کارگاه طراحی سرنوشت :: گفتمان برتر

گفتمان برتر

دغدغه نوشت های یک طلبه ی تمدن گرا

گفتمان برتر

دغدغه نوشت های یک طلبه ی تمدن گرا

گفتمان برتر

امروز ما در یک چالش عظیم قرار داریم با مراکز قدرتى که فکر آنها این است که اگر این نظام کارآمدى خود را به‌طور کامل اثبات کند، عرصه براى آنها تنگ خواهد شد؛ کمااین‌که همین الان هم آنهامى‌بینند در مقابل نظام جمهورى اسلامى کم‌کارى کرده‌اند که نظام ما توانسته به پیشرفتهایى که دوستان اشاره کردند، نایل آید.گفتمان عدالت، یک گفتمان اساسى است و همه چیز ماست. منهاى آن،جمهورى اسلامى هیچ حرفى براى گفتن نخواهد داشت؛ باید آن را داشته باشیم.
در دهه‌ی چهارم انقلاب، گفتمان اصلیِ، پیشرفت و عدالت است؛ پیشرفت در همه‌ی ابعاد علمی و اقتصادی و اخلاقی و فرهنگی، و عدالت همه‌جانبه در توزیع فرصتها و امکانات مادی و معنوی.گفتمان یعنى یک مفهوم و یک معرفت همه‌گیر بشود در برهه‌اى از زمان در یک جامعه. آنوقت، این میشودگفتمان جامعه.این گفتمان را باید همه‌گیر کنید؛ به‌گونه‌یى که هر جریانى، هر شخصى، هر حزبى و هر جناحى سر کار بیاید، خودش را ناگزیر ببیند که تسلیم این گفتمان شود؛ یعنى براى عدالت تلاش کند و مجبور شود پرچم عدالت را بر دست بگیرد؛ این را شما باید نگه دارید و حفظ کنید.لازمه‌ی تحقق الگوی اسلامی–ایرانی پیشرفت و رسوخ آن در میان نخبگان، گفتمان‌سازی آن در جامعه است. این گفتمان سازى براى چیست؟ براى این است که اندیشه‌ى دینى، معرفت دینى در مخاطبان، در مردم، رشد پیدا کند. اندیشه‌ى دینى که رشد پیدا کرد، وقتى همراه با احساس مسئولیت باشد و تعهد باشد، عمل به وجود مى‌آورد و همان چیزى میشود که پیغمبران دنبال آن بودند. فرهنگ صحیح، معرفت صحیح...
(آیت الله العظمی امام خامنه ای روحی له الفداء)
***
صفحه اختصاصی سایت گفتمان برتر در نرم افزار تلگرام
https://telegram.me/goftemanbartar
شناسه کاربری صفحه:
@goftemanbartar
شناسه کاربری مدیرسایت:
@gofteman

پیوندهای روزانه

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کارگاه طراحی سرنوشت» ثبت شده است

کارگاه طراحی سرنوشت | آمادگی ماه رمضان

چهارشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۳۶ ب.ظ

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام و المسلمین نخاولی در کارگاه طراحی سرنوشت مورخ 4 تیرماه 1393

خداوند یک فرصت استثنایی در شبهای قدر ماه مبارک رمضان قرار داده که هر چه شما می خواهید از او درخواست کنید .این در خواست ها را باید با قلم راستین نوشت . قلم راستین یعنی صادقانه .

یکی از دلایلی که دعاهای ما مستجاب نمی شود اینست که دعاهای ما راستین و صادقانه نیست .

لسان قال لسان کاذب است . مثلا می گوید من که از خدا چیز مادی نخواستم ، من از خدا معنویت و ایمان خواستم پس چرا خدا حاجتم را نمی دهد در حالیکه خدا آن چیزی را که ما واقعا می خواهیم به ما می دهد .

لسان حال لسان صادق است .وقتی بچه گریه می کند یعنی من گرسنه هستم و ما زود پاسخش را می دهیم یا یک گیاه وقتی پژمرده می شود می گوید آب می خواهم،  گیاهی هم که پژمرده نشده نمی گوید آب می خواهم، ما هم به او آب نمی دهیم .

خداوند جواد مطلق است و به هر کسی که از او چیزی بخواهد می دهد. اگر ما به زبان حال از خداوند کفر هم طلب کنیم خدا به ما می دهد ، فسق طلب کنیم فسق می دهد. « وَآتَاکُم مِّن کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ »

محال است  خواستی در ما باشد و از آن طرف اعطایی نباشد .

ما3 تا  زبان داریم :                                                         

1-      زبان حال = صادق ترین

2-      زبان استعداد

3-      زبان قال = کاذب ترین

 شاهد روشنش که ما صادق نخواستیم ، حالِ خودمان است .من اگر صادقانه ایمان می خواهم باید چه کار کنم ؟ باید زمینه هایش را فراهم بکنم . مثلا من شما را دعوت می کنم و می گویم حتما بیایید اما غذا درُست نمی کنم .حالات ، حرف ها و کارهای ما و وضعیت کنونی ما خودش بهترین شاهد است که آنچه به زبان می گوییم خواسته واقعی ما نیست .

ما باید در شب قدر خواسته ای واقعی داشته باشیم که اجابت شود .

مثال : چه کسی دوست ندارد سالم باشد ؟

        چه کسی پفک و نوشابه می خورد ؟

اگر می خورید یعنی خواسته تان صادق نیست .خواسته های ایمانی هم همینطور است .

اولین مقدمه ورود در ماه مبارک رمضان، صدق در خواسته ها است .آدم باید خودش را دوباره بازخانی کند . آیا آن چیزهایی که الآن برای من مهم است واقعا مهم است .اگر دید صدق نیست سعی کند آن را در خودش ایجاد کند . با :

1-      تشرف به حضور پیامبر ( ص) = ولواأنهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوک

2-       استغفار = فااستغفروا لهم===» لوجدواالله توابا رحیما

3-       توسل = واستغفر لهم الرسول

نداشتن صدق خودش بزرگترین گناه است .صدق فراتر از راستگویی است .

مثال :منافقین نزد پیامبر آمدند و گفتند : «إذاجاءک المنافقون قالوا نشهد إنک لرسول الله» این جمله شان جمله و حرف صادقی است ولی خداوند می فرماید که خودشان کاذب هستند .

گاهی ما در لاإله الا الله گفتن کاذب هستیم .کذب فراتر از دروغگویی است .

در قیامت این صدق است که به درد انسان می خورد .« هذا یوم ینفع الصادقین صدقهم »

نتیجه عدم صدق، گناه کردن است. اگر ما صادقانه بدانیم که هر کاری که می کنیم خدا می بیند آیا باز هم گناه می کنیم؟ یا فرض کنید اگر امام زمان(ع) نشسته باشند در حضورشان به دوست یا فامیل مان حرف زشت می زنیم ؟

باید ضریب راستی را در عقایدمان بسنجیم .

الآن هیچ فرقی برای ما با کسانی که دیوار به دیوار خانه حضرت زهرا (س) بودن، ندارد. زیرا برای ائمه (ع) زمان و مکان حجاب نیست و همان احاطه ای که در زمان خودشان داشتند الآن هم دارند .علم، مهربانی و قدرت پیامبر (ص) در همین زمان ما هم جاری است و هیچ فرقی ندارد. ما باید تصورمان را در مورد پیامبر (ص) درُست کنیم. چون این آیه فقط برای دوران پیامبر نازل نشده که با مرگ پیامبرهم منسوخ شود .این آیه همین الان هم با ما حرف می زند که اگر کسی به خودش ظلم کرده می تواند نزد پیامبر برود . پیامبر (ص ) یک جسد نبودند که در یک سالی به دنیا آمده باشند و در یک سالی هم از دنیا رفته باشند .آدم وعالَم از مجرای رسول خدا (ص ) خلق شده اند.یعنی چه در ادوار گذشته که موجودانی بودند و چه در آینده و بعد از دوران کنونی موجوداتی خلق شوند ، باز هم پیامبر (ص) واسطه فیض خواهند بود .یک دریای بی کران تصور کنید . این دریا یک سطح نامحدود دارد که بی نهایت موج های محدود شکل می گیرد . این موج ها هر کدام از ما انسان ها و زمین و آسمان و... هستیم سطح دریا وجه خداست که وجه خدا حقیقت محمدیه است .یک دسته از این امواج هم همین دوره انسانی است که ما در آن قرار داریم .لذا خداوند در این آیه می فرمایند اول نزد پیامبر بروید و بعد من .(واین همان جوابی است که باید به وهابی ها داد که همان حرف شیطان را می زنند که می گفت من به همه سجده می کنم جز آدم .) واگر رسول اکرم برایشان طلب بخشش کرد  بعد می فرماید «لوجدواالله توابا رحیما»  اگر کسی در درون خودش توبه واقعی کند تواب بودن  و رحیم بودن خدا را می یابد.

