سی روز، سی گفتار | شش: خطر غرور
روز ششم: خطر غرور
اگر بخواهیم استغفار -این نعمت الهى- را بهدست بیاوریم، دو خصلت را باید از خودمان دور کنیم: یکى غفلت و دیگرى غرور.
بالاترین خطر
غفلت، یعنى انسان بهکلّى متوجّه و متنبّه نباشد که گناهى از او سر مىزند؛ مثل بعضى از مردم. حالا عرض نمىکنم بسیارى -کار به کم و زیادش ندارم- ممکن است در بعضى از جوامع، کمتر باشند. به هر حال، این نوع آدمها در دنیا و در میان افراد انسانها هستند که غافلند و گناه مىکنند؛ بدون این که متوجّه باشند خلافى از آنها سر مىزند. دروغ مىگوید، توطئه مىکند، غیبت مىکند، ضرر مىرساند، شرّ مىرساند، ویرانى درست مىکند، قتل مرتکب مىشود، براى انسانهاى گوناگون و بىگناه پاپوش درست مىکند، در افقهاى دورتر و در سطح وسیعتر، براى ملتها خوابهاى وحشتناک مىبیند، مردم را گمراه مىکند، اصلاً متنبّه هم نیست که این کارهاى خلاف را انجام مىدهد. اگر کسى به او بگوید که گناه مىکنى، ممکن است از روى بىخیالى، قهقههاى هم بزند و تمسخر کند: گناه؟ چه گناهى!
بعضى از این افراد غافل، اصلاً به ثواب و عِقاب عقیدهاى ندارند؛ بعضى به ثواب و عقاب هم عقیده دارند اما غرق در غفلتند و اصلاً ملتفت نیستند که چه کار مىکنند. اگر این را در زندگى روزمرّه خودمان قدرى ریز کنیم، خواهیم دید که بعضى از حالات زندگى ما شبیه حالات غافلان است. غفلت، دشمنى بسیار عجیب و خطر بزرگى است. شاید واقعاً براى انسان، هیچ خطرى بالاتر و هیچ دشمنى بزرگتر از غفلت نباشد. بعضیها، اینطورند.
انسانِ غافل هرگز به فکر استغفار نمىافتد. اصلاً به یادش نمىآید که گناه مىکند. غرق در گناه است؛ مست و خواب است و واقعاً مثل آدمى است که در خواب حرکتى انجام مىدهد. لذا اهل سلوک اخلاقى، در بیان منازل سالکان در مسلک اخلاق و تهذیب نفس، این منزل را که انسان مىخواهد از غفلت خارج شود، منزل «یقظه» یعنى بیدارى مىگویند.
در اصطلاحات قرآنى، آن چیزى که نقطه مقابل این غفلت است، تقواست. تقوا، یعنى بههوش بودن و دائم مراقب خود بودن. اگر از آدم غافل دهها گناه سر مىزند و اصلاً حس نمىکند که گناه کرده است؛ آدم متّقى، درست نقطه مقابل اوست. اندک گناهى هم که مىکند، فوراً متذکّر مىشود که گناه کرده است و به فکر جبران مىافتد. «إنّ الّذین اتّقوا إذا مسّهم طائف من الشّیطان تذکّروا». به مجرد این که شیطان از کنارش عبور مىکند و باد شیطان به او مىخورد، فوراً حس مىکند که شیطانزده شده و دچار اشتباه و غفلت گردیده است؛ «تذکّروا»: به یاد مىافتد. «فإذا هم مبصرون»؛ چنین آدمى، چشمش باز است.
عزیزان من؛ برادران و خواهران! هر که هستید ملتفت باشید. این خطاب، فقط به یک عدّه مردم خاص نیست که بگوییم مثلاً افراد کماطّلاع، کمسواد و یا جوان و کمسن به آن توجّه کنند. نخیر؛ همه باید ملتفت باشند. علما، دانشمندان، برجستگان، شخصیتها، بزرگان، کوچکان، پولداران، فقیران، همه باید ملتفت باشند که حدّاقل گاهى غفلت گریبان آنها را مىگیرد و غافل مىشوند. اصلاً گناه از آنها سر مىزند و ملتفت نمىشوند که گناه انجام مىدهند. خطر بسیار بزرگى است.
