سی روز، سی گفتار | سیزدهم: یاد او
روز سیزدهم: «یاد او»
قال اللَّه الحکیم فى کتابه: «بسماللَّهالرّحمنالرّحیم یا أیها الّذین امنوا اذکروا اللَّه ذکراً کثیراً و سبّحوه بکرة و اصیلاً هو الّذى یصلّى علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظّلمات إلى النّور و کان بالمؤمنین رحیماً. تحیتهم یوم یلقونه سلام و اعدّلهم اجراً کریماً».
خود من هرچه نگاه میکنم، مىبینم احتیاج دارم به اینکه این آیه شریفه «اذکروا اللَّه ذکراً کثیراً و سبّحوه بکرة و اصیلاً» را تکرار کنم و در آن تدبر کنم و به آن عمل کنم. قیاس به نفس کردم، به نظرم میرسد که شما هم و همهمان محتاج به این هستیم. میفرماید: «یا أیها الّذین امنوا». این بعد از آن است که جامعه ایمانى شکل گرفته و این جامعه آزمونهاى بزرگ را از سرگذرانده است. این آیات سوره احزاب است و بعد از سال ششم هجرت نازل شده است؛ یعنى بعد از جنگ بدر و اُحد و جنگهاى متعدد دیگر و بالاخره جنگ احزاب. در یک چنین شرائطى، قرآن به مسلمانها خطاب میکند که: «اذکروا اللَّه ذکراً کثیراً»؛ خدا را ذکرِ کثیر کنید. ذکر یعنى یاد. ذکر و یاد در مقابل غفلت و نسیان است. غرق در عوارض و حوادث و پیشامدهاى گوناگون شدن و از مطلب اصلى غفلت کردن؛ این گرفتارى بزرگ ما بنىآدم است. میخواهند این نباشد. آنوقت این یاد هم صِرف یاد کردن و متذکر شدن نیست، ذکر کثیر را از ما خواستهاند.
بیکرانِ یاد او
در اینجا من روایتى را ذکر کردهام: «عن أبى
عبداللَّه علیهالسّلام قال: ما من شىء إلّا و له حدّ ینتهى إلیه»؛ همه این فرائض
و احکام الهى حدى دارند؛ اندازهاى دارند که وقتى به آن حد و مرز رسیدند، تمام میشود؛
تکلیف تمام میشود؛ «إلّا الذّکر»؛ مگر ذکر. «فلیس له حدّ ینتهى إلیه»؛ ذکر حد
ندارد؛ اندازهاى ندارد که وقتى این اندازه ذکر و یاد حاصل شد، بگوئیم دیگر بس
است؛ دیگر لازم نیست. بعد خود حضرت توضیح میدهد و میفرماید: «فرض اللَّه عزّ و
جلّ الفرائض، فمن أداهنّ فهو حدّهنّ»؛ هر کس فرائض را ادا کرد، آنها را به حد و
مرز خود رساند. «و شهر رمضان فمن صامه فهو حدّه»؛ مثلاً ماه رمضان که تمام شد، شما
این فریضه را به مرز خودش رساندید؛ تمام شد و دیگر چیزى بر شما واجب نیست. «و
الحجّ فمن حجّ فهو حدّه»؛ هر کس حج را بهجا آورد -به اعمال پایان حج که رسید- آن
را به مرز رساند. این در صورتى است که در هر دو جا «فهو حدَّه» بخوانیم. البته میشود
«فهو حدُّه» هم با یک تعبیر دیگرى خواند؛ اما «إلّا الذّکر»؛ فقط ذکر مثل بقیه
فرائض نیست. دیگر بقیه فرائض را ذکر نفرمودند؛ زکات را وقتى دادید، دیگر واجب
نیست، به همان اندازهاى که مقرر شده است. خمس را همینجور، صله رحم را همینجور.
بقیه فرائض و واجباتى که هست، همه از همین قبیل است، مگر ذکر؛ «إلّا الذّکر فإنّ
اللَّه عزّ و جلّ لن یرض منه بالقلیل و لم یجعل له حدّاً ینتهى إلیه»؛ خدا به ذکرِ
قلیل راضى نشده است؛ حدى براى آن قرار نداده است که بشود به آن حد رسید. «ثمّ
تلا»؛ بعد، حضرت این آیه را تلاوت فرمود: «یا أیها الّذین امنوا اذکروا اللَّه
ذکراً کثیراً». اهمیت ذکر این است.