اثر توبه صحیح اینست که در درون انسان یک نورانیتی ایجاد می شود .چون یک حالِ اعتدالی به فرد دست می دهد .

اینها کارهایی است که قبل از ورود به ماه رمضان باید انجام دهیم. و طهارت شرط ورود به این ماه است .

در کتاب المراقبات میرزا جواد آقا ملکی تبریزی مراقبت های این ماه آمده است .

در این کتاب اعمال آخرین جمعه ماه شعبان آمده است که از عبدالسلام بن هروی در کتاب عیون نقل شده است :در آخرین جمعه ماه شعبان به خدمت امام رضا (ع) رسیدم . امام فرمود : اباصلت !بیشترین روزهای شعبان گذشت و این آخرین جمعه است ، با دعا و استغفار ، قرائت زیاد قرآن و توبه کردن از گناهان ، کوتاهی خود را نسبت به روزهای گذشته جبران کن تا با شروع ماه رمضان اخلاص در وجودت جوانه زده باشئ.تمام امانت ها را ادا کن ، هر نوع کینه ای را نسبت به مومن از دلت پاک کن و مرتکب گناه مشو .

(کلید ورود به بهشت از بین بردن کینه هاست . اگر کسی حرف زشتی زده یا بی احترامی ای کرده ویا ... انسان عادی و منصف عین همان جواب را به او می دهد اما انسانی که می خواهد حرکت و رشد کند ریا، گذشت می کند و کسی که می خواهد بیشتر رشد کند علاوه بر گذشت در درونش هم هیچ کینه ای ندارد .و در نهایت خودش سود می برد چون آسایش و راحتی را برای خودش فراهم کرده .لذا ما اگر بخواهیم زندگی دنیایی خوبی هم داشته باشیم باید به دستورات خدا عمل کنیم .

تغییرات رفتاری مثل مثلا چادری شدن برای خانم ها خیلی ساده است اما تغییرات درونی خیلی سخت است . چون اینها جزء خلقیات ماست که نیاز به تمرکز و تمرین دارد .

خیلی از مشکلات ما از ظاهر بینی ما ناشی می شود .فرض کنید سرِ سفره نشسته اید و سالادهای مختلف و مقوی هم در سفره است . ما از این سالاد می خوریم چون نفعش به بدن خودمان می رسد اما اگر کسی غذاهای جلوی ما را بردارد و بخورد موضع می گیریم چون نفعش را او برده. حالا در مورد نماز خواندن هم همینطور است .نماز و دعا و ذکری که می گوییم به حساب خودمان واریز می شود اما چون محسوس نیست از سر و ته نمازمان می زنیم . اینها تمرین های ذهنی می خواهد .)

تقوا پیشه کن و در همه حال چه در پنهان و چه آشکار به او توکل کن .و در ادامه این ماه این دعا را زیاد تکرار کن « اللهم ان لم تکن غفرت لنا فی ما مضی من شعبان فاغفرلنا فی ما بقی منه »

فرصت های طلایی ای در زندگی ما برای ارتقاء فکر ، نیات و حالاتمان وجود دارد .

برخی می پرسند چطور می توانیم میزبان امام زمان باشیم .این دغدغه متعالی داشتن خیلی خوب است و ناشی از روح متعالی است ، با همین مراقبتها حاصل می شود . نفس تان را ارتقاء دهید و خداوند این زمینه ارتقاء را فراهم کرده .خداوند در بحث روزه می فرماید که روزه بر شما واجب شده همان گونه که بر پیشینیان واجب شده تا مطهر شوید. در روایات ودر تاریخ آمده که آنان مثل ما روزه نداشتند و منظور خداوند انبیاء امم سابق است . این یعنی خداوند برای ما خیلی حساب باز کرده و به ما ارزش داده . در امتهای قبل این قابلیت را ندیده که از آنان روزه بخواهد و لذا ما باید در سطح انبیاء حرکت کنیم . حداقل در این ماه تمرین کنیم .بیشترین و مهمترین عمل در این ماه خواندن قرآن است .و دو چیز در این ماه خیلی رشد می دهد : قرآن خواندن و دعا کردن

والحمدلله رب العالمین

حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام نخاولی در کارگاه طراحی سرنوشت

مورخ 4 تیرماه 1393

دریافت فایل صوتی با حجم 14 مگابایت


کارگاه طراحی سرنوشت | جلسه ی بیست و یکم

پنجشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۳، ۰۴:۰۸ ب.ظ

کارگاه طراحی سرنوشت | جلسه ی نوزدهم

پنجشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۴۳ ب.ظ

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام و المسلمین نخاولی در کارگاه طراحی سرنوشت مورخ 10 اردیبهشت 1393

تفاوت شما با شیطان در چیست؟

شیطان که بد شد، گفت من تنها بد نمی‌شوم بقیه را هم با خودم پایین می‌کشم. «قالَ فَبِعِزَّتِکَ‏ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ»؛[1] هیچ‌کس را نمی‌گذارم از زیر دستم بیرون برود.

ولی شما که خوب شُدید، چند بار قسم خوردید هیچ‌کس را [حداقل از اطرافیانم] نمی‌گذارم بد بشود؟ شما که خوب هستید، [آیا] همه را خوب کردید؟

حق نیاز به هیچ‌یک از ما ندارد. حقیقت، حقیقت است و حق، حق است. اگر ما در جریان به‌سمت حق حرکت کردیم و حرکت دادیم بهره‌مان از حقیقت بیشتر می‌شود و الّا نه.   

مثال: ما بر پیامبر صلوات می‌فرستیم. این صلوات ما پیامبر را بالا می‌برد؟ اگر صلوات نفرستیم، پایین می‌آیند؟ مثل اینکه بگوییم خورشید صبح طلوع می‌کند و شب هم غروب می‌کند، بعد بگوییم خدایا، خورشید فردا غروب نکند. این تأثیری ندارد چون خورشید کار خودش را انجام می‌دهد.

آیا این صلوات ما تأثیری در مقام پیامبر دارد که اگر نفرستیم مقام ایشان بالا نمی‌رود؟

فرض کنید همۀ مسلمانان کافر شوند، آن وقت دیگر هیچ‌کس «و ارفع درجته» نمی‌گوید؛ آیا پیامبر متوقف می‌شود؟ رشد ایشان متوقف بر ماست؟

آیا این کار ما در نفس پیامبر تأثیرگذار است یا نه؟ محال است که تأثیرگذار باشد؛ چون مادون نمی‌تواند واسطۀ ارتقاء مافوق خودش بشود.

این از سؤالاتی است که درک خودِ سؤال نیاز به تصور صحیحی از آن دارد. چون در ذهن ما واسطه‌های دنیایی ایجاد می‌شود، مثل اینه من به  شما بگویم برو پیش استاد و از ا بخواه که نمرۀ مرا که 10 شده، 12 بدهد که نیفتم؛ اصلاً واسطه اینجا به‌معنای دیگری است.

