گفتمان برتر :: گفتمان برتر

گفتمان برتر

دغدغه نوشت های یک طلبه ی تمدن گرا

گفتمان برتر

دغدغه نوشت های یک طلبه ی تمدن گرا

گفتمان برتر

امروز ما در یک چالش عظیم قرار داریم با مراکز قدرتى که فکر آنها این است که اگر این نظام کارآمدى خود را به‌طور کامل اثبات کند، عرصه براى آنها تنگ خواهد شد؛ کمااین‌که همین الان هم آنهامى‌بینند در مقابل نظام جمهورى اسلامى کم‌کارى کرده‌اند که نظام ما توانسته به پیشرفتهایى که دوستان اشاره کردند، نایل آید.گفتمان عدالت، یک گفتمان اساسى است و همه چیز ماست. منهاى آن،جمهورى اسلامى هیچ حرفى براى گفتن نخواهد داشت؛ باید آن را داشته باشیم.
در دهه‌ی چهارم انقلاب، گفتمان اصلیِ، پیشرفت و عدالت است؛ پیشرفت در همه‌ی ابعاد علمی و اقتصادی و اخلاقی و فرهنگی، و عدالت همه‌جانبه در توزیع فرصتها و امکانات مادی و معنوی.گفتمان یعنى یک مفهوم و یک معرفت همه‌گیر بشود در برهه‌اى از زمان در یک جامعه. آنوقت، این میشودگفتمان جامعه.این گفتمان را باید همه‌گیر کنید؛ به‌گونه‌یى که هر جریانى، هر شخصى، هر حزبى و هر جناحى سر کار بیاید، خودش را ناگزیر ببیند که تسلیم این گفتمان شود؛ یعنى براى عدالت تلاش کند و مجبور شود پرچم عدالت را بر دست بگیرد؛ این را شما باید نگه دارید و حفظ کنید.لازمه‌ی تحقق الگوی اسلامی–ایرانی پیشرفت و رسوخ آن در میان نخبگان، گفتمان‌سازی آن در جامعه است. این گفتمان سازى براى چیست؟ براى این است که اندیشه‌ى دینى، معرفت دینى در مخاطبان، در مردم، رشد پیدا کند. اندیشه‌ى دینى که رشد پیدا کرد، وقتى همراه با احساس مسئولیت باشد و تعهد باشد، عمل به وجود مى‌آورد و همان چیزى میشود که پیغمبران دنبال آن بودند. فرهنگ صحیح، معرفت صحیح...
(آیت الله العظمی امام خامنه ای روحی له الفداء)
***
صفحه اختصاصی سایت گفتمان برتر در نرم افزار تلگرام
https://telegram.me/goftemanbartar
شناسه کاربری صفحه:
@goftemanbartar
شناسه کاربری مدیرسایت:
@gofteman

پیوندهای روزانه

۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گفتمان برتر» ثبت شده است

وبسایت گفتمان برتر


صفحه رسمی و اختصاصی سایت گفتمان برتر در نرم افزار تلگرام راه اندازی شد.

سرورانی که در این نرم افزار اکانت فعال دارند، از این به بعد می توانند فایل های صوتی سخنرانی های حجت الاسلام نخاولی و همچنین برنامه ی سخنرانی های ایشان را از این طریق دریافت نمایند.

شناسه کاربری صفحه گفتمان برتر:

@goftemanbartar


آدرس صفحه:

https://telegram.me/goftemanbartar


اکانت مدیرصفحه:

@Gofteman


برای ورود مستقیم به صفحه گفتمان برتر، بارکدخوان گوشی خود را فعال کرده و بر روی تصویر زیر بگیرید:



 سرورانی که به تلگرام دسترسی ندارند نیز میتوانند فایل صوتی جلسات را از طریق سایت www.rahehagh.com  دریافت نمایند.

لازم به ذکر است سایت گفتمان برتر به کسانی که در شبکه های اجتماعی موبایلی عضویت ندارند، هیچ توصیه ای مبنی بر حضور در این فضا ندارد.

سیر و سلوک قرآنی | مراقبات ماه رجب

شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۰۵ ب.ظ

سیر و سلوک قرآنی | توشه بردار که ره در پیش است...

شنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۰۷ ق.ظ

نسخه الکترونیکی نشریه فصل ملاقات

پنجشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۴۳ ب.ظ

سیر و سلوک قرآنی | محاسبه کار اهل نظر است

يكشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۴۹ ق.ظ

وبسایت گفتمان برتر


محاسبه کار اهل نظر است

خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 15 خردادماه 1393

پس از بررسی اجمالی آیات و روایات محاسبه، خوب است به برخی مضامین دعاهایمان که در این زمینه اند، بپردازیم. دعای ابوحمزه ثمالی که از غرر دعاهای ماست مطالبی در این باب دارد،( فراز های دعا درشت تر و توضیحات با قلم ریز ترند) آنجا که می فرماید: «الّلهم تُب علیّ حتّی لا اُعصیک»: خدایا چنان برمن بازگشت نما که دیگر نافرمانی تو نکنم و به من، درکِ خیرات و عمل به آنها را الهام کن و خشیت خود را بر من شبانه روزی الهام کن.

خشیت ترس نیست

خشیت حالتی است از کوچک شمردن خود در مقابل درک عظمتی به انسان دست می دهد. بر خلاف ترس که ممکن است سرمنشأ مضرّی داشته باشد، خشیت فرع بر علم است. این فراز دعا یعنی شرایطی را فراهم کن تا عظمت تو را با تمام وجود دریابم.

خدایا هروقت با خود گفتم که همه چیز برای حرکت به سوی تو مهیّا شد، تو چرتی بر من افکندی. این یعنی همه موانع نیز دست خداست ولی نه از روی محروم کردن، بلکه اینها نتیجه خود اعمال ماست. و از مناجات با تو محروم شدم. چه بر سر من آمده؟ همین که به تو می خواهم نزدیک شوم، به بلایی گرفتار می شوم که قدمم می لغزد. ای آقای من... از اینجا به بعد، امام علیه السلام به برشمردن علل این دوری می پردازد و دقیقاً همینجا ها محا محاسبه است زیرا چنین نتیجه سنگینی به بار می آورند. این حال کسی است که مُستخفّ به حق خداست؛ یعنی برای امور دیگر بیشتر وقت می گذارد. این از جنس حالات آدمی است. آیا مرا در جایگاه افراد دروغگو یافتی؟ یعنی لسانم به مدح تو مشغول ولی در درون کاذبم. یا آنطور که باید شاکر نبودم، یا مرا دیدی که همه جا هستم به جز مجلس علما و به همین دلیل مرا رها کردی یعنی من دستم را از دست تو بیرون کشیدم. و یا در مجلس غافلین بودم. افرادی هستند که اگر نماز اندکی طولانی بشود، شاکی می شوند ولی بعد از ساعت ها شب نشینی با تعجب می گویند چقدر زود گذشت، چونکه از این لذت می برند و از آننه. هر کسی دوست دارد با رفیقش بیشتر صحبت کند. اینها همه نشانگر حالات درونی ماست، وگرنه به صرف زبان که نیست. یا مرا در مجالس وقت گذرانی به بطالت دیدی و مرا با آنها واگذاشتی؟

تفاوت محاسبه ها

در غرب هم محاسبه هست منتهی در آنجا صرفا محاسبه ظاهر عمل، با دید کمّی و با هر انگیزه ایست. عمده محاسبه در فرهنگ قرآن، محاسبه باطن است.

هنر خوب گوش دادن

عمل گوش دادن که در ظاهر یک عمل است در قرآن در جایی توبیح و در جایی مدح شده است. در آیه 47 سوره مبارکه اسراء می فرماید: «نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ وَ إِذْ هُمْ نَجْوى‏ إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً »:هنگامى که [وقت قرآن خواندنت‏] به تو گوش مى‏دهند، ما به هدفى که براى آن گوش مى‏دهند داناتریم، و نیز هنگامى که رازگویى مى‏کنند [به کارشان آگاه‏تریم‏] آن زمان که [آن‏] ستم‏گران [به یکدیگر] مى‏گویند: شما [اگر از او پیروى کنید] جز از مردى جادو شده پیروى نمی کنید.

