آنان را در زمین سرپرست و یارى [براى نجاتشان از چنگال عذاب‏] نخواهد بود.(توبه/74)

در سوره مبارکه طارق آمده: «یَوْمَ تُبْلىَ السَّرَائر»: روزى که رازها فاش مى‏شود؛ یعنی صحنه نفس ما تماماً باز می شود. سریره امری سرّی و پنهانی است؛ چه از دیگران چه از خود.

بَلْ بَدَا لهَم مَّا کاَنُواْ یخُفُونَ مِن قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نهُواْ عَنْهُ وَ إِنهُّمْ لَکَاذِبُون

 [ولى آرزوى آنان از روى صدق و راستى نیست‏] بلکه حقّانیّت توحید و نبوّت و معادى که پیش از این پنهان مى‏داشتند براى آنان آشکار شده [که این‏گونه آرزو مى‏کنند]، و اگر به دنیا بازگردانده شوند، یقیناً به کفر و شرکى که از آن نهى شده‏اند بازمى‏گردند و مسلماً آنان دروغگویند

قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفی‏ صُدُورُهُمْ أَکْبَر: تحقیقاً دشمنى [با اسلام و مسلمانان‏] از لابلاى سخنانشان پدیدار است و آنچه سینه‏ هایشان [از کینه و نفرت‏] پنهان می ‏دارد بزرگ‏تر است‏؛ می فرماید که شدت عداوت قلبی بیشتر است.

همه این آیات باید ما را به این سو بکشاند که در باب محاسبه ساده انگاری نکنیم. انسان های با همت به نمره قبولی کفایت نمی کنند. وقتی نفوس باعظمت باشند جسم هایشان در زحمت است و وقتی نفوس پست باشد جسم هایشان در راحت است.

در درون ما خبر هاست در حدیث جنود عقل و جهل که در ابتدای کتاب اصول کافی است متوجه می شویم که سپاه هایی در صحنه نفس ما در حال مبارزه اند.

کسی ممکن است بپرسد آنهایی که این مسائل را پیگیری نمی کنند چه ضرری می کنند؟ آنها که راحتند و لذت و نشاط و تفریحشان هم به راه است.

در سفری که به چین داشتیم آنجا پیرمردی 100 ساله بود که ظاهرا همه چیزش به راه بود و داشت به جشن تولد مادرش در شهری دیگر می رفت. ظاهرا هیچ چیز کم نداشت. اما یک چیزش کم بود و آن این بود که نفس او دیگر کامل نمی شود. حقیقی ترین و فراموش شده ترین امر عالم همین کمال نفس است.

نباید این باشد که کسی که وارد این مسیر شد با خود بگوید از امروز باید همه مشکلاتم حل شود یا خواستگار ها سرازیر شوند. اصلا رسالت این معارف که این نیست. ما برای یک امر به این عالم آمدیم و آن کمال نفس است.

اصلا راحت تر از آن پیرمرد گربه هایند که حتی نیاز به حمام هم پیدا نمی کند هرچند روز هم می خواهد در آشغال ها باشد. همه ما نیاز به رشد و کمال داریم واگر نرسیم حسرت های غیر قابل جبرانی می خوریم.

این ایام روزهای دقت و تامل هاست. استاد آیت الله جوادی میفرمودند در سفر حج مردی آبمیوه فروش پرسید آیا دیده اید تا بحال از یخ آتش بیاید. ایشان فرمودند: ممکن است باطن امری چیز دیگری باشد. او گفت من در مغازه ام تابستان ها برای سرد نگه داشتن آبمیوه ها در آن یخ می انداختم و به طبع، حجمی از ظرف را می گرفت ولی من اصلا در خییال آن هم نبودم. روزی دیدم که از قالب های یخ آتشی به هوا برخاسته است.

بله اگر کسی اهل عمل باشد چیزهایی میبیند. کسی از رفقای مغازه دار می گفت که تمام بازار را می گردم تا سبک ترین پلاستیک را برای شکلات ها پیدا کنم ولو گران تر باشد.

 حکایت ما و انبیا، حکایت آن کسی است که به همراهانش در بیابان شب گفت از ریگ های زیر پا تا می توانند ولی همه در آخر پشیمان خواهند شد. فردا که روشن شد همه دیدند که آن ریگ ها جواهر قیمتی بود. تفاوت جریان ما این است که او مبهم گویی کرده بود اما انبیا و اولیا با وضوح و دقت تمام مسائل راه را به ما گفته اند. گفته اند که ثواب کجا و عقاب کجاست. تنها باید از نفس بگذریم و حقایق را ببینیم؛ دَع نفسک تعال. حالا ما در این جواهر زاریم. مثلا نیمه شبی می توان بلند شد در حالیکه بسیار خوش داریم بخوابیم خصوصاً وقتی خسته ایم. می گویند که عاشق خدا در حال تجافی می خوابد یعنی آماده بیدار شدن.

قیامت یوم است و روز و الآن ما در شب ظلمانی دنیاییم. الآن در شبی هستیم که فردایش روز قیامت است. پس تا می توانیم از این جواهر ها برداریم وگرنه حسرت تمام وجودمان را می سوزاند.

والحمد لله ربّ العالمین

حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی

مورخ 1 خردادماه 1393

دریافت فایل صوتی با حجم 15 مگابایت


بازنشر این مطلب در سایت فرهنگ نیوز ، رجانیوز ، عمارنامه

در این زمینه بخوانید:

- معرفی جلسات سیر و سلوک قرآنی

- سیر و سلوک قرآنی | راهکار عدم فراموشی خدا

- سیر و سلوک قرآنی | راز منجر نشدن علم ها به عمل

- سیر و سلوک قرآنی | رسول الله، آیینه تمام نمای خدا

- سیر و سلوک قرآنی | رچب، شعبان و رمضان؛ قرقگاه های خداوند