این سؤال برای این مطرح شد که بگوییم ما نباید از تک‌تک حرف‌ها، کارها و سایر موارد به‌راحتی رد شویم. باید رویش دقت کنیم. تفاوت افراد عمیق با افراد سطحی در این است که از کنار حوادث و گزاره‌ها و علوم همین‌طوری رَد می‌شوند. از کنار حوادث [عبور می‌کنند و] فقط در حافظه‌شان می‌سپارند و می‌بینند؛ از کنار علوم هم [عبور می‌کنند و] فقط الفاظ را حفظ می‌کنند؛ اما از واقعیت آن که چیست بازمی‌ماند. به همین دلیل این‌ها بهترین سوژه برای شیطان هستند. بر روی حفره‌های ذهنی ضربه می‌زند؛ این دقیقاً یعنی شبهه.

حق مستقل از افراد است؛ اما اگر کسی در راه حق حرکت کرد و حرکت داد، به میزان آن کاری که کرده، خودش ارتقاء پیدا می‌کند و خودش به حقیقت واصل می‌شود.

فرض کنید من توی سرِ یک نفر می‌زنم، دستِ من فقط منقبض و منبسط شد و سرِ طرف مقابل هم درد گرفت؛ آیا اتفاق خاص دیگری هم افتاد؟ اما یک وقت هم دزدی را می‌بینم و به سرِ او می‌زنم؛ در اینجا هم دستم منقبض و منبسط شد. اما چرا یکی خوب بود و دیگری بد بود؟ به‌دلیل نیت‌ها و کارها و حسن فعل.

در یک جا قطع کردن دست، جنایت محسوب می‌شود و در جای دیگر عدالت است. پس منقبض و منبسط شدن دستِ من به حساب نفسِ من نوشته می‌شود. چون دستِ من از خودش اراده‌ای ندارد و این‌ها فقط اعضا و جوارح من هستند و همه جنود و شهود حق هستند. لذا می‌بینیم در قیامت، علیه ما شهادت می‌دهند.

شهادت فرعِ بر چیست؟

1. صحنه را ببیند؛

2. فرق جرم و جنایت و خوبی را بفهمد؛

3. از جرم و جنایت و خوبی و عدالت خوش‌حال یا ناراحت می‌شود.

پس این ظهور نفس من است. نفس من در شقاوت می‌خواست یک نفر را اذیت کند و بر سرِ یک نفر زد.همۀ کارهایی که ما انجام می‌دهیم تجلیات فعل پیامبر است؛ گویی نماز ما دو تا نماز است، دوتا عمل است. مثل اینکه می‌توانیم بگوییم دستم نوشت؛ قلم نوشت یا اینکه من نوشتم. می‌توانیم بگوییم ما نماز خواندیم و می‌توانیم بگوییم پیامبر نماز خواند. صحنۀ خلایقی که مسلمان شدند، الی الأبد تجلیات فعلِ خودِ پیامبر است؛ و الاّ محال است مادون، واسطۀ مافوق خودش بشود. آن درواقع آثار ماتأخر فعلِ خودِ پیامبر است. هر کس هر کاری کرد، خودش را به حقیقت نزدیک کرده و نفس خودش را توسعه داده است.
به میزانی که ما در انسانیت قوی می‌شویم، انسان‌های دیگر تکالیف ما می‌شوند.

سؤال:
اگر خدا و ائمه این‌قدر مهربان هستند و برای بخشش دنبال بهانه هستند، پس چرا رفتار ائمه با دوستان نزدیکشان سخت‌گیرانه بود؟ و ما با این‌همه گناهان ریز و دُرُشت چطور دلگرم باشیم که با توبه و انجام کار نیک، آنان با ما دوستانه برخورد خواهند کرد؟ باتوجه‌به اینکه ما به برخی از گناهان مبتلا هستیم که خود نیز بی‌خبریم.
فرض کنید من بچه کلاس اول هستم؛ وقتی به من می‌گویید «آ» بنویس، من آن را نامرتب می‌نویسم و بااین‌حال شما به من می‌گویید: «آفرین». حالا فرض کنید که من کنکور دارم و شما هم انتظار داشتید که من پزشکی قبول شوم؛ اما من زیست قبول شدم، شما به من می‌گویید که چرا زیست قبول شدم؟

سخت‌گیری به
معنای این نیست که امام از او بدش می‌آمده؛ هر کسی انتظار متناسب از خودش را دارد. به همین دلیل انسان حکیم برخورد متناسب با خودش را می‌کند.
خیلی اوقات افرادی که در سطوح نازل هستند، نیاز به مراقبت دارند، در فضای روح و نفس هم همین‌طور است. اینکه می‌بینیم فردی از شام خدمت حضرت آمد و به ایشان فحش داد؛ اما حضرت می‌فرمایند تو از شهر غریبی آمدی، منم از شام آمدم؛ چون شامی‌ها با ما رابطۀ خوبی ندارند؛ لذا تو هم از ما خوشَت نمی‌آید. اگر گرسنه‌ای بیا به خانۀ من تا به تو غذا دهم. این یک نوع برخورد است و حالا اگر مالک اشتر بیاید و به حضرت فحش بدهد، با او دیگر این برخورد را نمی‌کنند.

بنابراین اگر با کسی هم سخت‌گیری می‌کنند، به این دلیل است که او در همین سطح، رشد می‌کند.

یا مثلاً من امروز وارد باشگاه کشتی شدم؛ در همان مرحلۀ اول که یک فرد بسیار قوی را با من به تمرین نمی‌فرستند تا اینکه من به‌راحتی شکست بخورم. بلکه ابتدا تمرینات بدن‌سازی می‌دهند و بعد کمی ‌فنون را آموزش می‌دهند و در اینجا فردی هم‌سطح خودم را برای تمرین می‌فرستند. اگر المپیکی شدم، یک فرد قدرتمند را برای تمرین با من می‌فرستند و اگر در این سطحی که من هستم، این فرد قدرتمند را با من نفرستند، درواقع به من ظلم کرده‌اند؛ چون من هیچ‌گاه قوی نخواهم شد.

پس سخت‌گیری نداریم؛ بلکه متناسب‌گیری داریم.

هیچ‌گاه امتحان فوقِ توان افراد گرفته نمی‌شود. اگر ما احساس می‌کنیم امتحان فوق حدّ ما بود، به خاطر این است که ما طاقت و توان خودمان را فعال نکردیم.

خدا در قرآن می‌فرماید: «لا یُکَلِّفُ‏ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»، «رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسینا أَوْ أَخْطَأْنا»، «رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ»؛[2] «وسع» با «طاقة» متفاوت است؛ طاقة یعنی کاری که تمام توان انسان را بگیرد؛ اما اگر بگویند صندلی 30 کیلویی را بلند کن [و] من به‌راحتی بلند می‌کنم؛ به این وسع می‌گویند چون به‌راحتی انجام می‌دهم. به همین دلیل ما در روزه، سه حالت داریم:

1. موسع: کسی‌که می‌تواند روزه بگیرد و مشکلی هم ندارد و این روزه بر او واجب است؛

2. کسی‌که اگر روزه بگیرد، برایش ضرر دارد؛ یعنی فوق حدّ طاقتش است. بر این فرد روزه حرام است.   

3. مطیق: در اینجا پیرزن و پیرمرد‌هایی را شامل می‌شود که روزه در تابستان است و تمام توان آنان گرفته می‌شود؛ لذا روزه بر آنان مخیر است که بگیرند یا فدیه دهند.           

خداوند می‌گوید تکالیفِ من در حدّ طاقت شما هم نیست؛ بلکه در حدّ وسع شماست؛ چون می‌توانست بگوید 3 ماه یا 6 ماه در سال روزه بگیرید یا ماه در میان؛ و به‌جای 17 رکعت می‌گفت 100 رکعت نماز بخوانید.

جایی که خداوند می‌فرماید: «رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسینا أَوْ أَخْطَأْنا»؛ در اینجا بحث مجازات است و خدا در همان ابتدا کسی را به مشقت نمی‌اندازد. اما اگر مریض شدیم، درمان می‌کنند؛ درمان، حدّ کارش یک مقداری بیشتر است.