ولی در جایی دیگر حُسن استماع را موجب توفیق و نذکّر و در نهایت تغییر می داند: إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَذِکْرى‏ لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهیدٌ : بى‏تردید در سرگذشت پیشینیان مایه پند و عبرتى است براى کسى که نیروى تعقّل دارد، یا با تأمل و دقت [به سرگذشت ها] گوش فرا مى‏دهد در حالى که حاضر به شنیدن و فراگیرى شنیده‏هاى خود باشد.( ق/37) می فرماید اگر به هنگام گوش دادن آدمی در درون خود نجوا نداشته باشد و از طرفی هم قصد عمل داشته باشد، چنین گوشدادنی آثار خیری به دنبال دارد. قرآن کریم در دو سوره جنّ و احقاف حکایت جنّیانی را تعریف می کند که به قرآن گوش دادند و به خدمت رسول خدا رسیدند و عاقبت، مسلمان و مبلّغ اسلام در طایفه جن شدند.

برخی از حکما می فرمودند که حُسن استماع هم مثل خوب سخن گفتن، یاد گرفتنی است. متأسفانه ما کثیراً در حرف هم می پریم و آفات بسیار دیگری که در این موضوع دامنگیر ماست. در برخی کتب اخلاقی تمثیلی آمده که سخنان حکیمانه را مثل بذر پاشیدن روی زمین می داند. گاهی این بذر در جاده می افتد. این مثال فرد بی حالی است که شیطان به سادگی مثل پرندگان دانه های حکت را از دلش می برد و او آنها را فراموش می کند. گاهی این بذر ها روی سنگ صافی می افتد که گرد و غباری رویش نشسته و ممکن است کمی هم سطحی سبز شود ولی در آن نفوذ نمی کند. این حکایت کسی است که آمده فقط بشنود و قصد عمل ندارد. در حالی که انسان باید در برخورد با سخنان حکیمانه حالش مثل فردی باشد که نزد دکتر رفته و مو به مو ححرفهایش را به قصد عمل و بهبودی انجام می دهد. گاهی این بذر ها روی زمینی می ریزد که علف های هرز در آن بسیار است. این انسانی است که آمده تا عمل کند ولی سر بزنگاه ها شهوات مثل علف هرز نمی گذارند رشد کند. اما گاهی هم بذر هایی به زمینی آماده و خالی از هر مانعی پاشیده می شود و رشد می کند و این حکایت کسی است که به قصد عمل گوش می کند و در هنگام عمل نیز شهواتش را کنترل  و صبر در عمل می کند.

حضرت در ادامه می فرمایند: عمرا را به امروز و فردا کردن تلف کردم. استغفار می کنم از گناهانی که بر آنها توبه کردم ولی دوباره مرتکب شدم. استغفار می کنم از کار های خیری که باید خلصانه برای تو انجام می دادم ولی مخلوط به رضای دیگران بود.

در روایت داریم که در نصیب شیطان در تو همین بس که تو را از طاعتی به طاعت دیگر مشغول کند. طاعت که یکی بود اما نیّات فرق می کرد.

واژگان آیه محاسبه

«یَأَیهَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ لْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ  وَ اتَّقُواْ اللَّهَ  إِنَّ اللَّهَ خَبِیرُ  بِمَا تَعْمَلُون»‏:اى اهل ایمان! از خدا پروا کنید و هر کسى باید با تأمل بنگرد که براى فرداى خود چه چیزى پیش فرستاده است، و از خدا پروا کنید یقیناً خدا به آنچه انجام مى‏دهید، آگاه است‏(حشر/18)

در مورد خطاب آیه به مومنین گفتگو شد که چرا ناس نیامده است؛ زیرا تنها مومنین هستند که ارزش خطاب در باب امر مهمی مثل محاسبه را دارند و از طرفی آن کسی که محاسبه می کند، مومن واقعی است. یعنی ایمان صحیح در گرو تقوا و تقوا در گرو محاسبه است.

به جای ماقدَّمت( آنچه پیش فرستاده اید) هم می شد بفرماید: اعمالکم. نکته در اینجاست  که آیه نمی فرماید ببین چه کرده ای؛ یعنی به سادگی نگاه کنی چند دروغ و غیبت و ... داشته ای و با یک جدول اعمال آن را فیصله بدهی. چرا که عمل که پیش فرستاده نمی شود. باید ببینیم که آیا عملمان مقبول هم بوده یا نه. چه بسا عمل ظاهراً خوبی مثل نماز انجام دهیم ولی آتش  پیش بفرستیم، اگر نماز ریایی باشد. عمل، صرفاً آن وجهه بیرونی که نیست. عمل عامل ساز است، همانطور که علم، عالم ساز است.علم و عمل در درون ما متحد با هم جان ما را می سازند آن هم با روندی مثل این: ابتدا عملی را انجام می دهیم، بر اثر مداومت با آن اُنس می گیریم. بر اثر تکرار بیشتر به ملکه نفسانی تبدیل می شود و اگر در آن استواری بورزیم صورت جان ما می شود.

ما با اعمالمان مثل یک مجسمه تراش، جانمان را شکل می دهیم؛ اگر عملمان حیوانی باشد، جانمان حیوانی و اگر انسانی بود، جانمان انسانی می شود و اگر مخلوط هر دو بود، جان هم به همین منوال است.

عمل بیرون از ما نیست. ما قدّمت یعنی تو، جانت را می فرستی.

سوال اینجاست که آیا می شود بفهمیم که جانمان را خوب ساخته ایم یا بد. می شود اما کار هر کسی نیست. هرچند همگانی است و تخصصِ مثلا حوزوی و دانشگاهی نمی خواهد. وگرنه امر عمومی آن به مومنین نعوذ بالله کار لغوی بود.

امر آیه به این است که ای انسان بفهم که چه شده ای و با عملت چگونه صورت باطنی خود را می سازی. این بالقوه از عهده همه بر می آید ولی عمل می خواهد، چون کار ساده ای نیست. اصلا خود واژه ولتنظُر( باید به دقت نگاه کند) حاوی سختی کار است. چرا به جای اُنظروا( به دقت نگاه کنید) و امر مخاطب صیغه جمع، از امر غایب مفرد استفاده کرد؟ چون اندکی عامل محاسبه هستند، مفرد آمده است. مثل اینکه کسی در جمعی بگوید: بالاخره یک نفر به فکر خودش باشد. درست است که تکلیف عمومی است اما از میان مومنین زیاد دایره تنگ تر میشود و متقین مورد نظر می شوند و باز از آن میان محاسبه کنندگان عده قلیلی هستند.  مثل قرآن که بالقوه هُدیً للنّاس است ولی بالفعل عده کمی از آن بهره می برند و هدیً للمتقین است.

دلیل سختی کار هم این است که آدمی می خواهد خودش را در دادگاه محکوم کند و محبوب ترین چیز نزد ما خود ماییم. همین است که سطح بالایی از دقت و تقوا را می طلبد. حتی اهل حساب های ساده هم کم اند چه رسد به محاسبه دقیق. حتی در همین سطح هم اگر بود دنیا گلستان می شد؛ همینکه شب ها بنشیند و با خود بگوید من امروز 4 نگاه بد کردم، عد می بندم که تکرار نکنم. همین هم نایاب است.

غایب بودن فعل محاسبه در میان همه افعال خطابی آیه می خواهد پس از احترام اولیه ای که قائل می شود بگوید تا صلاحیت نشان ندهیم شایسته خطاب ایمان نمی شویم. در سوره حمد هم پس بیان اعتقاد به مبدا و اسماء الهی و معاد ما شایسته مخاطب قرار دادن خدا در ایاک نعبد و ایاک نستعین را پیدا می کنیم.

شاید یکی از حکمت هایش این باشد کسیکه اهل محاسبه نباشد لیاقت احترام پایدار خداوندی را ندارد.

شاید هم صیغه غایب بودن فعل می خواهد بگوید فارغ از اینکه چه کسی این حرف را می زند، خود محاسبه فی نفسه برای رشد آدمی لازم است. در خطاب های معمول سه ضلع آمر و مامور و أمر را داریم، اما در این نوع خطاب، آمر حذف می شود و یک ارتباط دو طرفه بین مامور و امر حاصل می شود؛ یعنی این کار یک اثر بالغ و اساسی دارد. مثل اینکه کسی بگید: شما درس بخوان! و دیگر بار بگوید: آدم باید درس بخواند!