در دنباله آیه میفرماید که: «هو الّذى یصلّى علیکم
و ملائکته». مرحوم علامه طباطبائى رضواناللَّه علیه در المیزان میفرمایند: این آیه
شریفه «هو الّذى یصلّى» در مقام تعلیل براى امر «اذکروا اللَّه ذکراً کثیراً» است؛
یعنى این ذکر کثیرى که از شما خواسته شده است، به این خاطر است که خدائى را یاد
کنید که این خدا همان کسى است که «یصلّى علیکم»؛ بر شما درود میفرستد، صلوات میفرستد.
خداى متعال صلوات را به شما میفرستد. «هو الّذى یصلّى علیکم و ملائکته»؛ نه فقط
خداى متعال، ملائکه الهى هم بر شما مؤمنین درود و صلوات میفرستند؛ که صلوات از
طرف پروردگار، رحمت اوست؛ صلوات از ملائکه، استغفارى است که براى مؤمنین میکنند؛
«و یستغفرون للّذین آمنوا» که در آیات قرآن هست. چرا این رحمت و این صلوات و این
استغفار را ذات اقدس حق و فرشتگان الهى براى شما از عالم غیب، از ملأ اعلى میفرستند؟
«لیخرجکم من الظّلمات إلى النّور»؛ براى اینکه شما را از ظلمات نجات بدهند، به
نور بکشانند که داستان این ظلمات و این نور هم داستان گسترده و مفصلى است. ظلمات
در اندیشه ما، ظلمات در قلب ما، در خلقیات ما؛ و نور در مقابل اینهاست.
عمل، هم میتواند ظلمانى باشد هم میتواند نورانى
باشد؛ ذهن و فکر و عقاید انسان میتواند نورانى باشد، میتواند ظلمانى باشد؛
خلقیات و صفات انسان میتواند ظلمانى باشد، میتواند نورانى باشد؛ حرکت اجتماعى یک
ملت میتواند به سمت ظلمات و تاریکى باشد، میتواند به سمت نور باشد. اگر بر ملتى،
بر کشورى، بر هیأت حاکمهاى، بر فردى، شهوات غالب شد، خشونت ناشى از حیوانیت غالب
شد، حرص غالب شد، دنیادارى و دنیاطلبى غالب شد، این ظلمات است؛ حرکت ظلمانى است،
جهت ظلمانى است، هدف هم ظلمات است. اگر نه، معنویت غالب شد، دین غالب شد، انسانیت
غالب شد، فضائل اخلاقى غالب شد، خیرخواهى غالب شد، صدق و راستى غالب شد، این میشود
نورانیت. اسلام و قرآن ما را به این دعوت میکنند. خداى متعال و ملائکه او ما را
براى این تجهیز میکنند که از آن ظلمات خلاص کنند و ما را وارد این وادى نور کنند.
ذکر خدا را بکنید؛ این هم علت و دلیل.
لذت عاشقان
حالا این ذکر و یاد الهى، مراحلى دارد. ما آدمها
همه در یک حد و در یک مرحله که نیستیم؛ رتبه ماها مختلف است. بعضیها از لحاظ روحى
در درجات بالا هستند؛ مثل اولیاء و انبیاء و صالحین و اهل دل و اهل معنا. بعضى هم
هستند مثل امثال بنده و ماها که به آن سطوح دسترسى ندارند؛ بعضىمان خبر هم نداریم
از آنچه که در آن سطوح هست. براى همه ما ذکر هست -هم براى آنها هست، هم براى ما
هست- ذکر براى آنها، همانى است که در روایت از امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام
است که فرمود: «الذّکر مجالسة المحبوب»؛ ذکر همنشینى با محبوب است. این براى
اولیاست. لذت ذکر براى آنها لذت همنشینى است. امیرالمؤمنین سلاماللَّهعلیه در
یک روایت دیگر میفرماید: «الذّکر لذّة المحبّین»؛ ذکر لذت عاشقان و محبان است.