نسیان اصلاً عقوبت ندارد؛ چون من یادم نبوده و عقوبت فرعِ بر علم و عمد است.

در اینجا نسیان و خطایی است که ناشی از عمل آگاهانه است؛ لذا مؤاخذه دارد. مثلاً شما برای نماز صبح، خواب می‌مانید. می‌دانید اگر شام زیاد و دیرهنگام بخورید و بعد هم چند ساعت پشت کامپیوتر بنشینید؛ برای نماز خواب می‌مانید. اما [این کارها را] انجام دادید و صبح خواب ماندید، خودِ خواب ماندن گناه ندارد؛ چون دستِ خودش نیست؛ اما مقدماتی که باعث نسیان و خطا می‌شود، برای من گناه محسوب می‌شود.

مثلاً حضرت یونس 40-50 سال در میان قومش رفته و تا آخرین درجه هم تلاش کرده [است]، بعد نشانه‌های عذاب آمده، وقتی نشانه‌های عذاب آمد باید شهر را ترک کند و او هم شهر را ترک کرده [است]. حالا کار بدی انجام داده که به او بگویند داخل شکم ماهی شو؟ این‌ها حساب و کتاب‌های خاص خودش را دارد. به عبارت دیگر هر مرتبه از وجود اقتضا خاصی از بندگی دارد و هر اقتضاء بندگی، لوازم عبودیتی خاص خودش دارد؛ مراعات هر کدام از آن لوازم بندگی در همان سطح می‌شود و عدم مراعات آن سطح، ذنب آن سطح می‌شود.

مثلاً فرض کنید پدری به فرزند کوچکش پول می‌دهد و می‌گوید با آن چیزهای بی‌خود نخری. او هم با آن برای خودش و دوستش بستنی می‌گیرد و می‌خورد. پدر وقتی می‌بیند می‌گوید آفرین خوب چیزی گرفتی. همین کودک دبیرستانی می‌شود و با دوستش در خیابان بستنی می‌خورد؛ اما دیگر کسی تشویقشان نمی‌کند و ممکن است مذمت هم نکنند. حالا فرض کنید دو تا دانشجو این کار را بکنند، ممکن است بگویند جالب نیست؛ اما اگر دو تا طلبه در خیابان بستنی در دست بگیرند و بخورند، آنان را سرزنش می‌کنند. حالا اگر دو تا مرجع تقلید این کار را بکنند چه می شود؟! کار کار واحدی بود؛ اما برای یکی آفرین داشت و برای یکی مذمت شدید داشت.

هر مرتبه از سطوح ارتقایی بندگی، اقتضائات و لوازم خاص خودش را دارد که مراعات آن اقتضائات، بندگی در آن سطح می‌شود و عدم مراعات آن، گناه در آن سطح می‌شود و عقوبت هر سطح با سطح دیگر متفاوت است. استغفار هم در همان سطح خودش معنا پیدا می‌کند. مغفرتش هم در همان سطح معنا پیدا می‌کند.

و الحمد لله رب العالمین



[1]. ص، 82.

[2]. بقره، 286.

حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام نخاولی در کارگاه طراحی سرنوشت

مورخ 10 اردیبهشت 1393

دریافت فایل صوتی با حجم 10 مگابایت

طراحی سرنوشت | جلسه ی هجدهم

پنجشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۷:۳۰ ب.ظ

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام و المسلمین نخاولی در کارگاه طراحی سرنوشت مورخ 3 اردیبهشت 1393
گاهی اوقات انسان از این جهت غافل می شود که درهمان فضای فکری ای که دارد، الگوهایش چه کسانی هستند؟

اسامی مردان و زنان بزرگ تاریخ درهمه مکاتب و ادیان مختلف را درآورید وزندگینامه مختصری از آنان را بدست آورید، بعد اینها را ابتدا با هم و سپس با کسانی که در مکتب شما برتری دارند مقایسه کنید.

خیلی وقت ها ما مثل ماهی ای هستیم که در آب است و دنبال آب می گرد.

وقتی که از آب بیرونش می آورند بعد می فهمد که مایه حیات که می گفتند این بود که من الآن دارم از فراقش می میرم.

ببینید آب تان کجاست؟

یکی از کارهای خیلی خوب، مقایسه بزرگان تاریخ ساز با هم است. مقایسه رفتارها، خلقیات، حالات و افکارشان.

 قرآن و اسلام فرا مسلمانی است، یعنی قرآن برای زندگی در فضای بی دینی هم دستوراتی که می دهد خیلی به دَرد می خورد.

« ان الله یأمرکم ان تعدوا الامانات إلی أهلها » یعنی هر امانتی، هر چه باشد و برای هر که باشد به اهلش بپردازید. حالا انسان فکر می کند آن امانت پول، ظرف، ماشین و... است، اما این نازل ترین مراتب امانت است، امانت یعنی شیء ای که من باید حفظش کنم.

من می خواهم رئیس شوم، استخدام شوم، این هم یک امانت است، اماکسی بهتر از من هم هست، باید این امانت و مسئولیت را به او بسپارم.

یا مثلا کسی حرفی به من زده، این یعنی من را امین دانسته که حرفهایش را پیش هر کسی نمی زند و به من زده. این حرف یک امانت است.

چقدر زندگی ها ویران شده است به خاطر امانت دار نبودن ما.

وقتی دقت می کنیم می بینیم اکثرا امانت دار نیستیم. امانت این نیست که مثلا یک چیزی را نزد ما 24 ساعت بگذارند و بعد بگویند فردا می آییم و می گییرم.

اکنون باید ببینیم بالاترین امانتی که خدا به ما داده چیست؟ بالاترین امانت الهی، نفس ماست. با چشم مان چه کار می کنیم؟! با گوش مان چه کار می­کنیم؟! با زبان مان چه؟! همان طور که پاک به ما سپرده شده نگهش داشته ایم؟! ارتقاء پیش کش! همانطور که پاک و خالص داده شده حفظ شان کردیم؟! اگر به یک جایگاهی برسیم با قبلش یکسان هستیم؟ (این هم امانت است)

وقتی امیرالمومنین علیه السلام حاکم بودند تمام دو اَبر قدرت آن زمان زیر دست ایشان بود. در چنین فضایی حضرت فرمودند که حکومت برای من مثل آب بینی بُز است.

نسبت به این بزرگان که امانتی برای ما بودند که خدا به ما داد (رهبران بزرگ دینی مان) چه کردیم؟ آیا حفظشان کردیم؟! یا اینکه ضایعشان کردیم. وقتی انسان فکر می کند می­بیند چقدر امانت داری سخت است!

همین امانت های سطحی و ظاهری، تا برسد به امانت نفس، جان و گوش و چشم و. .. تا امانت پُست و مقام، کار و حرف های مردم، تا امانت رهبران بزرگ. چقدر این امانت ها را حفظ شان کردیم؟

ذهن شما خیلی کالای گرانبهایی است. از چه چیزی پُرَش کرده اید؟

فرض کنید یک سی دی یا نواری باشد که قابل پاک کردن هم نباشدو دیگر نتوانیم بر روی آن چیزی ضبط کنیم. کدام عاقلی است که بر روی این یک عدد سی دی که قابل رایت مجدد هم نیست، صدای گربه ضبط کند؟! به حلال، واجب و حلال هم کاری نداریم. اصلا فرض کنیم همه چیز حلال باشد، این سی دی و نوار دست ما امانت است.

همینطور است امانت هایی که از رهبران بزرگ و اولیای خدا، یعنی از رسول اکرم(ص)، از حضرت امیرعلیه السلام و حضرت زهرا(س)، اصلا از حضرت آدم تاکنون، خداوند به عالم بشریت به بطور رایگان داده بدون اینکه در قبال آن چیزی بگیرد.

حالا انسان می فهمد که وقتی قرآن می فرماید:

« إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» (الاحزاب/72)

چقدر امانتداری سخت است که اینها حمل نکردند.

البته اینها که گفته شد مصادیق اولیه اش بود. اصل امانت مقام ولایت است.

