برترین نشانه | 25-وقتی فاصله ای نیست ... :: گفتمان برتر

گفتمان برتر

دغدغه نوشت های یک طلبه ی تمدن گرا

گفتمان برتر

دغدغه نوشت های یک طلبه ی تمدن گرا

گفتمان برتر

امروز ما در یک چالش عظیم قرار داریم با مراکز قدرتى که فکر آنها این است که اگر این نظام کارآمدى خود را به‌طور کامل اثبات کند، عرصه براى آنها تنگ خواهد شد؛ کمااین‌که همین الان هم آنهامى‌بینند در مقابل نظام جمهورى اسلامى کم‌کارى کرده‌اند که نظام ما توانسته به پیشرفتهایى که دوستان اشاره کردند، نایل آید.گفتمان عدالت، یک گفتمان اساسى است و همه چیز ماست. منهاى آن،جمهورى اسلامى هیچ حرفى براى گفتن نخواهد داشت؛ باید آن را داشته باشیم.
در دهه‌ی چهارم انقلاب، گفتمان اصلیِ، پیشرفت و عدالت است؛ پیشرفت در همه‌ی ابعاد علمی و اقتصادی و اخلاقی و فرهنگی، و عدالت همه‌جانبه در توزیع فرصتها و امکانات مادی و معنوی.گفتمان یعنى یک مفهوم و یک معرفت همه‌گیر بشود در برهه‌اى از زمان در یک جامعه. آنوقت، این میشودگفتمان جامعه.این گفتمان را باید همه‌گیر کنید؛ به‌گونه‌یى که هر جریانى، هر شخصى، هر حزبى و هر جناحى سر کار بیاید، خودش را ناگزیر ببیند که تسلیم این گفتمان شود؛ یعنى براى عدالت تلاش کند و مجبور شود پرچم عدالت را بر دست بگیرد؛ این را شما باید نگه دارید و حفظ کنید.لازمه‌ی تحقق الگوی اسلامی–ایرانی پیشرفت و رسوخ آن در میان نخبگان، گفتمان‌سازی آن در جامعه است. این گفتمان سازى براى چیست؟ براى این است که اندیشه‌ى دینى، معرفت دینى در مخاطبان، در مردم، رشد پیدا کند. اندیشه‌ى دینى که رشد پیدا کرد، وقتى همراه با احساس مسئولیت باشد و تعهد باشد، عمل به وجود مى‌آورد و همان چیزى میشود که پیغمبران دنبال آن بودند. فرهنگ صحیح، معرفت صحیح...
(آیت الله العظمی امام خامنه ای روحی له الفداء)
***
صفحه اختصاصی سایت گفتمان برتر در نرم افزار تلگرام
https://telegram.me/goftemanbartar
شناسه کاربری صفحه:
@goftemanbartar
شناسه کاربری مدیرسایت:
@gofteman

پیوندهای روزانه

برترین نشانه | 25-وقتی فاصله ای نیست ...

پنجشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۳، ۰۴:۲۳ ق.ظ

وبسایت گفتمان برتر


شب بیست و پنجم | وقتی فاصله ای نیست ...

خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام نخاولی در شب بیست و پنجم رمضان المبارک 1435 مورخ 1 مردادماه 1393

دو سوال راجع به داستان امیرالمومنین علیه السلام هنوز در بعضی از اذهان سروران مانده بود که خود این سوالات، حاکی از مظلومیت فوق العاده حضرت است. آنقدر حضرت ناشناخته است و جو پوشاندن این شخصیت در طول تاریخ، زیاد بوده که ما شیعیان هم هنوز بسیاری از مناقب حضرت که با سند قرآنی هم عرضه می شود مورد سوال و انکار قرار می دهیم. بعضی از کسانی که در حتی فضای علوم معارف اند و طلبه اند و روحانی اند، این ها وقتی مطرح می شود می گویند اگر این طور است پس چرا به ما نرسیده است. برادران، تاریخ چهار تا ورق پاره ای است که اطرافیان معاویه نوشته اند. از قرآن کسی سند محکم تر لازم دارد؟ آیا در تاریخ باید بیاید تا قرآن را باور کنیم؟

