هنر دین؛ جمعِ بین همه قوا با مرکزیّت
عاقله
قبل از ورود دوباره
به مباحث محاسبه درباره دو سؤال گفتگو می کنیم:
سؤال اول:
اگر تا این مقدار ورودی های ناخودآگاهِ تأثیرگذار بر نفس داریم، آیا ما در عملکرد هایمان
مجبور نیستیم؟
می توان به این سؤال
2
پاسخ داد:
پاسخ اول؛ مبدأ ناخودآگاه
ها خودآگاه است و می توان آنرا با محاسبه دقیق خودآگاه کرد.
ناخودآگاه های ورودی، به میزان کنترل نفس، نسبی اند
و نه مطلق. در توضیح باید گفت درست است که در خلال گزاره های خودآگاه پذیرفته شده از
جانب نفس مقادیر زیادی ناخودآگاه وارد نفس می شود، مثلا با دیدن یک فیلم حداقل به تعداد
جملات آن گزاره وارد نفس می شود، اما این مقدار با توجه به میزان غفلت و هوشیاری ما
متفاوت است. هر چقدر به نفس خود بیشتر بپردازیم توانایی کنترل مقادیر بیشتری از ناخودآگاه
ها را داریم. پس اینگونه نیست که نفس اسیرِ دست و پا بسته ورودی های خود باشد.
مثلا درباره دیدن،
مسئله این است که ما باید دیدنی ها را ببینیم و نادیدنی ها را نبینیم و فراموش نکنیم
که چشم چرانی اراده و حافظه را ضعیف می کند. چشم چرانی فقط نگاه به نامحرم نیست بلکه
چشم چرانی یعنی نگاه بی هدف. همین عملکرد
بی اراده و بدون تمرکز نفس باعث تضعیف اراده می شود.
از طرفی این سیل ورودی
ها را می توان با محاسبه دقیق در حد خودمان به خودآگاه تبدیل کرد. مثلا در اثاث کشی
ها متوجه می شوید چقدر وسائل کوچک و غیر لازم خریده اید که در حال خریدن و آوردن انها
به خانه هیچ به انباشته شدن آنها در خانه توجه نمی کردید. بیشک قبول دارید که اگر اثاث
خانه بی هدف خریداری شود و بعد از خرید در جای خود طبقه بندی نشود چه هرج و مرجی در
خانه پیش می آید. همین مسئله درباره اطلاعات ورودی نفس ما عینا صادق است. آن کسی که
قبل از فیلم دیدن مزایا و معایب آن را می سنجد( که عموما فیلم ها مصیبت زده اند) و
صرفا برای تفریح فیلم نمی بیند از کسانی است که بر سردرِ ورودی های نفس خود نشسته و
اجازه نمی دهد هر داده بی ارزشی وارد نفس نفیس انسانی شود.
پاسخ دوم؛ این ناخودآگاه
ها در نهایت، تمایلی نسبت به اعمالی در ما ایجا د می کنند ولی تصمیم گیرنده هنوز خود
ماییم. تصمیم نهایی ما کاملا خودآگاه است و با وجود تمایلات ایجاد شده همچنان آخرین
حلقه انجام امور اراده ماست. اگر بخاطر توهّمات ساخته شده در ذهن به عنوان مثال حال
خواندن سوره یس در حرم امام رضا علیه السلام را نداریم باز هم تصمیم گیرنده نهایی خود
مائیم.
مباحث مطرح شده نباید
باعث شود از وهم و خیال غولی بسازیم که دربرابر آن مثل مرده در ید غسّالیم بلکه هر
کس باید در حد خود به کنترل نفس بپردازد و به تدریج راه را بر آنها بوسیله عاقله ببندد.
سؤال دوم؛ چگونه می
توان بین وهم و عقل و خیال هماهنگی در حد کمال ایجاد کرد؟
اولا باید همواره
در نظر داشت همینکه این قوا جایگاهی در نفس دارند یعنی اینکه کاملا به جا آفریده شده
اند و کمالی را دنبال می کنند. کمال هر قوه این است که هر یک نصیب خود را از نفس بگیرند
و در نهایت همه در خدمت به کمال رسیدن قوه عاقله یعنی قلب و عقل شوند.
به خاطر دارم که روزی
در محضر حضرت استاد علامه حسن زاده دو جوان پاک برای طلب دستگیریِ معنوی آمده بودند
ولی از شدت ضعف رنگ بر رخسارشان نمانده بود. ایشان هم مقدار پولی از جیبشان درآوردند
و فرمودند: اول بروید چند سیخ کباب بگیرید و بخورید. چون شما آنقدر نا ندارید که به
حرف های من گوش دهید.
این عمل استاد به
این معنی بود که حتی نصیب نفس را در خوردن، آن قدری که رفع ضعف بدن کند نباید فراموش
کرد. در دین ما هیچ جا توصیه نشده که از حد و مرز ها تجاوز کنیم. درست است که امیر
المؤمنین یک بار هم از نان جو سیر نخوردند اما خود ایشان می فرمایند که ایمان به منزله
نردبان است و مراتبی دارد و هر کسی که در مرتبه بالاتر است نباید چیزی را فراتر از
حد توان ساکنانِ مرتبه پایین تر بر آنها بار کند. چراکه نفس می شکند و هر که نفسی را
بشکند باید آن را جبران کند که جبرانش بسیار سخت است.
استاد ما به برخی
شاگردان ذکری را 100
بار وبه برخی 200، 400، و تا چند هزار بار به افراد مشخصی به تناسب توانشان تجویز می فرمودند.