خوب، این مال آنهاست.
خوش به حال شماها اگر چنانچه در برخى حالات شبانهروز
-بهخصوص در این روزها و در این شبها- جرقهاى، پرتوى از این حالت در زندگى شما
بدرخشد؛ گاهى ممکن است پیش بیاید. البته مال آنها دائمى است. «خوشا آنانکه دائم
در نمازند»؛ این مال آنهاست. لکن کسانى که در رتبههاى پایینتر هم هستند گاهى
ممکن است جرقهاى بزند؛ باید اینها را قدر دانست. این حالا یک مرحله از ذکر است
که مال محبین است؛ مال اهل دل است، لکن براى ما هم که در آن مرحله نیستیم ذکر
فوائد عجیبى دارد...
دفاع از حریم دل
«دفع انگیزههاى مادهگرایانه و هوسرانیهاى گمراهکننده». ذکر
مثل مدافعى است که در مقابل هجوم این هوسها، ما را و دل ما را محافظت میکند. دل
خیلى آسیبپذیر است. ما دلمان، روحمان خیلى آسیبپذیر است. در مقابل چیزهائى تحت
تأثیر قرار میگیریم؛ دل مجذوب به جاذبههاى گوناگونى میشود. اگر بخواهیم دل -که
جاى خداست، جایگاه خداست. رفیعترین مرتبه در وجود انسان، دل انسان است؛ یعنى همان
باطن و حقیقت وجودى انسان- سالم و پاکیزه بماند، مدافعى لازم است؛ این مدافع ذکر
است. ذکر نمیگذارد که دل دستخوش تهاجم بىامان هوسهاى گوناگون شود و از دست
برود. ذکر دل را نگه میدارد که در فساد و در جاذبههاى گمراهکننده غرق نشود.
در همین رابطه من روایتى را دیدم که خیلى پرمعناست؛
میفرماید: «الذّاکر فى الغافلین کالمقاتل فى الفارّین». در میدان جنگ، یک رزمنده
را مىبینید که دفاع میکند، ایستادگى میکند و از همه امکاناتش براى ضربه زدن به
دشمن و جلوى تهاجم دشمن را گرفتن، استفاده میکند؛ اما رزمنده دیگر هم ممکن است
باشد که بگریزد؛ طاقت تحمل از دست بدهد و از مقابل دشمن بگریزد. میفرماید: ذاکر
در میان جمعِ غافل مثل همان سرباز رزمنده ایستادگىکننده است در میان کسانى که
دارند فرار مىکنند. ببینید این تشبیه و تنظیر به همین لحاظ است؛ چون او دارد در
مقابل تهاجم بیگانه دفاع و ایستادگى میکند، ذکر شما هم دارد ایستادگى میکند؛
دارد از مرز دفاع میکند؛ از مرز دل شما دارد دفاع میکند. لذاست که شما در آیه
شریفه قرآن که جزو آیات جهاد است، مىبینید که میفرماید: «إذا لقیتم فئة فاثبتوا
و اذکروا اللَّه کثیراً»؛ در میدان جهاد وقتى در مقابل تهاجم دشمن قرار گرفتید،
ایستادگى کنید و ذکر کثیر خدا بکنید. «اثبتوا و اذکروا اللَّه کثیراً»؛ ثبات قدم
به خرج بدهید، ایستادگى کنید و ذکر خدا کنید. این ذکر خدا آنجا هم به درد میخورد.
«لعلّکم تفلحون»؛ که این وسیلهاى است براى اینکه شما به فلاح و کامیابى دست پیدا
کنید. ذکر خدا؛ چرا؟ چون این ذکر، دل را قرص میکند. دل که قرص شد، دل که ثبات
پیدا کرد، قدم هم ثبات پیدا میکند. در میدان جنگ اینجورى است. میدان جنگ قبل از
آن که پاهاى ما که سستعنصر هستیم، به طرف عقب جبهه مشغول دویدن و فرار شود، دل ما
فرار کرده. این دل ماست که جسم ما را به فرار وادار میکند؛ وإلّا اگر دل ایستاده
باشد، جسم مىایستد.
