گفتمان برتر

گفتمان برتر

دغدغه نوشت های یک طلبه ی تمدن گرا

گفتمان برتر

دغدغه نوشت های یک طلبه ی تمدن گرا

گفتمان برتر

امروز ما در یک چالش عظیم قرار داریم با مراکز قدرتى که فکر آنها این است که اگر این نظام کارآمدى خود را به‌طور کامل اثبات کند، عرصه براى آنها تنگ خواهد شد؛ کمااین‌که همین الان هم آنهامى‌بینند در مقابل نظام جمهورى اسلامى کم‌کارى کرده‌اند که نظام ما توانسته به پیشرفتهایى که دوستان اشاره کردند، نایل آید.گفتمان عدالت، یک گفتمان اساسى است و همه چیز ماست. منهاى آن،جمهورى اسلامى هیچ حرفى براى گفتن نخواهد داشت؛ باید آن را داشته باشیم.
در دهه‌ی چهارم انقلاب، گفتمان اصلیِ، پیشرفت و عدالت است؛ پیشرفت در همه‌ی ابعاد علمی و اقتصادی و اخلاقی و فرهنگی، و عدالت همه‌جانبه در توزیع فرصتها و امکانات مادی و معنوی.گفتمان یعنى یک مفهوم و یک معرفت همه‌گیر بشود در برهه‌اى از زمان در یک جامعه. آنوقت، این میشودگفتمان جامعه.این گفتمان را باید همه‌گیر کنید؛ به‌گونه‌یى که هر جریانى، هر شخصى، هر حزبى و هر جناحى سر کار بیاید، خودش را ناگزیر ببیند که تسلیم این گفتمان شود؛ یعنى براى عدالت تلاش کند و مجبور شود پرچم عدالت را بر دست بگیرد؛ این را شما باید نگه دارید و حفظ کنید.لازمه‌ی تحقق الگوی اسلامی–ایرانی پیشرفت و رسوخ آن در میان نخبگان، گفتمان‌سازی آن در جامعه است. این گفتمان سازى براى چیست؟ براى این است که اندیشه‌ى دینى، معرفت دینى در مخاطبان، در مردم، رشد پیدا کند. اندیشه‌ى دینى که رشد پیدا کرد، وقتى همراه با احساس مسئولیت باشد و تعهد باشد، عمل به وجود مى‌آورد و همان چیزى میشود که پیغمبران دنبال آن بودند. فرهنگ صحیح، معرفت صحیح...
(آیت الله العظمی امام خامنه ای روحی له الفداء)
***
صفحه اختصاصی سایت گفتمان برتر در نرم افزار تلگرام
https://telegram.me/goftemanbartar
شناسه کاربری صفحه:
@goftemanbartar
شناسه کاربری مدیرسایت:
@gofteman

پیوندهای روزانه

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 8 اسفند1392

محاسبه؛ عزم برای بیدار ماندن

مقدمه هر بیداری و توبه یک محاسبه اجمالی و نارضایتی از وضع موجود است. این یک نوع محاسبه اولیه است. یعنی اگر قرار بود در سیر الی الله به جای صد منزل، جزئی تر شویم و هزار منزل بشماریم، باید قبل یقظه( بیداری) از یک محاسبه اولیه اجمالی یاد کنیم. اما پس از بیداری و توبه سالک می خواهد همچنان بیدار بماند، پس به محاسبه ای جدی تر روی می آورد. به عبارت دیگر؛ محاسبه یعنی تمرکز و توجه برای حفظ و استمرار و ارتقاء نقاط مثبت، و حذف نقاط منفی و ضعف. گفتیم که محاسبه فقط محض اطلاع نیست و مقدمه چاره اندیشی و حل مسئله است، پس محاسبه مساوی است با کاستن تدریجی بدی ها.

با این توصیف، عدم محاسبه یعنی از دست رفتن رشته زندگی از دست انسان. مثلا یک تاجر موفق، اگر در دوره ای دید که کسبش کم رونق شده، یقینا به فکر چاره می افتد و گرنه بازار برای او تصمیم می گیرد و با رشد و اُفول بازار، کسب او رشد و افول می کند. عدم محاسبه باعث می شود تا در بند شرایط، اسیر باشیم و محاسبه کمک می کند تا بر شرایط، امیر باشیم که منظور، همان حکومتِ عقل است.

فرد محاسبه گر، اگر هر لحظه روی زندگی اش دست گذاشتند و از او پرسش کنند، پاسخگوی آن است.

جمع بندی ضرورتِ عقلی محاسبه

گفتگو شد که اهمیت محاسبه، تابع اهمیت نفس و ویژگی های منحصر به فرد آن است:

ویژگی اول: نفس انسانی بسیار نفیس و با ارزش است. ما اگر جماد یا گیاه یا حیوان بودیم، به ترتیب، ارزشمان بالاتر می رفت. اما حالا که انسانیم، نفیس ترین موجود هستی هستیم، چرا که خدا از همه حتی فرشتگان مقرّب خواسته تا بر آدم سجده کنند.

ویژگی دوم: نفس انسان بسیار حسّاس است. گاهی یک شیء قیمتی در عین ارزشمند بودن، مقاوم هم هست. در اینصورت ضرورت کمتری برای مراقبت احساس می شود. مثلا آیا شما برای پاک کردن شیشه پنجره و شیشه عینک از یک دستمال استفاده می کنید؟ به حسب حسّاسیت یک شیء مرتبه مراقبت و محاسبه آن تغییر می کند.

شاعر می گوید: ... آینه دانی که تاب آه ندارد. یک آهِ آدمی روی آینه اثرش می ماند. دیده ایم که گاهی یک حرف، ما را می شکند. چه نفوسی که با یک کلمه زیر و رو شده اند، چرا که نفس، حساس است. اگر از بالا به وقایع نگاه کنیم می بینیم که چه چیز های کوچکی ما را به خود کاملاً مشغول می کند. ذهن انسان وقتی درگیر یک موضوع می شود، مثل یک دوربین روی آن زوم می کند، تا جایی که چیز دیگریی را نمی بیند. بدترین زندگی ها، سیاهی شان به اندازه یک نقطه روی یک صفحه سفید است. البته گاهی نفسِ برخی، بیش از حد، حساس می شود که این هم مطلوب نیست. دلخوشی و گریه های بچه ها را در نظر بیاورید. اگر از زاویه دید ملکوت به زندگی هایمان نگاه کنیم، بسیاری از ناله های ما به خاطر چیز های کوچک وبچگانه است. خواهیم دید که عالم را وهم اداره می کند. در روایت داریم که اگر همه عاقل بودند، عالم خراب می شد. تا اینجا معلوم شد که نفس، موجودی قیمتی و حساس است.

ویژگی سوم: مراتب اُفول و رشد نفس، بینهایت است. این مراتب، در جلسات گذشته اجمالا مرور شد و معلوم شد که سیر بینهایت ما به سوی سقوط یا صعود، این را می طلبد که با حساب و کتاب پیش برویم.

ویژگی چهارم: اثر پذیری نفس، حیاتی و ابدی است. به این مثال توجه کنید. اگر یک مادر باردار، مراعات جنین خود را نکند و کاری ا انجام دهد که اثر منفی روی جنین بگذارد، در آن لحظه اهمال کاری، ظاهراً اثری مشاهده نمی شود، اما وقتی بچه به دنیا آمد، آثار آن عمل هویدا می شود. مثلاً یک ویروس کوچکِ سرخچه می تواند بچه را کور دائم به دنیا بیاورد. ما در جنینِ عالم طبیعت موقّتا در حال رشد هستیم. گناهان نیز همان وبروس هایی هستند که روی نفس، اثر منفی می گذارند و باعث می شوند، مثلا در قیامت، کور محشور شود: وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً وَ نحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَمَة أَعْمَى‏: و هر کس از هدایت من [که سبب یاد نمودن از من در همه امور است‏] روى بگرداند، براى او زندگى تنگ [و سختى‏] خواهد بود، و روز قیامت او را نابینا محشور مى‏کنیم. ‏(طه/124)

خداوند، گناهکاران را فقط ضرر کننده نمی داند، بلکه آنان را خسارت دیده و تباه شده می خواند. خسارت یعنی اینکه اصلِ سود وسرمایه از بین برود. اگر تعبیری شدید تر بود خداوند به کار می برد. چون ما تنها به نقطه صفر اکتفا نمی کنیم بلکه به زیر صفر و منفی بینهایت هم ممکن است برسیم.گناه، می تواند ما را تا منفی بینهایت ببرد. استمرار بر گناه باعث عادی شدن آن و ارزش شدن آن می شود.

پس هر چه اثر و ماندگاری فعل بیشتر باشد، ضرورت محاسبه آن بیشتر است. چراکه آثار آن تمام شدنی نیست و ابدی می شود.

یک نکته درباره رحمت الهی

خداوند در قرآن کریم فرموده است: وَ لَوْ شَاءَ رَبُّکَ لجََعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً  وَ لَا یَزَالُونَ مخْتَلِفِینَ* إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّکَ  وَ لِذَلِکَ خَلَقَهُمْ  وَ تَمَّتْ کلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ: اگر پروردگارت مى‏خواست یقیناً تمام مردم را [از روى اجبار، در مسیر هدایت‏] امت واحدى قرار مى‏داد، [ولى نخواست به همین سبب‏] همواره [در امر دین‏] در اختلاف‏اند.مگر کسانى که پروردگارت به آنان رحم کرده و به سبب همین ( رحمتش) آنان را آفریده است. و فرمان حتمى پروردگارت تحقق یافت که همانا دوزخ را از همه جن و انس [که راه کفر و عناد را برگزیدند] پر خواهم کرد.(بقره/119-118)

خدا می فرمایند با وجود همه نافرمانی های انسان، را برای رحمت خلق کرده است، آن هم رحمت رحیمی که نجات از نار است. اگر بنا بود که اکثر مردم جهنمی شوند، این برای خلقت خدا نقص بود. کسی که در دلش توحید است در نهایت به بهشت می رود، ولو پس از تحمّل احقابی از نار. همه این عذاب ها نسبتش به رحمت ابدیِ پس از آن هیچ است. البته نباید فراموش کرد که یک سر سوزن از  این عذاب، قابل تحمل نیست. این عذابی است که یاد آن، اشک امیر المومنین را نیز جاری کرده است: ... أم لطول عذابٍ و مُدّتِه.

کفّار هم در نهایت از عذاب می رهند الّا معاندین؛ آنهایی که حق را به عینه دیدند و عناد کردند. عناد و لجبازی مرض بسیار بدی است. لجباز می گوید: دُرُسته که اینطوریه ولی ...!  اگر امری درست است، آدمی باید بگوید، چشم! گاهی فردی چشم نمی گوید و عناد هم نمی کند. او در نهایت اهل رحمت می شود؛ رحمتی که میزانش نسبت به عذابی که می کشد بینهایت است. بسیار نادرند آنهایی که تا آن درجه عناد داشته باشند. آمده که امیر المومنین بر سر بستر مرگ خلیفه دوم رفتند و به او گفتند: آیا می دانی من حق بودم و هستم؟ گفت: آری! فرمودند: بیا و همین را بین مردم اعلام کن. من هم ضمانت می کنم تبعاتش را از تو برطرف کنم و کارها را درست کنم. گفت: حاشا! النّار و لا العار. جهنم می روم و این ننگ را نمی پذیرم. این روحیه را ببینید. از آن طرف در اشعار حضرت سید الشهدا گویی در جواب همین حرف آمده: العار اولی من دخول النّار. درست است که آتش جهنم نسبت به رحمت ابدی ناچیز است اما خودش فی نفسه امری عظیم است.

یک تمرین

حتما این کار را انجام دهید. یک بار که در حمام بودید، فرض کنید که راهی به بیرون ندارید. آنوقت آب داغ را کمی بیشتر کنید( البته نه تا حدی که به پوست آسیبی برسد) سپس زیر آب بروید و فرض کنید فقط یک روز قرار است زیر این آب باشید، البته به شرطی که پوست بی حس نشود و هر آن حساس تر باشد. رفقا نباید بخاطر امید به رحمت از عذاب بی باک شویم. تازه این آب جوش 100 درجه نیست. دمای مرکز خورشید 20 میلیون درجه است که در برابر آتش جهنم صفر است. چراکه آتش جهنم منشأش نفس خود ماست وگرنه خدا که کوره ای از ابتدا نیافریده که مردم را عذاب کند: وَ مَا أَدْرَئکَ مَا الحُطَمَةُ* نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ* الَّتىِ تَطَّلِعُ عَلىَ الْأَفِْدَةِ: و تو چه مى‏دانى آن شکننده چیست؟ آتش برافروخته خداست. [آتشى‏] که منشأش دل‏ها ست(همزه/ 7-6-5)

ویژگی پنجم: تغییرات نفس، نامحسوس است. پیر شدن و کم توان شدن ما را در نظر بگیرید. اگر تصویری از زندگی امروز ما را 10 سال پیش به ما نشان می دادند، آیا باورمان می شد؟ ویژگی تغییرات تدریجی این است که نامحسوسند. چون خودمان در متن آن قرار داریم، آن را درک نمی کنیم. به همین دلیل برای رصد تغییرات حتما وزنه می خواهیم که همان محاسبه است. چراکه آدمی نه تنها با تغییرات خو می کند بلکه پس از مدتی بریش مطلوب می شوند. گفته شد که مفسدین خود را حقیقتا مصلح می دانند: : وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُواْ فىِ الْأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نحَنُ مُصْلِحُون‏: چون به آنان گویند: در زمین فساد نکنید مى‏گویند: فقط ما اصلاح گریم(بقره-11)

می بینیم که سه تأکید برای جمله آنان آمده است؛ یعنی حقیقتاً به مصلح بودن خود باور دارند.