این بحث امانتداری برای این مطرح شد که وقتی خداوند می فرماید امانت را به اهلش بسپارید، متوجه باشیم که یکی از این امانت ها هم توجه به رهبرانی است که به عنوان امانت داده شده که حفظ آنها به:

1-      باور آنها

2-      تبعیت از آنها است

برای فهم جایگاه حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها چندین راه وجود دارد که یکی از آنها اینست که ببینیم زنان بزرگ تاریخ چه کسانی بودند؟ مثلا هلن کلر و آن خانمی که به کره ماه رفت و... بعد ببینیم ویژگی های شخصی، خلقیات و رفتارهایشان چگونه بوده است. آن فردی که کتاب «امام علیعلیه السلام صدای عدالت انسانی» را نوشته یک مسیحی بود به نام جرج جرداق، در یکی از نوشته هایش می گوید: «اگر ما یک فرد و نمونه ای همانند علیعلیه السلام می داشتیم عالم پر شده بود(عالم را از این شخصیت پر کرده بودیم) و او را به همه جهانیان نشان می دادیم.» اما شیعیان یا مسلمانان بااین وجود، شخصیتش را خودشان دفن کردند(دفن تعبیر بنده است)

بی دلیل نیست که همه عالم، از مسلمان و غیر مسلمان، شیعه و غیرشیعه، دیندار و غیر دیندار درباره این شخصیت ها قلم فرسایی کردند. چون اینقدر تفاوتشان زیاد است که قابل کتمان نیست.

مثال: فرض کنید شما یک تیم فوتبال یا بسکتبال در دانشکده تان دارید، بعد با بچه های دانشکده دیگر مسابقه می دهید و مثلا 30 به 22 می بازید. معمولا وقتی افراد می بازند می گویند آنها یک نفر اضافی داشتند که داور باشد و به نفع شان گرفت و فلان... حالا اگر تیم بسکتبال دانشکده شما مثلا با یکی از تیمهایNBA مثل شیکاگو مسابقه بدهد و مثلا 120 به 11 ببازد، آنگاه دیگر جایی می ماند که بگویید داور کمکش کرد؟! آیا این برتری قابل کتمان است؟

همه مردم به فضل و برتری امام علی علیه السلام گواهی دادند حتی دشمنانش و اتفاقا فضیلت یعنی این. یعنی اینقدر درخشندگی دارد که نتوان کتمانش کرد و دوست و دشمن اقرار می کنند.

حالا با این دید ببینید شما چه رهبرانی دارید؟ زنان برجسته را لیست کنید. کنارش حضرت زهرا (س) را قرار دهید. تازه این ظاهر حضرت زهرا (س) است. باطن ایشان به راحتی قابل نمود نیست که به دست برسد. همان سطح ظاهری را مقایسه کنید کافیست. در موقعیت های مقایسه ای چیزهای خوبی بدست می آید.

مثلا سیستم عبادی دین های مختلف را ببینید چگونه است؟ مثلا حج اسلام را، بگذارید در کنارش عبادات جمعی دیگران را، یا نماز را.ببینید هر مکتبی چه افرادی را برای الگو معرفی کرده (از دیدگاه خودشان) شخصیتهایی که خودشان معرفی کردند آن هم با بیوگرافی ای که خودشان عرضه کردند (کاملا بی غرض)

ادامه بحث چگونگی قرائت قرآن:

حالا می خواهیم قرائت قرآن بکنیم، با این دید که بعد از یک دور قرائت قرآن، محبت و عشق مان به خدا بیشتر شود.

یک بخش کلی داشت که توجه به متشبهات آیات است. (قرآن را با توجه و با معنی آن بخواند) و اینکه به تشخیص های اولیه تکیه نکنیم. دستورالعمل خواندن قرآن را بدست بیاوریم و بعد قرآن بخوانیم.

بعد از اینها که گذشت، می خواهیم با تکیه براین، طوری قرآن بخوانیم که محبت خدا در وجودمان جریان پیدا کند. نه اینکه بخوانیم و بعد بگوییم خوب الحمدلله از قرآن خدا زده شدیم و از حالا به بعد می خواهیم داستان سفید دندان و... را بخوانیم! بنابراین اگر انسان می خواهد بخواند و تأثیر مثبت بگیرد باید روشش را بداند، مثل هر کار دیگری. من می خواهم سر این نوشابه را باز کنم. چطوری باز کنم؟ دندانم را شکستم ولی سرش باز نشد. هر چیزی اگر از روشش انجام نشود، ولو اینکه خوب باشد، اثر منفی می گذارد.

ما می خواهیم محبت خدا به خودمان را کشف کنیم، تا بعد محبت ما به خدا افزایش یابد.

اولا با نگاه آماری دقیق ببینیم، (آقای رشاد خلیفه کسی بود که می خواست اعجاز ریاضی از درون قرآن بیرون بیاورد. شروع کرد به شمارش کلمه« الله »در قرآن. هر طوری دلش خواسته جور کرده تا ضریبی که فکر می کرده جور شود. مثلا «فی»را یک جا کلمه حساب کرده و یک جا نکرده. اینطوری نباشد.) آیا عذاب غلبه دارد؟عذاب، عذاب است یا رحمت؟

بعد می بینیم اگر انسان عذاب را عذاب و رحمت را رحمت ببیند، عذاب غلبه ندارد.

ثانیا انسان عذاب را دقیق تر ببیند. این عذاب چه شکلی است؟ اینطوری است که بگویند این کار را نکن آتشت می زنند ! ظاهر برخی آیات اینگونه است. «کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ» کمی که دقیق تر می شود، می بیند که اینطوری نیست. «إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا» خودشان دارند آتش می خورند. این ظاهر چیست؟ مال خوشمزه، و باطنش عذاب تلخ. این باطن الآن ظهور نمی کند و شما آن را نمی بینید، لذا خبر ندارید.

یا مثلا کسانی که پول شان را خیلی دوست داشتند، جمع کردند و به کسی ندادند، داغ شان می کنم و بر سرشان می زنم. «الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ یَوْمَ یُحْمَى عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ» بعد انسان به ذهنش می آید که چیزی را داغ کردند و به پشت و پیشانی شان بزنند و بعد دوباره تکرار شود. این ظاهر است. بعد به او می گویند بخور، نوش جان «هَـذَا مَا کَنَزْتُمْ لأَنفُسِکُمْ» این همان چیزی است که ذخیره می کردید«فَذُوقُواْ مَا کُنتُمْ تَکْنِزُونَ» آنچه را ذخیره می کردید بچشید.

سوال: فرض کنید 100 دینار دارم که کنار گذاشتم. اما الان که دیگر دیناری وجود ندارد که بخواهند به پهلو و پشت من بزنند یا مثلا ایران چک را آتش می زنند و در دهان من می گذارند؟! اینکه معنا ندارد.

ضمن اینکه فرض کنید همین دینار امروزدست من است و گنج درست می کنم. اتفاقا بچه ام مثل خودم بخیل است. فردا به او ارث می رسد و او هم آن را ذخیره می کند بعد خدا می ماند که الآن دو نفر کنز درست کردند حالا به پهلوی این بزنم یا آن؟

 صورت اولیه مسئله که انسان در ذهنش می آید، گاهی اوقات صورت غلط مسئله است. اگر به سطح ظاهر باشد خوب 6 میلیارد انسان است مگر تمام درهم و دینارها چقدر است؟ از اول فرض کنید 20 میلیون کیلو بوده و از ابتدا چند میلیارد آدم آمده اند و رفته اند ضمن اینکه اینها فقط به درد داغ کردن نمی خورد. چون ممکن است همین دینار به دست شما افتاد و انفاق کردید. این به صورت مرکب برای شما درمی آید و شما از پل صراط رد می شوید (یعنی شما روی پول می نشینید و از پل صراط رد می شوید؟!)

« یَوْمَ یُحْمَى عَلَیْهَا » روزی که اینها داغ کرده می شوند. فاعلش کیست؟ مجهول

آلت داغ زدن مثلا پول ها است وابزار داغ کردن شان، جهنم است. چه کسی داغ می خورد؟ همین فرد

چه کسی داغ می زند؟ نکته دارد که چرا مجهول آمده.

