سی روز، سی گفتار | هفت: ماهِ او
روز هفتم: «ماهِ او»
فضیلتهای ماه رمضان در صحیفه سجادیه
در باب ماه رمضان، چند جمله از دعاى چهل و چهارم «صحیفه سجادیه» که مربوط به همین ماه است، انتخاب کردهام و إنشاءاللَّه همین چند جمله را براى شما ترجمه مىکنم. اما قبل از آن، خواهش مىکنم عزیزان من، بهخصوص جوانان، با صحیفه سجّادیه اُنس بگیرند؛ زیرا همهچیز در این کتابِ ظاهراً دعا و باطناً همهچیز، وجود دارد.
امام سجّاد علیهالصّلاة و السّلام در این دعا هم مثل بقیه دعاهاى صحیفه سجادیه، با اینکه در مقام دعا و تضرّع است و با خداى متعال حرف مىزند اما سخن گفتنش کأنّهُ از یک روال استدلالى و ترتیب مطلب بر دلیل و معلول بر علّت، پیروى مىکند. اغلبِ دعاهاى صحیفه سجادیه -تا آنجا که بنده سیر کردهام- همین حالت را دارد. همهچیز مرتّب و چیده شده است. مثل این است که یک نفر در مقابل مستمعى نشسته و با او بهصورت استدلالى و منطقى حرف مىزند. همان نالههاى عاشقانه هم که در صحیفه سجّادیه آمده است، همین حالت را دارد. در اینجا نیز همینطور است.
ماهِ او
امام در اوّل دعاى مورد اشاره مىفرماید: «ألحمدللَّه الّذى جعلنا من أهله»؛ «ما را اهل حمد قرار داد.» ما از نعم الهى غافل نیستیم و او را حمد و شکر مىکنیم. او راههایى در مقابل ما باز کرده است که به حمدش برسیم. همچنین غایات و راههایى معین فرموده و ما را در این راهها به رفتن واداشته است.
بعد مىرسد به این جمله: «والحمدللَّه الذى جعل من تلک السّبل شهره شهر رمضان»؛ «حمد خداى را که یکى از این راههایى که ما را به او، به کمال و به بصیرت نسبت به معدن عظمت مىرساند، همین ماه رمضان است.» امام تعبیر مىکند به «شَهره»؛ یعنى «شهر خودش». شهر خدا را یکى از این راهها قرار داد. خیلى پرمعناست. اگر فکر کنیم، همه ماهها ماه خدا و مال خداست؛ وقتى که مالک همه وجود، بخشى از وجود را معین مىکند و آن را به خود نسبت خاص مىدهد، معلوم مىشود نسبت به این بخش، توجّه و عنایت ویژهاى دارد. یکى از این بخشها همین «شهراللَّه» است؛ شهر خدا، ماه خدا. خودِ این نسبت، در فضیلت ماه رمضان کافى است.
»شهر رمضان، شهر الصیام و شهرالإسلام.» ماه روزه؛ ماهى که روزه آن، یکى از ابزارهاى بسیار کارآمد براى تهذیب نفس است؛ چرا که در آن گرسنگى کشیدن و با هوسها و اشتهاها مبارزه کردن نهفته است. شهر اسلام، یعنى شهر «اسلام الوجه لدى اللَّه»؛ «در مقابل خدا تسلیم بودن.» خوب؛ انسانى جوان است و وقتى روزه مىگیرد، گرسنه است، تشنه است و تمام غرایز او را به سمت هوس و اشتهایى مىخواند. ولى او در مقابل همه این غرایز مىایستد. براى چه؟! براى اجراى امر پروردگار. و این، تسلیم در مقابل پروردگار است. در هیچ روزى از روزهاى سال، یک مسلمان بهطور عادّى اینهمه در مقابل خدا تسلیم نیست که در روزهاى ماه رمضان بهطور عادى تسلیم است. پس «شهر اسلام»، شهر تسلیم است.