این گناهى که من و شما انجام مىدهیم، ملتفت نمىشویم و چون نمىدانیم گناه کردهایم، از آن گناه توبه و استغفار هم نمىکنیم. بعد روز قیامت که مىشود، چشم ما که باز شد، آنوقت مىبینیم، عجب چیزهایى در نامه اعمال ماست! انسان تعجّب مىکند، کى من این کارها را انجام دادم؛ اصلاً یادش نیست. این، گناهِ غفلت و اشکال آن است. پس، یک مانع استغفار، عبارت از غفلت است.
بالاترین شقاوت
مانع دوم، غرور است. اندک کار کوچکى که انسان انجام مىدهد، مغرور مىشود. در تعبیرات دعا و روایت داریم که «الإغترار باللَّه». در دعاى چهلوششم صحیفه سجّادیه که روزهاى جمعه خوانده مىشود، عبارتى وجود دارد که خیلى تکاندهنده است. مىفرماید: «و الشّقاء الأشقى لمن اغترّ بک»؛ بالاترین شقاوتها، متعلّق به کسى است که به تو مغرور شود. «ما أکثر تصرّفه فى عذابک و ما أطول تردّده فى عقابک و ما أبعد غایته من الفرج و ما أقنطه من سهولة المخرج». کسى که مغرور مىشود -به تعبیر این روایت- دچار حالت «إغترار باللَّه» مىگردد. غرور، اینگونه است. مغرور، خیلى دور از آبادى است، خیلى دستش کوتاه از رهایى و سلامتى است. چرا؟ بهخاطر این که اندک کار کوچکى که انجام داد، دو رکعت نمازى که خواند، مثلاً خدمتى براى مردم انجام داد، پولى در فلان صندوق انداخت یا کارى در راه خدا انجام داد، فوراً مغرور مىشود که ما دیگر پیش خداى متعال، کار خودمان را درست کردیم و حساب خودمان را ساخته و پرداخته نمودیم و احتیاج به چیزى نداریم! این را به زبان نمىآورد، اما در دل او اینگونه مىگذرد.
مراقب باشید! اینکه خداى متعال باب توبه را باز کرده و فرموده است من گناهان را مىآمرزم، معنایش این نیست که گناهان، چیزهاى کم و کوچکى هستند؛ نه. گاهى گناهان، همه وجود حقیقى انسانى را ضایع مىکنند، از بین مىبرند و یک انسانِ در مرتبه عالى حیاتِ انسانى را به یک حیوان درنده کثیفِ پلیدِ بىارزش تبدیل مىکنند. گناه، اینگونه است. خیال نکنید گناه، چیز کمى است. همین دروغگویى، همین غیبت کردن، همین بىاعتنایى به شرافت انسانها، همین ظلم کردن -ولو با یک کلمه- گناهان کم و کوچکى نیست.
لازم نیست که اگر انسان مىخواهد احساس گناه کند، حتماً بایستى سالهاى متمادى غرق در گناه شده باشد. نخیر؛ یک گناه هم، یک گناه است؛ نباید گناه را کوچک دانست. در روایات، باب «استحقار الذّنوب» داریم که حقیر شمردن گناهان را مذمّت کردهاند. علت اینکه خداى متعال مىفرماید: «مىآمرزیم»، این است که بازگشت به خدا، خیلى مهم است؛ نه این که گناه، کم و کوچک است. گناه، عمل بسیار خطرناکى است؛ منتها بازگشت و توجّه به خدا و ذکر او، اینقدر اهمیت دارد که اگر کسى این را صادقانه و درست و حقیقى انجام دهد، آنوقت آن بیمارى صعبالعلاج از بین مىرود. بنابراین، اغترار و مغرور شدن به کار نیک -کار نیکى که ما خیال مىکنیم کار نیک است؛ ولى ممکن است آنقدرها هم نیک نباشد یا چندان اهمیت نداشته باشد- موجب مىشود که شما سراغ استغفار نروید.
امام سجّاد در دعاى دیگرى به خدا عرض مىکند: «فامّا أنت یا الهى فاهل أن لایغترّ بک الصدّیقون». ببینید واقعاً چه بیان و چه معرفتى در این دعا وجود دارد! راه، این است. ایشان مىفرماید، صدّیقین هم که مقام بالایى از مقام بندگى انسانها را دارند، باید مغرور نشوند به اینکه ما راه خدا را درست رفتیم و دیگر احتیاج به کار و تلاش نداریم. نخیر؛ «ان لایغترّ بک الصدّیقون». این هم مانع استغفار است. اگر غفلت نبود، «اغترار باللَّه» هم نبود، خودفریبى و خودشگفتى هم نبود، آنوقت انسان استغفار مىکند.