آیه فرمود: این وجود ، وجود معجزه و معجزه گر است.  از این دلیل روشن تر؟ امیر المومنین علیه السلام ولایت تکوینی؛ یعنی احاطه بر نظام هستی و اراده نافض بر جریان  نظام هستی؛ یعنی می تواند در عالم وجود ایجاد و اعدام کند. تکوین یعنی عالم ایجاد ولایت تکوینی یعنی می تواند در عالم ایجاد تصرف کند. اصل ولایت اهل بیت علیهم السلام ولایت تکوینی آنها است. کلمه ولایت یعنی قرب و نزدیکی و شدت اتصال. ولایت یعنی دو چیز نسبت به هم به طوری نزدیک باشد که شی سوم بین آنها حایل نباشد. دو چیز که بین آنها فاصله وجود نداشته باشد به آن دو می گویند ولی و متوالی و به این حالت توالی می گویند. روحِ بحث ولایت به این حقیقت بر می گردد. بنابراین خداوند ولیّ همه موجودات است؛ چون بین خدا و خلقش فاصله ای نیست. لحظه ای در ذهن خود باغبانی را در نظر بیاورید. کسی که از همه به باغبان نزدیک تر است، شمایید. آن باغبان چیزی نیست جز اراده شما. بین شما و باغبان فاصله ای نیست و بین او و شما فاصله ای نیست و آن هم می شود ولیّ شما. تمام موجودات ولیّ خدایند؛ یعنی بینشان با خدا هیچ حایلی نیست. پس همه موجودات به خدا نزدیک اند . آن هم قرب وریدی« اقرب الیهم من حبل ورید»، قربی که تمام آن وجود را پر کرده باشد. ما همه ولیّ خدا هستیم منتهی تکویناً. بین ما و خدا فاصله ای نیست و خدا هم که ولیّ ماست تکویناً.

پس چرا طلب قرب؟

دو مطلب می ماند. ما از خدا که فاصله نداریم. پس چرا می گوییم  نماز می خوانم قربه الی الله مگر ما بعد داریم؟ اگر بین شما و تصویری که در ذهنتان به وجود آورده اید، فاصله باشد، بین ما و خدا ولو اینکه یزید باشیم فاصله است. اگر فاصله نیست پس چرا می گوییم قربه الی الله. دور نشدم که حالا بخواهم برگردم و نزدیک شوم. این قربی که ما دنبالش هستم یعنی چه؟

ما در متن اراده خدا هستیم و اراده خدا، متن ذات ما را پوشانده است. ما هیچ نیستیم جز اراده حق تعالی. بین ما اصلا فاصله ای نیست. پس شما دنبال چه می گردید؟ کدام فاصله را می خواهید پوشش دهید و برگردید. بیرون نرفته اید چراکه که لم یلد و لو یولد است.  خدا که ما را بیرون نداده که بخواهیم برگردیم. چه فاصله ای می خواهد طی شود؟ ما فاصله ای نداریم اصلاً همین کاغذ هم فاصله ای با خدا ندارد.

این قرب که ما  دنبالش می گردیم که نمی دانیم چه هست، سه سطح دارد؛ یعنی سه معنا دارد. یک معنا اولی که راحت تر است عرض می کنم تا به معانی دیگر برسیم.

فرض کنید که یک زن و شوهری با هم خیلی در گیرند، کنار هم نشسته اند ولی باز می گویند ما با هم فاصله داریم. این فاصله چه فاصله ای است؟ فاصله ادراکی. یکی در یک فضایی فکر می کند، یک چیزهایی برایش مهم است و ارزش است و دیگری در فضای دیگر و در نتیجه چیزهای دیگری برایش مهم و ارزش می شود. در نتیجه از چیزهای دیگری ناراحت می شود و چیزهای دیگری طلب می کند. وقتی ما به یکدیگر نزدیک هستیم با وقتی که از هم دور هستیم چه فرقی داریم؟ وقتی که دوریم نسبت به  هم ادراک نداریم. نزدیک می شویم و ادراک حسی پیدا می کنیم. اصل قرب و بُعد بر می گردد به ادراک های ما. وقتی شما از یکی دور می شوید ادراک شما نسبت به او ضعیف می شود. می گویند تلفن آمد فاصله ها را نزدیک کرد یعنی ادراک حسی را بیشتر کرد. ارتباطات جهان را کوچک کرد یعنی فاصله ها را که باعث می شد نسبت به هم ادراک نداشتیم، برداشت. پس ما در متن اراده خدا هستیم مثل باغبانی که در نظر آوردید. اصلاً از شما فاصله ندارد ولی حواسش اصلا به شما نیست. سرش گرم باغ و آب دادن واین ها باشد و هیچ توجهی به شما و خودش از آن جهت که اراده شماست، نداشته باشد. از جهت غرایضش به خود توجه دارد. در نتیجه با اینکه در متن اراده شماست از شما دور است. این قرب ادراکی است. مثل اینکه غرق تلوزیون هستید و مهمان هم وارد شده و پشت سر شما نشسته است. کاملا از او دورید. ما به جهت رفتارهایی که داریم و توجه هایی که داریم و تمایلاتی که داریم ادراکمان صرف چیزهای مختلف می شود. بنابراین از توجه به حق تعالی و ادراک او دور می شویم. حالا با توبه می خواهیم به خدا نزدیک شویم چون واقعیت گناه چیست؟