مثل خالصشدن طلا...
امام، در ادامه دعا مىفرماید: «و شهر الطّهور»؛ «شهرِ پاکیزه کننده است.» در این ماه، عواملى وجود دارد که روح ما را پاک و طاهر مىکند. آن عوامل چیست؟ یکى روزه است؛ یکى تلاوت قرآن است و یکى دعا و تضرّع است. اینهمه دعاها، ارزاق طیبّه و طاهرهاى است از مائدههاى ضیافت الهى که خداى متعال در این ضیافت یکماهه خود، مقابل مردم گذاشته است. مضمون کلام امام این است که خدا در این ضیافت، با روزه از شما پذیرایى مىکند. روزه یکى از مائدههاى الهى است. چنانکه قرآن هم در این ضیافت عظیم، یکى دیگر از مائدههاى الهى محسوب مىشود. از این مائدهها هرچه بیشتر استفاده کنید، بنیه معنوىتان قویتر خواهد شد و خواهید توانست بارهاىِ سنگینِ حرکت به سمت کمال و تعالى را راحتتر بکشید. آنگاه خوشبختى به شما نزدیکتر خواهد شد.
بعد مىفرماید: «و شهر التّمحیص»؛ این ماه، ماه تمحیص است. «تمحیص» یعنى چه؟ یعنى خالص کردن. مقصود این است که در این ماه، ناب و خالص شویم. عزیزان من! در وجود شما، زرِ ارزشمندى نهفته است که متأسفانه در موارد بسیارى، این زر با خاک، با مس و با اشیاى کمقیمت در هم آمیخته و مخلوط شده است. گنجى است در درون شما که در هم آمیخته با خار و خاشاک است. همه زحمت انبیاى الهى براى این بود که من و شما بتوانیم آن زر، آن عنصر قیمتى را در وجود خودمان ناب و خالص کنیم و از بوته درآوریم. امتحانها و شدّتها در دنیا براى این است. تکلیفهاىِ سخت که خداى متعال به اشخاصى متوجّه مىکند، براى این است. مجاهدت در راه خدا، براى این است. شهید که اینقدر در راه خدا ارزش دارد، همه ارزشش براى این است که با آن مجاهدتِ بزرگ و نهادنِ جان در معرض فدا کردن، توانسته است خود را ناب و خالص کند؛ مثل خالص شدنِ طلا و بیرون آمدن از بوته.
این ماه، ماه خالص شدن است و اگر درست نگاه کنیم، خالص شدن در این ماه، از راههاى دیگرِ خالص شدن، آسانتر است. ما با همین روزه و مبارزه کردن با نفس، مىتوانیم خودمان را خالص کنیم. اغلبِ گمراهیهایى که وجود دارد یا بهخاطر گناهانى است که از ما سر مىزند و یا بهخاطر خصلتهاى زشتى است که در وجودِ ما نهفته است. «ثمّ کان عاقبة الذین اساؤا السواى أن کذّبوا بایات اللَّه.» گناه، عاقبتش گمراهى است؛ مگر اینکه نور توبه در دل انسان بدرخشد. اینکه مدام به ما مىگویند «اگر یک گناه کردید، پشت سرِ همان گناه توبه کنید. از تکرار گناه، پشیمان شوید و تصمیم بگیرید که دیگر گناه نکنید» براى این است که فرو رفتن در باتلاق گناه، کار خطرناکى است و گاهى انسان به جایى مىرسد که دیگر راه برگشتى ندارد.