در همه میدانهاى جنگ -هم میدان جنگ نظامى، هم میدان
جنگ سیاسى، هم میدان جنگ اقتصادى، هم میدان جنگ تبلیغاتى- ذکر خدا کنید که این ذکر
خدا موجب فلاح و کامیابى شماست. ذکر خدا پشتوانه ثبات قدم است. بنابراین ذکر موجب
میشود که ما بتوانیم در آن صراط مستقیم سلوک کنیم؛ پیش برویم. آن هدفى که ترسیم
کردیم براى خودمان بهعنوان مؤمن، به عنوان مسلمان، بهعنوان پیرو یک مکتب مترقى،
بهعنوان کسانى که انگیزه داریم براى برپا داشتن این بناى رفیعى که خبر از شکوفائى
تمدن اسلامى در آینده و در قرون آینده میدهد، احتیاج داریم به ذکر خدا تا بتوانیم
در این جاده حرکت کنیم... و این ذکر -ذکراللَّه- که بر دل ما حاکم شد، بدون تردید
در رفتار ما اثر میگذارد؛ در انجام دادن آنچه که بر عهده ماست از وظائف و تکالیف،
در اجتنابکردن و پرهیزکردن از آنچه که بر ما حرام و گناه است و موجب وزر و وبال و
موجب غضب الهى است، اثر میگذارد و کمک میکند که از اینها دورى کنیم.
در همه حال
خوب، حالا ذکر چیست؟ روایتى از حضرت أبى عبداللَّه
علیهالسّلام است؛ و روایت دیگرى هم هست که آن روایت دوم بیشتر مورد توجه من بود؛
اما هر دو روایت را میخوانم. روایت اول از حضرت أبى جعفر علیهالسلام است؛ حضرت
باقر سلاماللَّه علیه فرمود: «ثلاث مِن أشدّ ما عمل العباد»؛ سهچیز هست که جزو
تکالیف بسیار مهم و دشوار مؤمنین است؛ کارهاى سخت. یکى «انصاف المؤمن من نفسه»؛
اینکه انسان در قبال دیگران انصاف به خرج بدهد. یعنى آنجائى که امر دائر میشود
بین اینکه حق را بهخاطر خود زیر پا بگذارد یا خود را بهخاطر حق زیر پا بگذارد،
این دومى را انجام بدهد. آنجائى که حق به طرفِ مقابل هست و شما حق ندارید،
منصفانه حق را به او بدهید. خودتان را اگر چنانچه موجب کوچک شدن و زیر پاگذاشتن
است، زیر پا بگذارید. این کار سختى است اما کار مهمى است. امام باقر میگوید این
جزو مهمترین کارهاست؛ البته سخت است و هیچ کار خوب و بزرگى بدون سختى که امکان
ندارد. دوم «و مواساة المرء اخاه»؛ مواسات ورزیدن با برادر مؤمن. مواسات با مساوات
فرق دارد؛ برابرى نیست. مواسات یعنى همراهى کردن و کمک کردن به برادر مؤمن در همه
امور. انسان وظیفه بداند؛ کمک فکرى، کمک مالى، کمک جسمانى، کمک آبروئى. این مواسات
است. سوم «و ذکراللَّه على کل حال»؛ در همه حال ذاکر خداى متعال باشد. ذکر این است.
آنوقت حضرت باقر در همین روایت، «ذکر اللَّه على کل
حال» را معنا کردهاند: «و هو أن یذکر اللَّه عزّوجل عند المعصیة یهمّ بها»؛ وقتى
که میرود به سمت معصیت، ذکر خدا او را مانع بشود. ذکر؛ یاد کند خدا را و این
معصیت را انجام ندهد؛ انواع معاصى را؛ خلاف واقع گفتن، دروغ گفتن، غیبت کردن، حق
را پوشاندن، بىانصافى کردن، اهانت کردن، مال مردم را، مال بیتالمال را، مال ضعفا
را تصرف کردن یا درباره آنها بىاهتمامى به خرجدادن. اینها گناهان گوناگون است.
در همه اینها انسان توجه کند به خدا؛ ذکر خدا مانع بشود از اینکه انسان به سمت
این گناه برود.