آخرت؛ سرتاسرظهور وحضور است

مسئله اینجاست که در دنیا می توانیم دروغ بگوییم و فریب بدهیم، چون اینجا ظاهری دارد و باطنی دارد. اما در آخرت همه چیز ظاهر است. دروغ تنها در غیاب صاحب خبر گفته می شود اما در حضور مطلق که دروغ و فریب راه ندارد: یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیرٍْ محُّْضَرًا وَ مَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَ بَیْنَهُ أَمَدَا بَعِیدًا: روزى که هر کس آنچه را از کار نیک انجام داده و آنچه را از کار زشت مرتکب شده حاضر شده مى‏یابد، و آرزو مى‏کند که اى کاش میان او و کارهاى زشتش زمان دور و درازى فاصله بود( آل عمران/30)

آیا خودمان را برای روزی که همه چیز رو می شود، آماده کرده ایم؟ اگر همین الآن امام زمان بیایند و بفرمایند همین موبایل ها را بدهید تا ببینیم، چقدر حاضریم؟ آنجا دیگر کُد و پسوُردی نیست که بر روی اعمال بگذاریم تا کسی نبیند. آنجا دیگر روز فریب نیست: ذلک الیوم الحق.

پس محاسبه ضروری است، چون نفس به تغییرات نامحسوس عادت می کند.

ویژگی ششم: نفس ما بازیگر قهّاری است. نفس مسوّله ما غیر از نفس امّاره است. امّاره می گوید این کار بد است و من آن را انجام می دهم. امّا مسوّله عمل  را زینت می دهد و می گوید خیر است و آن را با رضایت انجام می دهد. او یک روانشناس حرفه ایست و می تواند به راحتی صاحبش را فریب دهد. به این مثالها توجه کنید:

    - می گوییم مومن باید خوش برخورد باشد اما روی گشاده مان بخاطر چیز دیگری است.

    - می گوییم در فلان مورد باید صبر کرد ولی انفعال ما فقط به خاطر نا توانی یا ترس بوده است.

    - می گوییم باید نقایص دیگران را تحمّل کنیم ولی در پشت صحنه می خواستیم از امر به معروف و نهی از منکر فرار کنیم.

    - فلان برخوردمان با فلان مراجعه کننده، آیا خوش اخلاقی بود یا آینده نگری؟

    - خداوند در سوره ماعون به آنان که نماز می خوانند و نماز را بهانه می کنند، می فرماید که من دستورات دیگری غیر نماز هم دارم.

    - دوست دارم لباس های فاخر بپوشم ولی می گویم: باید برای جذب به اسلام، پوشش بهتری داشته باشم.

    - یک خانم جوان سوالی می کند، بسیار خوب برخورد می کنم ولی در برابر یک پیر زن سرد برخورد می کنم. چرا؟

بیاییم فقط یک روز، قبل از هر کارمان یک چرا برای کشف نیت واقعی مان بگذاریم. شیطان گاهی به ما می گوید اگر خوب برخورد کنی مردم جذب می شوند. باید بگوییم به کی؟ به ما؟

 مرد متموّلی کنار پیامبر نشسته بود که فقیری به نزد ایشان آمد. آن مرد کمی خودش را در هم کشید. پیامبر او را با عباراتی شدید عتاب کردند. در روایت داریم کسی که غنی را به خاطر غنایش تحویل بگیرد، دو سوم دینش می رود. در مقابلِ یک مسئول هم همین است. دو سوم هم بخاطر این است که دین سه بخش است؛ اعتقاد قلبی، فعل زبانی و عمل به ارکان. این فرد فقط مانده که این شخص را عبادت کند که تمام دینش برود.

 پیامبر عظیم الشأن اسلام، فردی را به عنوان جمع کننده زکات به جایی فرستادند. وقتی او بازگشت، گفت: من به عدالت و قسط زکات را گرفتم. اینها هم هدایایی است که مردم به من دادند، نه بخاطر کم و زیاد گرفتن زکات، بلکه فقط هدیه است. حضرت فرمودند: چرا گرفتی ؟ مگر نمی دانی که هدایا به والیان، غل و زنجیر بر گردن آنهاست. اوگفت: خودشان دادند. من که نگرفتم. فرمودند: اگر در خانه بیکار نشسته بودی هم رایش هدیه می فرستادند؟

نفس مسوّله می تواند این کار را اینچنین توجیه کند که که هدیه مومن را نباید رد کرد. فراموش نکنیم هدیه دادن به یک مسئول، بخاطر مسئول بودنش حرام است.

بعضی اوقات هم نفس فریبکار ما ظاهراً ما را مذمّت می کند ولی در اصل ما را مدح می کند که این متن روایت است: رُبَما ذممتَ نفسک و أنت تمدَحها فی الحقیقه. می گوییم: ما که آدم نشدیم. اگر کسی همانجا به ما بگوید: راست می گویی. تو آدم نشدی! چه حالی به ما دست می دهد؟چرا ناراحت می شویم؟

ویژگی هفتم: ما حبّ ذات داریم. تجربه نشان داده که چشم رضایت و دوستی از دیدن عیوب عاجز است. وقتی خودم را تا این حد دوست دارم چگونه می توانم محاسبه کنم. فرض کنید که قاضی خودش یک طرف دعوا باشد. می بینیم که اگر کسی را قبول نداشته باشیم، با صد دلیل هم حرفش را نمی پذیریم ولی اگر قبولش داشته باشیم، چشم بسته از او پیروی می کنیم. این خاصیت حبّ ذات است. به همین دلیل است که متوجه اشتباهاتمان نمی شویم و اگر هم شدیم به توجیه آنها می پردازیم.

مرحوم علامه جعفری(ره) می فرمودند: فردی شعری را اینچنین می خواند:

ایَم رَغَ سَح رَعَشَقَزپَر وانِبیا موز

به گفته شد: احیاناً این شعر اینگونه نیست: ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز؟ او گفت: این هم وجهی دارد!

 دو جمله کوتاه و رهایی از هلاکت!

دو جمله ی یک کلمه ای و دو کلمه ای هست که عامل نجات و رهایی از هلاکت است:

اول: نمی دانم! قرآن یهودیان را به دلیل همین نمی دانم نگفتن به شدت توبیخ می کند: ٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیمَا لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ  وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَا تَعْلَمُون‏: پس چرا درباره آنچه به آن آگاهى ندارید [و آن آیین ابراهیم است‏] مجادله و ستیز مى‏کنید؟! و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانید( آل عمران/66)

جمله طلایی دوم: اشتباه کردم! این خیلی برای نفس ما سخت است، اما آثار رشد دهنده عجیبی دارد. شما به سحره فرعون و یا حضرت حرّ نگاه کنید تا کجاها با این جمله و اعتقاد درونی رسیدند.

نکته آخر در ضرورت عقلی محاسبه این است که ممکن است دیگر فرصتی برای برای جبران نباشد.

ضرورت محاسبه در آیات و روایات

آیات و روایات به میگویند که کسی که محاسبه ندارد، در درجه ای از انکار معاد قرار دارد: یَادَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فىِ الْأَرْضِ فَاحْکُم بَینْ‏ النَّاسِ بِالحَقّ‏ وَ لَا تَتَّبِعِ الْهَوَى‏ فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ  إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدُ  بِمَا نَسُواْ یَوْمَ الحْسَاب‏:  گفتیم:] اى داود! همانا تو را در زمین جانشین [و نماینده خود] قرار دادیم پس میان مردم به حق داورى کن و از هواى نفس پیروى مکن که تو را از راه خدا منحرف مى‏کند. بى‏تردید کسانى که از راه خدا منحرف مى‏شوند، چون روز حساب را فراموش کرده‏اند، عذابى سخت دارند( ص/ 26)

آیه می فرماید که پیروی از هوای نفس به گمراهی می انجامد و گمراهی انتهایش عذاب جهنم است. سپس می فرماید همه این زنجیره به دلیل فراموشی روز حساب است.

در شیمی قانونی به نام آنتروپی هست که می گوید: موجودات به طور طبیعی به سمت بی نظمی و فساد می روند و برای حفظ آنها باید انرژی مصرف کرد. عین همین قضیه در نفس ما جاری است. اقتضای اولیه نفس ما این است که به سمت خراب شدن و فساد تمایل دارد و برای حفظ آن باید نیرویی صرف کرد. در حقیقت تا به منافعِ حفظ نفس توجه داریم آن را حفظ می کنیم. مثل اینکه بگویند اگر کسی در مسجد چرت نزند به او فلان مقدار جازه می دهیم. تاحاسمان به آن جایزه هست دیگر چرت نمی زنیم.

آیه می فرماید که منشأ همه آلودگی ها و فساد ها فراموشی مبدأ و معاد ماست. جلوه عملی ای فراموشی، غفلت از حساب و محاسبه نفس در این دنیاست. کسی که اهل محاسبه نیست، در حقیقت مومن به معاد نیست؛ یا بطور فعلی یا پنهانی. آیا معنا دارد که کسی باور داشته باشد پشت در، حیوانی درنده است و در را باز بگذارد؟

و الحمد لله ربّ العالمین


پ.ن:

- ضمن عرض پوزش بابت تأخیر بوجود آمده، صوت جلسه إن شاءالله در اولین فرصت تقدیم خواهد شد.


طراحی سرنوشت | جلسه دوازدهم

سه شنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۲، ۰۶:۳۴ ب.ظ

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در کارگاه طراحی سرنوشت مورخ 30 بهمن ماه 1392

زندگی بدون ارزش گذاری و هدف گذاری ، ارزش ندارد .

گاهی وقت ها لذت و رنج ها باعث می شود زندگی ما رنگ بگیرد .در حالیکه لذت و رنج مساوی است یا اینکه آیا آن کاری که انجام می دهیم خوشایند هست یا نه ؟

انجام کار خوشایند یکی از رهزن های جدی برای ارزش گذاری به زندگی است .

فردی که می گوید من از زندگی ام احساس رضایت می کنم ، خیلی خوشحالم و همین نشان می دهد که زندگی ام خوب است .این از بزرگترین مغالطه هایی است که می شود انجام داد .فردی ممکن است از خودش راضی نباشد و به درجات بالاتر از او موفق تر باشد .

واقعیت را فقط با ید با واقعیت سنجید نه با حالات.ما گاهی واقعیت را با حالات خود می سنجیم .

مثلا دلم شور می زند پس حتما اتفاق بدی می افتد. ترس یک حالت است که ما از آن حدس یک واقعیت را نتیجه می گیریم .یا مثلا رفتم اینجا سنگین بودم ، پس حتما جای خوبی نبود.

البته اگر قلبی صاف و بدون حمله قوه خیال و وهم وشهوت و غضب باشد اینها درجاتی از واقع نمایی را برای او دارد و  الا نه . چقدر آسیبها برای همین موضوع در زندگی ها وجود دارد و باعث آتش گرفتن زندگی ها می شود. مثلا می گوییم یک حسی از فلانی دارم ، از پدرم ،از مادرم ،از دوستم ،که آن حس باعث می شود ما از قبل قضاوتی انجام دهیم.

یکی از این حالات ، حالت منتظر انتقاد بودن است.مثلا خانمی که نامنظم است و شوهرش چند بار به او انتقاد کرده وتذکر داده که چرا از وقتت درست استفاده نمی کنی . کافیست  چند بار تکرار شود و همین باعث می شود یک تصویری در ذهن خانم شکل بگیرد، و یک روز که اتفاقا هیچ کاری هم نکرده وو   قت گذرانده ، وقتی شوهرش به منزل می آید واز حال خانمش سوال می کند  و اینکه از صبح چه کار کرده ای ؟ و شوهرهم فقط حرف های روزمره را زده (اما چون خانم حالت منتظر دارد )، خانم با قضاوت نادرست به او پرخاش می کند و می گوید تو چه کار داری که من از صبح چه کار کرده ام؟ و بعد شوهر هم عصبانی می شود و پرخاش می کند و همین طور دعوا بالا می گیرد .

اینها اذهانی است که حس  درونشان بر آنان غلبه پیدا کرده.( یعنی چون او اینطوری گفت پس حتما منظورش این بوده) .

گاهی حالت درونی از یک واقعت بیرونی ناشی شده اما به شرط اینکه واقیت را درست دریافت کرده باشد .

«اللهم ارزقنی التجافی عن دارالغرور » یکی از دعاهای شب قدر است ( شب 27 هم احتمال شب قدربودن دارد اما ضعیف تر )

وارد شده که این دعا را زیاد بخوانید.

تجافی یعنی پهلو تهی کردن ( نیم خیز نشتن و آمادگی برای کندن )

یعنی خدایا به من روزی کن که پهلو تهی کنم از دار الغرور( دارالغروریعنی سرای فریبها ) چون پر از فریب است .خطای باصره ،خطای شامه و ...

در این دعا ما از خدا می خواهیم  با اینکه در دنیا هستیم آسیب و عوارض دنیا ما را نگیرد و فریب هایش مرا فریب ندهد .

رفتارهای ما به گونه ای شکل گرفته که اگر چیزی دروغ باشد رفتار ما هم همانطور شکل گرفته و اگر صادق باشد باز همانطور شکل گرفته.

حالا ما از صبح تا شب رفتارها، کارها، حرف ها ،خورد و خوراک هایمان را که زیر نظر بگیریم ببینیم چند تا بر روی واقعت سوار شده .

 تمام فست فودها بر روی دو تا فریب سوار شده .یک فریب نفس و یک فریب بیرون .

یا فردی که سیگاری است و او را منع می کنند می گوید من اینطوری راحت تر هستم و حس خوبی دارم. یکی هم با مواد مخدر یکی با نوشابه و...حس خوبی پیدا می کند.

ادامه دعا « والانابة اِلی دار الخلود » رجوع و بازگشت به سرایی ماندگار (قیامت) اما این به معنای اینکه خدایا مرگ را روزی من کن، نیست بلکه یعنی زندگی ام در همین دنیا زندگی پایدار باشد.

« والاستعداد للموت  قبل حلول الموت »  استعداد پیدا کردن برای مرگ قبل از اینکه دیر شود.

کسی که تفکرش فریب نخورد همیشه آماده مرگ است .