گناه یعنی توجه به کثرات،توجه به امور مختلف، توجه به غیر. این توجه به غیر گاهی انقدر آسیب می زند که می شود جز حرام ها یعنی آدم فقط به لذت های خود توجه دارد، به تمایلات خود و به امور مختلفی که دارد. گاهی این توجهات آنقدر او را دور می کند که آن توجهاتی که خیلی ساقطش می کند، حرام می شود. آن توجهاتی که در درجه کمتری  ساقطش می کند مکروه می شود و توجهاتی که در درجات دیگری ساقطش می کند می شود ذنب اخلاقی یا عرفانی. برای بعضی ها بعضی چیزها حرام سلوکی است؛ یعنی در آن سطح  آن فرد را از خدا دور می کند. وگرنه خیلی ها هستند که گناهی انجام نمی دهند. گرچه این خیلی خوب است اما این در درجات سلوک اولین گام است که واجبش ترک نشود حرام انجام ندهد. اگر این گام برداشته نشود، فرد اصلاً حرکت نکرده است. پس به جهت توجه به کثرات، ما ادراکمان از آنچه باید از حقیقت و از خودمان که متن اراده خدا بودیم دور می شود. آن باغبان اگر به درون خود نگاه کند، چیزی جز اراده شما نمی بیند. همانطور که شما یک بافتنی می بافید یک درخت، گنجشک و.. قرار دادید. آن به خودش هرچه نگاه کند چیزی نیست جز کاموا. یک مثال دیگر این است که اگر در ویدیو پروژکتور فیلم پخش شود شما می گویید چه اسبی، عجب آدم قوی در حالیکه اینجا در حقیقتش نه اسب است و نه آدم قوی. اینجا نورهایی است، فقط نور. منتهی کسی که استقلالی نگاه می کند می گوید عجب اسبی، عجب آدم بی رحمی، بعد هم اشک می ریزد در حالیکه نه کشتنی در کار بود و نه اسب و نه آدمی. عین همین اشکی که ما برای این فیلم می ریزیم در دنیا برای داشتنی هایش  خوشحال و برای نداشته هایش نالان می شویم. اگر این را بر گردانیم می شود اراده های خدا. وقتی که ما به کثرات توجه داریم از این حقیقت دور می شویم این اسمش بُعد می شود. در عین اینکه وجوداً  فاصله نداریم ادراکاً فاصله داریم. البته این حرفی که گفتم یک جایش خللی دارد. وجوداً هم فاصله پیدا می کنیم اما چون توضیحش سخت است واردش نمی شویم. قرب و بعد سه سطح ازتوضیح دارد که سطح اولش می شود ادراکی. به وجودی و وصفی اش نمی پردازیم.

حالا با توبه میخواهیم توجه مان را به خداوند بر گردانیم. اگر هم به اشیا توجه داریم توجه مستقل نکنیم. همین که می گوییم این کار را برای خدا بکن، این کار رابرای خدا ترک کن، همه عبادات حد دارد «و جعل الله لکل شی قدرا». این عمل را فلان شب انجام بده، آن نماز را اینقدر انجام بده، تنها چیزی که حد ندارد ذکر خداست «یا ایها الذین آمنوا اذکروا ذکرا کثیرا » این ذکر کثیر یعنی چه؟ تفسیر های متفاوتی دارد یکی از تفسیرهایش را آقا امام صادق علیه السلام فرموده اند: دائم به یاد خدا باشید. اما چگونه؟