یکى گناه است که وسیله گمراه شدن مىگردد و یکى هم خصلتهاى ناپسند است. خصلتهاى زشت، بیشتر از گناهان فعلى به گمراهى انسان مىانجامد. اگر ما در هر کار و هر حرف و هر عقیدهاى، خودپرست و خودرأى باشیم، همدیگر را تخطئه کنیم و بگوییم «فقط من درست فهمیدم و من درست عمل مىکنم»، آنگاه به هیچ مشورت و استدلال و منطقى اعتنا نکنیم و به هیچ حرف حقّى گوش نسپاریم؛ اگر حسد در وجود ما چنان ریشه دوانیده باشد که بهخاطر آن، زیبا را زشت ببینیم و حاضر نباشیم حقیقت درخشانى را در جایى تصدیق کنیم؛ اگر حبِ شهرت، حبِ مقام و حبِ مال، ما را از پذیرش حقیقت باز دارد، اینجاست که پذیراى صفات خطرناکِ گمراه کننده شدهایم.
اغلب کسانى که مىبینید در دنیا گمراه شدند، از این گذرگاهها گمراه شدند. والاّ «کلّ مولود یولد على الفطرة.» پاکى در همه روحها وجود دارد و همه وجدان حقبین دارند؛ اما این چشمه نورانى و درخشان را با هواهاى نفسانى و خصلتهاى زشت -که بعضى ارثى و بعضى کسبى است- گلاندود مىکنند.
در این خصوص مىخواهم نکتهاى به شما عرض کنم: علماى اخلاق، که در این رشته از رشتههاى دانش امروزِ بشرى صاحبنظرند -اگرچه «اخلاق عملى» براى من و شما ارزش دارد؛ اما کسانى هستند که در علم اخلاق تخصص دارند- مىگویند: حتى من و شما مىتوانیم خلقیات ارثى را نیز تغییر دهیم و عوض کنیم. مثلاً تنبلى ذاتى، حرص ذاتى، بخل ارثى، حسد ارثى و لجبازى ارثى را مىتوان تغییر داد. بعضى اشخاص لجبازند و هرچه انسان حقیقت را در مقابلشان قرار مىدهد، روى موضع لجوجانه خود اصرار مىکنند. چنین رویهاى، انسان را از حقیقت دور مىکند. فرد لجوج در ابتداى لجبازى هنوز اندکى نور حقیقت را مىفهمد و احساس مىکند که کارش براساس لجبازى است. اما وقتى لجاجت وى تکرار شد، دیگر آن اندک نورِ حقیقت را هم نمىفهمد. در او، باطن و اعتقاد و عقیدهاى دروغین بهوجود مىآید که اگر به خود برگردد و تعمق کند، مىبیند اینکه در ذهن اوست، عقیده نیست، «عن ظهر القلب» و از باطنِ جان نیست. اما لجاجت نمىگذارد که او سروش حقیقت و پیام معنویت و حق را به گوشِ جان بشنود.
مقتدر مظلوم
دیدید کسانى که در مقابل اسلام و انقلاب اسلامى و فرمایشات امام و حقّانیت واضح و مظلومانه ملت ایران ایستادند و لجاجت کردند، چگونه این لجاجت به گمراهىشان انجامید! بهراستى چقدر ملت ایران مظلوم است! اى امیرمؤمنان! اى علىبن ابىطالب! اى مقتدرترین و مظلومترین انسانِ تاریخ! امروز در دنیا ملتى از پیروان تو زندگى مىکند که مثل خودِ تو، مقتدرترین و مظلومترین است. ملت ایران، امروز قویترین ملتهاست. با یک محاسبه روشن مىتوان پى برد که هیچ ملتى در دنیا، به این قوّت نیست. آن محاسبه این است که ملتهاى دنیا، با وجود اقتدار علمى و اقتصادى و صنعتى و برخوردارى از بعضى خصلتهاى خوب مانند پشتکار و غیره، در مقابل هواهاى نفسانى، حصار و مانع و رادعى درست و حسابى ندارند. اما ملت ایران در سایه تمسّک به دین و تقوا، هواهاى نفسانى را از خود رانده است. جوانِ این ملت، در عنفوان جوانى، از لذّتهایى چشم مىپوشد که هیچ جوانى در ملتهاى دیگر از آنها روبرنمىگرداند. در کجاى دنیا چنین جوانانى سراغ دارید؟! اى منصفین دنیا و کسانى که نمىخواهید لجاجت کنید! شما را به خدا به این سؤال پاسخ دهید: شما در کجاى دنیا سراغ دارید که جان سالمِ نیرومند، از شهوترانىِ به حرام که براى وى ممکن و میسّر هم هست، چشم بپوشد؛ از لذّتهاى معمولى چشم بپوشد. امروز نه یک نفر، نه دو نفر و نه صد نفر و هزار نفر، بلکه جمع عظیمى از جوانان ملت ایران اینگونهاند. البته جوانان شهوتران، هواپرست و بد هم داریم که آنها هم مثل بقیه جوانان دنیایند. اما آن طبقه جوانِ مؤمن، متذکّر، خاشع، خاضع، اهل عبادت، اهل سلامت و اهل تقوایى که در همهجاى ایران است، دیگر در کجاى دنیا دیده مىشود؟!