بحث این است که من چه چیزی دوست داشتم؟ پول.

 این دوستی دوستی صادق بود یا کاذب. یعنی آن واقعا شایسته دوستی بود یا نه که من خودم را خرجش می کنم. پس دوستی اش می شود کاذب در دل هر کذبی، صدقی است. نمی شود هم دوستی اش کاذب باشد و هم دشمنی اش کاذب باشد. اگر دوستی اش باطل باشد، دشمنی اش حق می شود.

آن روزی که روز ظهور حقایق و صدق ها است، این حقیقت و صدق آنجا روشن می شود.

پس باید ببینیم آن عذاب از چه سنخی است. مثلا پدری به بچه اش می گوید دست به موبایل من نزنی گوشت را می برم، پوستت را می کنم.

پدر شماره دو: عزیزم به این بخاری دست نزنی آتش می گیری یک وقت می گوید آتشت می دهم یه وقت می گوید با کبریت بازی نکنی آتش می گیری.

شما فکر می کنید خدا از کدام دسته است؟ خدا که عصبانی نشده که بگوید پوست این ها را بکنیم. انسان های عوضی ای هستند تا اینکه حال شان جا بیاید !

پدرشماره دو بچه اش آتش بازی کرده و دارد می سوزد لذا با دستش دامن بچه را خاموش می کند. «وَمَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ» عزیز من داری خودت را آتش می دهی «وَیَعْفُو عَن کَثِیرٍ» خیلی از آتش ها را هم من دارم خاموش می کنم. دیگر خدا با ما چگونه رفتار کند؟!

اگر یک خوبی انجام دهیم 10 برابر می کند یا 100 برابر و گاهی 700 برابر و گاهی 1400 برابر و گاهی هم بی نهایت. یکی حداقلش به 10 تا. از آنطرف اگر یک گناه انجام دهیم ابتدائش نمی نویسد. اگر نماز بخواند پاک می شود. تب بکند همینطور و. .. «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئات» اگر استغفار هم نکرد بعد از 7 ساعت می نویسد. تازه با مداد می نویسد که قابل پاک شدن باشد. اگر نیت کنیم که می خواهم آدم خوبی شوم برایش می نویسد اما اگر نیت کار شر بکنیم نمی نویسد. اگر مریض شویم یا تب کنیم پاک می کند. دائم خداوند دارد این کار را می کند.

امام سجاد علیه السلام می فرمایند: وای بر کسی که یکانش از دهگانش بیشتر باشد. چون هر گناه یکی حساب می شود و هر خیر 10 تا. یعنی در مقابل هر یک حسنه بیش از 10 خطا دارد.

مثلا یک چای می خواهد بیاورد، توی صورتم بزند، موهایم را بکشد و لگد هم بزند. اینکه کار خیر نشد.

این حرف شهید بهشتی که فرمود بهشا را به بها می دهند نه بهانه، تام نیست چون الآن چه کسی بهای بهشت را می دهد؟! هیچ کس. بهشت را دارند به بهانه می دهند. از این بهانه بیشتر!؟

پدر آدم خوبی باشد زمینه ساز است. یک روضه ای می رود و اشکی می ریزد یا شب قدری می شود به اندازه برگ درختان یا قطرات باران مورد رحمت واقع می شود حتی اگر شب قدر را هم درک نکند ولی به اندازه خودش بهره مند می شود و اینگونه نیست که اگر درک نکند بهره ای نبرد. (اگر درک کند در حد اعلا بهره مند می شود) و به اندازه انجام اعمال شب قدر هم بهره مند می شود.

لذا می بینیم آیات عذاب دارد یک شکل دیگری می شود. حالا از اول تا آخر قرآن را با این دیدگاه بخوانید. ببینید چطوری می شود؟

 عذاب ها را اینطوری ببینید که مثلا یک مادری که خیلی مهربان است دائم به بچه اش می گوید این کار را نکنی می زنمت. اگر این کار را بکنی با تو حرف نمی زنم. چرا به بچه اش اینطوری حرف می زند؟! می خواهد دلش خنک شود؟ مثلا یک بچه سر به هوا دارد. دائم باید تهدیدش کنند. گاهی یکی با گفتن «بشین» درست می شود. می بیند بچه از پنجره بالا می رود و ممکن است توی حیاط بیفتد، گوشش را میگیرد تا سر جایش بنشیند. چرا می زند؟ چون دارد خودش را می اندازد.

گاهی اوقات علت غضب، خودِ غضب است. مثلا در خیابان هستید یک بچه ای فحش زشتی می دهد، عصبانی می شود و او را می زند. اما یک وقتی داخل منزل بچه حرف زشت می زند و مادراو را می زند. تفاوتش چیست؟ در اولی عنان غضب در دست خودِ غضب بود اما در دومی عنان غضب مادر در دست رحمت اوست. (فهم صحیح آیات عذاب و فهم صحیح جایگاه خدا)

حالا مادر مهربان تر است یا خدا؟ در هر جایی هر صفت کمالی ای پیدا شود، ظهور و تجلی و ترشح صفت خداوند است. اصلا ما نمی توانیم بفهمیم رحمت خداوند به ما چقدر است؟ (خدا آدم نیست که عصبی شود.)

یکی از اولیاء خدا می گفت که برای من سوال بود این همه آیات عذاب با این همه غلظت و شدت، چرا؟

بعد که دقت کردم دیدم آن قدر نفوس مسائل مختلف، شقاوت ها و غفلت ها متراکم شده که باید اینگونه صحبت شود و تازه همین را هم می گفتند کم است. چون گوش به حرف نمی دهیم. شاهدش این است که آیات عذاب را هم ما می خوانیم اما هنوز چموشی می کنیم وای به اینکه این ها هم نبود.

حالا اینطوری ببینید که مادری به بچه اش می گوید بچه جون آدم باش. اما یک وقت می گوید ساندیس نخوری مواد نگهدارنده دارد، فلان جا نروی، با فلانی دوستی نکنی. برعکس با فلانی رفیق شو، فلان کار را انجام بده، این را بخور و... دستورات قرآن را اینگونه نگاه کنید ببینید خدا با ما چه کار کرده است.

چه کسی اینقدر دلسوز است؟! داستان های مختلف را در قرآن آورده، این بیماری، این درد، این درمان و...

این خیلی مهم است که ما چه کسی هستیم؟ نیازهایمان چیست؟ استعداد هایمان چیست؟ قوای ما چیست؟

ابعاد ما چیست؟ اگربدانیم و بفهمیم می توانیم برای خودمان برنامه ریزی کنیم.

فرض یک عقاب از اول در ذهنش آمده که من یک خروس هستم. و بین خروس ها بزرگ شده باشه. می بیند خروس ها پَر دارند و من هم که دارم آنها پَر نمیزنند و این عقاب هم هیچ وقت پَر نمی زند

شما عقابی هستید که این عالم همه اش خروس شده و اصلا فکر نمی کنیم که باید پَر بزنیم و چون فکر نمی کند توان ذهنی اش راهم ندارد انگیزه اش را هم ندارد و فعالیتش را هم نمی کند و پَرهایش هم هیچ گاه به فعلیت نمی رسد.

این کار خیلی خیلی مهم است. زندگی روزمره ما را درون خودش می بلعد مثل مرداب. حالا می خواهد این زندگی روزمره چرخیدن دور محور آسیاب برای اسب باشد یا پرواز در آسمان برای عقاب باشد یا برای ما رفتن سرِکار و زندگی و کمک به دیگران یا هر چیز دیگری باشد. آخرش می شویم اسب آبی ای که آهو را ازدهان تمساح گرفت (اسب آبی ِ خوبی می شویم) اگر کسی تمام همتش این باشد، این شده. چرا که حیوانات هم برای هم فداکاری می کنند.