حرّ فقط در چند ثانیه فکر کرد و یک ثانیه  تصمیم گرفت پس انسان می تواند در یک ثانیه یک فاصله منهای بی نهایت تا مثبت بی نهایت را طی کند .

هدف ما زندگی آگاهانه و برهانی است . زندگی ای که برایش دلیل داشته باشیم هم برای خود و هم برای خدا .زندگی نرمال یعنی اگر قرارباشد هفته دیگر بمیریم همان کارهای کنونی مان را انجام دهیم .

خلاصه تمام دعوت انبیا این بود که به خاطر خدا یک قدم جلو بیائید.

ازمرحوم علامه طباطبایی(رض) پرسیدند که قرآن را در یک کلمه خلاصه کنید . فرمودند : تعال (به معنی اینکه بیا بالا) که خداوند این را در معنای ملکوتی به کار برد و انسانی اش کرد. یعنی در جا نزن، عقب گرد نکن، پائین نرو و به خاطر خدا بیا بالا .

اگر کسی اینگونه زندگی کرد یک وجود آسمانی است که در زمین زندگی می کند چون رفته بالا و دیگر هیچ چیزی تکانش نمی دهد.

کسی که در زندگی اش رنج بکشد و قصه بخورد به جهنم می رود چون هر کسی که در این عالم خوش است در آنجا هم خوش است .

« کما یعیشون تموتون و کما تموتون تبعثون» همانطوری که زندگی می کنید می میرید .و همانطور که می میرید برانگیخته می شوید .

 این به معنای خوشی حیوانی نیست بلکه انسانی است . برای حضرت یوسف در زندان یا در ته چاه یا زمان وزارتش همه یکسان بود و برایش فرقی نداشت .

پیامبر (ص ) فرمودند : معراج من به آسمان بود و معراج برادرم یونس در شکم ماهی .

اینها غصه و ناراحتی دارند اما غصه و ناراحتی شان آسمانی است که اگر از آنها بگیرند ناراحت می شوند .

انسان های طبیعی ، غیر طبیعی اند . چون خداوند همه ما را برای رفتن به فرا طبیعت  و ملکوت خلق کرده است . و انسان های نرمال ، غیر طبیعی اند .

کسی که در این دنیا فهم همه عوامل را با هم پیدا کرده به گونه ای نیست که با غصه خوردن دق کند.

بستگی به نگاه ما دارد . ما پول می دهیم تا به ما آمپول بزنند . چون بعدش را می بینیم .

همه غصه هایی که ما می خوریم از خودمان است نه از حوادث .چون همه چیز در درون ماست وهیچ چیز از ما بیرون نیست .

ما برای زندگی یک سری دانستنیها نیاز داریم. فضای کنونی، فضای فریب و مجاز است و مهمترین چیزی که ما به آن احتیاج داریم واقعیت است و مهمترین مهارت زندگی مهارت واقع یابی است، اینکه حقیقت چیست؟

فضای جهان امروز با جهان دیروز خیلی فرقی نکرده. فضای حاکم بر یونان دیروز ، فضای مغالطه  ( غلبه بر خصم ) رایج بود و آن به خاطر اینست که افراد می خواهند بر هم سوار شوند .فضا فضای شکاکیت وبعد  انکار واقعیت بود .و لذا کسانیکه می توانستند خوب بپیچانند ( در مجلس ، برای آرا و ... ) غلبه می کردند .بخاطر همین دو فن خطابه و مغالطه  ( به اشتباه انداختن دیگران ) رشد پیدا کرد .

آنچه ما فکر می کنیم خلق و خوی  ، رفتار و عمل ما را می سازد چون ما در خلا نیستیم و جهات شخصیتی ما به هم مرتبط است .

فضای کنونی ما مانند یونان قدیم است .بحث شکاکیت و نسبی گرایی حتی در بدیهیات .( مثلا جمع نقیضین تا به حال محال بوده ولی از حالا نه )

علت حرکت فضای کنونی به سمت چند کانونی و یا بی کانونی  اینست که امروز کپی شده دیروز است مشرکان زمان پیامبر همان حرفهای زمان حضرت موسی و نوح و... را می زدند .

وقتی نفس به سمت طغیان حرکت کند یک طور عمل می کند و وقتی به سمت عدم طغیان حرکت کند طور دیگری عمل می کند .

تشابه قلوب ،تشابه رفتارها را می آورد .

چرا واقعیت محض و مطلق انکار می شود ؟

چون اگر  یک واقعیت پذیرفته شود عقل بقیه بناها را بر روی آن سوار می کند .

اگر سنگ بنای عمل که شناخت است زده شود ، انکار واقعیت بوجود می آید .این باعث می شود که فرد عمر شصت ساله را در سراب بگذراند.

یکی از پایه های شکاکیت  ناشی از نشستن فیزیک به جای فلسفه است .و چیزی که جای خودش را نداشت مدام تعمیم پیدا کرد.

اگر بگوییم همه چیز مجازی است و همان را هم ادامه دهیم دیگر هیچ قانون قطعی ای شکل نمی گیرد .

ما یک سری بدیهیات داریم .

قطعیت یعنی اینقدر روشن است که اگر مفهوم است نیاز به تعریف واگر گذاره است نیاز به اثبات ندارد

اما برخی از بدیهیات اصلا قابل اثبات نیستند چون اولین چیزی است که  ذهن ادراک می کند (حتی در ذهن حیوان یا گیاه . حیوان غذا را می بیند و به سمت ان حرکت می کند)

بدیهی ترین و روشن ترین شی ء ( از لحاظ تحقق) ، خود واقعیت است و در مقام فهم بدیهی ترین و روشن ترین مفهوم است . منتها هیچ مفهومی قبلش نیست که با آن مفهوم توضیحش دهد .

اگر کسی بخواهد واقعیت را انکار، اثبات و یا شک کند غیر ممکن است .چون چیزی ثابت تر، قوی تر ،  متقن ترو موجودتر نیست که بخواهد این را اثبات کند . اصلا خود ما بخشی از مراتب این واقعیت هستیم

حالا اگر کسی بخواهد انکار کند :

اولا انکارش مساوی با اثباتش است یعنی اینقدر قوی است که منکر اثباتش می کند .کسی که می گوید واقعیتی نیست یعنی هزاران واقعیت را پذیرفته .

ثانیا اگر انکار می کند و می گوید واقعیت واقعیتی نیست آیا حرفش واقعیت دارد یا ندارد . اگر بگوید واقعیت ندارد پس دروغ گفته و اگر بگوید واقعیت دارد پس خودش یک واقعیت را اثبات کرده . انکارش اثباتش را بوجود می آورد .

ثالثا اگر بگوید در واقعیت شک دارم آیا این شک واقعیت دارد یا نه اگر وجود دارد پس یک واقعیت است و اگر بگوید شکم غیر واقعی است پس اصلا شک نکرده .

از اینجا سنگ بنای اولیه زندگی شکل می گیرد .

از اینجا سوفیست ها چند دسته شدند :

1-      معتقد بودند هیچ چیزی نیست و همه چیز خواب و خیال است

2-      اگر واقعیتی باشد قابل دستیابی نیست

3-      اگر قابل دست یافتن باشد ، قابل دست یافتن مطمئنی نیست و معلوم نیست درست باشد

4-      اگر هم قابل دستیابی باشد قابل تعلیم نیست یعنی هر کسی واقعیت خودش می شود شخصی

در حال حاضر هم همین مباحث مطرح است .شخصی شدن همان پلورازیم است . کسی که می گوید قابل تعلیم نیست ، پلورالیزم و شخصی است .کسی که می گوید قابل دستیابی نیست ، شکاکیت است .( فقط اسم ها عوض شده )
ما می خواهیم سرنوشت انسانی راطراحی کنیم که برای این کار نیاز به الفبا داریم .الفبای زندگی صحیح  را باید دانست . بعد از آن نیاز به تمرین داریم .

سرنوشت مطلوب = زندگی گوارا

تا زمانی که می گویم زندگی ام بد شده یعنی در بیرون خودمان زندگی می کنیم نه درون خودمان .ما می توانیم بهترین زندگی را در بدترین شرایط داشته باشیم .و الااین شرایط است که سعادت ما را تنظیم می کند نه خودمان . سخت می گذرد اما دارد رشد می کند .منتها در این جا دو حالت وجود دارد :
یک وقتی فرد را مجبور به تحمل شرایط سخت کرده اند اما یک وقت خودش به این سطح از بلوغ رسیده که باید سختی بکشد. (نوع نگاهشان با هم متفاوت است)
ما فقط با خودمان خوشبخت می شویم نه همسر خوب .همه چیز در درون ماست . اگر توانستیم در بدترین شرایط رضایت از زندگی داشته باشیم آنگاه هم در دنیا و هم در آخرت خوشبخت خواهیم بود.

والحمدلله رب العالمین

حاشیه اسلیمی

کارگاه طراحی سرنوشت در دانشگاه فردوسی

جلسه ی دوازدهم مورخ 30 بهمن 1392

دریافت فایل صوتی با حجم 15 مگابایت


در این زمینه بخوانید:
- معرفی کارگاه طراحی سرنوشت
- طراحی سرنوشت | جلسه یازدهم

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 1 اسفند1392
نگاهی به دلایل ضرورت محاسبه

   - نفاست نفس انسانی

نفس انسان قابلیت های زیادی را داراست. به نظر شما اگر همه شرایط دست به دست هم بدهند تا یکی را زمین بزنند، آیا این فرد بدبخت است یا خوشبخت؟ ما تا خوشبختی را بیرون از نفس خود ببینیم یعنی هنوز رشد نکرده ایم. نفس نه تنها می تواند در هر شرایطی احساسس خوشبختی کند، بلکه می تواند در این شرایط، بیشترین رشد را بکند. قرآن همسر فرعون را به همین دلیل تابلوی مومنین قرار داده است. درون ما گوهری بی بدیل نهاده شده که اگر بخواهیم هیچ چیزی نمی تواند آن را آلوده کند.

گاهی یم گوهر هم قیمتی هست و هم مقاوم. اما گوهر هایی هستند که در عین نفاست، قابل خراب شدن و فسادند. حتی ممکن است قیمتش به منفی بینهایت هم تنزل پیدا کند.

   - در پیش بودن یوم الحساب

ضرورت دوم اینست که اگر ما خود را محاسبه نکنیم بالاخره روزی محاسبه می کشویم. حسیب از نام های خداوند است: کَفی باللهِ حسیباً. یوم الحساب هم از نام های روز قیامت که آیات آن در جلسه قبل اجمالاً بررسی شد.

   - غیر قابل جبران بودن خسارت ها

خسارت هایی که به نفس خود وارد می کنیم قابل جبران صد در صدی نیستند. حتی اگر توبه مقبول هم داشته باشیم،با آن عمر را که در معصیت گذرانده ایم چه می کنیم؟ جوانی میانسالان چه شد؟ نوجوانی جوان ها کجاست؟

وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبَصیر(غافر-58)

لا یَسْتَوی أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزُون(حشر-20)

 لا یَسْتَوی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَل(حدید-10)

خیلی ها برای طی کردن مسیر کمال، خدمت استاد ما رسیدن اما در پیری. این هم غنیمت است اما آخر در چه زمانی؟ جوان ها از همین الآن روی خودتان کار کنید. باید محاسبه داشت. از شزکت ها بپرسید چقدر برای نرم افزار های حسابداری و محاسباتی هزینه می کنند.

عمر خیلی زود تر از اینها می گذرد. ما یک چک را گم کنیم چقدر دنبالش می گردیم؟ امیر المومنین می فرمایند ما چقدر دنبال خود گشته ایم.

 براستی چقدر افکار خود را پاییده ایم؟ ما شبکه ای از رفتار های متصل هستیم. یک فکر مسموم حتی درباره مسائل اجتماعی هم، سیاسی و ... هم باشد آنقدر در رگ و پی روح ما می گردد تا به لخته ای بدل شود و جایی موجب سکته روحی ما بشود.

همراه اصحاب کهف یک چوپان و یک سگ بود. اینها فقط قصد کردند از باطل فرار کنند و تازه به حضرت عیسی علیه السلام هم نرسیدند اما ببینید خداوند چقدر اینها را در قرآن ناز و نوازش می کند. این یعنی اگر خالصانه برای خدا از باطل فرار کردی جاودانه می شوی. حتی خود آدمی برکت می یابد و در رختخواب هم در هستی تفکر می کند. آیه 191 سوره آل عمران را ببینید: الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَمًا وَ قُعُودًا وَ عَلىَ‏ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فىِ خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَاذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّار

آنان که همواره خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد مى‏کنند، و پیوسته در آفرینش آسمان‏ها و زمین مى‏اندیشند، [و از عمق قلب همراه با زبان مى‏گویند:] پروردگارا! این [جهان با عظمت‏] را بیهوده نیافریدى، تو از هر عیب و نقصى منزّه و پاکى پس ما را از عذاب آتش نگاهدار!

اصلاً به آسمان نگاه کردن و در آن فکر کردن به آدمی وسعت می دهد، چراکه در آنجا گناهی نشده است. نتیجه این مشاهده این می شود که: رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَاذَا بَاطِلًا، یعنی به حکمت الهی راه پیدا می کنند و به هدف هستی می رسند.

   - نامحسوس بودن نفس

نفس ما مخصوصا برای کسانی که در ابتدای راهند، هم خودش و هم نفع و ضررش نا محسوس است. کسی که روزی 10 گرم چاق می شود به چاق شدنش پی نمی برد. این به ضرورت وزن کردن هر روزه اشاره دارد.

از طرفی نفس بسیار شیّاد است. در روایت داریم: رُبما ذممتَ نفسَکَ و أنت تمدَحها فی الحقیقه، چه بسا داری نفست را ملامت می کنی ولی در حقیقت آن را می ستایی! مثلا می گویی: من آدم بدی هستم ولی باطنا به این معتقد نیستی. اگر محاسبه درست شود این نیّات رو می شود.