اراده و طلب
نکته بعدى این است که استغفارى کارگشاست که استغفار حقیقى و جدّى و حقیقتاً طلب باشد. فرض بفرمایید شما گرفتارى بزرگى دارید و مىخواهید رفع این گرفتارى را از خداى متعال بخواهید. مثلاً خداى نکرده، عزیزى از عزیزان شما دچار مشکلى است؛ راههاى عادى را هم رفتهاید، ولى نتوانستهاید آن مشکل را حل کنید؛ حالا به پروردگار عالم متوسّل شدهاید و دعا و تضرّع مىکنید. ببینید! انسان در آن حال که فرضاً فرزند یا عزیزى از عزیزانش دچار بیمارى است و درِ خانه خدا رفته و حال دعا پیدا کرده است، چگونه از خدا طلب مىکند؟ آمرزش گناهان را اینگونه از خدا طلب کنید. حقیقتاً آمرزش را طلب کنید و تصمیم داشته باشید که آن گناه را دیگر انجام ندهید.
البته انسان ممکن است تصمیم هم داشته باشد که گناه را انجام ندهد، باز دچار لغزش شود و انجام دهد؛ باز دوباره توبه مىکند. اگر انسان صد بار هم دچار توبهشکنى شد، باز دفعه صدویکم، بابِ توبه باز است. منتها شما که توبه و استغفار مىکنید، از اوّل نباید تصمیم داشته باشید که حالا ما استغفار مىکنیم، باز مىرویم دوباره همان کار غلط و خلاف را انجام مىدهیم! این که نشد.
روایتى دیدم که از قول یکى از ائمّه اینطور فرموده است: «من استغفر بلسانه و لم یندم بقلبه فقد استهزئ بنفسه»؛ کسى که به زبان استغفار مىکند، اما در دل از گناه پشیمان نیست و خیلى هم خوشحال است که این گناه را انجام داده است -به زبان مىگوید: «استغفراللَّه»- این آدم خودش را مسخره مىکند. این، چگونه استغفارى است؟! این، استغفار نیست. استغفار، یعنى انسان برگردد، واقعاً بهطور جدّ از خداى متعال بخواهد که او را بهخاطر این کارِ خلاف ببخشد. چطور انسان تصمیم دارد که باز همان کار خلاف را انجام دهد؟ آیا رویش مىشود که از خداى متعال، طلب بخشش کند؟
سبحه در کف، توبه بر لب، دل پُر از شوق گناه معصیت را خنده مىآید بر استغفار ما!
این، چطور استغفار کردنى است؟! این استغفار، کافى نیست. استغفار باید جدّى و حقیقى باشد.
راهی برای همه
استغفار، مخصوص یک عدّه آدمهاى معین هم نیست که بگوییم کسانى که خیلى گناه کردند، استغفار کنند؛ نه. همه انسانها -حتّى در حدّ پیامبر- باید استغفار کنند. «لیغفر لک اللَّه ما تقدم من ذنبک و ما تأخّر». پیامبر هم باید استغفار کند.
استغفار، یا از گناهى است که ما انجام دادهایم، یا از گناهان اخلاقى است. اگر فرض کنیم که یک انسان، هیچ گناهى هم انجام نداد؛ نه دروغ، نه غیبت، نه ظلم، نه خلاف، نه شهوترانى، نه اهانت به کسى، نه تعدّى به مال مردم؛ البته اینطور آدمها، خیلى کمند اما بسیارى از همینطور آدمهایى که اینگونه گناهان جوارحى را هم ندارند، مبتلا به گناه جوانحى -گناه اخلاقى- هستند. اگر همین آدمى که هیچ گناهى نمىکند، وقتى که میان مردم راه مىرود، نگاه کند و بگوید: این بیچاره مردم، همه مشغول گناهند؛ ولى ما الحمدللَّه خودمان را نگهداشتیم و گناه نمىکنیم -خود را بالاتر از آنها بهحساب بیاورد- این خودش یک گناه و یک تنزّل و یک سقوط مىشود و استغفار لازم دارد. تحقیر انسانها، خود را بالاتر از دیگران دانستن، کار خود را ارزشى بیش از ارزش کار مردم دادن یا بعضى از صفات اخلاقى زشت دیگرى که در انسانها هست -مثل حسد و طمع و خودبزرگبینى- اینها استغفار لازم دارد.