ریشه نَظَرَ

نظر صرفاً دیدن در سطح رأی و بصر و امثال اینها نیست بلکه دیدنی است با دقت فوق العاده. باید اهل نظر بود تا بفهمیم چند درصد متّقی هستیم. چراکه «إنّما یتقبّلُ الله من المتقین». محاسبه در سطح یک دفترچه خاطرات روزانه نیست. فعل نظر را خداوند برای رویت در قیامت به کار برده است؛ همانجا که همه پرده ها کنار رفته است: یوم ینظر المرء ما قدّمت یداه. یعنی با دقتی آنچنانی باید به نفس خود نگریست. حداقل آن همان حدّی است که در یوم الحساب دیده می شود و ماسنجیده می شویم. درجات بالاتر آن، نظر ملکوتی و ... است که همه آنها در همین دنیا ممکن است.

نظر در لغت یعنی دیدن دقیق و هدفمند، مثل همان نگاهی که وقتی سوزنی از دست می افتد به دنبالش می گردیم تا درپای کسی فرو نرود. این درنگ با تأمل و درنگ حاصل می شود همین است که در مهلت دادن به مقروض ناتوان می فرماید: فنظرهٌ إلی المیسره. از طرفی این نگاه آنقدر پیگیر است تا به نهایت برسد. پس نظر، نگاهی هدفمند، نافذ، با درنگ و تأمل  و پیگیری است تا جایی که بنگرد نهایت کار چه می شود. می بینیم که چنین فعالیتی نیاز به زمان گذاشتن دارد.

محاسبه از چه چیزی؟

یکی از موارد محاسبه، محاسبه نفس از حیث ارتباطاتش است. منظور ارتباطات چهار گانه نفس  با خود، خدا، هستی و همنوع(خصوصا اولیاء) است.

دیگر محاسبه مراتب ظهورات نفس است. نفس در سه مرتبه ظهور جهری که اعمال قابل رویت مست و مرتبه سرّ که شامل انگیزه ها، نیّات، حالات و افکار پنهان و عمل ساز ماست و مرتبه سو آن أخفی است که زمینه ساز انگیزه هاست: «وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى» ‏: و اگر سخن خود را با صداى بلند آشکار کنى [یا پنهان بدارى، براى خدا یکسان است‏] زیرا او پنهان وپنهان‏تر را مى‏داند (طه/7) این علم خدا فقط محض اطلاع ما نیست، بلکه هشداری است برای ما که آنها را اصلاح کنیم. بلعم باعورا فکرش را هم نمی کرد که روزی جلوی حضرت موسی علیه السلام بایستد.

اتفاقاً اساس محاسبه همین مرتبه أخفی است.همه گناهان رفتاری ریشه در سرّ و آن ریشه در أخفی دارد. این همان وجود ماست که وجودُک ذنبٌ لایُقاس به ذنبٌ. مادر بُت ها بت نفس شماست. این من وقتی بروز می کند به اشکال مختلف بسته به هر موقعیت بروز می کند. اگر این من را ببرداریم همه چیز درست می شود. باید دائماً مراقب باشیم ای حسّ از من چقدر دارد تقویت می شود؛ فکر من، اثر من، لباس من ... . هر چه این حس تقویت شود ما از خدا دور شده ایم. حتی یک جوراب نو هم می تواند چنین حسّی را بر انگیزد. روزی می رسد که همه اینها گرفته می شود ولی میلش مانده است. همین عذاب الیم است. عطش هست ولی آب نمانده و رفته.

 والحمد لله ربّ العالمین


حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی

مورخ 15 خردادماه 1393

دریافت فایل صوتی با حجم 11 مگابایت


در این زمینه بخوانید:

- سیر و سلوک قرآنی | قرآن کتاب محاسبه

- سیر و سلوک قرآنی | باطن گناهان و گناهان باطن

- سیر و سلوک قرآنی | راهکار عدم فراموشی خدا

- سیر و سلوک قرآنی | راز منجر نشدن علم ها به عمل

سیر و سلوک قرآنی | قرآن کتاب محاسبه

پنجشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۵۹ ب.ظ

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 8 خردادماه 1393
در رجب چه کردیم؟

حلول ماه مبارک شعبان را تبریک عرض می کنم و امیدوارم این ماه برای ما ماه استفاده ها و رشد ها باشد. انّ لربّکم فی ایّام دهرکم نفحات؛ باید خود را در معرض این نسیم ها قرار دهیم. یک ثلث از این ماه ها گذشت. کارنامه ماه رجب خود را محاسبه کنیم و ببینیم که کسری کار کجا بود. اگر مبتلا به کاستی هستیم باید آن را اصلاح کنیم. عمر می گذرد و همه این دانسته ها بر علیه ما حجت می شود. از خدا طلب اراده کنیم تا ضعف هایمان را جبران کنیم.

حکایت عمر ما، حکایت همین سه ماه است. قرار نیست معجزه ای در آن رخ بدهد ویکهو اصلاح شویم. هر که بخواهد می تواند رشد کند. فردی می گفت: ای کاش ما زمان پیامبر بودیم و به خدمتش می رسیدیم و با اشک می خواستیم دستی به سرمان بکشد تا اصلاح شویم.

ما هیچ تفاوتی با افراد همزمان پیامبر نداریم. این کار وهم و خیال است. فرزند حضرت نوح علیه السلام یک عمر با ایشان زندگی می کرد. اصلاً تصویری که ما از ایشان داریم غلط است. فرض کنیم دانشجویی در خارج کشور برایش مشکلی پیش آمده و به پول نیاز دارد. پدر و مادر مهربان او تا وقتی ندانند نمی شود کمکی بفرستند. ممکن هم هست که بدانند ولی توان مالی نداشته باشند. در ایصورت ها این بُعد و دوری اثر گذار است. ولی درباره وجودی مثل پیامبر که هم عالم است و هم قادر به کمک، این افکار پوچ است. پس فرقی ندارد که همسایه دیوار به دیوار پیامبر در مدینه باشیم یا مسلمانی در بیست قرن بعد در چین.

 مشکل اینجاست که ما سرمان شلوغ است و فرصت نداریم که به سراغ خدا و پیامبر و امام و ولیّ خدا برویم. شاهد این مدعا این است که ببینیم در هفته گذشته چقدر احوالی از امام زمان پرسیدیم و چقدر نگران کارهای خودمان بودیم. حقیقتاً گاهی ما دروغ های جدی می گوییم. می گوییم خدایا ما را به امیر المومنین برسان. بزرگترین دلیل بر کذب ادعای ما این است که تا به حال نرسیدیم. اگر ادعایی صادقانه و خیر باشد که اجابت می شود.

البته همچنان باید بخوانیم و در صفای نیّتمان بکوشیم، نه اینکه نخواهیم. همه چیز آماده است فقط نیازمند همت من و شماست. عده ای می گویند ای کاش ما پیش آقای قاضی بودیم.

ما به چشم خود دیدیم کسانی که تنها شاگردی از شاگرد انِ شاگردان ایشان را دیده بودند ولی آنقدر باهمت کار کرده بودند که می گفتند: ما به گوش خودمان خطاب خداوند به مومنان را می شنویم.

 دستور العمل مرحوم قاضی ماه پیش خوانده شد. در این دو ثلث باقیمانده بیاییم مفاد آن را بیشتر پیگیری کنیم.

منشأ رضایت  و نارضایتی

کسی که بخاطر دنیا به دنبال خدا آمده معلوم نیست به آنچه می خواهد برسد. آری خداوند می فرماید که اگر مردم اهل تقوا باشند برکات مادی و معنوی رابه زندگی شان باز می کنیم: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ»: و اگر اهل شهرها و آبادى‏ها ایمان مى‏آوردند و پرهیزکارى پیشه مى‏کردند، یقیناً [درهاىِ‏] برکاتى از آسمان و زمین را بر آنان مى‏گشودیم، ولى [آیات الهى و پیامبران را] تکذیب کردند، ما هم آنان را به کیفر اعمالى که همواره مرتکب مى‏شدند [به عذابى سخت‏] گرفتیم.( اعراف/96)

اینجا منظور تقوای جمعی است، هرچند تقوای فردی هم زندگی را آباد می کند ولی آبادی صرفاً به معنی پولدار شدن و سلامت و ... نیست. همه اینها منوط به صلاح بودن برای ما دارد. اما مسئله اینجاست که اصل این است که در مسیر صحیح با حالت سکون و رضایت حرکت کنیم. برای حضرت ایوب علیه السلام که بهترین بنده زمان خود بود حالات مریضی و سلامت یکسان بود. فردی به سرطان مبتلا شده بود و می گفت: من خیلی به این بیماری احتیاج داشتم.

 غِنا یعنی بی نیازی نه ثروت. غنای واقعی غنای روح است. اصل هنر ایمان و تقوا تکمیل نفس انسانی است. علاوه بر اینها راحتی ما را هم تامین می کند، البته نه راحتی جسمانی.