گاهی هم نفس تسویل می کند، چه در افکار و چه در رفتار. 100 دلیل می آورد که این کار، شرعی است. دلش می خواهد لباس فاخر بپوشد می گوید من آدم مذهبی هستم و باید در دید اجتماع خوب ظاهر شوم. گاهی در فریبکاری آنقدر پیش می رود که صاحب نفس هم باورش می شود.

شهید ثانی در کتاب اسرار الصلوه خود در مراتب ریا مطالب ارزشمندی را اشاره می کند که نشان از تسلط او در این مسائل دارد. می فرماید: گاهی فردی در حضور دیگران ریا می کند، اما فرد گاهی هم برای اینکه ریا نشود نماز را کوتاه می کند. در همین هم ریاست، چونکه عمل خود را بزرگ دیده که می خواهد جلوه نکند.

می توان این را هم اضافه کرد که گاهی هم در خلوت نماز مفصل می خواند که اگر در جلوت ، مفصل خواند، ریا نشود. این هم ریاست.

می بینید که هم نفس شیاد است و هم مو ضوع پیچیده است و هم در گیر حبّ ذات هستیم. ما هرکه بیشتر دوست داریم عیبش را کمرنگ تر می بینیم. چشم ِ رضایت از دیدن عیوب ناتوان است بر عکسِ چشم خَشمگین. پس ما به چشم مسلحی نیاز داریم چراکه متهم می خواهد در جایگاه قاضی بنشیند و خود را محاسبه کند. در هر هزاران محاسبه کننده یکی صحیح محاسبه می کند. هرچند که حتی کاغذ سیاه کردن هم از هیچ بهتر است.

باید توجه داشته باشیم که ما همواره داریم می شویم؛ یعنی عملی از ما سر می زند که اندک اندک با آن خو می کنیم، و کم کم به ارزش هایی در وجودمان تبدیل می شوند. آن مفسدین باورشان شده بود که اصلاحگرند: وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُواْ فىِ الْأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نحَْنُ مُصْلِحُون‏

چون به آنان گویند: در زمین فساد نکنید مى‏گویند: فقط ما اصلاح گریم(بقره-11)

الآن فرصت درمان هست. اگر الآن به خود نپردازیم که می خواهیم بپردازیم؟ اگر امروز را به فردا بیندازیم، حتما فردا را به پس فردا می اندازیم. فرموده اند: أعدی عدوّکَ نفسُک الّتی بین جنبیک. یعنی دشمن ترین دشمنان در خانه ما آشیانه کرده است. او تو را می فریبد و تو به او اطمینان می کنی. ضربه های مهلک به تو می زند و حقایق را قلب می کند و تظاهر و صحنه پردازی می کند و تو از او غافلی.

بازبینی نفس حتی در صفات به ظاهر خوب

آیا ما حقیقتاً تقوا داریم  یا فقط عدم مواجهه در درونمان است؟ آیا زهد داریم یا دستمان نمی رسد یا به خاطر حرف مردم کناره گیری از دنیا می کنیم؟آیا گذشت داریم یا هنوز زمان مطالبه نرسیده است؟ آیا واقعا از خدا رضایت داریم یا...

باید در تمام آنچه به عنوان محاسن خود محسوب می کنیم، بازبینی جدی و دقیق بکنیم. عدم همین کار است که اغلب خود را تبرئه و دیگران را  مقصر می دانیم.

گاهی احتیاج به چیزی نداریم و دست و دلباز می شویم. هنوز مبتلی نشدیم و به خدا حسن ظن داریم. اگر الآن محاسبه نکنیم، زمانی می رسد مه گیر می افتیم. کاش ابلیس کبر پنهان خود را محاسبه می کرد. کاش قابیل حسد پنهان خود را محاسبه می کرد. اگر الآن ذره بین در وجودمان نیندازیم بعداً دیگر جبران ناپذیر است. مسئله بسیار از اینها هم ژرف تر است.

شیطان یک عمل منفی هم در کارنامه اش نداشت ولی در درونش تکبّر موج می زد و از آنجایی که خداوند قصاص قبل از جنایت نمی کند همچنان سقوط نکرده بود. از طرفی درون بالاخره ظهور می کند؛ پس باید درون ها را بکاویم. هیچ کدام از این ایمن نیستیم که جلو امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بایستیم. افرادی مانند زبیر داریم که امام فرمودندزبیر از ما اهل بیت بود تا اینکه پسرش او را منحرف کرد(درونش را رو کرد.)

شخص ممکن است 30 عاشق نوکرش بوده و فکر می کند عاشق خدا بوده است. چون حالا که خدا دیگر خدمت نمی کند، دیگر خوب نیست! در ما نمرود ها و فرعون ها خانه کرده اند. کدام را بیرون کشیده ایم؟

اگر این درون ها خدا به ما نشان داد یعنی لطف عظیمی به ما کرده است. چقدر در این بلا ها لطف خوابیده است. به قول استاد علامه حسن زاده آملی:

هر آن تیری که خوردم از زمانه          برای فیض حق بودی بهانه

غرایز ما مثل غضب و شهوت که طوفانی شد مثل دویدن در یراشیبی است که نمی شود جلویش را گرفت. تا درونمان طوفانی نشده باید محاسبه اش کنیم که اگر این درونیات به هیجان و غلیان بیایند ، قابل کنترل نیستند. نه زمانه ما بهتر از زمانه قابیل است و نه خانواده مان.

محایبه نیّات از رفتارها سخت تر است و از آن سخت تر محاسبه افکار است و از آن هم سخت تر، محاسبه حالات قبل از نیّات است. روایت از امام معصوم داریم که اگر دو نفر به روی هم چاقو بکشند و یکی دیگری بکشد، هر دو در جهنم اند. پرسیدند: مقتول چرا؟ فرمودند: چون قصد کشتن برادر خود را کرده بود.

باید نیّات را محاسبه کنیم وگرنه شکل می گیرند و روزی خود را نشان می دهند.

دو تذکّر:

     * محاسبه برای جبران گناهان است ولی جبران هم باید متناسب با طاقت ما باشد. هیچ وقت بن بستی وجود ندارد زیرا که او ارحم الراحمین است.

در ندانم کاری های جبران ها دو سمّ مهلک وجود دارد. اول اینکه به کسی نگوید و طبق میل خود عمل کند. دوم اینکه به فرد غیر متخصص مراجعه کند. مثلا یک دوست معنوی دارد که تخصصی در این زمینه ندارد و آنقدر هم آن دوست توجه ندارد که او را به نزد یک متخصص بفرستد. در این مورد اولاً گناه اشاعه فحشا صورت گرفته است و ثانیاً به جای راهنمایی، چاه نمایی می شود.

عزیزان بدانید که مشاوره واجب است نه مستحب. اگر نمی دانم باید آنقدر بدانم که به مشورت نیاز دارم.

     * صد بار اگر توبه شکستی باز آ

اگر صد بار خطا کردیم نباید نا امید شویم. یکی از القائات شیطان این است که فرد را خسته و افسرده کند. او القاء یأس می کند و خدا برعکس او می فرماید: قُلْ یَاعِبَادِىَ الَّذِینَ أَسْرَفُواْ عَلىَ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ  إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا  إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیم

بگو: اى بندگان من که [با ارتکاب گناه‏] بر خود تجاوز کار بوده‏اید! از رحمت خدا نومید نشوید، یقیناً خدا همه گناهان را مى‏آمرزد زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است(زمر-53)

الف و لام بر سر ذنوب یعنی همه گناهان را می بخشد ولی خدا بهاین بسنده نکرده و برای تأکید بیشتر فرموده جمیعاً.

شیطان تا دو بار توبه شکستیم می گوید: تو آدم بشو نیستی! شیطان به کسی که راه نیفتاده می گوید: نرو! وبه کسی که در راه است و زمین خورده می گوید: تو درست نمی شوی!

اگر هزار بار هم زمین بخوریم باید بلند شویم. چراکه یأس یعنی سکون، و وقتی در عالمی که دائماً در حرکت است ما ساکن باشیم ما به عقب می رویم. در اصل، سکونی وجود ندارد. ما یا رشد می کنیم و یا خسارت می بینیم. چون امکاناتی را مصرف می کنیم که بازدهی ندارد.

اینها ضرورت های عقلی محاسبه بود. انشاء الله در جلسات بعد درباره آیات و روایات درباره محاسبه صحبت می کنیم.

 والحمد لله ربّ العالمین

حاشیه اسلیمی

سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین نخاولی

در جلسه ی سیر و سلوک قرآنی مورخ 1 اسفند 1392

دریافت فایل صوتی با حجم 9 مگابایت

طراحی سرنوشت | جلسه ی یازدهم

چهارشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۲، ۰۶:۱۴ ب.ظ

وبسایت گفتمان برتر


خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در کارگاه طراحی سرنوشت مورخ 23 بهمن ماه 1392

ما اگر صد سال کلاس خط میر عماد قزوینی برویم خطاط نمی شویم تا تمرین خط نکنیم خطاط نمی شویم.

هدف از نوشتن موضوع برای کلاس طراحی سرنوشت اینست که :

فرض کنید دیشب شب قدر بود و امروز ،روز بعد از شب قدر می باشد .و مثلا از سحری و نماز خوابیده اید و خواب دیده اید (البته خوابی که  مثلا برایمان حجت شده ) که شما بخشیده شده اید .مثل نوزادی که تازه از مادر متولد شده حالا چه کار می کنید.اولین کاری که می کنید چیست؟ از بابت حق الناس ها و حق الله یمان و کار هایی که کردیم نگرانیم.اما الان پاک و پاکیزه از مادر به دنیا آمدیم یا مثلا تصادف کردید و 20 سال در کما بوده اید و الان به هوش آمده اید . چه کار می کنید ؟

(جوابهایتان را بنویسید و حتما نوشته های خودتان را نگه دارید چون در آینده به آنها مراجعه می کنید )

نگران کمک کردن به دیگران نباشید . این دو اثر دارد و حالت شماست که مهم است .چون همه چیز به درون شما بر می گردد نه بیرون . اگر شما حال کمک کردن به بچه های معلول را داشتید دو تا کار اتفاق می افتد :

هم نفس کمک کردن بیرونی رو نفس خودتان با ر می شود و هم نفس کمک کردن بیرونی شما به آنها می رسد .

فرض کنید که اینجا یک نفر خیلی محتاج است و دوست دارم کمکش کنم ولی ندارم و اشتیاق هم داشتم .به نظر شما خیری به او از این اشتیاق من می رسد . قطعا می رسد .در حساب و کتاب های ظاهری می گوییم همین پول اثر دارد ملی در حساب و کتاب های واقعی نفوس در هم اثر دارند . همه ما مانند ظرف هایی هستیم که در هم اثر داریم . حالا با چه مکانیزمی در هم تاثیر می گذارند و اثر ایجاد می شود مفصل است .اما تقریبا مثل تحقیقی که بر روی سلولهای آب صورت گرفت می باشد. آن طرف دنیا دعایش می کند . دعا با چه مکانیزمی تاثیر گذار است . دعا حال نفسانی شماست و چیزی غیر از این نیست .

ما باید دید خود را اصلاح کنیم به خودمان به عالم و به توانمندی های درونی مان . برویم توی خودمان ببینیم چه دنیایی داریم.

انسانی که می خواهد دقیق عمل کند در کمک کردن اولویت گذاری می کند . مثلا در 10 جا نیاز به کمک است ولی من نمی توانم به همه آنها کمک کنم و لذا اولویت بندی می کنیم. ضمن اینکه کمکهای مهمتر و موثر تر از کمکهای مالی فراوان است .مثلا گاهی خودمن شرایطی بوده که دوست داشتیم یک نفر کنارمن باشد و فقط به حرف هایمان گوش دهد .این حات روحی مان با چند میلیون تومان حل میشد؟کمکها فقط کمک مالی نیست .

مخاطب همه پدیده های هستی خود شما هستید .و هیچ کس دیگر نیست .منتها وقتی من خودم را مخاطب قرار می دهم خودم را با او مقایسه می کنم و اینکه چقدر فاصله دارم.

اما نگران این فاصله نباشید. چرا ؟ چون همه ما مثل یک کیسه آرد هستیم که می توانیم شیرینی شویم .همه شما می توانید مس تان را تبدیل به طلا کنید و البته باید توجه داشت که کسی یک روزه و یک شبه به جایی نرسیده . ولی متوانیم برسیم

اگر خودمان را با کسانی که مدتها حرکت کرده مقایسه کنیم ، خیلی عقب هستیم ولی  با :

1-      داشتن توانایی 2-  اول راه هستید و جوانید 3- لطف حق فراوان است جبران می شود .

رفتن به مراکز بازتوانی در درجه اول برای خودتان است .فکر اینکه به دیگران کمک کنید را از گوش هایتان بیرون کنید.و فقط به خودتان کمک کنید و فقط خودتان را تغییر دهید و اینکه با خودتان کار دارید. این به معنای خود خواهی نیست . چرا ؟ چون من سر چشمه ام که اگر گل آلود باشد هزار لیوان گل آلود به دیگران بدهم ، هنر کردم؟! لطف کردم؟!شما گل هستید . گل باشید ناخواسته دیگران از عطر شما استفاده می کنند. پس اول ما توان یاب هستیم. ما باید در درون خودمان توان پیدا کنیم. باید ببینیم چه رسالتی داریم ؟چه باید بکنیم ؟برای چه آمده ایم و چه وظیفه ای داریم؟تا برای آن توان پیداکنیم.

واقعیت های زندگی ما چیست؟

به تعداد مشکلات ، به تعداد مریضی ها به تعداد بیماری ها( چیزی حدود 7-8 هزار بیماری داخلی و شاید بیشتر داریم)به تعداد تمام بیماری های طحال ، کبد ، روده بزرگ و کوچک ، غدد لنفاوی و .. . ما واقعیتهای مثبت داریم و به تعداد تمام اینها ما ثروت داریم .فقط از دیدگاه مادی نگاه کنیم اگر کسی ام اس بگیرد ( فرض کنید خوب هم می شود)چقدر باید خرج کند؟چقدر باید وقت بگذارد ؟ پس به تعداد اینها شکر وجود دارد. شکر یعنی چه ؟

یعنی اینکه ببینم:

 1- چقدر نعمت دارم ؟2- نعمت ها را چطوری و کجا خرج کنم؟

وقتی تمام توان به اندازه و بجا و در موقیعت مناسب خرج شد یعنی شما شکر کرده اید.