چگونه همواره به یاد خدا باشیم؟

توجهات ما وقت تصمیم گیری ها فعال می شود؛ وقتی کاری را می خواهیم انجام دهیم یا کاری را می خواهیم انجام ندهیم. معنای اینکه فرمودند «ذکر کثیر» این است که به هر تصمیمی که رسیدی آنجا خدا را در نظر بگیری که آیا این کاری را که می خواهم انجام بدهم، خدا خوشش می آید یا نه. اگر خوشش می آید انجام بده، اگر خوشش نمی آید ترک کن. این می شود ذکر کثیر؛ یعنی به جای میل خودم، اراده خدا نشست. اگر کسی در این سمت حرکت کند، حتما به خداوند می رسد. سلوک یعنی جایگزینی اراده خدا به جای ارادخودت. خود محوری یعنی فقط اراده خودت محور خواستن و نخواستن و میل و ترک باشد. عبد خدا و عبد نفس یعنی همین. غلام چه می کند؟ نمی گوید من تصمیم گرفته ام امروز بروم میوه گلابی بخرم. می گویند گلابی بخر، سیب بخر، هندوانه بخر، هر چه بگویند می گوید چشم. نمی گوید هندوانه اش خوب نبود یا هندوانه سردی است و... . عبد یعنی اینکه اراده ای ندارد، اراده اش تابع مولایش است. هنگامی که آدم این طور شد  به سمت سلوک حرکت می کند. کم کم ادراکش از خدا تقویت می شود. ما با اولیا خدا همین فرق را داریم. آنها چیزهایی را می بینند که ما نمی بینیم چون این ادراکات را دارند. خلقیاتی دارند که ما نداریم. مثلا فرض کنید همین را ما ببینیم؛ فرض کنید که محبوبی دارید و این محبوبتان که هم دوستش دارید  و هم مربی شماست و می دانید هر چه کند خیر شماست، یکی را می فرستد و می گوید بزند در گوش شما. فهمیدید که او گرچه خودش آمده زده تو گوش من ولی در این عالم ول نیستم. همین رها نبودن موجودات را در عالم کسی درک کند، در عین این که این ها اختیار دارند و در سطح بالاتری هر کار انجام می دهند طبق نقشه خداست. خدا مثلا یک سری آدم شقی خلق کند و شقی بگوید هر کار خواستی بکن آن شقی  مشخص است که آمده چه کار کند یعنی یزید روزی امام حسین علیه السلام است. باید بیاید سراغ امام حسین علیه السلام ؛ چون خداوند برای امام حسین علیه السلام و برای امت اسلام نقشه ای دارد که امام حسین علیه السلام باید به درجاتی برسد اولا، و اسلام و امت اسلام هم باید از مرگ قطعی نجات پیدا کند ثانیاً و این جز با این حقیقت شهادت حضرت ابا عبدلله علیه السلام محقق نمی شود. جز با اینکه خودشان با این وضع به شهادت برسند تا اولا به درجاتی که جز با این نوع شهادت به آن نمی رسیدند برسند و امت اسلام هم از خواب بیدار شوند که جز با این جراحی بیدار نمی شدند. حالا عامل شقی این وسط این بدبخت است. کسی که این طور ببیند نگاهش به کسانی که می آیند با او دعوا می کنند چگونه می شود؟ نگاهش به آن حادثه چگونه می شود؟

