مسافر بینهایت همیشه
بیدار است
نکته ای
پیرامون پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
نامگذاری ها بر دو
نوعند: اعتباری و حقیقی. اغلب به خاطر آرزوی متّصف شدن فرزند به صفتی آن را روی او
می گذارند تا مثلا در آینده همچون اسمش کاظم شود. این اعتباری است. ولی اسماء الهی
و نام پیامبران و امامان حقیقی است و خبر از کمالات وجودی آن و خصوصیات بارز او می
دهند.
در سوره مبارکه صف
آیه شریفه 6
از زبان حضرت عیسی علیه
السلام آمده که إِنىِّ رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکمُ ... وَ مُبَشِّرَا بِرَسُولٍ
یَأْتىِ مِن بَعْدِى اسمُهُ أحمَد. ایشان پیامبر بعد خود را احمد می خوانند،
در حالیکه می دانیم اسم پیامبر ما محمّد صلی الله علیه و علی آله
است. اسم هر فرد یکی ست و این کنیه و لقب است که متعدد می شود.
محمّد و احمد از ماده
حَمد به معنای فعلی که از حالِ درک کمالات موجودی سر می زند، است. در روایت
معراجیّه تمام خطاب هایی که به پیامبر می شد، یا احمد! بوده و در توضیح
آن خود رسول الله می فرمایند: لأنّی احمدُ فی السّماء. من در آسمان احمدم.
کلمه احمد دو معنا دارد که هر دو اسم تفضیل است و حکایت از برتری. گاهی می شود آن
را به معنای فاعلی معنا کرد که یعنی حامد تر و گاهی مفعولی، یعنی محمود
تر. اگر به معنای فاعلی بگیریم یعنی چون در آسمانها درک خدا در بیشترین حد
ممکن است و حمد فرع بر درک کمالات است ایشان در آسمان و ملکوت حامد ترند. و اگر
مفعولی، مقصود همان مقام محمود است که مختص پیامبر است و در سوره مبارکه أسراء آیه
شریفه 79 آمده: وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى
أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً.
حمد یا بخاطر جمال است
و یا یر انعام. انعامی که از جانب رسول الله به تمام هستی می رسد همان فیضی است که
از مجرای وجود ایشان به کل هستی منتشر می شود. ما درک نمی کنیم که هر شیئی که
در عالم تحقق می یابد از مجرای نفس پیامبر است. بدون شک منظور، آن جنبه مادی
ایشان که در عام الفیل پا به دنیا گذاشت نیست. مقصود همان خلق اول و حقیقت
محمدیّه است. در اشاره ای گذرا به عظمت این حقیقت باید گفت آن نظامی که ایشان
بر آن سیطره وجودی دارند فقط ما نیستیم. بلکه ادوار ماقبل و مابعدِ ما و چه بسا به
اقتضای برهان، همزمان با ما نیز هستند. به همین دلیل است که در ملکوت این فیضِ
عظیم مشهود تر است.
فکر
می کنید ما چه اندازه مقام پیامبر را درک کرده ایم؟ بهره ما از ایشان تنها به
انداره گفتگو هاست. مسئله اینست که سنخ عظمت ایشان از کل هستی برتر است و تا زمانی
که در این آب و گِلیم چگونه می توانیم به ذره ای از آن پی ببریم. حتی درک یکی از
یاران ایشان به نام سلمان برای فردی که به ملکوت راه نیافته ممکن نیست. از
همین روست که آمده: بهشت به سلمان مشتاق ترست به سلمان، تا سلمان به بهشت.
سخنی در
حقیقت مرگ
در جلسه قبل، آنجا که
به اهمیت محاسبه رسیدیم و آن را در اهمیت نفس دانستیم، گفته شد که
نفسِ نفیس انسانی آنقدر محترم است که هم برای ورودش به این دنیا از او اجازه گرفته
اند و بلی گفته و هم برای خروجش ازین نشئه به اختیار قالبِ تن را تهی می کند و
کنار می نهد.
سؤالی در باب
آمدن اختیاری نفس به این دنیا
و اما عده ای می گویند
ما یادمان نمی آید کسی از ما اجازه گرفته باشد. در پاسخ باید گفت مگر ما
باید همه چیز یادمان باشد. حافظه در جایی جواب می دهد که موطن ذهن و حافظه باشد.
مثلا در عالم پس از مرگ که از خدا و کتاب و پیامبر و امام می پرسند، ظاهرا اینها سؤالات سختی نیست که عده ای نمی توانند
پاسخ دهند. جوابش ظاهرا 4
کلمه ساده است. پاسخ اینجاست که سؤال از نفس فرد پرسیده می شود نه از حافظه او. می
خواهند ببینند آن حقیقت در نفس او محقق شده یا نه.