کسی نگفته که ما باید خودمان را افراد معلول مقایسه کنیم.همه ما نقاشی یک نقاش هستیم( مثل کمال الملک که نقاشی تالار آینه و کبریت او به یک اندازه مهارت داشته اما پشت صحنه این دو نقاشی تمام توان کمال الملک است اما در چوب کبریت یک مقداری از توتن او و تالار آینه یک مقدار دیگر از توتن او را نشان می دهد)

خداوند هم در خلق یک مورچه یا انجیر همان مقدارعلم و قدرت دارد که برای خلق کل نظام هستی و خلق پیامبر.

از آن طرف نگاه کنیم فرقی میان ما و یک منگل نیست. هر دو نقاشی های یک نقاش هستیم و هر دو نفس خیلی جالبی داریم.اتفاقا کسانی که یک فرد عقب افتاده را در خانواده شان دارند از اول تا آخر به یک معصوم رسیدگی می کنند چون نفس او عقب افتاده نیست .ذهنش عقب افتاده است . ذهن یعنی مغزش. در جسدش دچار مشکل است و الا روح وادراک های نفسانی اش کامل کامل است. در موقع خلق هیچ کدام خداوند دچار خطا نشده و همه با حساب و کتاب است .او باید به همین شکل بیاد و با این کیفیت از نظام خارج شود.

سوال :اگرقرار است ما با همان وضعیتی که خلق شدیم بهترین حالت برای ما و یک فردمعلول است و هردو اینطور به کمال می رسیم چرا باید با دیدن او خدا را شکر کنم چون او در بهترین موقیعت خودش است و من هم در بهترین موقعت خودم؟

جواب : فرض کنید در یک کلاسی 5 نفر سرما خورده اند و نمی توانند ورزش بیایند . معلم هم برای ایجاد عدالت می گوید کسانی که نمی توانند بدوند جایگزینی دارند .مثلا در کلاس بنشینند و فلان مطلب را بنویسند.

شما که می توانید بدوید میبیند به شما امکانی داده شده که به او داده نشده. نفس داشتن امکانات شکر دارد .چون در حالتی قرار داریم که او نیست.گر چه همه اینها به عدالت است.

نکته: چه کسی از همه به شما نزدیگتر است ؟ خدا و لذا هر چه می خواهید از او بخواهید. اما این به معنای نفع واسطه ها نیست ( فرزندان حضرت یعقوب نزد پدرشان آمدند و از او تقاضای استغفار کردند و ایشان هم قبول کردند ) چون بعضی از وسائط هستند که آنها زورشان بیشتر است نه اینکه آنها از ما به خدا نزدیکتر هستند . رسول الله از ما به خدا نزدیکتر نیست اما در وصل کردن ما به خدا مثل طنابی می ماند که یک وقت ما خودمان از او می گیریم و بالا می رویم اما یک وقت رسول الله دست ما را می گیرند ( واسطه یعنی توان آنها در سیر دادن از خود من بیشتر است نه از خدا بیشتر است )

بندگی کردن مثل این می ماند که مثلا با وجود یک دروازه 6 متری من توپ را به اوت بزنم. امتحان هایی هم که خدا از ما گرفته خیلی راحت بوده.  اما گاهی انسان به خاطر لجبازی چشمش را روی بسیاری از حقایق می بندد. مردودی در امتحانات الهی به معنی مطرود شدن نیست .اما چون شیطان در مقابل خداوند شاخ و شانه کشید مطرود شد . به همین دلیل در دعاها داریم که اگر من عصیان کردم به خاطر قهر و غلبه و مقابله نبوده و تو ما را ببخش و خداوند در پی مچ گرفتن از ما نیست

تصویر خدا در ذهن ما : فردی عصبانی که می خواهد از ما حال بگیرد و کسی که مخالفت کند پوستش را میکند . شما نسبت به فرزندانتان اینگونه هستید که در مورد خدا اینگونه فکر می کنید !؟این تفکر را باید درست کرد.

ضمنا خدا خیلی بی ظرفیت است که اگر دو بار کار خلافی کردیم به سختی مجازاتمان کند!؟

ما رابطه کارها ، حالات وسر نوشتهایی که برایمان پیش می آید (چون محسوس نیست )متوجه نمی شویم.

سوال :اگر ما تازه به این دنیا آمده باشیم (البته گذشته خوبی نداشتیم )اولین کاری که می کنیم چیست ؟

- دنبال راهنما رفتن

- برنامه ریزی

- اولویت گذاری

- لیستی از کارهای گذشته

- انجام واجبات

- زندگی صحیح

این نوع جواب دادن بسیار کلی است و نمی توان به نتیجه رسید .

اولین کار، هدف گذاری است که اگر نباشد همان کارهای قبلی را انجام می دهیم .

اولین تفاوت انسانهای موفق و ناموفق همین داشتن هدف است . چون هدف، خاصیتش اینست که پراکندگی وجودتان را جمع می کند و به یک مرکز منتقل می کند.

تناسب یعنی اینکه اگردر طرح و هدف تان برخی موارد دیده نشده باشد این هدف بر روی موارد دیگر متمرکز می شود و از مسیر اصلی منحرف می شویم .( وقتی بینی تناسب دارد که ما تمام چهره را ببینیم).

هدف کاریکاتوری ====> زندگی کاریکاتوری

 هدف گذاری ما باید سنجیده باشد.

باید بدانیم چطور هدف گذاری کنیم که هم صحیح باشد و هم جامعیت داشته باشد.

حاشیه اسلیمی

کارگاه طراحی سرنوشت در دانشگاه فردوسی

جلسه ی یازدهم مورخ 23 بهمن 1392

دریافت فایل صوتی با حجم 10 مگابایت


پ.ن:

- بعد از تأخیر در بارگزاری اصوات کارگاه طراحی سرنوشت استاد حجت الاسلام دکتر نخاولی بدلیل تعطیلی میان ترم دانشگاه، إن شاءالله زین پس بطور منظم خلاصه ی متن و فایل صوتی جلسات تقدیم سروران معزز خواهد شد.

- دوستان دانشجوی مشهدی، علیکم به کارگاه طراحی سرنوشت...!

وبسایت گفتمان برتر


مناظره ی حجج الاسلام موسوی دریاباری و شیخ محمد حسن وکیلی برگزار شد.

مناظره با موضوع معاد جسمانی

در این جلسه که ظهر امروز سه شنبه 29 بهمن ماه 1392 در محل آمفی تئاتر دانشکده الهیات دانشگاه فردوسی مشهد و با حضور جمع کثیری از اساتید و فضلای حوزوی و دانشگاهی برگزار شد، حجت الاسلام شیخ محمد حسن وکیلی ضمن تقریر نظریه مرحوم صدرالمتألهین در باب معاد جسمانی و ارائه ادله قرآنی و روایی آن، برخی آراء متکلمین را در این زمینه نقد کردند.

حجت الاسلام موسوی دریاباری نیز ضمن رد هرگونه نمایندگی از جانب برخی مکاتب و اشخاص مخالف فلسفه و عرفان مشهدی، و همچنین اعلام برائت از جریاناتی که با توهین و تکفیر علماء سلف بدنبال تفرقه در فضای حوزوی هستند، به بیان نظرات خویش در باب موضوع جلسه پرداختند.

فایل صوتی این مناظره ی جذاب و چالشی و جنجالی، که در آن بسیاری از ادعاهای غیر علمی جریانات مخالف فلسفه و عرفان توسط هر دو نفر نقد گردید، هم اکنون قابل دریافت می باشد.

مناظره ی علمی با موضوع

بررسی تطبیقی معاد جسمانی قرآنی و معاد جسمانی صدرایی

حجت الاسلام سید علی موسوی دریاباری

حجت الاسلام شیخ محمد حسن وکیلی

دریافت فایل صوتی با حجم 30 مگابایت

نماهنگ عرفانی | نور حسین است و بس...

دوشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۲، ۰۱:۴۹ ب.ظ

وبسایت گفتمان برتر


نور خدا آینه حق نما

نورهدی نور حسین است و بس

سر ولا لؤلؤ لالای حق

مظهر دادار حسین است و بس

سر هویت که تجلی نمود

پرتو پر نور حسین است و بس

روح مشیت که از او شد پدید

کون و مکان جمله حسین است و بس

جلوه ذات احدی بی نقاب

نور تجلای حسین است و بس

سجده که بر آدم خاکی نمود

خیل ملک بهر حسین است و بس

سلسلة منتظم انبیاء

مقدّم الجیش حسین است و بس

میوة خلقت ز ازل تا ابد

مقصد ایجاد حسین است و بس

محفل انس است دو عالم ولی

شمع دل افروز حسین است و بس

نفخه جان بخش نسیم بهشت

شمه ای از بوی حسین است و بس

آتش نمرود به جان خلیل

بَرد شد از خوی حسین است و بس

سفینه نوح به طوفان یم

زورقی از جوی حسین است و بس

موسی عمران که به میعاد رفت

از بر میقات حسین است و بس

روشنی وادی ایمن همی

شعشعة روی حسین است و بس

آتش افروخته در کوه طور

پرتوی از نور حسین است و بس

آن دم عیسی که به تن جان دمد

از دم و از بوی حسین است و بس

گردش این گنبد افراشته

بر خَم ابروی حسین است و بس

من چه بگویم به جهان هر چه هست

سر به تکاپوی حسین است و بس

آنکه فروزان کند امشب چو شمس

رایت توحید حسین است و بس

آنکه ببوسید گلویش ز مهر

رسول و بگریست حسین است و بس

محفلی بزمِ حریم لقا

رأس پر از نور حسین است و بس

سوخته پروانه جان را به شوق

در حرم عشق حسین است و بس

کشته جان باخته در کوه طور

پیکر صد پاره حسین است و بس

آنکه بزد خرگه خود را برون

از دو جهان جمله حسین است و بس

آنکه به قربانگه کوی حبیب

گفت رضیً ربِّ حسین است و بس

آنچه به خون گلو آغشته شد

طرّه گیسوی حسین است و بس

باب نجات از غم و بحر بلا

کشتی منجی حسین است و بس

دست شفاعت همه را روز حشر

از کرم و جود حسین است و بس

گر تو بخواهی که شوی رستگار

راهْ  تولای حسین است و بس

آنکه سرود این دُرَرِ پاک را

خاک رهِ کوی حسین است و بس

 ***

علامه آیت الله سید محمد حسین حسینی طهرانی (ره)

سوم شعبان المعظم 1378 هجری قمری

حاشیه اسلیمی

نماهنگ این شعر باصدای برادر شکری

دریافت فال صوتی با حجم 2.5 مگابایت


پ.ن:
این نماهنگ بعنوان میان برنامه در همایش نور مجرد و همچنین جلسات سیر و سلوک قرآنی پخش شده است.


سیر و سلوک قرآنی | مراتب اعتلای نفس

پنجشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۲، ۱۰:۲۴ ب.ظ

وب سایت گفتمان برتر


مراقب دلتان باشید!

خلاصه ای ازنکات مطرح شده
توسط حجت الاسلام دکتر نخاولی در جلسه سیر و سلوک قرآنی مورخ 24 بهمن ماه 1392

اگر می گوییم کاری ضروری است باید این ضرورت در عمل خود را نشان بدهد. اگر کسی کاری را پشت گوش بیندازد، بدون شک هنوز ضرورت آن را باور نکرده است. چندین جلسه است که در باب ضرورت محاسبه نفس با هم گفتگو کرده ایم. اگر این امر پذیرفتنی بود باید در این مدت به آن عمل می کردیم.

علم چندانکه بیشتر خوانی          چون عمل در تو نیست نادانی

در همه فضا  ها این صادق است. نمی شود عده ای درباره لزوم مطالعه هفته ها حرف بزنند ولی احدی دست به کتاب نبرد.

نه تنها این منوال، تلف کردن عمر است، بلکه از آنجا که حجت بر انسان تمام می شود، این حجت بر علیه انسان، او را زمین می زند. در روایت داریم که : هرکس علمی افزود و به هدایتش افزوده نشد، این علم اندوزی فایده ای به جز دوری خدا برایش ندارد.

صراحتاً بگویم، اگر کسی بدون عمل بیاید، این آمدن برایش ضرر دارد. این تذکر را چندین بار به خود و دوستان داده ام.

درباره قرائت قرآن هم همینطور است. خواندن بی تأثیر در عمل، جز خسارت چیزی ندارد: وَ نُنزِّلُ مِنَ الْقُرْءَانِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ  وَ لَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا: و ما از قرآن آنچه را براى مؤمنان مایه درمان ورحمت است، نازل مى‏کنیم وستمکاران را جز خسارت نمى‏افزاید.( اسراأ/82)

نمی فرماید تارکین قرآن ضرر می بینند. این برخورد بدون عمل است که خسارت به بار می آورد.

نباید جلسه آمدن هم مثل دیگر کارهای روزمره مان شود. ما آمده ایم که بشنویم که بفهمیم که عمل کنیم. همینجا می شود یک محاسبه راحت انجام داد؛ ببینیم در این چند ماه، هر شب یا شب در میان، برنامه ای ولو دو سه دقیقه برای محاسبه داریم یا نه. در غیر این صورت، خود را معطل نکنیم. باید در خود باز بینی کنیم.

استاد ما در دوره ای با شاگردانی جلسه داشتند که چندان اهل عمل نبودند. روزی وارد جلسه شدند و فرمودند: برخی از رفقا اهل عمل نیستند، جلسه تعطیل است.