ملت ما، با این قدرت، در عین مظلومیت است. خیلى کسان، پیام مظلومیت این ملت را نشنیدند و به سبب لجاجت، حاضر نشدند حرف حقّش را بشنوند. مسلّماً لجاجت، گمراهى مىآورد و شما بدانید که خصلتهاى زشتِ بزرگ و عمده، از جاهاى کوچکى شروع مىشود.
و خدا نزدیک است!
ماه رمضان، ماهى است که مىشود با تذکّر و توجّه در آن، به جبرانِ کردههاى ناپسند پرداخت. در «دعاى ابوحمزه» عبارتى بسیار تکاندهنده وجود دارد که آن عبارت، این است: «و اعلم انّک للرّاجى بموضع إجابةٍ و للملهوفین بمرصد إغاثةٍ و انّ فى اللّهف إلى جودک و الرّضا بقضائک عوضاً من منع الباخلین و مندوحةً عمّا فى أیدى المستأثرین و انّ الراحل إلیک قریبُ المسافةِ و انّک لاتحتجب عن خلقک إلاّ أن تحجبهم الأعمال دونک.» فرد دعاخوان و ثناگو، عرض مىکند: «اى خداى من! من امید به تو را بر امید به غیر تو ترجیح دادم. پناه آوردن به تو را جایگزینِ پناه بردن به دیگران کردم و مىدانم اگر کسى به سوى تو بیاید، راه نزدیک است...»
هرجا هستید، هر که هستید، در هر لباسى هستید، در هر سنّى هستید؛ اى جوان! اى پسر و دختر جوان! اى مرد و زن میانسال! اى پیرمردان و پیرزنان! اى فقرا! اى اغنیا! اى علما! اى متوسّطالسوادها! هر که هستید، اگر احساس نیاز به خدا مىکنید -که هر انسانِ سالمى این احساس را مىکند- بدانید که خدا نزدیک است! یک لحظه دلتان را به خدا متوجّه کنید؛ جواب را خواهید شنید. ممکن نیست کسى با خدا از روى دل حرف بزند، ولى جواب الهى را نشنود! خدا به ما جواب مىدهد. وقتى دیدید دلِ شما ناگهان منقلب شد، این همان جوابِ خداست. وقتى دیدید اشکِ شما جارى شد، وقتى دیدید روح شما به اهتزار درآمد، وقتى دیدید طلب با همه وجود از سر تا پاى شما جارى شد، بدانید این همان پاسخ الهى است؛ این همان جواب خداست و جواب بعدى هم اجابت است؛ اجابت این خواستهها إنشاءاللَّه؛ که در قرآن فرمود: «واسئلوا اللَّه مِن فَضله.» از خدا بخواهید. «و لیس من عادتک أن تأمر بالسؤال و تمنع العطیه.» بگویید، سؤال کنید، بخواهید و مگر مىشود که بخواهید و ندهد؟! البته اقتضائات زمان و مکان و خصوصیات و نظایر آن هم در خواستن از خدا مؤثّر است.
خطبههاى نماز جمعه؛ 14/11/73