اگر وضع تفکر سید الشهدا مثل بعض مقدسین
بود کربلایی پیش نمی آمد، اگر وضع تفکر سیدالشهداء سلام الله علیه مثل بعض مقدسین زمان خودش بود، آنها طرحشان این
بود که بماند همان در جوار حضرت رسول سلام الله علیه و عبادت کند. اگر
وضع تفکر مولا هم اینطور بود، کربلایی پیش نمیآمد؛ یک راحت طلبی بود و کناره
گیری از جامعه و دعا و ذکر بود، لکن وضع تفکر جور دیگری بود . چنانچه ائمه ما سلام
الله علیه سازش میکردند با اهل ظلم و ستم، احتراماتشان بسیار زیاد بود ، خلفا حاضر بودند که آنها را هر جور احترام میخواهند بکنند که
آنها دست از دعوتشان بردارند. حضرت موسی بن جعفر همینطور من باب اتفاق نبود که
چندین سال در حبس به سر برد و تبعید بعض ائمه و احضار از مدینه، بردنشان به محل
خلیفه، همچو نبود که اینها یک مردم عادی باشند که همین بنشینند و درسی بخوانند و
درسی بگویند و مطالعهای بکنند و عبادت خدا را بکنند و در جوار رسول خدا عبادت
کنند. اگر طرز افکار آنها هم این بود، این مذهب یک مذهبی که در مقابل ظلم در طول
تاریخ واقع شده است، نبود. این دو رشته از اول خلقت تا حالا بوده است؛ رشته تعهد به اسلام و ایستادگی در مقابل ظلم و ستم و دیکتاتوری
و قدرتهای شیطانی و سازش.
من در طول این نهضت، اشخاصی را [دیدم،]
بسیار هم مردم نماز خوان و ملا و معتبر و اینها [بودند،] لکن در همان یورش اول که
سازمان امنیت برد و یک دستهای را اذیت کرد و زد، راحت طلبی را برداشتند و انتخاب
کردند و کنار نشستند؛ حالا یا ساکت کنار نشستند یا بعضی هم ساکت نشدند و کنار
نشستند؛ یعنی، موافقت کردند با دستگاه.
این دستهای که خودشان را از اول مهیا
کردند برای مقابله؛ مقابله با ظلم، این دسته از اول توجه به این معنا داشتند که
این مقابله زحمت دارد ، این مقابله
شهادت دارد، این مقابله حبس دارد. اینها در حبس هم بعضیشان میرفتند و آن زجرها را
میکشیدند، قدمشان که ازحبس بیرون میآمد، میرفتند سراغ باز مقابله؛ برای اینکه
این یک مکتبی بود و یک خطی بود؛ خطی که ترسیمش را انبیا از صدر عالم کردهاند؛ آن
انبیایی که در آتش سوزاندند آنها را و ارّه کردند آنها را و آنها اگر میخواستند
که آن خط خودشان را منحرف کنند، خیلی هم محترم بودند. این آقایانی که در این مسائل
وارد بودند، متوجه این معنا بودند که در زمان محمد رضا معلوم بود که هرکس هر عملی
بکند، هر حرفی بزند، این درحبس است و در شکنجه است و در کذا، لکن اینها حبس را میرفتند،
شکنجه را میدیدند، بیرون میآمدند و باز همان پست را اداره میکردند.