رضایت ما تابع خود ماست. مثلا در رفتن به یک مهمانی اگر همسر ما دیر کند و ما معطل شویم بسیار ناراضی هستیم ولی اگر خودمان دیر کرده باشیم دعا می کنیم همسرمان هم دیر کند و اگر دیر کرد خوشحال هم می شویم. می بینیم که در مواجهه با یک مطلب یکسان رضایت ما تغییر کرد. پس رضایت و نارضایتی ما تابع افکار ماست. ایمان و توکل معجون شیرینی است که سطح فرد را بالا می برد تا مشکلات را خیر ببیند. البته در مواردی هم واقعا مشکلات حل می شوند، اما:

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن

که خواجه خود هنر بنده پروری داند

وگرنه این از خدا غیر خدا طلب کردن است.

محاسبه

با مرور آیات محاسبه دریافتیم که محاسبه طیف وسیع تری از صرف محاسبه اعمال ظاهری دارد و شامل سنجش درون هم می شود. محاسبه امروز راه نجات از خطر یوم الحساب است. هرچه اینجا دقیق تر از خودمان حساب بکشیم، حساب فردای ما آسان تر است: «فسوف یُحاسبُ حساباً یَسیراً»: پس در آینده حساب آسانی کشیده می شود( انشقاق/8) اگر مثل شریکی که از شریک حساب می کشد باشیم در حقیقت در حال خالص تر کردن خودمان هستیم.

کلام امیر المومنین علیه السلام درباره محاسبه

ایشان در خطبه 90 نهج البلاغه می فرمایند:

«عباداللّه زنوا أنفسکم من قبل أن توزنوا، و حاسبوها من قبل أن تحاسبوا، و تنفّسوا قبل ضیق الخناق، و انقادوا قبل عنف السّیاق، و اعلموا أنّه من لم یعن على نفسه حتّى یکون له منها واعظ و زاجر، لم یکن له من غیرها لا زاجر و لا واعظ»

اى بندگان خدا خویشتن را وزن کنید (و ارزش خود را بسنجید) پیش از آنکه شما را وزن کنند، و به حساب خود برسید، پیش از آنکه شما را به حساب آورند. و تا راه نفس گرفته نشده، تنفّس کنید، (تا فرصت‏ها باقى است به اعمال صالح بپردازید) و پیش از آنکه شما را وادار به تسلیم کنند (در برابر حق) تسلیم شوید و بدانید کسى که بر ضدّ هواى نفسش کمک نشود، تا واعظ و رادعى از درون جانش براى او فراهم گردد، مانع و واعظى از غیر خودش نخواهد یافت.  

همچنین در خطبه 222 در تفسیر آیه 37 سوره نور«رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تجَرَةٌ وَ لَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَوةِ وَ إِیتَاءِ الزَّکَوةِ  یخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَر»: مردانى که تجارت (اصل مشغولیت) و داد و ستد آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و پرداخت زکات باز نمى‏دارد، [و] پیوسته از روزى که دل‏ها و دیده‏ها در آن زیر و رو مى‏شود، مى‏ترسند)  اشاره می فرمایند اینان از دنیا عبور کردند و هم اکنون در آخرتند و تمام حقایق موعود را مشاهده می کنند. اینان خود را برای محاسبه نفس خود، فارغ از هر کاری کردند و به همین دلیل در آن دنیا دیگر برای حساب معطل نمی شوند. آنها به عیان دیدند که به تنهایی نمی توانند بار خود را بکشند و پس از این محاسبه حال ندامت در آنها شکوفا شد و مشکل خود  و دیگران را به برکت آن توانستند حل کنند. درهای آسمان به سوی آن ها باز شد چونکه هیچ دری که رغبت به سوی خدا در آن متصور بود را ندیدند مگر آنکه آن را کوبیدند.

در توضیح می توان گفت این باب های رحمت خدا یکی احسان به والدین است، یکی دل شکسته شدن است، یکی نماز باتوجه است. در کل، باب آن فاصلی است که بین من و محبوبم است. تمام خیرات باب الی الله است، همه نفوس پاک اولیا، حتی افراد زیر دستی که تحت نظر ما کار می کنند.

پس به جای پرداختن به دیگران، باید خود را برای خود محاسبه کرد زیرا که نفع ما در آن نهفته است. خصوصاً کسانی که در موقعیت های مهم تری هستند بیشتر به محاسبه نیاز دارند. مثلا از عالم دینی میلیمتری حساب می کشند، پس باید خودش این کار را در این دنیا بکند. حالا نه اینکه هر که حوزه برود.

کدام عالم وارث انبیاست؟

شهاب الدین سهروردی که از حکما و اهل شهود بود و بحث عالم برزخ را چون خودش مشاهده کرده بود وارد حکمت اسلامی کرد، در نامه ای به فخر رازی درباره عالم دینی می گوید: آنجا که فرموده اند: «العلماء ورثة الأنبیاء»، منظور هر عالمی نیست. بلکه عالمی است که به حُسن عاقبت برسد.

وگرنه که یکی در شیمی عالم می شود و دیگری در فقه و اصول. سهروردی می فرماید آن عالمی عاقبت به خیر می شود که علمش شکل عمل و عملش شکل علم شده باشد. یعنی بین علم و عملش هیچ فاصله ای نباشد. یعنی وقتی از عملش می پرسی به آن و دلیل آن کاملاً علم دارد و علم آنقدر در وجودش مستقر شده که از مشاهده عملش انگار داری کتابی علمی میخوانی. و آنقدر علمش به جانش نشسته که انگار در حال دیدن عملی. مثل اینکه در ظرفی شیشه ای به رنگ شراب آب بریزی و هر بیننده با دیدن آن می پندارد که ظرف پر از شراب است. اگر غیر این باشد که عالمِ مجرم بدترین آدم هاست.

اساتید ما مثالی می زدند و می فرمودند که گاهی شما یک قاشق خاک در دیگ غذایی می ریزی و می جوشد و در آن مستحیل می شود. با اینکه خاک خوردن حرام است ولی به دلیل مستهلک شدن در آب مانعی ندارد. اما اگر قطره ای  خون یا فضله موش در آن بریزد باید همه را بیرون ریخت. همینطور یک گناه عملی ممکن است اثرش کمتر باشد، اما هوای نفس چیزی است که اعمال آدمی را همه بر باد می دهد مثل حکایت شیطان. حالات درونی اگر فاسد باشند مُهلکند. اتفاقا از همین حالات باطنی در محاسبه متاسفانه غفلت می شود.

 در ادامه نامه می نویسد خوب است که مردم بیدار دل علما را دعا کنند که به ورطه فساد کشیده نشوند وگرنه هم به جهنم می روند و هم به جهنم می برند.

در خطبه حضرت امیر آمده بودکه مومنان وقت خود را برای محاسبه از کارهای دیگر فارغ می کنند. همین نشان می دهد که محاسبه مهم ترین کارهاست. نباید در حال عجله و بی دقت محاسبه کرد. آخر پیگیری ریشه اعمال زشت ممکن است وقت گیر باشد. مثلا امروز خشمگین شدم. باید بببینیم آیا به جا بود. اگر بود آیا به اندازه بود واصلا آیا برای رضای خدا بود.

از دستورات مرحوم حداد بوده که با خلق خدا اگر میخواهی به حق خشمگین شوی مثل عصبانی شدن صوری با بچه ات باشد که در دل دوستش داری ولی در ظاهر برای رشدش خود را خشمگین نشان می دهی. این مرحله را ببینیم و دیگری را ببینیم که کسی برایش خیر خواهی می کند و او در جوابش ترشی می کند که از پستی نفس است.

قرآن کتاب محاسبه

آیات و روایات محاسبه تا اینجا اجمالا تمام شد. جا دارد قرآن یا بخشی از آن را اینطور بخوانیم که خود را با میزان آیات الهی بسنجیم. اگر بسم الله می خوانیم ببینیم آیا چقدر در کارهایمان به یاد خدا بوده ایم. قرآن کتاب محاسبه و سنجش و ارتقاء است. اگر آیات کفار را می خوانیم، ببینیم چقدر از خصلت های آنها را داریم. اگر حکایت حضرت نوح علیه السلام و تمسخر ایشان توسط مردم را می خوانیم، ببینیم اگر حرف حقی به ما برسد و با عقل یا میل ما جور در نیاید، مسخره اش می کنیم یا نه. قرآن کتاب نفس ماست. نقاط ضعف ما در آیات کافرین ذکر شده و نقاط قوت ما در آیات مومنین. قرآن کتاب میزان است.