عین همین سؤال در روز
الست از نفس ما در باب تمایل او از پا گذاشتن به این دنیا پرسیده شده. آن
موطن، موطن ملکوت ماست. پس معلوم شد چرا یادمان رفته است. چونکه التفاتی به
ملکوتمان نداریم. در جلسه پیش گفته شد که اولیاء الهی همگی به خوبی و آن به آن از
گفتگوی آروز باخبرند. همه در آنجا بله گفته اند و متناسب با نحوه بله گفتن شان،
زندگی شان چیده شده است. همین که پا به این دنیا می گذاریم، اختیار فعال می شود تا
زندگی مان را تغییر دهیم.
سؤالی
پیرامون رفتن اختیاری نفس از این دنیا
عمده سؤالات در این
قسمت ایجاد می شود. مقدمتاً باید گفت که همه موجودات طول عمرمشخصی دارند؛ کلاغ،
درخت و .... اما چرا طول عمر انسان اینقدر متغیر است؟ نمی شد عمر او را نیز
مشخص می کرد. در پاسخ به این سؤال که انسان چه وقت می میرد چهار جواب
گفته اند که آنها را بررسی می کنیم:
یک) انسان وقتی می میرد که
بدنش خراب شود و از کار بیفتد. این جواب را اغلب از پزشکان می شنویم. در ردّ آن باید گفت که این علّت مادّیِ مرگ
انسان است و در میان انواع علل ضعیف ترین و کم اثر ترین آنهاست. علت فاعلی است که
قوی ترین اثر را در معلول می گذارد. علّت مادّی صرفا زمینه ساز است.
دو) برخی متکلمین می گویند
ما می میریم تا زمین برای نسل های بعد از ما جا داشته باشد و گرنه زمین پر می شود.
سه) برخی دیگر از متکلمین
می گویند اگر مرگ و انتقال به سرای دیگر صورت نگیرد چگونه ظالم و مظلوم به جزای
اعمالشان برسند؟
در ردّ هر سه باید گفت
همه اینها امکانش هست در همین دنیا اتفاق بیفتد و نیازی به مرگ نباشد.
چهار) علت
مرگ خود نفس است. این
علتی است که جایگزین ندارد. برای فهم بهتر این موضوع به مقدمه نیاز داریم:
ما چند گروه موجودات
داریم. گروه اول آنهایی که هر چه می توانستند باشند از ابتدا بودند. یعنی
آنچه امکانش را داشتند، دارند و آمچه ندارند امکان وجودش برایشان نیست. از همین رو
تغییر و کمال بیشتر برایشان متصور نیست. ملائک از همین دسته اند. آیه 164 سوره مبارکه صافات به همین
معنا اشاره می کند: وَ مَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ . و هیچ
یک از ما فرشتگان نیست مگر اینکه براى او مقامى معین است.
گروه دوم آنهایی هستند که ناقص
آفریده شده اند. از ابتدا به آنها کمال اعطا نشده است ولی امکان دستیابی به آن را
دارند. قوه و استعداد دارند اما در ابتدا به فعلیت نرسیده است. انسان از این
دسته است. او ناقص نیامده که در استعداد بماند. او آمده تا کامل شود. اصلا
محال است در دستگاه هدفمند الهی استعدادی باشد و مجرایی برای فعلیت آن نَنهاده
باشند. همه قوای وجودی ما ابزار استکمال ما هستند. حالا ظرفیت هر کدام که پر شد
کنار نهاده می شوند چرا که دیگر بار آن را به دوش کشیدن لغو است.
برای کمال به یاد
گرفتنی ها و انجام دادنی ها نیاز داریم که تحقق هر دوی آنها منوط به
داشتن ابزار جسدی است. حالا اگر ظرفیت اینها پر شد دیگر نیازی به جسد ندارد
و آن را رها می کند.
مرگ در حقیقت
حالتی از حالات نفس است، صفتی از صفات اوست. نفس تا وقتی تعلق به بدن داشت در این دنیاست و وقتی
مرگ بر او عارض می شود در حقیقت تعلق او قطع می شود. موت ومرگ یعنی این موجودِ
متحرّک در این دنیا به غایت خود رسید. همینکه ظرفش پر شد این جسد وبالش می شود.
حکما برای فهم بهتر
حالت مرگ مثال مناسبی می زنند: ما برای رسیدن به مقصدی سوار قطار می شویم و وقتی
به مقصد رسیدیم دیگر آن را رها می کنیم و پیاده می کنیم. اما چرا بعضی نمی خواهند
پیاده شوند؟( مرگ را نمی خواهند) مسافرین دو دسته اند. عده ای بیدارند و زود پیاده
می شوند و عده ای خوابند و باید ولو به زور بیدارشان کنند. برخی هم قبل موت به موت
ارادی می میرند. اذن و اجازه عزرائیل از جناب رسول الله نیز ناظر بر همین مقام
است.