بدانیم که هیچ کس، هیچ کاری برای ما نمی کند. حتی شفاعت هم بعد زمانی است که ما به خود تکانی داده باشیم. تا من که در حال غرق شدنم دستم را بالا نیاورم، بهترین نجات غریق نمی تواند کاری بکند. تنها کسی که می تواند کاری بکند، خود ما هستیم. باید اهلیت پیدا کنیم تا بدنبالش، شفاعت و رحمت و نجات بیاید، هرچند این تلاش ها برای دیگران قابل فهم نباشد. فردی، کسی از نزدیکانش را به جلسه ای نیمه خصوصی در محضر یک ولی خدا برده بود. اقتضای آن جلسه، انقلاب روحی افراد و گریه های شدید بود. آن فرد بعدا گفته بود: این مسخره بازی ها دیگر چیست؟

خلاصه مطلب اینکه: مراقب دلتان باشید!

ادامه بحث درجات صعودی نفس

روند بحث، تا اینجا اینگونه بود:

بحث محاسبه> ضرورت محاسبه>اهمیت نفس انسانی> بینهایت بودن سیر مثبت ومنفی نفس> درجات و درکات نفس

درکات نفس مطرح شد و در بحث درجات، درباره نفس لوامه و مؤمنه گفتگو شد. گفتیم که در این مرحله باید به آن نکته تقویت کننده ایمان مقیّد بود؛ یعنی محبتش را نسبت به دیگران، تابع محبت خدا قرار دهد. باید در این راه بسیار استقامت کرد. همه تفاوت مراتب انسان ها در میزان استقامت آنهاست و باید همه همت را روی استقامت در مسیر گذاشت. هر فرد پستی حتما مدتی خوب بوده است. عمده مطلب، حفظ خوبی هاست. اگر استقامت بورزیم، خدا تشنگی ما را بر طرف می کند و ساقی ما می شود.

مرتبه سوم؛ نفس مُؤیِّده

اگر در مرحله قبل پایداری کنیم، نفس، مثل رادیو قابلیت گرفتن امواج و تأییدات الهی را پیدا می کند و می شود نفس مؤیده. یعنی در بزنگاه ها هدایت الهی او را تأیید می کند.

هدایت تشریعی و تکوینی

هدایت بر دو گونه است. یکی هدایت تشریعی است که بواسطه انبیا و امامان و هر آنکس و شیئی، به ما می رسد. این هدایت حتی شامل اشقیا هم می شود و چه بسا بوسیله طبیعت و آفاق هم صورت بگیرد. در ماجرای قتل هابیل علیه السلام به دست قابیل، نمونه جالبی از این هدایت نهفته است. می دانیم که احکام مهم شریعت باید توسط نبی خدا به مردمان گفته شود، مخصوصا احکام ورود و خروج ما در این دنیا که از آن جمله، احکام دفن میّت است. اما می بینیم که قابیل پس از کشتن برادرش به اضطراب افتاد که: فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا یَبْحَثُ فىِ الْأَرْضِ لِیرُیَهُ کَیْفَ یُوَارِى سَوْءَةَ أَخِیهِ  قَالَ یَاوَیْلَتىَ أَ عَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِىَ سَوْءَةَ أَخِى  فَأَصْبَحَ مِنَ النَّدِمِین‏

پس [در کنار جسد برادرش سرگردان بود که‏] خدا کلاغى را برانگیخت که زمین را مى‏کاوید تا به او نشان دهد که چگونه جسد برادرش را پنهان کند. [با دیدن حرکات کلاغ‏] فریاد زد: واى بر من! آیا ناتوان و عاجز بودم از اینکه مانند این کلاغ باشم تا جسد برادرم را پنهان کنم؟! نهایتاً از پشیمانان شد( مائده/ 31)

می توان این احتمال را داد که نگفتن احکام دفن توسط حضرت آدم علیه السلام ، به دلیل نمردن فردی از انسانهای این دوره تا آنزمان بود. اما این را هم می توان گفت که خداوند میخواسته حتی قابیلِ قاتل را هم به حیرت و اضطرار بیندازد، بلکه زمینه توبه در او فراهم شود، زیرا در کارهای منفی، انسان گاهی ممتوجه ضعف خود می شود که متأسفانه قابیل متوجه نشد.

گاهی این هدایت به واسطه عقل به ما منتقل می شود و گاهی هم توسط انبیا دفعتا نه به صورت تجربه به ما می رسد؛ مثل علم به زبان که بر خلاف نظر دیرینه شناسان که می گویند انسان های اولیه زبان نمی دانستند، قرآن در سوره علق می فرماید: علَّمَهُ البیان. چراکه انسان اول پیامبر خدا حضرت آدم علیه السلام بود. علم استخراج و استعمال آهن نیز از این دست است.

گاهی هم هدایت الهی از راه این واسطه ها نمی رسد، بلکه در بزنگاه ها برای فردی که با آن کلید به آستانه نفس مؤیده رسیده در می رسد؛ حالا چه با به قلب انداختن، چه با تأییدات نفسانی.

گرفتاری های ما دو دسته اند:

 دسته اول آنجایی است که ما نمی دانیم چه باید کرد. نمی دانیم کدام راه را باید انتخاب کرد. در حقیقت، معضل ما، فهم موضوع و تکلیف است.

دسته دوم آنجایی است که می دانیم  راه درست کدام است اما روحیه و توان انجام آنرا نداریم که علت آن می تواند تنبلی، ترس و چیزهاس دیگر باشد. برادر یکی از علمای فاضل و با تقوای حاضر می گفت: در نوجوانیِ ایشان ما شب جایی مهمان بودیم. نیمه شب ایشان ناگهان گفتند: من برای نماز باید غسل کنم. این در حالی است که خیلی از ما در این موارد حیای مذموم به خرج می دهیم. این مسئله بسیار دامنگیر کسانیکه در دوران عقد جایی مهمانند می شود. این یعنی عزّت من پیش مردم مهمتر است از عزتم پیش خدا.

اینجا از آنجاهایی است که نیاز به تایید و مدد داریم. همه میدانیم که کار درست چیست اما ممکن است توان انجام را نداشته باشیم. ولی اگر کسی به سطح نفس مؤیده رسید  وَ أَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ(بقره/87) می شود ومن یتّق الله یجعل له مخرجاً(طلاق/2) می شود، یعنی بن بست برای او او معنی ندارد و ما چقدر به این طریق نیازمندیم.

مرتبه چهارم؛ نفس مطمئنه

اگر کسی به اقتضای موارد بالا عمل کرد به نفس مطمئنه می رسد. آنجا دیگر آرامش بر تمام وجودش حاکم می شود. البته آرامشی که مسبوق به تأیید الهی است  نه هر آرامشی. ممکن است کسی با انجام دادن کارهای روزمره اش به یک آرامشِ حاصل از فراغ بال برسد، این آرامش مورد نظر ما نیست.

اگر یک لیوان پر از آب را تکان بدهیم می ریزد و اگر تکان ندهیم نمی ریزد. اما اگر این لیوان متصل به اقیانوس شد، دیگر چه نیروی بیرونی می تواند آن را متلاطم کند؟ در اقیانوس هم آرامش دارد اما نه بخاطر عدم فشار بیرونی، بلکه به خاطر خودش. اگر تمام عالم هم بهم بریزد او باز هم آرام است.

معنی آیه شریفه ألا بذکر الله تطمئن القلوب این است که فقط با ذکر خدا دلها آرام می شود. این معنای انحصاری بودن آرامش حقیقی در یاد خدا،  از چینش کلمات و مقدم آمدن ذکر الله بر تطمئن القلوب حاصل می شود.

منشأ اضطراب، احساس ناتوانی در مشکلات است و منشأ آرامش احساس قدرت است. مثلا اگر کسی بهنگام استخدام در جایی، برادرش  مسئول استخدام باشد تا میزانی خیالش راحت است. اما اگر رئیس شرکت باشد به کلی خیالش از استخدامش راحت است و آرامش دارد. آرامش پایدار و حقیقی زمانی است که انسان، خود را در کنار قدرت نا متناهی الهی بداند. اصلا معنا ندارد مؤمن مضطرب باشد.  حالا اگر بر فرض، پدرش رئیس شرکت بود، کدام به او بیشتر آرامش می دهد؛ رئیس بودن پدر یا خدا بودنِ خدا؟

از ذهن به قلب

ایمان یعنی احساس خدا. علم مساوی با ایمان نیست. چه بسا چیز هایی که به آنها علم داریم ولی ایمان نداریم. ذکر هم یعنی احساس آن حقیقت مذکور. اگر حال آدم اینگونه بود، هیچ اضطرابی راه به درونمان پیدا نمی کند و هرچه اوضاع بدتر شود، آرامش بیشتر می شود. مگر غیر این بود که حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام هر چه به لحظه شهادتشان نزدیک تر می شدند، چهره شان درخشان تر می شد. شخصی سرطانی می گفت: من به این بیماری خیلی احتیج داشتم. افق دید را ببینید. او می داند که خدا یعنی علم، رحمت، قدرتِ ،... نامتناهی. و کافیست به این اقیانوس بیکران متصل شویم. اینها همه حاکی از افعال بود. نفس مطمئنه حالت نفس است که در آن استقرار پیدا کرده است. اگر کسی به اینجا رسید، دیگر از کمند وسوسه شیطان رهیده است. این مرحله مخصوص معصومین است هرچند راه برای دیگران بسته نیست البته برای اوحدی از اولیای الهی در هر قرنی، فردی.

مرتبه نهایی؛ نفس راضیه و مرضیه

اینجا دیگر خدا از او راضی است و عاشق اوست. اینجا موطن نفس راضیه و مرضیه است. سوره فتح، ظاهری دارد و باطنی هم دارد. ظاهر آن حاکی از ماجرای صلح حدیبیّه و فتح مکّه است. لُبّ آن اینست که هر که با خدا همراه باشد، خداوند، نصرتی منجر به فتح، نصیب او میکند.

باطن این سوره اشاره به درجات نفس است و می گوید نفسِ نفیس انسانی تا کجاها می تواند رشد کند. فتح یعنی گشوده شدن که در قرآن سه مرتبه برایش ترسیم شده است. مرتبه اول فتح قریب و نزدیک است, اموری به انسان گشوده می شود که آنچه قبلا درک نمی کرد حالا درک می کند. مرتبه دوم فتح مبین و آشکار است و مرتبه سوم؛ فتح مطلق است که به آن در سوره مبارکه نصر اشاره شده است. سوره ای که از آخرین سوره هاست و پیامبر فرمودند: نزول این سوره، برایم مژده مرگ را آورد. در این مرتبه چنان نفس، سعه پیدا می کند که عالم گنجایش او را ندارد.

ضرورت سوم محاسبه نفس

پس از برشمردن دو ضرورت محاسبه؛ یعنی اهمیت نفس و بینهایت بودن سیر صعودی و انحطاط نفس، از ضرورت سوم گفتگو می کنیم و آن جبران ناپذیری گذشته هاست: ما فاتَ مضی. آنچه از کف رفت دیگر گذشته است.اشتباهات را نمی شود جبران کرد. می گویند اول اندازه بگیر، آنگاه بِبُر، اول فکر کن، آنگاه حرف بزن و اول جوانب کار را بسنج سپس عمل کن. چراکه مثلا حرفی که زدیم دیگر تمام شد و رفت.

اگر امروز محاسبه نکردیم به این معنا نیست که فردا محاسبه نمی شویم. اسم خدا حسیب است و نام روز قیامت، یوم الحساب. فردا نشانمان می دهند. چیزی در نزد خدا گم نمی شود.

آیات نفس و عمل

این ایات چند دسته اند: نِسَاؤُکُمْ حَرْثٌ لَّکُمْ فَأْتُواْ حَرْثَکُمْ أَنىَ‏ شِئْتُم وَ قَدِّمُواْ لِأَنفُسِکمُ‏ْ  وَ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ اعْلَمُواْ أَنَّکُم مُّلَاقُوهُ  وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِین‏: زنان شما کشتزار شمایند، هر زمان و هر کجا که خواستید به کشتزار خود در آیید و چیزى براى خود پیش فرستید و خدا ترس باشید و بدانید که محققا نزد خدا خواهید رفت. و (اى رسول) اهل ایمان را بشارت ده‏( بقره/223) قرار گرفتن این فراز در کنار آیات ارتباطات همسری نشان می دهد که بخاطر رحمت خداوند می شود هر کاری را حتی ارتباطات زناشویی را تبدیل به کار خیر کرد. اگر بخواهیم انسانی باشیم باید حتی ارتباطات جنسی هم بوی الهی بدهد. برخی از شاگردان استاد ما پس از این ارتباطات چنان غرق مراقبه بودند که به گریه می افتادند. هر کاری می تواند زمینه رشد ما باشد.

دسته دوم آیاتی است که متذکر می شوند که اعمال ما و اثارشان نزد خدا کمرنگ نمی شود حتی اگر ما یادمان برود.

دسته سوم می گویند خود ما هم از اعمال در آنجا باخبر می شویم بلکه بالاتر از آن آنها را نزد نفس خودمان می یابیم: وَ مَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِکمُ مِّنْ خَیرٍ تجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ  إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیر: آنچه از کار نیک براى خود پیش فرستید آن را نزد خدا خواهید یافت. مسلماً خدا به آنچه انجام مى‏دهید، بیناست.(بقره/110) نفرموده تعلموه بلکه فرموده تجدوه یعنی همه اعمال زنده شده و در نفس آنها را حس می کنی: یُنَبَّؤُاْ الْانسَانُ یَوْمَئذِ  بِمَا قَدَّمَ وَ أَخَّر: آن روز است که انسان را به اعمالى که از دیرباز یا پس از آن انجام داده آگاه مى‏کنند(قیامه/13) یعنی به ریز کار هایمان خبر داده می شویم. در آیه بعد بالاتر از این را می فرماید: بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصیرَة: خود انسان می داند چه کرده است و نیازی به خبر دادن ما نیست. پرده های نفس که در روز کنار رفتن پرده ها کنار برود، همه چیز را در نفس خود می یابد. مثل اینکه در یک انباری به مرور زمان خرت و پرت های ریز و درشتی بیندازیم و در را ببندیم. ما یادمان می رود اما آن روز که صندوقخانه دلمان را می گشایند تمام افکار و نیّات و رفتارهایمان را آشکار می کنند. آنجا دیگر نه جای توجیه است و نه جای فریب: ذلک الیوم الحق. آنجا حقیقت محض است.