ما خیلی چیزها را زود فراموش می کنیم. روزهای اولی که جلسه می آمدیم چه حالتی داشتیم؟ الآن هم همان حس را داریم؟ قرار بود هر کسی یک نفر را با خودش بیاورد «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ» با خدا عهد بستند و بر عهدشان مانده اند. (نگفتیم امانت داری چقدر مشکل است)

کجاییم؟ جا زدیم؟ جا خالی دادیم؟ چه کار می کنیم؟

یک دوستی خواب دیده بود که کربلا است. می گفتم اینکه هنر نکرده اگر امام حسین علیه السلام باشد و تیر بیای منم همین کار را می کنم بعد می گفت در خواب دیدم به من گفتند اینجا بایست تا آقا نماز بخوانند. هر تیری که می آمد جای خالی می دادم. نماز آقا تمام شد و دیدم به زمین افتاده اند.

ناخودآگاه است و انسان فراموش می کند. ماندن سخت است. کسانی که در عزم خودشان مردانه هستند بر عهدهایی که بسته اند، ثابت قدم هستند.

همسر شهید باکری می گفت وقتی ایشان مُرد گفتم الحمدلله. چون من خیلی دوستش داشتم. خدا را شکر مُرد تا کمی استراحت کند، چون همیشه چشم هایش از کم خوابی پُر از خون بود. همیشه خسته بود و کسری خواب داشت، همیشه در حال دویدن بود.

ما کجاییم؟! چه کار می کنیم؟! باید مدام تلنگر بخوریم و کمی راه بیفتیم و باز شُل شویم و باز یک تلنگر دیگر. ماشین هایی که هُلی هستند هیچ گاه حُسنی ندارند. انسان ماشین را می خواهد که او را ببرد نه اینکه چند نفر ماشین را هُل بدهند. باید عادت کنیم از درون، خودمان خودمان را هُل بدهیم نه اینکه 10 نفر مشغول هُل دادن ما باشند. (مردانه حرکت کردن در راه باورها) مشکل بعد از انقلاب همین آیه بود.

از خودتان سوال کنید که: آیا جا خالی دادید؟ یا سر جای تان هستید؟ یا محکم تر شده اید؟ تعهد ها چه شد؟چند نفر را جذب کردید؟ «به من چه گفتن» همه مشکلات را برطرف می کند !

ما تخم مرغ هایی هستیم که زیر مرغ رفتیم. اگر حرکت نکنیم به خدا قسم می گُندیم. باید اینقدر جالب حرکت کنیم که به ما بگویند تو چقدر عوض شدی؟! چیزی به سَرت خورده که اینقدر خوب شده ای؟!

بازار عطر فروشان نرفتید؟ مگر دین عطر ندارد؟ شما چه خوشبو هستید؟ کجا بودید؟

دوری و دوستی خصلت کفار است. یعنی هر چه نزدیک تر باشند بوی گَندش بیشتر است. یعنی من در ظاهر قشنگ هستم و در درونم هر چه کسی به من نزدیک تر می شود به تعفن نزدیک می شود. اتفاقا هر چه نزدیک تر، دوستی شدیدتر. کسانی که به امیرالمومنین نزدیک تر می شدند، عاشق تر می شدند.

در باطن خودتان شیشه های پُر از عطر هستید که باید پُر از عطرشوید. و این با خوابیدن و وِلش کن وحالا بگذریم و کی و کجا، یکی بیاید من را درست کند و. .. دُرُست نمی شود. تنها کسی که می تواند شما را درست کند خودتان هستید. و این زمانی حاصل می شود که گام بزنیم.

صدق و اخلاص و درستی باید و عمر دراز               تا قرین حق شود صاحب قِرانی در قَرَن

هر خسی از رنج گفتاری بدین دَرد کی رسد                 درد باید مَرد سوزباشد و مَرد باید گام زَن

والحمد لله رب العالمین

حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام نخاولی در کارگاه طراحی سرنوشت

مورخ 3 اردیبهشت 1393

دریافت فایل صوتی با حجم 12 مگابایت

طراحی سرنوشت | جلسه هفدهم

دوشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۲:۵۷ ب.ظ

طراحی سرنوشت | جلسه ی یازدهم

چهارشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۲، ۰۶:۱۴ ب.ظ

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در کارگاه طراحی سرنوشت مورخ 23 بهمن ماه 1392

ما اگر صد سال کلاس خط میر عماد قزوینی برویم خطاط نمی شویم تا تمرین خط نکنیم خطاط نمی شویم.

هدف از نوشتن موضوع برای کلاس طراحی سرنوشت اینست که :

فرض کنید دیشب شب قدر بود و امروز ،روز بعد از شب قدر می باشد .و مثلا از سحری و نماز خوابیده اید و خواب دیده اید (البته خوابی که  مثلا برایمان حجت شده ) که شما بخشیده شده اید .مثل نوزادی که تازه از مادر متولد شده حالا چه کار می کنید.اولین کاری که می کنید چیست؟ از بابت حق الناس ها و حق الله یمان و کار هایی که کردیم نگرانیم.اما الان پاک و پاکیزه از مادر به دنیا آمدیم یا مثلا تصادف کردید و 20 سال در کما بوده اید و الان به هوش آمده اید . چه کار می کنید ؟

(جوابهایتان را بنویسید و حتما نوشته های خودتان را نگه دارید چون در آینده به آنها مراجعه می کنید )

نگران کمک کردن به دیگران نباشید . این دو اثر دارد و حالت شماست که مهم است .چون همه چیز به درون شما بر می گردد نه بیرون . اگر شما حال کمک کردن به بچه های معلول را داشتید دو تا کار اتفاق می افتد :

هم نفس کمک کردن بیرونی رو نفس خودتان با ر می شود و هم نفس کمک کردن بیرونی شما به آنها می رسد .

فرض کنید که اینجا یک نفر خیلی محتاج است و دوست دارم کمکش کنم ولی ندارم و اشتیاق هم داشتم .به نظر شما خیری به او از این اشتیاق من می رسد . قطعا می رسد .در حساب و کتاب های ظاهری می گوییم همین پول اثر دارد ملی در حساب و کتاب های واقعی نفوس در هم اثر دارند . همه ما مانند ظرف هایی هستیم که در هم اثر داریم . حالا با چه مکانیزمی در هم تاثیر می گذارند و اثر ایجاد می شود مفصل است .اما تقریبا مثل تحقیقی که بر روی سلولهای آب صورت گرفت می باشد. آن طرف دنیا دعایش می کند . دعا با چه مکانیزمی تاثیر گذار است . دعا حال نفسانی شماست و چیزی غیر از این نیست .

ما باید دید خود را اصلاح کنیم به خودمان به عالم و به توانمندی های درونی مان . برویم توی خودمان ببینیم چه دنیایی داریم.

انسانی که می خواهد دقیق عمل کند در کمک کردن اولویت گذاری می کند . مثلا در 10 جا نیاز به کمک است ولی من نمی توانم به همه آنها کمک کنم و لذا اولویت بندی می کنیم. ضمن اینکه کمکهای مهمتر و موثر تر از کمکهای مالی فراوان است .مثلا گاهی خودمن شرایطی بوده که دوست داشتیم یک نفر کنارمن باشد و فقط به حرف هایمان گوش دهد .این حات روحی مان با چند میلیون تومان حل میشد؟کمکها فقط کمک مالی نیست .

مخاطب همه پدیده های هستی خود شما هستید .و هیچ کس دیگر نیست .منتها وقتی من خودم را مخاطب قرار می دهم خودم را با او مقایسه می کنم و اینکه چقدر فاصله دارم.

اما نگران این فاصله نباشید. چرا ؟ چون همه ما مثل یک کیسه آرد هستیم که می توانیم شیرینی شویم .همه شما می توانید مس تان را تبدیل به طلا کنید و البته باید توجه داشت که کسی یک روزه و یک شبه به جایی نرسیده . ولی متوانیم برسیم

اگر خودمان را با کسانی که مدتها حرکت کرده مقایسه کنیم ، خیلی عقب هستیم ولی  با :

1-      داشتن توانایی 2-  اول راه هستید و جوانید 3- لطف حق فراوان است جبران می شود .