والحمد لله ربّ العالمین

حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی

مورخ 8 خردادماه 1393

دریافت فایل صوتی با حجم 14 مگابایت


در این زمینه بخوانید:

- سیر و سلوک قرآنی | باطن گناهان و گناهان باطن

- سیر و سلوک قرآنی | راهکار عدم فراموشی خدا

- سیر و سلوک قرآنی | راز منجر نشدن علم ها به عمل

- سیر و سلوک قرآنی | رسول الله، آیینه تمام نمای خدا

کارگاه طراحی سرنوشت | جلسه ی بیست و دوم

پنجشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۵۶ ب.ظ

کارگاه طراحی سرنوشت | جلسه ی نوزدهم

پنجشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۴۳ ب.ظ

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام و المسلمین نخاولی در کارگاه طراحی سرنوشت مورخ 10 اردیبهشت 1393

تفاوت شما با شیطان در چیست؟

شیطان که بد شد، گفت من تنها بد نمی‌شوم بقیه را هم با خودم پایین می‌کشم. «قالَ فَبِعِزَّتِکَ‏ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ»؛[1] هیچ‌کس را نمی‌گذارم از زیر دستم بیرون برود.

ولی شما که خوب شُدید، چند بار قسم خوردید هیچ‌کس را [حداقل از اطرافیانم] نمی‌گذارم بد بشود؟ شما که خوب هستید، [آیا] همه را خوب کردید؟

حق نیاز به هیچ‌یک از ما ندارد. حقیقت، حقیقت است و حق، حق است. اگر ما در جریان به‌سمت حق حرکت کردیم و حرکت دادیم بهره‌مان از حقیقت بیشتر می‌شود و الّا نه.   

مثال: ما بر پیامبر صلوات می‌فرستیم. این صلوات ما پیامبر را بالا می‌برد؟ اگر صلوات نفرستیم، پایین می‌آیند؟ مثل اینکه بگوییم خورشید صبح طلوع می‌کند و شب هم غروب می‌کند، بعد بگوییم خدایا، خورشید فردا غروب نکند. این تأثیری ندارد چون خورشید کار خودش را انجام می‌دهد.

آیا این صلوات ما تأثیری در مقام پیامبر دارد که اگر نفرستیم مقام ایشان بالا نمی‌رود؟

فرض کنید همۀ مسلمانان کافر شوند، آن وقت دیگر هیچ‌کس «و ارفع درجته» نمی‌گوید؛ آیا پیامبر متوقف می‌شود؟ رشد ایشان متوقف بر ماست؟

آیا این کار ما در نفس پیامبر تأثیرگذار است یا نه؟ محال است که تأثیرگذار باشد؛ چون مادون نمی‌تواند واسطۀ ارتقاء مافوق خودش بشود.

این از سؤالاتی است که درک خودِ سؤال نیاز به تصور صحیحی از آن دارد. چون در ذهن ما واسطه‌های دنیایی ایجاد می‌شود، مثل اینه من به  شما بگویم برو پیش استاد و از ا بخواه که نمرۀ مرا که 10 شده، 12 بدهد که نیفتم؛ اصلاً واسطه اینجا به‌معنای دیگری است.

این سؤال برای این مطرح شد که بگوییم ما نباید از تک‌تک حرف‌ها، کارها و سایر موارد به‌راحتی رد شویم. باید رویش دقت کنیم. تفاوت افراد عمیق با افراد سطحی در این است که از کنار حوادث و گزاره‌ها و علوم همین‌طوری رَد می‌شوند. از کنار حوادث [عبور می‌کنند و] فقط در حافظه‌شان می‌سپارند و می‌بینند؛ از کنار علوم هم [عبور می‌کنند و] فقط الفاظ را حفظ می‌کنند؛ اما از واقعیت آن که چیست بازمی‌ماند. به همین دلیل این‌ها بهترین سوژه برای شیطان هستند. بر روی حفره‌های ذهنی ضربه می‌زند؛ این دقیقاً یعنی شبهه.

حق مستقل از افراد است؛ اما اگر کسی در راه حق حرکت کرد و حرکت داد، به میزان آن کاری که کرده، خودش ارتقاء پیدا می‌کند و خودش به حقیقت واصل می‌شود.

فرض کنید من توی سرِ یک نفر می‌زنم، دستِ من فقط منقبض و منبسط شد و سرِ طرف مقابل هم درد گرفت؛ آیا اتفاق خاص دیگری هم افتاد؟ اما یک وقت هم دزدی را می‌بینم و به سرِ او می‌زنم؛ در اینجا هم دستم منقبض و منبسط شد. اما چرا یکی خوب بود و دیگری بد بود؟ به‌دلیل نیت‌ها و کارها و حسن فعل.

در یک جا قطع کردن دست، جنایت محسوب می‌شود و در جای دیگر عدالت است. پس منقبض و منبسط شدن دستِ من به حساب نفسِ من نوشته می‌شود. چون دستِ من از خودش اراده‌ای ندارد و این‌ها فقط اعضا و جوارح من هستند و همه جنود و شهود حق هستند. لذا می‌بینیم در قیامت، علیه ما شهادت می‌دهند.

شهادت فرعِ بر چیست؟

1. صحنه را ببیند؛

2. فرق جرم و جنایت و خوبی را بفهمد؛

3. از جرم و جنایت و خوبی و عدالت خوش‌حال یا ناراحت می‌شود.

پس این ظهور نفس من است. نفس من در شقاوت می‌خواست یک نفر را اذیت کند و بر سرِ یک نفر زد.همۀ کارهایی که ما انجام می‌دهیم تجلیات فعل پیامبر است؛ گویی نماز ما دو تا نماز است، دوتا عمل است. مثل اینکه می‌توانیم بگوییم دستم نوشت؛ قلم نوشت یا اینکه من نوشتم. می‌توانیم بگوییم ما نماز خواندیم و می‌توانیم بگوییم پیامبر نماز خواند. صحنۀ خلایقی که مسلمان شدند، الی الأبد تجلیات فعلِ خودِ پیامبر است؛ و الاّ محال است مادون، واسطۀ مافوق خودش بشود. آن درواقع آثار ماتأخر فعلِ خودِ پیامبر است. هر کس هر کاری کرد، خودش را به حقیقت نزدیک کرده و نفس خودش را توسعه داده است.
به میزانی که ما در انسانیت قوی می‌شویم، انسان‌های دیگر تکالیف ما می‌شوند.

سؤال:
اگر خدا و ائمه این‌قدر مهربان هستند و برای بخشش دنبال بهانه هستند، پس چرا رفتار ائمه با دوستان نزدیکشان سخت‌گیرانه بود؟ و ما با این‌همه گناهان ریز و دُرُشت چطور دلگرم باشیم که با توبه و انجام کار نیک، آنان با ما دوستانه برخورد خواهند کرد؟ باتوجه‌به اینکه ما به برخی از گناهان مبتلا هستیم که خود نیز بی‌خبریم.
فرض کنید من بچه کلاس اول هستم؛ وقتی به من می‌گویید «آ» بنویس، من آن را نامرتب می‌نویسم و بااین‌حال شما به من می‌گویید: «آفرین». حالا فرض کنید که من کنکور دارم و شما هم انتظار داشتید که من پزشکی قبول شوم؛ اما من زیست قبول شدم، شما به من می‌گویید که چرا زیست قبول شدم؟

سخت‌گیری به
معنای این نیست که امام از او بدش می‌آمده؛ هر کسی انتظار متناسب از خودش را دارد. به همین دلیل انسان حکیم برخورد متناسب با خودش را می‌کند.
خیلی اوقات افرادی که در سطوح نازل هستند، نیاز به مراقبت دارند، در فضای روح و نفس هم همین‌طور است. اینکه می‌بینیم فردی از شام خدمت حضرت آمد و به ایشان فحش داد؛ اما حضرت می‌فرمایند تو از شهر غریبی آمدی، منم از شام آمدم؛ چون شامی‌ها با ما رابطۀ خوبی ندارند؛ لذا تو هم از ما خوشَت نمی‌آید. اگر گرسنه‌ای بیا به خانۀ من تا به تو غذا دهم. این یک نوع برخورد است و حالا اگر مالک اشتر بیاید و به حضرت فحش بدهد، با او دیگر این برخورد را نمی‌کنند.

بنابراین اگر با کسی هم سخت‌گیری می‌کنند، به این دلیل است که او در همین سطح، رشد می‌کند.