«فیحول ذکر اللَّه بینه و بین تلک المعصیة و هو قول اللَّه
عزّوجل إنّ الذّین اتّقوا إذا مسّهم طائف من الشّیطان تذکّروا». بعد حضرت میفرمایند
که این، تفسیر آن آیه است که فرمود: «إنّ الذّین اتّقوا إذا مسّهم طائف من
الشّیطان»؛ وقتى شیطان به اینها تنه میزند، گذرنده شیطان اینها را مس میکند؛
یعنى هنوز درست به جانش هم نیفتاده، «تذکّروا»؛ فوراً اینها متذکر میشوند. «فإذا
هم مبصرون»؛ این ذکر موجب میشود که چشم اینها، بصیرت اینها باز بشود. معناى
«ذکراللَّه على کل حال» این است.
در صدر روایت بعدى که مورد توجه من است، تقریباً
عباراتش شبیه همین روایتى است که خواندم و همان سهچیز را ذکر میکند. در آن روایت
«و ذکر اللَّه على کل حال» را داشت، در اینجا و در روایتى که حضرت أبىعبداللَّه
میفرماید، آمده است: «و ذکر اللَّه فى کل المواطن»؛ انسان در همهجا ذکر خدا کند.
اما آن نکته مورد توجه این است که میفرماید: «امّا انّى لا أقول سبحان اللَّه و
الحمدللَّه و لا إله إلّا اللَّه و اللَّه أکبر»؛ اینى که میگویم در همه حال ذکر
خدا را بگوئید، مقصودم این نیست که بگوئید سبحاناللَّه و الحمدللَّه و لا اله الّا
اللَّه و اللَّه اکبر. این ذکر لفظى است. «و إن کان هذا من ذاک»؛ اگرچه این هم ذکر
است، این هم مطلوب است، این هم شریف است و خیلى باارزش است؛ اما مقصود من فقط این
نیست، بلکه «ولکن ذکره فى کلّ موطن إذا هجمت على طاعته او معصیته» -هجمت یا هممت.
نسخهاى که من دیدم، هجمت است. احتمال میدهم هممت باشد- وقتى به سمت طاعت خدا میروى
یا به سمت معصیت خدا میروى، یاد خدا باشى. این «یاد خدا بودن» مورد نظر است؛ این
ذکر اللَّه. البته این اذکارى که در روایات ما، در این دعاها، در این اوراد
گوناگون، تسبیحات حضرت زهرا و بقیه اذکارى که هست -اینها همه وسائل ذکرند، اینها
کپسولهاى ذکرند- ذکر شده است، انسان باید اینها را با توجه به معانى و حقایقشان
بر زبان جارى کند؛ توجه پیدا کند. البته اینها خیلى باارزش است.
عقب هستیم!
البته از این مقولات نمیشود فارغ شد. واقعاً اگر
ساعتهاى متمادى هم ما درباره همین مسائل معنوى و آنچه که به درد دل ما میخورد،
بپردازیم، زیاد نیست. حقیقتش این است؛ من به شما عرض کنم ماها عقبیم. ما به قدر
اقتضاى نظام اسلامى در تربیت اسلامى پیش نرفتیم. حالا بعضى میگویند ما مثلاً در
مقوله فرض کنید که سازندگى، فناورى، چه و چه، بیشتر از این میتوانستیم پیش برویم
ولى پیش نرفتیم. اما آنچه که ما بیشتر از همه مقولات و همه عرصهها باید در آن
پیشروى میکردیم و نکردیم، همین عرصه معنویات و خودسازى و دل را آراستن و اخلاق را
زیور دادن است. ما در این زمینهها انصافاً عقبیم.
اگر بخواهید یک نمونه براى آنچه که شایسته ماست پیدا
کنید، نگاه کنید به دوران دفاع مقدس. ببینید آن جوانهائى که در جبهه بودند، آن
پدر مادرهائى که این جوانها را اینجور میفرستادند، آن خانوادههائى که آنجور
با شوق و ذوق جبهه را پشتیبانى میکردند، چه حالتى، چه احساساتى داشتند. آنها
نمونههاى خوبى است. البته نمیگوئیم نمونه اعلاست اما نمونههاى بسیار خوبى بود.
ما باید به همان سیاق، با همان آهنگ و نواخت، پیش میرفتیم؛ ما پیش نرفتیم...