پس اگر محاسبه نکردیم، اینگونه نیست که محاسبه نشویم. در آن روز محاسبه بیرونی در کار نیست، صندوقچه دل باز می شود ولازم نیست کسی بگوید چه شده است. کسیکه مثلا مجسمه ای را ساخته است نیازی به گزارش کار ندارد. اثر او روشن ترین گزارش هاست. اینجاست که تجلی اسم ظاهر خداوند است و با ظواهر مواجهیم. اما آنجا تجلی اسم باطن است و آشکار شدن درون ها.

والحمد لله رب العالمین


حاشیه اسلیمی
جلسه ی سیر و سلوک قرآنی
با موضوع

پله های اعتلای نفس

دریافت فایل صوتی با حجم 10 مگابایت


در این زمینه بخوانید:

- سیر و سلوک قرآنی | شاه کلید روح ایمان

- سیر و سلوک قرآنی | پله های انحطاط نفس

- سیر و سلوک قرآنی | مسافر بینهایت همیشه بیدار است...

- سیر و سلوک قرآنی | تنها یکبار زندگی میکنیم...

نشست پنجم | حوزه ی انقلابی، حوزه ی آرمانی

دوشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۲، ۰۳:۲۳ ب.ظ

وب سایت گفتمان برتر


پنجمین نشست از سلسله نشست های تبیین نسبت حوزه و انقلاب با حضور حجت الاسلام و المسلمین حاج سید محمد محسن دعایی مدیر مؤسسه مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام مشهد در محل مدرسه علمیه عباسقلی خان شاملو برگزار گردید.

خلاصه ای از بیانات ایشان در این نشست همراه با فایل صوتی این جلسه در ذیل قابل دسترس میباشد.

حجت الاسلام سید محمد محسن دعایی

حجت الاسلام سید محمد محسن دعایی در نشست بررسی چرایی و چگونگی حوزه؛

اسلام ظرفیت تولید سیستم برای اداره زندگی بشر رادارد

سؤالاتی که طرح شده پاسخ های گسترده و عمیقی دارد. مؤسسهی مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام مشهد در همین راستا بسته ای را مهیا کرده که رئوس آن را ذکر خواهم کرد.

تقویم به روزهایی رسیده که منجر به پیروزی انقلاب شد. این اتفاق موجب تحول در نگاه‎ها شد. آن مرد بزرگ و والا، فقیه برجسته، شأن خودشان را به عنوان فقیهی که خروجی حوزه‎ی علمیه هستند، به عنوان رهبری انقلاب خودشان را ارائه کردند.

خروجی حوزههای علمیه باید فردی باشد در مقیاس امام خمینی! آیا نظام کنونی حوزه، ظرفیت تولید افرادی در طراز رهبر فقید انقلاب را دارد؟! باید ببینیم که ما کجا هستیم؟ با یک نگاه علمی، نه با یک نگاه احساسی. نقطهی آرمانی کجاست؟

راهبردهای تحول حوزه

نقطهی شروع تحول را باید شناسایی کنیم و در حیطهی تسلط خودمان اقدام کنیم. برای این کار پیش نیازهایی لازم است.

حجت الاسلام سید محمد محسن دعایی

تعریف حوزه:

مجموعهی مراکز و محافل علمی، مباحثاتی و تحقیقاتی که با اهداف زیر شکل میگیرند: فهم دین خدا، تبیین دین خدا، اقدام برای اقامه دین خدا. حوزهی علمیه باید در هر عرصه ای نظر دین خدا را استخراج کند، برتری نظر خدا را بر سایر نظرات اثبات کند (در عرصههای مختلف سیاسی، اقتصادی، تربیتی و ... ) و مدیریت سیاسی و اجتماعی را پیگیری کند تا بتواند دین را اقامه کند. حوزه نمیتواند جدا از این مسایل باشد. جدایی از این مسایل ریشه در واتیکانیزه کردن دین دارد.

سعه، تعریف و اهداف دین چیست و چقدر است؟

 آیا دین فقط آمده که مسایل مذهبی مردم را درست کند؟ یا اینکه نه؛ به قول قرآن، اسلام دین کامل است؟ اگر اسلام دین کامل است، باید از قبل از تولد تا پس از مرگ بشریت را پوشش دهد. ما مدعی هستیم که اسلام میتواند بر تمام سیستمهای زندگی تسلط داشته باشد و بر تمام مدلهای رقیب که سردستهی آنها لیبرال دموکرات است، غلبه یابد. اگر تمام سیستمهای اسلامی با هم پیوند یابند، تمدن اسلامی به وجود خواهد آمد. آیا حوزههای علمیه کنونی این توانایی را دارند که پاسخ سوالات این چنینی را بدهند و این نیازها را رفع کنند؟! آیا پاسخ این مسایل از درون دانشگاهها بیرون میآید؟! آیا این چیزها وارداتی است؟! آیا حوزههای علمیه فعلی تمدن ساز هستند؟!

حجت الاسلام سید محمد محسن دعایی

توصیف مبنا و وضعیت موجود زندگی

دین، برنامه جامع زندگی است. ما اگر بخواهیم در شبکه هستی به سمت تعالی برویم، باید در تمامی سطوح بر اساس دین رفتار کنیم. از همین جا فهمیده میشود که چرا در سطح جامعه دین داری در مقیاس کلان، چشم گیر نیست. دلیل این است که در همهی سطوح بر اساس دین رفتار نمیکنیم. این به این دلیل است که در همهی سطوح حرف دین تبیین نشده است. این به این دلیل است که حوزه این کار را نکرده است. و این به این دلیل است که اصلا دغدغه و حرکت حوزهها به این سمت نیست! پژوهشهای حوزه در این زمینه نیست!

بنا بر این باید این توانایی را بیابیم که خواست خداوند را در همهی سطوح استخراج، تبیین و اقامه کنیم.

نیازها متوقف نمیشوند. زندگی بر اساس خواست خدا در جریان است. مردم کار را خود را دارند انجام میدهند. بازار رقابت حاکم است؛ هر کس بهتر محصول خود را ارائه کند، پیروز است. سؤال: آیا ما کالای دین را به خوبی عرضه کرده ایم؟!

تمدن مادی ادعا کرده است که ای بشر! ما میتوانیم تمام نیازهای تو را پاسخ بدهیم؛ حاصل آن شده است: علوم انسانی شامل روان شناسی، اقتصاد، مدیریت و ... .

امروزه مخاطب حوزههای علمیه به دلیل گسترش رسانه، خالی‎الذهن نیست؛ قدرت نقد و نظر پیدا کرده است، قدرت مخالفت پیدا کرده است.

مردی الهی آمد و انقلاب را ایجاد کرد، مردی که خروجی همین حوزه است.

حجت الاسلام سید محمد محسن دعایی

وضعیت موجود

آموزش: ‌انبوه خوانی، حافظه محور

تحقیقات: تجمیع اطلاعات

تبلیغ: احساس محوری و تلاش در جهت ایجاد وجد و شور معنوی

مدیریت: حفظ وضع موجود

فرهنگ حاکم بر زندگی طلاب: فرق چندانی با مردم عادی نداریم؛ حاکمیت رسانه بر زندگی طلاب، ساعات خواب و بیداری، نوع خوراک

تصور عمومی مردم نسبت به حوزه: وضعیت مالی خوب، توجیهگر نظام حاکم

وضعیت مطلوب

آموزش: دارای مهارت استفاده از دین خدا برای ارتقای کیفیت زندگی مردم و جامعه

تحقیقات: مهارت تولید سیستمهای دینی، ارائه مدل (تعیین ورودی و خروجیهای این مدل)

تبلیغ: مهارت فعال سازی تفکر مخاطب به جای صرفا پاسخ به سوال، ایجاد توانایی خلق سوال را در مخاطبین

مدیریت: برنامه ریزی برای کیفی سازی خروجیهای حوزه

فرهنگ حاکم بر زندگی طلاب: گسترده بودن روح عبودیت و هویت آموزشی، مشاوره ای و تبلیغی

تصور عمومی مردم نسبت به حوزه: شناخته شدن حوزه به عنوان مشاور برتر، در راستای مهارت بخشی برای تغییرات دینی

حجت الاسلام سید محمد محسن دعایی

چگونه از سطح موجود به سطح مطلوب برسیم؟

دانایی محوری کافی نیست، بلکه عمل لازم دارد. آنچه ما را کمک میکند تا به این تحول دست یابیم، مهارت محوری است. ما باید به سطح فهم کاربردی تعالی بیابیم تا از اطلاعات خود برای حل مسایل و نواقص زندگی استفاده کنیم. مثلا یک زوج جوان به ما میرسند و از ما میخواهند که به آنهایی توصیههایی بکنیم تا زندگیشان پایدار باشد. ما در جواب آنها عموماً جوابهای کلی میدهیم، نه جوابهای کاربردی!

اساتید و طلاب چنین حوزهای در حال تفکر، حل تمرین، هم‎فکری، گفتگوهای علمی و قلم زدن هستند، سعی میکنند بیشتر به کاربرد فکر کنند، وقتی قرآن یا نهج البلاغه را باز کنند می‎توانند حرف دین را به مخاطب عرضه کنند، گویی که الآن مورد خاطب خداوند هستند و مقصود و منظور او را حس می‎کنند، اخلاق یک عالم دینی در این طلاب نهادینه شده است و به زندگی علمی علاقه فراوانی دارند

مهارت‎های لازم برای کیفیسازی امور:

مهارت ترجمه بلاغی مفاهیم دین (توانایی انتقال حس موجود در عبارت به مخاطب)، مهارت کشف مغالطات در زندگی روزمره و در گفتارهای علمی، مهارت ارایه‎ی استلال‎ها به صورت قالب‎ها منطقی پایه، مهارت تبیین نگرش و قانون و فرهنگ اسلام به صورت سیستم‎ها ملموس در زندگی، مهارت تنظیم قراردادهای مورد نیاز مردم بر اساس موازین شرعی و قانونی، مهارت مشاوره برای حل و فصل اختلافات رایج حقوقی، مهارت اثبات انسجام و معقولیت و کارآمدی سیستم‎های دینی، مهارت اثبات سیستمهای دینی در برابر سیستمهای رقیب، مهارت مشاورههای فرهنگی و رفتاری، مهارت عبودیت.


حاشیه اسلیمی

پنجمین نشست همایش "تبیین نسبت حوزه و انقلاب"

بررسی چرایی و چگونگی تحول در حوزه علمیه

حجت الاسلام و المسلمین سید محمد محسن دعایی

دریافت فایل صوتی باحجم 8 مگابایت

***

پرسش و پاسخ

دریافت فایل صوتی با حجم 3 مگابایت

***

معرفی حجت الاسلام و المسلمین دعایی

دریافت فایل صوتی با حجم 1 مگابایت


بازنشر این مطلب در سایت رصد

مطالب مرتبط:

- نشست چهارم | تمدن نوین اسلامی؛ غایت مشترک حوزه و انقلاب

- نشست سوم | بررسی خدمات متقابل حوزه و انقلاب

- نشست دوم | حوزه ی انقلابی و نهضت های حوزوی

- سلسله همایش های تبیین نسبت حوزه و انقلاب

- نشست اول | فلسفه سیاسی اسلام


نشست چهارم | تمدن حوزوی و حوزه ی تمدنی

يكشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۲، ۰۹:۲۴ ق.ظ

وب سایت گفتمان برتر


چهارمین نشست از همایش تبیین نسبت حوزه و انقلاب با حضور دکتر موسی نجفی استاد دانشگاه تهران در محل مدرسه علمیه عباسقلی خان شاملو برگزار گردید.

دکتر موسی نجفی

خلاصه ای از بیانات ایشان را تقدیم نگاه سروران مکرم مینماییم:

آنچه از ما از غرب پذیرفته ایم مدرنیزاسیون است نه مدرنیته

رهبر انقلاب یک تقسیم بندی خیلی خوب انجام دادند؛ ظرفیت انقلاب اسلامی در 5 مرحله است: نهضت اسلامی، نظام سیاسی(نظام اسلامی، جامعه اسلامی، کشور اسلامی)، تمدن اسلامی.

ما اکثر کشورهای اسلامی در مرحله نهضت اسلامی هستند. آیا همه‎ی آها به نظام اسلامی می رسند؟ پاسخ آن خیر است؛ مثل انقلاب مصر، یا نهضت مشروطه.

ما دو تا تمدن اسلامی داریم؛ تمدن گذشته و تمدن آینده‎ی اسلامی. ارتباط این دو تمدن چیست؟

دکتر موسی نجفی

دو نظریه وجود دارد؛ پیوست و گسست.

دکتر فردید جمله ی خیلی عمیقی دارند؛ "صدر تاریخ منورالفکری ما، ذیل تاریخ غرب است". ما یک تجدد داریم، یک مدرنیته داریم و یک مدرنیزم. مدرنیته و مدرنیزم هیچ ارتباطی به ما ندارد. فرهنگ غرب این است که هر چه که مرتبط به آنهاست را جهانی می بینند! مثلا "ایدز" در ایران اصلا اولویت ندارد، اما آنها آن قدر این موضوع را بزرگ می کنند که در ایران هم یک دغدغه می شود.