اگر فرض کنیم، انسانى است که این گناهان را هم ندارد؛ ولى مثلاً در باب علم توحید، پیش نرفت. در این صورت، یک قصور است و باید استغفار کند. باب علم توحید و معرفت به پروردگار، باب محدود و راه بنبستى که نیست؛ راه بىنهایت است که همه انبیا و اولیا، در این راه مشغول پیشرفت و تکامل نفس و فراهم کردن معرفت بیشتر نسبت به ذات مقدّس پروردگار و صفات کمالیه حضرت حقّند. هر مقدارى که اینگونه افراد در این راه پیش نرفتند، یک قصور و یک عقبماندگى و یک ناتوانى معنوى است که استغفار لازم دارد.
استغفار، براى همه است. لذا ملاحظه مىکنید که ائمّه علیهمالسّلام در این دعاها، چه سوز و گدازى دارند. بعضى خیال مىکنند که امام سجاد این سوز و گداز را کرده است، براى اینکه به دیگران یاد بدهد. بله؛ یاد دادن به دیگران که هست -هم در شکل و هم در مضمون کار- اما اصل قضیه این نیست. اصل قضیه، آن حالت طلبِ خود این بنده صالح و انسان والا و بزرگوار است. این سوز و گداز، متعلّق به خود اوست. این اظهار تضرّع پیش پروردگار، متعلّق به خود اوست. این ترس از عذاب خدا و میل به تقرّب الىاللَّه و رضوان الهى، متعلّق به خود اوست. این استغفار و طلب از خدا واقعاً متعلّق به خود اوست.
ممکن است مثلاً توجه به مباحات در زندگى -لذّتهاى مباح، کارهاى مباح- در نظر انسانى که در آن حدّ از علوّ درجه است، یک نوع سقوط و انحطاط محسوب شود. دلش مىخواست که در چارچوب ضرورتهاى مادّى و جسمانى قرار نمىداشت و همین نیمنگاه را هم به مباحات و به مسائل عادى زندگى نمىکرد و در راه معرفت و در آن وادى بىنهایت به سوى رضوان الهى و بهشت معرفت الهى، بیشتر پیش مىرفت. وقتى چنین چیزى نشده است، پس استغفار مىکند. بنابراین استغفار براى همه است.
فرصت رمضان
عزیزان من! ماه رمضان را براى استغفار مغتنم بشمارید و از خداى متعال طلب مغفرت کنید. ملت ما با این روحیه فداکارى، با این استقامتى که نشان داده، با این کار بزرگى که کرده است، با جوانان نورانى و خوبى که دارد (این جوانان با این تعداد، غیر از جامعه ما، قطعاً در هیچ جاى عالم وجود ندارد) با این زنان و مردان و مادران و فداکاریهاى گوناگونى که از این مردم سرزده است، استعداد پیشرفت زیادى در زمینههاى مادّى و معنوى، دنیایى و اخروى دارد. این ملت، با استغفار، رحمت الهى را بهسوى خود جلب کند.
همه استغفار کنید. آن کسانى که اهل عبادتند، آن کسانى که در امر عبادت متوسّطند، آن کسانى که حتّى کاهل در کار عبادتند و فقط به اقلّ واجبات اکتفا مىکنند، آن کسانى که حتّى گاهى خداى نخواسته بعضى از عبادت واجب هم از آنها ترک مىشود، همه و همه توجّه داشته باشند که این رابطه بین آنها و خدا، کار را پیش مىبرد. از خداى متعال، آمرزش و مغفرت بخواهید و طلب عفو کنید. از خدا بخواهید که مانع گناه را بردارد؛ این ابر را از مقابل خورشید فیض و لطف و تفضلّات خودش برطرف کند، تا لطفش بر این دلها و جانها بتابد. آنوقت ببینید که تعالى و اعتزازى به وجود خواهد آمد.
خطبههاى نماز جمعه تهران؛ 28/10/75