نگاه های تعیین کننده ما

کسانی اینگونه بوده اند و انسان های عجیبی هم نبوده اند. برخوردشان را دیدیم. مثلا می گفتند که من باید اینجا یک گوش مالی می شدم عامل گوش مالی این آقا بود. این ها محصول نگاه است. بعد خلق و رفتار تغییر می کند؛ من یک کم ظرفیتی داشتم، باید مشخص می شد که کم ظرفیتم؛ تا چه بشود؟ اصلاح کنم. عاملش کسی بود که به من لطمه زد. ما در حوادث تلخ فقط خودمان را می بینیم و ناراحت می شویم در حالی که در همین حوادث تلخ، سه ضلع وجود دارد؛ اولا اینکه در هر یک از این دعواها کسی که می خواهد رشد کند، اولین سوالش این بوده که من چه کردم که این پیش آمد. درست است که او به من بدی کرده ولی من چه زمینه ظاهری پدید آوردم که او این کار را کرد. ما در دعوا ها مدام  می گوییم عجب آدم پست و ... بود. دوم؛ من چه امور باطنی را انجام دادم که مستحق چنین قضیه ای بودم. چون خیلی وقتها انسانهایی هستند که مثل من عمل کرده اند و این بلا سرشان نیامد. پس فقط هم ظاهری نیست. سوم؛ حالا او این را گفت من چه نقطه ضعف هایی در این جریان دارم. کسی آمد و به من بی احترامی کرد اولا که آیا منشا های آن خودم نبودم؟ ثانیا منشا باطنی خودم نبودم؟ ثالثا منشا آن بوده باشم یا نباشم دراین جریان واکنش من چگونه بود؟ نشان داد من کجاها ضعف دارم؟ تمام حوادث برای این است که ما خودمان را بشناسیم خدا چه قدر لطف می کند کسی را سر راه ما قرار می دهد که عیب  و ایرادی را که اگر 50 سال می گذشت خودمان متوجه نمی شدیم. به کسی که از ما وفق تر است، حسودی می کنیم و با یک اتفاق متوجه می شویم در باطن ذات ما این بود خودت را اصلاح کنی. در هر حادثه ای اگر کسی خواست رشد کند، باید ببیند در حوادث دارد شکوفا می شود در آنجا من چگونه بودم؟ صبور یا زود رنج؟ زود قضاوت کننده یا حق محور.

حوادث؛ بهترین وسیله شناخت نقاط ضعف پنهان

الان با همسرم دعوایم شد و به او گفتم تو چه فرد بی شعوری هستی. اگر کسی بیاید مشاوره می گویم خویشتن دار باش. معلوم شد من خویشتن دار نیستم. در مشکلات زبانم را نمی توانم نگه دارم. در برخورد ها در ادراه در همه کارها. حالا گاهی انسان بروز نمی دهد، بروز دادن مهم نیست، حال مهم است. گاهی انسان از ضعف نفس نمی تواند بروز دهد یک پهلوان کشتی گیر می زند در گوشم. نمی توانم به او فحش بدم چون فحش بدهم یکی دیگر می زند. اینجا فحش دادن هنر من نبود. حال درونی را باید دید. گاهی در رو دربایستی، ضعف یا ترس و... حالش چگونه است؟ در درونش غلغل است یا می تواند هضم کند. کسانی که بتوانند حوادث را در خود هضم کنند، عبور می کنند کسانی که نمی توانند، می شکند. مثل زدن چکش روی شیشه بد است؛ می شکند. اما اگر مس باشد با خوردن چکش ارزشش بیشتر می شود.

وقتی فاصله ای نیست...

ما باتوجه به کثرات از حقیقت دور می شویم؛ یعنی حقیقتی را که درمتن آن هستیم نمی بینیم؛ بُعد ادراکی پیدا می کنیم. با توبه می خواهیم برگردیم. می گوییم قربه الی الله؛ یعنی خدایا من این کارها را می کنم تا ادراکم، حسم نسبت به تو بیشتر شود. پس اگر کسی این مسیر عبودیت را طی کرد به طوری که بین او و ادراک خداوند هیچ فاصله ای نبود و بین اراده او هم با اراده خدا هیچ فاصله ای نبود، این فرد به خدا نزدیک شده به طوری که که هیچ مانعی بین او وخدا نیست؛ یعنی خدا را با تمام وجود شهود می کند و اراده خدا بدون هیچ مانعی از هوای نفس و غفلت و هوس و شهوت و غضب در او جریان دارد. بنابراین اگر هیچ مانعی بین او و خدا نیست هرچه در درونش می بیند حق است و هرچه تصمیم می گیرد حق است. او می شود ولیّ خدا و خدا هم ولیّ مومنین است؛ به این معنا که خواستش یعنی به این ها  قرب و نزدیکی دارد. حالا این یعنی چه؟ از آن می گذریم. پس این شد مقام ولایت. ولایت تکوینی به همین معناست. وقتی که اراده اش اراده خدا شد، بسم الله الرحمن الرحیم او می شود «کُنِ خدا». همانطور که خدا در مراتب بالاتری اراده می کند در نظام هستی تغییر ایجاد می کند، او می شود واسطه کن خدا. یعنی  کنِ خدا از طریق  او اعمال می شود، و این برترین موقعیت آدم است که برتر از همه اشیا است. واسطه خلقت و وجود و رجوع و همه فیض ها به کل عوامل وجود می شود. کسی که بین او خدا فاصله نباشد.