یا مثلاً من امروز وارد باشگاه کشتی شدم؛ در همان مرحلۀ اول که یک فرد بسیار قوی را با من به تمرین نمی‌فرستند تا اینکه من به‌راحتی شکست بخورم. بلکه ابتدا تمرینات بدن‌سازی می‌دهند و بعد کمی ‌فنون را آموزش می‌دهند و در اینجا فردی هم‌سطح خودم را برای تمرین می‌فرستند. اگر المپیکی شدم، یک فرد قدرتمند را برای تمرین با من می‌فرستند و اگر در این سطحی که من هستم، این فرد قدرتمند را با من نفرستند، درواقع به من ظلم کرده‌اند؛ چون من هیچ‌گاه قوی نخواهم شد.

پس سخت‌گیری نداریم؛ بلکه متناسب‌گیری داریم.

هیچ‌گاه امتحان فوقِ توان افراد گرفته نمی‌شود. اگر ما احساس می‌کنیم امتحان فوق حدّ ما بود، به خاطر این است که ما طاقت و توان خودمان را فعال نکردیم.

خدا در قرآن می‌فرماید: «لا یُکَلِّفُ‏ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»، «رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسینا أَوْ أَخْطَأْنا»، «رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ»؛[2] «وسع» با «طاقة» متفاوت است؛ طاقة یعنی کاری که تمام توان انسان را بگیرد؛ اما اگر بگویند صندلی 30 کیلویی را بلند کن [و] من به‌راحتی بلند می‌کنم؛ به این وسع می‌گویند چون به‌راحتی انجام می‌دهم. به همین دلیل ما در روزه، سه حالت داریم:

1. موسع: کسی‌که می‌تواند روزه بگیرد و مشکلی هم ندارد و این روزه بر او واجب است؛

2. کسی‌که اگر روزه بگیرد، برایش ضرر دارد؛ یعنی فوق حدّ طاقتش است. بر این فرد روزه حرام است.   

3. مطیق: در اینجا پیرزن و پیرمرد‌هایی را شامل می‌شود که روزه در تابستان است و تمام توان آنان گرفته می‌شود؛ لذا روزه بر آنان مخیر است که بگیرند یا فدیه دهند.           

خداوند می‌گوید تکالیفِ من در حدّ طاقت شما هم نیست؛ بلکه در حدّ وسع شماست؛ چون می‌توانست بگوید 3 ماه یا 6 ماه در سال روزه بگیرید یا ماه در میان؛ و به‌جای 17 رکعت می‌گفت 100 رکعت نماز بخوانید.

جایی که خداوند می‌فرماید: «رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسینا أَوْ أَخْطَأْنا»؛ در اینجا بحث مجازات است و خدا در همان ابتدا کسی را به مشقت نمی‌اندازد. اما اگر مریض شدیم، درمان می‌کنند؛ درمان، حدّ کارش یک مقداری بیشتر است.

نسیان اصلاً عقوبت ندارد؛ چون من یادم نبوده و عقوبت فرعِ بر علم و عمد است.

در اینجا نسیان و خطایی است که ناشی از عمل آگاهانه است؛ لذا مؤاخذه دارد. مثلاً شما برای نماز صبح، خواب می‌مانید. می‌دانید اگر شام زیاد و دیرهنگام بخورید و بعد هم چند ساعت پشت کامپیوتر بنشینید؛ برای نماز خواب می‌مانید. اما [این کارها را] انجام دادید و صبح خواب ماندید، خودِ خواب ماندن گناه ندارد؛ چون دستِ خودش نیست؛ اما مقدماتی که باعث نسیان و خطا می‌شود، برای من گناه محسوب می‌شود.

مثلاً حضرت یونس 40-50 سال در میان قومش رفته و تا آخرین درجه هم تلاش کرده [است]، بعد نشانه‌های عذاب آمده، وقتی نشانه‌های عذاب آمد باید شهر را ترک کند و او هم شهر را ترک کرده [است]. حالا کار بدی انجام داده که به او بگویند داخل شکم ماهی شو؟ این‌ها حساب و کتاب‌های خاص خودش را دارد. به عبارت دیگر هر مرتبه از وجود اقتضا خاصی از بندگی دارد و هر اقتضاء بندگی، لوازم عبودیتی خاص خودش دارد؛ مراعات هر کدام از آن لوازم بندگی در همان سطح می‌شود و عدم مراعات آن سطح، ذنب آن سطح می‌شود.

مثلاً فرض کنید پدری به فرزند کوچکش پول می‌دهد و می‌گوید با آن چیزهای بی‌خود نخری. او هم با آن برای خودش و دوستش بستنی می‌گیرد و می‌خورد. پدر وقتی می‌بیند می‌گوید آفرین خوب چیزی گرفتی. همین کودک دبیرستانی می‌شود و با دوستش در خیابان بستنی می‌خورد؛ اما دیگر کسی تشویقشان نمی‌کند و ممکن است مذمت هم نکنند. حالا فرض کنید دو تا دانشجو این کار را بکنند، ممکن است بگویند جالب نیست؛ اما اگر دو تا طلبه در خیابان بستنی در دست بگیرند و بخورند، آنان را سرزنش می‌کنند. حالا اگر دو تا مرجع تقلید این کار را بکنند چه می شود؟! کار کار واحدی بود؛ اما برای یکی آفرین داشت و برای یکی مذمت شدید داشت.

هر مرتبه از سطوح ارتقایی بندگی، اقتضائات و لوازم خاص خودش را دارد که مراعات آن اقتضائات، بندگی در آن سطح می‌شود و عدم مراعات آن، گناه در آن سطح می‌شود و عقوبت هر سطح با سطح دیگر متفاوت است. استغفار هم در همان سطح خودش معنا پیدا می‌کند. مغفرتش هم در همان سطح معنا پیدا می‌کند.

و الحمد لله رب العالمین



[1]. ص، 82.

[2]. بقره، 286.

حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام نخاولی در کارگاه طراحی سرنوشت

مورخ 10 اردیبهشت 1393

دریافت فایل صوتی با حجم 10 مگابایت

سیر و سلوک قرآنی | جاده توفیق باز است

جمعه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۳، ۰۶:۱۹ ق.ظ

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 21 فروردین1393

آیات محاسبه

در هر جلسه با آیات شریفی سروکار داریم که اگر در هر هفته یکی از آنها را هم حفظ کنیم، می شود 50 آیه در سال که هم میزان ارزشمندی است و هم انشاء الله در جانمان تاثیر مثبت می گذارد.

در بحث محاسبه آیات محوری، آیات 18 و 19 سوره مبارک حشر است که حفظ و تفکر در آنها بسیار ارزشمند است.

تا کنون با توجه به جایگاه قرار گیری این آیات درسوره حشر، یعنی پس از آیات منافقین و یهود و پس از آیات جهاد و انصار، و از طرفی قرار گرفتن بحث محاسبه در پرانتز دو « اتقو الله»، به اهمیت محاسبه در قرآن پی می بریم که مباحث آن گذشت.

جاده توفیق باز است

خیلی از اوقات تصور می کنییم که راه سلوک توفیقی می خواهد که ما نداریم. اما حقیقت این است که اگر تجربه و حالی معنوی دست داد و پس از آن اندک اندک حرکت کنیم، حرکت تسهیل می شود. عفو و رحمت خداوند دست و پا را باز می کند. اگر آنهایی را که می شنویم ، دغدغه ای در ما بوجود آورند و کم و بیش به آنها عمل کنیم، پس از کمی حرکت، لطف خدا  و اصلاح را حس می کنیم. اندک اندک، فشار غرایز، کم می شود و بالاخر ه از بین می رود. این حالی است که همه ما حداقل برهه ای از آن را بدست آورده ایم ولی عمده نگهداری آن است. اینجاست که کم کم هوی می رود و فقط خطورات می ماند که پس از چندی مقاومت آنها هم می روند و فقط یک حس ضعیف گناه می ماند و در آخر همان حس هم دیگر نیست.

مرحوم کاشف الغطاء می فرمودند: عده مرتب از عدم امکان عصمت برای اهل بیت می پرسند و این در حالیست که مدت شش ماه است که حتی مکروه از خود من سر نزده است!

بله، همه ما می توانیم و هر چه جلوتر برویم، لطف خدا را بیشتر احساس می کنیم. در درون ما یک منبع قابل اتصال به انرژی نامتناهی هست که باید آن را فعال کرد. همه در این استعداد مشترکند و خداوند با کسی قوم و خویشی هم نداردو به همه این نعمت را عطا کرده است. مشکل اینجاست که ما کار نکرده ایم وگرنه هرکه به اتش نزدیک شود لاجرم از آن گرم می شود.