رفتن به مراکز بازتوانی در درجه اول برای خودتان است .فکر اینکه به دیگران کمک کنید را از گوش هایتان بیرون کنید.و فقط به خودتان کمک کنید و فقط خودتان را تغییر دهید و اینکه با خودتان کار دارید. این به معنای خود خواهی نیست . چرا ؟ چون من سر چشمه ام که اگر گل آلود باشد هزار لیوان گل آلود به دیگران بدهم ، هنر کردم؟! لطف کردم؟!شما گل هستید . گل باشید ناخواسته دیگران از عطر شما استفاده می کنند. پس اول ما توان یاب هستیم. ما باید در درون خودمان توان پیدا کنیم. باید ببینیم چه رسالتی داریم ؟چه باید بکنیم ؟برای چه آمده ایم و چه وظیفه ای داریم؟تا برای آن توان پیداکنیم.

واقعیت های زندگی ما چیست؟

به تعداد مشکلات ، به تعداد مریضی ها به تعداد بیماری ها( چیزی حدود 7-8 هزار بیماری داخلی و شاید بیشتر داریم)به تعداد تمام بیماری های طحال ، کبد ، روده بزرگ و کوچک ، غدد لنفاوی و .. . ما واقعیتهای مثبت داریم و به تعداد تمام اینها ما ثروت داریم .فقط از دیدگاه مادی نگاه کنیم اگر کسی ام اس بگیرد ( فرض کنید خوب هم می شود)چقدر باید خرج کند؟چقدر باید وقت بگذارد ؟ پس به تعداد اینها شکر وجود دارد. شکر یعنی چه ؟

یعنی اینکه ببینم:

 1- چقدر نعمت دارم ؟2- نعمت ها را چطوری و کجا خرج کنم؟

وقتی تمام توان به اندازه و بجا و در موقیعت مناسب خرج شد یعنی شما شکر کرده اید.

کسی نگفته که ما باید خودمان را افراد معلول مقایسه کنیم.همه ما نقاشی یک نقاش هستیم( مثل کمال الملک که نقاشی تالار آینه و کبریت او به یک اندازه مهارت داشته اما پشت صحنه این دو نقاشی تمام توان کمال الملک است اما در چوب کبریت یک مقداری از توتن او و تالار آینه یک مقدار دیگر از توتن او را نشان می دهد)

خداوند هم در خلق یک مورچه یا انجیر همان مقدارعلم و قدرت دارد که برای خلق کل نظام هستی و خلق پیامبر.

از آن طرف نگاه کنیم فرقی میان ما و یک منگل نیست. هر دو نقاشی های یک نقاش هستیم و هر دو نفس خیلی جالبی داریم.اتفاقا کسانی که یک فرد عقب افتاده را در خانواده شان دارند از اول تا آخر به یک معصوم رسیدگی می کنند چون نفس او عقب افتاده نیست .ذهنش عقب افتاده است . ذهن یعنی مغزش. در جسدش دچار مشکل است و الا روح وادراک های نفسانی اش کامل کامل است. در موقع خلق هیچ کدام خداوند دچار خطا نشده و همه با حساب و کتاب است .او باید به همین شکل بیاد و با این کیفیت از نظام خارج شود.

سوال :اگرقرار است ما با همان وضعیتی که خلق شدیم بهترین حالت برای ما و یک فردمعلول است و هردو اینطور به کمال می رسیم چرا باید با دیدن او خدا را شکر کنم چون او در بهترین موقیعت خودش است و من هم در بهترین موقعت خودم؟

جواب : فرض کنید در یک کلاسی 5 نفر سرما خورده اند و نمی توانند ورزش بیایند . معلم هم برای ایجاد عدالت می گوید کسانی که نمی توانند بدوند جایگزینی دارند .مثلا در کلاس بنشینند و فلان مطلب را بنویسند.

شما که می توانید بدوید میبیند به شما امکانی داده شده که به او داده نشده. نفس داشتن امکانات شکر دارد .چون در حالتی قرار داریم که او نیست.گر چه همه اینها به عدالت است.

نکته: چه کسی از همه به شما نزدیگتر است ؟ خدا و لذا هر چه می خواهید از او بخواهید. اما این به معنای نفع واسطه ها نیست ( فرزندان حضرت یعقوب نزد پدرشان آمدند و از او تقاضای استغفار کردند و ایشان هم قبول کردند ) چون بعضی از وسائط هستند که آنها زورشان بیشتر است نه اینکه آنها از ما به خدا نزدیکتر هستند . رسول الله از ما به خدا نزدیکتر نیست اما در وصل کردن ما به خدا مثل طنابی می ماند که یک وقت ما خودمان از او می گیریم و بالا می رویم اما یک وقت رسول الله دست ما را می گیرند ( واسطه یعنی توان آنها در سیر دادن از خود من بیشتر است نه از خدا بیشتر است )

بندگی کردن مثل این می ماند که مثلا با وجود یک دروازه 6 متری من توپ را به اوت بزنم. امتحان هایی هم که خدا از ما گرفته خیلی راحت بوده.  اما گاهی انسان به خاطر لجبازی چشمش را روی بسیاری از حقایق می بندد. مردودی در امتحانات الهی به معنی مطرود شدن نیست .اما چون شیطان در مقابل خداوند شاخ و شانه کشید مطرود شد . به همین دلیل در دعاها داریم که اگر من عصیان کردم به خاطر قهر و غلبه و مقابله نبوده و تو ما را ببخش و خداوند در پی مچ گرفتن از ما نیست

تصویر خدا در ذهن ما : فردی عصبانی که می خواهد از ما حال بگیرد و کسی که مخالفت کند پوستش را میکند . شما نسبت به فرزندانتان اینگونه هستید که در مورد خدا اینگونه فکر می کنید !؟این تفکر را باید درست کرد.

ضمنا خدا خیلی بی ظرفیت است که اگر دو بار کار خلافی کردیم به سختی مجازاتمان کند!؟

ما رابطه کارها ، حالات وسر نوشتهایی که برایمان پیش می آید (چون محسوس نیست )متوجه نمی شویم.

سوال :اگر ما تازه به این دنیا آمده باشیم (البته گذشته خوبی نداشتیم )اولین کاری که می کنیم چیست ؟

- دنبال راهنما رفتن

- برنامه ریزی

- اولویت گذاری

- لیستی از کارهای گذشته

- انجام واجبات

- زندگی صحیح

این نوع جواب دادن بسیار کلی است و نمی توان به نتیجه رسید .

اولین کار، هدف گذاری است که اگر نباشد همان کارهای قبلی را انجام می دهیم .

اولین تفاوت انسانهای موفق و ناموفق همین داشتن هدف است . چون هدف، خاصیتش اینست که پراکندگی وجودتان را جمع می کند و به یک مرکز منتقل می کند.

تناسب یعنی اینکه اگردر طرح و هدف تان برخی موارد دیده نشده باشد این هدف بر روی موارد دیگر متمرکز می شود و از مسیر اصلی منحرف می شویم .( وقتی بینی تناسب دارد که ما تمام چهره را ببینیم).

هدف کاریکاتوری ====> زندگی کاریکاتوری

 هدف گذاری ما باید سنجیده باشد.

باید بدانیم چطور هدف گذاری کنیم که هم صحیح باشد و هم جامعیت داشته باشد.

حاشیه اسلیمی

کارگاه طراحی سرنوشت در دانشگاه فردوسی

جلسه ی یازدهم مورخ 23 بهمن 1392

دریافت فایل صوتی با حجم 10 مگابایت


پ.ن:

- بعد از تأخیر در بارگزاری اصوات کارگاه طراحی سرنوشت استاد حجت الاسلام دکتر نخاولی بدلیل تعطیلی میان ترم دانشگاه، إن شاءالله زین پس بطور منظم خلاصه ی متن و فایل صوتی جلسات تقدیم سروران معزز خواهد شد.

- دوستان دانشجوی مشهدی، علیکم به کارگاه طراحی سرنوشت...!