حجاب های ظلمانی و نورانی

این فاصله ها دو قسم است؛ بعضی منفی است؛ یعنی باعث می شود از خدا دور شود، مثل هوا هوس شهوت و... بعضی از فاصله ها خودشان مانعیت نوری ندارند خود از جنس نور اند. این است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله بزرگ ترین حجاب خداست. کسی نمی تواند حجاب رسول اکرم صلی الله علیه و آله را کنار بگذارد؛ زیرا همه هرچه می بینند و می شنوند و درک می کنند و به آنها می رسد از مجرا رسول اکرم صلی الله علیه و آله است. وقتی او شد اولین واسطه و اولین مخلوق، اولین حجاب هم می شود؛ منتهی حجاب نورانی که خدا را عرضه می کند. اعلی درجه ولایت همان درجه رسول اکرم صلی الله علیه و آله است که ولیّ مطلق حق است. این ولایت نتیجه اش هم درنظام هستی واسطه می شود و هم در نظام سیر الی الله  واسطه می شود  که همان ولایت تشریعی است. ولایت تشریعی یعنی در سیر دادن خلایق به سوی خدا این واسطه است. این طور نیست که پیامبر صرفاً نامه رسان باشد. باید جان کسی که تشریع آورنده است بتواند در عوالم سیر دهد و دیگران از طریق او سیر پیدا کنند. نمی شود کسی ولایت تکوینی نداشته باشد ولی ولایت تشریعی داشته باشد.

وظیفه ما

 این است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و حضرت امیر علیه السلام در جاهای مختلف فرموده اند: اعینونی (مارا کمک کنید). حضرت فرمودند شما نمی توانید مثل من باشید ولی من را کمک کنید. هر امامی هر ولیّ کاملی هر استاد باطنی ای، شاگردان خودش را بالا می برد. خطاب حضرت فقط به آن زمان نبوده است. حضرت فرمودند هر که ماموم من است و من امامش هستم من را کمک کند. هر مامومی امامی دارد. حالا بستگی دارد امامش که باشد؛ هوای نفس باشد و... همانی که به او اقتدا می کند؛ خوارج باشد یا هرکه... . بعد فرمودند شما هم که نمی توانید مثل من باشید و به من اقتدای تام کنید، اما حداقل من را کمک کنید. یعنی چه؟ یعنی کار امام دستگیری و بالا بردن مامومش است اگر نگاه کنید حضرت امیر دست شما را گرفته است. اعینونی یعنی امام وظیفش این است، در قرآن هم آمده که هدایت باطنی می کند، از باطن دست ها را می گیرد، بالا می برد و این دستگیری تام است. منتهی حضرت می فرمایند شما هم مرا کمک کنید مثل کسی که در حال غرق شدن است و می گوید دستم  را بگیر  ولی دستش را می کشد. ولیّ می گوید تو نمی خواهد کاری کنی فقط دستت را در اختیارمن بگذار با چی؟ با یک مقدار پرهیز، مقداری کوشش و خویشتن داری و حفظ خود. بعد می فرماید با مقداری کوشش و تلاش.

 کسی، کاری برای حضرت کرده بود. حضرت فرمودند خواسته ای داشته باش. گفت 24 ساعت  وقت به من بدهید تا حاجت خوبی بخواهم رفت و فردایش گفت من می خواهم در بهشت همنشین شما باشم. حضرت فرمودند باشد اما کمک کن تا تورا به آنجا برسانم. اگر می خواهید همنشین پیامبر باشید، خود حضرت فرمودند حد اقل در شبانه روز، یک سجده با حال و مرتب و با توجه انسان داشته باشد.