اینکه گفته شد فرد به
کمال خود رسید منظورپرشدن و کمال ظرفیت نفس است نه آن کمال ارزشی که لقاء الله
است. پر شدن ظرف نفس با هر چه باشد، پر شدن است و موقع رفتن او فرا می رسد.
بسیار شنیده می شود
فلانی تصادف کرد و اگر نمی کرد نمی مرد. این گفته به خاطر عدم ادراک نظام هستی
است. نظام هستی نظام عِلّی و معلولی است. همین که علت محقق شد، لاجرم معلول
محقق می شود. تصادف علت مادی مرگ او بود که با علت فاعلی هماهنگ است. نظام هستی
نظامی هوشمند است. اگر بچه ای یک روزه مرد، ظرف او پر شد و مرد.
ظرف نفس ما
مثل بادکنک است و می توان آن را گسترش و وسعت داد. آن روایاتی که صله رحم و امثال آن را
باعث افزایش طول عمر می داند ناظر بر همین معناست. البته این اختیار دست خدا را
کوتاه نمی کند. منظور اینست که زمینه های تغییر را خود او در وجود ما گذاشته است.
ضرورت عِلّی ایجاب می کند که که یک
حادثه در عالم با کل عالم در ارتباط باشد. از همین رو ظرف وجود کسی که پر شد
ضرورتا رابطه نفس و بدن قطع می شود.
تعریف نوع مرگ نیز به اقتضای وجود خود ماست. در عالم قبل ظرفیت اولیه ما
تعیین شد و در این عالم ما می توانیم ظرفیت خود را کم و زیاد کنیم و علاوه بر آن
مختاریم ظرف وجود را با هر چه می خواهیم پر کنیم. برای روشن تر شدن مطلب می گوییم
مثلا وسیله ای را می خریم که به ما می گویند عمر آن 2 سال است. اما ممکن است با نگهداری خوب، عمر
آن را افزایش دهیم و یا با بی احتیاطی قبل از عمر طبیعی آن را خراب کنیم.
منشأ سؤالات ما عمدتاً
ریشه در موارد مرگ غیر طبیعی است که با آن برخورد می کنیم.چون عادتاً عمر طبیعی را
70 سال می دانیم، اگر بچه ای مُرد، تعجب می کنیم و یا جوان مرده را
ناکام می دانیم. با اینکه این غلط است و همه در این دنیا هر کامی که می توانسته
اند و ظرفیتش را داشته اند گرفته اند. همه مرگ ها به هنگام است و نا بهنگام نیست.
در سه جای قرآن آمده: إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلَا یَسْتَْخِرُونَ
سَاعَةً وَ لَا یَسْتَقْدِمُون.
هنگامى که اجلشان سرآید، نه ساعتى پس مىمانند و نه ساعتى پیش مىافتند.
اینکه
در جواب آنهایی که در قیامت می گویند ما را به دنیا برگردانید، نه گفته می
شود به همین دلیل است. یعنی تو دیگر قوه ای نگذاشتی که به فعلیت نرسیده باشد.
البته زمان مرگ أئمه و
اولیاء الله حساب پیچیده تری دارد که از متشابهات است و وارد بحث آن نمی شویم.
الحمد لله
ربّ العالمین
همچنین فایل صوتی یکی از جلسات گذشته ی سیر و سلوک که تاکنون منتشر نشده نیز در همین
پست در دسترس قرار گرفته است.
جلسه ی
سیر و سلوک قرآنی با موضوع
بررسی
کیفیت اختیار انسان در ورود و خروج به دنیا
دریافت
فایل صوتی با حجم 14 مگابایت
جلسه ی
سیر و سلوک قرآنی مورخ 28 آذر ماه 1392
دریافت
فایل صوتی با حجم 15 مگابایت
پ.ن:
فایل صوتی جلسات مورخ 19 دیماه و 28
آذرماه تاکنون منتشر نشده بود که اکنون جلسه ی 28 دی ماه قابل دسترسی است. 5 و 12 دی
ماه نیز جلسه تعطیل بوده است.
در این زمینه بخوانید:
- سیر و سلوک قرآنی | تنها یکبار زندگی میکنیم...
- سیر و سلوک قرآنی | هنر
دین، جمع بین همه ی قوا با مرکزیت عاقله
- سیر و سلوک قرآنی | جملات
طلایی شیطان