آنچه برای همه می توان تجویز کرد عمل به واجبات و
ترک محرمات است.
واجبات و محرمات را خداوند رحمان به اندازه ضعیف
ترین مردم وضع کرده است. بعد این مرحله است که باید دید به مقدار کشش نفس تا چه میزان
از مستحبات بهره می توان برد. نه هیچ استاد زبده ای بر نفس سالک چیزی فراتر از توانش
بار می کند و نه خودمان باید بر نفسمان بار کنیم. میزان و مکیال مستحبّات همان نشاط
نفس است زیرا مستحبات در حال غیر نشاط اثر بخش نیستند و تقرب ایجاد نمی کنند.
امام سجاد علیه
السلام که تجلی عبادت بودند روزی به عبادت مشغول بودند که امام باقر علیه
السلام به ایشان گفتند شما در عبادت بسیار به زحمت افتاده اید. در پاسخ فرمودند
برو و کتاب علی علیه السلام را بیاور و از روی کتاب کیفیت عبادت مولای متقیان
را خواندند و فرمودند و کیست که بتواند به اندازه او عبادت کند. می بینیم که حتی ایشان
نیزمراقبه در حد امیر المؤمنین را نداشتند. البته مراقبه حضرات معصومین در افعال ومثلا تعداد رکعات نبوده بلکه در مراقبات باطنی
قوی تر بوده است و گرنه روزی در همین مشهد علامه امینی رحمه الله علیه برای
اثبات اینکه روزی هزار رکعت نماز خواندن ممکن است پیش روی مردم هزار رکعت نماز خواندند.
در انجام تکالیف،
فوق وسع نداریم چه رسد به فوق طاقت.
هیچ جای دین نفرموده
اند لباس زشت بخرید و بپوشید. خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد. مسئله اینجاست
که نباید با دیدن زیبایی آنقدر دلمان برود که از جنس و کارکرد آن غافل شویم که ملاک
اصلی اینهاست. از دستورات عبادی این است که همسران خود را برای شوهران بیارایند. اتفاقا
اگر ظاهر، هدفی الهی را دنبال کند بسیار هم خوب است.
هنر دین جمعِ بین
ظاهر و باطن با تاکید بر اصل بودن باطن است.
هر قوه ای به اقتضای خود کمالش را در نهایت بهره
جویی ممکن در آن قوه می بیند. کمال شهویه ظاهرا در لذت حداکثری است اما کمال نفس در
تعادل حداکثری بوسیله قوه عاقله است. در صورت این تعادل حق همه داده می شود چراکه خداوند
حق کسی را ضایع نمی کند. مثلا در ازدواج سهم شهوت نیز داده می شود اما برای سکون عاقله.
مشاهده می کنیم که قبل ازدواج نفس همواره در غلیان است و همیشه درگیر حرام یا حلال(
ازدواج موقت) است. در هر دو صورت آن آرامش مطلوب برای رشد عاقله را ندارد. شهوت مال
و مقام و ... هم همینطورند. فردی که درگیر آنهاست حتی آرامش این دنیایی را هم ندارد.
هر چه نفس قوی تر
شود بیشتر بر جسد، بار حمل می کند.
همین است که مرتاض هندی با ریاضت کشی تا 40 روز با یک بادام
سر میکند. و در مثال عالی غیر قابل قیاسِ آن می بینیم که حضرت موسی علیه السلام
وقتی به میقات 40
روزه رفت نه آبی نوشید و نه خوراکی خورد و نه لحظه ای خوابید. و در روایت
است که چون با خود هیچ نبرد بنی اسرائیل را فریفتند که بدون شک او مرده است و گوساله
پرست شدند. امیر مؤمنان نیز طبق فرموده خودشان درِ قلعه خیبر را که چهل نفر باز و بسته
اش می کردند با نیروی روحانی و ارداه از جا کندند نه نیروی جسمانی. حالا می توانیم
بگوییم ما هم چنین عمل کنیم؟ این مخصوص نفس قوی پیامبر و امام الهی است. فردی که در
100
مرحله قبل واجب و حرام را پشت سر گذاشته است.
مشورت در اموری که
نمی دانیم از واجبات است نه از مستحبّات.
مشورت نشانه عقل است. کسی که مشورت نمی کند علاوه
بر این که عقلش نمی کشد که چه بکند، عقلش آنقدر یاری اش نمی کند تا مشورت کند. این
مسئله را با این شدت مطرح می کنیم زیرا قریب به 70 درصد انسان ها بخاطر مشورت نکردن زمین می خورند. به
همان میزان که مشورت نکردن، نشان کم خردی است، مشورت با فرد غیر متخصص نیز از کم خردی
است. یک منبری خوش صحبت یا استاد دانشگاه با سواد و ... که مشاور خوب نمی شوند. هر
کدام از ما باید فهرستی از خصوصیات یک مشاور خوب تهیه کنیم تا بهنگام نیاز به بیراهه
نرویم.
الحمد لله
ربّ العالمین
جلسه
سیر و سلوک قرآنی با موضوع
"هنر دین؛ جمعِ بین همه قوا با مرکزیّت عاقله"
دریافت
فایل صوتی با حجم 5 مگابایت
در این زمینه بخوانید:- بازنشر این مطلب در سایت عمارنامه- سیر و سلوک قرآنی | جملات طلایی شیطان- سیر و سلوک قرآنی | بررسی عملکرد قوه ی وهم