نفس همه ما اقتضاء حرکت به سوی خدا را دارد: فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها:پس [با توجه به بی پایه بودن شرک‏] حق‏گرایانه و بدون انحراف با همه وجودت به سوى این دین [توحیدى‏] روى آور، [پای بند و استوار بر] سرشت خدا که مردم را بر آن سرشته است باش. (روم/30)

در این آیه شریفه مشاهده می فرمایید که نفرمود مؤمنین، و فرمود همه ناس بر این فطرت خداجو سرشته شده اند. در درون همه ما آهن ربایی همچون فطرت است که آهن حقیقت هستی را به خود جذب می کند و ابداً زائل نمی شود: لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ: براى آفرینش خدا هیچگونه تغییر و تبدیلى نیست این است دین درست و استوار(روم/30)

حتی مشرکین هم در خدا خواهی شان خالصانه اند و از خوف نیست: قرآن می فرماید: فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُون‏: [مشرکان تا در امنیت و آسایشند، بر آیین شرک تعصّب دارند،] پس زمانى که در کشتى سوار می شوند [و در وسط دریا امواج خطرناک آنان را محاصره مى‏کند] خدا را در حالى که ایمان و عبادت را براى او [از هرگونه شرکى‏] خالص مى‏کنند، می خوانند، و چون به سوى خشکى می رهاندشان به ناگاه به آیین شرک روى می آورند(عنکبوت/65)

همین که گرد و غبار کنار برود، فطرت رو می شود. تفاوت مردم در این است که برخی عایدی های خود مثل زیارت ها و ... را حفظ می کنند و برخی دیگر از کف می دهند. کم نبودند کسانی که با یک تلنگر هدایت شده اند.

اما ما بر سر راهمان موانع ایجاد می کنیم که با توبه این موانع رفع می شود. هر وقت می گوییم موفق نیستیم و توفیق نداریم، یعنی موانع گذشته، راه را بسته است. با این حساب توفیق یعنی راه باز است.

زجر انبیاء هم از همین جهت بود. از طرفی ضمیرشان را پاک کرده بودند و می دیدند که راه باز است و از طرفی موانعی که مردم بر سر راه خود می تراشیدند، می دیدند و می گفتند: چه چیز را رها کرده و به چه چسبیده اید؟

واقعا وجود انبیاء به تنهایی خودش معجزه عظیمی است و دلسوز ترین مردم به آنها بودند.

در دعای 16 صحیفه سجادیه می خوانیم که: خدایا مرا با عفوت آزاد کن! اما آزادی از چه چیزی؟ از آنچه کرده ایم. حکایت ما مثال کسی است که دری را قفل کرده و خودش نمی تواند آن را باز کند.

از مرتع شیطان تا ملکوت رحمان

محاسبه یعنی بررسی نفس و ظهورات آن، چه بیرونی از جمله گفتار و کردار، و چه درونی مثل خلقیات و حتی درونی تر یعنی افکار و حتی بیشتر یعنی احساسات.

نکته اصلی اینجاست که ما می توانیم مرتع شیطان شویم. امام سجاد علیه السلام در دعایی می فرمایند: الهی تا وقتی که عمرم در طاعت تو می گذرد، آن را طولانی کن ولی اگر قرار است مرتع شیطان باشدجانم را بگیر!

این باید دعای همه ما باشد و از مواردی است که طلب مرگ، حق است.

از طرفی می شود که ملکوت، چراگاه ما باشد. در مناجات مریدین در مجموعه مناجات خمس عشر که از عالی ترین مضامین مناجات است می فرماید: مرا از آنهایی قرار بده که در باغهای ملکوت برخوردار باشم.

پس محاسبه، بررسی چنین نفسی با این طیف وسیع تغییرات است.

هدف از محاسبه

هدف اول؛ اصلاح رفتار با تمام طیف هایش: مثلا کنترل زبان.

وجود نازنین پیامبر در روایتی می فرمایند: انسان در مراحل آخرت، قدم از قدم برنمی داردتا از چهار چیز از او سؤال شود: اول از آنچه عمر خود را در آن گذرانده است، دوم از آنچه جسد خود را در آن فرسوده است، سوم از چگونگی کسب مال و خرج آن( که مهمتر است) و چهارم از محبت اهل بیت.

گام اول در اصلاح رفتار، انجام واجب و حرام است. ولی این تمام راه نیست و تا سر منزل مقصود راه بسیار است. همه چیز که بهشت و جهنم نیست. مثلا در مقوله کنترل زبان باید فراتر از دروغ نگفتن و غیبت نکردن قدم نهاد.

یکی از عرفا از کنار ساختمانی می گذشت و گفت کِی این را ساخته اند؟ ناگاه به خود آمد و گفت من چرا این حرف را زدم و بخاطر همین جمله نابجا به خود یک سال ریاضت کم آب خوردن داد.

در زمان حضرت عیسی علیه السلام شخصی گفت: چقدر هوا گرم است و در عقاب خود برای این حرف نابجا 40 سال عبادت کرد.

آیا ظلم نیست که عده ای اینطور مراقب باشند و ما هم اینطور بی حساب؟

حواسمان نیست و به یکدیگر بی احترامی می کنیم و در جواب چرایی می گوییم: این، حال و شاکله ماست و کاری هم نمی توان با آن کرد. در حالیکه یکی از اولیای خدا در جواب این سخنان فرمود: این حالِ شیطانی است. آن را عوض کنید.

در محاسبه تازه خود را می شناسیم. آقای قاضی چندین سال برای کنترل زبان در دهانش ریگ گذاشت. آیا می توانیم این درد را حتی یک ساعت تحمل کنیم؟ اینها هستند که به حقیقت رسیدند.

هدف دوم؛ تسلط و کنترل خلقیات(فضائل و رذائل)

حسد، بی ارادگی و ... همگی چاره دارد ولی اگر نخواهیم هیچ اتفاقی نمی افتد:

آن سخن های چو مار و کژدُمت

مار و کژدم گردد و گیرد دُمت

چیزی از بیرون به عنوان عذاب بر ما وارد نمی شود بلکه خود خلقیات ما بر گردن ما طوق می شود: ْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَة: بزودی همان بخل بر گردنشان در قیامت، طوق می شود.

خود جهنمی، جهنم می شود و خدا کسی را جهنمی نمی کند. زیرا ثواب و عقاب آنجا اعتباری نیست و خود عمل و ملکه ظهور می کند. با محاسبه مداوم و دقیق تر، در نفسمان چیز های جدید تری می بینیم.

هدف سوم؛ کنترل حالات و افکار( خطورات): مثلا در نماز.

برای همه مرض های درونی طبیب هست و درمان دارد. فقط باید به طور جدی به دنبالش برویم.

گاهی بذری پاشیده می شود اما روی آسفالت است و ثمری نمی دهد و پرنده ها می خورندش. این حکایت کسی است که عادتاً چیز هایی می شنود و شیطان مثل پرنده آنها را می قاپد. گاهی هم رو غبار روی سنگ ها بذر حکمت و معرفت پاشیده می شود که باد آن را می برد. این حکایت کسی است که می شند اما قصد عمل کردن ندارد. مرحوم قاضی 100 شاگرد داشتند که به جایی نرسیدند، چون فقط برای شنیدن می آمدند. بالاتر از همه چه اندازه افراد پای منبر رسول الله بودند که اثری در آنها نداشت؟

گاهی هم زمین مناسب هست اما علف های هرز مانع رشد می شوند. اینها همان شهواتند که در وقت عمل سر می رسند و مانع می شوند.

این همه تلاش برای رسیدن به حقیقت

حقیقت چیزی است که اگر سر سوزنی آن را درک کنیم، همه چیز برایمان در مقابلش بی رنگ می شود.

یادی از شهید مطهری

در مصاحبه ای که از علامه طباطبایی درباره شهید مطهری به جا مانده است، آمده: شاید گفتن این تعبیر درست نباشد، وقتی ایشان به کلاس درس می آمد، حالت رقص به من دست می داد. چون می دیدم که هر چه می گویم، هدر نمی رود.