ولایت تشریعی؛ فرع بر ولایت تکوینی

ولایت تشریعی از آن کیست؟ رسول اکرم صلی الله علیه و آله. رسول اکرم مشرع اند و با بحث رسول اکرم صلی الله علیه و آله تمام می شود. منتهی سنت نبوی که همه اش به مردم منتقل نشد، فقط قسمت مهمی از آن به ائمه علیهم السلام منتقل شده که آنها به مردم منتقل کنند. این با اینکه می فرمایند دین با پیامبر کامل شد چگونه جور در می آید؟

یکی از سوالاتی که اهل سنت می پرسند همین است؟ دین با پیامبر کامل شد تشریع هم تمام شد منتها دین مراتبِ طیف دار دارد. مراتبی که تا به خدا رسیدن بی نهایت و تشکیکی است. چون از یک طرف مراتب تشکیکی  ونا متناهی دارد و این مراتب متعالی درجه به درجه را مردم نمی توانستند درک کنند. و از طرف دیگر موضوعات متعددی در دین مطرح است که اصلاً موضوعش پیش نیامده و از طرفی مردم سوال نداشتند. پیامبر می نشستند و افراد بی سوال دور پیامبر، همان چه که با آن درگیر شده بودند را می پرسیدند منتظر بودند رهگذری بیاید تا سوال بپرسد. امیر مومنان علیه السلام می گوید فقط من بودم که سوال داشتم. همانطور که برای ما خیلی چیزها مطرح نیست که مانده حکمش را امام زمان علیه السلام بگویند. بنابر این چه از حیث موضوعات بی پاسخی که موضوعش در آن زمان پیش نیامده چه از حیث  مراتب طولی بنابراین با وجود حاکم، حکم عرضه نشد، زیرا گیرایی نبود. مثل حکم جنگ با گروه های مسلمان متجاوز. مردم زمان پیامبر هرچه جنگ کرده بودند جنگ با کفار بود که غنیمت و اسیر و ... دارد.

فخر رازی که از بزرگان اهل سنت است، می گوید اگر سیره حضرت علی علیه السلام نبود حکم جنگ دو طایفه مسلمان را متوجه نمی شدیم و چقدر این حکم حفظ دماء و فروج و آبروها و مال ها کرده است. بنابر این دین کامل شده اهل بیت، به معنای اینکه خودشان چیزی را از جانب خود بگویند نیست و با این مطلب هم که پیامبر همه را به مردم گفتند منافات ندارد. منهتا در یک کلاسی که عده ای دبستان راهنمایی دبیرستان و دانشجو هستند معلم بگوید من همه چیز را به شما گفتم منتهی همه چیز را به بچه دبستانی نگفته است، او رسالت این را دارد که هرچه برای مردم لازم بوده بیان کند. این به معنای کمال دین است. کمال دین به این نیست که در گوش تک تک افرد تمام احکام را بگوید. حتی همانهایی که اطراف پیامبر بودند آیا همان احکامی که پیامبر گفتند به گوش همه شان رسید؟ کمال به این است که به آن فردی که بناست بعد او بقیه کار را انجام دهد به آن واسطه بگویدغ یعنی او مطلب را تماما گفته است؛ آنهایی که الان لازم داشتید همین الان گفتم و هرچه بعدا لازم دارید به ایشان (وصی خودم) گفتم که بعدا به شما بگوید. رابطه پیامبر با ائمه رابطه درونی است. علم حصولی نیست علم حضوری و لدنی است. اینکه حضرت علی علیه السلام می فرمایند: لحظه ای که روح رسول خدا صلی الله علیه و آله می خواست قبض بشود، چیزی به من فرمودند که هزار باب و از هر باب هزار نکته برای من باز شد، نشان رابطه ملکوتی است.

تاریخ نگاران اموی و عباسی

گفتیم تاریخ ورق ها پاره هایی است که به دست مورخین اموی و عباسی نگاشته شده است. ذیل آیه «و من الناس من یشتری نفس ...» که درباره لیله المبیت است روایت تاریخی داریم که در شان ابن ملجم نازل شده است.  قلم دست کسانی بوده که امیرالمومنین علیه السلام را لعن می کردند، پس نباید انتظار داشت چیزی از فضائل امیرالمومنین علیه السلام بنویسند . همین که گفتند حدیث را نقل نکنید نشان می دهد احادیث اخلاقی نبوده زیرا توصیه های اخلاقی مثل تقوا که مشکل نداشته و خودشان بالای منبر ها همین ها را می گفتند. اینکه می گفتند این حدیث را نقل نکنید یعنی مالامال است از حقایقی که با من نمی سازد. اگر ده درصد کتاب مخالف من بود همان ده درصد را سانسور می کردم. حاکم بودم و توانش را داشتم. روایات طوری نبود که بشود کمی از آن را سانسور کرد و باقی را به مردم داد. احادیث از معرفی امیرالمومنین علیه السلام مالامال بود.