باید سه کلان فکر درست شود؛ دیدگاه ما نسبت به تجدد، هویت ملی (باید بر اساس تفکر شیعه این هویت تعریف شود)، تمدن (ما نمی توانیم مثل ابن خلدون، همه تاریخ اسلام را توجیه کنیم، چرا که شیعه هستیم. ما شیعیان قدرت نقد کردن تاریخ را داریم، از خلفای سقیفه گرفته تا به قول شهید مطهری خلفای تمدن ساز مثل مأمون. بعضی هم از آن طرف افتادند؛ می گویند اصلا تمدن اسلامی نداریم! شهید مطهری این حرف را قبول ندارند. ما می گوییم چون جامعه اسلامی وجود داشته، تمدن اسلامی هم وجود داشته است. اما ما دائماً نظام های اسلامی را نقد کردیم. برعکس ابن خلدون که مجبور بوده همه ی رفتارهای خلفا را توجیه کند و از آنها دفاع کند.)

دکتر موسی نجفی

سؤال: چرا ایرانیان اکثریت شیعی دارند؟ من یک جواب تمدنی دارم؛ ایرانیان همان کسانی هستند که تخت جمشید را ساختند، این ایرانیان با این تمدن، قطعاً ائمه را با خلفا یکسان نمی بیند. اما اعراب این تمدن را نداشتند، به همین دلیل فرقی بین ائمه و خلفا نگذاشتند. ایرانیان زبان نوشتارشان عربی است، اما عربی زبان نیستند! ایرانیان فهمیدند که تمدن اسلامی از تمدن زرتشتی برتر است، بنابراین اسلام را پذیرفتند، اما چون می دیدند که از اعراب برتر هستند، زبان فارسی را حفظ کردند. ایرانیان با اسلام آوردن، از سلسله ی خلافت به سلسه ی امامت پیوستند. شاه اسماعیل صفوی بر روی لباس های نظامیانش آثاری درباره‎ی ولایت امیرالمؤنین ثبت کرده بود. صفویه به مرور یک جامعهی اسلامی تشکیل داد. جامعه ی اسلامی، نظام موجود اسلامی را نقد زد. بعد از چند قرن به جامعه شیعی تبدیل شدیم. باز هم نظام شیعی را نقد زدیم. این جامعه ی شیعی آن قدر رشد می کند که نظام سیاسی خود را نقد میکند؛ در نام گذاری پادشاه ها از "شاه اسماعیل" به "فتحعلی شاه" می رسیم! یعنی اهمیت "شاه" کم می شود. و در نهایت به جمهوری اسلامی می رسیم. آن چیزی که سلطنت را شکست، "ولایت" بود، نه جمهوریت! تمام این ها تجدد است.

دکتر موسی نجفی

ما با تجدد مشکل نداریم، پس مشکل فعلی در چیست؟ مشکل در مدرنیزاسیون است. مدرنیزاسیون سه بعد دارد: بعد ابزاری، بعد سیاسی و بعد فلسفی. ما بعد ابزاری را به راحتی پذیرفتیم. همین میکروفون از غرب آمده و ما آن را پذیرفتیم. ابزاری که از غرب می‎آید با خود فرهنگ خود را دارد. فرهنگی که اجتهاد نداشته باشد، در برابر این "ابزار دارای فرهنگ" زمین می خورد، اما فرهنگی که مجتهد است، در برابر این ابزار اقدام می‎کند؛ همین جمهوریت یک ابزار است که از  غرب آمده، اما امام خمینی این ابزار را گرفت و مجتهدانه آن را تبدیل به ابزاری برای دست یابی به حکومت اسلامی کرد. در دوره ما از بعد سیاسی مدرنیزاسیون عبور کرده ایم و به بعد فلسفی رسیده‎ایم؛ اینجاست که به مشکل می خوریم. برخی معتقدند انقلاب اسلامی بر این موج مدرنیزاسیون سوار شد و راه ادامه دارد.

در گسست فرهنگی، غرب را از پیشرفت غرب جدا می کنیم.

حاشیه اسلیمی

چهارمین نشست همایش "تبیین نسبت حوزه و انقلاب"

تمدن نوین اسلامی؛ غایت مشترک حوزه و انقلاب

دکتر موسی نجفی

دریافت فایل صوتی باحجم 14 مگابایت

نشست سوم | انقلاب حوزوی و انقلاب حوزه

يكشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۲، ۰۹:۰۲ ق.ظ
وب سایت گفتمان برتر

آیت الله کعبی در سومین نشست تبیین نسبت حوزه و انقلاب؛

حوزههای علمیه باید آینده نگر باشند و اگر این کار را نکنند، دشمنان این کار را خواهند کرد

در سومین نشست از سلسله نشست های تخصصی "تبین نسبت حوزه و انقلاب" حضرت آیت الله شیخ عباس کعبی، عضو مجلس خبرگان رهبری و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به ایراد سخن پرداختند.

آیت الله عباس کعبی

مروری کوتاه داریم بر بیانات ایشان در جمع طلاب مدرسه علمیه عباسقلی خان شاملو:

پیشینه نظام اسلامی:

با انقلاب اسلامی، حوزههای علمیه وارد مرحله تازه ای به نام حکومت اسلامی شدند. قبل از انقلاب اسلامی علمای فراوانی زحمت کشیدند تا کار به جایی رسید که امام خمینی به عنوان یک مرجع تقلید این زحمات را رهبری کرد. شرایط حوزههای علمیه در قبل از انقلاب از حیث دستاوردها، مثل دوران قبل از هجرت به مدینه است. دوران پس از انقلاب هم شبیه به دوران پس از هجرت پیامبر به مدینه است.

روحانیت نمیتواند به عقب برگردد؛ اگر از حیث کارکرد، اهداف، نظام درسی و ... بخواهد به دوران قبل از انقلاب برگردد، به تدریج منزوی خواهد شد. با پیروزی انقلاب نقطه عطفی برای حوزههای علمیه ایجاد شد. فرصتهای فراوانی برای حوزههای علمیه ایجاد شده که نباید از آنها غافل باشد. حوزههای علمیه باید آینده نگر باشند و اگر این کار را نکنند، دشمنان این کار را خواهند کرد. در آمریکا همایشی برگزار شد با عنوان "روحانیت، فرصتها، چالشها"؛ در این همایش روحانیهای سکولار که از جریان انقلاب جا مانده بودند شرکت کردند.

در مجموع باید گفت که روحانیت ظرفیت بی بدیل اجتماعی دارد و این ناشی از ظرفیت بی بدیل دین است.

آیت الله عباس کعبی

اصول موضوعه و پیش فرضها:

1ـ جامعیت دین؛ فیه تبیان کل شیء

2ـ عینیت ارتباط همه اجزای دین به شکلی نظام مند و تأثیر و تأثر متقابل در میان همه‎ی اجزای دین

3ـ تفکیک ناپذیری دین از سیاست

4ـ مبارزه با نظام جائر؛ وجوب تلاش برای تشکیل حکومت اسلامی. علمای اسلام برای این موضوع چه کردند؟ 1ـ سیاست کناره گیری و انزوا (دوران شیخ کلینی و امثال ایشان) 2ـ سیاست همکاری برای جذب منفعت و کاهش ضرر (حرکت خواجه نصیر، محقق کرکی و ...)  3ـ سیاست حمایت از دولت جائر در برابر دشمن خارجی (در زمان محمد کاظم یزدی طباطبایی، میرزای قمی، شیخ جعفر کاشف الغطاء و ...) 4ـ سیاست مرجعیت عام شیعی (زمان شهید اول و شهید ثانی، شیخ انصاری، شیخ عبدالکریم حائری، آیت الله بروجردی و ... تا رسید به دوران امام خمینی؛ که ایشان بر اثر همین مرجعیت توانست انقلاب اسلامی را رهبری کند)

5ـ تضعیف نظام اسلامی حرام و حفظ نظام اسلامی واجب است؛ فرض این است که در رأس نظامی که تشکیل شده، یک فقیه عادل است. همه مکاتب فقهی بر این هستند که باید نظام اسلامی حفظ شود.

آیت الله عباس کعبی

نسبت حوزههای علمیه و نظام اسلامی:

چند فرض وجود دارد؛

الف ـ جدا انگاری؛ کسانی که این عقیده را دارند، به چند چیز معقدند که البته همه‎ی اعتقاداتشان را به راحتی می‎توان پاسخ داد؛ 1ـ‌ حوزههای علمیه عقبه تاریخی دارند اما حکومتها میآیند و میروند! پاسخ: حوزه مولود انقلاب است، بنابر این حوزه نمیتواند خود را بی تفاوت بداند. حوزهها باید زیرساختهای این انقلاب را فراهم کند. 2ـ استصحاب حالت گذشته؛ همان طور که در گذشته حکومتی نبوده، لازم نیست که حکومتی وجود داشته باشد! پاسخ: تحول اجتناب ناپذیر است. انقلاب صورت گرفته است. 3ـ لزوم حفظ میراث حوزهها؛ اگر با نظام ارتباط داشته باشیم، آبرو و اعتبار روحانیت کم میشود! پاسخ: اولا: این که انسان یک گوشه ای بنشیند و مورد احترام باشد، یعنی بی خاصیتی. ثانیا: اگر نظام اسلامی برود، میراث حوزهها از بین میرود. به برکت انقلاب، اسلام ظرفیتهای بین المللی پیدا کرده، نباید آنها را از دست بدهیم. ثالثا: حضور در این عرصه، نوعی جهاد است. و این جهاد باعث آبروی روحانیت است. 4ـ‌ متغیر بودن سیاستهای حکومتها و ضربه خوردن حوزهها! پاسخ: حمایت و ارتباط حوزهها با نظام، از نوع امر به معروف و نهی از منکر در حرکت انقلاب است. تمام این حرکتها باید همراه با استقلال حوزههای علمیه باشد. حوزههای علمیه نباید خود را خرج دعواهای سیاسی کنند. منظور این است که حوزههای علمیه باید پیرو مسیر ولایت فقیه باشند. ولی فقیه نیز اقتدار حوزهها را میخواهد.

ب ـ یکسان انگاری. کارکرد حوزههای علمیه : تبیین جامع اسلام، هدایت مردم و اجرای احکام الهی. این فرض به چن دلیل رد میشود؛ اولا: دولتها وظیفه ی اجرای احکام را دارند، اما اجرای احکام تنها بخشی از وظایف حوزه است؛ بنا بر این نمیتوان حوزه و نظام اسلامی را یکسان دانست. ثانیا: حوزههای علمیه یک نهاد عمومی غیر دولتی هستند. ثالثا: حوزهها نباید دولتی باشند، بلکه دولتها باید حوزوی و دینی باشند. یعنی دولتها باید بر اساس دین باشند.

حال که این دو دیدگاه رد شد، پس دیدگاه درست چیست؟

ج ـ  استقلال حوزهها؛ به معنای استقلال همراه با همکاری در زمینههای نرم افزاری، نظریه پردازی، تولید علم، در آموزش و پرورش، صدا و سیما.

آیت الله عباس کعبی

تأثیر حوزههای علمیه بر نظام اسلامی و بالعکس:

تأثیرات حوزههای علمیه بر نظام:

اولا: مولد این نظام بودند. ثانیا: حفظ اسلامیت نظام؛ تحکیم دین داری مردم،‌ قوانین دینی و فقهی، امر به معروف و نهی از منکر، مشروعیت بخشی به نظام اسلامی، طراحی فکری نظامات اسلامی، ثالثا: حفظ مرددم در صحنه؛ بیانات در راستای مشروعیت نظام، تلاش برای تقویت وحدت بر پایه دین، تحکیم اخوت و برادری، تحکیم بنیان خانواده.

نکته ای را از روی مطالعه و تجربه می گویم، هر جا پیشرفتی را ملاحظه میکنید ردپای یک روحانی موفق را میبینید و هر جا ضعفی را میبینید، خلاء یک روحانی موفق را احساس میکنید.

تأثیرات نظام بر حوزههای علمیه:

تأثیرات اقتضایی: اولا: تأثیرات توسعهای ثانیا: رشد کمی و کیفی ثانیا: باز شدن و ایجاد عرصههای جدید؛ تحقیق و نظریه پردازی ثالثا: حضور هدفمند در عرصههای بین الملل

تأثیرات محیطی: رقیبانی در برابر حوزههای علمیه ایجاد شده اند؛ دشمنان خارجی، روشنفکران، فرقهها و مکتبهای انحرافی،

روحانیت بدلی: اینکه عده‎ای از روحانیت در برابر جریان اسلام ناب محمدی که رهبری آن در دست امام خمینی و حضرت آیت الله خامنه ای است، قرار میگیرند. آقایانی که در لندن نشسته اند، تمام مقدسات آنها قمه زنی و لعن و نفرین است.

تأثیرات درونی حوزه: شکل گیری درسها اخلاق متناسب با انقلاب اسلامی، کرسیهای آزاد اندیشی و نظریه پردازی و ... .

پایان بخش صحبتها خاطره ای است از شهید محمدباقر صدر. آقای خطیب برای من تعریف میکردند که من خدمت آیت الله صدر رسیدم. دیدم که ایشان خیلی خوشحال هستند و دارند دو دست خود را از خوشحالی به هم میکشند. ایشان گفتند: به من خبر دادند که امام و یارانش دارند پیروز میشوند، دارد آخرین استخوانها نظام شاهنشاهی فرو میریزد. اگر انقلاب اسلامی ایران به پیروزی برسد، آروزی انبیا برآورده میشود. من این ماجرا را برای آقای شاهرودی تعریف کردم، ایشان گفتند بگذار تا من ادامه خاطره را هم برایت بگویم. ایشان فرمودند: بعد از آن ماجرا، آقای صدر به کلاس درس رفتند و فرمودند: بعد از پیروزی انقلاب ایران کسی حق ندارد مرجعیت مرا تبلیغ کند. بعد هم آ جمله معروف را فرمودند: ذوبوا فی الخمینی ... ؛ در امام خمینی ذوب شوید، همان طور که او در اسلام ذوب شد.

آیت الله عباس کعبی

حاشیه اسلیمی

سومین نشست همایش "تبیین نسبت حوزه و انقلاب"

بررسی تأثیرات و خدمات متقابل حوزه و انقلاب

آیت الله شیخ عباس کعبی

دریافت فایل صوتی باحجم 17 مگابایت