ببینید! علامه طباطبایی که می داند وظیفه عالم، رساندن حقیقت به گوش مردم است ولو کسی گوش ندهد، وقتی می بیند بذر حقیقت به ثمر می نشیند، چقدر خوشحال است. چون او قدر حقیقت را می داند. و نفهمیدن مخاطب، عجب زجر عظیمی است. خدا رحمت کند شهید مطهری را. ایشان در قبل انقلاب یک تنه در مقابل همه شبهات از حریم اسلام، پاسبانی کرد. قبل شهادتشان، در خواب می بینند که رسول خدا لب های ایشان را بوسید. چون لب را بوسیدن به غیر همسر و فرزند، حرام است، رسول خد ابا این کار فهمانده بودند که تو فرزند مایی. در یادنامه شهید مطهری، علامه طهرانی نوشتند که اگر همه این آثار ایشان فقط منجر شود که فردی در کوره راهی هدایت شود، باز هم هدر نرفته است. ببینید ارزش حقیقت تا چه اندازه است.

ما الحقیقه؟

کمیل شبی از حضرت امیر وقتی خصوصی گرفت و پرسید که حقیقت چیست؟ ایشان فرمودند تو را چه به حقیقت؟ او با دلی شکسته پرسید: آیا من ازاصحاب سرّ تو نیستم؟ سؤال اینجاست ایشان که در نهایت جواب او را دادند چرا از اول چنین برخورد کردند؟ رازش این بود که می خواستند او را بشکنند تا قابلیت در یافت حقیقت را داشته باشد. حالا با حالتی فقیرانه می پرسد: آیا من از اصحاب سرّ شما نیستم؟ حضرت در ابتدا جواب ندادند و او دوباره شکسته تر گفت: آیا مثل تویی فقیری را نا امید می کند؟ و اینجاست که حضرت لب می گشایند و توضیح می دهند و او باز می گوید بیشتر! دو باره می فرمایند و او طلب بیشتر می کند تا در نهایت حضرت چراغ را خاموش می کنند و می فرمایند که صبح دمید. گویی با این کار به جای سخن گفتن به صبح اشاره می کنند و حقیقت را به او القاء می نمایند.

بله در این عالم خبر هایی ست و همه می توانیم از آنها باخبر شویم.

در ماجرایی دیگر ابوبصیر که نابینا بود و از اصحاب خاص امام ششم بود از حضرت پرسید: آیا مردم در روز قیامت خدا را می بینند؟ امام فرمودند که قبل قیامت هم می بینند و در او تصرّف می کنند و می فرمایند: الآن نمی بینی؟ می گوید: آری، آیا اجازه دارم به کسی بگویم؟ که می فرمایند: نه!

حضرت امیر می فرمایند: من پاسبان حریم دلم هستم تا غیر خدا وارد آن نشود. این یعنی خویشتن داری در حد اعلای آن.

هدف چهارم؛ خروج از انفعال

از خیلی ها که می پرسی چرا فلان کار را کردی می گویند چون شرایط چنین و چنان بود. این حرف یعنی من منفعلم و دیگران باید خوب باشند تا من هم خوب باشم. محاسبه آدمی را از انفعال بیرون می آورد. نباید فراموش کنیم که انبیا در بدترین محیط ها بودند. تصور کنید که تا سال 8 هجری مرد و زن بصورت عریان دور خانه خدا که مملو از بت بود طواف می کردند که با فتح مکه این شرایط عوض شد.

هدف نهایی محاسبه: هدایت و وصول به حقیقت

هر ه بخواهد به حقیقت برسد باید کار کند. ما هیچکدام از همسایه حضرت امیر کم نداریم. مشکل دوری های فیزیکی دنیا، بی خبری است که این در امامان ما راه ندارد. از طرفی از بخل در هدایت هم منزّهند. پس ما بسیار سرمان شلوغ است و وقت نداریم به سراغ امام زمان برویم. گویا ما از ایشان گرفتار تریم. همه چیز مهیاست و فقط منتظر ما هستند. خدا انشاء الله بصیرت بدهد.

 والحمد لله ربّ العالمین

حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین نخاولی

در جلسه ی سیر و سلوک قرآنی مورخ 21 اسفند 1392

دریافت فایل صوتی با حجم 13 مگابایت


در این زمینه بخوانید:

- سیر و سلوک قرآنی | در قیامت از چه می پرسند؟

- سیر و سلوک قرآنی | قیامت؛ تجلی خدا با اسم "الباطن"

- سیر و سلوک قرآنی | محاسبه؛ عزم برای بیدار ماندن

پاسخ به شبهات | آیا خداوند ظالم است؟

جمعه, ۸ فروردين ۱۳۹۳، ۰۶:۳۱ ب.ظ

وبسایت گفتمان برتر


چندی پیش در یکی از برنامه های سمت خدا، سؤالی از مهمان محترم برنامه پرسیده شد در مورد عدل خداوند، به نظر رسید پاسخ مهمان محترم برنامه آنطور که باید و شاید قانع کننده نبود، مراجعه به بخش گفتگوی سایت این برنامه و مشاهده ی نظر مخاطبین برنامه در مورد این سؤال و پاسخ ارائه شده این نظر را تقویت کرد. لذا با توجه به فراگیر بودن این شبهه بلافاصله موضوع با استاد مکرم حضرت حجت الاسلام و المسلمین وکیلی دامت برکاته مطرح و از ایشان درخواست شد که پاسخی منطقی و مستدل برای درج در رسانه ها تهیه نمایند. ایشان نیز علیرغم مشغله ی علمی فراوان، متواضعانه درخواست این حقیر را لبیک گفته و متن زیر را در اختیارمان قرار دادند. بنابه دلایلی تاکنون از انتشار این مطلب خودداری شده بود، لکن هم اکنون باتوجه به فراهم آمدن شرایط، ضمن عرض ادب و احترام به محضر مهمان محترم آن برنامه،  این مطلب تقدیم جان مخاطبان عزیز می گردد.

سؤال:

هر چه بیشتر می گذرد به این می رسم که خدا به ما ظلم کرده است، بدون اینکه خودمان خواسته باشیم ما را به دنیا آورده و بعد می گوید که باید از من تشکر کنید همان طوری که من می گویم. و هر کاری که من دوست دارم انجام بدهید البته مختار هستید ولی اگر نخواستید این کار را نکنید. واقعا خنده دار نیست ما که نخواستیم به این دنیا بیاییم که هم این دنیا و هم آن دنیا جواب پس بدهیم. بچه که بودیم عروسک های مان را می چیدیم و بازی می کردیم و از بالا به آنها نگاه می کردیم و هر کاری که می خواستیم با آنها می کردیم کاری شبیه خدا، این بار ما شده ایم عروسک و خدا شده عروسک گردان روزگار، راهنمایی بفرمایید.

(برنامه ی سمت خدا 25 / 10 / 1392)

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله ربّ العالمین و صلی الله علی سیدنا محمدوآله و الطاهرین

و لعنةالله علی أعدائهم أجمعین و لا حول و لاقوّة إلّا بالله العلی العظیم

1. برای آنکه بتوانیم قضاوت کنیم که آیا خداوند متعال ظالم است یا نه؟ باید پیش از هر چیز معنای ظلم و عدل را بشناسیم.

ظلم عبارتست از رعایت نکردن حق کسی، اگر در جائی کسی به حق دیگری تجاوز کند او را ظالم می‌نامیم؛ مانند کسی که به دیگری بدهکار باشد و با وجود قدرت بر پرداخت بدهی، حق او را اداء نکند.

یا مانند کسی که بدون اجازه در ملک  دیگری تصرف می‌نماید و حق مالکیت او را مراعات نمی‌کند.

یا مانند کسی که بدون جهت و بدون اجازه دیگری را حبس نموده و او را از حق آزادیش محروم می‌نماید.

در مقابل عدل به مراعات نمودن حقوق گفته می‌شود و عادل کسی است که حق هر کس را اداء می نماید.

البته ظلم و عدل گاهی به معانی دیگری نیز استفاده می‌شوند که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

2. با توجه به این تعریف هر جا که صحبت از ظلم می‌شود باید کسی حقی داشته باشد و دیگری به آن تجاوز نموده باشد تا آن شخص را ظالم بنامیم.

بنابراین اگر کسی حقی نداشت نمی‌تواند ادعا کند به او ظلم شده است.

برای مطالعه ی متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید.


در این زمینه بخوانید:

- اتاق گفتگوی سایت سمت خدا | آیا خداوند ظالم است؟ (نظر مخاطبین برنامه در مورد این سؤال)

- متن برنامه سمت خدا مورخ 25 دی1392

- انتشار این مطلب در سایت عمارنامه ، بچه های قلم