در هزار و پانصد سال پیش که عربستان قبیله ای ادراه می شد، قبیله را کسی به نام شیخ به معنی بزرگ ادراه می کرد و حرف اول و آخر را می زده است. تاریخ اسلام را سنی ها نوشته اند و جدا از آن تاریخ اسلام در مکه حجمی ندارد، حتی از پیغمبر هم چیزی ننوشته اند و به سرعت به مدینه پرداخته اند؛ جنگ ها را با طول و تفسیر نوشته اند . این است که حضرت بعد از رفتن عثمان باید قسم بخورند که گفته هایشان واقعیت است یعنی 45 سال بعد از نزول آیات از آنها چه کسی مانده است؟ از کسانی که شاهد بودند کسی نمانده است. اولین سرشماری پیامبر بعد از جنگ بدر در سال 2 هجری بود زیر ششصد نفر بودند. عده ای مردند، شهید شدند. تازه بعد رسول الله هم همه غیر از 4 یا 7 نفر مرتد شدند. کسی نمانده که روایت در مورد امیر المومنین علیه السلام را نقل کند.

تجلی علوی

زمانی که آیه ترور حضرت صالح علیه السلام آمد  از جانب خدا به پیامبر خبر داده شد که می خواهند تو را ترور کنند. حالت طبیعی این بود که حضرت ابتدا زن و بچه را بفرستند اما پیامبر خودشان می روند به امیرالمومنین علیه السلام می گویند شما این کار را بکن و آن حضرت می خواهد تا مقام ایشان را در موقعیت های مختلف نشان دهند. بعد حضرت امیر علیه السلام قرض ها ی پیامبر را می پرداختند و زنان و بچه ها را بردند. طبیعی است که مشرکان زنان را بگیرند و نگذارند ببریند تا پیامبر برگردد، اما اصلا جرئت چنین کاری نداشتند. یکی از صحنه های تجلی هیبت حضرت امیر علیه السلام اینجاست. منتهی این تجلیات این طور نیست که همیشگی و همگانی باشد؛ گاهی بناست هیبت ملکوتی نشان داده شود. وقتی که نشان داده شود از افراد سلب اراده می شود. بر اساس اراده معصوم که منطبق بر اراده و حکمت الهی است، بسته به شرایط، حضرت مقداری از ولایت سطح بالاتر را اظهار می کند.

 در جنگ با خوارج این صحنه ها اتفاق افتاده که نعره حضرت، آدم می کشت. یاران معاویه دنبال باطل بودند و به باطل رسیدند اما خوارج دنبال حق بودند و به باطل رسیدند. برای همین حضرت علی علیه السلام می فرمایند کسی که به غلط به حق رسیده با کسی که تعمدا به باطل رسیده متفاوت است. بنابراین در جنگ با خوارج مقداری از سطوح ملکوتی خود را نشان دادند تا اگر کسی بناست برگردد جهالت هایش بر طرف شود.

و الحمد لله ربّ العالمین

حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام نخاولی با عنوان برترین نشانه

شب بیست و پنجم رمضان المبارک 1435 -1 مردادماه 1393

دریافت فایل صوتی با حجم 18 مگابایت


حاشیه اسلیمی


لوگوی نشریه فصل ملاقات

 ویژه نامه فاخر رمضان المبارک 1435

شماره بیست و پنجم


مؤسسه فرهنگی راه حق، مجموعه ای است با هویت کاملا مردمی و بدون هیچ گونه وابستگی به سازمان ها و نهاد های دولتی که هزینه های امور جاری و فعالیت های فرهنگی تبلیغی خویش را از مجرای مشارکت های مردمی و همچنین تولید و توزیع محصولات فرهنگی فاخر تأمین می کند.

لذا خواهشمند است در صورت تمایل، بمنظور جبران هزینه های طراحی و تولید این نشریه، توانمندسازی مجموعه در راستای تولید و توزیع حداکثری محصولات فاخر و تقویت و تثبیت زیرساخت های حوزه ی نشر مکتوبات حجت الاسلام نخاولی، در قبال دریافت این فایل مبلغی را به دلخواه از این درگاه پرداخت نمایید.

درگاه پرداخت آنلاین وبگاه گفتمان برتر

  • میرزای مشهدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی